Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#علوم_اجتماعی
#جامعه_شناسی_سفید_و_سیاه
#مکتب_فرانکفورت
مکتب فرانکفورت
(به آلمانی: Frankfurter Schule)
در رابطه با نظریه انتقادی، نام مکتبی مرکب از چهرههای (عمدتاً یهودی) آلمانی است که در دهه ۱۹۳۰ (میلادی) توسط #ماکس_هورکهایمر در قالب یک انجمن پژوهشهای اجتماعی در فرانکفورت تأسیس شد.
عمده فعالیت این مکتب در زمینههای مربوط به فلسفه علوم اجتماعی، جامعهشناسی و نظریهٔ اجتماعی نئومارکسیستی است.
#پیشینه
در تاریخ ۲۲٫۰۶٫۱۹۲۴ در شهر فرانکفورت آلمان (کنار رودخانه ماین)، انستیتوی تحقیقات اجتماعی - فرهنگی مستقل از دانشگاه گشایش یافت.
این مؤسسه تحقیقاتی، اشتهار خود را مدیون جنبش اعتراضی دانشجوئی دهه ۱۹۶۰ میلادی میباشد که غیر مستقیم از نظرات مارکس و نگرش انتقادی این مؤسسه (مکتب فرانکفورت) نشأت میگرفت.
این مؤسسه تحقیقات خود را بر پایه بینش مارکس و فروید از منظر اجتماعی- فلسفی در جوامع سرمایه داری، آغاز و گسترش آن را نقد و بررسی مینمود.
یکی از معروفترین تألیفات آن به نام « #دیالکتیک_روشنگری » اثر ماکس هورکهایمر که سالها مدیریت مکتب را به عهده داشت و همکارش #تئودور_آدورنو، میباشد.
پس از گذشت نه سال از تأسیس، مکتب فرانکفورت به دلیل داشتن عقاید مارکسیستی و اعضای یهودی مذهب آن، مجبور به مهاجرت به ژنو (۱۹۳۳/۱۹۳۴) و سپس به آمریکا شد.
در سال ۱۹۵۰ میلادی مجددأ به فرانکفورت نقل مکان کرد. طرفداران نسل اول این مکتب عبارتاند از:
- هورکهایمر
- آدورنو
- اریش فروم
- هربرت مارکوزه
- فرانس نویمان
- والتر بنیامین.
نسل جوانتر مکتب فرانکفورت #یورگن_هابرماس و #آلفرد_شمیت هستند.
این مکتب از آغاز سالهای دهه ۶۰ میلادی نقش مهمی در زمینه بررسی و نگرش منقدانه به فرضیههای علمی و آموزش و پرورش در چهارچوب نئومارکسیسم داشتهاست.
گفته میشود که این مکتب در ضدیت با مارکسیسم ِ اصولی بهوسیله تعدادی از روشنفکران بورژوا بنیاد گذاشته شد تا در مارکسیسم شکاف ایجاد نمایند.
این مکتب اصول اساسی مارکسیزم را نقض نموده تئوریهای روشنفکرانه به آن میافزاید.
#دیدگاهها
از نظر مکتب فرانکفورت، پیدایش و رواج یافتن رسانه های جمعی و « صنعت فرهنگ » و رخنه ی بی وقفه ی آنها در زندگی در طول قرن بیستم، نشانگر چرخش از سرمایه داری لیبرالی خود تنظیم شونده ی قرن نوزدهم به « سرمایه داری سازمان یافته و سراپا برنامه ریزی شده ی » قرن بیستم است.[۱] (swingewood,1997 : 77)
پانویس
↑ فرهنگ و زندگی روزمره - اندی بنت - لیلا جوافشانی/ حسن چاوشیان - نشر اختران - چاپ اول 1386 - ص 31-32
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#علوم_اجتماعی
#جامعه_شناسی_سفید_و_سیاه
#مکتب_فرانکفورت
مکتب فرانکفورت
(به آلمانی: Frankfurter Schule)
در رابطه با نظریه انتقادی، نام مکتبی مرکب از چهرههای (عمدتاً یهودی) آلمانی است که در دهه ۱۹۳۰ (میلادی) توسط #ماکس_هورکهایمر در قالب یک انجمن پژوهشهای اجتماعی در فرانکفورت تأسیس شد.
عمده فعالیت این مکتب در زمینههای مربوط به فلسفه علوم اجتماعی، جامعهشناسی و نظریهٔ اجتماعی نئومارکسیستی است.
#پیشینه
در تاریخ ۲۲٫۰۶٫۱۹۲۴ در شهر فرانکفورت آلمان (کنار رودخانه ماین)، انستیتوی تحقیقات اجتماعی - فرهنگی مستقل از دانشگاه گشایش یافت.
این مؤسسه تحقیقاتی، اشتهار خود را مدیون جنبش اعتراضی دانشجوئی دهه ۱۹۶۰ میلادی میباشد که غیر مستقیم از نظرات مارکس و نگرش انتقادی این مؤسسه (مکتب فرانکفورت) نشأت میگرفت.
این مؤسسه تحقیقات خود را بر پایه بینش مارکس و فروید از منظر اجتماعی- فلسفی در جوامع سرمایه داری، آغاز و گسترش آن را نقد و بررسی مینمود.
یکی از معروفترین تألیفات آن به نام « #دیالکتیک_روشنگری » اثر ماکس هورکهایمر که سالها مدیریت مکتب را به عهده داشت و همکارش #تئودور_آدورنو، میباشد.
پس از گذشت نه سال از تأسیس، مکتب فرانکفورت به دلیل داشتن عقاید مارکسیستی و اعضای یهودی مذهب آن، مجبور به مهاجرت به ژنو (۱۹۳۳/۱۹۳۴) و سپس به آمریکا شد.
در سال ۱۹۵۰ میلادی مجددأ به فرانکفورت نقل مکان کرد. طرفداران نسل اول این مکتب عبارتاند از:
- هورکهایمر
- آدورنو
- اریش فروم
- هربرت مارکوزه
- فرانس نویمان
- والتر بنیامین.
نسل جوانتر مکتب فرانکفورت #یورگن_هابرماس و #آلفرد_شمیت هستند.
این مکتب از آغاز سالهای دهه ۶۰ میلادی نقش مهمی در زمینه بررسی و نگرش منقدانه به فرضیههای علمی و آموزش و پرورش در چهارچوب نئومارکسیسم داشتهاست.
گفته میشود که این مکتب در ضدیت با مارکسیسم ِ اصولی بهوسیله تعدادی از روشنفکران بورژوا بنیاد گذاشته شد تا در مارکسیسم شکاف ایجاد نمایند.
این مکتب اصول اساسی مارکسیزم را نقض نموده تئوریهای روشنفکرانه به آن میافزاید.
#دیدگاهها
از نظر مکتب فرانکفورت، پیدایش و رواج یافتن رسانه های جمعی و « صنعت فرهنگ » و رخنه ی بی وقفه ی آنها در زندگی در طول قرن بیستم، نشانگر چرخش از سرمایه داری لیبرالی خود تنظیم شونده ی قرن نوزدهم به « سرمایه داری سازمان یافته و سراپا برنامه ریزی شده ی » قرن بیستم است.[۱] (swingewood,1997 : 77)
پانویس
↑ فرهنگ و زندگی روزمره - اندی بنت - لیلا جوافشانی/ حسن چاوشیان - نشر اختران - چاپ اول 1386 - ص 31-32
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#علوم_اجتماعی
#جامعه_شناسی_سفید_و_سیاه
#نظريه_در_جامعه_شناسي
جامعه شناسي علمي است كه حتي در تجربي ترين شكل خود نيز با نظريه سرو كار دارد.
هر يك از مكاتب جامعه شناسي در باره معناي نظريه، رابطه آن با واقعيت و چگونگي كاربرد و آزمون آن، تعريف خاصي ارائه مي دهند.
ج. بيلي در كتاب « #نظريه_اجتماعي_در_عمل» درباره جايگاه نظريه در جامعه شناسي مي نويسد:
«نظريه، در جامعه شناسي نقش پيچيده اي دارد؛ نظريه در اين رشته همچون ساير رشته ها انگيزه ايجاد مي كند، وحدت مي بخشد و ما را به تحقيق هدايت مي كند، ليكن در عين حال آن را به مكاتب مختلفي نيز تقسيم مي كنند. نظريه، در لغت به معناي انديشيدن و تحقيق آمده كه از « #تئورياي » يوناني گرفته شده است.
با گسترش علوم، مفهوم اين واژه نيز توسعه يافته و به انديشيدن و تحقيق درباره هر مسأله اي اطلاق شده است.
در زيرچند نمونه از #تعاريف ديگر نظريه را ذكر مي كنيم:
۱- امروزه تئوري، بطور اعم به بررسي كلي و وسيع مسائل از راه تفكر و تخيل اطلاق مي شود، بي آنكه اين بررسي الزاماً رابطه اي با عمل داشته باشد.
۲- تجربه گرايان معتقدند كه نظريه (تئوري)، كوششي عملي در راه جمع آوري شواهد و يافته هاي تجربي و برقرار كردن همبستگي بين يافته ها و تبيين آنها از طريق استقراء است، بدون آن كه تصور و تخيل يا توضيحي اضافه بر مشاهدات تجربي در آن به كار رود.
اما تاريخ علم نشان مي دهد كه نظريه ها از طريق #استقراء به دست نمي آيند، يا اگر هم از اين طريق نظريه اي حاصل شود، برد آن به اندازه اي محدود است كه نمي توان آن را نظريه ناميد.
۳- نظريه، مجموعه قانون هايي است كه بر مبناي قواعد منطقي با يكديگر در ارتباط بوده، مبين بخشي از واقعيت باشند.
به بيان ديگر نظريه گفتاري است كه بيانگر رابطه علت و معلولي پديده هاست.
۴- نظريه، هم نگري جامع قضاياي متعدد در قالب يك مجموعه پيوسته و منطقي است كه به كمك آن مي توان برخي از پديده ها را تبيين كرد.
مفهوم ديگري كه با مفهوم نظريه پيوستگي متقابل دارد، « #مكتب » است.
مكاتب گوناگون تعريف هاي مختلفي براي نظريه ارائه مي دهند و ماهيت آنها نيز توسط نظريه هاي بنيادين آنها تعيين مي شود.
در تعريف مكتب مي توان گفت:
حوزه تفكر علمي يا گرايش هاي فكري مشابه و نزديك به هم را كه احياناً يكديگر را تحت تأثير قرار مي دهند و يا زمينه هاي خاصي را براي تحقيق و تتبع و نظريه پردازي مي پذيرند، مكتب مي نامند.
لذا « #مكتب » با توجه به گرايش ها و نظريه هاي مختلف دروني اش، نسبت به نظريه، كلي تر و عام تر است و « #نظريه » بر خلاف مكتب، ساختي علمي دارد.
نظريه از لحاظ تعميم اصول و تركيب، محدود و هميشه موقتي است، و قسمتي از علم محسوب مي شود.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#علوم_اجتماعی
#جامعه_شناسی_سفید_و_سیاه
#نظريه_در_جامعه_شناسي
جامعه شناسي علمي است كه حتي در تجربي ترين شكل خود نيز با نظريه سرو كار دارد.
هر يك از مكاتب جامعه شناسي در باره معناي نظريه، رابطه آن با واقعيت و چگونگي كاربرد و آزمون آن، تعريف خاصي ارائه مي دهند.
ج. بيلي در كتاب « #نظريه_اجتماعي_در_عمل» درباره جايگاه نظريه در جامعه شناسي مي نويسد:
«نظريه، در جامعه شناسي نقش پيچيده اي دارد؛ نظريه در اين رشته همچون ساير رشته ها انگيزه ايجاد مي كند، وحدت مي بخشد و ما را به تحقيق هدايت مي كند، ليكن در عين حال آن را به مكاتب مختلفي نيز تقسيم مي كنند. نظريه، در لغت به معناي انديشيدن و تحقيق آمده كه از « #تئورياي » يوناني گرفته شده است.
با گسترش علوم، مفهوم اين واژه نيز توسعه يافته و به انديشيدن و تحقيق درباره هر مسأله اي اطلاق شده است.
در زيرچند نمونه از #تعاريف ديگر نظريه را ذكر مي كنيم:
۱- امروزه تئوري، بطور اعم به بررسي كلي و وسيع مسائل از راه تفكر و تخيل اطلاق مي شود، بي آنكه اين بررسي الزاماً رابطه اي با عمل داشته باشد.
۲- تجربه گرايان معتقدند كه نظريه (تئوري)، كوششي عملي در راه جمع آوري شواهد و يافته هاي تجربي و برقرار كردن همبستگي بين يافته ها و تبيين آنها از طريق استقراء است، بدون آن كه تصور و تخيل يا توضيحي اضافه بر مشاهدات تجربي در آن به كار رود.
اما تاريخ علم نشان مي دهد كه نظريه ها از طريق #استقراء به دست نمي آيند، يا اگر هم از اين طريق نظريه اي حاصل شود، برد آن به اندازه اي محدود است كه نمي توان آن را نظريه ناميد.
۳- نظريه، مجموعه قانون هايي است كه بر مبناي قواعد منطقي با يكديگر در ارتباط بوده، مبين بخشي از واقعيت باشند.
به بيان ديگر نظريه گفتاري است كه بيانگر رابطه علت و معلولي پديده هاست.
۴- نظريه، هم نگري جامع قضاياي متعدد در قالب يك مجموعه پيوسته و منطقي است كه به كمك آن مي توان برخي از پديده ها را تبيين كرد.
مفهوم ديگري كه با مفهوم نظريه پيوستگي متقابل دارد، « #مكتب » است.
مكاتب گوناگون تعريف هاي مختلفي براي نظريه ارائه مي دهند و ماهيت آنها نيز توسط نظريه هاي بنيادين آنها تعيين مي شود.
در تعريف مكتب مي توان گفت:
حوزه تفكر علمي يا گرايش هاي فكري مشابه و نزديك به هم را كه احياناً يكديگر را تحت تأثير قرار مي دهند و يا زمينه هاي خاصي را براي تحقيق و تتبع و نظريه پردازي مي پذيرند، مكتب مي نامند.
لذا « #مكتب » با توجه به گرايش ها و نظريه هاي مختلف دروني اش، نسبت به نظريه، كلي تر و عام تر است و « #نظريه » بر خلاف مكتب، ساختي علمي دارد.
نظريه از لحاظ تعميم اصول و تركيب، محدود و هميشه موقتي است، و قسمتي از علم محسوب مي شود.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#الیت
#ELITE
قسمت دوم
#نظرات_و_نظریه_پردازان_نخبه_گرایی_کلاسیک :
الف) #ویلفردو_پارهتو :
وی متولد 1848م در پاریس، اما تبار پدری او ایتالیایی است.
برخلاف پدر که باورهای جمهوریخواهانه داشت، نسبت به مکاتب انساندوستی، سوسیالیسم و جمهوریخواهی تا آخر عمر بدبین شد.
پارهتو در مهمترین اثر خود
" #جامعه_شناسی_عمومی"
رفتار انسانی را به دو دستهی #عقلانی و #غیر_عقلانی تقسیم میکند، که رفتار عقلانی به حوزهی اقتصاد و علم محدود است و سایر حوزها غیرعقلانی است.
از نظر ایشان رفتار انسان عمدتا به وسیلهی نیروهای غیرعقلانی یعنی ذخایر ثابت و احساساتش به حرکت درمیآید.
این ذخایر ثابت و غرایز عبارت است از:
1) غریزهی ثابت "ترکیبات"؛
2) تداوم مجموعهها؛
3) نیاز به ابراز احساسات عاطفی؛
4) غریزهی اجتماعی بودن؛
5) غریزهی همبستگی فردی و احساس داشتن تعلقات؛
6) غریزهی جنسی.
از دیدگاه وی غریزهی اول در الیت سیاسی و
غریزهی دوم در تودهها متمرکز است.
از عواملی که در پاگیری اندیشهی پارهتو کارساز و نمود یافته، اندیشهی ماکیاولی در کتاب " #شهریار " است که بر دو ویژگی " #زور " و " #مکر " و مانند نمودن فرمانروایان به " #شیر " و " #روباه " تاکید دارد.
وی در کتاب " #ظهور_و_سقوط_نخبگان " از یک طرف متاثر از ماکیاولی " گروه حاکمهی باثبات را گروهی میداند که در آن ترکیب درستی از خصال روبه صفتی و شیر صفتی که کنایه از غریزهی اول و دوم است ظاهر میشود و با زوال و فساد جامعهی سیاسی شمار روبهصفتان در الیت حاکم زیاد و در مقابل شمار شیرصفتان در بخشی از تودهها افزایش مییابد؛"
از نظر پارهتو حرکت دایمی در جامعهی سیاسی از پایین به بالا صورت میگیرد و لازمهی بهدست آوردن قدرت و حفظ آن در نیروی بیرحمانه است.
از طرف دیگر نخبگان را به دو دستهی حاکم و غیرحاکم تقسیم، و یکی از مهمترین مفاهیم به نام " #گردش_نخبگان" را در تشر یح آنها بیان میکند و معتقدند
"تاریخ جوامع، تاریخ پیاپی آمدن اقلیتهای ممتازی است که قوام میگیرند، نبرد میکنند، به قدرت میرسند، از قدرت بهره میگیرند و دچار انحطاط میشوند تا سرانجام جای خود را به اقلیتهای دیگر سپارند."
بهطور خلاصه دو ویژگی مهم در اندیشهی پارهتو به چشم میخورد:
«یکی نظام اجتماعی را #انداموار تصور میکند و هربخش نقش کارکردی خود را دارد، نخبگان جهت فرمانروایی و تودهها جهت فرمانبری.
دوم وی تحولات اجتماعی را #چرخهای میداند نه خطی.»
پارهتو از بعد اقتصادی همانند مارکس نابرابریها را در توزیع منابع میداند و از تعارض طبقاتی آنها متاثر شده است " اما تقسیم جوامع به طبقات دشمن را غیرعلمی میداند و تضاد اصلی را بین تودهی مردم و نخبگان ترسیم میکند."
ولی پارهتو به تضاد طبقهها که در دل تودهی مردم (عوام) و گروه حاکم (خواص)، محرومان و دارندگان امتیاز است توجه نمیکند.
اما مارکسیستها پایهی اختلاف طبقاتی را در داشتن و نداشتن وسایل تولید میدانند.
بیشک جملهی معروف پارهتو " #تاریخ_گورستان_اشراف_و_نخبگان_است" آنتیتزی در برابر جملهی کارل مارکس در مانیفست کمونیست است که گفته بود:
" تاریخ جوامع تا به امروز تاریخ مبارزهی طبقاتی باقی میماند. "
ادامه دارد. ..
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#الیت
#ELITE
قسمت دوم
#نظرات_و_نظریه_پردازان_نخبه_گرایی_کلاسیک :
الف) #ویلفردو_پارهتو :
وی متولد 1848م در پاریس، اما تبار پدری او ایتالیایی است.
برخلاف پدر که باورهای جمهوریخواهانه داشت، نسبت به مکاتب انساندوستی، سوسیالیسم و جمهوریخواهی تا آخر عمر بدبین شد.
پارهتو در مهمترین اثر خود
" #جامعه_شناسی_عمومی"
رفتار انسانی را به دو دستهی #عقلانی و #غیر_عقلانی تقسیم میکند، که رفتار عقلانی به حوزهی اقتصاد و علم محدود است و سایر حوزها غیرعقلانی است.
از نظر ایشان رفتار انسان عمدتا به وسیلهی نیروهای غیرعقلانی یعنی ذخایر ثابت و احساساتش به حرکت درمیآید.
این ذخایر ثابت و غرایز عبارت است از:
1) غریزهی ثابت "ترکیبات"؛
2) تداوم مجموعهها؛
3) نیاز به ابراز احساسات عاطفی؛
4) غریزهی اجتماعی بودن؛
5) غریزهی همبستگی فردی و احساس داشتن تعلقات؛
6) غریزهی جنسی.
از دیدگاه وی غریزهی اول در الیت سیاسی و
غریزهی دوم در تودهها متمرکز است.
از عواملی که در پاگیری اندیشهی پارهتو کارساز و نمود یافته، اندیشهی ماکیاولی در کتاب " #شهریار " است که بر دو ویژگی " #زور " و " #مکر " و مانند نمودن فرمانروایان به " #شیر " و " #روباه " تاکید دارد.
وی در کتاب " #ظهور_و_سقوط_نخبگان " از یک طرف متاثر از ماکیاولی " گروه حاکمهی باثبات را گروهی میداند که در آن ترکیب درستی از خصال روبه صفتی و شیر صفتی که کنایه از غریزهی اول و دوم است ظاهر میشود و با زوال و فساد جامعهی سیاسی شمار روبهصفتان در الیت حاکم زیاد و در مقابل شمار شیرصفتان در بخشی از تودهها افزایش مییابد؛"
از نظر پارهتو حرکت دایمی در جامعهی سیاسی از پایین به بالا صورت میگیرد و لازمهی بهدست آوردن قدرت و حفظ آن در نیروی بیرحمانه است.
از طرف دیگر نخبگان را به دو دستهی حاکم و غیرحاکم تقسیم، و یکی از مهمترین مفاهیم به نام " #گردش_نخبگان" را در تشر یح آنها بیان میکند و معتقدند
"تاریخ جوامع، تاریخ پیاپی آمدن اقلیتهای ممتازی است که قوام میگیرند، نبرد میکنند، به قدرت میرسند، از قدرت بهره میگیرند و دچار انحطاط میشوند تا سرانجام جای خود را به اقلیتهای دیگر سپارند."
بهطور خلاصه دو ویژگی مهم در اندیشهی پارهتو به چشم میخورد:
«یکی نظام اجتماعی را #انداموار تصور میکند و هربخش نقش کارکردی خود را دارد، نخبگان جهت فرمانروایی و تودهها جهت فرمانبری.
دوم وی تحولات اجتماعی را #چرخهای میداند نه خطی.»
پارهتو از بعد اقتصادی همانند مارکس نابرابریها را در توزیع منابع میداند و از تعارض طبقاتی آنها متاثر شده است " اما تقسیم جوامع به طبقات دشمن را غیرعلمی میداند و تضاد اصلی را بین تودهی مردم و نخبگان ترسیم میکند."
ولی پارهتو به تضاد طبقهها که در دل تودهی مردم (عوام) و گروه حاکم (خواص)، محرومان و دارندگان امتیاز است توجه نمیکند.
اما مارکسیستها پایهی اختلاف طبقاتی را در داشتن و نداشتن وسایل تولید میدانند.
بیشک جملهی معروف پارهتو " #تاریخ_گورستان_اشراف_و_نخبگان_است" آنتیتزی در برابر جملهی کارل مارکس در مانیفست کمونیست است که گفته بود:
" تاریخ جوامع تا به امروز تاریخ مبارزهی طبقاتی باقی میماند. "
ادامه دارد. ..
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی_سیاه_و_سفید
* #ارتباط_بين_نظريه_و_عمل
نظريه به عنوان يك مقوله با معنا، بخش ضروري كار برد عملي است و در نتيجه ضرورت دارد كه نظريه جامعه شناسي، رابطه صريح و روشني با عمل اجتماعي داشته باشد.
بدين ترتيب نظريه اجتماعي امري ضروري مي شود كه نمي توان از آن غفلت كرد.
به عبارتي همگي ما چه در زندگي روزمره و چه در انتخاب هاي خود به درست يا به غلط، نظريه پرداز اجتماعي هستيم و در هر موردي كه پيش آيد اظهار نظر مي كنيم و مدل ذهني مان در عمل و كار ما نفوذ مي كند.
در هر صورت ما در عمل، همواره نظريه هايي را به كار مي گيريم و روابط امور را در نظام فكري خود، تحليل مي كنيم.
از طرفي اغلب ما نظريه هايي را به كار مي گيريم كه بيشتر از جهان ذهني خود ما برنخاسته اند، بلكه از جاي ديگري اقتباس و اخذ شده اند.
هرچند كه وجهي از نظريه پردازي را در وجود خود داريم و گونه هاي خاصي از انواع نظريه پردازي هاي جامعه شناختي، روان شناختي، اخلاقي و سياسي و ... را در فعاليت هاي عملي روزانه خود به كار مي گيريم.
به طور كلي هر فرد انساني هنگامي كه به تجريد، تعميم، پيش گويي، انتخاب و تصميم گيري مي پردازد، متكي به نظريه است و اين يك قانون عام و همگاني است.
نظريه جامعه شناختي محصول خود آگاهي اجتماعي و جزء ضروري تفكر است كه با آشكار ساختن مسائل نامرئي و غير آگاهانه، درك روشن مسائل اجتماعي را ممكن مي سازد. از همين رو است كه #جورج_ريترز در تعريف نظريه جامعه شناسي مي نويسد:
نظريه جامعه شناسي نظام گسترده اي از افكار است كه با مهمترين قضاياي مربوط به زندگي اجتماعي سرو كار دارد.
يكي از دلايل جذابيت جامعه شناسي مبتني بر پديدار شناسي، اين است كه با طرح موضوع معني دار بودن كنش اجتماعي همه انسان ها را در مقام نظريه پرداز قلمداد مي كند.
در باب رابطه نظريه ها و پژوهش هاي عملي بايد گفت كه در جامعه شناسي، نظريه ها در اطراف موضوعات رشد كرده اند كه مي توان آنها را مسائل نظريه اي ناميد، موضوعاتي نظير جرم و جنايت در شهرها، اعتياد، همبستگي اجتماعي و ... از اين نوع مسائل اند.
بررسي وسيع و همه جانبه اين موضوعات و مسائل و جست وجوي راه حل هاي عملي، تدريجاً پايه هايي را براي فرضيات و نظم نظري به وجود مي آورد.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی_سیاه_و_سفید
* #ارتباط_بين_نظريه_و_عمل
نظريه به عنوان يك مقوله با معنا، بخش ضروري كار برد عملي است و در نتيجه ضرورت دارد كه نظريه جامعه شناسي، رابطه صريح و روشني با عمل اجتماعي داشته باشد.
بدين ترتيب نظريه اجتماعي امري ضروري مي شود كه نمي توان از آن غفلت كرد.
به عبارتي همگي ما چه در زندگي روزمره و چه در انتخاب هاي خود به درست يا به غلط، نظريه پرداز اجتماعي هستيم و در هر موردي كه پيش آيد اظهار نظر مي كنيم و مدل ذهني مان در عمل و كار ما نفوذ مي كند.
در هر صورت ما در عمل، همواره نظريه هايي را به كار مي گيريم و روابط امور را در نظام فكري خود، تحليل مي كنيم.
از طرفي اغلب ما نظريه هايي را به كار مي گيريم كه بيشتر از جهان ذهني خود ما برنخاسته اند، بلكه از جاي ديگري اقتباس و اخذ شده اند.
هرچند كه وجهي از نظريه پردازي را در وجود خود داريم و گونه هاي خاصي از انواع نظريه پردازي هاي جامعه شناختي، روان شناختي، اخلاقي و سياسي و ... را در فعاليت هاي عملي روزانه خود به كار مي گيريم.
به طور كلي هر فرد انساني هنگامي كه به تجريد، تعميم، پيش گويي، انتخاب و تصميم گيري مي پردازد، متكي به نظريه است و اين يك قانون عام و همگاني است.
نظريه جامعه شناختي محصول خود آگاهي اجتماعي و جزء ضروري تفكر است كه با آشكار ساختن مسائل نامرئي و غير آگاهانه، درك روشن مسائل اجتماعي را ممكن مي سازد. از همين رو است كه #جورج_ريترز در تعريف نظريه جامعه شناسي مي نويسد:
نظريه جامعه شناسي نظام گسترده اي از افكار است كه با مهمترين قضاياي مربوط به زندگي اجتماعي سرو كار دارد.
يكي از دلايل جذابيت جامعه شناسي مبتني بر پديدار شناسي، اين است كه با طرح موضوع معني دار بودن كنش اجتماعي همه انسان ها را در مقام نظريه پرداز قلمداد مي كند.
در باب رابطه نظريه ها و پژوهش هاي عملي بايد گفت كه در جامعه شناسي، نظريه ها در اطراف موضوعات رشد كرده اند كه مي توان آنها را مسائل نظريه اي ناميد، موضوعاتي نظير جرم و جنايت در شهرها، اعتياد، همبستگي اجتماعي و ... از اين نوع مسائل اند.
بررسي وسيع و همه جانبه اين موضوعات و مسائل و جست وجوي راه حل هاي عملي، تدريجاً پايه هايي را براي فرضيات و نظم نظري به وجود مي آورد.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#الیت
#ELITE
قسمت سوم
#نظرات_و_نظریه_پردازان_نخبه_گرایی_کلاسیک :
ب) #گائتانو_موسکا :
سیاستشناس ایتالیایی و دشمن دموکراسی، سیاست را مجمع اشراف میداند.
مهمترین کتاب او " #عناصر_علم_سیاست" در 1895م به رشتهی تحریر درآمد.
ایشان معتقد به طبقهبندی همهی جوامع به دو طبقهی کوچک (طبقهسیاسی و حکومتکننده همانند اصطلاح نخبگان حاکم در دیدگاه پارهتو است) و بزرگ (طبقهی غیرسیاسی و حکومتشونده) بود و معتقد بود
"هر اندازه اجتماع سیاسی پر جمعیتتر و بزرگتر باشد به همان نسبت گروه حکومتکننده کوچکتر و محدودتراند."
ایشان اذعان دارند که :
در جوامع بدوی
" #قدرت_نظامی "،
در جوامع پیشرفتهتر
"#نمادهای_مذهبی "،
در مرحلهی بعد از پیشرفت اجتماعی
" #ثروت "
و بالاخره در جوامع بسیار پیشرفته " #دانش "
از اهمیت اساسی برخوردارند.
ج) #روبرت_میشل ( #میخلز ):
وی شخصی رادیکال، سوسیالیست و آلمانی اصل بود که به دلیل عقایدش از تدریس در دانشگاههای آلمانی محروم شد.
اما در واقع این حزب سوسیال دموکرات آلمان بود که به علت تمایلش به الیگارشی باعث سرخوردگی میخلز گردید.
یکی از اصول دیدگاهیش، نقد مارکسیسم و کثرتگرایی در قالب غیرقابل اجتناب بودن بوروکراسی و الیگارشی یا حکومت نخبگان است که در نقد کثرتگرایی استدلال میکند : "حکومت مستقیم مردم، امری محال است چون نظام نمایندگی واقعی امکانپذیر نیست پس دموکراسی نمیتواند از به وجود آمدن ساختار سیاسی الیگارشی جلوگیری کند."
همین استدلال را در مورد احزاب سیاسی بهکار میبرد که
"کارویژههای فنی و اجرایی (اداری) احزاب سیاسی، موجب میشودتا وجود بوروکراسی و الیگارشی اجتنابناپذیر شوند."
میخلز برروی مفهوم سازمان (همین مفهوم " #سازمان " اساسی برای الیگارشی ماکس وبر قرار میگیرد) تاکید میکرد اما آنرا در معنای الیگارشی طرح، و در قالب مدل " #قانون _آهنین_الیگارشی" تشریح مینمود.
بقاء و تداوم سازمان بوروکراسی خود را در گروه رهبری میدانست که از یک طرف مدل مذکور سلطهی رهبری بر دیگران را تضمین میکند، از طرف دیگر ناکارآمدی تودهها پایهی تشکیلدهندهی سلطهی نخبگان و یا رهبران است. بنابراین میخلز نتیجه میگیرد چون کارآمدی فرآیند سیاسی (در انتخابات یا حزب) به سازماندهی است و تودههای اکثریت ناکارآمد به سازماندهی خود هستند لذا آنها نیاز به لیدر و ارشاد دارند و در همین سازماندهی است که سلطهی نخبگان و رهبران اجتنابناپذیر میگردد و تبعیت تودهها از خواستههای آنها را تضمین مینماید.
از مهمترین آثار او میتوان به " #جامعه_شناسی_احزاب_در_دموکراسیهای_مدرن" در سال 1911م و " #فاشیسم_و_سوسیالیسم_یک_جریان_سیاسی_در_ایتالیا" در دو جلد در سالهای 1926-1925م اشاره کرد.
وی همانند موسکا و پارهتو به دموکراسی بدبین، اما شر دموکراسی را کمتر از شر دیگر انواع حکومتها میداند.
ادامه دارد ...
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#مقاله_علمی
#الیت
#ELITE
قسمت سوم
#نظرات_و_نظریه_پردازان_نخبه_گرایی_کلاسیک :
ب) #گائتانو_موسکا :
سیاستشناس ایتالیایی و دشمن دموکراسی، سیاست را مجمع اشراف میداند.
مهمترین کتاب او " #عناصر_علم_سیاست" در 1895م به رشتهی تحریر درآمد.
ایشان معتقد به طبقهبندی همهی جوامع به دو طبقهی کوچک (طبقهسیاسی و حکومتکننده همانند اصطلاح نخبگان حاکم در دیدگاه پارهتو است) و بزرگ (طبقهی غیرسیاسی و حکومتشونده) بود و معتقد بود
"هر اندازه اجتماع سیاسی پر جمعیتتر و بزرگتر باشد به همان نسبت گروه حکومتکننده کوچکتر و محدودتراند."
ایشان اذعان دارند که :
در جوامع بدوی
" #قدرت_نظامی "،
در جوامع پیشرفتهتر
"#نمادهای_مذهبی "،
در مرحلهی بعد از پیشرفت اجتماعی
" #ثروت "
و بالاخره در جوامع بسیار پیشرفته " #دانش "
از اهمیت اساسی برخوردارند.
ج) #روبرت_میشل ( #میخلز ):
وی شخصی رادیکال، سوسیالیست و آلمانی اصل بود که به دلیل عقایدش از تدریس در دانشگاههای آلمانی محروم شد.
اما در واقع این حزب سوسیال دموکرات آلمان بود که به علت تمایلش به الیگارشی باعث سرخوردگی میخلز گردید.
یکی از اصول دیدگاهیش، نقد مارکسیسم و کثرتگرایی در قالب غیرقابل اجتناب بودن بوروکراسی و الیگارشی یا حکومت نخبگان است که در نقد کثرتگرایی استدلال میکند : "حکومت مستقیم مردم، امری محال است چون نظام نمایندگی واقعی امکانپذیر نیست پس دموکراسی نمیتواند از به وجود آمدن ساختار سیاسی الیگارشی جلوگیری کند."
همین استدلال را در مورد احزاب سیاسی بهکار میبرد که
"کارویژههای فنی و اجرایی (اداری) احزاب سیاسی، موجب میشودتا وجود بوروکراسی و الیگارشی اجتنابناپذیر شوند."
میخلز برروی مفهوم سازمان (همین مفهوم " #سازمان " اساسی برای الیگارشی ماکس وبر قرار میگیرد) تاکید میکرد اما آنرا در معنای الیگارشی طرح، و در قالب مدل " #قانون _آهنین_الیگارشی" تشریح مینمود.
بقاء و تداوم سازمان بوروکراسی خود را در گروه رهبری میدانست که از یک طرف مدل مذکور سلطهی رهبری بر دیگران را تضمین میکند، از طرف دیگر ناکارآمدی تودهها پایهی تشکیلدهندهی سلطهی نخبگان و یا رهبران است. بنابراین میخلز نتیجه میگیرد چون کارآمدی فرآیند سیاسی (در انتخابات یا حزب) به سازماندهی است و تودههای اکثریت ناکارآمد به سازماندهی خود هستند لذا آنها نیاز به لیدر و ارشاد دارند و در همین سازماندهی است که سلطهی نخبگان و رهبران اجتنابناپذیر میگردد و تبعیت تودهها از خواستههای آنها را تضمین مینماید.
از مهمترین آثار او میتوان به " #جامعه_شناسی_احزاب_در_دموکراسیهای_مدرن" در سال 1911م و " #فاشیسم_و_سوسیالیسم_یک_جریان_سیاسی_در_ایتالیا" در دو جلد در سالهای 1926-1925م اشاره کرد.
وی همانند موسکا و پارهتو به دموکراسی بدبین، اما شر دموکراسی را کمتر از شر دیگر انواع حکومتها میداند.
ادامه دارد ...
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی_سیاه_و_سفید
#مراحل_تشكيل_نظريه_علمی :
فرايند تشكيل يك نظريه علمي ناگزير از طي كردن #مراحل_پنجگانه روش علمي است:
۱- #برخورد_با_مسأله:
اولين مرحله در هر تحقيق علمي برخورد با مسأله يا مشكلي است كه در امر شناخت يك پديده حاصل مي شود. به عبارتي مواجهه با موقعيت و يا پديده نامعلوم، مبهم و ناشناخته است كه هر پژوهشگر كار را به سوي شناخت و نهايتاً ارائه نظريه رهنمون مي سازد.
۲- #تشكيل_فرضيات:
با توجه به تجربيات پيشين و نظريات قبلي هرپژوهشگر مي تواند در برابر پرسش هاي مربوط به مسأله جديد پاسخي هرچند مقدماتي، خام و تجربه نشده را ارائه دهد. اين پاسخ هاي تجربه نشده و خام را فرضيه مي نامند. در مراحل بعدي فرايند شناخت و حل مسأله، پژوهشگر مي كوشد با جمع آوري مستندات، داده ها و انجام آزمون هاي علمي و منطقي، صحت و يا سقم يا به عبارتي درستي يا نادرستي فرضيه هاي خام را تأييد يا رد نمايد.
۳- #گردآوري_داده ها:
همان گونه كه گفته شد پژوهشگر در اين مرحله به جمع آوري اطلاعات و داده ها به منظور سنجش و آزمون فرضيات تشكيل شده، مي پردازد.
۴- #آزمون_و_سنجش_داده ها:
در اين مرحله بايد با استفاده از ابزارهاي گوناگون (آماري، آزمايشي و ...) داده ها و اطلاعات گرد آوري شده را به محك آزمون و سنجش گذارد.
۵- #استنتاج:
در اين مرحله با نتيجه گيري از آزمون هاي مكرر در مي يابيم كه كدام يك از فرضيه ها يا همان پاسخ هاي خام و اوليه تأييد يا رد شده اند.
با عبور از اين پنج مرحله روش تحقيق است كه مي توان به استنتاج علمي دست يافت، اما هنوز قادر به ارائه نظريه علمي نيستيم.
هر گاه نتيجه چنين پژوهش هايي با آزمون هاي مكرر تأييد شود و از روايي (validity) و اعتبار (reliability) لازم برخوردار باشد، آنگاه مي توان آن را در جوامع ديگر با شرايط مشابه تعميم داد.
از اينجا به بعد است كه مي توان نتايج تعميم يافته را در قالبي نظري سنجيد.
#كاركرد_اصلي_نظريه عبارت است از توضيح، تبيين، تفسير و پيش بيني نسبي رخدادها و قوانين و تدوين قالبي كه پديده ها در آن معنا مي گيرد.
بنابراين فرايند تشكيل نظريه #دو_هدف عمده را دنبال مي كند:
۱- فراهم آوردن قالبي براي معنا كردن وقايع، رخداد ها و پديده هاي جامعه شناختي
۲- پيش بيني كردن وقايع، رخدادها و پديده ها در آينده اي نزديك
هر نظريه علمي براي انجام چنين هدفي بايد دو وظيفه اساسي را هميشه مد نظر قرار دهد.
اين دو وظيفه از جمله #خصايص_اصلي_علم نيز به شمار مي روند:
الف:
توجه به كاربست روش هاي تحقيق و نتايج حاصله از پژوهش هاي عيني براي فهم وقايع و پيش بيني كردن آنها.
ب: توجه به معرفت بشري و نظام مفروضات مسلم موجود در هر مكتبي كه مي تواند هم پيشنهاد دهنده تحقيقات و پژوهش باشد و هم در نتيجه تحقيقات و پژوهش، اصلاح، تكميل و يا تغيير يابد.
* #فايده_نظريه_علمی
با توجه به ديدگاه برخي جامعه شناسان مي توان موارد ذيل را از جمله فوايد نظريه به شمار آورد:
۱- نظريه مي تواند افكار جديدي را در روند حل مسائل نظري و عملي برانگيزد.
۲- نظريه ممكن است الگوهايي از موضوعات و مسائل مورد بحث ارائه دهد، به طوري كه بتوان يك توصيف جامع و طرح گونه از آنها عرضه كرد.
۳- تجزيه و تحليل و نقد هر نظريه ممكن است به نظريات تازه اي منجر گردد.
۴- نظريه ممكن است الهام بخش فرضيات علمي تازه اي باشد.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی_سیاه_و_سفید
#مراحل_تشكيل_نظريه_علمی :
فرايند تشكيل يك نظريه علمي ناگزير از طي كردن #مراحل_پنجگانه روش علمي است:
۱- #برخورد_با_مسأله:
اولين مرحله در هر تحقيق علمي برخورد با مسأله يا مشكلي است كه در امر شناخت يك پديده حاصل مي شود. به عبارتي مواجهه با موقعيت و يا پديده نامعلوم، مبهم و ناشناخته است كه هر پژوهشگر كار را به سوي شناخت و نهايتاً ارائه نظريه رهنمون مي سازد.
۲- #تشكيل_فرضيات:
با توجه به تجربيات پيشين و نظريات قبلي هرپژوهشگر مي تواند در برابر پرسش هاي مربوط به مسأله جديد پاسخي هرچند مقدماتي، خام و تجربه نشده را ارائه دهد. اين پاسخ هاي تجربه نشده و خام را فرضيه مي نامند. در مراحل بعدي فرايند شناخت و حل مسأله، پژوهشگر مي كوشد با جمع آوري مستندات، داده ها و انجام آزمون هاي علمي و منطقي، صحت و يا سقم يا به عبارتي درستي يا نادرستي فرضيه هاي خام را تأييد يا رد نمايد.
۳- #گردآوري_داده ها:
همان گونه كه گفته شد پژوهشگر در اين مرحله به جمع آوري اطلاعات و داده ها به منظور سنجش و آزمون فرضيات تشكيل شده، مي پردازد.
۴- #آزمون_و_سنجش_داده ها:
در اين مرحله بايد با استفاده از ابزارهاي گوناگون (آماري، آزمايشي و ...) داده ها و اطلاعات گرد آوري شده را به محك آزمون و سنجش گذارد.
۵- #استنتاج:
در اين مرحله با نتيجه گيري از آزمون هاي مكرر در مي يابيم كه كدام يك از فرضيه ها يا همان پاسخ هاي خام و اوليه تأييد يا رد شده اند.
با عبور از اين پنج مرحله روش تحقيق است كه مي توان به استنتاج علمي دست يافت، اما هنوز قادر به ارائه نظريه علمي نيستيم.
هر گاه نتيجه چنين پژوهش هايي با آزمون هاي مكرر تأييد شود و از روايي (validity) و اعتبار (reliability) لازم برخوردار باشد، آنگاه مي توان آن را در جوامع ديگر با شرايط مشابه تعميم داد.
از اينجا به بعد است كه مي توان نتايج تعميم يافته را در قالبي نظري سنجيد.
#كاركرد_اصلي_نظريه عبارت است از توضيح، تبيين، تفسير و پيش بيني نسبي رخدادها و قوانين و تدوين قالبي كه پديده ها در آن معنا مي گيرد.
بنابراين فرايند تشكيل نظريه #دو_هدف عمده را دنبال مي كند:
۱- فراهم آوردن قالبي براي معنا كردن وقايع، رخداد ها و پديده هاي جامعه شناختي
۲- پيش بيني كردن وقايع، رخدادها و پديده ها در آينده اي نزديك
هر نظريه علمي براي انجام چنين هدفي بايد دو وظيفه اساسي را هميشه مد نظر قرار دهد.
اين دو وظيفه از جمله #خصايص_اصلي_علم نيز به شمار مي روند:
الف:
توجه به كاربست روش هاي تحقيق و نتايج حاصله از پژوهش هاي عيني براي فهم وقايع و پيش بيني كردن آنها.
ب: توجه به معرفت بشري و نظام مفروضات مسلم موجود در هر مكتبي كه مي تواند هم پيشنهاد دهنده تحقيقات و پژوهش باشد و هم در نتيجه تحقيقات و پژوهش، اصلاح، تكميل و يا تغيير يابد.
* #فايده_نظريه_علمی
با توجه به ديدگاه برخي جامعه شناسان مي توان موارد ذيل را از جمله فوايد نظريه به شمار آورد:
۱- نظريه مي تواند افكار جديدي را در روند حل مسائل نظري و عملي برانگيزد.
۲- نظريه ممكن است الگوهايي از موضوعات و مسائل مورد بحث ارائه دهد، به طوري كه بتوان يك توصيف جامع و طرح گونه از آنها عرضه كرد.
۳- تجزيه و تحليل و نقد هر نظريه ممكن است به نظريات تازه اي منجر گردد.
۴- نظريه ممكن است الهام بخش فرضيات علمي تازه اي باشد.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#ELIT
#الیت
#نظریه_پردازان_نخبه_گرایی_کلاسیک
ب) #گائتانو_موسکا:
سیاستشناس ایتالیایی و دشمن دموکراسی، سیاست را مجمع اشراف میداند.
مهمترین کتاب او " #عناصر_علم_سیاست" در 1895م به رشتهی تحریر درآمد.
ایشان معتقد به طبقهبندی همهی جوامع به دو طبقهی کوچک (طبقهسیاسی و حکومتکننده همانند اصطلاح نخبگان حاکم در دیدگاه پارهتو است) و بزرگ (طبقهی غیرسیاسی و حکومتشونده) بود و معتقد بود :
"هر اندازه اجتماع سیاسی پر جمعیتتر و بزرگتر باشد به همان نسبت گروه حکومتکننده کوچکتر و محدودتراند."
ایشان اذعان دارند که در جوامع بدوی " #قدرت_نظامی"،
در جوامع پیشرفتهتر "#نمادهای_مذهبی"،
در مرحلهی بعد از پیشرفت اجتماعی " #ثروت"
و بالاخره در جوامع بسیار پیشرفته " #دانش" از اهمیت اساسی برخوردارند.
ج) #روبرت_میشل (میخلز):
وی شخصی رادیکال، سوسیالیست و آلمانی اصل بود که به دلیل عقایدش از تدریس در دانشگاههای آلمانی محروم شد.
اما در واقع این حزب سوسیال دموکرات آلمان بود که به علت تمایلش به الیگارشی باعث سرخوردگی میخلز گردید.
یکی از اصول دیدگاهیش، نقد مارکسیسم و کثرتگرایی در قالب غیرقابل اجتناب بودن بوروکراسی و الیگارشی یا حکومت نخبگان است که در نقد کثرتگرایی استدلال میکند "حکومت مستقیم مردم، امری محال است چون نظام نمایندگی واقعی امکانپذیر نیست پس دموکراسی نمیتواند از بهوجود آمدن ساختار سیاسی الیگارشی جلوگیری کند."
همین استدلال را در مورد احزاب سیاسی بهکار میبرد که
"کارویژههای فنی و اجرایی (اداری) احزاب سیاسی، موجب میشودتا وجود بوروکراسی و الیگارشی اجتنابناپذیر شوند."
میخلز برروی مفهوم سازمان (همین مفهوم "سازمان" اساسی برای الیگارشی ماکس وبر قرار میگیرد) تاکید میکرد اما آنرا در معنای الیگارشی طرح، و در قالب مدل "قانون آهنین الیگارشی" تشریح مینمود.
بقاء و تداوم سازمان بوروکراسی خود را در گروه رهبری میدانست که از یک طرف مدل مذکور سلطهی رهبری بر دیگران را تضمین میکند، از طرف دیگر ناکارآمدی تودهها پایهی تشکیلدهندهی سلطهی نخبگان و یا رهبران است. بنابراین میخلز نتیجه میگیرد:
چون کارآمدی فرآیند سیاسی (در انتخابات یا حزب) به سازماندهی است و تودههای اکثریت ناکارآمد به سازماندهی خود هستند, لذا آنها نیاز به لیدر و ارشاد دارند و در همین سازماندهی است که سلطهی نخبگان و رهبران اجتنابناپذیر میگردد و تبعیت تودهها از خواستههای آنها را تضمین مینماید.
از مهمترین آثار او میتوان به " #جامعه_شناسی_احزاب_در_دموکراسیهای_مدرن" در سال 1911م و " #فاشیسم_و_سوسیالیسم_یک_جریان_سیاسی_در_ایتالیا" در دو جلد در سالهای 1926-1925م اشاره کرد.
وی همانند #موسکا و #پارهتو به دموکراسی بدبین، اما شر دموکراسی را کمتر از شر دیگر انواع حکومتها میداند.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#ELIT
#الیت
#نظریه_پردازان_نخبه_گرایی_کلاسیک
ب) #گائتانو_موسکا:
سیاستشناس ایتالیایی و دشمن دموکراسی، سیاست را مجمع اشراف میداند.
مهمترین کتاب او " #عناصر_علم_سیاست" در 1895م به رشتهی تحریر درآمد.
ایشان معتقد به طبقهبندی همهی جوامع به دو طبقهی کوچک (طبقهسیاسی و حکومتکننده همانند اصطلاح نخبگان حاکم در دیدگاه پارهتو است) و بزرگ (طبقهی غیرسیاسی و حکومتشونده) بود و معتقد بود :
"هر اندازه اجتماع سیاسی پر جمعیتتر و بزرگتر باشد به همان نسبت گروه حکومتکننده کوچکتر و محدودتراند."
ایشان اذعان دارند که در جوامع بدوی " #قدرت_نظامی"،
در جوامع پیشرفتهتر "#نمادهای_مذهبی"،
در مرحلهی بعد از پیشرفت اجتماعی " #ثروت"
و بالاخره در جوامع بسیار پیشرفته " #دانش" از اهمیت اساسی برخوردارند.
ج) #روبرت_میشل (میخلز):
وی شخصی رادیکال، سوسیالیست و آلمانی اصل بود که به دلیل عقایدش از تدریس در دانشگاههای آلمانی محروم شد.
اما در واقع این حزب سوسیال دموکرات آلمان بود که به علت تمایلش به الیگارشی باعث سرخوردگی میخلز گردید.
یکی از اصول دیدگاهیش، نقد مارکسیسم و کثرتگرایی در قالب غیرقابل اجتناب بودن بوروکراسی و الیگارشی یا حکومت نخبگان است که در نقد کثرتگرایی استدلال میکند "حکومت مستقیم مردم، امری محال است چون نظام نمایندگی واقعی امکانپذیر نیست پس دموکراسی نمیتواند از بهوجود آمدن ساختار سیاسی الیگارشی جلوگیری کند."
همین استدلال را در مورد احزاب سیاسی بهکار میبرد که
"کارویژههای فنی و اجرایی (اداری) احزاب سیاسی، موجب میشودتا وجود بوروکراسی و الیگارشی اجتنابناپذیر شوند."
میخلز برروی مفهوم سازمان (همین مفهوم "سازمان" اساسی برای الیگارشی ماکس وبر قرار میگیرد) تاکید میکرد اما آنرا در معنای الیگارشی طرح، و در قالب مدل "قانون آهنین الیگارشی" تشریح مینمود.
بقاء و تداوم سازمان بوروکراسی خود را در گروه رهبری میدانست که از یک طرف مدل مذکور سلطهی رهبری بر دیگران را تضمین میکند، از طرف دیگر ناکارآمدی تودهها پایهی تشکیلدهندهی سلطهی نخبگان و یا رهبران است. بنابراین میخلز نتیجه میگیرد:
چون کارآمدی فرآیند سیاسی (در انتخابات یا حزب) به سازماندهی است و تودههای اکثریت ناکارآمد به سازماندهی خود هستند, لذا آنها نیاز به لیدر و ارشاد دارند و در همین سازماندهی است که سلطهی نخبگان و رهبران اجتنابناپذیر میگردد و تبعیت تودهها از خواستههای آنها را تضمین مینماید.
از مهمترین آثار او میتوان به " #جامعه_شناسی_احزاب_در_دموکراسیهای_مدرن" در سال 1911م و " #فاشیسم_و_سوسیالیسم_یک_جریان_سیاسی_در_ایتالیا" در دو جلد در سالهای 1926-1925م اشاره کرد.
وی همانند #موسکا و #پارهتو به دموکراسی بدبین، اما شر دموکراسی را کمتر از شر دیگر انواع حکومتها میداند.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
♢1
#کارکردگرایی_ساختاری
#Structural_Functionalism
نظریه کارکردگرایی ساختاری(ساختی) یکی از عمدهترین نظریهها پس از شکلگیری جامعهشناسی است.
این نظریه تمایز دهنده دوره #کلاسیک جامعهشناسی با دوره #مدرن است و به طور عمده از گرایشی کلی به سوی تحلیل کارکردگرایانه در قرن 19 نشأت میگیرد.
کارکردگرایی ساختاری از رهیافتی بهره میبرد که جامعه را شامل نظامی از اجزاء مختلف به هم پیوسته میداند که ساختارهای گوناگون را شکل میدهند و هر کدام کارکردی خاص در کل نظام دارند.
کارکردگرایی ساختاری ریشه در آثار #کنت، #اسپنسر، #دورکیم و تعلق آنها به ارگانیسم، نیازهای اجتماعی، ساختارها و کارکردها دارد.
#پیش_فرضهای_کارکردگرایی:
سهم پارسونز در شکلگیری کارکردگرایی ساختاری بیش از سایرین است.
وی با تکیه بر پیشفرضهای مطرح شده در زیر به طرح نظریه کارکردگرایی ساختی پرداخته است:
1. سیستم اجتماعی یک کل دارای بخشهای مرتبط با یکدیگر، از قبیل سازمانها و نهادهای اجتماعی است؛
2. سیستم اجتماعی دارای حیات و در حال استمرار و بقاست؛
3. سیستم اجتماعی به گونهای طراحی شده که امکان ارتباط با سیستمهای دیگر را داشته باشد؛
4. سیستم اجتماعی با مشکلاتی از قبیل نیازها یا درخواستهایی روبروست که موجب بقا و ادامه حیات سیستمها میشوند؛
5. سیستم اجتماعی دارای خصوصیات نظم و تعادل است و اجزای آن به یکدیگر وابستهاند؛
6. ثبات و تغییر در آن توأمان است؛
7. سیستمها به واسطه شرایط محیطی محدود میشوند.
پارسونز معتقد است کارکرد، مجموعه فعالیتهایی است که در جهت برآوردن یک نیاز یا نیازهای نظام انجام میگیرد.
وی با این تعریف معتقد است 4 تکلیف برای همه نظامها ضرورت دارد:
1. #تطبیق( Adaptation# )؛
هر نظامی باید خودش را با موقعیتی که در آن قرار گرفته تطبیق دهد؛
2. #دستیابی_به_هدف
( #Goal_Attainment)
یک نظام باید هدفهای اصلیاش را تعیین کند و به آنها دست یابد؛
3. #یکپارچگی_و_انسجام
( #Integration )
هر نظامی باید روابط متقابل میان اجزایش را تنظیم کرده و به رابطه میان چهار تکلیف کارکردیاش نیز انسجام ببخشد؛
4. #پایداری(Latency# )؛
هر نظامی باید انگیزشهای افراد و الگوهای فرهنگی آفریننده و نگهدارنده این انگیزشها را ایجاد، نگهداری و تجدید کند.
این چهار تکلیف با چهار نظام کنش، « #سیستم_زیستی» از طریق سازگاری و تغییر شکل جهان خارجی، « #سیستم_شخصیتی» از طریق تعیین هدف نظام و بسیج منافع برای دستیابی به آنها، « #سیستم_اجتماعی» از طریق کارکرد یکپارچگی و « #سیستم_فرهنگی» که از طریق وضوحبخشی به اهداف و ارائه الگوهای فرهنگی، پایداری را ایجاد میکنند، رابطه دارد.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
♢1
#کارکردگرایی_ساختاری
#Structural_Functionalism
نظریه کارکردگرایی ساختاری(ساختی) یکی از عمدهترین نظریهها پس از شکلگیری جامعهشناسی است.
این نظریه تمایز دهنده دوره #کلاسیک جامعهشناسی با دوره #مدرن است و به طور عمده از گرایشی کلی به سوی تحلیل کارکردگرایانه در قرن 19 نشأت میگیرد.
کارکردگرایی ساختاری از رهیافتی بهره میبرد که جامعه را شامل نظامی از اجزاء مختلف به هم پیوسته میداند که ساختارهای گوناگون را شکل میدهند و هر کدام کارکردی خاص در کل نظام دارند.
کارکردگرایی ساختاری ریشه در آثار #کنت، #اسپنسر، #دورکیم و تعلق آنها به ارگانیسم، نیازهای اجتماعی، ساختارها و کارکردها دارد.
#پیش_فرضهای_کارکردگرایی:
سهم پارسونز در شکلگیری کارکردگرایی ساختاری بیش از سایرین است.
وی با تکیه بر پیشفرضهای مطرح شده در زیر به طرح نظریه کارکردگرایی ساختی پرداخته است:
1. سیستم اجتماعی یک کل دارای بخشهای مرتبط با یکدیگر، از قبیل سازمانها و نهادهای اجتماعی است؛
2. سیستم اجتماعی دارای حیات و در حال استمرار و بقاست؛
3. سیستم اجتماعی به گونهای طراحی شده که امکان ارتباط با سیستمهای دیگر را داشته باشد؛
4. سیستم اجتماعی با مشکلاتی از قبیل نیازها یا درخواستهایی روبروست که موجب بقا و ادامه حیات سیستمها میشوند؛
5. سیستم اجتماعی دارای خصوصیات نظم و تعادل است و اجزای آن به یکدیگر وابستهاند؛
6. ثبات و تغییر در آن توأمان است؛
7. سیستمها به واسطه شرایط محیطی محدود میشوند.
پارسونز معتقد است کارکرد، مجموعه فعالیتهایی است که در جهت برآوردن یک نیاز یا نیازهای نظام انجام میگیرد.
وی با این تعریف معتقد است 4 تکلیف برای همه نظامها ضرورت دارد:
1. #تطبیق( Adaptation# )؛
هر نظامی باید خودش را با موقعیتی که در آن قرار گرفته تطبیق دهد؛
2. #دستیابی_به_هدف
( #Goal_Attainment)
یک نظام باید هدفهای اصلیاش را تعیین کند و به آنها دست یابد؛
3. #یکپارچگی_و_انسجام
( #Integration )
هر نظامی باید روابط متقابل میان اجزایش را تنظیم کرده و به رابطه میان چهار تکلیف کارکردیاش نیز انسجام ببخشد؛
4. #پایداری(Latency# )؛
هر نظامی باید انگیزشهای افراد و الگوهای فرهنگی آفریننده و نگهدارنده این انگیزشها را ایجاد، نگهداری و تجدید کند.
این چهار تکلیف با چهار نظام کنش، « #سیستم_زیستی» از طریق سازگاری و تغییر شکل جهان خارجی، « #سیستم_شخصیتی» از طریق تعیین هدف نظام و بسیج منافع برای دستیابی به آنها، « #سیستم_اجتماعی» از طریق کارکرد یکپارچگی و « #سیستم_فرهنگی» که از طریق وضوحبخشی به اهداف و ارائه الگوهای فرهنگی، پایداری را ایجاد میکنند، رابطه دارد.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
♢2
#اصول_انتقادی_مرتون
با اینکه پارسونز مهمترین نظریهپرداز کارکردگرایی ساختی است؛ اما شاگردش مرتون تنها نویسنده بیانیه مهم در مورد کارکردگرایی ساختاری در جامعهشناسی است.
سه اصل مورد انتقاد مرتون که در تحلیل پیشینیان بود، عبارتند از:
1. #وحدت_کارکردی؛
وی معتقد است وحدت کارکردی فقط در مورد جوامع کوچک ابتدایی درست است و نباید به جوامع بزرگ تعمیم داد؛
2. #شمول_عام؛
یعنی همه صور فرهنگی و اجتماعی، کارکرد مثبت دارند؛
3. #گریز_ناپذیری_کارکردها؛
در اینجا مرتون اصطلاح #کژکارکرد و #کارکرد_منفی برخی ساختارها و رسوم را بیان میدارد.
بر اساس این اصل، نه تنها همه جنبههای معیار جامعه کارکرد مثبت دارند؛ بلکه ضرورت دارند.
مرتون معتقد است باید آمادگی پذیرش این واقعیت را داشته باشیم که شقوق ساختاری و کارکردی گوناگون دیگری را میتوان در داخل جامعه پیدا کرد.
کارکردگرایان ساختاری پیش از مرتون بر کارکردهای یک ساختار یا نهاد تأکید میورزیدند؛ اما مرتون معتقد است، باید بر کارکردهای اجتماعی تأکید شود تا انگیزههای فردی.
به عقیده مرتون کارکردها عبارتند از
#عملکردهایی که تطبیق با سازگاری یک نظام اجتماعی را امکانپذیر میسازند.
وی معتقد است باید کژکارکردها و بدکارکردها نیز در نظر گرفته شوند و همچنین کارکردگرایان ساختی نه تنها باید به کارکردهای آشکار(نیتمند) بلکه باید به کارکردهای پنهانی(غیر نیتمند) نیز بپردازند.
همچنین وی برخلاف کارکردگرایان ساختاری پیش از خود که کل جامعه را مورد تحلیل قرار میدادند معتقد است در تحلیل کارکردی باید میان سطوح مختلف جامعه تفاوت قایل شد زیرا یک ساختار میتواند بخشی از جامعه کارکرد مثبت و برای برخی دیگری کارکرد منفی یا کثرکارکرد داشته باشد.
#انتقادات
1. از نظر ذاتی، نظریه دارای بینشی غیر تاریخی است؛ پدیدها بدون زمینههای تاریخی مورد توجه قرار گرفتهاند؛ محافظهکارانه است و به توصیه وضعیت موجود میپردازد؛
2. از نظر منطقی و روشی، کارکردگرایان به جامعه واقعی و ملموس توجه ندارند و به جای آن به نظامهای انتزاعی میپردازند؛
3. از نظر فراگیری و جهان شمولی، کارکردگرایان ساختی معتقدند نظریهی واحدی وجود دارد که با آن میتوان همه تاریخ را مورد تحلیل قرار داد؛ اما در واقع امر چنین نیست.
منتقدان چنین طرح فراگیری را توهمی بیش نمیدانند و معتقدند که جامعهشناسی باید نظریههایش محدود به یک دوره تاریخی با دامنه متوسط باشد؛
4. نظریه، توان مقابله با تقابل را ندارد زیرا هدف اصلی آن انسجام و سازگاری است؛
5. نظریه، به کنشگر کمتر توجه کرده و در مقابل، بیشتر به ساخت اجتماعی و عناصر ساختی پرداخته است.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
♢2
#اصول_انتقادی_مرتون
با اینکه پارسونز مهمترین نظریهپرداز کارکردگرایی ساختی است؛ اما شاگردش مرتون تنها نویسنده بیانیه مهم در مورد کارکردگرایی ساختاری در جامعهشناسی است.
سه اصل مورد انتقاد مرتون که در تحلیل پیشینیان بود، عبارتند از:
1. #وحدت_کارکردی؛
وی معتقد است وحدت کارکردی فقط در مورد جوامع کوچک ابتدایی درست است و نباید به جوامع بزرگ تعمیم داد؛
2. #شمول_عام؛
یعنی همه صور فرهنگی و اجتماعی، کارکرد مثبت دارند؛
3. #گریز_ناپذیری_کارکردها؛
در اینجا مرتون اصطلاح #کژکارکرد و #کارکرد_منفی برخی ساختارها و رسوم را بیان میدارد.
بر اساس این اصل، نه تنها همه جنبههای معیار جامعه کارکرد مثبت دارند؛ بلکه ضرورت دارند.
مرتون معتقد است باید آمادگی پذیرش این واقعیت را داشته باشیم که شقوق ساختاری و کارکردی گوناگون دیگری را میتوان در داخل جامعه پیدا کرد.
کارکردگرایان ساختاری پیش از مرتون بر کارکردهای یک ساختار یا نهاد تأکید میورزیدند؛ اما مرتون معتقد است، باید بر کارکردهای اجتماعی تأکید شود تا انگیزههای فردی.
به عقیده مرتون کارکردها عبارتند از
#عملکردهایی که تطبیق با سازگاری یک نظام اجتماعی را امکانپذیر میسازند.
وی معتقد است باید کژکارکردها و بدکارکردها نیز در نظر گرفته شوند و همچنین کارکردگرایان ساختی نه تنها باید به کارکردهای آشکار(نیتمند) بلکه باید به کارکردهای پنهانی(غیر نیتمند) نیز بپردازند.
همچنین وی برخلاف کارکردگرایان ساختاری پیش از خود که کل جامعه را مورد تحلیل قرار میدادند معتقد است در تحلیل کارکردی باید میان سطوح مختلف جامعه تفاوت قایل شد زیرا یک ساختار میتواند بخشی از جامعه کارکرد مثبت و برای برخی دیگری کارکرد منفی یا کثرکارکرد داشته باشد.
#انتقادات
1. از نظر ذاتی، نظریه دارای بینشی غیر تاریخی است؛ پدیدها بدون زمینههای تاریخی مورد توجه قرار گرفتهاند؛ محافظهکارانه است و به توصیه وضعیت موجود میپردازد؛
2. از نظر منطقی و روشی، کارکردگرایان به جامعه واقعی و ملموس توجه ندارند و به جای آن به نظامهای انتزاعی میپردازند؛
3. از نظر فراگیری و جهان شمولی، کارکردگرایان ساختی معتقدند نظریهی واحدی وجود دارد که با آن میتوان همه تاریخ را مورد تحلیل قرار داد؛ اما در واقع امر چنین نیست.
منتقدان چنین طرح فراگیری را توهمی بیش نمیدانند و معتقدند که جامعهشناسی باید نظریههایش محدود به یک دوره تاریخی با دامنه متوسط باشد؛
4. نظریه، توان مقابله با تقابل را ندارد زیرا هدف اصلی آن انسجام و سازگاری است؛
5. نظریه، به کنشگر کمتر توجه کرده و در مقابل، بیشتر به ساخت اجتماعی و عناصر ساختی پرداخته است.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
♢3
#کارل_مانهایم
کارل مانهایم در 27 مارس 1893 در بوداپست مجارستان زاده شد.
پدر و مادرش یهودی و از طبقۀ متوسط جامعه بودند.
مانهایم پس از اتمام تحصیلاتش در دبیرستان علوم انسانی بوداپست، برای ادامه تحصیل در رشته فلسفه به دانشگاه بوداپست رفت.
اندکی پیش از ورود به دانشگاه بود که با گئورگ لوکاچ آشنا شد.
مانهایم از 1915 تا سال 1918 از اعضای فعال گروه حلقه یکشنبه لوکاچ بود، و در همین دوران بود که بسیاری از ایده هایش درباره وضعیت فرهنگ، برای نخستینبار شکل گرفتند.
مانهایم در سال 1912 از بوداپست به قصد ورود به دانشگاه برلین رهسپار آلمان شد در برلین، زیر نظر گئورگ زیمل به تحصیل پرداخت و بسیار تحت تأثیر او قرار گرفت.
وی در سال 1918 دکترای فلسفه گرفت. رساله اش با عنوان " #تحلیل_ساختاری_شناخت_شناسی " در سال 1922 در آلمان منتشر شد.
مانهایم سالها در مقام مربی در دانشگاه هایدلبرگ تدریس کرد. وی در سال 1927، استاد جامعهشناسی و اقتصاد دانشگاه فرانکفورت شد و تا زمانی که نازی ها در سال 1933 او را اخراج کردند، در آنجا ماند.
در سال 1933 وارد لندن شد و از 1935 بهمثابه استاد تماموقت جامعه شناسی در مدرسه علوم سیاسی و اقتصادی لندن به تدریس پرداخت.
سرانجام مانهایم پس از دوازده سال تدریس در لندن، در نهم ژانویه 1947، اندکی پس از پایان جنگ جهانی دوم، چشم از جهان فرو بست.
#آثار_کارل_مانهایم
مانهایم در اوایل دهه 1920، با موفقیت چندین مقاله خود را منتشر کرد که از جمله عبارت بودند از:
- مشخصه ممیزه دانش فرهنگی جامعهشناختی (1922)، که در آن از مارکس به سبب افتادن در دام تناقضهای نسبی گرا، انتقاد کرد،
- یک نظریه جامعه شناختی در خصوص فرهنگ و شناخت پذیری آن (1924)، که در آن مارکس و رویکرد اثبات گرایانه اش به عرصه اجتماعی- اقتصادی را تحسین کرد،
- تاریخگرایی (1924)،
- مسئله جامعه شناسی شناخت (1925)، که نخستین مباحثی بودند که وی صریحاً در حوزه جامعه شناسی شناخت طرح کرد.
- تفسیر ایدئولوژیکی و جامعه شناختی پدیده فکری (1926)، که در آن مانهایم، با تلاش مارکس برای ارائه یک توضیح علّی از مقوله معنا موافق نبود.
اثر مهم مانهایم در جامعه شناسی معرفت، " #ایدئولوژی_و_اتوپیا" در 1929 در آلمان به چاپ رسید.
آثار دیگر مانهایم عبارتاند از:
انسان و جامعه در عصر بازسازی (1940)،
آزادی، قدرت و برنامهریزی مردمی (1950) و
در باب تفسیرهای جهانبینی (1952).
ادامه دارد ...
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
♢3
#کارل_مانهایم
کارل مانهایم در 27 مارس 1893 در بوداپست مجارستان زاده شد.
پدر و مادرش یهودی و از طبقۀ متوسط جامعه بودند.
مانهایم پس از اتمام تحصیلاتش در دبیرستان علوم انسانی بوداپست، برای ادامه تحصیل در رشته فلسفه به دانشگاه بوداپست رفت.
اندکی پیش از ورود به دانشگاه بود که با گئورگ لوکاچ آشنا شد.
مانهایم از 1915 تا سال 1918 از اعضای فعال گروه حلقه یکشنبه لوکاچ بود، و در همین دوران بود که بسیاری از ایده هایش درباره وضعیت فرهنگ، برای نخستینبار شکل گرفتند.
مانهایم در سال 1912 از بوداپست به قصد ورود به دانشگاه برلین رهسپار آلمان شد در برلین، زیر نظر گئورگ زیمل به تحصیل پرداخت و بسیار تحت تأثیر او قرار گرفت.
وی در سال 1918 دکترای فلسفه گرفت. رساله اش با عنوان " #تحلیل_ساختاری_شناخت_شناسی " در سال 1922 در آلمان منتشر شد.
مانهایم سالها در مقام مربی در دانشگاه هایدلبرگ تدریس کرد. وی در سال 1927، استاد جامعهشناسی و اقتصاد دانشگاه فرانکفورت شد و تا زمانی که نازی ها در سال 1933 او را اخراج کردند، در آنجا ماند.
در سال 1933 وارد لندن شد و از 1935 بهمثابه استاد تماموقت جامعه شناسی در مدرسه علوم سیاسی و اقتصادی لندن به تدریس پرداخت.
سرانجام مانهایم پس از دوازده سال تدریس در لندن، در نهم ژانویه 1947، اندکی پس از پایان جنگ جهانی دوم، چشم از جهان فرو بست.
#آثار_کارل_مانهایم
مانهایم در اوایل دهه 1920، با موفقیت چندین مقاله خود را منتشر کرد که از جمله عبارت بودند از:
- مشخصه ممیزه دانش فرهنگی جامعهشناختی (1922)، که در آن از مارکس به سبب افتادن در دام تناقضهای نسبی گرا، انتقاد کرد،
- یک نظریه جامعه شناختی در خصوص فرهنگ و شناخت پذیری آن (1924)، که در آن مارکس و رویکرد اثبات گرایانه اش به عرصه اجتماعی- اقتصادی را تحسین کرد،
- تاریخگرایی (1924)،
- مسئله جامعه شناسی شناخت (1925)، که نخستین مباحثی بودند که وی صریحاً در حوزه جامعه شناسی شناخت طرح کرد.
- تفسیر ایدئولوژیکی و جامعه شناختی پدیده فکری (1926)، که در آن مانهایم، با تلاش مارکس برای ارائه یک توضیح علّی از مقوله معنا موافق نبود.
اثر مهم مانهایم در جامعه شناسی معرفت، " #ایدئولوژی_و_اتوپیا" در 1929 در آلمان به چاپ رسید.
آثار دیگر مانهایم عبارتاند از:
انسان و جامعه در عصر بازسازی (1940)،
آزادی، قدرت و برنامهریزی مردمی (1950) و
در باب تفسیرهای جهانبینی (1952).
ادامه دارد ...
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
☆4
#کارل_مانهایم
#تاثیر_پذیری :
از میان مهمترین عوامل فکری موثر بر مانهایم، میتوان به #هگل، #مارکس و #دیلتای اشاره کرد.
آنچه #هگل در خصوص مشروط شدن تاریخی روح بشر، روابط دیالکتیکی موجود بین پدیده های تاریخی و فرایند اندیشه گفته است، همگی در آثار مانهایم استفاده شده اند.
مانهایم از هگل مفهوم تاریخ را به مثابه فرایندی منتظم و پویا برگرفت و آموخت که به واقعیات و رخدادها، چونان پدیدهها و رویدادهایی مجزا، بلکه بهصورت مرتبط با نیروها و جریانهای غالب اجتماعی بنگرد.
مانهایم به تبعیت از هگل بود که به تاریخ چون فرایندی منتظم و پویا نگریست.
وی از طریق #لوکاچ با آثار #مارکس آشنا شد.
مانهایم در تمام عمر کوشید اصول روششناختی مارکس را در زمینه بررسی انسان، جامعه و تاریخ بهکار بندد.
او ایده مارکس را مبنیبر وجود پیوند بین ساختار اقتصادی جامعه و سازمان حقوقی و سیاسی آن پذیرفت.
مارکس مستقیماً بر دیدگاه #اتوپیایی مانهایم اثر گذاشت.
تاریخباوری مانهایم با ایده مارکس پیوند خورده است؛ مبنیبر اینکه شیوه های اندیشیدن با شیوه های عمل پیوند خورده اند.
مانهایم بر این باور رسید که ایده ها صرفاً از درون فرد سرچشمه نمیگیرند؛ بلکه در واکنش به تعیین کنندههایی شکل میگیرند که از بیرون ساختارهای اجتماعی سرچشمه میگیرند. او در حوزه جامعهشناسی شناخت نیز متأثر از نظریه ایدئولوژی مارکس بود.
وی همچنین از #دیلتای در تأکید بر عناصر اختیاری و مؤثر در جهت گیری و شکل دهی تفکر، دوگانگی در نظریه معرفت که بین نقش عناصر ارزشی در توسعه علوم دقیق و علوم فرهنگی میدهد؛ تمایز بین شناخت و تفسیر از یکسو، و تجربه و تفهم از سوی دیگر، و عدم اعتقاد به اینکه ورود ارزش به علم مستلزم عدم اعتبار قضاوتهای تجربی است، نیز تأثیر پذیرفته است.
#اثرگذاری_کارل_مانهایم
وی سهم پراهمیت و ماندگاری در رشته جامعهشناسی دارد، شهرت عمده وی به سبب پدید آوردن یکی از زیرشاخه های اصلی جامعه شناسی، یعنی #جامعه_شناسی_شناخت است.
وی کوشید نشان دهد که فرایند اجتماعی چطور در ارتباط متقابل با تفکر قرار دارد و با اینکه هیچگاه نتوانست ترکیبی منسجم ارائه کند اما به آن نزدیک شد.
مانهایم از خود نیز انتقاد میکرد و در مواردی تفکرات خود را نیز نقض میکرد.
آثار مانهایم از جمله تشخیص درد زمانه، بازسازی اجتماعی مبتنیبر برنامه ریزی و عقلگرایی و عقلگریزی، با اینکه کمتر از آثار اولیه او مورد توجه قرار گرفتند مناسب جامعه امروز و آینده به نظر میرسند و جامعهشناسان از آنها بهره میبرند.
مانهایم در مقدمه ای بر جامعه شناسی آموزش به مسائل و موضوعات آموزش و پرورش (نحوه آموزش و نحوه یادگیری، کیفیت آموزش و پرورش) پرداخته که امروزه در مسائل آموزشی و جامعهشناسی آموزش و پرورش از آن استفاده میشود.
وی #آموزش_از_راه_دور و #تلویزیون_آموزشی را پیشگویی کرده بود.
همچنین کوشش مانهایم را برای جلب مخاطبانی گسترده تر میتوان از روی عناوین یک رشته کتابهایی تشخیص داد که به تشویق او یک ناشر برجسته بریتانیایی تحت عنوان کلی و روشنگر مجموعه بین المللی کتب جامعه شناسی و بازسازی اجتماعی منتشر کرده بود.
این مجموعه در معرفی بسیاری از آثار جامعه شناختی به مردم انگلیس و در دسترس قرار دادن کتابهایی که پیش از این در دسترس آنها نبودند، بسیار مؤثر بود و به وسیعتر ساختن افق جامعه تقریباً بسته جامعه شناسان بریتانیایی کمک قابل توجهی کرد.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
☆4
#کارل_مانهایم
#تاثیر_پذیری :
از میان مهمترین عوامل فکری موثر بر مانهایم، میتوان به #هگل، #مارکس و #دیلتای اشاره کرد.
آنچه #هگل در خصوص مشروط شدن تاریخی روح بشر، روابط دیالکتیکی موجود بین پدیده های تاریخی و فرایند اندیشه گفته است، همگی در آثار مانهایم استفاده شده اند.
مانهایم از هگل مفهوم تاریخ را به مثابه فرایندی منتظم و پویا برگرفت و آموخت که به واقعیات و رخدادها، چونان پدیدهها و رویدادهایی مجزا، بلکه بهصورت مرتبط با نیروها و جریانهای غالب اجتماعی بنگرد.
مانهایم به تبعیت از هگل بود که به تاریخ چون فرایندی منتظم و پویا نگریست.
وی از طریق #لوکاچ با آثار #مارکس آشنا شد.
مانهایم در تمام عمر کوشید اصول روششناختی مارکس را در زمینه بررسی انسان، جامعه و تاریخ بهکار بندد.
او ایده مارکس را مبنیبر وجود پیوند بین ساختار اقتصادی جامعه و سازمان حقوقی و سیاسی آن پذیرفت.
مارکس مستقیماً بر دیدگاه #اتوپیایی مانهایم اثر گذاشت.
تاریخباوری مانهایم با ایده مارکس پیوند خورده است؛ مبنیبر اینکه شیوه های اندیشیدن با شیوه های عمل پیوند خورده اند.
مانهایم بر این باور رسید که ایده ها صرفاً از درون فرد سرچشمه نمیگیرند؛ بلکه در واکنش به تعیین کنندههایی شکل میگیرند که از بیرون ساختارهای اجتماعی سرچشمه میگیرند. او در حوزه جامعهشناسی شناخت نیز متأثر از نظریه ایدئولوژی مارکس بود.
وی همچنین از #دیلتای در تأکید بر عناصر اختیاری و مؤثر در جهت گیری و شکل دهی تفکر، دوگانگی در نظریه معرفت که بین نقش عناصر ارزشی در توسعه علوم دقیق و علوم فرهنگی میدهد؛ تمایز بین شناخت و تفسیر از یکسو، و تجربه و تفهم از سوی دیگر، و عدم اعتقاد به اینکه ورود ارزش به علم مستلزم عدم اعتبار قضاوتهای تجربی است، نیز تأثیر پذیرفته است.
#اثرگذاری_کارل_مانهایم
وی سهم پراهمیت و ماندگاری در رشته جامعهشناسی دارد، شهرت عمده وی به سبب پدید آوردن یکی از زیرشاخه های اصلی جامعه شناسی، یعنی #جامعه_شناسی_شناخت است.
وی کوشید نشان دهد که فرایند اجتماعی چطور در ارتباط متقابل با تفکر قرار دارد و با اینکه هیچگاه نتوانست ترکیبی منسجم ارائه کند اما به آن نزدیک شد.
مانهایم از خود نیز انتقاد میکرد و در مواردی تفکرات خود را نیز نقض میکرد.
آثار مانهایم از جمله تشخیص درد زمانه، بازسازی اجتماعی مبتنیبر برنامه ریزی و عقلگرایی و عقلگریزی، با اینکه کمتر از آثار اولیه او مورد توجه قرار گرفتند مناسب جامعه امروز و آینده به نظر میرسند و جامعهشناسان از آنها بهره میبرند.
مانهایم در مقدمه ای بر جامعه شناسی آموزش به مسائل و موضوعات آموزش و پرورش (نحوه آموزش و نحوه یادگیری، کیفیت آموزش و پرورش) پرداخته که امروزه در مسائل آموزشی و جامعهشناسی آموزش و پرورش از آن استفاده میشود.
وی #آموزش_از_راه_دور و #تلویزیون_آموزشی را پیشگویی کرده بود.
همچنین کوشش مانهایم را برای جلب مخاطبانی گسترده تر میتوان از روی عناوین یک رشته کتابهایی تشخیص داد که به تشویق او یک ناشر برجسته بریتانیایی تحت عنوان کلی و روشنگر مجموعه بین المللی کتب جامعه شناسی و بازسازی اجتماعی منتشر کرده بود.
این مجموعه در معرفی بسیاری از آثار جامعه شناختی به مردم انگلیس و در دسترس قرار دادن کتابهایی که پیش از این در دسترس آنها نبودند، بسیار مؤثر بود و به وسیعتر ساختن افق جامعه تقریباً بسته جامعه شناسان بریتانیایی کمک قابل توجهی کرد.
🆔👉 @iran_novin1
Forwarded from دستیار زیر نویس و هایپر لینک
[({🔥 @iran_novin1🔥})]
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
☆5
#کارل_مانهایم
#جامعه_شناسی_شناخت
بیشترین سهم مانهایم را در نظریه جامعهشناختی، به #جامعه_شناسی_شناخت وی نسبت میدهند.
جامعه شناسی شناخت در چارچوب تفکر مارکسیستی، در خصوص رابطه ایده ها با بافت تاریخیشان پایه گذاری شده است.
مانهایم استدلال کرد که ایده ها چندین منشأ دارند (ازجمله نسلها، گروه های منزلتی، مدارس) اما منشأ ایده های فرهنگی طبقه اجتماعی افراد است.
به نظر وی #معرفت وسیله تطابق آدمی با #محیط اوست و چون #نظام_طبقاتی ازجمله اهمّ اموری است که محیط اجتماعی را میسازد ناچار معرفت انسانی هم #رنگ_طبقاتی دارد و به مقاصد و اغراض اجتماعی آمیخته است.
مانهایم اعتقاد داشت، جامعهشناسی شناخت بهعنوان نظریه، درصدد است که رابطه میان شناخت و هستی را تحلیل کند و به عنوان پژوهش تاریخی- جامعهشناختی میکوشد صورتهایی را که این رابطه طی تحول فکری و معنوی بشر به خود گرفته است پیجویی نماید.
وی تفکر (شناخت) را نه فعالیتی جدا افتاده، بلکه فعالیتی میدانست که ریشه در بستر جامعه شناختی دارد.
بهعبارتی شیوه تفکر افراد بیش از آنکه به خود آنان بستگی داشته باشد، به جامعه ای که در آن رشد میکنند و نیز فرایندهای تفکر پیشینیان بستگی دارد.
از اینرو، کل شناخت اکتسابی است. و محصول چیزی است که در خلال تاریخ تکامل یافته است.
از نظر او افراد از دو راه متمایز به کسب شناخت نائل میشوند.
یکی از #درون ( معانی فردی)
و دیگری از #برون (بازتاب فرایندی اجتماعی که افراد جزئی از آنند).
مانهایم جامعه شناسی شناخت را چنین تعریف میکند:
رشته ای که وابستگی کارکردی هر نوع دیدگاه فکری را به واقعیت گروه اجتماعی متمایز شده ای که در پس آن است، میپوید و وظیفه اش پیگیری مکرر ردپای تکامل دیدگاههای متنوع است.
به عقیده مانهایم شرایط اجتماعی در هر دوره ای نوع دانش یا چگونگی اندیشه در آن دوره را تعیین میکنند.
او این نظر خود را #نسبت_گرایی نامید.
در نسبتگرایی تأکید بر این واقعیت است که :
هر اظهارنظری از زاویه یک چشمانداز خاص نسبت به موقعیت معینی حاصل شده است.
مزیتی که این روش برای ناظر داشت این بود که اندیشه او را از جزمیت و جمود محفوظ نگاه میداشت و کیفیتی نرم و دیالکتیکی به آن میداد البته به شرطی که شخص میکوشید همه جریانهای متضاد و متعارض را در دید خویش بگنجاند.
جامعهشناسی شناخت با #نظریه_ایدئولوژی، رابطه نزدیک دارد، ولی تمایزشان از یکدیگر پیوسته بیشتر میشود.
این وظیفه بر عهده نظریه ایدئولوژی گذاشته شده است که نقاب از چهره فریبکاریها و تلبیسهای کمابیش آگاهانه گروههای ذینفع جامعه بشری، بهویژه حزبهای سیاسی، بر دارد.
جامعه شناسی شناخت دلبسته شیوه های متنوعی است که در آنها موضوعهای شناسایی، متناسب با تفاوتهای محیطهای اجتماعی، خود را به عاملهای شناسایی عرضه میکنند.
بدین ترتیب ساختارهای ذهنی ناچار در زمینه ها و محیطهای مختلف اجتماعی به نحوهای متفاوتی شکل میگیرند.
🆔👉 @iran_novin1
]🔥 ایران نوین 🔥[
#جامعه_شناسی
☆5
#کارل_مانهایم
#جامعه_شناسی_شناخت
بیشترین سهم مانهایم را در نظریه جامعهشناختی، به #جامعه_شناسی_شناخت وی نسبت میدهند.
جامعه شناسی شناخت در چارچوب تفکر مارکسیستی، در خصوص رابطه ایده ها با بافت تاریخیشان پایه گذاری شده است.
مانهایم استدلال کرد که ایده ها چندین منشأ دارند (ازجمله نسلها، گروه های منزلتی، مدارس) اما منشأ ایده های فرهنگی طبقه اجتماعی افراد است.
به نظر وی #معرفت وسیله تطابق آدمی با #محیط اوست و چون #نظام_طبقاتی ازجمله اهمّ اموری است که محیط اجتماعی را میسازد ناچار معرفت انسانی هم #رنگ_طبقاتی دارد و به مقاصد و اغراض اجتماعی آمیخته است.
مانهایم اعتقاد داشت، جامعهشناسی شناخت بهعنوان نظریه، درصدد است که رابطه میان شناخت و هستی را تحلیل کند و به عنوان پژوهش تاریخی- جامعهشناختی میکوشد صورتهایی را که این رابطه طی تحول فکری و معنوی بشر به خود گرفته است پیجویی نماید.
وی تفکر (شناخت) را نه فعالیتی جدا افتاده، بلکه فعالیتی میدانست که ریشه در بستر جامعه شناختی دارد.
بهعبارتی شیوه تفکر افراد بیش از آنکه به خود آنان بستگی داشته باشد، به جامعه ای که در آن رشد میکنند و نیز فرایندهای تفکر پیشینیان بستگی دارد.
از اینرو، کل شناخت اکتسابی است. و محصول چیزی است که در خلال تاریخ تکامل یافته است.
از نظر او افراد از دو راه متمایز به کسب شناخت نائل میشوند.
یکی از #درون ( معانی فردی)
و دیگری از #برون (بازتاب فرایندی اجتماعی که افراد جزئی از آنند).
مانهایم جامعه شناسی شناخت را چنین تعریف میکند:
رشته ای که وابستگی کارکردی هر نوع دیدگاه فکری را به واقعیت گروه اجتماعی متمایز شده ای که در پس آن است، میپوید و وظیفه اش پیگیری مکرر ردپای تکامل دیدگاههای متنوع است.
به عقیده مانهایم شرایط اجتماعی در هر دوره ای نوع دانش یا چگونگی اندیشه در آن دوره را تعیین میکنند.
او این نظر خود را #نسبت_گرایی نامید.
در نسبتگرایی تأکید بر این واقعیت است که :
هر اظهارنظری از زاویه یک چشمانداز خاص نسبت به موقعیت معینی حاصل شده است.
مزیتی که این روش برای ناظر داشت این بود که اندیشه او را از جزمیت و جمود محفوظ نگاه میداشت و کیفیتی نرم و دیالکتیکی به آن میداد البته به شرطی که شخص میکوشید همه جریانهای متضاد و متعارض را در دید خویش بگنجاند.
جامعهشناسی شناخت با #نظریه_ایدئولوژی، رابطه نزدیک دارد، ولی تمایزشان از یکدیگر پیوسته بیشتر میشود.
این وظیفه بر عهده نظریه ایدئولوژی گذاشته شده است که نقاب از چهره فریبکاریها و تلبیسهای کمابیش آگاهانه گروههای ذینفع جامعه بشری، بهویژه حزبهای سیاسی، بر دارد.
جامعه شناسی شناخت دلبسته شیوه های متنوعی است که در آنها موضوعهای شناسایی، متناسب با تفاوتهای محیطهای اجتماعی، خود را به عاملهای شناسایی عرضه میکنند.
بدین ترتیب ساختارهای ذهنی ناچار در زمینه ها و محیطهای مختلف اجتماعی به نحوهای متفاوتی شکل میگیرند.
🆔👉 @iran_novin1