kaveh farhadi کاوه فرهادی
1.85K subscribers
2.2K photos
455 videos
450 files
2.44K links
جستارهایی در:
- جامعه شناسی
-انسانشناسی
-انسانشناسی یاریگری
-توسعه پایدار بومی
-ایرانشناسی
-کارآفرینی فتوتی
-زیست‌بوم
- روانشناسی
- اقتصادنهادگرا
- فلسفه
-اخلاق
-فیزیک/نسبیت
- ادبیات
-شعر
- سینما
-تئاتر
👇 ارتباط با من👇
💠https://yek.link/kavehfarhadi
Download Telegram
♦️«نهاد دانشگاه در ايران» در نشستي با سخنراني #مالجو، #كاظمي و #فراستخواه

📝سرنوشت آکادمی در ایران

به راستي دانشگاه ايراني چه مسيرها و روندهايي را طي كرده است؟ آيا اين روندها جامعه ايراني را به سمت توسعه سوق مي‌دهد يا خير؟

🔻حضور سیاسی دولت در حیات آکادمیک، تلاش بر این داشته که هر چه بیشتر از جنبه‌های نیروهای سیاسی، لجستیک، محتوای دیالوگ بین بازیگران اصلی، مفاد درسی، هویت‌های جمعی که در دانشگاه شکل می‌گیرد و… افرادی که برگزیده می‌شوند، هر چه بیشتر از قدرت باشند و حک شده در قدرت باشند.

🔻برخلاف آرمان‌های انقلاب به خصوص در صدر آنها آزادی و دموکراسی، دست کم برای برخی انقلابیون که از قطار انقلاب پیاده شدند، دانشگاه تابع دولت شده است.

🔻میزان بیکاری در میان دانشگاهیان از میزان بیکاری به طور کلی بیشتر است. این نشانگر آن است که تحولی در ساختارهای فرم بیکاری در ایران ایجاد شده است. ما با بیکارانی مواجهیم که بیشتر آنها دانشگاهی‌ها و تحصیلکرده هستند؛ در حالی که بیکاری سه دهه گذشته، مفهومی بود که عمدتا در اشاره به طبقات کارگری، پایین و کم‌سواد به کار می‌رفت و کلیشه معروفی بود که می‌گفتند درس نخواندیم که کاری پیدا کنیم و ای کاش درس می‌خواندیم اما امروزه آدم‌های زیادی درس می‌خوانند و بیکارند.

🔻در ساختارهای سیاسی مثل ما حتی اگر شما در بهترین دانشگاه‌ها هم درس بخوانید، امکان آن را ندارید که در دستیابی به شغل وضعیت برابری با سایرین داشته باشید. بنابراین نابرابری از نوعی از سیاست‌گذاری ناشی می‌شود که تنها به تجاری شدن ارتباط ندارد. بنابراین در کنار نقد تجاری شدن و خصوصی شدن دانشگاه، باید درباره استقلال دانشگاه‌ها نیز بحث شود.

🔻مشکل دانشگاه ضعفی است که طیف‌های طبقه متوسط دولت‌ساخته دانشگاهی ما دارند. طبقه متوسط ما یک طبقه متوسط در خود نیست، طبقه متوسط دولت‌ساخته است و این ضعف دانشگاه است.

متن کامل گزارش نشست را در #میدان بخوانید:
http://medn.me/77kbd

به نقل از: کانال جامعه شناسی

@kaveh_farhadi
kaveh farhadi کاوه فرهادی
« #عباس_کیارستمی و #فیلم_فلسفه» به قلم مَتیو اَبوت در سال 2017 میلادی منتشر شده، و صالح نجفی آن را به فارسی برگردانده است. مَتیو اَبوت در ابتدای کتاب آورده است: .... 👇👇 @kaveh_farhadi
« #عباس_کیارستمی و #فیلم_فلسفه» به قلم مَتیو اَبوت در سال 2017 میلادی منتشر شده، و صالح نجفی آن را به فارسی برگردانده است.

مَتیو اَبوت در ابتدای کتاب آورده است: «هنگامی که این کتاب مراحل نمونه‌خوانی را می‌گذراند عباس کیارستمی از دنیا رفت. باشد که این کتاب ادای احترامی باشد به خاطرۀ او، و به فیلم‌های عمیق و سرشار از حس شفقت و مودّتی که او برای ما به یادگار گذاشت».

کتاب «عباس کیارستمی و فیلم ـ فلسفه» به یاری وارسی سینمای عباس کیارستمی، فیلم ـ فلسفه‌ای نو و قدرتمند عرضه می‌کند. مَتیو اَبوت نشان می‌دهد فیلم‌های کیارستمی #تفکرِ_سینمایی را به #میدان_عمل می‌آورند. فیلم‌های او صرفاً گزارش مصور بعضی ایده‌های ازپیش موجود فلسفی نیستند بلکه در عمل #کار_فلسفی می‌کنند، نوعی فعالیت واقعی فلسفی.

اَبوت با عبور از مرزهایی که بین
#فلسفۀ_تحلیلی (انگلوساکسن) و فلسفۀ اروپایی ترسیم شده است، از افکار و آرای لودویگ ویتگنشتاین، استنلی کاول، جان مک‌داول، آلیس کرری، نوئل کرول، جورجو آگامبن و مارتین هایدگر بهره می‌گیرد تا تفکر جاری در فیلم‌های متأخر کیارستمی را روشن گرداند: طعم گیلاس، باد ما را خواهد برد، ای‌بی‌سی آفریقا، ده، پنج، شیرین، کپی برابر اصل و مثل یک عاشق.

رابرت سینربرینک، استاد دانشگاه مک کواری، دربارۀ این کتاب نوشته است:

«عباس کیارستمی و فیلم ـ ‌فلسفه پژوهشی است روشنگر و تأثیرگذار دربارۀ یکی از مهم‌ترین فیلمسازان سینمای جهان. اَبوت نه‌تنها کارهای کیارستمی را با باریک‌بینی و موی‌شکافی می‌کاود بلکه گامی پرقدرت و بدیع در مسیر بحث‌های مربوط به اهمیت و معنای فلسفی سینما ـ یعنی، ایدۀ «فیلم به #مثابۀ_فلسفه» ـ برمی‌دارد. خواندن این کتاب برای هرکس که دغدغۀ فیلم، فلسفه و #سینماهای_جهان دارد واجب است.»

عباس کیارستمی و فیلم ـ ‌فلسفه نشان می‌دهد معنای فلسفی فیلم‌ها بیش از آنکه ناشی از توانایی آن‌ها در برداشتن قدم‌های مثبت در مسیر نظریه‌پردازی باشد ناشی از آن است که فیلم‌ها می‌توانند #نظریه‌پردازی را اغوا، تحریک و مؤاخذه کنند.

«برگرفته از متن کتاب»ـ :
تسلّی یعنی دلخوشی‌دادن ـ تسکین‌دادن یا دلداری‌دادن ـ و به‌ویژه سبک‌کردن بار اندوه یا نومیدی. #فیلم‌های_کیارستمی بدین‌معنی تسلی‌بخش نیستند. فیلم‌های او دقیقاً به لطف توانایی ناامیدکردن‌شان به مقصود خود می‌رسند، در ما میلی برمی‌انگیزند که در نهایت خود از بین می‌برندش. با این‌حال، فیلم‌های او صرفاً نشان‌مان نمی‌دهند که چگونه با محدودبودن #دایرۀ_شناخت خویش کنار آییم یا چگونه خود را با این معنی وفق دهیم که هرگز نمی‌توانیم به آن آرامش فلسفی که می‌جوییم یا مایۀ تسلّایی از این نوع دست یابیم. نومیدیِ مورد نظر به‌هیچ‌روی نتیجۀ آن نیست که آنچه می‌خواهیم از ما مضایقه می‌شود ـ یا نشان‌مان می‌دهند که قرار نیست به آن برسیم ـ بلکه نتیجۀ ثابت‌شدن این حقیقت است که خود به‌راستی نمی‌دانستیم چه می‌خواسته‎ایم، چراکه آنچه (فکر می‌کردیم) می‌خواهیم همیشه از پیش موهوم و مخلوق خیال‌پردازی است. قضیه این نیست که ما نیاز نداریم جاپایی در واقعیتی که می‌جستیم پیدا کنیم یا می‌توانیم بدون آن جاپا یا تکیه‌گاه سر کنیم (قضیه این نیست که باید با طیب خاطر شکاک بمانیم یا دست‌کم به شکاکیت خو کنیم): نه، قضیه این است که در وهلۀ اول اصلاً معنای پیداکردن چنین جاپا یا تکیه‌گاهی روشن نیست و بدین‌اعتبار حرف‌های آدم شکاک (و حرف‌های مخالفان او) معنایی را که خود او گمان می‌کند (یا مخالفانش گمان می‌کنند) افاده نمی‌کند. از این روست که ویرانگری حیات‌بخش و رهایی‌آور است. با پذیرفتن خطر تناقض‌گویی، می‌توان آن را ویران‌کردنی وصف کرد که با ویران‌نکردن ویران می‌کند [...]

در این سیاق، ایراد اصلی تسلّی آن است که به ساختارهایی که در چارچوب‌شان به آدم‌ها تسکین می‌بخشد دست نمی‌زند ـ و عملاً با #معنابودن و استواربودن و توپربودن آن‌ها را مفروض می‌گیرد.

از: نشر لگا

@kaveh_farhadi
« #عباس_کیارستمی و #فیلم_فلسفه» به قلم مَتیو اَبوت در سال 2017 میلادی منتشر شده، و صالح نجفی آن را به فارسی برگردانده است.

مَتیو اَبوت در ابتدای کتاب آورده است: «هنگامی که این کتاب مراحل نمونه‌خوانی را می‌گذراند عباس کیارستمی از دنیا رفت. باشد که این کتاب ادای احترامی باشد به خاطرۀ او، و به فیلم‌های عمیق و سرشار از حس شفقت و مودّتی که او برای ما به یادگار گذاشت».

کتاب «عباس کیارستمی و فیلم ـ فلسفه» به یاری وارسی سینمای عباس کیارستمی، فیلم ـ فلسفه‌ای نو و قدرتمند عرضه می‌کند. مَتیو اَبوت نشان می‌دهد فیلم‌های کیارستمی #تفکرِ_سینمایی را به #میدان_عمل می‌آورند. فیلم‌های او صرفاً گزارش مصور بعضی ایده‌های ازپیش موجود فلسفی نیستند بلکه در عمل #کار_فلسفی می‌کنند، نوعی فعالیت واقعی فلسفی.

اَبوت با عبور از مرزهایی که بین
#فلسفۀ_تحلیلی (انگلوساکسن) و فلسفۀ اروپایی ترسیم شده است، از افکار و آرای لودویگ ویتگنشتاین، استنلی کاول، جان مک‌داول، آلیس کرری، نوئل کرول، جورجو آگامبن و مارتین هایدگر بهره می‌گیرد تا تفکر جاری در فیلم‌های متأخر کیارستمی را روشن گرداند: طعم گیلاس، باد ما را خواهد برد، ای‌بی‌سی آفریقا، ده، پنج، شیرین، کپی برابر اصل و مثل یک عاشق.

رابرت سینربرینک، استاد دانشگاه مک کواری، دربارۀ این کتاب نوشته است:

«عباس کیارستمی و فیلم ـ ‌فلسفه پژوهشی است روشنگر و تأثیرگذار دربارۀ یکی از مهم‌ترین فیلمسازان سینمای جهان. اَبوت نه‌تنها کارهای کیارستمی را با باریک‌بینی و موی‌شکافی می‌کاود بلکه گامی پرقدرت و بدیع در مسیر بحث‌های مربوط به اهمیت و معنای فلسفی سینما ـ یعنی، ایدۀ «فیلم به #مثابۀ_فلسفه» ـ برمی‌دارد. خواندن این کتاب برای هرکس که دغدغۀ فیلم، فلسفه و #سینماهای_جهان دارد واجب است.»

عباس کیارستمی و فیلم ـ ‌فلسفه نشان می‌دهد معنای فلسفی فیلم‌ها بیش از آنکه ناشی از توانایی آن‌ها در برداشتن قدم‌های مثبت در مسیر نظریه‌پردازی باشد ناشی از آن است که فیلم‌ها می‌توانند #نظریه‌پردازی را اغوا، تحریک و مؤاخذه کنند.

«برگرفته از متن کتاب»ـ :
تسلّی یعنی دلخوشی‌دادن ـ تسکین‌دادن یا دلداری‌دادن ـ و به‌ویژه سبک‌کردن بار اندوه یا نومیدی. #فیلم‌های_کیارستمی بدین‌معنی تسلی‌بخش نیستند. فیلم‌های او دقیقاً به لطف توانایی ناامیدکردن‌شان به مقصود خود می‌رسند، در ما میلی برمی‌انگیزند که در نهایت خود از بین می‌برندش. با این‌حال، فیلم‌های او صرفاً نشان‌مان نمی‌دهند که چگونه با محدودبودن #دایرۀ_شناخت خویش کنار آییم یا چگونه خود را با این معنی وفق دهیم که هرگز نمی‌توانیم به آن آرامش فلسفی که می‌جوییم یا مایۀ تسلّایی از این نوع دست یابیم. نومیدیِ مورد نظر به‌هیچ‌روی نتیجۀ آن نیست که آنچه می‌خواهیم از ما مضایقه می‌شود ـ یا نشان‌مان می‌دهند که قرار نیست به آن برسیم ـ بلکه نتیجۀ ثابت‌شدن این حقیقت است که خود به‌راستی نمی‌دانستیم چه می‌خواسته‎ایم، چراکه آنچه (فکر می‌کردیم) می‌خواهیم همیشه از پیش موهوم و مخلوق خیال‌پردازی است. قضیه این نیست که ما نیاز نداریم جاپایی در واقعیتی که می‌جستیم پیدا کنیم یا می‌توانیم بدون آن جاپا یا تکیه‌گاه سر کنیم (قضیه این نیست که باید با طیب خاطر شکاک بمانیم یا دست‌کم به شکاکیت خو کنیم): نه، قضیه این است که در وهلۀ اول اصلاً معنای پیداکردن چنین جاپا یا تکیه‌گاهی روشن نیست و بدین‌اعتبار حرف‌های آدم شکاک (و حرف‌های مخالفان او) معنایی را که خود او گمان می‌کند (یا مخالفانش گمان می‌کنند) افاده نمی‌کند. از این روست که ویرانگری حیات‌بخش و رهایی‌آور است. با پذیرفتن خطر تناقض‌گویی، می‌توان آن را ویران‌کردنی وصف کرد که با ویران‌نکردن ویران می‌کند [...]

در این سیاق، ایراد اصلی تسلّی آن است که به ساختارهایی که در چارچوب‌شان به آدم‌ها تسکین می‌بخشد دست نمی‌زند ـ و عملاً با #معنابودن و استواربودن و توپربودن آن‌ها را مفروض می‌گیرد.

از: نشر لگا

@kaveh_farhadi
« #عباس_کیارستمی و #فیلم_فلسفه» به قلم مَتیو اَبوت در سال 2017 میلادی منتشر شده، و صالح نجفی آن را به فارسی برگردانده است.

مَتیو اَبوت در ابتدای کتاب آورده است: «هنگامی که این کتاب مراحل نمونه‌خوانی را می‌گذراند عباس کیارستمی از دنیا رفت. باشد که این کتاب ادای احترامی باشد به خاطرۀ او، و به فیلم‌های عمیق و سرشار از حس شفقت و مودّتی که او برای ما به یادگار گذاشت».

کتاب «عباس کیارستمی و فیلم ـ فلسفه» به یاری وارسی سینمای عباس کیارستمی، فیلم ـ فلسفه‌ای نو و قدرتمند عرضه می‌کند. مَتیو اَبوت نشان می‌دهد فیلم‌های کیارستمی #تفکرِ_سینمایی را به #میدان_عمل می‌آورند. فیلم‌های او صرفاً گزارش مصور بعضی ایده‌های ازپیش موجود فلسفی نیستند بلکه در عمل #کار_فلسفی می‌کنند، نوعی فعالیت واقعی فلسفی.

اَبوت با عبور از مرزهایی که بین
#فلسفۀ_تحلیلی (انگلوساکسن) و فلسفۀ اروپایی ترسیم شده است، از افکار و آرای لودویگ ویتگنشتاین، استنلی کاول، جان مک‌داول، آلیس کرری، نوئل کرول، جورجو آگامبن و مارتین هایدگر بهره می‌گیرد تا تفکر جاری در فیلم‌های متأخر کیارستمی را روشن گرداند: طعم گیلاس، باد ما را خواهد برد، ای‌بی‌سی آفریقا، ده، پنج، شیرین، کپی برابر اصل و مثل یک عاشق.

رابرت سینربرینک، استاد دانشگاه مک کواری، دربارۀ این کتاب نوشته است:

«عباس کیارستمی و فیلم ـ ‌فلسفه پژوهشی است روشنگر و تأثیرگذار دربارۀ یکی از مهم‌ترین فیلمسازان سینمای جهان. اَبوت نه‌تنها کارهای کیارستمی را با باریک‌بینی و موی‌شکافی می‌کاود بلکه گامی پرقدرت و بدیع در مسیر بحث‌های مربوط به اهمیت و معنای فلسفی سینما ـ یعنی، ایدۀ «فیلم به #مثابۀ_فلسفه» ـ برمی‌دارد. خواندن این کتاب برای هرکس که دغدغۀ فیلم، فلسفه و #سینماهای_جهان دارد واجب است.»

عباس کیارستمی و فیلم ـ ‌فلسفه نشان می‌دهد معنای فلسفی فیلم‌ها بیش از آنکه ناشی از توانایی آن‌ها در برداشتن قدم‌های مثبت در مسیر نظریه‌پردازی باشد ناشی از آن است که فیلم‌ها می‌توانند #نظریه‌پردازی را اغوا، تحریک و مؤاخذه کنند.

«برگرفته از متن کتاب»ـ :
تسلّی یعنی دلخوشی‌دادن ـ تسکین‌دادن یا دلداری‌دادن ـ و به‌ویژه سبک‌کردن بار اندوه یا نومیدی. #فیلم‌های_کیارستمی بدین‌معنی تسلی‌بخش نیستند. فیلم‌های او دقیقاً به لطف توانایی ناامیدکردن‌شان به مقصود خود می‌رسند، در ما میلی برمی‌انگیزند که در نهایت خود از بین می‌برندش. با این‌حال، فیلم‌های او صرفاً نشان‌مان نمی‌دهند که چگونه با محدودبودن #دایرۀ_شناخت خویش کنار آییم یا چگونه خود را با این معنی وفق دهیم که هرگز نمی‌توانیم به آن آرامش فلسفی که می‌جوییم یا مایۀ تسلّایی از این نوع دست یابیم. نومیدیِ مورد نظر به‌هیچ‌روی نتیجۀ آن نیست که آنچه می‌خواهیم از ما مضایقه می‌شود ـ یا نشان‌مان می‌دهند که قرار نیست به آن برسیم ـ بلکه نتیجۀ ثابت‌شدن این حقیقت است که خود به‌راستی نمی‌دانستیم چه می‌خواسته‎ایم، چراکه آنچه (فکر می‌کردیم) می‌خواهیم همیشه از پیش موهوم و مخلوق خیال‌پردازی است. قضیه این نیست که ما نیاز نداریم جاپایی در واقعیتی که می‌جستیم پیدا کنیم یا می‌توانیم بدون آن جاپا یا تکیه‌گاه سر کنیم (قضیه این نیست که باید با طیب خاطر شکاک بمانیم یا دست‌کم به شکاکیت خو کنیم): نه، قضیه این است که در وهلۀ اول اصلاً معنای پیداکردن چنین جاپا یا تکیه‌گاهی روشن نیست و بدین‌اعتبار حرف‌های آدم شکاک (و حرف‌های مخالفان او) معنایی را که خود او گمان می‌کند (یا مخالفانش گمان می‌کنند) افاده نمی‌کند. از این روست که ویرانگری حیات‌بخش و رهایی‌آور است. با پذیرفتن خطر تناقض‌گویی، می‌توان آن را ویران‌کردنی وصف کرد که با ویران‌نکردن ویران می‌کند [...]

در این سیاق، ایراد اصلی تسلّی آن است که به ساختارهایی که در چارچوب‌شان به آدم‌ها تسکین می‌بخشد دست نمی‌زند ـ و عملاً با #معنابودن و استواربودن و توپربودن آن‌ها را مفروض می‌گیرد.

از: نشر لگا

@kaveh_farhadi
« #عباس_کیارستمی و #فیلم_فلسفه» به قلم مَتیو اَبوت در سال 2017 میلادی منتشر شده، و صالح نجفی آن را به فارسی برگردانده است.

مَتیو اَبوت در ابتدای کتاب آورده است: «هنگامی که این کتاب مراحل نمونه‌خوانی را می‌گذراند عباس کیارستمی از دنیا رفت. باشد که این کتاب ادای احترامی باشد به خاطرۀ او، و به فیلم‌های عمیق و سرشار از حس شفقت و مودّتی که او برای ما به یادگار گذاشت».

کتاب «عباس کیارستمی و فیلم ـ فلسفه» به یاری وارسی سینمای عباس کیارستمی، فیلم ـ فلسفه‌ای نو و قدرتمند عرضه می‌کند. مَتیو اَبوت نشان می‌دهد فیلم‌های کیارستمی #تفکرِ_سینمایی را به #میدان_عمل می‌آورند. فیلم‌های او صرفاً گزارش مصور بعضی ایده‌های ازپیش موجود فلسفی نیستند بلکه در عمل #کار_فلسفی می‌کنند، نوعی فعالیت واقعی فلسفی.

اَبوت با عبور از مرزهایی که بین
#فلسفۀ_تحلیلی (انگلوساکسن) و فلسفۀ اروپایی ترسیم شده است، از افکار و آرای لودویگ ویتگنشتاین، استنلی کاول، جان مک‌داول، آلیس کرری، نوئل کرول، جورجو آگامبن و مارتین هایدگر بهره می‌گیرد تا تفکر جاری در فیلم‌های متأخر کیارستمی را روشن گرداند: طعم گیلاس، باد ما را خواهد برد، ای‌بی‌سی آفریقا، ده، پنج، شیرین، کپی برابر اصل و مثل یک عاشق.

رابرت سینربرینک، استاد دانشگاه مک کواری، دربارۀ این کتاب نوشته است:

«عباس کیارستمی و فیلم ـ ‌فلسفه پژوهشی است روشنگر و تأثیرگذار دربارۀ یکی از مهم‌ترین فیلمسازان سینمای جهان. اَبوت نه‌تنها کارهای کیارستمی را با باریک‌بینی و موی‌شکافی می‌کاود بلکه گامی پرقدرت و بدیع در مسیر بحث‌های مربوط به اهمیت و معنای فلسفی سینما ـ یعنی، ایدۀ «فیلم به #مثابۀ_فلسفه» ـ برمی‌دارد. خواندن این کتاب برای هرکس که دغدغۀ فیلم، فلسفه و #سینماهای_جهان دارد واجب است.»

عباس کیارستمی و فیلم ـ ‌فلسفه نشان می‌دهد معنای فلسفی فیلم‌ها بیش از آنکه ناشی از توانایی آن‌ها در برداشتن قدم‌های مثبت در مسیر نظریه‌پردازی باشد ناشی از آن است که فیلم‌ها می‌توانند #نظریه‌پردازی را اغوا، تحریک و مؤاخذه کنند.

«برگرفته از متن کتاب»ـ :
تسلّی یعنی دلخوشی‌دادن ـ تسکین‌دادن یا دلداری‌دادن ـ و به‌ویژه سبک‌کردن بار اندوه یا نومیدی. #فیلم‌های_کیارستمی بدین‌معنی تسلی‌بخش نیستند. فیلم‌های او دقیقاً به لطف توانایی ناامیدکردن‌شان به مقصود خود می‌رسند، در ما میلی برمی‌انگیزند که در نهایت خود از بین می‌برندش. با این‌حال، فیلم‌های او صرفاً نشان‌مان نمی‌دهند که چگونه با محدودبودن #دایرۀ_شناخت خویش کنار آییم یا چگونه خود را با این معنی وفق دهیم که هرگز نمی‌توانیم به آن آرامش فلسفی که می‌جوییم یا مایۀ تسلّایی از این نوع دست یابیم. نومیدیِ مورد نظر به‌هیچ‌روی نتیجۀ آن نیست که آنچه می‌خواهیم از ما مضایقه می‌شود ـ یا نشان‌مان می‌دهند که قرار نیست به آن برسیم ـ بلکه نتیجۀ ثابت‌شدن این حقیقت است که خود به‌راستی نمی‌دانستیم چه می‌خواسته‎ایم، چراکه آنچه (فکر می‌کردیم) می‌خواهیم همیشه از پیش موهوم و مخلوق خیال‌پردازی است. قضیه این نیست که ما نیاز نداریم جاپایی در واقعیتی که می‌جستیم پیدا کنیم یا می‌توانیم بدون آن جاپا یا تکیه‌گاه سر کنیم (قضیه این نیست که باید با طیب خاطر شکاک بمانیم یا دست‌کم به شکاکیت خو کنیم): نه، قضیه این است که در وهلۀ اول اصلاً معنای پیداکردن چنین جاپا یا تکیه‌گاهی روشن نیست و بدین‌اعتبار حرف‌های آدم شکاک (و حرف‌های مخالفان او) معنایی را که خود او گمان می‌کند (یا مخالفانش گمان می‌کنند) افاده نمی‌کند. از این روست که ویرانگری حیات‌بخش و رهایی‌آور است. با پذیرفتن خطر تناقض‌گویی، می‌توان آن را ویران‌کردنی وصف کرد که با ویران‌نکردن ویران می‌کند [...]

در این سیاق، ایراد اصلی تسلّی آن است که به ساختارهایی که در چارچوب‌شان به آدم‌ها تسکین می‌بخشد دست نمی‌زند ـ و عملاً با #معنابودن و استواربودن و توپربودن آن‌ها را مفروض می‌گیرد.

از: نشر لگا

@kaveh_farhadi
https://www.instagram.com/p/CQxIOYMNe7Q/?utm_medium=copy_link

برگزاری کارگاه از "آب و برق استان خوزستان "
تا "آب و برق استان خراسان رضوی"

هنوز دو هفته از برگزاری کارگاه سه‌روزه مجازی با عنوان: "تکنیک‌های کار گروهی و تیمی " در استان خوزستان ( که از لحاظ عاطفی نام آن استان ، با خاطرات روایت‌های تنها عمویم که بعد از جراحات شدید در عملیات بازپس‌گیری خرمشهر، سالها بعد به همرزمانِ به آسمان کوچیده‌اش، پیوست، درآمیخته‌است..) با دغدغه مثال زدنی مدیران آن استان بویژه معاونت برنامه‌ریزیِ علاقه‌مند و متواضع‌اش "حمیدرضا خدابخشی" عزیز ، نگذشته بود که کارگاه بعدی را با با عنوان کوتاه شده: "برنامه‌ریزی و توسعه" به دعوت "محمد درویش "عزیز و مدیریت آب و برق استان خراسان رضوی ، از ابتدای تیرماه و به مدت سه روز در دیار ضامن آهوها ، برای بیش از پنجاه و دو تن از کارشناسان و مدیران حوزه آب و برق آن‌ استان، برگزار کردیم.

🍀 برنامه این سفر آنچنان فشرده بود که تنها استراحت مان در بدو ورود، بیتوته در کافه‌ای به غایت متفاوت بود که از گُل روی میزش تا دم‌نوش و قهوه‌اش یادِ خاطرات کودکی‌ام را می‌داد ، هرچند معماری مدرن شده آن، فضا را از گذشته با شتابی وصف‌ناشدنی به سوی مدرنیته می‌برد ، همان مدرنیته‌ای که چند ساعت بعد ، با نگاه به #توسعه و #رشد و با تاکید بر حوزه مدیریت آب ، از منظر #دانش_ضمنی و #بومی ایرانیان در مواجه با مفاهیم گسترده مربوط به آب به چالش کشیده شد.

🌺 همراهی قابل توجه کارشناسان حوزه آب و برق استان خراسان رضوی ، آنچنان بود که در جلسه دوم ، تقریبا هیچکدام حاضر به پایان جلسه نبودیم . ( علی‌رغم آنکه به دلیل قطعی کوتاه برق ، گرما را حس نمی‌کردیم.)

🍀مثال‌های محمد درویش عزیز از سفرهایش و بیانِ دغدغه‌های معدود انسان‌شناسان و‌جامعه‌شناسانی که در این حوزه کارهای میدانی آنجام داده‌اند در کنار تجربیات جهانی و دانش محلی، این دوره را از خاطره‌آمیزترین کارگاه‌هایی ساخت که در طول دوازده سال اخیر در سراسر این سرزمین برگزار کرده‌ام.

🌺 حالا می‌فهمم که نه تنها #نظریه باید ار #میدان احصا شود ، بلکه کارگاه نیز باید محل پیوند نظریه ، میدان و #تجربه_زیسته گردد. و این نگاه در جلسه پایانی و بسط مفاهیم #آینده‌پژوهی، این جمله را در ذهن‌ها طنین‌انداز کرد که:
🖋"گذشته چون فهم شود و به کار آید، دیگر گذشته نیست!"
کارگاه ها گویی یادآورِ آخرین تعریفِ هوش ( از پاولوف) هستند که:
🖋 "هوش چیزی نیست جز کار و کار و کار"

#کارگاه_تکنیک‌های_کارگروهی_و_تیمی
#آب_برق_استان_خوستان
#حمیدرضا_خدابخشی

#کارگاه_توسعه_و_برنامه‌ریزی
#استان_خراسان_رضوی

#محمد_درویش
#کاوه_فرهادی

@kaveh_farhadi
https://www.instagram.com/p/CTDR5uWN448/?utm_medium=copy_link


از #کنفرانس_خبری
تا #واقعیت_افغانستان !

سرافکندگی برای پسا استعمار !
و‌
اقتدار نظامی بدون ملت افغانستان !

ترس از آینده
و
لزوم آینده پژوهیِ افغانستان

🖤 تسلیت عمیق به ملت مظلوم‌ و بزرگ افغانستان🖤

آیا اتفاقات امروز، قابل پیش‌بینی نبود؟
آیا در کنفرانس‌های خبری، خبری هست یا در میدان افغانستان؟

انفجارهایی درست نزدیک و جلوی درب اصلی فرودگاه کابل ، یعنی امنیتی‌ترین جای افغانستان بلکه جهان متاسفانه رخ داد. اما پرسش این است که:
در شرایطِ امروز کابل و افغانستان آیا انفجارات اخیر، شمارش معکوس برای آغاز مرحله‌ای دیگر در وضعیت افغانستان خواهد بود یا ادامه‌ی تشدیدِ مسیر قبلی‌ست؟ ⁉️

اگر براستی چنین پیش‌بینی بود چرا میدان هوایی کابل آنچنان بی‌‌نظارتِ دقیق رها شد؟

هرچند سریع‌ترین پیام تلخ این اتفاقات، ادامه شرایط دشوار و پیچیده‌تر شدن آن در افغانستان خواهد بود‌ اما اگر این انفجار در میانِ کابل اتفاق افتاده بود و نه در نزدیکی فرودگاه و حتی تعداد بیشتری جان خود را از دست داده بودند آیا چنین حساسیتی میانِ رسانه‌ها و سیاستمدارانِ غرب اتفاق می‌افتاد؟
آیا زمانِ تحلیلِ فرآیندها در افغانستان نباید ار سوی کنشگران و تحلیل گران به طور جدی آغاز شود؟

فارغ از هر گونه قضاوتی، وقتی همین چند دقیقه پست‌ها را کنار هم می‌گذاریم‌ چه پرسش‌های جدیدی در هر ذهن پرسش‌گری شکل خواهد گرفت؟ آیا زمانِ پایانِ اقتدارِ نظامی بدونِ حضور همه اقشار ملت افغانستان فرا نرسیده است؟

( وقتی سال "هزار و سیصد و نود" مقاله‌ای را با عنوان: " آینده‌پژوهی با تاکید بر دانش‌ضمنی" برای جشنواره‌ی بین‌المللی فارابی آماده می‌کردم، آرزو داشتم ای کاش این نگاه با تاکید بر تحلیل روند به دلیل حساسیت ویژه آن، برای افغانستان هم انجام بگیرد.)

بدونِ تحلیل و فهم روندهای گذشته در افغانستان از منظرهای گوناگون، هرگز نمی‌توان تحلیلی دقیق از وضعیت حال حاضر افغانستان ارائه داد و راهبردهای موفقی را برای وضعیتِ آینده افغانستان پیشنهاد داد، اما بی‌شک، بدونِ حضورِ همه رویکردهای متنوع افغانستان، اقتدار نظامی به تنهایی هرگز نمی‌تواند آینده این کشور را رقم بزند! و در این میان، آنچه در #میدانِ_افغانستان در طول این سالها اتفاق افتاده است، بیش از همه‌ی کنفرانس‌های خبری سیاستمداران مهم خواهد بود.

* پی‌نوشت:
با سپاس از دوستانِ هنرمندم "علیرضا دهقانی" و "محسن سخا" .

#ملت_افغانستان
#افغانستان

#تسلیت_به_ملت_افغانستان
#با_شما_همدردیم

#لزوم_آینده_پژوهی_افغانستان
#لزوم_تحلیل_میدان_افغانستان

@kaveh_farhadi
« #عباس_کیارستمی و #فیلم_فلسفه» به قلم مَتیو اَبوت در سال 2017 میلادی منتشر شده، و صالح نجفی آن را به فارسی برگردانده است.

مَتیو اَبوت در ابتدای کتاب آورده است: «هنگامی که این کتاب مراحل نمونه‌خوانی را می‌گذراند عباس کیارستمی از دنیا رفت. باشد که این کتاب ادای احترامی باشد به خاطرۀ او، و به فیلم‌های عمیق و سرشار از حس شفقت و مودّتی که او برای ما به یادگار گذاشت».

کتاب «عباس کیارستمی و فیلم ـ فلسفه» به یاری وارسی سینمای عباس کیارستمی، فیلم ـ فلسفه‌ای نو و قدرتمند عرضه می‌کند. مَتیو اَبوت نشان می‌دهد فیلم‌های کیارستمی #تفکرِ_سینمایی را به #میدان_عمل می‌آورند. فیلم‌های او صرفاً گزارش مصور بعضی ایده‌های ازپیش موجود فلسفی نیستند بلکه در عمل #کار_فلسفی می‌کنند، نوعی فعالیت واقعی فلسفی.

اَبوت با عبور از مرزهایی که بین
#فلسفۀ_تحلیلی (انگلوساکسن) و فلسفۀ اروپایی ترسیم شده است، از افکار و آرای لودویگ ویتگنشتاین، استنلی کاول، جان مک‌داول، آلیس کرری، نوئل کرول، جورجو آگامبن و مارتین هایدگر بهره می‌گیرد تا تفکر جاری در فیلم‌های متأخر کیارستمی را روشن گرداند: طعم گیلاس، باد ما را خواهد برد، ای‌بی‌سی آفریقا، ده، پنج، شیرین، کپی برابر اصل و مثل یک عاشق.

رابرت سینربرینک، استاد دانشگاه مک کواری، دربارۀ این کتاب نوشته است:

«عباس کیارستمی و فیلم ـ ‌فلسفه پژوهشی است روشنگر و تأثیرگذار دربارۀ یکی از مهم‌ترین فیلمسازان سینمای جهان. اَبوت نه‌تنها کارهای کیارستمی را با باریک‌بینی و موی‌شکافی می‌کاود بلکه گامی پرقدرت و بدیع در مسیر بحث‌های مربوط به اهمیت و معنای فلسفی سینما ـ یعنی، ایدۀ «فیلم به #مثابۀ_فلسفه» ـ برمی‌دارد. خواندن این کتاب برای هرکس که دغدغۀ فیلم، فلسفه و #سینماهای_جهان دارد واجب است.»

عباس کیارستمی و فیلم ـ ‌فلسفه نشان می‌دهد معنای فلسفی فیلم‌ها بیش از آنکه ناشی از توانایی آن‌ها در برداشتن قدم‌های مثبت در مسیر نظریه‌پردازی باشد ناشی از آن است که فیلم‌ها می‌توانند #نظریه‌پردازی را اغوا، تحریک و مؤاخذه کنند.

«برگرفته از متن کتاب»ـ :
تسلّی یعنی دلخوشی‌دادن ـ تسکین‌دادن یا دلداری‌دادن ـ و به‌ویژه سبک‌کردن بار اندوه یا نومیدی. #فیلم‌های_کیارستمی بدین‌معنی تسلی‌بخش نیستند. فیلم‌های او دقیقاً به لطف توانایی ناامیدکردن‌شان به مقصود خود می‌رسند، در ما میلی برمی‌انگیزند که در نهایت خود از بین می‌برندش. با این‌حال، فیلم‌های او صرفاً نشان‌مان نمی‌دهند که چگونه با محدودبودن #دایرۀ_شناخت خویش کنار آییم یا چگونه خود را با این معنی وفق دهیم که هرگز نمی‌توانیم به آن آرامش فلسفی که می‌جوییم یا مایۀ تسلّایی از این نوع دست یابیم. نومیدیِ مورد نظر به‌هیچ‌روی نتیجۀ آن نیست که آنچه می‌خواهیم از ما مضایقه می‌شود ـ یا نشان‌مان می‌دهند که قرار نیست به آن برسیم ـ بلکه نتیجۀ ثابت‌شدن این حقیقت است که خود به‌راستی نمی‌دانستیم چه می‌خواسته‎ایم، چراکه آنچه (فکر می‌کردیم) می‌خواهیم همیشه از پیش موهوم و مخلوق خیال‌پردازی است. قضیه این نیست که ما نیاز نداریم جاپایی در واقعیتی که می‌جستیم پیدا کنیم یا می‌توانیم بدون آن جاپا یا تکیه‌گاه سر کنیم (قضیه این نیست که باید با طیب خاطر شکاک بمانیم یا دست‌کم به شکاکیت خو کنیم): نه، قضیه این است که در وهلۀ اول اصلاً معنای پیداکردن چنین جاپا یا تکیه‌گاهی روشن نیست و بدین‌اعتبار حرف‌های آدم شکاک (و حرف‌های مخالفان او) معنایی را که خود او گمان می‌کند (یا مخالفانش گمان می‌کنند) افاده نمی‌کند. از این روست که ویرانگری حیات‌بخش و رهایی‌آور است. با پذیرفتن خطر تناقض‌گویی، می‌توان آن را ویران‌کردنی وصف کرد که با ویران‌نکردن ویران می‌کند [...]

در این سیاق، ایراد اصلی تسلّی آن است که به ساختارهایی که در چارچوب‌شان به آدم‌ها تسکین می‌بخشد دست نمی‌زند ـ و عملاً با #معنابودن و استواربودن و توپربودن آن‌ها را مفروض می‌گیرد.

از: نشر لگا

@kaveh_farhadi