معرفی عارفان
1.26K subscribers
35.5K photos
13.2K videos
3.25K files
2.82K links
چه گفتم در وفا افزا جفا و جور افزودی
جفا کن جور کن جانا،غلط گفتم خطا کردم

فیض
Download Telegram
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #تاختن_سهراب_بر_لشکر_کاوس فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۷ ( #قسمت_دوم ) ۱۹ چنین گفت : ، کای شاهِ آزاد مرد ، چگونه‌است کارَت به دشتِ نَبَرد؟ ، ۲۰ چرا کرده‌ای نام؟ ، کاووس کی؟ ، که در جنگِ شیران ، نداری تو پِی؟ ، ۲۱ گر ، این نیزه…
داستان رستم و سهراب
#تاختن_سهراب_بر_لشکر_کاوس
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۷
( #قسمت_سوم )


۳۷

گهی ، رزم بودی ،،، گهی ، سازِ بزم ،

ندیدم ز کاوس ،، جز رنجِ رزم ،

۳۸

بفرمود ، تا رخش را ، زین کنند ،

سواران ، بروها ،، پُر از چین کنند ،

#بروها = اَبروها

۳۹

ز خیمه ، نگه کرد رستم ، به‌دشت ،

ز رَه ، گیو را دید ، کاندر گذشت ،

۴۰

نهاد از برِ رخش ، رخشنده‌زین ،

همی گفت گرگین : ، که بشتاب هین ،

۴۱

همی بست با گُرز ، رهام ،،، تَنگ ،

به برگستوان ، بر زده طوس ، چنگ ،

۴۲

همی این بِدان ، آن بِدین گفت : ، زود ،

تهمتن ، چو از پرده ، آوا شنود ،

۴۳

به دل گفت : ، این رزمِ آهرمن است ،

نه این رستخیز ، از پِیِ یک تن است ،

۴۴

بزد دست و ، پوشید ببرِ بیان ،

ببست آن کیانی‌کمر ، بر میان ،

۴۵

نشست از برِ رخش و ، پیمود راه ،

زواره ، نگهبانِ گاه و سپاه ،

#زواره برادر رستم می‌باشد

۴۶

بِدو گفت : ، از ایدر مَرُو پیشتر ،

به‌من دار گوش ،،، از یلان ، بیشتر ،

۴۷

درفشش بِبُردند با او ، به‌هم ،

همی ، رفت پرخاشجوی و دژم ،

۴۸

چو ، سهراب را دید و ، آن یال و شاخ ،

بَرَش ، چون بَرِ سامِ جنگی ،،، فراخ ،

۴۹

بدو گفت : ، از ایدر ، به یکسو شَویم ،

بر آوَردگَه ، بر پی آهو شَویم ،

۵۰

بجُنبید سهرابِ پرخاشخر ،

ز گفتِ گَوِ پیلتن ، نامور ،

۵۱

بمالید سهراب ، کف را به کف ،

به آوَردگَه رفت ، از پیشِ صف ،

۵۲

بگفت او به رستم : ، بُرُو ، تا رَویم ،

به یک‌جای ،،، هر دو ، دو مردِ گَویم ،

۵۳

از ایران و توران ، نخواهیم کس ،

چو ، من باشم و تو ، به آوَرد ،،، بس ،

۵۴

به آوَردگَه ،،، مر ترا ، جای نیست ،

تُرا ،،، خود به یک مشتِ من ،، پای نیست ،






#پای نیست = تاب نیست - توان نیست

معنی مصرع = تو تحمل یک مُشت مرا نداری



بخش ۱۸ : « به آوردگه رفت و نیزه گرفت »

بخش ۱۶ : « چو خورشید برداشت زرّین‌سپر »




ادامه دارد 👇👇👇
معرفی عارفان
داستان رستم و سهراب #بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه فردوسی « شاهنامه » سهراب » بخش ۱۹ ( #قسمت_چهارم ) ۴۶ به تیغ و ، به تیر و ، به گرز و کمند ، ز هرگونه‌ای ، آزمودیم چند ، ۴۷ سرانجام ، گفتم که من پیش ازین ، بسی گُرد را ، برگرفتم ز زین ، ۴۸ گرفتم…
داستان رستم و سهراب
#بازگشتن_رستم_و_سهراب_به_لشکرگاه
فردوسی « شاهنامه » سهراب »
بخش ۱۹
( #قسمت_پنجم )



۶۱

بگفت این و ، برخاست پس ، پیلتن ،

دژم گشته او ، پیشِ آن انجمن ،

۶۲

به لشکرگَهِ خویش ، بنهاد روی ،

پُراندیشه جان و ،، دلش ، کینه‌جوی ،

۶۳

زواره بیامد خلیده‌روان ،

که امروز چون گشت بر پهلوان؟ ،



#زواره برادر رستم می‌باشد

۶۴

ازو ، خوردنی خواست رستم ، نُخُست ،

پس آنگه ، ز اندیشه دل را بشُست ،

۶۵

همانگه ، بِدو حالِ سهرابِ گُرد ،

سراسر همه هرچه بُد ، برشمرد ،

۶۶

سپه را ، دو فرسنگ بُد در میان ،

گشادن نیارست یک تن ، میان ،


معنی مصرع دوم = همه آماده‌باش بودند

۶۷

چنین راند پیشِ برادر ، سُخُن ،

که بیدار دل باش و ، تندی مکن ،

۶۸

به شبگیر ،،، چون ، من به آوردگاه ،

رَوَم پیشِ آن تُرکِ ناورده‌خواه ،

۶۹

بیاوَر سپاه و درفشِ مرا ،

همان ، تخت و زرینه‌کفشِ مرا ،

۷۰

همی باش در پیشِ پرده‌سرای ،

چو ، خورشیدِ تابان ، برآید ز جای ،

۷۱

گر ایدون که ، پیروز باشم به جنگ ،

به آوَردگَه‌بر ، نیارَم درنگ ،

۷۲

وگر ، خود دگرگونه گردد سُخُن ،

تو ، زاری مساز و ، نژندی مکن ،

۷۳

مپائید یک تن ، به آوردگاه ،

مسازید جُستن سویِ رزم ، راه ،

۷۴

یکایک سویِ زابلستان شَوید ،

از ایدر ، به نزدیکِ دستان ، شَوید ،

۷۵

ازو ، برگشائی یکایک سُخُن ،

که روزِ تهمتن ، در آمد به‌بُن ،

۷۶

چنین بود فرمانِ یزدانِ پاک ،

که گردد به‌دستِ جوانی ،،، هلاک ،



بخش ۲۰ : « چو خورشیدِ رخشان ، بگسترد پَر »

بخش ۱۸ : « به آوردگه رفت و نیزه گرفت »





ادامه دارد 👇👇👇