نقد دین اسلام
619 subscribers
16K photos
10.2K videos
1.5K files
9.48K links
هیچ امر مقدسی وجود ندارد. همه چیز و همه کس قابل نقد هستند.
Download Telegram
Forwarded from نقدى بر اسلام
💥 محمد، پيامبرى كه هيچ اعتقادى به خدا نداشت!

#قسمت_سيزدهم

🌙داستان عجيب روابط مخفيانه محمد بن عبدالله، و دحيه كلبى، جوان زيباروى مسيحى

#محمد_بن_عبدالله، پس از این پشت هم اندازی به لشکریانش دستور داد از برگزاری نماز خودداری کنند و برای نبرد با #یهودیان_بنی_قریظه خود را آماده نمایند.
زمانی که محمد در حال حرکت به سوی محل سکونت یهودیان بنی قریظه بود، در «الشورین» از سربازانش پرسش کرد،
آیا آنها کسی را مشاهده کرده اند که پیش از او برای نبرد با بنی قریظه از آن محل عبور کرده باشد. آنها پاسخ دادند، تنها «#دحية_الكلبی» را دیده اند که با اسب سفیدی به سوی محل سکونت یهودیان بنی قریظه حرکت می کرده است. محمد با زيركى خاصى گفت، آن #جبرئیل فرشته بوده که برای تخلیه روانی یهودیان بنی قریظه به سوی آنها می رفته است؟
#منبع:
ابن هشام ، سيرت رسول الله ، جلد سوم، صفحه ٢٤٥.
#ملا_محمد_باقر_مجلسی، همچنین در جلد سیزدهم بحارالانوار (مهدی موعود)، مینویسد، در کتاب #مضيئه از امام زین العابدین روایت شده است که امام #مهدی_قائم پس از ظهور زیر درخت تناوری می نشیند. زمانی که مهدی قائم زیر درخت نشسته است، جبرئیل به شکل مردی از #قبیلۂ_کلب نزد او می آید و می گوید: « بنده خدا برای چه اینجا نشسته ای؟»
امام مهدی پاسخ می دهد: «منتطرم شب فرا برسد و هوا خنک شود و آنگاه به مکه بروم، زیرا اکنون هوا بسیار گرم است.» جبرئیل با شنیدن پاسخ امام مهدی به خنده می افتد و امام مهدی از خنده او درک می کند که او جبرئیل فرشته است.
شیخ علی دوانی، مترجم کتاب مهدی موعود، در زیر نویس اين روايت می نویسد، شاید هدف از ذکر «مردی از قبیلۂ کلب» یکی از اصحاب رسول اکرم(دحيه كلبى) بوده که جبرئیل به شکل او بر آن حضرت ظاهر می شده است.
#منبع:
مجلسی، بحارالأنوار في أخبار الأئمة الأطهار، جلد سیزدهم، مهدی موعود، ترجمه على دوانی تهران: در الكتاب الاسلاميه، صفحه ۱۰۹۷.

ادامه دارد ....

#كانال_تخصصى_نقد_اسلام
https://t.me/naghde_eslamm/21528
Forwarded from نقدى بر اسلام
💥گذرى بر زندگى على بن ابيطالب، شخصيت افسانه اى شيعيان
https://t.me/naghde_eslamm/25186
#قسمت_بيست_و_ششم

#ابوحامد_محمد_غزالى_طوسى از بزرگترين علماى تاريخ اسلام و اولين شخصى است كه لقب حجت الاسلام گرفت، معتقد است كه #على_بن_ابيطالب باعث افزايش اختلافات بين امت اسلامى و اين خونريزيهاى پايان ناپذير شده و سبب تأسيس اختلافاتى گرديده است كه تا ابد الدهر منقطع نخواهد شد:
#متن_عربى: ليت شعري رئيس الأئمه علي بن أبي طالب رضي الله تعالى عنه كان سبب رفع خلاف بين الخلق، أو سبب تأسيس اختلافات لا تنطقع أبد الدهر
#ترجمه: ايكاش ميدانستم رئيس الائمه على بن ابيطالب باعث رفع و برطرف كردن اختلاف بين مردم بود يا سبب تأسيس اختلافاتى كه تا ابد الدهر منقطع نميشود
#منبع: القسطاس المستقيم، ابوحامد غزالى، صفحه شصت و يك، به تحقيق محمود بيجو، ناشر: المطبعه العلميه دمشق، سال چاپ: ١٤١٣ هـ.ق مطابق با ١٩٩٣ ميلادى
بارى، سرانجام زمان باران مرگی جگرخراش فرا میرسد و #محمد با سرانگشت زبیر, عموی خود را هم به یاری #علی پسر ابیطالب فرامیخواند و با تکان دادن سر فرمان خونبار و سنگدلانه خود را میدهد تا دست بکار شوند
آن دو نیز چون #گرگانی_گرسنه که بر رمه بی چوپانی دست یافته باشند سنگدلانه تر از فرمانده خود با شمشیرهای از پیش تيز كرده گردن زدن یکایک دست و پا بستگان را آغاز مینمایند چنانکه گویی برگهایی از شاخه درختان چیده میشود,
آدمها با گردنهای بریده و نیمه بریده در برابر دیدگان محمد پرپرکنان بدرون گودالهای از پیش کنده شده سرازیر میگردند
#منابع مورد استفاده:
١) طبرى پوشینه سوم برگ ۱۰۸۸-۱۰۹۱
٢) نفائس العيون شمس الدين محمد آملی برگِ ٣۲۱
٣) منتخب التواريخ حاج محمد هاشم خراسانی برگ ۵۴
٤) پرتو اسلام احمد امینی پوشینه نخست برگ ۹۹۷
٥) دفتر اسلام شناسی علی شریعتی درسهای دانشگاه مشهد برگ ۵۸۰
وى چنین میگوید: چه کسی به سادگی باور می کند که مردی که در این نیمه شب خاموش خانه را و شهر را ترک کرده است و در قبرستان بقیع سر در گریبان لطیف ترین احساسهای عارفانه فرو برده و با لحنی که گویی از اعماق روح یک راهب بزرگ،
مردی که عمر را در خلوت انزوای تأملات عمیق خویش برآورده و بوی مرگ و شوق وصال نزدیک با معشوق در جانش آتش افکنده است اکنون با قبرهای خاموشی که در پرتو نور اسرار آمیز مهتاب صحرا با وی از سرنوشت مرموز حیات سخن میگویند و درد دل میکند و با ساکنان ساکت گورها از مردم و از زندگی شکایت دارد همان کسی است که او را در بازار مدينه ديديم که کنار گودالهای عمیق و وحشتناکی که به دستور وی کنده اند نشسته بود و دسته دسته #یهودیان_بنی_قریظه را که هر چند تن به یک زنجیرشان بسته بودند می آوردند و در برابر روی پیاپی سر میبریدند و در گودالها میریختند و او با چشمان سرد و خشک و آرامی که گوئی به دو نگین شبق بدل شده اند آنرا تماشا میکرد نه لب می جنبانید نه پلک میزد گوئی نمایش مرد بی مزه ای را مینگرد و آنگاه که آخرين نفر را از این صف هفتصد نفرى ذبح کردند و در سياهچالها افكندند در حالیکه بدستور وی بر اجساد گرمشان خاک میریختند برخاست و به کارهای دیگری پرداخت.
و چنین است دیدگاه نظریه پرداز اسلام راستین #علی_شریعتی آیا میتوان این بیداد گری سهمگین را از خواسته ها و دستورات خدای دادگر دانست؟}
وقتى زمین از خون بنى قريظه رنگین میگردد و هوا را بوی خون فرا میگیرد تا دیرزمان #محمد با چشمان خود جان دادن آنانرا می نگرد. در پایان کار #علی که فریبکاران و دکانداران دین وی را سرور آزادگان،
نام نهاده و بیخردان و گمراهان نیز پذیرفته اند و به سخنی دیگر از سوی پیروان کور و کر خود که شیعه نام دارند. این فروزه نادرست پذیرفته شده است.
عرق کوشش کردن زدن ها را با دامن از چهره اش پاک می کند و نوک شمشیر دو تیغه خود را بسوی زمین میگیرد که خونهایش بچکند تا شادی نیروبخش همیشگی خود را بیشتر و بهتر از بوی خون دریابد. على شادمان از سربریدن دارندگان زمین هانیکه زمانی دراز در آن مزدوری میکرد و مزد میگرفت
#منبع: تاریخ اجتماعی ایران راوندی نوشته مرتضی پوشینه سوم برگ ۷۴)
ادامه دارد .....