خردِ درون
14.5K subscribers
1.34K photos
1.08K videos
293 files
394 links
با ارتقا فرکانس وجودی ،جنبه های متعالی رویدادها را رویت می

کنیم.
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
#یک_گفتگوی_شفابخش

غم: "ببخشید، می دانم که نباید #اینجا باشم.  من به زودی می روم  می دانم که لکه ای بر کمال تو هستم…”

آگاهی: «نه.  #صبر کن.  مشکلی نیست.  شما اجازه دارید اینجا باشید!  آروم باش!  کمی بمان!  دوستانت را #دعوت کن!"

غم: "یعنی من لکه ای بر #کمال تو نیستم؟"

آگاهی: «لکه؟  کمال؟  کی اون حرفای احمقانه رو بهت زد؟  چگونه می‌توانستم توسط تو یا هر کسی لکه‌دار شوم؟»

غم: "اما آنها به من #گفتند که نباید اینجا باشم!"

آگاهی: "آه، آنها فقط از شما #می ترسند، زیرا آنها نمی بینند که شما از من جدا #نیستید!  آنها سعی می کنند در چیزی به نام #آینده به چیزی به نام روشنگری برسند.  خیلی دوست داشتنی است!»

غم: "اما من نمی فهمم.  فکر کردم شادی را به من #ترجیح می دهی؟»

آگاهی: «ترجیح؟  #معنی آن چیست؟"

غم: «اوه….  خوب من می دانم که چقدر منفی هستم و…”

آگاهی: «منفی؟  آن چیست؟"

غم: "میدونی، مثبت و منفی، نور و تاریکی، بهشت ​​و جهنم، من و تو؟"

آگاهی: «نه.  هرگز در مورد آن تقسیمات نشنیده ام. من حتی نمی دانم در حال حاضر با چه کسی #صحبت می کنم!»

غم: "اوه متاسفم.  بگذارید خودم را #معرفی کنم.  من غم هستم…”

آگاهی: «غم، غمگین بودن.. #جالب هست.  می‌دانی، فقط به این دلیل است که تو آنقدر نزدیک هستی که نمی‌توانم مرزهایت را ببینم، بنابراین برایم #سخت است که تو را با هر چیزی صدا بزنم.»

غم: "اوه، تمام این مدت فکر می کردم اشتباه هستم.  فکر کردم نباید اینجا باشم.  من هرگز حتی برای چک کردن این موضوع با شما #متوقف نشدم…”

آگاهی: «بله، می دانم، #عجیب است!  همه آنها به دلایلی همین کار را می کنند.  ترس، عصبانیت، حتی درد، من نمی فهمم چرا همه آنها از من #می ترسند.  من هرگز از آنها نخواستم که #بروند.  و شادی، شادی، سعادت نیز - هرگز از آنها نخواستم که بمانند.  همه یا سعی می کنند بمانند، یا سعی می کنند از من فرار کنند!  خیلی #عجیب است.»

غم: «پس همه اجازه دارند در تو بیایند و بروند؟  منظورم این است که شما همه چیز را اجازه می دهید؟»

آگاهی: «خب... بیشتر از این!  #می بینید، من در واقع نمی توانم به چیزی اجازه دهم یا از شر چیزی خلاص شوم.  همش فقط #خودم هستم میبینی؟  حتی شما…."

غم: «یعنی….  من نیستم... من آن چیزی که فکر می کنم #نیستم...؟

آگاهی: «البته که نه فرزند عزیزم!  تو از خودم ساخته شده ای  من مثل تو و در شکل تو #می رقصم…”

غم: «من تو هستم؟  اوه پس….  پس چگونه می توانم شما را صدا کنم… آگاهی…”

"دقیقا! بودن تو بدون حس جدایی  مشکلی نیست.»

"و این جدایی #هرگز وجود نداشت".

غم:  "متاسفم که مدام #فرار کردم."

«متأسفم که احساس کردی نمی‌توانی بمانی».

"این می تواند شروع یک #دوستی زیبا باشد..."

@kheradedaroun
Forwarded from اتچ بات
#فرار از لحظه #اکنون(بخش دوم)

‍ کدام بخش از تجربه شما چنین احساس می‌شود که به شما تعلق ندارد؟!
کدام فکر و احساس بیگانه به نظر می رسد؟!
کدام احساس بی جا به نظر می‌رسد و گوی نباید آنجا باشد و گویی با شما یکی نیست؟!
ما در جستجوی تمامیت هستیم زیرا تمامیت را در این لحظه ها را #نمی بینیم ما تمامیت و کمال را در این افکار و احساسات کنونی نمیبینیم بنابراین در آینده در #جستجوی آنیم جوینده همیشه نیاز به زمان دارد تا آنچه را در جستجوی آن است بیابد

لحظه حال وسیله ای می شود برای یک هدف اینجا جایی است که همه #رنج ها آغاز می شود از دست دادن لحظه حال از دست دادن خانه #راستین مان.

بیشتر ما یاد میگیریم که احساساتی مانند بیچارگی و ناتوانی خوب نیستند احساس ناتوانی در کنترل لحظه خوب نیست احساس ضعف خوب نیست احساساتی مانند بیچارگی با فقدان امنیت؛ باخطر؛با محبوب نبودن و پذیرفته نشدن و نهایتاً با #مرگ مرتبط هستند

وقتی آنچه را که #جستجو می کنی میبینی و وقتی میبینی که آنچه از آن #فرار می کنی عمیقاًخوب است این تشخیص به خودی خود #پایان جستجوست
#دیدن پایان جستجوست
و قدم بعدی وجود ندارد هیچ ((چگونه ای)) لازم نیست

در هر تجربه رنجی وقتی تمرکز خودتان را از جزئیات وضعیت از داستان آن چه روی می دهد و از محیط های بیرونی بازگیرید و واقعاً به تجربه کنونی‌تان به افکار و احساسات کنونی بازگردید همیشه جستجو کردن را خواهید یافت حتی اگر جستجو به شیوه بسیار #ظریفی نقش بازی کند همیشه درخواهید یافت که چیزی وجود دارد که شما به خودتان #اجازه نمی دهید که آن را به طور کامل تجربه کنید چیزی که به طور #معصومانه‌ی تلاش می‌کند خودش را در درون شما بیان کند اما با ترس و مقاومت با آن #دیدار می کنید.

@kheradedaroun
#اضداد مخلوق ذهن است.
فقط ذهن واقعیت را #شکاف می‌دهد.
تجارب را شکاف می دهد و دو قسمت می کند
و گاهی یکی از ضد ها را #می‌جوید و سعی می‌کند از دیگری #فرار کند.
یک چیز بسیار #تعیین‌کننده که باید درک شود این است که در واقعیت احساسات هیچ ضدی #ندارند! انرژی در بدن هیچ ضدی ندارد.
خود زندگی #هیچ ضدی ندارد.

بدون داستان بدون نامگذاری کردن موج ها؛ زندگی #صرفاً انرژی خامی در حال حرکت است. آن اقیانوس است بی نام و اسرار آمیز.

ما سعی میکنیم به آن انرژی #برچسب بزنیم ما آن را #قضاوت میکنیم سعی میکنیم از آن فرار کنیم آن را قطب منفیِ یک متضادِ مثبت جلوه دهیم و سپس قطب مثبت را #جستجو کنیم.

وقتی شما دیگر در جنگ با متضادها #نیستید؛ همه آگاهیِ انسانی می تواند از میان شما عبور کند و هر چیزی که ما یک وقتی(( منفی ))می نامیدیم ؛اکنون به عنوان بخشی از #جشنِ زندگی دیده می شود.
همه موج ها در اقیانوس #مجازند تصورات ما در مورد آنچه منفی است و آنچه مثبت است در پذیرشی عمیق کاملا رها میشود.

در آغوش گرفتنِ کاملِ همه ی موج های تجربه ؛ عشقی است که همیشه در جست و جویش بوده اید.

@kheradedaroun
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هنگام #مراقبه، تنها کار تو این است که نسبت به آنچه که در این لحظه برمی خیزد #کنجکاو باشی.
سعی نکن که از هیچ کدام از تجربیاتت #خلاص شوی.
افکار دیوانه کننده: تنها #نگاهشان کن
احساسات نامطلوب: فقط در آنها #نفس بکش. با آنها #گریه کن. #بخند.
حتی به آن بخشی از وجودت که از مراقبه کردن #بیزار است هم عشق بورز؛ آن بچه ای که نمیتواند ساکن بنشیند و میخواهد جای #دیگری باشد.
آن بچه ای که به خاطر افکار #غیرمعنوی و احساسات #منفی اش احساس گناه و خجالت می کند.
کودکی که شدیداً دلش میخواد از این جا #فرار کند و کار دیگری انجام دهد.
با آغوشی باز آنها را در #بر بگیر.
در آنها نفس بکش و به آنها #عشق بورز

در مراقبه، هر چه که #نامطلوب است؛ خواستنی است.
حتی مقاومت تو، #مقدس است.
@kheradedaroun
Forwarded from اتچ بات
از من #میپرسی: چرا تاریکی؟
تاریکی از تو #محافظت می کند دوست من.
تو آن تکه هایی از وجودت را که #میترسی با آنها روبه رو شوی در تاریکی شب #دفن می کنی تا زمانی که آماده باشی با آنها رو به رو شوی. مجبور نیستی آنچه را که فعلا تحملش را نداری تحمل و آنچه را که نمیتوانی احساس کنی، احساس کنی. این دفن کردن #هوشمندانه است.

اما بعد تو #فراموش می کنی. فراموش می کنی که این تو بودی که آن تکه ها را دفن کرده ای. و تو خالق آن هیولا و شیطان و آن #جهنم بوده ای.
آن تکه های گم شده و ترسان همیشه مشتاق بازگشت تو خواهند بود. تاریکی تو را #جستجو می کند.

تاریکی در کمین توست و تو را #شکار می کند، هر جا که بروی تو را دنبال می کند. نمیتوانی از تاریکی #فرار کنی چرا که آن خود توست. همان تکه های فراموش شده ی قلب بزرگ توست که نیاز به #کمک دارد.

به تو قول می دهم، قول می دهم در #عمق بدترین ناامیدی ها و تنهایی ها، و در چشمان مخفی ترین هیولاهایی که تو را #تعقیب می کنند، اگر بایستی و به سمتش روی گردانی، و به خوبی نگاه کنی، زمانی که آماده باشی و با عشق به آن نگاه کنی... تو... خودت را خواهی دید....
مرگ نه بلکه زندگی، ویرانی نه بلکه #امنیت را خواهی دید.
تو چشمان خودت را خواهی دید ک با محبت به تو می نگرند. جایی #امن در عمق مصیبت..

خواهی دید که #رستگاری تو در تاریکی بنا شده است
و رستگاریِ تاریکی درون توست....
شما یکی هستید. از هم #جدا نیستید..
بگذار تاریکی تو را در بر بگیرد. در قلب مقدس آن نفس بکش. به او آنچه را که برایش می‌گِرید تقدیم کن و بعد تو قدرت #فوق العاده ای را احساس خواهی کرد و #نوری خیره کننده را خواهی دید.
@kheradedaroun
#درد، چنین معلم #فوق العاده‌ای است زیرا به شما نشان می‌دهد که نهایتاً، «در این لحظه شما #هیچ انتخابی ندارید. شما کنترل‌کننده نیستید.»

اگر درد را به‌صورت «همان چیزی که هست» #ببینیم، توجهِ ما را به این واقعیت بازمی‌گردند که «هیچ‌کسی در درد نیست»، فقط درد هست و در این فضایی که منم، #پدیدار می‌شود.

بنابراین درد، شما را از این ایده و تصور که شما #قربانی درد هستید، شفا می‌دهد و می‌گوید: «من مُجازم اینجا باشم. مهم نیست تو چه فکری می‌کنی. ببین، من پیشاپیش در آنچه که تویی، ُجاز بوده‌ام. من پیشاپیش حاضرم. «تو قادر نبوده‌ای در برابر من #مقاومت کنی.»

به طریقی که ما هرگز #درک نخواهیم کرد، درد، ما را از درد #شفا می‌دهد. شفا یافتن، در ذاتِ هر چیزی که ما سعی می‌کنیم از آن #فرار کنیم، قرار دارد. اندوه، شما را از #اندوه شفا می‌دهد. #ترس، شما را از ترس #شفا می‌دهد.

«در هستۀ #شدیدترین ترس، هیچ‌کسی وجود ندارد که در ترس باشد.» هیچ‌کسی جدا از ترس وجود ندارد. هیچ‌کسی وجود ندارد که #ترسیده باشد. در مرکز تصلیب، در مرکز وحشتناک‌ترین دردهای فیزیکی، #شفادهندگی وجود دارد!
@kheradedaroun
چه اتفاقی میفتد وقتی ما همهٔ شرح‌ها در مورد آنچه این لحظه هست یا نیست را #رها کنیم و عمیقاً حس‌های کنونی را احساس کنیم؟

وقتی به ورای داستانِ آنچه احساس می‌کنید، بروید، خواهید دید که هرگز واقعاً آنچه را که از آن #فرار می‌کردید، نمی‌شناسید و با انرژی خام زندگی دیدار می‌کنید. شما برهنه در برابر زندگی می‌ایستید و این #شفای واقعی است.

این، دور انداختنِ همهٔ تصورات در مورد اینکه این لحظه ‌#چگونه باید باشد، است. این آن است. این پایان جستجوی معنوی است. رهایی و شادمانی و روشن‌ضمیری در هیچ جای دیگر به‌ جز اینجا یافته #نمی‌شوند: درست در مقابل ما.

آن چیزی نیست که بتوان با فکر کردن به آن رسید، زیرا آن به تفکر شکل می‌دهد. آن چیزی نیست که بتوان در پایان جست‌وجویی #طولانی به آن رسید، زیرا آن خودِ چیزی است که در وهلۀ اول به جست‌وجو اجازۀ #ظهور می‌دهد. در حقیقت آن چیزی نیست که بتوان در موردش صحبت کرد، زیرا آن چیزی است که صحبت کردن در آن شکل می‌گیرد. آن این لحظه است و هر چیزی که در آن #رخ می‌دهد.

هیچ‌چیزی برای به‌دست آوردن نیست» این آموزه نیست. #اعتراف است.
آنچه اینجا دیده می‌شود.

@kheradedaroun
Forwarded from اتچ بات
هر روز چند دقیقه را صرف باز کردن آغوش خود به روی فرد کاملاً #ناامید درونی کنید و به عشق او نفوذ کنید.

او در همه ما زندگی #می کند، این نوزاد ناتوان، او منبع بزرگترین قدرت و شجاعت ماست، سرچشمه همه #شفاهای اصیل.

او خدایی است در لباسِ #مبدل، شگفت انگیزترین نعمت، وقتی به سوی او برگردی و خودت را قضاوت #نکنی.

وقتی #ناامید هستید در اصالت کامل و خام خود هستید! عشق من، من از تو نمی خواهم که در آنجا زندگی کنی، یا برده ی تاریکی #شوی، فقط این که برای آن، فضا باز کنی، در آن نفس بکشی، هر روز با آن گفتگو کنی و آن را به مراقبه هایت #دعوت کنی.

در قلب #ناامیدی، عمیق ترین اندوه، زخم بی انتها، زمین واقعی خود را خواهید یافت. ناامیدی از دست دادن دنیای بیرونی است، زلزله ای در درون که همه ی نقاطِ مرجع را در هم #می شکند. همه ی چیزهایی که زمانی جامد ظاهر می شدند به گرد و غبار #تبدیل می شوند.

دست نگه دار عشقم صبر کن. نفس بکش بگذار دنیا از بین برود و در هسته ی #مقدس خود تنفس کند چیزی در درون وجود دارد که نابود نشدنی است، آنقدر محکم و واقعی است که نمی توان آن را شکست، اما اگر از ناامیدی #فرار کنید هرگز آن را نخواهید فهمید.

ناامیدی شما را با همه ی موجودات زنده پیوند #خواهد داد. او شما را #وادار خواهد کرد که به سطوح گذشته در قلب شکسته ی بشریت نگاه کنید. او به شما شفقت خواهد داد. زیرا حتی به ظاهر شادترین و #موفق ترین افراد ممکن است از یک خلاء وحشتناکِ درون #فرار کنند.

هر روز جایی برای ناامیدی باز کنید و زیبایی باورنکردنی زنده بودن را #کشف خواهید کرد. در سوی دیگر ناامیدی شادی #وحشتناکی است، هیبت و شگفتی آفرینش، لرزش آزادانه ی خود عشق. هر چیزی را که در درون خود از آن  می گریزی درگاه توست، هر چیزی را که رد می کنی #نجات دهنده ی توست!

زمین #می لرزد، ساختارهای درونی فرو می ریزد و خود حقیقیِ خود را می شناسی، در ترکش ها و خاک و خاکستر #کامل خواهی بود و من آنجا با تو خواهم بود، تو را رها #نمی کنم.

به من #اعتماد کن، من قبل از شکل گیری #کیهان اینجا بودم. و تنها چیزی که من می خواهم این است که هر روز در قلب خود جایی برای #ناامیدی و از دست دادن دنیای خود و فریاد رها شده ها در سراسر جهان من #باز کنید.

@khetadedaroun
هنگام مراقبه، تنها کار تو این است که نسبت به آنچه که در این لحظه #برمی خیزد کنجکاو باشی.
سعی نکن که از هیچ کدام از تجربیاتت خلاص شوی.
افکار #دیوانه کننده: تنها نگاهشان کن
احساسات نامطلوب: فقط در آنها نفس بکش. با آنها گریه کن. بخند.
حتی به آن #بخشی از وجودت که از مراقبه کردن #بیزار است هم عشق بورز؛ آن بچه ای که نمیتواند ساکن بنشیند و میخواهد جای دیگری باشد.
آن بچه ای که به خاطر افکار "غیرمعنوی" و احساسات "منفی" اش احساس گناه و خجالت
#می کند.
کودکی که شدیداً دلش میخواد از این جا #فرار کند و کار دیگری انجام دهد.
با آغوشی باز آنها را در بر بگیر.
در آنها نفس بکش و به آنها #عشق بورز.

در مراقبه، هر چه که #نامطلوب است؛ خواستنی است.
حتی مقاومت تو، #مقدس است.

@Kheradedaroun
Forwarded from عکس نگار
دوست من،
من نمی دانم چگونه #کمکت کنم،
#نمیدانم چگونه دردت را کم کنم،
نمیدانم چگونه سردرد، ترس، اندوه و اشتیاقی را که اعماق وجودت را می‌سوزاند از میان بردارم
من هم این مهمانان را #می‌شناسم.
و هرگز راهی را #نیافتم که آن‌ها را در خودم نابود کنم!!
من هم به اندازه شما شکسته و گم‌ گشته هستم.
بله، من هم احساس تنهایی و اشتیاقی را که از آن صحبت می‌کنید می‌شناسم،
من سال‌ها از دردهایم #فرار کردم،
همه راه حل‌ها را #امتحان کردم و اعتیاد را نیز امتحان کردم
تلاش کردم تا تنهایی‌ام را با الکل، سکس و غذا از میان بردارم
سعی کردم تا با شلوغ کردن اطرافم با آدم‌ها، حواسم را #پرت کنم.
به انسان ها #عادت کردم اما همچنان تنهایی مرا تسخیر می‌کرد.
تلاش کردم تا با مذهب، معنویت، تعصب، باور و امید واهی خودم را #هیپنوتیزم کنم،
زمان‌هایی بود که بسیار به خودکشی #نزدیک بودم
زمان.هایی که ظاهرا تنها #جواب ممکن، خودکشی بود.
تلاش کردم تا با دارو تنهایی‌ام را از #میان بردارم، نادیده‌اش بگیرم، خودم را در کار و فعالیت‌های بی فایده دفن کنم،
به خودم التماس می‌کردم: فقط #حرکت کن. نایست.
با این حال، تنهایی در نیمه شب در بر می‌زد
تنهایی‌ام را می‌دیدم که در خیال‌بافی‌های روزنه و کابوس‌های شبانه بر در می‌زد.
آن قدر #فرار کردم تا پاهایم زخمی و خونین شد،
آن قدر فرار کردم که دیگر #نمی‌توانستم فرار کنم
و سپس زندگی مرا وادار به توقف کرد.
در میان بیماری، خستگی، و هجوم درد
تنها زمانی که #توقف کردم، #شفای من آغاز شد،
من به سمت #تنهایی خود بازگشتم و اجازه دادم وجودم را #انباشته کند.
فکر کردم که #می‌میرم اما در بطن تنهایی، من فقط عشق یافتم و زندگی بیشتر و نور بیشتر
و اتصالی #عمیق تر با لطف زندگی
این تاریکیِ درون من، تنها یک کودک گم شده بود که نیاز به عشق داشت.
تنها بود و منتظر من بود،
و این یک وصال زیبا بود.
حالا من و تنهایی، با هم مانند «من یک نفر» زندگی می‌کنیم،
با هم #نفس می‌کشیم و با هم در میان علفزار راه می‌رویم،
زیر آسمان می‌نشینیم و می‌خندیم و می‌گریم.
من عشق را در #تاریکی یافته‌ام.
حالا دوست من
من در کنارت #می‌نشینم، ساکن، حاضر، اینجا
من ترست را #می‌بینم، شکستگی باشکوهت و قلب مشتاقت را می‌بینم و در برابر این هدایا، و این ابعادِ پر قدرت تو #تعظیم می‌کنم.
من به توانایی تو برای ملاقات با خودت ایمان دارم.
خودت را #ملاقات کن...
من هیچ علاقه‌ای به #اصلاح تو ندارم،
نمی دانم چگونه کمکت کنم
اما در آن نقطه‌ی #بیچارگیِ تو، شعله‌ي شفا را می‌بینم.
نه من نمی‌توانم #اصلاحت کنم،
اما می‌توانم #عاشقت باشم،
همان قدر که عاشق خودم هستم!
که بسیار #زیاد است.
@kheradedaroun
احساساتی که به #عقب رانده شده‌اند، ناپدید #نمی‌شوند.
آنها در تاریکیِ ناخودآگاه ما #میمانند و بر زندگی ما، روابط ما، کار ما، شخصیت ما و آنچه که هستیم و میتوانیم باشیم اثر #میگذارند.

احساساتِ نادیده #گرفته شده‌ی ما، ما را تبدیل به فردی خسته، افسرده، مضطرب،  وسواسی و واکنشی #می کنند و در نهایت میتوانند #سلامت بدن ما را به خطر بیاندازند.
تا اینکه یک روز ما به یاد می آوریم، همه احساسات حق دارند که در ما #وجود داشته باشند.

پس ما از بی حس کردن آنها و از #فرار کردن دست برمیداریم و این بچه های (احساسات) بی پناه را با عشق و توجه #تغذیه می کنیم.
و حالا بالاخره آنها میتوانند احساس شوند، کاملا در خانه باشند، به #رسمیت شناخته شوند و دمی بیاسایند.

@kheradedaroun
احساساتی که به #عقب رانده شده‌اند، ناپدید نمی‌شوند.
آنها در تاریکیِ ناخودآگاه ما میمانند و بر زندگی ما، روابط ما، کار ما، شخصیت ما و آنچه که هستیم و میتوانیم باشیم اثر #میگذارند.

#احساساتِ نادیده گرفته شده‌ی ما، ما را تبدیل به فردی خسته، افسرده، مضطرب،  وسواسی و #واکنشی می کنند و در نهایت میتوانند سلامت بدن ما را به خطر بیاندازند.
تا اینکه یک روز ما به یاد #می آوریم، همه احساسات حق دارند که در ما #وجود داشته باشند.

پس ما از #بی حس کردن آنها و از #فرار کردن دست برمیداریم و این بچه های (احساسات) بی پناه را با عشق و توجه #تغذیه می کنیم.
و حالا بالاخره آنها میتوانند احساس شوند، کاملا در خانه باشند، به رسمیت شناخته شوند و دمی #بیاسایند.

@kheradedaroun
وقتی از لحظه‌ی حال #فرار میکنیم،
و آرامش را در رویاها و آرزوهایمان #جستجو میکنیم،
تنها دردهایمان را #تشدید میکنیم
چرا که با این کار، خویش را #ترک کرده ایم…

ما خود را بخاطر آینده #رها میکنیم،
خانه‌‌ی حقیقی‌مان را #گم می‌کنیم
و از نظر معنوی، بی‌خانمان میشویم،

و در صحرای #عادت‌هایمان، سرگردان می‌شویم،

برای #شفا یافتن حقیقی، که همان «دوباره کامل شدن» است،
باید به عمق درون خویش روی برگردانیم،
و سوزشِ امیدهای #ناامید شده، انتظاراتِ برآورده نشده، و شکست ها و ناکامی‌هایمان را #احساس کنیم.

فرار از درد، تنها عذاب درد را #چندین برابر میکند

نفْس ما در نهایت، زیر وزن خود، به #زانو در خواهد آمد،
و در نهایت، حقیقت و اصالت وجود ما #پیروز خواهد شد.

باشد که،
فروتنانه درد خویش را به تمامی در بر بگیریم.
و #زخم‌هایمان را با توجه و عشق سیراب کنیم.

به خودمان اجازه‌ی دیده شدن دهیم.
و زندگی‌مان را از نو #آعاز کنیم..

@kheradedaroun
تو باید قدم به قدم جلو #بروی.
نفس به نفس.
چرخه #تنفس را دنبال کن. دم و بازدم را. هر دوی آنها با ارزش هستند.

همه ‌چیز #می‌گذرد، خودت خواهی دید.
هر طلوع خورشید، غروب را به همراه دارد.
پوسته قدیمی خواهد ریخت.
برگ درختان خواهد ریخت و البته این افتادن، چیزی از زیبایی برگ کم #نمی‌کند.

آنهایی که دوستشان داری #می‌میرند و شکل فیزیک‌شان را از دست می‌دهند و به نور #باز می‌گردند. به سوی حقیقت کامل و اصلی‌شان.
همان طور که اکهارت تله به ما یادآوری کرد: حتی خورشید نیز روزی می‌میرد.

ما امنیت را در جاهایی #جستجو می‌کنیم که هرگز پیدا نخواهد شد.
ما از اضطراب #فرار می‌کنیم
از تهی بودن خنده‌داری که در مرکز وجودمان زندگی می‌کند دوری می‌کنیم
و از زندگی کردن فرار می‌کنیم.

دروغ بزرگی را درباره #عشق به ما فروخته‌اند:
که باید همیشه با #ارزش باشی
لعنت به با ارزش بودن!!
عشق چیزی نیست که کسی بتواند به تو بدهد.
چیزی نیست که تو برای داشتنش #التماس کنی.
چیزی نیست که به دست بیاوری و یا #لایقش باشی.
اگر موفق شوی، اگر نمره بیست بگیری، اگر ترفیع بگیری، اگر مسابقه‌ای را برنده شوی، عشق بیشتری #دریافت نمی‌کنی.

@kheradedaroun