نقد دین اسلام
562 subscribers
15.9K photos
9.92K videos
1.49K files
9.24K links
هیچ امر مقدسی وجود ندارد. همه چیز و همه کس قابل نقد هستند.
Download Telegram
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ اسماء الله الحسني، صفاتى براى الله يا نام بتهاى عرب؟

#قسمت_دهم

٥) نام #القابض در اسماء الحسنی:
دکتر جواد علی در ادامه توضيح مطلب در کتاب خود در صفحه ٧٣٥ در مورد اين اسامى در مورد اسم القابض ميگويد:
برای ما از طریق مطالعه کتاب های مشخص اسامی مجموعه الهه های معین مشخص شده است.
#الهه_عثتر یا #عثتار به صورت رمزی اشاره دارد به زهره و غالبا به ذقبضم ملقب است که گفته می شود، عثتر ذی قبضم یا عثتر القابض یا عثتر ذو قبض. همچنین در مورد آن عبارات عثتر ذیهرق یا عفترذو یهرق به کار رفته است. یهرق اسم شهری از شهرهای معین است و چنانچه مشخص است در این شهر معبدی بزرگ به جهت پرستش الهه ی عثتر وجود داشته است.
٦) نام #السمیع در اسماء الحسنی:
در صفحه ٧٣٦ همان كتاب، دكتر جواد على مجموعه ای از الهه های عرب را ذکر می کند که آن ها را عبادت می کردند.
این الهه ها شامل "شمس" و "مناف" و "مناة" و "كاهل" و "بعلة" "بعلت" و "بعل" و "يهو" و "رضو" أو "رضى" هستند که از بت های قوم ثمود بوده اند و بقیه الهه های ثمود شامل این الله ها هستند: "عثيرت" "عثيرة"، و "وتن" "وت"، و "يثع" "سمع" و "سميع" و "هبل" و "سحر" و "سين" و "هم" و "تجن" و "يغوث" و "إلَه" و "ألى" و "إلهي" و "الت" و "اللآت" و "حول" "حويل" و "ذو شري" و "سمين" و "هلال" و "صلم" و "نهى" و "عثتر سمين" و "كاهل" "كهل"، و "ملك" و "مالك"، و "هادي" "هدى"، و "بحل"، و "رتل"، و "هيّج"، و "شوع"، و"ستار"، و "ظفت"، و "سعى"، و "غم"، و "عسى"، و "عسحرد"، و "عثير"، و "عطير"، و "تجر"، و "دبر".
٧) نام #الحاکم در اسماء الحسنی:
دکتر جواد علی در شرح کلمه #نهی و در صفحه ٧٣٧ درمیان #قوم_ثمود می گوید، نهی به معنی حکم در زبان عربی جنوبی است که شامل مشتقات حکم و حاکم و حکیم است و شاید الناهی صفتی برای الهه ای از قوم ثمود بوده است و این اسم در جاهای مختلف نوشته های ثمودی وجود دارد.
٨) نام #الحافظ در اسماء الحسنی:
لفظ #أنبی در نوشته های القتبانیه وجود دارد که اشاره به الهه ماه دارد .بعد اسم شمین آمده که به معنی الحامی یا الحافظ است که أنبی شیمن معنی أنبی المحامی و أنبی الحافظ را می دهد که فی الواقع مدافع افراد مومن به خودش است. نتیجه اینکه این کلمه صفت است که به الهه أنبی نسبت داده شده است و اين مطلب را دكتر جواد على در ادامه همان صفحه قبلى بيان كرده است.

ادامه دارد.....

https://t.me/naghde_eslamm/33111
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چرا اسلام را كنار گذاشتم؟

#قسمت_دهم

نكات تامل برانگيز اين احكام(كه در قسمت قبل نوشتم)؛
#اول این که کدام زن احمقی کار زشت خود را در حضور ٤ نقر شاهد انجام می دهد؟
#دوم این که چرا باید شاهدها مسلمان باشند؟
#سوم این که چرا حکم حبس در خانه فقط برای زن خلاف کار صادر شود؟
#چهارم این که چرا این حکم به سنگسار تغییر کرده است؟
٢٧) آیه بعدی گفته شده که اگر آنها توبه کردند دیگر آزارشان ندهید؛
اما چگونه بعد از حکم سنگسار می توانند توبه کنند؟ يعنى جنازه اى كه جمجمه اش له شده بلند شود و توبه كند ؟
٢٨) آیه ١٥ #سوره_النساء می خوانیم که:
و از زنان شما کسانی که مرتکب زنا میشوند چهار تن از میان خود مسلمانان بر آنان گواه گیرید پس اگر شهادت دادند آنان [=زنان را در خانه ها نگاه دارید تا مرگشان فرا رسد یا خدا راهی برای آنان قرار دهد این یعنی: اگر زنی با مردی که با او ازدواج نکرده باشد) رابطه ی جنسی برقرار نماید باید به دستور اسلام آنان را در خانه محبوس باشد تا بمیرد.(كدام احمقى اين احكام را كلام خدا ميداند؟)
در احکام اسلام زن متاهلی که مرتکب زنا شود محکوم به سنگسار است. يعنی نیمی از بدنش به طور عمودی در خاک می کنند و آنقدر به او سنگ می زنند تا بمیرد.
به نظر شما رفتاری خشن تر و وحشیانه تر از این هم می تواند وجود داشته باشد؟
اسلام دینی است لبریز از این گونه رفتارهاى ضدبشرى که در ادامه سعى ميكنم به برخی از آنان اشاره می کنیم
٢٨) ای کسانی که ایمان آوردید، کافرانی را که مجاور شما هستند بکشید. آتات باید خشونت شما را حس کنند و بدانید که خدا با تقوا پیشگان است( آيه ١٢٣ #سوره_توبه)
٢٩) قتل و کارزار کنید با کسانی که اهل کتاب هستند (مسیحی، یهودی، زرتشتی) ولى به الله و احكام او ایمان ندارند و آنچه او حرام دانسته را حرام نمی دانند و به دین حق نمی پیوندند مگر این که قبول کنند با خفت و خواری و ذلت به اسلام جزيه (باج) دهند. (آیه ٢٩ #سوره_توبه)
٣٠) دشمنان و مخالفان پیامبر و کسانی که در زمین فساد می کنند را بکشید، یا به دار بیاویزید و یا دست و پاهایشان را در خلاف جهت یکدیگر (دست چپ و پای راست یا بلعکس) ببرید.(آيه ٣٣ #سوره_المائده)
٣١) من با شمایم و کسانی را که ایمان آوردند ثابت قدم بداريد و كافران و مخالفان را گردن بزنید و همه سر انگشتانشان را ببرید. این کیفر برای مخالفت آنان با الله و رسول اوست و این عذاب مختصری است و در آخرت عذاب سختتری در انتظارشان است.(آیات ١٢ تا ١٤ #سوره_انفال)

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/33552
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چه كسانى قرآن را نوشته و هدفشان چه بوده است؟

#قسمت_دهم

با این حال، این آیه، فرضیه فوق را نه تقویت بلکه تضعیف میکند. اگر #محمد خود نویسنده یا مبدع قرآن باشد، دیگر نیازی نیست کسی بر او آنرا املا کند.
همچنین از احادیث مشخص است که محمد سواد اندکی داشته طوری که حتی در مدینه نیز براي نوشتن نیازمند کاتب بوده است. همچنین از روایات و به خصوص آیات مدنی میتوان دانست که محمد به هیچ وجه مردی حکیم و اهل علم نبوده است.
این فرضیه ضعیف است. قبول این فرضیه بدین معناست که لحن خطابی قرآن کاملا تقلیدی است و هیچ شخصیت بیرونی به جز محمد وجود نداشته است که در تولید این متن تاثیرگذار باشد. در اکثر موارد متن آیات مکی خطاب به محمد است و نه شخص دیگری.
اگر محمد نویسنده آن باشد دلیلی وجود نداشته که متن را مستقیما خطاب به مردم ننویسد (کما اینکه در آیات مدنی به کرات مومنین را خطاب قرار می دهد).
اگر به آیات مدنی دقت کنیم میبینیم که اکثر آنها خطاب به مسلمانان بوده و با عبارت «یا ایها الذین آمنو...» آغازمیشوند و یا مستقیما منافقین را خطاب قرارمی دهد.
این لحن سخن در #آیات_مکی به ندرت دیده میشود و معمولا خود محمد خطاب قرار داده میشود.
علاوه بر این، نکته دیگری که این فرضیه را تضعیف میکند، این موضوع است که در برخی موارد نویسنده (فرضی) محمد را تخطئه کرده است:
فَتَعَالَى اللَّهُ الْمَلِکُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقرآن مِن قَبْلِ أَن یقْضَى إِلَیکَ وَحْیهُ وَقُل رَّبِّ زِدْنِی عِلْمًا ﴿سوره ٢٠ ،آیه ١١٤﴾
#ترجمه: پس بلندمرتبه است الله فرمانرواى بر حق و در قرآن پیش از آنکه وحى آن بر تو پایان یابد شتاب مکن و بگو پروردگارا بر دانشم بیفزاى ».
إِن کَادُواْ لَیفْتِنُونَکَ عَنِ الَّذِي أَوْحَینَا إِلَیکَ لِتفْتَرِي عَلَینَا غَیرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِیلًا. وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ کِدتَّ تَرْکَنُ إِلَیهِمْ شَیئًا قَلِیلًا. إِذًا لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَیاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَکَ عَلَینَا نَصِیرًا. ﴿سوره 17 ،آیات ٧٣ الی ٧٥﴾
#ترجمه: و چیزى نمانده بود که تو را از آنچه به سوى تو وحى کرده ايم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندى و در آن صورت تو را به دوستى خود بگیرند.
و اگر تو را استوار نمی داشتیم قطعا نزدیک بودکمى به سوى آنان متمایل شوى. در آن صورت حتما تو را دو برابر [در] زندگى و دو برابر [پس از] مرگ [عذاب] می چشانیدیم آنگاه در برابر ما براى خود یاورى نمیافتى.»
وَمَا کُنتَ تَرْجُو أَن یلْقَى إِلَیکَ الْکِتَابُ إِلَّا رَحْمَۀً مِّن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ ظَهِیرًا لِّلْکَافِرِینَ ﴿86 ﴾وَلَا یصُدُّنَّکَ عَنْ آیاتِ اللَّهِ بَعْدَ إِذْ أُنزِلَتْ إِلَیکَ وَادْعُ إِلَى رَبِّکَ وَلَا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿سوره ٢٨ ،آیات ٨٦ و ٨٧﴾
#ترجمه: و تو امیدوار نبودى که بر تو کتاب القا شود بلکه این رحمتى از پروردگار تو بود پس تو هرگز پشتیبان کافران مباش.
و البته نباید تو را از آیات الله بعد از آنکه بر تو نازل شده است باز دارند و به سوى پروردگارت دعوت کن و زنهار از مشرکان مباش.»
اگر محمد نویسنده باشد و آنرا طوری نوشته باشد که گویی از طرف یک خدا و خطاب به خودش نوشته شده است، دور از ذهن است که در متن، علیه خود سخن بگوید یا خودش را تهدید و تخطئه کند (البته کاملا ناممکن نیست).
در هر حال، دلیلی در دست نداريم که این فرضیه را در مورد آیات مکی (و نه مدنی) بپذیرم.

ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/33824
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️هدف از مراسم حج چه بوده و چگونه وارد اسلام شد؟

#قسمت_دهم(آخر)

#دکتر_جواد_علی به وجود این دو بت در صفا و مروة اشاره دارد و می گوید:
ومن مناسك الحج الطواف بالصفا والمروة، وعليها صنمان: إساف ونائلة: وكان الجاهليون يمسحونهما. وكان طوافهم بهما قدر طوافهم بالبيت، أي سبعة أشواط.
وكان إساف بالصفا، وأما نائلة فكان بالمروة
#منبع: المفصل فى تاريخ العرب قبل الإسلام نویسنده: دكتر جواد على ج: ١١ ص: ٣٨٠
#ترجمه:
و از مناسک حج طواف به صفا و مروه بوده که در آنجا دو بت قرار داشته به نام های اساف و نائله و اعراب جاهلی آن دو را (موقع سعی در صفا و مروه)مسح می کردند و تعداد طوافشان به اندازه طواف به بیت (کعبه) بوده است یعنی هفت دور طواف.
اساف در کوه صفا بوده و نائله در کوه مروه.
اما جالب است خود محمد زمانی که برای او گوشت ذبحی که برای غیر الله ذبح شده را می آورند از آن نمی خورد ولی بر همین اساف و نائله طواف می کند ولی آن را لمس نمی کند.این مطلب را سنن کبری نسائی جلد ٧ ص ٣٢٥ در حدیثی طولانی می آورد:
وَكَانَ صَنَمَانِ مِنْ نُحَاسٍ يُقَالُ لَهُمَا إِسَافُ
وَنَائِلَةُ، فَطَافَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ
وَطُفْتُ مَعَهُ
#ترجمه: و دو بت ازجنس مس بودند که به آن ها اساف و نائله می گفتند.پس رسول الله (ص) بر آن دو طواف کرد و من نیز با او طواف کردم
#سوال:
اگر خوردن گوشت ذبح بر غیر الله نزد محمد نجس است چرا طواف بر بت که در اسلام رجس و نجس هست را انجام داده است؟
آنچه برای ما مشخص شده انصار بعد از اسلام از سعی صفا و مروه کراهیت داشتند بخاطر سابقه تاریخی این دو بت در آنجا ولی محمد این عمل را از شعائر الله دانست و بدان رسمیت داد. ما رد و پای این دو بت را از ساحل دریای سرخ پیدا کردیم تا داخل کعبه بعنوان رکن بیت و تا صفا و مروه.
▪️نتیجه گیری:
همه این حقایق می رساند که اصل حج که شامل احرام و طواف و تهلیل و ذبح و رمی جمرات(پرتاب سنگ) و فدیه و جنگ نکردن در حج و باقى مناسك آن همه از شعائر عرب قبل از اسلام بوده است و تنها مختص شهر مکه نيز نبوده است.
ردپای طلب باران در حج در نزد عرب قبل از اسلام را می توان نشان بر این دانست که بنا به اقلیم شناسی سرزمينى كه اعراب در آن ميزيسته اند خصوصا شبه جزيره عربستان، این مناسك و مراسم حج تنها عملی برای طلب باران بوده است و محمد يا جانشينان محمد با اندکی تغییرات حج اهل مکه را عملی ابراهیمی، الهى و از شعائر الله جا زده و به خورد پيروان اسلام داده اند. این کارناوال امروزه بعنوان يكى از پر درآمدترين مكانهاى مذهبى دنياست و ميلياردها دلار را سالانه در حلق حاكمان سعودى فروميريزد.
از سوى ديگر متوليان مذهب شيعه با طلا اندود كردن قبرهايى مجهول و اكثرا قلابى بتهايى طلايى ساخته و در مقابل مراسم حج تلاش براى رقابت با حج كرده اند.
در حقيقت تمام اين مراسمها جنگ قدرت و يارگيرى حكام و البته پر كردن جيب عده اى از حاصل دسترنج مردم خردباخته مسلمان است.

پايان
https://t.me/naghde_eslamm/33890
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️قرمطيان، تخريب كعبه و بى تفاوتى الله در دفاع از خانه امنش!

#قسمت_دهم

حمدان چنانکه گفته شد چون دعوت را پذیرفت و به حسین اهوازی در این راه یاری و مساعدت کرد، حسین امر دعوت را در سواد عراق به او وا گذاشت. قرمط نخست یکی از توابع بغداد را مرکز دعوت خود قرار داد و به زهد و پارسایی
تظاهر کرد، گروهی گرد او فراهم آمدند.
وی کتابی به آنان نشان داد که گویند درآغاز آن چنین آمده بود:
[بسم الله الرحمان الرحيم. يقول الفرج بن عثمان و هو عيسی و هوالكلمة و هوالمهدی و هو احمدبن محمدبن الحنفية و هو جبرئیل.] آن کتاب سخنان کفر و تحلیل و تحریم فراوان بود. پیروان وی بسیار شدند ازجمله زکروية بن مهرویه و أبو سعيد حسن بن بهرام جنابی از قطيف و بحرین، او برای مریدان خود قلعه استواری در سواد کوفه ترتيب داد و آنرا دارالهجرة نامید پیروانش در آنجا گرد آمدند. و کار پیروان حمدان بدانجا کشید که همه مایملک خود را به صورت مشاع در اختیار جمع قرار داد تا آنجا که دیگر فقیر و غنی در میان ایشان نماند و کسی جز شمشیر و سلاحش مالک چیزی نبود. سرانجام قرمط در سال ٢٨۶ بکلی مفقود و بلااثر شده دیگر هیچکس از او خبری و نشانی نیافت و هیچ معلوم نشد عاقلت کار او به کجا انجامید. همینطور عبدان که به گزارش ابن الندیم از همه بیشتر کتاب تصنیف کرده بود و رساله ای از مراحل هفتگانه مرام قرمطی (بلاغات سبعه) تنظیم کرد نیز در همین سال به کلی مفقود شد و آل مهرویه به جای آنان در سیادت نشست.
ابوسعيد حسن بن بهرام جنابی (معرب گناوه) که به عنوان مؤسس و پیشوای قرامطه بحرین است. در یکی از محله های قدیمی گناوه که شاید محله تل گوری باشد به دنیا آمد.
وجود معبد وآتشکده های زردشتی در این محل، گویای این مطلب است که ظاهرا بهرام پدر حسن همانگونه که از نامش پیداست از اعقاب زردشتیان آنجا بوده است. بهرام، در گناوه آسیابان بود و بعدها همین شغل را پسرش حسن عهده دار شد.
مؤلف ناشناس کتاب حدود العالم من المشرق إلى المغرب که در سال ۳۷۲ تأليف شده در باب گناوه گوید:
گناوه شهری است بزرگ و خرم و جای بازگانان با خواسته های گوناگون خیزد. و در دریای گناوه معدن مروارید است، و ابوسعید دقاق که دعوت کرد و بحرین بگرفت ازینجا بود و سلیمان بن الحسن القرمطی پسر این بو سعید بود. ابن حوقل دربارة ابوسعيد گوید: دیگر از صاحبان مذاهب، حسن مکنی به ابوسعید بن بهرام جنابی از مردم جنابه (گناوه) و آرد فروش بود. وی که لعنت خدا بر او باد، دعوت قرمطیان را پذیرفت و به عبدان کاتب داماد حمدان بن اشعث معروف به قرمط گروید.
وی در نواحی خود یعنی جنابه و سینیز و توج و مهرویان و گرم سیرات فارس به جانشینی قرمط به دعوت پرداخت، و جنابی با زنی از آل ستير ازدواج کرد به نشر دعوت در میان عربهای آن ناحيه پرداخت و ایشان گرویدند و شهرها را فتح کرد، و قبایل و عشایر به رغبت یا ترس دعوت او را اجابت کردند. هجر را در محاصره گرفت و با انواع حیله و کید و رنجها آنجا را گشود، و مردان را کشت .... آنگاه به عمان رفت و آنجا را فتح کرده با سپاه خلیفه جنگید و برآن پیروز گشت و حکومت غرامطه را در بحرین گسترانید سرانجام در سال ٣۱۰ حکومت به ابوطاهر سلیمان بن حسن جنابی ۱۶ ساله رسید.

ادامه دارد.......

https://t.me/naghde_eslamm/34189
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️قرمطيان، تخريب كعبه و بى تفاوتى الله در دفاع از خانه امنش!

#قسمت_دهم

حمدان چنانکه گفته شد چون دعوت را پذیرفت و به حسین اهوازی در این راه یاری و مساعدت کرد، حسین امر دعوت را در سواد عراق به او وا گذاشت. قرمط نخست یکی از توابع بغداد را مرکز دعوت خود قرار داد و به زهد و پارسایی
تظاهر کرد، گروهی گرد او فراهم آمدند.
وی کتابی به آنان نشان داد که گویند درآغاز آن چنین آمده بود:
[بسم الله الرحمان الرحيم. يقول الفرج بن عثمان و هو عيسی و هوالكلمة و هوالمهدی و هو احمدبن محمدبن الحنفية و هو جبرئیل.] آن کتاب سخنان کفر و تحلیل و تحریم فراوان بود. پیروان وی بسیار شدند ازجمله زکروية بن مهرویه و أبو سعيد حسن بن بهرام جنابی از قطيف و بحرین، او برای مریدان خود قلعه استواری در سواد کوفه ترتيب داد و آنرا دارالهجرة نامید پیروانش در آنجا گرد آمدند. و کار پیروان حمدان بدانجا کشید که همه مایملک خود را به صورت مشاع در اختیار جمع قرار داد تا آنجا که دیگر فقیر و غنی در میان ایشان نماند و کسی جز شمشیر و سلاحش مالک چیزی نبود. سرانجام قرمط در سال ٢٨۶ بکلی مفقود و بلااثر شده دیگر هیچکس از او خبری و نشانی نیافت و هیچ معلوم نشد عاقلت کار او به کجا انجامید. همینطور عبدان که به گزارش ابن الندیم از همه بیشتر کتاب تصنیف کرده بود و رساله ای از مراحل هفتگانه مرام قرمطی (بلاغات سبعه) تنظیم کرد نیز در همین سال به کلی مفقود شد و آل مهرویه به جای آنان در سیادت نشست.
ابوسعيد حسن بن بهرام جنابی (معرب گناوه) که به عنوان مؤسس و پیشوای قرامطه بحرین است. در یکی از محله های قدیمی گناوه که شاید محله تل گوری باشد به دنیا آمد.
وجود معبد وآتشکده های زردشتی در این محل، گویای این مطلب است که ظاهرا بهرام پدر حسن همانگونه که از نامش پیداست از اعقاب زردشتیان آنجا بوده است. بهرام، در گناوه آسیابان بود و بعدها همین شغل را پسرش حسن عهده دار شد.
مؤلف ناشناس کتاب حدود العالم من المشرق إلى المغرب که در سال ۳۷۲ تأليف شده در باب گناوه گوید:
گناوه شهری است بزرگ و خرم و جای بازگانان با خواسته های گوناگون خیزد. و در دریای گناوه معدن مروارید است، و ابوسعید دقاق که دعوت کرد و بحرین بگرفت ازینجا بود و سلیمان بن الحسن القرمطی پسر این بو سعید بود. ابن حوقل دربارة ابوسعيد گوید: دیگر از صاحبان مذاهب، حسن مکنی به ابوسعید بن بهرام جنابی از مردم جنابه (گناوه) و آرد فروش بود. وی که لعنت خدا بر او باد، دعوت قرمطیان را پذیرفت و به عبدان کاتب داماد حمدان بن اشعث معروف به قرمط گروید.
وی در نواحی خود یعنی جنابه و سینیز و توج و مهرویان و گرم سیرات فارس به جانشینی قرمط به دعوت پرداخت، و جنابی با زنی از آل ستير ازدواج کرد به نشر دعوت در میان عربهای آن ناحيه پرداخت و ایشان گرویدند و شهرها را فتح کرد، و قبایل و عشایر به رغبت یا ترس دعوت او را اجابت کردند. هجر را در محاصره گرفت و با انواع حیله و کید و رنجها آنجا را گشود، و مردان را کشت .... آنگاه به عمان رفت و آنجا را فتح کرده با سپاه خلیفه جنگید و برآن پیروز گشت و حکومت غرامطه را در بحرین گسترانید سرانجام در سال ٣۱۰ حکومت به ابوطاهر سلیمان بن حسن جنابی ۱۶ ساله رسید.

ادامه دارد.......

https://t.me/naghde_eslamm/34189
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️ چه کسی قرآن را نوشته است؟!

#قسمت_دهم

در آیه‌ی ٥٢ سوره حج به صراحت گفته که این موضوع یعنی القای شیطان در تلاوت مخصوص محمد نیست و برای تمامی پیامبران اتفاق افتاده است!
به نظر می‌رسد محمد پس از اینکه متوجه گاف بزرگ خویش شدند از قول الله گفته که نه تنها برای من محمد بلکه برای تمامی پیامبران چنین چیزی سابقه دارد:
وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ (حج/٥٢ )
هیج رسول و نبی نیست که آرزوئی داشته باشد(بعضی‌ها معنای تلاوت را می‌کنند) و شیطان در آرزوی (تلاوت) او القائی نداشته باشد پس الله آنچه را که شیطان القا کرده نسخ می‌کند، سپس آیاتش را محکم می‌سازد.
برای توجیه این مورد می‌گوید که ما با این کار شما را آزمایش کردیم:
لِيَجْعَلَ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ فِتْنَةً لِّلَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْقَاسِيَةِ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ الظَّالِمِينَ لَفِي شِقَاقٍ بَعِيدٍ (حج/٥٣)
تا آنچه را كه شيطان القا مى‏كند آزمایش باشد براى كسانى كه در دلهايشان بيمارى است و براى سنگدلان و ستمگران در ستيزه‏اى بس دور و درازند.
و در ادامه می‌گوید:
وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّكَ فَيُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَإِنَّ اللَّهَ لَهَادِ الَّذِينَ آمَنُوا إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ (حج/٥٤)
و تا آنان كه علم بدست آوردند بدانند كه اين [قرآن] حق است [و] از جانب پروردگار توست و بدان ايمان آورند و دلهايشان براى او خاضع گردد و به راستى الله كسانى را كه ايمان آورده‏اند به سوى راهى راست راهبر است.
همچنین الله به این بهانه که آن بتها دخترند به دگراندیشان (مشرکان) می‌گوید که خود طالب چیز خوب هستید (فرزند پسر) و به الله چیز بد (ضیزی) می‌دهید. در آیه‌ی ٤ سوره‌ی زمر اینطور بیان شده که:
"لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ وَلَدًا لَّاصْطَفَى مِمَّا يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ سُبْحَانَهُ هُوَ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ"(زمر/٤)
اگر الله مى‏خواست براى خود فرزندى بگيرد قطعا از آنچه خلق مى‏كند آنچه را مى‏خواست(پسر) برمى‏گزيد منزه است او اوست‏ الله يگانه قهار.
در آیه‌ی ٦٢ سوره‌ی نحل اینطور بیان شده که:
"وَيَجْعَلُونَ لِلّهِ مَا يَكْرَهُونَ وَتَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنَى لاَ جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ الْنَّارَ وَأَنَّهُم مُّفْرَطُونَ"( نحل/٦٢)
و برای الله آن چیزی را که خود از آن بیزارند قرار میدهند زبانشان مبین دروغ است همانا برای خودشان چیز بهتر ,ناگزیر برای آنها آتش است و آنها افراط کنندگانند.
و در نهایت الله زن را شیطان می‌نامد (اهانت به زنان) و خطاب به غیر مسلمانان زمان پیامبر بیان شده:
إِن يَدْعُونَ مِن دُونِهِ إِلاَّ إِنَاثًا وَإِن يَدْعُونَ إِلاَّ شَيْطَانًا مَّرِيدًا (نساء/١١٧)
آنها غیر از الله تنها مادگانی بیش نمیخوانند و اینها که میخوانند (بتها) جز شیطانی سرکش (چیزی) نیستند.

ادامه دارد .....
https://t.me/naghde_eslamm/34733
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️چه كسى مذهب شيعه، خرافى ترين و ضدبشرى ترين آئين جهان را بوجود آورد؟

#قسمت_دهم

اين موضع‌گيري على در مورد ابن سبأ و يارانش است.
او را به مدائن تبعيد كرد و گروهى از يارانش را سوزاند. و اگر كسى به اين روايات كه برخي از آنها را معصومين شيعه نقل كرده‌اند قانع نشده و به خاطر خود بزرگ‌بيني و دشمني آنها را نمي‌پذيرد، پس براى او رواياتى از اهل سنت و جماعت و سپس از خود شيعه نقل ميكنيم كه نشان از سوزانده شدن اين افراد توسط على دارد.
بخارى در كتاب حديث خود (كتاب جهاد، باب «لايعذب بعذاب الله») با سند خود از عكرمه نقل مي‌كند كه علي گروهي را سوزاند. اين خبر به ابن عباس رسيد و گفت: اگر من به جاى علي بودم آنها را نمى ‌سوزاندم؛ زيرا پيامبر فرمود: با عذاب‌هاي مخصوص خدا كسى را عذاب ندهيد و من ترجيح مي‌دادم كه آنها را بكشم؛
زيرا پيامبر فرموده است كه اگر كسى دين خود را تغيير داد او را بكشيد.
باز هم بخاری در كتاب حديث خود (كتاب استتابة المرتدين والمعامذين وقتالهم) با سند خود از عكرمه مشابه روايت بالا را نقل ميكند با اين فرق كه گفته: زنديقان را نزد علی آوردند و او آنها را سوزاند(#منبع: صحيح بخارى همراه فتح البارى ج ١ ص ١٥١)
ابوداود هم در سنن خود كتاب حدود، باب «الحكم فيمن ارتد» حديث اول را با سند خود به عكرمه رسانده و با لفظی ديگر همين روايت امام بخاری را آورده اما در آخر آن ذكر شده كه اين خبر به علی رسيد كه ابن عباس بر او ايراد گرفته و گفت: وای بر ابن عباس. نسائی هم در سنن خود همانند آن را آورده است#منبع: سنن ابوداوود ج ٥ ص ١٠٥)
ترمذی هم در جامع خود كتاب حدود، باب «ما جاء في المرتد» اين روايت را آورد كه در آخر آن آمده كه خبر ايراد ابن عباس بر عمل علی به او رسيد. علی گفت: او راست ميگويد. ابو عيسی ترمذی گفته: اين حديث صحيح حسن است و در مورد مرتدان، نزد علمای دين چنين عملی درست است(#منبع: جامع الترمزى ج ٤ ص ٥٩).
بخاری در صحيح خود كتاب استتابة المرتدين والمعاندين وقتالهم با سند خويش از عكرمه همانند روايت بالا را آورده و گفته كه: زنديقان را نزد علی آوردند و او آنها را سوزاند(#منبع: صحيح البخارى به همراه فتح البارى ج ١٢ ص ٢٦٧)
طبرانی در معجم الاوسط از طريق سويه ابن غفله روايت كرده كه: به علی خبر رسيد كه گروهی از افراد از اسلام برگشته اند، پس او كسی را نزد آنها فرستاد و طعامشان داد، آنگاه دوباره به اسلام دعوتشان كرد، اما انكار كردند و نپذيرفتند. پس علی چاهی كند و آنان را آورد و گردنشان را زد و در آن چاه انداخت، سپس بر روی آنان هيزم انداخت و آنها را آتش زد، سپس فرمود: خدا و رسول راست گفته اند (#منبع: فتح البارى ج ١٢ ص ٢٧١).
در جزء سوم حديث ابو طاهر مخلص از طريق عبدالله بن شريك عامری از پدرش روايت شده كه گفت: به علی خبر رسيد كه گروهی در برابر مسجد هستند كه مدعی شده اند تو خدای آنان هستی. علی آنان را صدا زد و گفت: وای بر شما، چه گفته ايد؟
گفتند: تو خدای ما، خالق ما و رازق ما هستی. علی گفت: وای بر شما من بنده ای همچون شمايم، مانند شما ميخورم و مينوشم، اگر از خدا اطاعت كنم، اجر می برم و اگر نافرمانی كنم می ترسم كه مرا شكنجه دهد. پس شما هم از خدا بترسيد و از گفتار شرك آميز خود توبه كنيد. اما آنان نپذيرفتند و فردای آن روز همان كار را تكرار كردند.

ادامه دارد.....
https://t.me/naghde_eslamm/34793
Telegram : @Archive_Reza_Fazeli
Telegram : @Archive_Reza_Fazeli
پرونده‌ی شنیداری: زنده‌یاد رضا فاضلی

بخش- دوم
#قسمت_دهم

با به اشتراک گذاشتن این سخنرانی، در روشنگری و ستیز براى زدودن نادانی و یاوه‌ها در جامعه هم‌دست باشید.
@Naghde_Eslamm
www.eslam.nu
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️تناقضات ائمه شيعه، دلیلى بر بی در و پیکر بودن مذهب تشیع

#قسمت_دهم

در قسمت قبلى(قسمت نهم) بحث را در مورد يكى از معتبرترين كتب شيعيان به نام(المدينة العلم) ادامه داديم و همچنين گفتيم كه شيعيان به جاى ٤ كتاب معتبر داراى ٥ كتاب مهم و معتبر بوده اند كه كتاب المدينة العلم را مفقود كرده اند(دليلش را كسى نميداند) و تعداد كتب معتبرشان به همان ٤ كتاب رسيده كه كتب اربعه شيعه نام دارند.
همچنين گفتيم كه كتاب مدينة العلم كتابى است كه توسط شيخ صدوق نوشتن شده بنا بر اعتراف علماى اماميه، این کتاب از نظر اهمیت مانند الکافی و من لایحضرالفقیه بوده است.
محقق و عالم بزرگ شیعی، آقا بزرگ طهرانی در کتاب الذّريعة إلى تصانيف الشّيعة میگوید:
{مدینه العلم: للشيخ الصدوق....و هو خامس الاصول القدیمه للشيعة الإمامية الاثني عشرية.....
بل هو أكبر من كتاب من لا يحضره الفقيه كما صرح به شيخ الطائفة في الفهرست و الشيخ منتجب الدين أيضا في فهرسه و قال ابن شهرآشوب في معالم العلماء إن مدينة العلم عشرة أجزاء و من لا يحضر أربعة أجزاء. فالأسف على ضياع هذه النعمة العظمى من بين أظهرنا و أيدينا من لدن عصر والد الشيخ البهائي الذي مرت عبارته الظاهرة في وجوده عنده أو في زمانه و فقده إلى يومنا هذا، حتى أن العلامة المجلسي صرف أموالا جزيلة في طلبه و ما ظفر به و كذا من المتأخرين عنه منهم المسمى باسمه: حجة الإسلام الشفتي السيد محمد باقر الجيلاني الأصفهاني، بذل كثيرا من الأموال و لم يفز بلقائه،.....}
#ترجمه_مختصر:
کتاب مدینه العلم شیخ صدوق از اصول خمسه شیعه امامیه بوده... بنا بر گفته شخص طوسی در الفهرست و ابن شهر اشوب در معالم العلما کتاب مدینه العلم کتابی ۱۰ جلدی بوده و میدانیم کتاب من لایحضر فقط ۴ جلد است و کتاب مدینه العلم بسیار بزرگ تر از من لایحضر بوده است...
و در حالی که پدر شیخ بهایی این کتاب را ذکر کرده است و این کتاب در زمان او موجود بوده با این حال این کتاب مفقود شده و با اینکه علامه مجلسی هزینه زیادی برای پیدا شدن این کتاب کرد نتوانست این کتاب را پیدا کند.
▪️ادمين: نكته مهمى كه بايد اينجا اضافه كنم اين است كه يك كتاب دست نويس ١٠ جلدى، مخصوصا اينكه جزو ٥ كتب معتبر اين مذهب باشد، مطمئنا در جائى نگه دارى ميشود كه دست اشخاص عادى به آن نميرسد و مطمئنا در نابود كردن اين كتاب دست فقهاى بزرگ همان دوره شيعه در كار بوده است و با كمى تحقيق ميتوان به اين موضوع پى برد.
به سند زیر از سید جعفر مرتضی عاملی که در کتاب مرجعیة المرحله وغبار التغییر‌ وارد شده دقت کنید، چنين ميگويد:
▫️وهناک امور كثیرة تفرد بها الشیخ الصدوق لم يقبلها منه علماؤنا وفقهاؤنا
#ترجمه:
مسائل و امور زیادی است كه فقط منحصر به شیخ صدوق میباشد و هیچ یک از علما و فقهای ما آن را نپذیرفته اند
مطابق این گفته مشاهده میکنید که آخوندها در بسیاری از مسائل فقهی و عقیدتی با شیخ صدوق مخالفت کرده اند و چه بسا این کتاب مدینه العلم حاوی احادیث و دلایلی بر اثبات عقاید شیخ صدوق و مخالفت با سایر عمامه به سرهای شیعه بوده باشد.
زیرا میدانیم که عقایدی مانند سهو النبی و اشتباه و خطا کردن امامان و پیامبران که شیخ صدوق اینهارو اثبات کرده بود در مخالفت با ارای سایر عمامه به سرهای پس از شیخ صدوق قرار داشتند پس احتمال دارد این جماعت فاسد و جاعل تصمیم به نابود کردن آن کتاب گرفته و آنرا از ميان برداشته باشند.
در ادامه همين متن اعتقاد شيخ صدوق به علم غيب ائمه را مى آورم تا اثبات كنم بدليل عدم توافق آخوندهاى شيعه با تفكرات صدوق اين كتاب عظيم و مهم را سر به نيست كرده اند.

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/35352
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️چگونه بايد يك آخوند بيشرافت را آسفالت كرد؟
#قسمت_دهم

▪️استفاده از يك نقل قول از زبان ٣ فرد مختلف
در تصوير بالا:

ملاى پسمانده براى اثبات قتل فاطمه، به علماى اهل سنت استناد ميكند اما يك نقل قول را بعنوان ٣ روايت مختلف از ٣ شخص مخالف به خورد مخاطبش داده است.
▪️شماره ٤: نظام را از علماى اهل سنت معرفى كرده و از كتاب الملل و النحل شهرستانى نقل قول او را بيان ميكند.
▪️شماره ٨: همان نقل قول نظام را اينبار به صفدى نسبت ميدهد، درصورتى كه صفدى نويسنده كتاب الوافي بالوفيات ميگويد: نظام چنين مطلبى را نقل كرده
▪️شماره ١٠: اينبار نظام را معتزلى معرفى كرده، از او تمجيد ميكند، سپس نقل قولش را مينويسد و منبع مطلب را الوافى بالوفيات يعنى همان كتاب صفدى را بيان ميكند
حال كمى به هر سه اين نقل قولها دقت كنيد، هر سه يك مطلب هستند با كمى تغيير براى فريب مخاطب!
من در يكى ازين مطالب رسوا كننده با ارائه عكس كتاب اين موضوع را افشا كردم كه با مراجعه به اين لينك آنرا مطالعه كنيد
▪️اگر مدرك محكمى براى داستان قتل فاطمه وجود داشت، نيازى به اين جعليات بود؟
پرداختن به اين موضوع براى ما فقط افشاى جعل كردن تاريخ توسط ملاهاست
@naghde_eslamm
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️جهاد در اسلام، دفاع از خود يا قتل عام و تجاوز براى اعتلاى اسلام؟!

#قسمت_دهم

#متن_عربى:فَأَقَامَ بِضْعَ عَشْرَةَ سَنَةً بَعْدَ
نُبُوَّتِهِ يُنْذِرُ بِالدَّعْوَةِ بِغَيْرِ قِتَالٍ وَلَا جِزْيَةٍ،
وَيُؤْمَرُ بِالْكَفِّ وَالصَّبْرِ وَالصَّفْحِ. ثُمَّ أُذِنَ لَهُ فِي
الْهِجْرَةِ، وَأُذِنَ لَهُ فِي الْقِتَالِ، ثُمَّ أَمَرَهُ أَنْ يُقَاتِلَ
مَنْ قَاتَلَهُ، وَيَكُفَّ عَمَّنِ اعْتَزَلَهُ وَلَمْ يُقَاتِلْهُ، ثُمَّ
أَمَرَهُ بِقِتَالِ الْمُشْرِكِينَ حَتَّى يَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ
#منبع: زاد المعاد في هدي خير العباد نویسنده : ابن القيم  ج٣ ص: ١٤٣
#ترجمه:
پس(محمد) چند ده سال بعد نبوتش قوم را انذار داد با دعوت به غیر جنگ و خزیه و به یاران هم دستور بازداشتن از جنگیدن و صبر داد و صلح.سپس  ( به محمد) دستور هجرت صادر شد و در دستور جنگ با کسانی که قصد جنگیدن با او را داشته باشند و نجگیدن با کسانی که نمی جنگند و در گوشه ای با صلح زندگی می کنند سپس دستور جنگ(تهاجمی) با مشرکین صادر شد تا دین همه اش برای الله باشد.
در اینجا می بینید که ما از جیب خودمان و بر اساس تفسیر شخصی نمی گوییم آنچه در ذهن یک اسلام گرای مومن می گذرد همین است و غیر خون چیزی جلوی چشمانش نیست و برای اینکه حکومت از خدا باشد باید فکر جهاد از سر به در نشود و خود ابن قیم هم که زبان گویای علماء اسلام است سیر تاریخی قتال و جهاد را در اسلام دقیقا مطابق برداشت ما استنباط نموده است.
البته گروه های مجاهدین بیشتر منتسب به اهل سنت شده اند اما درمیان شیعیان امامیه و و زیدیه هم این پدیده غلبه حکم الله حجاز بر طبق تفسیر شیعی نیز وجود دارد. گروه های جهادی شیعی بسیاری که آوردن نامشان از حوصله این فصل خارج است گواه بر مدعای ماست.
هدف آن ها غلبه بر کفّار اهل سنت عُمَری و فراهم آوردن ظهور مهدی و فتح مکه و مدینه و بیرون آوردن جنازه ابوبکر و عمر و عائشه از قبر و شیعه شدن همه جهان ميباشد(عقده هاى شخصى و دعواى خانوادگى خانواده على و عمر شده است هدف خلقت/ادمين).
هزینه های سرسام آوری که در بلاد سنی و شیعه برای این لاطائلات حکومت الله حجاز و کسب بهشت و حوری به جای اینکه صرف زندگی مسالمت آمیز ،آموزش،بهداشت و تحقیقات علمی شود نیز در خور توجه هر بشر عاقلی است.
گاها با خود می اندیشم زندگی وحوش در ساوانای آفریقا چه بسا بهتر از زندگی درمیان جانوران جهادی شیعه و اهل سنت است.
ملایان و مولوی ها و شیوخ شیعه و سنی به کشتار زنان و کودکان و تخریب مراکز علمی و بهداشتی و پژوهشی می پردازند و چه بسا مردمانی که بدست شیوخ اسلام از دو طرف آواره جهان غرب شده اند، همان جهان غربی که در زعم آنان نجس و طاغوتند. چرا پناهنده به عربستان و ایران و ترکیه کسی نمی شود؟ چرا همین ترکیه مدعی اسلام کرواتی پناهنده های مسلمان هم کیش خود را به بدترین وجه برخورد می کند؟ همین لبنان با پناهنده های سوری چه ها که نکردند؟جهان اسلام بیشتر شبیه یک پارک وحش بزرگ است که بدترین نوع درنده ها و متجاوزان را در خود جا داده است. تجاوز به کودکان و زنان و بدبختی و فلاکت اقتصادی به امید اجرای حکومت الله حجاز در دنیا. باید تاسف خورد کسی که هنوز این همه جنایات و احکام عج وجق الله حجاز را می بیند و به الله به دید خدا می نگرد.

ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/36221
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️سيّد كيست و به چه كسانى سادات ميگويند؟

#قسمت_دهم

شیوه طلب پول از سوی سیدها اغلب تا حد گستاخی و بی احترامی پیش می‌رفت. فریر یک بار در خانه یک امیر لشکر مهمان بود که ناگهان خود را در محاصره چندین سید سمج می‌یابد که تلاش می‌کردند با هزار بهانه از او پول بگیرند. او می‌نویسد: «اگر کسی خود به تجربه ندیده باشد، امکان ندارد بتواند اندازه بی‌شرمی این مدعیان تبار پیغمبر را تصور کند» (فریر، همانجا).
اما اشتباه خواهد بود اگر تصور کنیم که همه سیدها گستاخ بودند و یا همه آنها از راه گدایی و کلاهبرداری پول مردم را از جیبشان بیرون می‌آوردند. مخصوصا از اوایل سده بیستم به بعد سیدهای بسیاری هم بودند که مانند دیگران مشغول کارهای عادی و زندگی معمولی بودند و با مردم عادی و حتی با خارجیان غیر مسلمان با مهربانی و نیکی رفتار می‌کردند. بسیاری سید‌ها اصولا ضدخارجی و یا متعصب مذهبی نبودند و حتی در بسیاری موارد به خارجی‌ها کمک هم می‌کردند. مثلا در اصفهان سیدی بنام محمد حسین بود که یک گیاهشناس فرانسوی بنام اوژن بوره را از پیگرد ارامنه خشمگین جلفا رها کرد، چرا که گیاهشناس فرانسوی گویا می‌خواسته ارامنه ارتدکس را به مذهب کاتولیک رُم جلب کند. محمد حسین، گیاهشناس فرانسوی را ابتدا در خانه‌اش در اصفهان پنهان کرد و سپس به او کمک کرد تا از طریق انزلی به خارج فرار کند. (۲۸)
دیولافوآ می‌نویسد که تا سال‌های ۱۸۸۰ سنت «به تور انداختن» مردم و گرفتن پول آنها دیگر از رواج افتاده بود. با اینهمه سید‌ها در شهرهای بزرگ مانند اصفهان که سیدش زیاد بود، نفوذ معینی میان دکانداران متوسط داشتند، چرا که آنها برخلاف مردم متمول طبقه بالاتر، چندان نمی‌توانستند در مقابل سیدها مقاومت و مخالفت کنند. (۲۹) از سوی دیگر حتی برخی علمای روحانی مانند محمد مهدی نراقی طبقه موروثی سادات را به خاطر آن که همگی خود را معصوم و مقدس می‌پندارند، مورد انتقاد قرار می‌داد، اگرچه این قبیل روحانیون استثناء به شمار می‌رفتند.
از قرن بیستم به بعد که ‌اندیشه‌های تجدد و مدرنیسم گسترش یافت، طرز پوشاک دگرگون شد، تحصیل عمومی و سرتاسری شد و دیگر تحولات اجتماعی صورت گرفت، این قبیل عادت‌ها و سنت‌ها مانند پرداخت «حق سید» و غیره میان تحصیلکردگان به تدریج کاهش یافت، اما طبقات پایین و باصطلاح «توده مردم» برای ده‌ها سال از این قبیل عادات و سنت‌های خود دست بردار نبودند.
میرزا علی معجز شبستری که همه اشعار خود را به ترکی آذری می‌نوشت و برخی اشعارش را در مجله «ملا نصرالدین» هم منتشر می‌کرد، در شعر «سید» (۳۰)
گدایی کردن و زندگی «ذلت‌آمیز» و فقیرانه سید‌های جوان را که نمی‌خواستند مانند مردم عادی دنبال کسب و کار بروند، به تازیانه تنقید می‌گرفت. در اینجا تنها سه بیت نخست آن شعر نقل می‌شود:
▪️«سیّد»
سبب نه دور اولا محتاج این و آن، سید
زراعت ایلمیه آچمیه دکان،
سید جهت نه دور دورا منبر دیبینده ذلتله
نچون گرک ال آچا خلقه، بو جوان سید
نه خسته دور، نه چولاخدر نه کور دور، نه قوجا
گوراخ نه ایش گوره بیلمز بو پهلوان سید
#ترجمه فارسی :
چرا باید شود محتاج این و آن، جوان سید
زراعت می‌کند، نه، یا تجارت، نه، جوان سید
چرا باید به ذلت پای منبر ایستد، نالد
گدایی پیشه سازد بهر خود با صد زبان سید
نه بیمار است اگر، نه پیر و نه کور و نه هم معیوب
چه کاری هست، نتواند کند این پهلوان سید

▪️قسمت بعد فقط منابع اين مقاله را شامل ميشود ...
https://t.me/naghde_eslamm/36280
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️امامزاده تراشی و ترويج خرافات توسط ملاها

#قسمت_دهم

سیل بی وقفۀ زوار همچنان از طرف شهر به سوي زیارتگاه روان بود، و هر چند دقیقه یک بار ملاتوتی مجبور می شد با اشارة عیساي مریدبان دست از شغل پر درآمد متولی گري بکشد و از دروازة زیارتگاه قدم بیرون گذارد و با فریاد گوشخراش " هر که دارد هوس کرب و بلا بسم االله" دستۀ زوار از راه رسیده را استقبال کند . زوار نو رسیده پیش از آنکه گرد راهی از جامه بتکانند و کاه و جوي در آخور الاغهاي خسته شان بریزند، مستقیما به طرف صفه اي هجوم می آوردند که من در آغوش خاله هاجر صدر نشین بلامنازع مجلسش بودم. گریه کنان پیش می آمدند و دستی بر شلوار و پیراهن من می کشیدند و به سر و روي
خود می مالیدند، و لحظه اي بعد مجبور می شدند با فرمان عیساي مریدبان عقب نشینی کنند تا جا براي نورسیدگان خالی شود . در این میان تشرف به حرم مطهر امامزاده و زیارت آن بزرگوار در درجۀ سوم اهمیت قرار گرفته بود، که جماعت لب تشنه و هیجان زدة زوار پس از زیارت من به سراغ هندوانه هایی می رفتند که عمله هاي مزرعۀ قبطیه مقابل دروازة زیارتگاه روي هم انباشته و چند نفري ترازو به دست مشغول کشیدن و فروختن بودند.
زوار عطش زده پس از خریدن چند منی هندوانه و غرغري زیر لبی که " این بی انصافها هم فرصتی پیدا کرده اند، هندوانه را که توي شهر می آوردند و یک من ده شاهی به التماس می فروختند و کسی نمی خرید اینجا، سرِ خیار ستونش یک من یک قران می دهند آنهم با چه ناز و افاده اي"، و سرانجام اگر خستگی رمقی برایشان باقی گذاشته بود _ تک و توکی به طرف حرم می رفتند تا دور ضریح طوافی کنند و سلامی دهند . کم کم تکرار صحنه ها هیجانش را در نظر من از دست داده و یک شبانه روز بی وقفه خوردن و گریستن و شاهد ضجه هاي خلایق بودن خسته ام کرده بود که سر و کلۀ خاك آلود آسید مصطفی در دروازة زیارتگاه نمایان شد. آسید مصطفاي نازنین ما را همه هم ولایتیهاي من می شناسند و اغلبِ شما خوانندگانی که با مطالعۀ پرت و پلاهاي بنده وقتی و پولی تلف کرده اید؛ و می دانید که در عین عوامی و بی سوادي روضه خوان موثر نفسی بود و از آن مردان خدایی که با دو راس الاغ مردنی اش روزها خاك کشی می کرد و به قصد لقمه نان حلال بی منتی، و شبها را بر منبر می رفت و به ذکر مصایب جد بزرگوارش می پرداخت به قصد توشۀ آخرتی، بی قبول دیناري از صاحب مجلسی . مقارن ظهور سر و کلۀ خاك آلود آسیدمصطفی با نقش تعجبی که ازدحام خلایق بر چهرة چروکیده اش نشانده بود، عده اي صلواتی فرستادند و دور سید را گرفتند تا خبر نظر کردگی مرا به اطلاعش برسانند.
من از فاصلۀ دور، از صدر صفۀ کنار حرم، تنها حرکات سر و دست سید را می دیدم، بی آنکه کلمه اي از حرفهاي او را بشنوم؛ که، فاصله زیاد بود و انبوهی جمعیت غیر قابل تصور.
ظاهرا سید تمام روزش را در صحراي قبطیه مشغول خاك کشی بوده و اکنون به عادت همه روزه مقارن غروب آفتاب به طرف زیارتگاه آمده بود تا نمازش را در حرم مطهر بخواند، که مواجه با اجتماع بی سابقۀ مردم شده و از سر و صداي اطرافیان به وقوع معجزه پی برده بود.

ادامه دارد ...
https://t.me/naghde_eslamm/37009
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️دگردیسی عیسی بن مریم به مُحَمَد بن عبدالله در گذر تاريخ

#قسمت_دهم

سپس تر این نمادهای مسیحی- که در بخش شناسایی سکه های اسلامی بگونۀِ ناروا دیدگاه اشتباهی را دربارۀِ آنها ارایه میدهند-به سود یک نماد تازه کنار رفتند:
یعنی به سودِ ستونهای سنگی، که به گونۀِ ستون های سنگی «نبطی ( الأنباط)» و سوریه ای بسان پلکان، لایه لایه روی همدیگر گذاشته شده اند. معنی این نمادِ سنگی چیست؟
ما از فرآیند تکاملی اندیشه های دینی «عبدالمک» و مشاورانش آگاهی نداریم. از اینرو ما نیازمنِد اسنادی هستیم که ما را ناراسته (غیر مستقیم) راهنمایی کنند. در این پیوند ساختمان قبه الصخره که به فرمان «عبدالمک» بر
کوه صهیون بنا شده است و نوشته هایی که بر دیوارهای اندرونی آن نگارش شده اند، داده های مُهمی را در دسترس ما میگذارند. این ساختمان بر پایۀِ نوشته های دیواری که بازتاب دهندۀِ باورهای مسیحی است و همچنین ویژگی های مهرازی (مهندسی) آن، یک ساختمان مسیحی است. بنا شدن این ساختمان بر تبه « Temple mount» هم انگیزۀِ یهودی دارد (Temple mount با افسانه آدم، و جایگاه قربانی کردن اسحاق پیوند دارد)
و هم انگیزه مسیحی (جایگاه به صلیب کشیده شدن عیسی و آرامگاه اوست)(٢٨).
نقشِ مُهم و کانونی اورشلیم در پیشگویی های سوریه ای/ مسیحی شاید سرچشمه در کتاب سوریه ای «دانیل» داشته باشد که پیش از اسلام شکل گرفت و رویدادهای پایانِ زمانی (apocalyptic) را پیشگویی میکند. این کتاب در سدۀ چهارم یا پنجمِ میلادی پدیدار گشت(٢٩).
در پایانِ زمان، اورشلیم کانون همه رویدادها خواهد بود. در پایان در آنجا دُشمن «عیسی» حکومت خواهد کرد که بدست یک فرشته کشته خواهد شد (کتاب سوری دانیل ٢١-٢٤). روی کوه صهیون رویدادهای آخر زمانی همانند نمایان شدن خدا در میان انسان ها پیش میایند (کتاب سوری دانیل ٢٦-٢٩) سپس «عیسی مسیح» در جایگاه یک جنگجوی نیرومند میآید که صلح برای جهان میآورد (کتاب سوری دانیل ٣٠-٣٢) و یک اورشلیم نو را میسازد. سپس همۀ ملتهایِ جهان برای زیارت کردن به سوی کوه صهیون روان میشوند (کتاب سوری دانیل ٣٨-٣٩).
این آیین سده ها برجای خواهد ماند. اوج دلبستگی به اورشلیم-که در آن زمان «کانون دینی جهان» بود-ساخته شدن قبه الصخره بر کوه صهیون (Temple mount) است «که با احساسات شدید و تحریک شدۀِ مسیحیان همراه بود، زیرا آنها به چنین کاری همانند ساخته شدن دوبارۀ پرستشگاه ُسلیمان نگاه میکردند(٣٠).»

ادامه دارد ....
https://t.me/naghde_eslamm/37400
Forwarded from نقدى بر اسلام
▪️نگاهى به سرچشمه هاى اصلى قرآن

#قسمت_دهم

پس از بیان اندکی از جزییات بیشتر، که از نگاه یک انسان خِرَدمند بچگانه و کُفرآمیز به نظر میآید، روایت میشود که محمد به پُشت پرده (درگاه خدا) میرود [٢١].
و خدا به محمد میگوید: «درود بر تو، و تبرک خدا بر تو ای محمد.» از نگاه خردمندانه، در بخش پایانی گزارش معراج ما با یک «میتولوژی (mythology)» افسار گسیخته رو در روی میشویم. اکنون ما باید به دُنبال پاسخ برای این پُرسش باشیم که آن سرچشمه چه بود که اندیشۀِ سفر شبانۀِ محمد از آن الهام گرفت؟ این امکان هست که این افسانه که برای نُخستین بار از سویِ خود محمد بازگویی شد، بر یک رویا استوار باشد، و اگر ما آیه های ١٣ تا ١٥ از سوره النجم (سوره ٥٣)، را مورد توجه قرار دهیم، که تاریخ نزول آن دیرینه تر است، به نظر نمیآید که این سوره گُزارشی دربارۀِ پرواز به آسمان دربر داشته باشد. ولی در این پژوهش سر و کار ما با گُزارش هایی است که به ما رسیده اند، و این گُزارش ها با جزییات موشکافانه به سفرِ معراج پرداخته اند. ما خواهیم دید که دلیل های استواری در دست هستند که نشان میدهند افسانۀِ معراج با این هدف بافته شد تا در سنجش با پیامبران دیگر، برتری و امتیاز ویژه ای را برای محمد دست و پا کُند.
داستان سفر شبانه محمد دارای وجه مشترک هایِ فراوانی با افسانه های دیگر است، ولی به نظر میآید که بخش های مهم این افسانه بر گزارش سفر آسمانی «اَرداویراف (یک موبد زرتُشتی)» استوار است که در یکی از آثار نوشتاری پهلوی به نام «اَرداویرافنامه» آمده است [٢٢]. اگر ما گزارش های زرتُشتی را بپذیریم، این کتاب در زمان اردشیر بابکان، پادشاه ایران، ٤٠٠ سال پیش از هجرت محمد نوشته شُد. در این نوشته بیان شُده است: پس از اینکه موبدانِ زرتُشتی دریافتند که باورهای دینی مردم در سراسر سرزمین های شاهنشاهی ایران سُست و از درجه ایمان مردم کاسته شُده است، آنها تصمیم گرفتند که به کُمک نشانه های تازه بر باورهای دینی مردم افزوده و آنها را بازسازی کُنند، و تصمیمی که موبدان گرفتند، با ُمهر پُشتیبانی اردشیر بابکان تایید شُد. در این پیوند، بُزرگان دین زرتُشت از میان خودشان یک موبد جوان و پرهیزکاری را به نام «ارداویراف» برگُزیدند؛ و به کمک آیین های ویژه ای روان و بدن او را پالاییدند و بدینسان او را برای سفر به آسمان ها آماده ساختند؛ تا «ارداویراف» پس از بازگشت دیده ها و مشاهداتش از جهان دیگر را به آگاهی بُزرگانِ دین برساند که آیا ُمشاهدات او از جهان دیگر تاییدی بر دُرستی گُزارش های آمده در کتاب های دینی زرتُشتی هست یا نه؟
این کتاب گُزارش میکند، هنگامیکه «ارداویرافِ» جوان با تاثیر پذیری از یک مادۀِ روان گردان درحالت خلسه (trance) بود، روان او به آسمان ها سفر کرد، و با همراهی فرشته ای به نام «سروش» از طبقه های گوناگون آسمان ها گُذر کرد، تا اینکه آرام آرام به درگاهِ خودِ «اورمزد (خدای یکتا)» رسید[٢٣].

ادامه دارد ......
https://t.me/naghde_eslamm/37960
Forwarded from نقدى بر اسلام
مهدى موهوم شيعيان، نماد توحش و بربريتى است كه تفكر تكفيرى شيعى از آن نشأت گرفته است
#قسمت_دهم(آخر)

٨) در روايت دهم كه از امام باقر نقل شده است، بريدن سر انسانها توسط مهدى را به قصابى و بريدن سر گوسفندان تشبيه ميكند. آيا داعش و امثال داعش همينكار را با مخالفينشان نميكردند؟
تفاوت در چيست؟
تفكر كه همان تفكر است و رفتار نيز همچنين. آيا توحش در رفتار و كردار موجب ايجاد جامعه آرمانى و الهى ميشود؟
آيا الله بيش از ١٠٠٠ يا هزاران سال اين شخص را در آب نمك خوابانيده كه بيايد و توحش عريان خود را به نمايش بگذارد؟
٩) در روايت ششم، امام باقر ميگويد كه مهدى حتى شكم زنان باردار را ميشكافد!
عجب منجى بشريتى واقعاً!
دريدن شكم زن باردار و كشتن طفل او كدام قسمت از عدالت و كدام نشانه از منجى بودن اوست؟
واقعا كدام بى خردى غير از آخوندهاى مفتخور، با خواندن اين روايات از كشتار و خونريزى اين امام موهوم لذت ميبرد؟
١٠) در روايت ٥ و ٦ ميخوانيم كه مهدى نه با كسى مشورت ميكند و نه به حرف كسى گوش ميدهد و آنقدر خونريزى ميكند كه خون به زير ساق اسبش ميرسد!
در اينجا بايد گفت هزاران رحمت به چنگيز خان و موسلينى و داعش كه حداقل يك تيم مشورتى داشتند براى انجام كارهايشان.
آيا الله بيش از هزار سال مهدى را مخفى كرده است كه او را در هيبت يك موجود خونخوار و زبان نفهم به جان مردان و زنان و كودكان بياندازد؟
١١) در روايت چهارم خوانديم كه در هنگام ظهور مهدى، شمشيرهايى از آسمان ميبارد كه بر روى هر شمشير نام شخصى نوشته شده است كه مهدى به وسيله آن شمشير، شخص نامبرده را ميكشد.
من فكر نميكنم نياز بيشترى براى تحليل و يا توضيح دادن اين روايات داشته باشيم و هر خواننده عاقل و منطقى با خواندن آنها ميتواند به راحتى تصوير يك موجود خون آشام و روانپريش را تجسم كند كه تنها صفتى كه به هيچ عنوان نميتواند برازنده او باشد، منجى بودن اوست.
اين دست روايات و اعتقاد به مهدويت، به خوبى اثبات ميكند كه متوليان و دست اندركاران اين مذهب، با به قدرت رسيدن تنها چيزى كه ميتواند آنها را سيراب كند ريختن خون و قتل عام انسانهايى است كه كوچكترين مخالفتى با اعتقادات و ديدگاه هاى آنها داشته باشند
همانطور كه در ٤٢ سال گذشته آخوندهاى مفتخور و زالوصفت اين مذهب مافيائى گوشه هايى ازين #توحش_عريان و خونخوارى را به نمايش گذاشته و ميگذارند.
▪️سئوال از معتقدين به مهدى موهوم:
آيا هنوز منتظريد كه مهدى بيايد و شما را از ظلم و ستم نجات داده و با كشتار و خونريزى و توحش بى مثالش منجى بشريت شود؟؟؟

پايان
Audio
فايل شنيدارى

▪️موضوع: روز عاشورا؛ چرا و با چه توجیهی حسین کودکان نابالغی چون قاسم بن حسن را به میدان فرستاد؟
#قسمت_دهم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت هشتم
قسمت نهم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد
Forwarded from نقدى بر اسلام
چه کسانی قرآن را نوشته اند؟

#قسمت_دهم

روحانیان مسلمان و اسلام پژوهان ادعا میکنند که در آن دوران به اندازۀِ بَسنده آدم هایی بودند (از جمله آدم های نابینا)، که قرآن را از بَر داشتند و نگارش قرآن با این خط نارسا تنها راهنما یا تکیه گاهی برای پشتیبانی از حافظه حافظان قرآن
بوده است (با آنکه کمکی برای نابینایان بشمار نمی آمد).
روشن است که این تئوری تنها یک ادعاست، که از راستی به دور است. حتی اگر آدم این چنین روایتها دربارۀِ آغاز اسلام را بپذیرد، قابل درک نیست که حافظه انسان دارای چنین راندمانی باشد (در مورد حفظ قرآن):
در هنگامی که در منطقه های تصرف شده بدست مسلمانان شرایطِ جنگی حاکم بود، و کسانی که با قرآن آشنایی داشتند در مناطقِ گستردۀِ جغرافیایی پراکنده می زیستند، قابل تصور نیست که «جزیره های آرامی» وجود داشته اند که در آنجا حافظان قرآن سوره هاى آنرا از بَر میکردند، مشکل دیگر اینکه آنها می بایست این سوره ها را به گونه شفاهی می شنیدند و در یاده خودشان نگهداری میکردند (زیرا خط قرآن هنوز رسا نشده بود)، گرفتاری دیگر اینکه قرآن هنوز در دورانِ شکل گیری بود و کامل نشده بود.
اگر خط نارسای قرآن خوانش پذیر و دارای معنی میبود، به راستی میبایستی که خواننده یا قاریان قرآن میدانستند، که چگونه «رسم الخط» را بخوانند. افزون بر این، گویا که این قاریان قرآن چندان دلبستگی نداشتند که کسانی دیگر این «رسم الخط» را بخوانند؛ زیرا برای مدت زمانی بکار بردنِ نقطه در «رسم الخط» قرآن شناخته شده بود. تنها گروهی که میخواستند شمار قاریان قرآن محدود بماند، نویسندگان قرآن بودند، که در «مدرسه ای» در مرکز قدرت سیاسی گردهم آمده بودند.
بیگمان آنها این نوشته هاى قرآنی را با این هدف نمینوشتند که همگان بتوانستند آنها را بخوانند، بلکه تنها برای خودشان و فرمانروایان. این شیوۀِ نگارشِ نویسندگانِ قرآن سنجش پذیر است با روشِ کار نویسندگان در دربار ساسانیان. این نویسندگانِ قرآن با این شیوۀِ نگارش، قاعده های جنبشِ قرآنی را که در این میان قدرت سیاسی را هم بدست آورده بود، مشخص میکردند و بر پایۀِ نیاز، آنها را به آگاهی همگانی میرساندند. «روبرت م. کر (Robert M. Kerr)» در این باره مینویسد:
«اقابل تصور است که قرآن تا زمانی که تنها نویسندگان این کتاب توان خواندنش را داشتند، کانون قدرت این نویسندگان بوده باشد
(١٩) .»
این وضعیت که در آن تنها نویسندگانِ قرآن به این کتاب دسترسی داشتند، زمانی دگرگون گشت که پیرامونِ سال ٨٠٠ میلادی از دلِ این جنبشِ قرآنی یک دین خودسالار به نام اسلام پدید آمد و قرآن تنها کتاب «مقدس» همۀِ دینباوران و همۀِ آنهایی شد که عرب زبان نبودند.
اکنون میبایست که نوشته هاى قرآنی به گونه ای نگارش شوند که این نوشته ها بیرون از آن دایرۀِ محدود قاریان قرآن هم، خوانش پذیر (قابل خواندن) باشند: یعنی از راه کمک گرفتن از روش نقطه گذاری و نشانه هاى زیر و زَبّر (فتحه و کسره). «از زمانیکه قرآن به "کتاب توده ها" فرارویید یا اینکه مردم غیر سامی (برای نمونه ایرانیان) به این دین نوپا درآمدند، همۀِ این روشهای تازۀِ نقطه و نشانه گذاری نیازین شدند...این گمانه زنی به حقیقت نزدیک است که نیاز به نوآوری و افزودن روشهای نقطه و نشانه گذاری در نوشته هاى قرآنی را باید ایرانیان برای نخستین بار درک و مدیریت کرده باشند، (زیرا دستور زبان عربی را هم ايرانيان نوشتند).

ادامه دارد ….
Audio
فايل شنيدارى

▪️موضوع: روز عاشورا؛ چرا و با چه توجیهی حسین کودکان نابالغی چون قاسم بن حسن را به میدان فرستاد؟
#قسمت_دهم
▪️سخنران: استاد بزرگوار ايمان سليمانى اميرى
براى شنيدن قسمتهاى قبلى بر روى لينكهاى زير كليك كنيد
قسمت هشتم
قسمت نهم
در مبارزه با جهل و خرافات با انتشار اين فايل صوتى قدمى در راه روشنگرى در جامعه مان برداريد