Forwarded from اتچ بات
#یک_گفتگوی_شفابخش
غم: "ببخشید، می دانم که نباید #اینجا باشم. من به زودی می روم می دانم که لکه ای بر کمال تو هستم…”
آگاهی: «نه. #صبر کن. مشکلی نیست. شما اجازه دارید اینجا باشید! آروم باش! کمی بمان! دوستانت را #دعوت کن!"
غم: "یعنی من لکه ای بر #کمال تو نیستم؟"
آگاهی: «لکه؟ کمال؟ کی اون حرفای احمقانه رو بهت زد؟ چگونه میتوانستم توسط تو یا هر کسی لکهدار شوم؟»
غم: "اما آنها به من #گفتند که نباید اینجا باشم!"
آگاهی: "آه، آنها فقط از شما #می ترسند، زیرا آنها نمی بینند که شما از من جدا #نیستید! آنها سعی می کنند در چیزی به نام #آینده به چیزی به نام روشنگری برسند. خیلی دوست داشتنی است!»
غم: "اما من نمی فهمم. فکر کردم شادی را به من #ترجیح می دهی؟»
آگاهی: «ترجیح؟ #معنی آن چیست؟"
غم: «اوه…. خوب من می دانم که چقدر منفی هستم و…”
آگاهی: «منفی؟ آن چیست؟"
غم: "میدونی، مثبت و منفی، نور و تاریکی، بهشت و جهنم، من و تو؟"
آگاهی: «نه. هرگز در مورد آن تقسیمات نشنیده ام. من حتی نمی دانم در حال حاضر با چه کسی #صحبت می کنم!»
غم: "اوه متاسفم. بگذارید خودم را #معرفی کنم. من غم هستم…”
آگاهی: «غم، غمگین بودن.. #جالب هست. میدانی، فقط به این دلیل است که تو آنقدر نزدیک هستی که نمیتوانم مرزهایت را ببینم، بنابراین برایم #سخت است که تو را با هر چیزی صدا بزنم.»
غم: "اوه، تمام این مدت فکر می کردم اشتباه هستم. فکر کردم نباید اینجا باشم. من هرگز حتی برای چک کردن این موضوع با شما #متوقف نشدم…”
آگاهی: «بله، می دانم، #عجیب است! همه آنها به دلایلی همین کار را می کنند. ترس، عصبانیت، حتی درد، من نمی فهمم چرا همه آنها از من #می ترسند. من هرگز از آنها نخواستم که #بروند. و شادی، شادی، سعادت نیز - هرگز از آنها نخواستم که بمانند. همه یا سعی می کنند بمانند، یا سعی می کنند از من فرار کنند! خیلی #عجیب است.»
غم: «پس همه اجازه دارند در تو بیایند و بروند؟ منظورم این است که شما همه چیز را اجازه می دهید؟»
آگاهی: «خب... بیشتر از این! #می بینید، من در واقع نمی توانم به چیزی اجازه دهم یا از شر چیزی خلاص شوم. همش فقط #خودم هستم میبینی؟ حتی شما…."
غم: «یعنی…. من نیستم... من آن چیزی که فکر می کنم #نیستم...؟
آگاهی: «البته که نه فرزند عزیزم! تو از خودم ساخته شده ای من مثل تو و در شکل تو #می رقصم…”
غم: «من تو هستم؟ اوه پس…. پس چگونه می توانم شما را صدا کنم… آگاهی…”
"دقیقا! بودن تو بدون حس جدایی مشکلی نیست.»
"و این جدایی #هرگز وجود نداشت".
غم: "متاسفم که مدام #فرار کردم."
«متأسفم که احساس کردی نمیتوانی بمانی».
"این می تواند شروع یک #دوستی زیبا باشد..."
@kheradedaroun
غم: "ببخشید، می دانم که نباید #اینجا باشم. من به زودی می روم می دانم که لکه ای بر کمال تو هستم…”
آگاهی: «نه. #صبر کن. مشکلی نیست. شما اجازه دارید اینجا باشید! آروم باش! کمی بمان! دوستانت را #دعوت کن!"
غم: "یعنی من لکه ای بر #کمال تو نیستم؟"
آگاهی: «لکه؟ کمال؟ کی اون حرفای احمقانه رو بهت زد؟ چگونه میتوانستم توسط تو یا هر کسی لکهدار شوم؟»
غم: "اما آنها به من #گفتند که نباید اینجا باشم!"
آگاهی: "آه، آنها فقط از شما #می ترسند، زیرا آنها نمی بینند که شما از من جدا #نیستید! آنها سعی می کنند در چیزی به نام #آینده به چیزی به نام روشنگری برسند. خیلی دوست داشتنی است!»
غم: "اما من نمی فهمم. فکر کردم شادی را به من #ترجیح می دهی؟»
آگاهی: «ترجیح؟ #معنی آن چیست؟"
غم: «اوه…. خوب من می دانم که چقدر منفی هستم و…”
آگاهی: «منفی؟ آن چیست؟"
غم: "میدونی، مثبت و منفی، نور و تاریکی، بهشت و جهنم، من و تو؟"
آگاهی: «نه. هرگز در مورد آن تقسیمات نشنیده ام. من حتی نمی دانم در حال حاضر با چه کسی #صحبت می کنم!»
غم: "اوه متاسفم. بگذارید خودم را #معرفی کنم. من غم هستم…”
آگاهی: «غم، غمگین بودن.. #جالب هست. میدانی، فقط به این دلیل است که تو آنقدر نزدیک هستی که نمیتوانم مرزهایت را ببینم، بنابراین برایم #سخت است که تو را با هر چیزی صدا بزنم.»
غم: "اوه، تمام این مدت فکر می کردم اشتباه هستم. فکر کردم نباید اینجا باشم. من هرگز حتی برای چک کردن این موضوع با شما #متوقف نشدم…”
آگاهی: «بله، می دانم، #عجیب است! همه آنها به دلایلی همین کار را می کنند. ترس، عصبانیت، حتی درد، من نمی فهمم چرا همه آنها از من #می ترسند. من هرگز از آنها نخواستم که #بروند. و شادی، شادی، سعادت نیز - هرگز از آنها نخواستم که بمانند. همه یا سعی می کنند بمانند، یا سعی می کنند از من فرار کنند! خیلی #عجیب است.»
غم: «پس همه اجازه دارند در تو بیایند و بروند؟ منظورم این است که شما همه چیز را اجازه می دهید؟»
آگاهی: «خب... بیشتر از این! #می بینید، من در واقع نمی توانم به چیزی اجازه دهم یا از شر چیزی خلاص شوم. همش فقط #خودم هستم میبینی؟ حتی شما…."
غم: «یعنی…. من نیستم... من آن چیزی که فکر می کنم #نیستم...؟
آگاهی: «البته که نه فرزند عزیزم! تو از خودم ساخته شده ای من مثل تو و در شکل تو #می رقصم…”
غم: «من تو هستم؟ اوه پس…. پس چگونه می توانم شما را صدا کنم… آگاهی…”
"دقیقا! بودن تو بدون حس جدایی مشکلی نیست.»
"و این جدایی #هرگز وجود نداشت".
غم: "متاسفم که مدام #فرار کردم."
«متأسفم که احساس کردی نمیتوانی بمانی».
"این می تواند شروع یک #دوستی زیبا باشد..."
@kheradedaroun
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#فرار از لحظه #اکنون(بخش دوم)
کدام بخش از تجربه شما چنین احساس میشود که به شما تعلق ندارد؟!
کدام فکر و احساس بیگانه به نظر می رسد؟!
کدام احساس بی جا به نظر میرسد و گوی نباید آنجا باشد و گویی با شما یکی نیست؟!
ما در جستجوی تمامیت هستیم زیرا تمامیت را در این لحظه ها را #نمی بینیم ما تمامیت و کمال را در این افکار و احساسات کنونی نمیبینیم بنابراین در آینده در #جستجوی آنیم جوینده همیشه نیاز به زمان دارد تا آنچه را در جستجوی آن است بیابد
لحظه حال وسیله ای می شود برای یک هدف اینجا جایی است که همه #رنج ها آغاز می شود از دست دادن لحظه حال از دست دادن خانه #راستین مان.
بیشتر ما یاد میگیریم که احساساتی مانند بیچارگی و ناتوانی خوب نیستند احساس ناتوانی در کنترل لحظه خوب نیست احساس ضعف خوب نیست احساساتی مانند بیچارگی با فقدان امنیت؛ باخطر؛با محبوب نبودن و پذیرفته نشدن و نهایتاً با #مرگ مرتبط هستند
وقتی آنچه را که #جستجو می کنی میبینی و وقتی میبینی که آنچه از آن #فرار می کنی عمیقاًخوب است این تشخیص به خودی خود #پایان جستجوست
#دیدن پایان جستجوست
و قدم بعدی وجود ندارد هیچ ((چگونه ای)) لازم نیست
در هر تجربه رنجی وقتی تمرکز خودتان را از جزئیات وضعیت از داستان آن چه روی می دهد و از محیط های بیرونی بازگیرید و واقعاً به تجربه کنونیتان به افکار و احساسات کنونی بازگردید همیشه جستجو کردن را خواهید یافت حتی اگر جستجو به شیوه بسیار #ظریفی نقش بازی کند همیشه درخواهید یافت که چیزی وجود دارد که شما به خودتان #اجازه نمی دهید که آن را به طور کامل تجربه کنید چیزی که به طور #معصومانهی تلاش میکند خودش را در درون شما بیان کند اما با ترس و مقاومت با آن #دیدار می کنید.
@kheradedaroun
کدام بخش از تجربه شما چنین احساس میشود که به شما تعلق ندارد؟!
کدام فکر و احساس بیگانه به نظر می رسد؟!
کدام احساس بی جا به نظر میرسد و گوی نباید آنجا باشد و گویی با شما یکی نیست؟!
ما در جستجوی تمامیت هستیم زیرا تمامیت را در این لحظه ها را #نمی بینیم ما تمامیت و کمال را در این افکار و احساسات کنونی نمیبینیم بنابراین در آینده در #جستجوی آنیم جوینده همیشه نیاز به زمان دارد تا آنچه را در جستجوی آن است بیابد
لحظه حال وسیله ای می شود برای یک هدف اینجا جایی است که همه #رنج ها آغاز می شود از دست دادن لحظه حال از دست دادن خانه #راستین مان.
بیشتر ما یاد میگیریم که احساساتی مانند بیچارگی و ناتوانی خوب نیستند احساس ناتوانی در کنترل لحظه خوب نیست احساس ضعف خوب نیست احساساتی مانند بیچارگی با فقدان امنیت؛ باخطر؛با محبوب نبودن و پذیرفته نشدن و نهایتاً با #مرگ مرتبط هستند
وقتی آنچه را که #جستجو می کنی میبینی و وقتی میبینی که آنچه از آن #فرار می کنی عمیقاًخوب است این تشخیص به خودی خود #پایان جستجوست
#دیدن پایان جستجوست
و قدم بعدی وجود ندارد هیچ ((چگونه ای)) لازم نیست
در هر تجربه رنجی وقتی تمرکز خودتان را از جزئیات وضعیت از داستان آن چه روی می دهد و از محیط های بیرونی بازگیرید و واقعاً به تجربه کنونیتان به افکار و احساسات کنونی بازگردید همیشه جستجو کردن را خواهید یافت حتی اگر جستجو به شیوه بسیار #ظریفی نقش بازی کند همیشه درخواهید یافت که چیزی وجود دارد که شما به خودتان #اجازه نمی دهید که آن را به طور کامل تجربه کنید چیزی که به طور #معصومانهی تلاش میکند خودش را در درون شما بیان کند اما با ترس و مقاومت با آن #دیدار می کنید.
@kheradedaroun
Telegram
attach 📎
#اضداد مخلوق ذهن است.
فقط ذهن واقعیت را #شکاف میدهد.
تجارب را شکاف می دهد و دو قسمت می کند
و گاهی یکی از ضد ها را #میجوید و سعی میکند از دیگری #فرار کند.
یک چیز بسیار #تعیینکننده که باید درک شود این است که در واقعیت احساسات هیچ ضدی #ندارند! انرژی در بدن هیچ ضدی ندارد.
خود زندگی #هیچ ضدی ندارد.
بدون داستان بدون نامگذاری کردن موج ها؛ زندگی #صرفاً انرژی خامی در حال حرکت است. آن اقیانوس است بی نام و اسرار آمیز.
ما سعی میکنیم به آن انرژی #برچسب بزنیم ما آن را #قضاوت میکنیم سعی میکنیم از آن فرار کنیم آن را قطب منفیِ یک متضادِ مثبت جلوه دهیم و سپس قطب مثبت را #جستجو کنیم.
وقتی شما دیگر در جنگ با متضادها #نیستید؛ همه آگاهیِ انسانی می تواند از میان شما عبور کند و هر چیزی که ما یک وقتی(( منفی ))می نامیدیم ؛اکنون به عنوان بخشی از #جشنِ زندگی دیده می شود.
همه موج ها در اقیانوس #مجازند تصورات ما در مورد آنچه منفی است و آنچه مثبت است در پذیرشی عمیق کاملا رها میشود.
در آغوش گرفتنِ کاملِ همه ی موج های تجربه ؛ عشقی است که همیشه در جست و جویش بوده اید.
@kheradedaroun
فقط ذهن واقعیت را #شکاف میدهد.
تجارب را شکاف می دهد و دو قسمت می کند
و گاهی یکی از ضد ها را #میجوید و سعی میکند از دیگری #فرار کند.
یک چیز بسیار #تعیینکننده که باید درک شود این است که در واقعیت احساسات هیچ ضدی #ندارند! انرژی در بدن هیچ ضدی ندارد.
خود زندگی #هیچ ضدی ندارد.
بدون داستان بدون نامگذاری کردن موج ها؛ زندگی #صرفاً انرژی خامی در حال حرکت است. آن اقیانوس است بی نام و اسرار آمیز.
ما سعی میکنیم به آن انرژی #برچسب بزنیم ما آن را #قضاوت میکنیم سعی میکنیم از آن فرار کنیم آن را قطب منفیِ یک متضادِ مثبت جلوه دهیم و سپس قطب مثبت را #جستجو کنیم.
وقتی شما دیگر در جنگ با متضادها #نیستید؛ همه آگاهیِ انسانی می تواند از میان شما عبور کند و هر چیزی که ما یک وقتی(( منفی ))می نامیدیم ؛اکنون به عنوان بخشی از #جشنِ زندگی دیده می شود.
همه موج ها در اقیانوس #مجازند تصورات ما در مورد آنچه منفی است و آنچه مثبت است در پذیرشی عمیق کاملا رها میشود.
در آغوش گرفتنِ کاملِ همه ی موج های تجربه ؛ عشقی است که همیشه در جست و جویش بوده اید.
@kheradedaroun
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هنگام #مراقبه، تنها کار تو این است که نسبت به آنچه که در این لحظه برمی خیزد #کنجکاو باشی.
سعی نکن که از هیچ کدام از تجربیاتت #خلاص شوی.
افکار دیوانه کننده: تنها #نگاهشان کن
احساسات نامطلوب: فقط در آنها #نفس بکش. با آنها #گریه کن. #بخند.
حتی به آن بخشی از وجودت که از مراقبه کردن #بیزار است هم عشق بورز؛ آن بچه ای که نمیتواند ساکن بنشیند و میخواهد جای #دیگری باشد.
آن بچه ای که به خاطر افکار #غیرمعنوی و احساسات #منفی اش احساس گناه و خجالت می کند.
کودکی که شدیداً دلش میخواد از این جا #فرار کند و کار دیگری انجام دهد.
با آغوشی باز آنها را در #بر بگیر.
در آنها نفس بکش و به آنها #عشق بورز
در مراقبه، هر چه که #نامطلوب است؛ خواستنی است.
حتی مقاومت تو، #مقدس است.
@kheradedaroun
سعی نکن که از هیچ کدام از تجربیاتت #خلاص شوی.
افکار دیوانه کننده: تنها #نگاهشان کن
احساسات نامطلوب: فقط در آنها #نفس بکش. با آنها #گریه کن. #بخند.
حتی به آن بخشی از وجودت که از مراقبه کردن #بیزار است هم عشق بورز؛ آن بچه ای که نمیتواند ساکن بنشیند و میخواهد جای #دیگری باشد.
آن بچه ای که به خاطر افکار #غیرمعنوی و احساسات #منفی اش احساس گناه و خجالت می کند.
کودکی که شدیداً دلش میخواد از این جا #فرار کند و کار دیگری انجام دهد.
با آغوشی باز آنها را در #بر بگیر.
در آنها نفس بکش و به آنها #عشق بورز
در مراقبه، هر چه که #نامطلوب است؛ خواستنی است.
حتی مقاومت تو، #مقدس است.
@kheradedaroun
Forwarded from اتچ بات
از من #میپرسی: چرا تاریکی؟
تاریکی از تو #محافظت می کند دوست من.
تو آن تکه هایی از وجودت را که #میترسی با آنها روبه رو شوی در تاریکی شب #دفن می کنی تا زمانی که آماده باشی با آنها رو به رو شوی. مجبور نیستی آنچه را که فعلا تحملش را نداری تحمل و آنچه را که نمیتوانی احساس کنی، احساس کنی. این دفن کردن #هوشمندانه است.
اما بعد تو #فراموش می کنی. فراموش می کنی که این تو بودی که آن تکه ها را دفن کرده ای. و تو خالق آن هیولا و شیطان و آن #جهنم بوده ای.
آن تکه های گم شده و ترسان همیشه مشتاق بازگشت تو خواهند بود. تاریکی تو را #جستجو می کند.
تاریکی در کمین توست و تو را #شکار می کند، هر جا که بروی تو را دنبال می کند. نمیتوانی از تاریکی #فرار کنی چرا که آن خود توست. همان تکه های فراموش شده ی قلب بزرگ توست که نیاز به #کمک دارد.
به تو قول می دهم، قول می دهم در #عمق بدترین ناامیدی ها و تنهایی ها، و در چشمان مخفی ترین هیولاهایی که تو را #تعقیب می کنند، اگر بایستی و به سمتش روی گردانی، و به خوبی نگاه کنی، زمانی که آماده باشی و با عشق به آن نگاه کنی... تو... خودت را خواهی دید....
مرگ نه بلکه زندگی، ویرانی نه بلکه #امنیت را خواهی دید.
تو چشمان خودت را خواهی دید ک با محبت به تو می نگرند. جایی #امن در عمق مصیبت..
خواهی دید که #رستگاری تو در تاریکی بنا شده است
و رستگاریِ تاریکی درون توست....
شما یکی هستید. از هم #جدا نیستید..
بگذار تاریکی تو را در بر بگیرد. در قلب مقدس آن نفس بکش. به او آنچه را که برایش میگِرید تقدیم کن و بعد تو قدرت #فوق العاده ای را احساس خواهی کرد و #نوری خیره کننده را خواهی دید.
@kheradedaroun
تاریکی از تو #محافظت می کند دوست من.
تو آن تکه هایی از وجودت را که #میترسی با آنها روبه رو شوی در تاریکی شب #دفن می کنی تا زمانی که آماده باشی با آنها رو به رو شوی. مجبور نیستی آنچه را که فعلا تحملش را نداری تحمل و آنچه را که نمیتوانی احساس کنی، احساس کنی. این دفن کردن #هوشمندانه است.
اما بعد تو #فراموش می کنی. فراموش می کنی که این تو بودی که آن تکه ها را دفن کرده ای. و تو خالق آن هیولا و شیطان و آن #جهنم بوده ای.
آن تکه های گم شده و ترسان همیشه مشتاق بازگشت تو خواهند بود. تاریکی تو را #جستجو می کند.
تاریکی در کمین توست و تو را #شکار می کند، هر جا که بروی تو را دنبال می کند. نمیتوانی از تاریکی #فرار کنی چرا که آن خود توست. همان تکه های فراموش شده ی قلب بزرگ توست که نیاز به #کمک دارد.
به تو قول می دهم، قول می دهم در #عمق بدترین ناامیدی ها و تنهایی ها، و در چشمان مخفی ترین هیولاهایی که تو را #تعقیب می کنند، اگر بایستی و به سمتش روی گردانی، و به خوبی نگاه کنی، زمانی که آماده باشی و با عشق به آن نگاه کنی... تو... خودت را خواهی دید....
مرگ نه بلکه زندگی، ویرانی نه بلکه #امنیت را خواهی دید.
تو چشمان خودت را خواهی دید ک با محبت به تو می نگرند. جایی #امن در عمق مصیبت..
خواهی دید که #رستگاری تو در تاریکی بنا شده است
و رستگاریِ تاریکی درون توست....
شما یکی هستید. از هم #جدا نیستید..
بگذار تاریکی تو را در بر بگیرد. در قلب مقدس آن نفس بکش. به او آنچه را که برایش میگِرید تقدیم کن و بعد تو قدرت #فوق العاده ای را احساس خواهی کرد و #نوری خیره کننده را خواهی دید.
@kheradedaroun
Telegram
attach 📎
#درد، چنین معلم #فوق العادهای است زیرا به شما نشان میدهد که نهایتاً، «در این لحظه شما #هیچ انتخابی ندارید. شما کنترلکننده نیستید.»
اگر درد را بهصورت «همان چیزی که هست» #ببینیم، توجهِ ما را به این واقعیت بازمیگردند که «هیچکسی در درد نیست»، فقط درد هست و در این فضایی که منم، #پدیدار میشود.
بنابراین درد، شما را از این ایده و تصور که شما #قربانی درد هستید، شفا میدهد و میگوید: «من مُجازم اینجا باشم. مهم نیست تو چه فکری میکنی. ببین، من پیشاپیش در آنچه که تویی، #مُجاز بودهام. من پیشاپیش حاضرم. «تو قادر نبودهای در برابر من #مقاومت کنی.»
به طریقی که ما هرگز #درک نخواهیم کرد، درد، ما را از درد #شفا میدهد. شفا یافتن، در ذاتِ هر چیزی که ما سعی میکنیم از آن #فرار کنیم، قرار دارد. اندوه، شما را از #اندوه شفا میدهد. #ترس، شما را از ترس #شفا میدهد.
«در هستۀ #شدیدترین ترس، هیچکسی وجود ندارد که در ترس باشد.» هیچکسی جدا از ترس وجود ندارد. هیچکسی وجود ندارد که #ترسیده باشد. در مرکز تصلیب، در مرکز وحشتناکترین دردهای فیزیکی، #شفادهندگی وجود دارد!
@kheradedaroun
اگر درد را بهصورت «همان چیزی که هست» #ببینیم، توجهِ ما را به این واقعیت بازمیگردند که «هیچکسی در درد نیست»، فقط درد هست و در این فضایی که منم، #پدیدار میشود.
بنابراین درد، شما را از این ایده و تصور که شما #قربانی درد هستید، شفا میدهد و میگوید: «من مُجازم اینجا باشم. مهم نیست تو چه فکری میکنی. ببین، من پیشاپیش در آنچه که تویی، #مُجاز بودهام. من پیشاپیش حاضرم. «تو قادر نبودهای در برابر من #مقاومت کنی.»
به طریقی که ما هرگز #درک نخواهیم کرد، درد، ما را از درد #شفا میدهد. شفا یافتن، در ذاتِ هر چیزی که ما سعی میکنیم از آن #فرار کنیم، قرار دارد. اندوه، شما را از #اندوه شفا میدهد. #ترس، شما را از ترس #شفا میدهد.
«در هستۀ #شدیدترین ترس، هیچکسی وجود ندارد که در ترس باشد.» هیچکسی جدا از ترس وجود ندارد. هیچکسی وجود ندارد که #ترسیده باشد. در مرکز تصلیب، در مرکز وحشتناکترین دردهای فیزیکی، #شفادهندگی وجود دارد!
@kheradedaroun
چه اتفاقی میفتد وقتی ما همهٔ شرحها در مورد آنچه این لحظه هست یا نیست را #رها کنیم و عمیقاً حسهای کنونی را احساس کنیم؟
وقتی به ورای داستانِ آنچه احساس میکنید، بروید، خواهید دید که هرگز واقعاً آنچه را که از آن #فرار میکردید، نمیشناسید و با انرژی خام زندگی دیدار میکنید. شما برهنه در برابر زندگی میایستید و این #شفای واقعی است.
این، دور انداختنِ همهٔ تصورات در مورد اینکه این لحظه #چگونه باید باشد، است. این آن است. این پایان جستجوی معنوی است. رهایی و شادمانی و روشنضمیری در هیچ جای دیگر به جز اینجا یافته #نمیشوند: درست در مقابل ما.
آن چیزی نیست که بتوان با فکر کردن به آن رسید، زیرا آن به تفکر شکل میدهد. آن چیزی نیست که بتوان در پایان جستوجویی #طولانی به آن رسید، زیرا آن خودِ چیزی است که در وهلۀ اول به جستوجو اجازۀ #ظهور میدهد. در حقیقت آن چیزی نیست که بتوان در موردش صحبت کرد، زیرا آن چیزی است که صحبت کردن در آن شکل میگیرد. آن این لحظه است و هر چیزی که در آن #رخ میدهد.
هیچچیزی برای بهدست آوردن نیست» این آموزه نیست. #اعتراف است.
آنچه اینجا دیده میشود.
@kheradedaroun
وقتی به ورای داستانِ آنچه احساس میکنید، بروید، خواهید دید که هرگز واقعاً آنچه را که از آن #فرار میکردید، نمیشناسید و با انرژی خام زندگی دیدار میکنید. شما برهنه در برابر زندگی میایستید و این #شفای واقعی است.
این، دور انداختنِ همهٔ تصورات در مورد اینکه این لحظه #چگونه باید باشد، است. این آن است. این پایان جستجوی معنوی است. رهایی و شادمانی و روشنضمیری در هیچ جای دیگر به جز اینجا یافته #نمیشوند: درست در مقابل ما.
آن چیزی نیست که بتوان با فکر کردن به آن رسید، زیرا آن به تفکر شکل میدهد. آن چیزی نیست که بتوان در پایان جستوجویی #طولانی به آن رسید، زیرا آن خودِ چیزی است که در وهلۀ اول به جستوجو اجازۀ #ظهور میدهد. در حقیقت آن چیزی نیست که بتوان در موردش صحبت کرد، زیرا آن چیزی است که صحبت کردن در آن شکل میگیرد. آن این لحظه است و هر چیزی که در آن #رخ میدهد.
هیچچیزی برای بهدست آوردن نیست» این آموزه نیست. #اعتراف است.
آنچه اینجا دیده میشود.
@kheradedaroun
Forwarded from اتچ بات
هر روز چند دقیقه را صرف باز کردن آغوش خود به روی فرد کاملاً #ناامید درونی کنید و به عشق او نفوذ کنید.
او در همه ما زندگی #می کند، این نوزاد ناتوان، او منبع بزرگترین قدرت و شجاعت ماست، سرچشمه همه #شفاهای اصیل.
او خدایی است در لباسِ #مبدل، شگفت انگیزترین نعمت، وقتی به سوی او برگردی و خودت را قضاوت #نکنی.
وقتی #ناامید هستید در اصالت کامل و خام خود هستید! عشق من، من از تو نمی خواهم که در آنجا زندگی کنی، یا برده ی تاریکی #شوی، فقط این که برای آن، فضا باز کنی، در آن نفس بکشی، هر روز با آن گفتگو کنی و آن را به مراقبه هایت #دعوت کنی.
در قلب #ناامیدی، عمیق ترین اندوه، زخم بی انتها، زمین واقعی خود را خواهید یافت. ناامیدی از دست دادن دنیای بیرونی است، زلزله ای در درون که همه ی نقاطِ مرجع را در هم #می شکند. همه ی چیزهایی که زمانی جامد ظاهر می شدند به گرد و غبار #تبدیل می شوند.
دست نگه دار عشقم صبر کن. نفس بکش بگذار دنیا از بین برود و در هسته ی #مقدس خود تنفس کند چیزی در درون وجود دارد که نابود نشدنی است، آنقدر محکم و واقعی است که نمی توان آن را شکست، اما اگر از ناامیدی #فرار کنید هرگز آن را نخواهید فهمید.
ناامیدی شما را با همه ی موجودات زنده پیوند #خواهد داد. او شما را #وادار خواهد کرد که به سطوح گذشته در قلب شکسته ی بشریت نگاه کنید. او به شما شفقت خواهد داد. زیرا حتی به ظاهر شادترین و #موفق ترین افراد ممکن است از یک خلاء وحشتناکِ درون #فرار کنند.
هر روز جایی برای ناامیدی باز کنید و زیبایی باورنکردنی زنده بودن را #کشف خواهید کرد. در سوی دیگر ناامیدی شادی #وحشتناکی است، هیبت و شگفتی آفرینش، لرزش آزادانه ی خود عشق. هر چیزی را که در درون خود از آن می گریزی درگاه توست، هر چیزی را که رد می کنی #نجات دهنده ی توست!
زمین #می لرزد، ساختارهای درونی فرو می ریزد و خود حقیقیِ خود را می شناسی، در ترکش ها و خاک و خاکستر #کامل خواهی بود و من آنجا با تو خواهم بود، تو را رها #نمی کنم.
به من #اعتماد کن، من قبل از شکل گیری #کیهان اینجا بودم. و تنها چیزی که من می خواهم این است که هر روز در قلب خود جایی برای #ناامیدی و از دست دادن دنیای خود و فریاد رها شده ها در سراسر جهان من #باز کنید.
@khetadedaroun
او در همه ما زندگی #می کند، این نوزاد ناتوان، او منبع بزرگترین قدرت و شجاعت ماست، سرچشمه همه #شفاهای اصیل.
او خدایی است در لباسِ #مبدل، شگفت انگیزترین نعمت، وقتی به سوی او برگردی و خودت را قضاوت #نکنی.
وقتی #ناامید هستید در اصالت کامل و خام خود هستید! عشق من، من از تو نمی خواهم که در آنجا زندگی کنی، یا برده ی تاریکی #شوی، فقط این که برای آن، فضا باز کنی، در آن نفس بکشی، هر روز با آن گفتگو کنی و آن را به مراقبه هایت #دعوت کنی.
در قلب #ناامیدی، عمیق ترین اندوه، زخم بی انتها، زمین واقعی خود را خواهید یافت. ناامیدی از دست دادن دنیای بیرونی است، زلزله ای در درون که همه ی نقاطِ مرجع را در هم #می شکند. همه ی چیزهایی که زمانی جامد ظاهر می شدند به گرد و غبار #تبدیل می شوند.
دست نگه دار عشقم صبر کن. نفس بکش بگذار دنیا از بین برود و در هسته ی #مقدس خود تنفس کند چیزی در درون وجود دارد که نابود نشدنی است، آنقدر محکم و واقعی است که نمی توان آن را شکست، اما اگر از ناامیدی #فرار کنید هرگز آن را نخواهید فهمید.
ناامیدی شما را با همه ی موجودات زنده پیوند #خواهد داد. او شما را #وادار خواهد کرد که به سطوح گذشته در قلب شکسته ی بشریت نگاه کنید. او به شما شفقت خواهد داد. زیرا حتی به ظاهر شادترین و #موفق ترین افراد ممکن است از یک خلاء وحشتناکِ درون #فرار کنند.
هر روز جایی برای ناامیدی باز کنید و زیبایی باورنکردنی زنده بودن را #کشف خواهید کرد. در سوی دیگر ناامیدی شادی #وحشتناکی است، هیبت و شگفتی آفرینش، لرزش آزادانه ی خود عشق. هر چیزی را که در درون خود از آن می گریزی درگاه توست، هر چیزی را که رد می کنی #نجات دهنده ی توست!
زمین #می لرزد، ساختارهای درونی فرو می ریزد و خود حقیقیِ خود را می شناسی، در ترکش ها و خاک و خاکستر #کامل خواهی بود و من آنجا با تو خواهم بود، تو را رها #نمی کنم.
به من #اعتماد کن، من قبل از شکل گیری #کیهان اینجا بودم. و تنها چیزی که من می خواهم این است که هر روز در قلب خود جایی برای #ناامیدی و از دست دادن دنیای خود و فریاد رها شده ها در سراسر جهان من #باز کنید.
@khetadedaroun
Telegram
attach 📎
هنگام مراقبه، تنها کار تو این است که نسبت به آنچه که در این لحظه #برمی خیزد کنجکاو باشی.
سعی نکن که از هیچ کدام از تجربیاتت خلاص شوی.
افکار #دیوانه کننده: تنها نگاهشان کن
احساسات نامطلوب: فقط در آنها نفس بکش. با آنها گریه کن. بخند.
حتی به آن #بخشی از وجودت که از مراقبه کردن #بیزار است هم عشق بورز؛ آن بچه ای که نمیتواند ساکن بنشیند و میخواهد جای دیگری باشد.
آن بچه ای که به خاطر افکار "غیرمعنوی" و احساسات "منفی" اش احساس گناه و خجالت
#می کند.
کودکی که شدیداً دلش میخواد از این جا #فرار کند و کار دیگری انجام دهد.
با آغوشی باز آنها را در بر بگیر.
در آنها نفس بکش و به آنها #عشق بورز.
در مراقبه، هر چه که #نامطلوب است؛ خواستنی است.
حتی مقاومت تو، #مقدس است.
@Kheradedaroun
سعی نکن که از هیچ کدام از تجربیاتت خلاص شوی.
افکار #دیوانه کننده: تنها نگاهشان کن
احساسات نامطلوب: فقط در آنها نفس بکش. با آنها گریه کن. بخند.
حتی به آن #بخشی از وجودت که از مراقبه کردن #بیزار است هم عشق بورز؛ آن بچه ای که نمیتواند ساکن بنشیند و میخواهد جای دیگری باشد.
آن بچه ای که به خاطر افکار "غیرمعنوی" و احساسات "منفی" اش احساس گناه و خجالت
#می کند.
کودکی که شدیداً دلش میخواد از این جا #فرار کند و کار دیگری انجام دهد.
با آغوشی باز آنها را در بر بگیر.
در آنها نفس بکش و به آنها #عشق بورز.
در مراقبه، هر چه که #نامطلوب است؛ خواستنی است.
حتی مقاومت تو، #مقدس است.
@Kheradedaroun
Forwarded from عکس نگار
دوست من،
من نمی دانم چگونه #کمکت کنم،
#نمیدانم چگونه دردت را کم کنم،
نمیدانم چگونه سردرد، ترس، اندوه و اشتیاقی را که اعماق وجودت را میسوزاند از میان بردارم
من هم این مهمانان را #میشناسم.
و هرگز راهی را #نیافتم که آنها را در خودم نابود کنم!!
من هم به اندازه شما شکسته و گم گشته هستم.
بله، من هم احساس تنهایی و اشتیاقی را که از آن صحبت میکنید میشناسم،
من سالها از دردهایم #فرار کردم،
همه راه حلها را #امتحان کردم و اعتیاد را نیز امتحان کردم
تلاش کردم تا تنهاییام را با الکل، سکس و غذا از میان بردارم
سعی کردم تا با شلوغ کردن اطرافم با آدمها، حواسم را #پرت کنم.
به انسان ها #عادت کردم اما همچنان تنهایی مرا تسخیر میکرد.
تلاش کردم تا با مذهب، معنویت، تعصب، باور و امید واهی خودم را #هیپنوتیزم کنم،
زمانهایی بود که بسیار به خودکشی #نزدیک بودم
زمان.هایی که ظاهرا تنها #جواب ممکن، خودکشی بود.
تلاش کردم تا با دارو تنهاییام را از #میان بردارم، نادیدهاش بگیرم، خودم را در کار و فعالیتهای بی فایده دفن کنم،
به خودم التماس میکردم: فقط #حرکت کن. نایست.
با این حال، تنهایی در نیمه شب در بر میزد
تنهاییام را میدیدم که در خیالبافیهای روزنه و کابوسهای شبانه بر در میزد.
آن قدر #فرار کردم تا پاهایم زخمی و خونین شد،
آن قدر فرار کردم که دیگر #نمیتوانستم فرار کنم
و سپس زندگی مرا وادار به توقف کرد.
در میان بیماری، خستگی، و هجوم درد
تنها زمانی که #توقف کردم، #شفای من آغاز شد،
من به سمت #تنهایی خود بازگشتم و اجازه دادم وجودم را #انباشته کند.
فکر کردم که #میمیرم اما در بطن تنهایی، من فقط عشق یافتم و زندگی بیشتر و نور بیشتر
و اتصالی #عمیق تر با لطف زندگی
این تاریکیِ درون من، تنها یک کودک گم شده بود که نیاز به عشق داشت.
تنها بود و منتظر من بود،
و این یک وصال زیبا بود.
حالا من و تنهایی، با هم مانند «من یک نفر» زندگی میکنیم،
با هم #نفس میکشیم و با هم در میان علفزار راه میرویم،
زیر آسمان مینشینیم و میخندیم و میگریم.
من عشق را در #تاریکی یافتهام.
حالا دوست من
من در کنارت #مینشینم، ساکن، حاضر، اینجا
من ترست را #میبینم، شکستگی باشکوهت و قلب مشتاقت را میبینم و در برابر این هدایا، و این ابعادِ پر قدرت تو #تعظیم میکنم.
من به توانایی تو برای ملاقات با خودت ایمان دارم.
خودت را #ملاقات کن...
من هیچ علاقهای به #اصلاح تو ندارم،
نمی دانم چگونه کمکت کنم
اما در آن نقطهی #بیچارگیِ تو، شعلهي شفا را میبینم.
نه من نمیتوانم #اصلاحت کنم،
اما میتوانم #عاشقت باشم،
همان قدر که عاشق خودم هستم!
که بسیار #زیاد است.
@kheradedaroun
من نمی دانم چگونه #کمکت کنم،
#نمیدانم چگونه دردت را کم کنم،
نمیدانم چگونه سردرد، ترس، اندوه و اشتیاقی را که اعماق وجودت را میسوزاند از میان بردارم
من هم این مهمانان را #میشناسم.
و هرگز راهی را #نیافتم که آنها را در خودم نابود کنم!!
من هم به اندازه شما شکسته و گم گشته هستم.
بله، من هم احساس تنهایی و اشتیاقی را که از آن صحبت میکنید میشناسم،
من سالها از دردهایم #فرار کردم،
همه راه حلها را #امتحان کردم و اعتیاد را نیز امتحان کردم
تلاش کردم تا تنهاییام را با الکل، سکس و غذا از میان بردارم
سعی کردم تا با شلوغ کردن اطرافم با آدمها، حواسم را #پرت کنم.
به انسان ها #عادت کردم اما همچنان تنهایی مرا تسخیر میکرد.
تلاش کردم تا با مذهب، معنویت، تعصب، باور و امید واهی خودم را #هیپنوتیزم کنم،
زمانهایی بود که بسیار به خودکشی #نزدیک بودم
زمان.هایی که ظاهرا تنها #جواب ممکن، خودکشی بود.
تلاش کردم تا با دارو تنهاییام را از #میان بردارم، نادیدهاش بگیرم، خودم را در کار و فعالیتهای بی فایده دفن کنم،
به خودم التماس میکردم: فقط #حرکت کن. نایست.
با این حال، تنهایی در نیمه شب در بر میزد
تنهاییام را میدیدم که در خیالبافیهای روزنه و کابوسهای شبانه بر در میزد.
آن قدر #فرار کردم تا پاهایم زخمی و خونین شد،
آن قدر فرار کردم که دیگر #نمیتوانستم فرار کنم
و سپس زندگی مرا وادار به توقف کرد.
در میان بیماری، خستگی، و هجوم درد
تنها زمانی که #توقف کردم، #شفای من آغاز شد،
من به سمت #تنهایی خود بازگشتم و اجازه دادم وجودم را #انباشته کند.
فکر کردم که #میمیرم اما در بطن تنهایی، من فقط عشق یافتم و زندگی بیشتر و نور بیشتر
و اتصالی #عمیق تر با لطف زندگی
این تاریکیِ درون من، تنها یک کودک گم شده بود که نیاز به عشق داشت.
تنها بود و منتظر من بود،
و این یک وصال زیبا بود.
حالا من و تنهایی، با هم مانند «من یک نفر» زندگی میکنیم،
با هم #نفس میکشیم و با هم در میان علفزار راه میرویم،
زیر آسمان مینشینیم و میخندیم و میگریم.
من عشق را در #تاریکی یافتهام.
حالا دوست من
من در کنارت #مینشینم، ساکن، حاضر، اینجا
من ترست را #میبینم، شکستگی باشکوهت و قلب مشتاقت را میبینم و در برابر این هدایا، و این ابعادِ پر قدرت تو #تعظیم میکنم.
من به توانایی تو برای ملاقات با خودت ایمان دارم.
خودت را #ملاقات کن...
من هیچ علاقهای به #اصلاح تو ندارم،
نمی دانم چگونه کمکت کنم
اما در آن نقطهی #بیچارگیِ تو، شعلهي شفا را میبینم.
نه من نمیتوانم #اصلاحت کنم،
اما میتوانم #عاشقت باشم،
همان قدر که عاشق خودم هستم!
که بسیار #زیاد است.
@kheradedaroun
احساساتی که به #عقب رانده شدهاند، ناپدید #نمیشوند.
آنها در تاریکیِ ناخودآگاه ما #میمانند و بر زندگی ما، روابط ما، کار ما، شخصیت ما و آنچه که هستیم و میتوانیم باشیم اثر #میگذارند.
احساساتِ نادیده #گرفته شدهی ما، ما را تبدیل به فردی خسته، افسرده، مضطرب، وسواسی و واکنشی #می کنند و در نهایت میتوانند #سلامت بدن ما را به خطر بیاندازند.
تا اینکه یک روز ما به یاد می آوریم، همه احساسات حق دارند که در ما #وجود داشته باشند.
پس ما از بی حس کردن آنها و از #فرار کردن دست برمیداریم و این بچه های (احساسات) بی پناه را با عشق و توجه #تغذیه می کنیم.
و حالا بالاخره آنها میتوانند احساس شوند، کاملا در خانه باشند، به #رسمیت شناخته شوند و دمی بیاسایند.
@kheradedaroun
آنها در تاریکیِ ناخودآگاه ما #میمانند و بر زندگی ما، روابط ما، کار ما، شخصیت ما و آنچه که هستیم و میتوانیم باشیم اثر #میگذارند.
احساساتِ نادیده #گرفته شدهی ما، ما را تبدیل به فردی خسته، افسرده، مضطرب، وسواسی و واکنشی #می کنند و در نهایت میتوانند #سلامت بدن ما را به خطر بیاندازند.
تا اینکه یک روز ما به یاد می آوریم، همه احساسات حق دارند که در ما #وجود داشته باشند.
پس ما از بی حس کردن آنها و از #فرار کردن دست برمیداریم و این بچه های (احساسات) بی پناه را با عشق و توجه #تغذیه می کنیم.
و حالا بالاخره آنها میتوانند احساس شوند، کاملا در خانه باشند، به #رسمیت شناخته شوند و دمی بیاسایند.
@kheradedaroun
احساساتی که به #عقب رانده شدهاند، ناپدید نمیشوند.
آنها در تاریکیِ ناخودآگاه ما میمانند و بر زندگی ما، روابط ما، کار ما، شخصیت ما و آنچه که هستیم و میتوانیم باشیم اثر #میگذارند.
#احساساتِ نادیده گرفته شدهی ما، ما را تبدیل به فردی خسته، افسرده، مضطرب، وسواسی و #واکنشی می کنند و در نهایت میتوانند سلامت بدن ما را به خطر بیاندازند.
تا اینکه یک روز ما به یاد #می آوریم، همه احساسات حق دارند که در ما #وجود داشته باشند.
پس ما از #بی حس کردن آنها و از #فرار کردن دست برمیداریم و این بچه های (احساسات) بی پناه را با عشق و توجه #تغذیه می کنیم.
و حالا بالاخره آنها میتوانند احساس شوند، کاملا در خانه باشند، به رسمیت شناخته شوند و دمی #بیاسایند.
@kheradedaroun
آنها در تاریکیِ ناخودآگاه ما میمانند و بر زندگی ما، روابط ما، کار ما، شخصیت ما و آنچه که هستیم و میتوانیم باشیم اثر #میگذارند.
#احساساتِ نادیده گرفته شدهی ما، ما را تبدیل به فردی خسته، افسرده، مضطرب، وسواسی و #واکنشی می کنند و در نهایت میتوانند سلامت بدن ما را به خطر بیاندازند.
تا اینکه یک روز ما به یاد #می آوریم، همه احساسات حق دارند که در ما #وجود داشته باشند.
پس ما از #بی حس کردن آنها و از #فرار کردن دست برمیداریم و این بچه های (احساسات) بی پناه را با عشق و توجه #تغذیه می کنیم.
و حالا بالاخره آنها میتوانند احساس شوند، کاملا در خانه باشند، به رسمیت شناخته شوند و دمی #بیاسایند.
@kheradedaroun
وقتی از لحظهی حال #فرار میکنیم،
و آرامش را در رویاها و آرزوهایمان #جستجو میکنیم،
تنها دردهایمان را #تشدید میکنیم
چرا که با این کار، خویش را #ترک کرده ایم…
ما خود را بخاطر آینده #رها میکنیم،
خانهی حقیقیمان را #گم میکنیم
و از نظر معنوی، بیخانمان میشویم،
و در صحرای #عادتهایمان، سرگردان میشویم،
برای #شفا یافتن حقیقی، که همان «دوباره کامل شدن» است،
باید به عمق درون خویش روی برگردانیم،
و سوزشِ امیدهای #ناامید شده، انتظاراتِ برآورده نشده، و شکست ها و ناکامیهایمان را #احساس کنیم.
فرار از درد، تنها عذاب درد را #چندین برابر میکند
نفْس ما در نهایت، زیر وزن خود، به #زانو در خواهد آمد،
و در نهایت، حقیقت و اصالت وجود ما #پیروز خواهد شد.
باشد که،
فروتنانه درد خویش را به تمامی در بر بگیریم.
و #زخمهایمان را با توجه و عشق سیراب کنیم.
به خودمان اجازهی دیده شدن دهیم.
و زندگیمان را از نو #آعاز کنیم..
@kheradedaroun
و آرامش را در رویاها و آرزوهایمان #جستجو میکنیم،
تنها دردهایمان را #تشدید میکنیم
چرا که با این کار، خویش را #ترک کرده ایم…
ما خود را بخاطر آینده #رها میکنیم،
خانهی حقیقیمان را #گم میکنیم
و از نظر معنوی، بیخانمان میشویم،
و در صحرای #عادتهایمان، سرگردان میشویم،
برای #شفا یافتن حقیقی، که همان «دوباره کامل شدن» است،
باید به عمق درون خویش روی برگردانیم،
و سوزشِ امیدهای #ناامید شده، انتظاراتِ برآورده نشده، و شکست ها و ناکامیهایمان را #احساس کنیم.
فرار از درد، تنها عذاب درد را #چندین برابر میکند
نفْس ما در نهایت، زیر وزن خود، به #زانو در خواهد آمد،
و در نهایت، حقیقت و اصالت وجود ما #پیروز خواهد شد.
باشد که،
فروتنانه درد خویش را به تمامی در بر بگیریم.
و #زخمهایمان را با توجه و عشق سیراب کنیم.
به خودمان اجازهی دیده شدن دهیم.
و زندگیمان را از نو #آعاز کنیم..
@kheradedaroun
تو باید قدم به قدم جلو #بروی.
نفس به نفس.
چرخه #تنفس را دنبال کن. دم و بازدم را. هر دوی آنها با ارزش هستند.
همه چیز #میگذرد، خودت خواهی دید.
هر طلوع خورشید، غروب را به همراه دارد.
پوسته قدیمی خواهد ریخت.
برگ درختان خواهد ریخت و البته این افتادن، چیزی از زیبایی برگ کم #نمیکند.
آنهایی که دوستشان داری #میمیرند و شکل فیزیکشان را از دست میدهند و به نور #باز میگردند. به سوی حقیقت کامل و اصلیشان.
همان طور که اکهارت تله به ما یادآوری کرد: حتی خورشید نیز روزی میمیرد.
ما امنیت را در جاهایی #جستجو میکنیم که هرگز پیدا نخواهد شد.
ما از اضطراب #فرار میکنیم
از تهی بودن خندهداری که در مرکز وجودمان زندگی میکند دوری میکنیم
و از زندگی کردن فرار میکنیم.
دروغ بزرگی را درباره #عشق به ما فروختهاند:
که باید همیشه با #ارزش باشی
لعنت به با ارزش بودن!!
عشق چیزی نیست که کسی بتواند به تو بدهد.
چیزی نیست که تو برای داشتنش #التماس کنی.
چیزی نیست که به دست بیاوری و یا #لایقش باشی.
اگر موفق شوی، اگر نمره بیست بگیری، اگر ترفیع بگیری، اگر مسابقهای را برنده شوی، عشق بیشتری #دریافت نمیکنی.
@kheradedaroun
نفس به نفس.
چرخه #تنفس را دنبال کن. دم و بازدم را. هر دوی آنها با ارزش هستند.
همه چیز #میگذرد، خودت خواهی دید.
هر طلوع خورشید، غروب را به همراه دارد.
پوسته قدیمی خواهد ریخت.
برگ درختان خواهد ریخت و البته این افتادن، چیزی از زیبایی برگ کم #نمیکند.
آنهایی که دوستشان داری #میمیرند و شکل فیزیکشان را از دست میدهند و به نور #باز میگردند. به سوی حقیقت کامل و اصلیشان.
همان طور که اکهارت تله به ما یادآوری کرد: حتی خورشید نیز روزی میمیرد.
ما امنیت را در جاهایی #جستجو میکنیم که هرگز پیدا نخواهد شد.
ما از اضطراب #فرار میکنیم
از تهی بودن خندهداری که در مرکز وجودمان زندگی میکند دوری میکنیم
و از زندگی کردن فرار میکنیم.
دروغ بزرگی را درباره #عشق به ما فروختهاند:
که باید همیشه با #ارزش باشی
لعنت به با ارزش بودن!!
عشق چیزی نیست که کسی بتواند به تو بدهد.
چیزی نیست که تو برای داشتنش #التماس کنی.
چیزی نیست که به دست بیاوری و یا #لایقش باشی.
اگر موفق شوی، اگر نمره بیست بگیری، اگر ترفیع بگیری، اگر مسابقهای را برنده شوی، عشق بیشتری #دریافت نمیکنی.
@kheradedaroun