معرفی عارفان
1.23K subscribers
33.9K photos
12.3K videos
3.21K files
2.76K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #رزم_رستم_با_سهراب فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۸ ( #قسمت_چهارم ) ۴۶ ازین پُرهنر تُرکِ نوخاسته ، به خفتان ،، بر و بازو ، آراسته ، ۴۷ به لشکرگهِ خویش ، تازید زود ، که اندیشهٔ دل ، بدان‌گونه بود ، ۴۸ میانِ سپه ، دید سهراب را…
داستان رستم و سهراب
#بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۹
( #قسمت_اول )



۱

برفتند و ، رویِ هوا ، تیره گشت ،

ز سهراب ،،، گردون همی خیره گشت ،

۲

تو گفتی ز جنگش سِرِشت ،،، آسمان ،

نیاساید از تاختن ، یک زمان ،

۳

دگر ،،، باره زیر اندرش ، آهن است ،

شگفتی روان است و ، رویین‌تن است ،

۴

شبِ تیره ،،، آمد سویِ لشکرش ،

میان ، سوده از جنگ و ،،، آهن برش ،

۵

به هومان چنین گفت : ، کامروز هور ،

برآمد ، جهان کرد پُر جنگ و شور ،

۶

شما را بسر ، زان سوارِ دلیر ،

که یالِ یلان داشت ، چنگالِ شیر ،

۷

چه آمد شما را؟ ، چه گفت و چه کرد؟ ،

که او ، بود هم‌زورِ من در نَبَرد ،

۸

چه کرد او؟ ، ابا لشکرم سربسر؟ ،

که چون او ، ندانم به گیتی دگر ،

۹

یکی پیرمرد است بر سانِ شیر ،

نگردد ز پیکار و از جنگ ،، سیر ،

۱۰

اگر گویم از کارِ آن نامدار ،

نه چندان بُوَد ، کآید اندر شمار ،

۱۱

دو بازوش ، مانندهٔ رانِ پیل ،

بجوشد ز آوازِ او ، رودِ نیل ،

۱۲

ندانم به گِردِ جهان سربسر ،

که بندد گَهِ کینه ، چون او کمر ،

۱۳

بدو گفت هومان : ، که فرمانِ شاه ،

چنان بُد ، کز ایدر نجنبد سپاه ،

۱۴

همه کارِ ما ، سخت باساز بود ،

به آوردگه گشتن ، آغاز بود ،

۱۵

بیامد یکی مردِ پرخاشجوی ،

بدین لشکرِ گشن ، بنهاد روی ،





#گشن = انبوه - بسیار



بخش ۲۰ : « چو خورشیدِ رخشان ، بگسترد پَر »

بخش ۱۸ : « به آوردگه رفت و نیزه گرفت »




ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۹ ( #قسمت_اول ) ۱ برفتند و ، رویِ هوا ، تیره گشت ، ز سهراب ،،، گردون همی خیره گشت ، ۲ تو گفتی ز جنگش سِرِشت ،،، آسمان ، نیاساید از تاختن ، یک زمان ، ۳ دگر ،،، باره…
داستان رستم و سهراب
#بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۹
( #قسمت_دوم )



۱۶

تو گفتی ، ز مستی ، کنون خاسته‌ست ،

که این جنگ را ، یک تن آراسته‌ست ،

۱۷

عنان بازپیچید و ، برداشت راه ،

به ایران‌سپه رفت ، ازین جایگاه ،

۱۸

چنین گفت سهراب : ، کو زین سپاه ،

نکرد از دلیران ، کسی را تباه ،

۱۹

از ایرانیان ، من بسی کُشته‌ام ،

زمین را ، به خون ،،، چون گِل آغشته‌ام ،

۲۰

اگر ، شیر پیش آمدی بی‌گمان ،

نَرَستی ،،، چنین دان ، ز گرزِ گران ،

۲۱

وزین بر شما ، جز نظاره نبود ،

ولیکن ، نیامد کسی خود ، چه سود؟ ،

۲۲

به پیشم ، چه شیر و پلنگ و هژبر ،

به پیکان ، فُرو بارَم آتش ، ز اَبر ،

۲۳

چو گُردان ، مرا روی بینند تیز ،

زِرِه بر تنان‌شان ، شود ریز ریز ،

۲۴

چو ، فردا به‌پیش است روزِ بزرگ ،

پدید آید آن‌کس که باشد سترگ ،

۲۵

بنام خدایِ جهان‌آفرین ،

نمانَم ز گُردان ، یکی بر زمین ،


#نمانم = باقی نگذارم - باقی نمی‌گذارم

۲۶

کنون ، خوان و می ،،، باید آراستن ،

بباید به می ،،، غم ، ز دل کاستن ،

۲۷

وز آن‌روی ، رستم سپه را بدید ،

سخن راند با گیو و ، گفت و شنید ،

۲۸

که امروز ، سهرابِ جنگ‌آزمای ،

چگونه به جنگ اندر آورد پای؟ ،

۲۹

چنین گفت با رستمِ گُرد ،، گیو : ،

کزین گونه ، هرگز ندیدیم نیو ،

۳۰

بیامد دمان ، تا میانِ سپاه ،

ز لشکر ، برِ طوس ، شد کینه‌خواه ،



بخش ۲۰ : « چو خورشیدِ رخشان ، بگسترد پَر »

بخش ۱۸ : « به آوردگه رفت و نیزه گرفت »




ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۹ ( #قسمت_دوم ) ۱۶ تو گفتی ، ز مستی ، کنون خاسته‌ست ، که این جنگ را ، یک تن آراسته‌ست ، ۱۷ عنان بازپیچید و ، برداشت راه ، به ایران‌سپه رفت ، ازین جایگاه ، ۱۸ چنین…
داستان رستم و سهراب
#بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۹
( #قسمت_سوم )




۳۱

که او بود بر زین و ، نیزه به‌دست ،

چو ، گرگین فرود آمد ،،، او ، برنشست ،

۳۲

بیامد ، چو با نیزه ، او را بدید ،

به کردارِ شیرِ ژیان ، بردمید ،

۳۳

خمیده عمودی ، بزد بر برش ،

ز نیرو ، بیفتاد تَرگ از سرش ،

۳۴

نتابید با او ، بتابید روی ،

شدند از دلیران ، بسی جنگ‌جوی ،

۳۵

ز گُردان ، کسی مایهٔ او نداشت ،

بجز پیلتن ، پایهٔ او نداشت ،

۳۶

هم ، آیینِ پیشین ، نگه داشتم ،

سپه را ، بَرو ، هیچ نگذاشتم ،

۳۷

به تنها ، نشد کس برش جنگجوی ،

سپردیم میدانِ کینه ، بِدوی ،

۳۸

سواری ، نشد پیشِ او ، یک‌تنه ،

همی تاخت ، از قلب تا میمنه ،

۳۹

ز هر سو ، همی شد دَمان و دنان ،

به زیر اندرون ، بود اسبش ، چمان ،

۴۰

غمین گشت رستم ، ز گفتارِ اوی ،

برِ شاهِ کاوس ، بنهاد روی ،

۴۱

چو کاوس کی ، پهلوان را بدید ،

برِ خویش ، نزدیک جایش گزید ،

۴۲

ز سهراب ،، رستم زبان برگشاد ،

ز بالا و بُرزش ، همی کرد یاد ،

۴۳

که کس در جهان ، کودکی نارسید ،

بدین شیرمردی و گُردی ، ندید ،

۴۴

به بالا ، ستاره بسایَد همی ،

تنش را ، زمین برنتابد همی ،

۴۵

دو بازو و رانش ، چو رانِ هیون ،

همانا که دارد ستبری ،،، فزون ،



بخش ۲۰ : « چو خورشیدِ رخشان ، بگسترد پَر »

بخش ۱۸ : « به آوردگه رفت و نیزه گرفت »




ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۹ ( #قسمت_سوم ) ۳۱ که او بود بر زین و ، نیزه به‌دست ، چو ، گرگین فرود آمد ،،، او ، برنشست ، ۳۲ بیامد ، چو با نیزه ، او را بدید ، به کردارِ شیرِ ژیان ، بردمید ، ۳۳…
داستان رستم و سهراب
#بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۹
( #قسمت_چهارم )



۴۶

به تیغ و ، به تیر و ، به گرز و کمند ،

ز هرگونه‌ای ، آزمودیم چند ،

۴۷

سرانجام ، گفتم که من پیش ازین ،

بسی گُرد را ، برگرفتم ز زین ،

۴۸

گرفتم دوالِ کمربندِ اوی ،

بیفشاردم سخت پیوندِ اوی ،

۴۹

همی خواستم ، کش ز زین برکَنَم ،

چو دیگر کسانش ، به خاک افکنم ،


#کش = که او را

۵۰

گر ، از باد ،، جُنبان شود کوهسار ،

بجُنبد اَبَر زین ، مر آن نامدار ،

۵۱

ازو بازگشتم ، که بیگاه بود ،

که شب ، سخت تاریک و ، بی ماه بود ،

۵۲

بِدان تا بگردیم فردا ، یکی ،

به کُشتی گرائیم ما ، اندکی ،

۵۳

چو ، فردا بیاید به دشتِ نَبَرد ،

به کُشتی ، همی بایَدَم چاره کرد ،

۵۴

بکوشم ،، ندانم که پیروز کیست ،

ببینیم تا ، رایِ یزدان به چیست ،

۵۵

کزویَست پیروزی و دستگاه ،

هم او ، آفرینندهٔ هور و ماه ،

۵۶

بِدو گفت کاوس : ، یزدانِ پاک ،

تنِ بدسگالان ، کند چاک‌چاک ،

۵۷

من ، امشب به پیشِ جهان‌آفرین ،

بمالم فراوان ، سر اندر زمین ،

۵۸

بِدان ، تا ترا بردهد دستگاه ،

برین تُرکِ بدخواهِ گم‌کرده راه ،

۵۹

کند تازه ، پژمرده‌کامِ ترا ،

برآرَد به خورشید ، نامِ ترا ،

۶۰

بِدو گفت رستم : ، که با فَرّ شاه ،

برآید همه کامهٔ نیک‌خواه ،




بخش ۲۰ : « چو خورشیدِ رخشان ، بگسترد پَر »

بخش ۱۸ : « به آوردگه رفت و نیزه گرفت »




ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۹ ( #قسمت_چهارم ) ۴۶ به تیغ و ، به تیر و ، به گرز و کمند ، ز هرگونه‌ای ، آزمودیم چند ، ۴۷ سرانجام ، گفتم که من پیش ازین ، بسی گُرد را ، برگرفتم ز زین ، ۴۸ گرفتم…
داستان رستم و سهراب
#بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۹
( #قسمت_پنجم )



۶۱

بگفت این و ، برخاست پس ، پیلتن ،

دژم گشته او ، پیشِ آن انجمن ،

۶۲

به لشکرگَهِ خویش ، بنهاد روی ،

پُراندیشه جان و ،، دلش ، کینه‌جوی ،

۶۳

زواره بیامد خلیده‌روان ،

که امروز چون گشت بر پهلوان؟ ،



#زواره برادر رستم می‌باشد

۶۴

ازو ، خوردنی خواست رستم ، نُخُست ،

پس آنگه ، ز اندیشه دل را بشُست ،

۶۵

همانگه ، بِدو حالِ سهرابِ گُرد ،

سراسر همه هرچه بُد ، برشمرد ،

۶۶

سپه را ، دو فرسنگ بُد در میان ،

گشادن نیارست یک تن ، میان ،


معنی مصرع دوم = همه آماده‌باش بودند

۶۷

چنین راند پیشِ برادر ، سُخُن ،

که بیدار دل باش و ، تندی مکن ،

۶۸

به شبگیر ،،، چون ، من به آوردگاه ،

رَوَم پیشِ آن تُرکِ ناورده‌خواه ،

۶۹

بیاوَر سپاه و درفشِ مرا ،

همان ، تخت و زرینه‌کفشِ مرا ،

۷۰

همی باش در پیشِ پرده‌سرای ،

چو ، خورشیدِ تابان ، برآید ز جای ،

۷۱

گر ایدون که ، پیروز باشم به جنگ ،

به آوَردگَه‌بر ، نیارَم درنگ ،

۷۲

وگر ، خود دگرگونه گردد سُخُن ،

تو ، زاری مساز و ، نژندی مکن ،

۷۳

مپائید یک تن ، به آوردگاه ،

مسازید جُستن سویِ رزم ، راه ،

۷۴

یکایک سویِ زابلستان شَوید ،

از ایدر ، به نزدیکِ دستان ، شَوید ،

۷۵

ازو ، برگشائی یکایک سُخُن ،

که روزِ تهمتن ، در آمد به‌بُن ،

۷۶

چنین بود فرمانِ یزدانِ پاک ،

که گردد به‌دستِ جوانی ،،، هلاک ،



بخش ۲۰ : « چو خورشیدِ رخشان ، بگسترد پَر »

بخش ۱۸ : « به آوردگه رفت و نیزه گرفت »





ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۹ ( #قسمت_پنجم ) ۶۱ بگفت این و ، برخاست پس ، پیلتن ، دژم گشته او ، پیشِ آن انجمن ، ۶۲ به لشکرگَهِ خویش ، بنهاد روی ، پُراندیشه جان و ،، دلش ، کینه‌جوی ، ۶۳ زواره…
داستان رستم و سهراب
#بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۹
( #قسمت_ششم )


۷۷

تو ، خُرسند گَردان ، دلِ مادرم ،

چنین راند ایزد ، قضا بر سرم ،

۷۸

بگویَش : ، که تو ، دل به من در مبند ،

مشو جاودان ، بهرِ جانم نژند ،

۷۹

که کس در جهان ، جاودانه نماند ،

ز گردون ، مرا خود ، بهانه نماند ،

۸۰

بسی دیو و شیر و پلنگ و نهنگ ،

تبه شد ز چنگم ، به هنگامِ جنگ ،

۸۱

بسی باره و دژ ، که کردیم پست ،

نیاورد کس ،،، دستِ من ، زیرِ دست ،

۸۲

درِ مرگ را ،، آن بکوبَد ، که پای ،

به‌اسب اندر آرَد ،، بجُنبد ز جای ،

۸۳

اگر ، سال گردد فزون از هزار ،

همین است راه و ،،، همین است کار ،

۸۴

نگه کن به جمشید شاهِ بلند ،

همان نیز ، تهمورسِ دیوبند ،

۸۵

به گیتی ،، چو ایشان نبُد شهریار ،

سرانجام ، رفتند زی کردگار ،

۸۶

به مردی ،، ز گرشاسب ، برتر نبود ،

سپهرِ برین ، گِردگاهش بسود ،

۸۷

نریمان و سام ، آن دو گردن‌فراز ،

ز مُردن ، به گیتی نبُدشان جواز ،

۸۸

چو ، گیتی بریشان نماند و بگشت ،

مرا نیز ، بر رَه ، بباید گذشت ،

۸۹

همه ، مرگرائیم ،،، پیر و جوان ،

به گیتی ، نمانَد کسی جاودان ،

۹۰

چو خرسند گردد ،، به دستان ، بگوی ،

که از شاهِ گیتی مَبَرتاب ، روی ،

۹۱

اگر جنگ سازد ، تو سستی مکن ،

چنان رُو ، که او رانَد از بُن ، سُخُن ،

۹۲

ز شب ، نیمه‌ای گفتِ سهراب بود ،

دگر نیمه ، آرامش و خواب بود ،


#پایان_بخش ۱۹



بخش ۲۰ : « چو خورشیدِ رخشان ، بگسترد پَر »

بخش ۱۸ : « به آوردگه رفت و نیزه گرفت »




ادامه دارد 👇👇👇


🌸🌸🌸عید سعید فطر مبارک🌸🌸🌸