kaveh farhadi کاوه فرهادی
https://www.instagram.com/p/BSdYrtRFhxp/ @kaveh_farhadi
Instagram
inja nimevar
•· بخشی از مقاله "نیمه ور،کهنسال نام آور" جناب "دکتر مرتضی فرهادی" در فصل نامه راه دانش(پاییز و زمستان ۱۳۷۵): نوشته های جغرافیایی کهن،نشان می دهند که نیمه ور از همان قرون اولیه ی اسلامی،محلی پر آوازه بوده و به احتمال زیاد قدمت آن به پیش از اسلام می رسد.در…
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
Instagram
inja nimevar
#شهر_تاریخی_نیمه_ور #طبیعت#گردشگری#دکتر_مرتضی_فرهادی #photography #nimvar برگرفته از سایت مشاهیر ایران و جهان: www.rasekhoon.net/mashahir/Show-90 وی متولد ۱۳۲۳ ملایر است. دوره کودکی و زبان آموزی را در مهاباد و دوران نوجوانی و جوانی را در خمین گذراند: مرتضی…
kaveh farhadi کاوه فرهادی
https://www.instagram.com/p/BM59YbTg6EJ/ @kaveh_farhadi
#شهر_تاریخی_نیمه_ور #طبیعت#گردشگری
#دکتر_مرتضی_فرهادی
#photography #nimvar
برگرفته از #سایت_مشاهیر_ایران_و_جهان:
www.rasekhoon.net/mashahir/Show-90
وی متولد ۱۳۲۳ ملایر است. دوره کودکی و زبان آموزی را در مهاباد و دوران نوجوانی و جوانی را در خمین گذراند: مرتضی فرهادی پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه، تحصیلات دانشگاهی را در مقطع لیسانس در رشتۀ روان شناسی، فوق لیسانس در رشتۀ ارتباطات اجتماعی و دکترا در رشتۀ جامعه شناسی را به پایان رساند. فرهادی هم اکنون عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی میباشد.
مرتضی فرهادی از سال ۱۳۴۶ همکاری با مطبوعات را شروع کرده و تا کنون به شکل های گوناگون آن را ادامه داده است و در حال حاضر، سردبیری فصلنامة «علوم اجتماعی» دانشکدۀ علوم اجتماعی می باشد.
مرتضی فرهادی از کمی قبل از انقلاب اسلامی تا کنون،در دانشکده های مختلف به تدریس دروسی نظیر مبانی مردم شناسی، مردم شناسی روستایی، مردم شناسی ایران، مردم شناسی هنر، مردم شناسی فرهنگی، جامعه شناسی ایلات و عشایر، جامعه شناسی روستایی، تعاونی های سنتی، نظریه ها و سازمان های مشارکتی، روان شناسی اجتماعی و … پرداخته است. نخستین پژوهش میدانی و مردم شناسی وی در سال ۱۳۴۷ انجام و در سال ۱۳۴۸، در نخستین ویژه نامة روستایی ایران به نام کتاب روستا به چاپ رسیده است. مرتضی فرهادی در حوزة مردم شناسی و توابع آن، رکورد دار چاپ مقاله در مجلات علمی ـ پژوهشی و علمی ـ ترویجی بوده و تا کنون بیش از ۱۱۹ مقالة چاپ اول در سالنامه ها، فصلنامه ها، گاهنامه ها و ماهنامه های علمی ـ تخصصی به چاپ رسانده است. از سال ۱۳۵۷ تا کنون از ایشان ۱۰ جلد کتاب و پژوهشنامه و یک جلد کتاب شعر به چاپ رسیده است. همچنین افزون بر چهل مقاله در موضوعات مختلف جامعه شناسی و مردم شناسی در مجلات و نشریات گوناگون از ایشان به چاپ رسیده است.
#افتخارات
• کتاب «موزه های در باد» ایشان کتاب برجسته هشتمین دورة معرفی کتاب های برگزیدة دانشگاه تهران و پژوهش برگزیدۀ فرهنگی سال ۱۳۷۵ در زمینة مردم شناسی و تاریخ هنر بوده است.
• کتاب «فرهنگ یاریگری در ایران» برنده جایزه نخست نهمین جشنوارة روستایی وزارت جهاد سازندگی، کتاب برجستۀ هفتمین دورة معرفی کتاب های دانشگاهی دانشگاه تهران و کتاب برگزیدة سیزدهیمن دورة کتاب سال جمهوری اسلامی در زمینة علوم اجتماعی شده است.
• کتاب «واره: نوعی تعاونی سنتی کهن و زنانه در ایران» تالیف وی ، در دوره بیستم انتخاب کتاب سال جممهوری اسلامی ایران،از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به عنوان کتاب سال برگزیده شد.
@kaveh_farhadi
#دکتر_مرتضی_فرهادی
#photography #nimvar
برگرفته از #سایت_مشاهیر_ایران_و_جهان:
www.rasekhoon.net/mashahir/Show-90
وی متولد ۱۳۲۳ ملایر است. دوره کودکی و زبان آموزی را در مهاباد و دوران نوجوانی و جوانی را در خمین گذراند: مرتضی فرهادی پس از طی تحصیلات ابتدایی و متوسطه، تحصیلات دانشگاهی را در مقطع لیسانس در رشتۀ روان شناسی، فوق لیسانس در رشتۀ ارتباطات اجتماعی و دکترا در رشتۀ جامعه شناسی را به پایان رساند. فرهادی هم اکنون عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی میباشد.
مرتضی فرهادی از سال ۱۳۴۶ همکاری با مطبوعات را شروع کرده و تا کنون به شکل های گوناگون آن را ادامه داده است و در حال حاضر، سردبیری فصلنامة «علوم اجتماعی» دانشکدۀ علوم اجتماعی می باشد.
مرتضی فرهادی از کمی قبل از انقلاب اسلامی تا کنون،در دانشکده های مختلف به تدریس دروسی نظیر مبانی مردم شناسی، مردم شناسی روستایی، مردم شناسی ایران، مردم شناسی هنر، مردم شناسی فرهنگی، جامعه شناسی ایلات و عشایر، جامعه شناسی روستایی، تعاونی های سنتی، نظریه ها و سازمان های مشارکتی، روان شناسی اجتماعی و … پرداخته است. نخستین پژوهش میدانی و مردم شناسی وی در سال ۱۳۴۷ انجام و در سال ۱۳۴۸، در نخستین ویژه نامة روستایی ایران به نام کتاب روستا به چاپ رسیده است. مرتضی فرهادی در حوزة مردم شناسی و توابع آن، رکورد دار چاپ مقاله در مجلات علمی ـ پژوهشی و علمی ـ ترویجی بوده و تا کنون بیش از ۱۱۹ مقالة چاپ اول در سالنامه ها، فصلنامه ها، گاهنامه ها و ماهنامه های علمی ـ تخصصی به چاپ رسانده است. از سال ۱۳۵۷ تا کنون از ایشان ۱۰ جلد کتاب و پژوهشنامه و یک جلد کتاب شعر به چاپ رسیده است. همچنین افزون بر چهل مقاله در موضوعات مختلف جامعه شناسی و مردم شناسی در مجلات و نشریات گوناگون از ایشان به چاپ رسیده است.
#افتخارات
• کتاب «موزه های در باد» ایشان کتاب برجسته هشتمین دورة معرفی کتاب های برگزیدة دانشگاه تهران و پژوهش برگزیدۀ فرهنگی سال ۱۳۷۵ در زمینة مردم شناسی و تاریخ هنر بوده است.
• کتاب «فرهنگ یاریگری در ایران» برنده جایزه نخست نهمین جشنوارة روستایی وزارت جهاد سازندگی، کتاب برجستۀ هفتمین دورة معرفی کتاب های دانشگاهی دانشگاه تهران و کتاب برگزیدة سیزدهیمن دورة کتاب سال جمهوری اسلامی در زمینة علوم اجتماعی شده است.
• کتاب «واره: نوعی تعاونی سنتی کهن و زنانه در ایران» تالیف وی ، در دوره بیستم انتخاب کتاب سال جممهوری اسلامی ایران،از طرف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به عنوان کتاب سال برگزیده شد.
@kaveh_farhadi
راسخون
راسخون - یار همیشه همراه : مشاهیر
معرفی و زندگینامه مشاهیر و بزرگان ایران و جهان ، معرفی شهدا ، معرفی علما و دانشمندان ، مشاهیر هنر ، سیاست مدار ها ، سران فرق و مذاهب ، صنعتگران و ورزشکاران
#زنگها_برای_که_به_صدا_در_می_آیند!
زنگ خاطراتی دور از روستا تا محفل گرمی که نه فقط از کرسی های کممصرف، که با هر تپش از قلب آدمیان پر لژ #امید، به درون رگها می ریخت.... و #رویاها شبیه صدای آمدن گلهای دور از قله به دامنهی کوه... و رویاها شبیه ندای نوید آمدن چوپان... و شاید برای همین است که #پیامبران لز قله ها ندا سردادند... از #طور تا #حرا... و شاید برای همین است که پیامبران همه #چوپان بودند... (صفحه اول)
و خاطرات #شب_یلدا، لحظه گره خوردن همه سالهای با هم بودن است و از ذوق، پریدن است... (صفحه دوم)
و روستای #فهرج جای گره خوردن همهی این خاطرات بود...
برای همین بود که مردمانش به قول سهراب:
هنوز همان "مردم بالادست" هستند ... و چه صفایی دارند!" ... و دیوارهای #کاهگلیشان هنوز جای #سرانگشتان_نیایش است... و چه پاکیزه بود کوجههاشان و جه پاکیزه بود صورتهای خاکی وسیرتهای آبیشان که رنگ چشمه داشت و روح #قنات... برای همین بود که اگر خوب گوش می کردی، صدای اذان را از چشمهایشان هم میتوانستی بشنوی!
و برای همین بود که خانه #کدخدا، هنوز #بوی_خدا می داد... و یادم آمد:
"آمد و گنجشکها را سیر کرد
خواب یک پروانه را تعبیر کرد
با قلم موی سپیدش روی سنگ
قلب یک آیینه را تصویر کرد
در کلاس درسش از مهتاب گفت
مشقهای کودکان تغییر کرد
اوخدای برگها را دوست داشت
شاخه های سبز را تطهیر کرد
قبله اش یک چشمه پر آب شد
سجده هایش را چه بی تزویر کرد
در میان مسجد آدینه او
زاهدان شهر را تکفیر کرد
..... عاشق یک قمری بی بال شد
عشق را بالاتر از تدبیر کرد
من نمی دانم چرا تنگ غروب
سوره «والشمس» را تفسیر کرد
رفت و داماد عروس آب شد
حجله های خاک را تحقیر کرد
..... زندگی را پیش ما تعریف کرد
از وجود مرگ هم تقدیر کرد
او صدای لحظه ها را می شنید
گرچه امشب لحظه ای تاخیر کرد
آه آری اولین بار است که او
در قرارش با شقایق دیر کرد" /خواب یک پروانه/ #کاوه_فرهادی، چاپ اول: فصلنامه ی وزین کرمان 1376 (صفحه سوم، چهارم و پنجم)
و وقتی از پنجره #شهر_آشفته، به #فهرج_پاکیزه میاندیشم، دلم میگیرد و بر زبانم جاری می شود که...نه! #محمد_درویش عزیز می گوید: از #امید سخن بگوئید و هنگام #غم، سکوت!... و در سکوتم از روستای #فهرج #قنوت و #قنات تا
#روستای_کلانتر نور و نیایش... جاری میشود:
" از غمها آوازی میماند،
از شادیها ترانهای
و از آدمی،تنها، تنها شعری میماند..." #شب_یلدا_۱۳۹۷
#او_صدای_لحظهها_را_میشنید... و او هنوز هم صدای لحظهها را میشنود!... نمیشنود؟
از #حافظ بپرسید!
(لطفا ورق بزنید!)
https://www.instagram.com/p/BrqCTm_n3zX/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1w8ybjk76l4tt
@kaveh_farhadi
زنگ خاطراتی دور از روستا تا محفل گرمی که نه فقط از کرسی های کممصرف، که با هر تپش از قلب آدمیان پر لژ #امید، به درون رگها می ریخت.... و #رویاها شبیه صدای آمدن گلهای دور از قله به دامنهی کوه... و رویاها شبیه ندای نوید آمدن چوپان... و شاید برای همین است که #پیامبران لز قله ها ندا سردادند... از #طور تا #حرا... و شاید برای همین است که پیامبران همه #چوپان بودند... (صفحه اول)
و خاطرات #شب_یلدا، لحظه گره خوردن همه سالهای با هم بودن است و از ذوق، پریدن است... (صفحه دوم)
و روستای #فهرج جای گره خوردن همهی این خاطرات بود...
برای همین بود که مردمانش به قول سهراب:
هنوز همان "مردم بالادست" هستند ... و چه صفایی دارند!" ... و دیوارهای #کاهگلیشان هنوز جای #سرانگشتان_نیایش است... و چه پاکیزه بود کوجههاشان و جه پاکیزه بود صورتهای خاکی وسیرتهای آبیشان که رنگ چشمه داشت و روح #قنات... برای همین بود که اگر خوب گوش می کردی، صدای اذان را از چشمهایشان هم میتوانستی بشنوی!
و برای همین بود که خانه #کدخدا، هنوز #بوی_خدا می داد... و یادم آمد:
"آمد و گنجشکها را سیر کرد
خواب یک پروانه را تعبیر کرد
با قلم موی سپیدش روی سنگ
قلب یک آیینه را تصویر کرد
در کلاس درسش از مهتاب گفت
مشقهای کودکان تغییر کرد
اوخدای برگها را دوست داشت
شاخه های سبز را تطهیر کرد
قبله اش یک چشمه پر آب شد
سجده هایش را چه بی تزویر کرد
در میان مسجد آدینه او
زاهدان شهر را تکفیر کرد
..... عاشق یک قمری بی بال شد
عشق را بالاتر از تدبیر کرد
من نمی دانم چرا تنگ غروب
سوره «والشمس» را تفسیر کرد
رفت و داماد عروس آب شد
حجله های خاک را تحقیر کرد
..... زندگی را پیش ما تعریف کرد
از وجود مرگ هم تقدیر کرد
او صدای لحظه ها را می شنید
گرچه امشب لحظه ای تاخیر کرد
آه آری اولین بار است که او
در قرارش با شقایق دیر کرد" /خواب یک پروانه/ #کاوه_فرهادی، چاپ اول: فصلنامه ی وزین کرمان 1376 (صفحه سوم، چهارم و پنجم)
و وقتی از پنجره #شهر_آشفته، به #فهرج_پاکیزه میاندیشم، دلم میگیرد و بر زبانم جاری می شود که...نه! #محمد_درویش عزیز می گوید: از #امید سخن بگوئید و هنگام #غم، سکوت!... و در سکوتم از روستای #فهرج #قنوت و #قنات تا
#روستای_کلانتر نور و نیایش... جاری میشود:
" از غمها آوازی میماند،
از شادیها ترانهای
و از آدمی،تنها، تنها شعری میماند..." #شب_یلدا_۱۳۹۷
#او_صدای_لحظهها_را_میشنید... و او هنوز هم صدای لحظهها را میشنود!... نمیشنود؟
از #حافظ بپرسید!
(لطفا ورق بزنید!)
https://www.instagram.com/p/BrqCTm_n3zX/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1w8ybjk76l4tt
@kaveh_farhadi
Instagram
Kaveh Farhadi |کاوه فرهادی
#زنگها_برای_که_به_صدا_در_می_آیند! زنگ خاطراتی دور از روستا تا محفل گرمی که نه فقط از کرسی های کممصرف، که با هر تپش از قلب آدمیان پر لژ #امید، به درون رگها می ریخت.... و #رویاها شبیه صدای آمدن گلهای دور از قله به دامنهی کوه... و رویاها شبیه ندای نوید…
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
https://www.instagram.com/p/BNoQEbHh4i0/
به یاد #کتاب_فرهنگ_یاریگری_در_ایران
از #دکتر_مرتض_فرهادی
#کتاب_سال_ایران_۱۳۷۴
#کتاب_برگزیده_دانشگاه_تهران_۱۳۷۴
@kaveh_farhadi
به یاد #کتاب_فرهنگ_یاریگری_در_ایران
از #دکتر_مرتض_فرهادی
#کتاب_سال_ایران_۱۳۷۴
#کتاب_برگزیده_دانشگاه_تهران_۱۳۷۴
@kaveh_farhadi
Instagram
inja nimevar
#injanimvar#شهر_تاریخی_نیمه_ور#نیم_ور #عکاسی#دکتر_مرتضی_فرهادی #نیم_ور . بخش اول خاطره ی دکتر مرتضی فرهادی در مورد یخچال تاریخی نیمه ور سال ۱۳۷۲،مسجد جامع نیمه ور . @kaveh_farhadi2000
Forwarded from kaveh farhadi کاوه فرهادی
#زنگها_برای_که_به_صدا_در_می_آیند!
زنگ خاطراتی دور از روستا تا محفل گرمی که نه فقط از کرسی های کممصرف، که با هر تپش از قلب آدمیان پر لژ #امید، به درون رگها می ریخت.... و #رویاها شبیه صدای آمدن گلهای دور از قله به دامنهی کوه... و رویاها شبیه ندای نوید آمدن چوپان... و شاید برای همین است که #پیامبران لز قله ها ندا سردادند... از #طور تا #حرا... و شاید برای همین است که پیامبران همه #چوپان بودند... (صفحه اول)
و خاطرات #شب_یلدا، لحظه گره خوردن همه سالهای با هم بودن است و از ذوق، پریدن است... (صفحه دوم)
و روستای #فهرج جای گره خوردن همهی این خاطرات بود...
برای همین بود که مردمانش به قول سهراب:
هنوز همان "مردم بالادست" هستند ... و چه صفایی دارند!" ... و دیوارهای #کاهگلیشان هنوز جای #سرانگشتان_نیایش است... و چه پاکیزه بود کوجههاشان و جه پاکیزه بود صورتهای خاکی وسیرتهای آبیشان که رنگ چشمه داشت و روح #قنات... برای همین بود که اگر خوب گوش می کردی، صدای اذان را از چشمهایشان هم میتوانستی بشنوی!
و برای همین بود که خانه #کدخدا، هنوز #بوی_خدا می داد... و یادم آمد:
"آمد و گنجشکها را سیر کرد
خواب یک پروانه را تعبیر کرد
با قلم موی سپیدش روی سنگ
قلب یک آیینه را تصویر کرد
در کلاس درسش از مهتاب گفت
مشقهای کودکان تغییر کرد
اوخدای برگها را دوست داشت
شاخه های سبز را تطهیر کرد
قبله اش یک چشمه پر آب شد
سجده هایش را چه بی تزویر کرد
در میان مسجد آدینه او
زاهدان شهر را تکفیر کرد
..... عاشق یک قمری بی بال شد
عشق را بالاتر از تدبیر کرد
من نمی دانم چرا تنگ غروب
سوره «والشمس» را تفسیر کرد
رفت و داماد عروس آب شد
حجله های خاک را تحقیر کرد
..... زندگی را پیش ما تعریف کرد
از وجود مرگ هم تقدیر کرد
او صدای لحظه ها را می شنید
گرچه امشب لحظه ای تاخیر کرد
آه آری اولین بار است که او
در قرارش با شقایق دیر کرد" /خواب یک پروانه/ #کاوه_فرهادی، چاپ اول: فصلنامه ی وزین کرمان 1376 (صفحه سوم، چهارم و پنجم)
و وقتی از پنجره #شهر_آشفته، به #فهرج_پاکیزه میاندیشم، دلم میگیرد و بر زبانم جاری می شود که...نه! #محمد_درویش عزیز می گوید: از #امید سخن بگوئید و هنگام #غم، سکوت!... و در سکوتم از روستای #فهرج #قنوت و #قنات تا
#روستای_کلانتر نور و نیایش... جاری میشود:
" از غمها آوازی میماند،
از شادیها ترانهای
و از آدمی،تنها، تنها شعری میماند..." #شب_یلدا_۱۳۹۷
#او_صدای_لحظهها_را_میشنید... و او هنوز هم صدای لحظهها را میشنود!... نمیشنود؟
از #حافظ بپرسید!
(لطفا ورق بزنید!)
https://www.instagram.com/p/BrqCTm_n3zX/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1w8ybjk76l4tt
@kaveh_farhadi
زنگ خاطراتی دور از روستا تا محفل گرمی که نه فقط از کرسی های کممصرف، که با هر تپش از قلب آدمیان پر لژ #امید، به درون رگها می ریخت.... و #رویاها شبیه صدای آمدن گلهای دور از قله به دامنهی کوه... و رویاها شبیه ندای نوید آمدن چوپان... و شاید برای همین است که #پیامبران لز قله ها ندا سردادند... از #طور تا #حرا... و شاید برای همین است که پیامبران همه #چوپان بودند... (صفحه اول)
و خاطرات #شب_یلدا، لحظه گره خوردن همه سالهای با هم بودن است و از ذوق، پریدن است... (صفحه دوم)
و روستای #فهرج جای گره خوردن همهی این خاطرات بود...
برای همین بود که مردمانش به قول سهراب:
هنوز همان "مردم بالادست" هستند ... و چه صفایی دارند!" ... و دیوارهای #کاهگلیشان هنوز جای #سرانگشتان_نیایش است... و چه پاکیزه بود کوجههاشان و جه پاکیزه بود صورتهای خاکی وسیرتهای آبیشان که رنگ چشمه داشت و روح #قنات... برای همین بود که اگر خوب گوش می کردی، صدای اذان را از چشمهایشان هم میتوانستی بشنوی!
و برای همین بود که خانه #کدخدا، هنوز #بوی_خدا می داد... و یادم آمد:
"آمد و گنجشکها را سیر کرد
خواب یک پروانه را تعبیر کرد
با قلم موی سپیدش روی سنگ
قلب یک آیینه را تصویر کرد
در کلاس درسش از مهتاب گفت
مشقهای کودکان تغییر کرد
اوخدای برگها را دوست داشت
شاخه های سبز را تطهیر کرد
قبله اش یک چشمه پر آب شد
سجده هایش را چه بی تزویر کرد
در میان مسجد آدینه او
زاهدان شهر را تکفیر کرد
..... عاشق یک قمری بی بال شد
عشق را بالاتر از تدبیر کرد
من نمی دانم چرا تنگ غروب
سوره «والشمس» را تفسیر کرد
رفت و داماد عروس آب شد
حجله های خاک را تحقیر کرد
..... زندگی را پیش ما تعریف کرد
از وجود مرگ هم تقدیر کرد
او صدای لحظه ها را می شنید
گرچه امشب لحظه ای تاخیر کرد
آه آری اولین بار است که او
در قرارش با شقایق دیر کرد" /خواب یک پروانه/ #کاوه_فرهادی، چاپ اول: فصلنامه ی وزین کرمان 1376 (صفحه سوم، چهارم و پنجم)
و وقتی از پنجره #شهر_آشفته، به #فهرج_پاکیزه میاندیشم، دلم میگیرد و بر زبانم جاری می شود که...نه! #محمد_درویش عزیز می گوید: از #امید سخن بگوئید و هنگام #غم، سکوت!... و در سکوتم از روستای #فهرج #قنوت و #قنات تا
#روستای_کلانتر نور و نیایش... جاری میشود:
" از غمها آوازی میماند،
از شادیها ترانهای
و از آدمی،تنها، تنها شعری میماند..." #شب_یلدا_۱۳۹۷
#او_صدای_لحظهها_را_میشنید... و او هنوز هم صدای لحظهها را میشنود!... نمیشنود؟
از #حافظ بپرسید!
(لطفا ورق بزنید!)
https://www.instagram.com/p/BrqCTm_n3zX/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=1w8ybjk76l4tt
@kaveh_farhadi
Instagram
Kaveh Farhadi |کاوه فرهادی
#زنگها_برای_که_به_صدا_در_می_آیند! زنگ خاطراتی دور از روستا تا محفل گرمی که نه فقط از کرسی های کممصرف، که با هر تپش از قلب آدمیان پر لژ #امید، به درون رگها می ریخت.... و #رویاها شبیه صدای آمدن گلهای دور از قله به دامنهی کوه... و رویاها شبیه ندای نوید…
https://www.instagram.com/tv/Cg5IYyJFJ04/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
✅ چرا #مسعود_صرامی را دوست میدارم؟
💠 پدر! موهایت دارند گریه میکنند!
❣به پاس عرقریزان روحِ یک #کارآفرینِ_فتوتی !
1️⃣دو روز پیش به دعوت مسعود صرامی به #اصفهان آمدم، سالِ گذشته نیز در روز جهانی کارآفرینی، با فروتنی از من دعوت کرد تا در جلسهای ماندگار که تعدادی از کارآفرینانِ برجسته ایران و نصفِ جهان، در سالنِ اجتماعاتِ "سیتی سنتر" که با زحماتش بنا شده است سخنرانی داشته باشم که برای این معلم کوچک، درس پس دادنی بود.
2️⃣ در همان صبحِ روزِ جهانی کارآفرینی، از #شهر_سلامت بازدیدی چند ساعته داشتیم، اما دیروز همراه با دکتر حشمتی( مدیرکل محیط زیستِ استان اصفهان)، قریب به چهار ساعت بیوقفه راه رفتیم و از بخشهای فوقِ تخصصی مجموعهای که او و یارانش برایمان به یادگار گذاشتهاند، دیدار کردیم!
3️⃣ مسعود صرامی، چون همیشه متبسم در حالیکه موهایش گریه میکرد، خودش را به ما رساند.
هر بار که دیدمش، موهایش گریه میکرد!
4️⃣سالها پیش وقتی که کودکی بیش نبودم، منزلِ یک دوست همسن و سال -پدرش کارگری نجیب بود-، بازی میکردیم که او نفس نفسزنان وارد حیاط شد درحالیکه، آنچنان عرقریزان بود که از موهایش هم قطره قطره آب میچکید! پسرش که تازه مثل من به حرف زدن آمده بود، با همان لکنت کودکانه گفت: " بابا، چقدر عرق کردی!" و من با مکثی کوتاه افزودم: " پدر، موهایت دارند گریه میکنند! "
5️⃣ حالا سالهاست که موهای مسعود صرامی، گریه میکنند، عجیب هم نیست، چون او پدرِ بسیاری از بچههای پرورشگاهی و بیبضاعتِ اصفهان هم هست و فرزندانش میدانند که او حتی در آستانهی هفتاد سالگی، جوان است، آنقدر جوان که همیشه با تبسم، خودش را از حیاطی به اندازه حیاتشان، می.رساند در حالیکه موهایش گریه میکنند!
6️⃣ نکته اینجاست که مسعود صرامی، با همان تبسم و عرقریزانِ روح، مطالعه را هم، هرگز رها نمیکند. حیرتزده میشوم وقتی میبینم همه سیاه مشقهایم، -حتی مقاله #کارآفرینی_فتوتی را-، بیش از همهی کسانی که از آنان انتظار داشتهام خواندهاست، شاید به خاطر آنکه او مثالِ حقیقی یک کارآفرین_فتوتی است!
💠 راستی شما اگر کنار #زایندهرود، تا... #شهر_سلامت مسعود صرامی را دیدید ار قول همه کارآفرینانی که اهل #برکت بودهاند تا #سود، از قولِ همه کارگران شریفِ ایرانِ جان، از قولِ آیین #فتوت و همه آزادگان راستین، و از قولِ این معلم کوچک در سالروز شهادتِ آزادمرد تاریخ به او بگویید:
🌿"پدر! موهایت دارند گریه میکنند!"🌿
#مسعود_صرامی
#پدر
#اصفهان
#ایران
#شهرک_سلامت_اصفهان
#کارآفرینی
#کارآفرینی_فتوتی
#کاوه_فرهادی
@kaveh_farhadi
✅ چرا #مسعود_صرامی را دوست میدارم؟
💠 پدر! موهایت دارند گریه میکنند!
❣به پاس عرقریزان روحِ یک #کارآفرینِ_فتوتی !
1️⃣دو روز پیش به دعوت مسعود صرامی به #اصفهان آمدم، سالِ گذشته نیز در روز جهانی کارآفرینی، با فروتنی از من دعوت کرد تا در جلسهای ماندگار که تعدادی از کارآفرینانِ برجسته ایران و نصفِ جهان، در سالنِ اجتماعاتِ "سیتی سنتر" که با زحماتش بنا شده است سخنرانی داشته باشم که برای این معلم کوچک، درس پس دادنی بود.
2️⃣ در همان صبحِ روزِ جهانی کارآفرینی، از #شهر_سلامت بازدیدی چند ساعته داشتیم، اما دیروز همراه با دکتر حشمتی( مدیرکل محیط زیستِ استان اصفهان)، قریب به چهار ساعت بیوقفه راه رفتیم و از بخشهای فوقِ تخصصی مجموعهای که او و یارانش برایمان به یادگار گذاشتهاند، دیدار کردیم!
3️⃣ مسعود صرامی، چون همیشه متبسم در حالیکه موهایش گریه میکرد، خودش را به ما رساند.
هر بار که دیدمش، موهایش گریه میکرد!
4️⃣سالها پیش وقتی که کودکی بیش نبودم، منزلِ یک دوست همسن و سال -پدرش کارگری نجیب بود-، بازی میکردیم که او نفس نفسزنان وارد حیاط شد درحالیکه، آنچنان عرقریزان بود که از موهایش هم قطره قطره آب میچکید! پسرش که تازه مثل من به حرف زدن آمده بود، با همان لکنت کودکانه گفت: " بابا، چقدر عرق کردی!" و من با مکثی کوتاه افزودم: " پدر، موهایت دارند گریه میکنند! "
5️⃣ حالا سالهاست که موهای مسعود صرامی، گریه میکنند، عجیب هم نیست، چون او پدرِ بسیاری از بچههای پرورشگاهی و بیبضاعتِ اصفهان هم هست و فرزندانش میدانند که او حتی در آستانهی هفتاد سالگی، جوان است، آنقدر جوان که همیشه با تبسم، خودش را از حیاطی به اندازه حیاتشان، می.رساند در حالیکه موهایش گریه میکنند!
6️⃣ نکته اینجاست که مسعود صرامی، با همان تبسم و عرقریزانِ روح، مطالعه را هم، هرگز رها نمیکند. حیرتزده میشوم وقتی میبینم همه سیاه مشقهایم، -حتی مقاله #کارآفرینی_فتوتی را-، بیش از همهی کسانی که از آنان انتظار داشتهام خواندهاست، شاید به خاطر آنکه او مثالِ حقیقی یک کارآفرین_فتوتی است!
💠 راستی شما اگر کنار #زایندهرود، تا... #شهر_سلامت مسعود صرامی را دیدید ار قول همه کارآفرینانی که اهل #برکت بودهاند تا #سود، از قولِ همه کارگران شریفِ ایرانِ جان، از قولِ آیین #فتوت و همه آزادگان راستین، و از قولِ این معلم کوچک در سالروز شهادتِ آزادمرد تاریخ به او بگویید:
🌿"پدر! موهایت دارند گریه میکنند!"🌿
#مسعود_صرامی
#پدر
#اصفهان
#ایران
#شهرک_سلامت_اصفهان
#کارآفرینی
#کارآفرینی_فتوتی
#کاوه_فرهادی
@kaveh_farhadi
✅ دل خوش سیری چند؟
🌷 دوست داشتنیتر از #لبخند_ژکوند !
( ورق بزنید! )
1️⃣ امشب میهمان ( نه چندان طبق برنامه) خبرنگاران مهربانِ زیستبوم دوست و جوانِ خبرگزاری مهر بودم. -گزارش این گفتو گوی تصویری را در آیندهای نزدیک به امید پروردگار خواهید دید. - اما قبل از آن..
وقتی در هوای دود گرفتهی تهران درون ماشین نشستم تا مرا به دفتر خبرگزاری برساند، درون ترافیک به چهرههای عابران و مسافران و.. هرچه نگاه میکردم، طرح لبخندی بر لبها نمیدیدم.. و آقای راننده جوان نیز بر این مدعا، استثنا نبود!
2️⃣ پشت چراغ قرمز اما پیرمردی سیستانی ( یا شاید هم از عزیزان افغانی) دستش را بالا برد و بطری خالیاش را لحظهای به من نشان داد، از اشاره ی دستش فهمیدم که میپرسد آب داری؟ ناخودآگاه اطرافم را نگاه کردم و با تاسف پاسخ دادم:
نه شرمندهام!
اما او دست دیگرش را به نشانهی سپاس بالا برد و بیهیچ درنگی به من لبخند زد! دندانهای قهوهایاش زیر نور آفتابِ غروبِ تهران همچنان مو و محاسنِ سپیدش میدرخشید. لبخند پیرمرد عجیب به دلم نشسته بود! لبخندی شبیه لبخند نیاکان.. عمیق، پرمعنا و صدالبته تنها لبخندی در ترافیک تهران که در غروب چهاردهم شهریور قرنِ نو به چشمم آمد..
( او همچنان بطری آبِ خالی در دست دور میشد و در ذهن من میآمد:
" آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست...
گوش گیری آب را تو میکشی
سوی زرع خشک تا یابد خوشی
زرع جان را کش جواهر مضمرست
ابر رحمت پر ز آب کوثرست
تا سقاهم ربهم آید خطاب
تشنه باش الله اعلم بالصواب #مولانا )
3️⃣ از پلههای خبرگزاری آمدم پایین، ناگهان جلویِ تصویر آویخته بر دیوار، خشکم زد!
باورم نمیشد، باورتان نمیشود! روی تابلوی لبخندهای آویخته بر دیوار، انگار همان پیرمرد، خیره در چشمان من داشت نگاه میکرد و با همان دندانهای قهوهای و لبان احتمالا تشنه و بطری آبِ خالی، به خاطر من و اهالیِ شهر غبار گرفته میآورد که:
🌱 دلِ خوش سیری چند؟🌱
4️⃣ حالا نگاهِ آن پیرمرد و همهی آنانی که در این سرزمین سرشار ، با بطریهای پرآب یا حتی خالی، هنوز لبخند بر لب دارند را بیشتر از هرچیزی در جهان، بیشتر از حتی لبخند ژکوند ، دوست میدارم !
- کاوه فرهادی. ( چهاردهم شهریور ۱۴۰۱- دفتر خبرگزاری مهر )
#لبخند #لطفا_لبخند_بزنید
#شعر #دل_خوش #دل_خوش_سیری_چند #سهراب_سپهری #هشت_کتاب #مولوی #آب #آب_کم_جو_تشنگی_آور_به_دست
#عکس #تصویر #چهره #خاطره #آینه #شهر #تشنگی #انسان
#مهر #خبرگزاری_مهر #ایران #تهران #غروب_تهران
#یادداشت #کاوه_فرهادی
#smile
#iran
#picture
https://www.instagram.com/p/CiI1DOpNqua/?igshid=MDJmNzVkMjY=
@kaveh_farhadi
🌷 دوست داشتنیتر از #لبخند_ژکوند !
( ورق بزنید! )
1️⃣ امشب میهمان ( نه چندان طبق برنامه) خبرنگاران مهربانِ زیستبوم دوست و جوانِ خبرگزاری مهر بودم. -گزارش این گفتو گوی تصویری را در آیندهای نزدیک به امید پروردگار خواهید دید. - اما قبل از آن..
وقتی در هوای دود گرفتهی تهران درون ماشین نشستم تا مرا به دفتر خبرگزاری برساند، درون ترافیک به چهرههای عابران و مسافران و.. هرچه نگاه میکردم، طرح لبخندی بر لبها نمیدیدم.. و آقای راننده جوان نیز بر این مدعا، استثنا نبود!
2️⃣ پشت چراغ قرمز اما پیرمردی سیستانی ( یا شاید هم از عزیزان افغانی) دستش را بالا برد و بطری خالیاش را لحظهای به من نشان داد، از اشاره ی دستش فهمیدم که میپرسد آب داری؟ ناخودآگاه اطرافم را نگاه کردم و با تاسف پاسخ دادم:
نه شرمندهام!
اما او دست دیگرش را به نشانهی سپاس بالا برد و بیهیچ درنگی به من لبخند زد! دندانهای قهوهایاش زیر نور آفتابِ غروبِ تهران همچنان مو و محاسنِ سپیدش میدرخشید. لبخند پیرمرد عجیب به دلم نشسته بود! لبخندی شبیه لبخند نیاکان.. عمیق، پرمعنا و صدالبته تنها لبخندی در ترافیک تهران که در غروب چهاردهم شهریور قرنِ نو به چشمم آمد..
( او همچنان بطری آبِ خالی در دست دور میشد و در ذهن من میآمد:
" آب کم جو تشنگی آور بدست
تا بجوشد آب از بالا و پست...
گوش گیری آب را تو میکشی
سوی زرع خشک تا یابد خوشی
زرع جان را کش جواهر مضمرست
ابر رحمت پر ز آب کوثرست
تا سقاهم ربهم آید خطاب
تشنه باش الله اعلم بالصواب #مولانا )
3️⃣ از پلههای خبرگزاری آمدم پایین، ناگهان جلویِ تصویر آویخته بر دیوار، خشکم زد!
باورم نمیشد، باورتان نمیشود! روی تابلوی لبخندهای آویخته بر دیوار، انگار همان پیرمرد، خیره در چشمان من داشت نگاه میکرد و با همان دندانهای قهوهای و لبان احتمالا تشنه و بطری آبِ خالی، به خاطر من و اهالیِ شهر غبار گرفته میآورد که:
🌱 دلِ خوش سیری چند؟🌱
4️⃣ حالا نگاهِ آن پیرمرد و همهی آنانی که در این سرزمین سرشار ، با بطریهای پرآب یا حتی خالی، هنوز لبخند بر لب دارند را بیشتر از هرچیزی در جهان، بیشتر از حتی لبخند ژکوند ، دوست میدارم !
- کاوه فرهادی. ( چهاردهم شهریور ۱۴۰۱- دفتر خبرگزاری مهر )
#لبخند #لطفا_لبخند_بزنید
#شعر #دل_خوش #دل_خوش_سیری_چند #سهراب_سپهری #هشت_کتاب #مولوی #آب #آب_کم_جو_تشنگی_آور_به_دست
#عکس #تصویر #چهره #خاطره #آینه #شهر #تشنگی #انسان
#مهر #خبرگزاری_مهر #ایران #تهران #غروب_تهران
#یادداشت #کاوه_فرهادی
#smile
#iran
#picture
https://www.instagram.com/p/CiI1DOpNqua/?igshid=MDJmNzVkMjY=
@kaveh_farhadi
Instagram
Instagram
https://www.instagram.com/p/CplLDwOulSQ/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
سوسوی تهران از دور،
با تک تکِ کوچههایش
از چشمهای کمسویش کوچید!
( لطفا ورق بزنید! )
#عبدالله_انوار
ادیب، مترجم، تاریخدان، پژوهشگر، ریاضیدان، نسخهپژوه و فهرستنویس و تهران شناس !
✍️ از دور یا نزدیک،
پایِ بسیاری از سخنرانیهایش نشسته بودم و بسیاری ترجمهها، نوشتهها، تصحیحها و مقدمههایش را خوانده بودم. وقتی دانشآموز دبیرستانی بودم تا دانشجو و پس از آن ..
هر گاه به چشمهایش خیره میشدم، پیش خودم میگفتم، پشت آن عینکهای ذرهبینی چه جهانی را که بتماشا ننشسته است!
از دنیای #ریاضیات تا #نسخه_ها .. و تا تک تکِ کوچههای هزار پیچِ تهران!
از یاد نمیبریم قبل از آسمانی شدنِ چشمهایش، این دانشمند چونان حکمای ایرانی منشور گونه، ادیب ، مترجم و ریاضی دان و.. از طلیعهداران نسخهشناسی سرزمینی با قدمت نسخههای بسیار بود .
اری، سید عبدالله انوار نزدیک به یک قرن،
بسیار بیش ازآنکه سخن گفته باشد، نوشته و خوانده و تصحیح و ترجمه از خود به یادگار گذاشته و البته جهان را به روشنی به تماشا نشسته است..
شاید بخاطر آنکه از فرزندانِ نسلِ نابی بود که دیگر در روشنای آبها گذشتهی ایرانزمین تصویری از چشمهایشان را فقط در چشمهسارهای ادبیاتِ و علم و خرد این سرزمین به یادگار گذاشتند و رفتند.. همین!
خدایش رحمت کند!
- کاوه فرهادی.
( هجدهم اسفند ۴۰۱- درگذشت #سید_عبدالله_انوار )
** توضیحات:
کلیپ نخست پست اینستاگرامی
تهیه شده در :
موسسه #انسان_شناسی_و_فرهنگ
تصاویر بعدی:
از رسانه ها و شبکههای اجتماعی ( "شب جلال آل احمد در اندیشه اجتماعی امروز" با سخنرانی: "عبدالله انوار" )
@Anthropology_Iran
@IIAC_AV_Productions
@Radnoandish
#کتاب #فرهنگ #تاریخ #تاریخ_دان #کتاب_شناس
#منطق #ریاضی #علم #منطق_دان
#شهر #تهران #تهران_قدیم #تهرانی #تهران_شناسی #تهران_شناس
#ادبیات #ادیب
#ترجمه #مترجم
#ایران #ایرانی #ایران_دوست #عاشق_ایران
#یادداشت
#کاوه_فرهادی
@kaveh_farhadi
سوسوی تهران از دور،
با تک تکِ کوچههایش
از چشمهای کمسویش کوچید!
( لطفا ورق بزنید! )
#عبدالله_انوار
ادیب، مترجم، تاریخدان، پژوهشگر، ریاضیدان، نسخهپژوه و فهرستنویس و تهران شناس !
✍️ از دور یا نزدیک،
پایِ بسیاری از سخنرانیهایش نشسته بودم و بسیاری ترجمهها، نوشتهها، تصحیحها و مقدمههایش را خوانده بودم. وقتی دانشآموز دبیرستانی بودم تا دانشجو و پس از آن ..
هر گاه به چشمهایش خیره میشدم، پیش خودم میگفتم، پشت آن عینکهای ذرهبینی چه جهانی را که بتماشا ننشسته است!
از دنیای #ریاضیات تا #نسخه_ها .. و تا تک تکِ کوچههای هزار پیچِ تهران!
از یاد نمیبریم قبل از آسمانی شدنِ چشمهایش، این دانشمند چونان حکمای ایرانی منشور گونه، ادیب ، مترجم و ریاضی دان و.. از طلیعهداران نسخهشناسی سرزمینی با قدمت نسخههای بسیار بود .
اری، سید عبدالله انوار نزدیک به یک قرن،
بسیار بیش ازآنکه سخن گفته باشد، نوشته و خوانده و تصحیح و ترجمه از خود به یادگار گذاشته و البته جهان را به روشنی به تماشا نشسته است..
شاید بخاطر آنکه از فرزندانِ نسلِ نابی بود که دیگر در روشنای آبها گذشتهی ایرانزمین تصویری از چشمهایشان را فقط در چشمهسارهای ادبیاتِ و علم و خرد این سرزمین به یادگار گذاشتند و رفتند.. همین!
خدایش رحمت کند!
- کاوه فرهادی.
( هجدهم اسفند ۴۰۱- درگذشت #سید_عبدالله_انوار )
** توضیحات:
کلیپ نخست پست اینستاگرامی
تهیه شده در :
موسسه #انسان_شناسی_و_فرهنگ
تصاویر بعدی:
از رسانه ها و شبکههای اجتماعی ( "شب جلال آل احمد در اندیشه اجتماعی امروز" با سخنرانی: "عبدالله انوار" )
@Anthropology_Iran
@IIAC_AV_Productions
@Radnoandish
#کتاب #فرهنگ #تاریخ #تاریخ_دان #کتاب_شناس
#منطق #ریاضی #علم #منطق_دان
#شهر #تهران #تهران_قدیم #تهرانی #تهران_شناسی #تهران_شناس
#ادبیات #ادیب
#ترجمه #مترجم
#ایران #ایرانی #ایران_دوست #عاشق_ایران
#یادداشت
#کاوه_فرهادی
@kaveh_farhadi
Instagram
24 Likes, 0 Comments - Kaveh Farhadi |کاوه فرهادی (@kaveh_farhadi2000) on Instagram: "✅ سوسوی تهران از دور،
با تک تکِ کوچههایش
از چشمهای ک..."
با تک تکِ کوچههایش
از چشمهای ک..."
kaveh farhadi کاوه فرهادی
4_5850600421931879175.mp4
🔷https://youtu.be/YqvTnB5qsag?si=X19yMqQORqotmWRe
📝"روباهها هم بشمارِ میهمانانِ بیشمار ناخواندهی کلانشهرها، اضافه میشوند.
شاید کمکم باید از دور دراین هزارتویِ شهر،
بهتماشای آدمی نشست!
هرچند که گفت:
"یافت مینشود،
جستهایم ما.."
توسعه نامتوازن، اینگونه هم تصویر میشود.."
#شهر
#انسان
#محیط_زیست
📍https://yek.link/kavehfarhadi
#توسعه
#توسعه_نامتوازن
#توسعه_پایدار
#توسعه_پایدار_بومی
**منبع کلیپ کوتاه: شبکههای اجتماعی
💠https://twitter.com/FarhadiKaveh/status/1802280587928985782?s=19
📝"روباهها هم بشمارِ میهمانانِ بیشمار ناخواندهی کلانشهرها، اضافه میشوند.
شاید کمکم باید از دور دراین هزارتویِ شهر،
بهتماشای آدمی نشست!
هرچند که گفت:
"یافت مینشود،
جستهایم ما.."
توسعه نامتوازن، اینگونه هم تصویر میشود.."
#شهر
#انسان
#محیط_زیست
📍https://yek.link/kavehfarhadi
#توسعه
#توسعه_نامتوازن
#توسعه_پایدار
#توسعه_پایدار_بومی
**منبع کلیپ کوتاه: شبکههای اجتماعی
💠https://twitter.com/FarhadiKaveh/status/1802280587928985782?s=19