نشر هونار
271 subscribers
3.28K photos
173 videos
15 files
1.01K links
نشر هونار به شماره پروانه۱۰۱۹۵ فعال در حوزه كتاب‌های عمومی با تمرکز بر ادبیات ایران و جهان (شعر و داستان)
🌐 www.hoonaar.com
📧 info@hoonaar.com
📧 hoonaarpub@gmail.com

📞 02144489680
📲 09363913953

admin: @hoonaarpub
Instgrm: hoonaar.publication
Download Telegram
برشی از کتاب...

سیاوش همیشه می‌گفت ازدواج، عشق را از آدم می‌گیرد و با خنده و شوخی مثال می‌آورد تا حالا دیدید یک داستان عاشقانه، به ماجراهای پس از ازدواج بپردازد؟! همیشه داستان عشاق با ازدواج آنها به «پایان» می‌رسد.
اما این‌ها مهم نیستند. من او را دوست داشتم. عاشقش بودم و عاشقش ماندم. لااقل من، حکم کلی سیاوش را نقض می‌کردم و او این را می‌دانست.*


* (اگر ازدواج، همه را به سایه‌هایی از آن‌چه در قبل از ازدواج بودند، تنزل می‌دهد پس من کسی بودم که مثل همه نبود و سیاوش کسی بود مثل همه)

#پایان‌نامه
#داستان_ايراني
به قلم شاعر، نویسنده و منتقد ادبی
#حسین_رسول_زاده
#نشر_هونار
چاپ دوم

@hoonaarpublication
📚فهرست رمان و مجموعه داستان (قیمت جدید)



#پایان_نامه
اثر #حسین_رسول_زاده
#چاپ_دوم
۲۲هزار تومان


#استهبان_در_صدای_باد_و_خاک_گم_بود
اثر #بهاءالدین_مرشدی
۲۰هزار تومان


#ماه_خاکستری
#عبدالرضا_عابدیان
۱۰هزار تومان


#قرنطینه۱۳۹۸
داستان‌های منتخب کمپین "از خانه بگو"
۲۵ هزار تومان


#نامه‌ی_عاشقانه‌ای_که_هرگز_فرستاده_نشد
اثر #دوریس_لسینگ
ترجمه #مصطفی_شایان و #اکرم_شایان
۲۱هزار تومان


#زنی_با_موهای_قرمز
#اورهان_پاموك
#رويا_پورمناف
#چاپ_هفتم
۴۶ هزار تومان


#تورکان
اثر #عایشه_کولین
ترجمه #رویا_پورمناف
۴۲ هزارتومان


#پرنده‌هایی_با_بال‌های_شکسته
اثر #عایشه_کولین
ترجمه #رویا_پورمناف
۵۶ هزارتومان


#در_کوران_زمستان
اثر #ایزابل_آلنده
ترجمه #لادن_کزازی
۵۴هزار تومان


#شما_هم_می_توانید_متفاوت_باشید
اثر #واسوانی
ترجمه #زهرا_جلالی_وند
۱۷هزار تومان


#زندگي_در_آئينه_شعر
اثر #ضياءالدين_خسروشاهي
۲۵هزار تومان


#وسوسه_هاي_ناكوك
#اشا_صدر_اشكوري
۷/۵۰۰تومان


#تسخير_خيابانهاي_آمريكا
اثر #نوام_چامسكي
ترجمه دكتر #ضیاءالدین_خسروشاهی
۱۵هزار تومان


#نبوغ
#فيلمنامه #سیدامير_پروين_حسيني
۲۲هزار تومان


#ذره_اي_ايمان_داشته_باش
اثر #ميچ_آلبوم
ترجمه #حجت_اله_سرلك
ناموجود


#نشر_هونار
@hoonaarpublication
گاهی صدایی می‌شنوم از
میان کتاب‌هایی که نخوانده‌ام
پچ پچی گاهی از
کتاب‌های فراموش شده
در پساپشت قفسه‌ها
و شاید یا
فریادی از میان دست نوشته‌هایم
در تاریکی نمناک چمدانی
هنوز باز نشده

کلمات همسفران همواره منند
هر بار که از خانه‌ای
به خانه‌ای دیگر کوچ می‌کنم
شباهنگام
سپیده‌دمان
یا در عصری که
طعم چای و سیگار می‌دهد
درِ خانه‌ام را می‌کوبند
و با نگاهی بهت‌زده
به ازدحام کلمات:
«من خانه را به یک نفر اجاره داده‌ام نه هزار نفر»
و
کوچی دیگر
سایه می‌گسترد


#حسین_رسول_زاده


@hoonaarpublication
Forwarded from نشر هونار
بعد چگونه خواهد شد؟
📚نظریه داستانی از
#حسین_رسول_زاده


داستان‌ها چگونه به وجود آمدند؟ نخستین داستان‌ها بر بنیاد کدامین روایت‌ها تجلی می‌یافتند ؟

ای.ام.فورستر با استمداد از استعاره‌ای توصیفی به این پرسش پاسخ داده است:
«شنونده‌ی اولیه‌ی داستان، آدمی بوده ژولیده موی که خسته و کوفته و پس از مبارزه با ماموت‌ها یا کرگدن‌های پشمالو در کنار آتش می‌نشسته و چرت زنان به داستان گوش فرا می‌داد و تنها چیزی که او را بیدار نگه می‌داشت، انتظار بود:
بعد چه خواهد شد»

به گمان او «داستانی که واقعا
داستان باشد باید واجد یک خصیصه باشد: شنونده را بر آن دارد که بخواهد بداند بعد چه پیش خواهد آمد. بر عکس ناقص است وقتی کاری کند که خواننده نخواهد بداند بعد چه خواهد شد»

ظاهراً داستان های هزار ویک شب هم که می توان آن را به نوعی سر آغاز قصه‌گویی تلقی کرد، بر این سخن فورستر، مهر تایید می‌زند:
«چون قصه به این جا رسید، بامداد شد و شهرزاد لب از داستان فرو بست»
و همین تعلیق و انتظار بود که مرگ مولف ( شهرزاد) را به تاخیر می‌انداخت. زیرا داستان به پایان نمی‌رسید و شنونده برای دانستن آن چه بعدا پیش خواهد آمد باید تا شبی دیگر به انتظار می‌نشست: بعد چه خواهد شد؟

به زعم فورستر و بسیاری از نظریه‌پردازان داستان‌نویسی ، این انتظار، این که مخاطب داستان بخواهد بداند «بعد چه خواهد شد» خصیصه‌ی بنیادین و جاودان تمامی داستان‌های تکامل یافته است.
در واقع نیز بسیاری از داستان‌های آفریده در قلمرو ادبیات داستانی، از دن کیشوت گرفته تا هنوز بر بنیاد همین ساختار شکل گرفته‌اند. زنجیره‌ی حوادث و تجلی آن‌ها در روایت‌های خطی، موجد انتظاری‌ست که خواننده را وارد دالان طول و درازی می‌کند تا بخواهد بداند «بعد چه خواهد شد».

اما به گمان من چنین ساختاری خصیصه‌ی همواره‌ی همه‌ی داستان‌ها نیست. دیری ست داستان با خروج از روایت‌های خطی، افق‌های انتظار را از محدوده‌ی ثابت نمایِ «بعد چه خواهد شد» به قلمرو دیگری گسترش داده است:
«بعد چگونه خواهد شد؟»

کافکا در داستان‌هایش خواننده را ناگهان در پایان رخدادها و حوادث قرار می‌دهد. گرگوار زامزا در «مسخ» وقتی از خواب برمی‌خیزد ناگهان در می‌یابد به حشره‌ای عظیم‌الجثه بدل شده است. و ژوزف ک در «محاکمه» به ناگاه مورد بازخواست قرار می‌گیرد. داستان به حوادثی که منجر به تبدیل گرگوار زامزا به حشره و رویدادهایی که منتهی به بازخواست ژوزف ک شده نمی‌پردازد. در واقع کافکا روایت خود را از جایی آغاز می‌کند که حوادث به پایان رسیده‌اند. بعد چه خواهد شد، به اتمام رسیده و جای خود را به بعد چگونه خواهد شد سپرده است.
در این داستان‌ها آن‌چه خواننده را بیدار نگاه می‌دارد «چه خواهد شد» داستان نیست زیرا خواننده در همان آغاز دانسته است چه شده است، او داستان را می‌خواند تا چگونگی داستان را کشف کند.
میلان کوندرا در رمان «جاودانگی» آشکارا به خواننده نشان می‌دهد اگنس شخصیت اصلی داستانش کسی نیست جز موجودی خیالی که او از حرکت دست پیرزنی (در استخر شنا) آفریده است. او در همین رمان نشان می‌دهد داستان «خیابان تنگی نیست که کسی شخصیت‌هایش را به ضرب تازیانه به جلو براند... رمان نباید شبیه مسابقه‌ی دو چرخه سواری بشود بلکه باید مثل ضیافتی باشد با غذاهای بسیار» چرا که خواننده حق دارد همه چیز را ببیند و برگزیند.

توماس مان در داستان «تصادف قطار» آشکارا دست خود را نزد خواننده رو می‌کند و در همان دو سطر نخستین «‌چه خواهد شد» داستان را فاش می‌کند. اما آشکارگی فرجام حوادث، چیزی از کشش داستان نمی‌کاهد زیرا توماس مان به جای انتظار کلاسیک، نوع دیگری از انتظار را در ذهن خواننده ایجاد می‌کند. برای خواننده که بی‌درنگ و در همان دو سطر نخستین به ماجرا پی برده جالب است که بداند نویسنده، این حادثه‌ی پایان یافته‌ی مکشوف را « چگونه » روایت می‌کند و چطور از آن دو سطر، داستانی می‌سازد!

پیتربروک و آلبر کامو عمدا بسیاری از متن‌های معروف را در صحنه، « روایت» کرده‌اند. همگان می‌دانند فرجام تراژدی «هملت» چه بوده و راسکولنیکف به چه سرنوشتی دچار شد. کسانی که برای دیدن چندین باره‌ی «هملت» بلیت خریده‌اند قصدشان دانستن سرنوشت هملت نبوده بلکه پاسخ به این انتظار بوده که «چگونگی» دیگری از این تراژدی را شاهد شوند...

تاریخ داستان، تاریخ گریز روایت است از شیوه‌های روایت. اما تاکنون روح داستان در افق‌های دو انتظار، در ضرباهنگ دو تعلیق ظاهر شدن است:

بعد چه خواهد شد.
بعد چگونه خواهد شد.

آیا می‌توان انتظار داشت داستان در تاریخ پیشاروی خود، انتظارات دیگری کشف کند؟
باید در انتظار ماند بعد چه پیش خواهد آمد



#حسین_رسول_زاده
#نشر_هونار
@hoonaarpublication
Forwarded from نشر هونار
🔸برشی از یک گفت‌وگو

در این رمان، هر چند که روایت میان دو راوی اول شخص (که هر یک از زاویه‌ی دید خود، جهان را روایت می‌کند و روایت آنها گاه و بی‌گاه همدیگر را قطع یا نقض می‌کنند) و روایت دانای کل (که بی‌اعتنا به روایت راویان اول شخص، روایت خود را باز می‌تاباند) دست به دست می‌شود، اما در این بین یک راوی دیگر نیز حضور دارد که بی‌هیچ منشا مشخصی، در هیات زیرنویس‌ها، ارجاعات و صفحات سپید... هر از چندی، سکان روایت را به دست می‌گیرد و برخلاف منطق ارجاعات که در تایید و مستند ساختن «متن» مورد استناد قرار می‌گیرند، خود بدل به متنی می‌شود که متن اصلی را نقض می‌کند...
بدین ترتیب «پایان‌نامه» که بستر آشنایی شخصیت‌های داستان ( آذر و سیاوش ) در رمان پایان‌نامه بوده، خود را در ساختار روایی رمان باز می‌تاباند اما بر خلاف پایان‌نامه‌ها، به پایان، به نتیجه نمی‌رسد و «فراموشی» بستری می‌شود که از دل آن منطق داستان‌های عاشقانه فرو می‌ریزد...

«حسین رسول زاده»


#پایان‌نامه
#حسین_رسول_زاده
#نشر_هونار
#چاپ_دوم
‌‏

@hoonaarpublication
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#برگه_شوندان

میان قلم و کاغذ پیوندی ست کُشنده. کاغذ، قلم را می نوشد و قلم، کاغذ را تسخیر می کند. آنان برای ظهور دیگری ، باید او را بکُشند. کاغذ ، قلم را از جوهر تهی می کند و قلم ، کاغذ را به سیاهی می کشد. اما گویی این پیوند به مناسبت میان نویسنده و خواننده نیز سرایت می کند. نویسنده ، خواننده را تسخیر می کند و خواننده بر او چیره می‌شود : نویسنده، خواننده را فتح می کند و خواننده بر او غلبه می کند بی آنکه کسی از این میدان پیروز بیرون بیاید. و در نهایت آنچه باقی می ماند متن است همچون میدانی فرامانده از قلم های خالی و کاغذهای سیاه شده که نه از آنِ نویسنده است و نه از آنِ خواننده

#حسین_رسول_زاده

https://t.me/shavandanpage
در جهانی
در سراشیبی پایان
دل من
امیدوار است هنوز
به نبض مبهمِ یک جویبار
و یا
پرواز گیج یک سنجاقک

و به این دست‌نوشته‌هایِ نمناکِ بی‌مخاطب
در جهانی
در سراشیبی پایان


#حسین_رسول_زاده


@hoonaarpublicatio
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#برگه_شوندان

میان قلم و کاغذ پیوندی ست کُشنده. کاغذ، قلم را می نوشد و قلم، کاغذ را تسخیر می کند. آنان برای ظهور دیگری ، باید او را بکُشند. کاغذ ، قلم را از جوهر تهی می کند و قلم ، کاغذ را به سیاهی می کشد. اما گویی این پیوند به مناسبت میان نویسنده و خواننده نیز سرایت می کند. نویسنده ، خواننده را تسخیر می کند و خواننده بر او چیره می‌شود : نویسنده، خواننده را فتح می کند و خواننده بر او غلبه می کند بی آنکه کسی از این میدان پیروز بیرون بیاید. و در نهایت آنچه باقی می ماند متن است همچون میدانی فرامانده از قلم های خالی و کاغذهای سیاه شده که نه از آنِ نویسنده است و نه از آنِ خواننده

#حسین_رسول_زاده

https://t.me/shavandanpage
4_5947529054889447054.pdf
272.6 KB
آن که می‌میرد، کیست؟

#حسین_رسول_زاده

منتشر در مجله "سیاه مشق " بهار ۱۴۰۲

در فوریه ۱۸۰۴ هنگامی که کانت در هشتادسالگی در می‌گذشت، واپسین سخن خود را بر زبان آورد: "خوب است"
اشاره‌ی او در این واپسین، به چه چیز بود؟ چه چیز خوب است؟ مرگ یا زنده‌گی؟
مرگ که مقابل او ایستاده یا زنده‌گی که پشت سرش مانده است؟ کدام خوب است؛ آن که به استقبال‌اش آمده یا آن که به بدرقه‌اش شتافته؟
اشاره‌ی او به زنده‌گی نیست زیرا تمام شده، و به مرگ نیست زیرا آغاز نشده! او به چه چیز اشاره می‌کند؟

ادامه متن در فایل


این مطلب در نشریه
#سیاه_مشق شماره ۲۴ بهار سال ۱۴۰۲ منتشر شده است.

#نشر_هونار
@hoonaarpublication
Forwarded from نشر هونار
#برشی_از_کتاب

..رابطه ی ما به جایی رسید که یا باید از هم می‌پاشید و یا این که به ازدواج منتهی می‌شد. و من ترجیح دادم به ازدواج ختم شود.
همین الان متوجه شدم عبارت متناقض و گزنده‌ای را به کار بردم‌: به ازدواج «‌ختم‌» شد. این گونه سخن گفتن، شاید چندان هم تصادفی نباشد. من همواره برآن بودم ازدواج،  خاتمه ی یک رابطه است. در مورد ما هم به نظرم همین طور بود. ازدواج به رابطه‌ی ما پایان داد. رابطه که می‌گویم منظورم رابطه‌ای خاص است . رابطه ای رها و آزاد. مثل خواندن کتاب، که اگر از سر رهایی و ذوق باشد، لذت بخش است و اگر برای رفع تکلیف و از سر اجبار، زجرآور است.
. . . به گمانم احساس میان ما در قبل از ازدواج زیباتر بود. شاید اشتباه می کنم اما به گمانم آن رابطه، قائم به ذات بود. خودش، خودش را تعریف می کرد. به چیزی جز خودش متکی نبود. بعد از ازدواج احساس کردم رابطه ی ما استقلال خود را از دست داد و حالا با قواعد ازدواج تعریف و هدایت و کنترل می‌شد؛ و این خوشایند من نبود.


|«پایان‌نامه»روایتی‌ کنش‌مند میان عشق و فراموشی|

📚رمان
#پایان_نامه
#چاپ_دوم ۱۳۹۸
#حسین_رسول_زاده
#نشر_هونار

@hoonaarpublication