📣 تردد در محور کرج ـ چالوس بدون زنجیر چرخ ممنوع شد
🔻رئیس پلیس راه استان البرز: تردد در محور کرج - چالوس بدون همراه داشتن زنجیر چرخ ممکن نیست و پلیس یا خوردهایی که زنجیر چرخ نداشته باشند بر اساس قانون برخورد میکند. #وضعیت_راه
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
🔻رئیس پلیس راه استان البرز: تردد در محور کرج - چالوس بدون همراه داشتن زنجیر چرخ ممکن نیست و پلیس یا خوردهایی که زنجیر چرخ نداشته باشند بر اساس قانون برخورد میکند. #وضعیت_راه
🍁 @ferdows18 💯 🍁
فردوس بهشت محلات تهران
آخرین وضعیت ترافیکی: درحال حاضر ترافیک درمحورهای اصلی بصورت عادی و روان می باشد.
آخرین وضعیت جوی :
- بارش برف و باران در استان های آذربایجانغربی و اردبیل
- بارش باران در استان های آذربایجان شرقی،غربی ، ایلام ، بوشهر ، خوزستان ، کردستان،زنجان،لرستان،مرکزی،همدان،چهارمحال وبختیاری، کرمانشاه ، گیلان و مازندران و زنجان
- مه گرفتگی در استان های آذربایجان شرقی ، خراسان شمالی و قزوین
محورهاي مسدود شریانی :
1) کرج - چالوس و بالعکس
2) یاسوج - شیراز
3) آق قلا - گرگان
4) اهرم - فراشبند
5) قدیم خرم آباد - پلدختر
6) آزادشهر - شاهرود
7) گنبد - کلاله
محورهاي مسدود غيرشريانی :
1) اولنگ - شاهرود
2) شمشک - دیزین
3) پونل - خلخال
4) سی سخت - پادنا
5) گنجنامه - تویسرکان
6) سروآباد - پاوه
7) وازک - بلده
8) قدیم بستان - چذابه
9) چلگرد - صمصامی (گردنه های چری و شاه منصوری)
10) آق قلا - عطاآباد
11) بندر ترکمن - سه راهی یساقی
12) دیباج - گلوگاه
13) گمیشان - آق قلا
14) گمیشان - خواجه نفس
15) طرود - معلمان
16) چاشم - خطیرکوه
17) قدیم مشهد - چناران
18) شاندیز - زشک
19) طرقبه - نقندر - کنگ
20) طرقبه - جاغرق
21) قلعه گنج - رودبار
22) خسرج - حمیدیه #وضعیت_راه
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
آخرین وضعیت جوی :
- بارش برف و باران در استان های آذربایجانغربی و اردبیل
- بارش باران در استان های آذربایجان شرقی،غربی ، ایلام ، بوشهر ، خوزستان ، کردستان،زنجان،لرستان،مرکزی،همدان،چهارمحال وبختیاری، کرمانشاه ، گیلان و مازندران و زنجان
- مه گرفتگی در استان های آذربایجان شرقی ، خراسان شمالی و قزوین
محورهاي مسدود شریانی :
1) کرج - چالوس و بالعکس
2) یاسوج - شیراز
3) آق قلا - گرگان
4) اهرم - فراشبند
5) قدیم خرم آباد - پلدختر
6) آزادشهر - شاهرود
7) گنبد - کلاله
محورهاي مسدود غيرشريانی :
1) اولنگ - شاهرود
2) شمشک - دیزین
3) پونل - خلخال
4) سی سخت - پادنا
5) گنجنامه - تویسرکان
6) سروآباد - پاوه
7) وازک - بلده
8) قدیم بستان - چذابه
9) چلگرد - صمصامی (گردنه های چری و شاه منصوری)
10) آق قلا - عطاآباد
11) بندر ترکمن - سه راهی یساقی
12) دیباج - گلوگاه
13) گمیشان - آق قلا
14) گمیشان - خواجه نفس
15) طرود - معلمان
16) چاشم - خطیرکوه
17) قدیم مشهد - چناران
18) شاندیز - زشک
19) طرقبه - نقندر - کنگ
20) طرقبه - جاغرق
21) قلعه گنج - رودبار
22) خسرج - حمیدیه #وضعیت_راه
🌈 @ferdows18 💯
فردوس بهشت محلات تهران🌈
✿❀رمان #واقعی
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #دوم
این را به اقاجون هم گفته بودم... وقتی داشت از #مشکلات_زندگی با #جانباز میگفت
اقاجون سکوت کرد.. سرم را گرفت و پیشانیم را بوسید،
توی چشم هایم نگاه کرد وگفت:
_بچه ها بزرگ میشوند ولی ما بزرگتر ها باور نمیکنیم
بعد رو ب مامان کرد و گفت:
_شهلا انقدر بزرگ شده است که بتواند در مورد زندگیش تصمیم بگیرد از این ب بعد کسی ب شهلا کاری نداشته باشد
ایوب گفت:
_من #عصب دستم قطع شده و برای اینکه ب دستم تسلط داشته باشم گاهی دست بند #اهنی میبندم... #عضله بازویم از بین رفته و تا حالا چند بار #عملش کرده اند و از جاهای دیگر بدنم ب ان گوشت #پیوند زده اند
ظاهرش هیچ کدام انها را ک میگفت نشان نمیداد... نفس عمیقی کشیدم و گفتم :
_برادر بلندی اگر قسمت باشد ک شما #نابینا بشوید.. چشم های #من میشوند چشم های #شما
کمی مکث کرد و ادامه داد:
_ #موج_انفجار من را گرفته است
گاهی #به_شدت عصبی میشوم،وقت هایی ک عصبانی هستم باید #سکوت کنید تا ارام شوم
من_اگر منظورتان عصبانیت است که خب #من_هم عصبی ام
_عصبی بشوم شاید یکی دوتا وسیله بشکنم
اینها را میگفت ک بترساندم
حتما او هم شایعات را شنیده بود که بعضی از دختر ها برای گرفتن #پناهندگی با #جانباز #ازدواج میکنند...
و بعد توی فرودگاه خارج از کشور ولشان میکنند و میرودند .
گفتم:
_اما شما این جزئیات را درباره جانبازیتان به #خانواده من نگویید #من باید از #وضعیت شما باخبر میشدم که شدم.
گفت:
_خب حاج خانم نگفتید #مهریه تان چیست؟؟
چند لحظه فکر کردم و گفتم:
_ #قران
سریع گفت:_مشکلی نیست.
از صدایش معلوم بود #ذوق کرده است.
گفتم:
_ولی یک شرط و شروطی دارد!
ارام پرسید:
_چه شرطی؟؟
من_نمیگویم یک جلد #قرآن!👉
میگویم 👈"ب" بسم الله قرآن تا اخر زندگیمان #حکم بین من و شما باشد. اگر اذیتم کنید ،به همان " #ب " بسم الله #شکایت میکنم.اما اگر توی زندگی با من خوب باشید، #شفاعتتان را به همان "ب" بسم الله میکنم.
ساکت بود از کنار چادرم نگاهش کردم.
سرش پایین بودو فکر میکرد...
صورتش سرخ شده بود... ترسانده بودمش.
گفتم:_انگار قبول نکردید.
_ نه قبول میکنم ،فقط یک مساله می ماند!
چند لحظه مکث کرد.
_شهلا؟
موهای تنم سیخ شد...
از صفورا شنیده بودم ک زود گرم میگیرد و صمیمی میشود.
ولی فکر نمیکردم تا این حد باشد.
نه به بار بود و نه به دار ،انوقت من را به اسم کوچکم صدا میزد..
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
#ادامه_دارد
✿❀ #زندگینامہ_شہیدایوب_بلندے
✿❀نیمہ ݐــنہان ماه ۱۵
✿❀قسمت #دوم
این را به اقاجون هم گفته بودم... وقتی داشت از #مشکلات_زندگی با #جانباز میگفت
اقاجون سکوت کرد.. سرم را گرفت و پیشانیم را بوسید،
توی چشم هایم نگاه کرد وگفت:
_بچه ها بزرگ میشوند ولی ما بزرگتر ها باور نمیکنیم
بعد رو ب مامان کرد و گفت:
_شهلا انقدر بزرگ شده است که بتواند در مورد زندگیش تصمیم بگیرد از این ب بعد کسی ب شهلا کاری نداشته باشد
ایوب گفت:
_من #عصب دستم قطع شده و برای اینکه ب دستم تسلط داشته باشم گاهی دست بند #اهنی میبندم... #عضله بازویم از بین رفته و تا حالا چند بار #عملش کرده اند و از جاهای دیگر بدنم ب ان گوشت #پیوند زده اند
ظاهرش هیچ کدام انها را ک میگفت نشان نمیداد... نفس عمیقی کشیدم و گفتم :
_برادر بلندی اگر قسمت باشد ک شما #نابینا بشوید.. چشم های #من میشوند چشم های #شما
کمی مکث کرد و ادامه داد:
_ #موج_انفجار من را گرفته است
گاهی #به_شدت عصبی میشوم،وقت هایی ک عصبانی هستم باید #سکوت کنید تا ارام شوم
من_اگر منظورتان عصبانیت است که خب #من_هم عصبی ام
_عصبی بشوم شاید یکی دوتا وسیله بشکنم
اینها را میگفت ک بترساندم
حتما او هم شایعات را شنیده بود که بعضی از دختر ها برای گرفتن #پناهندگی با #جانباز #ازدواج میکنند...
و بعد توی فرودگاه خارج از کشور ولشان میکنند و میرودند .
گفتم:
_اما شما این جزئیات را درباره جانبازیتان به #خانواده من نگویید #من باید از #وضعیت شما باخبر میشدم که شدم.
گفت:
_خب حاج خانم نگفتید #مهریه تان چیست؟؟
چند لحظه فکر کردم و گفتم:
_ #قران
سریع گفت:_مشکلی نیست.
از صدایش معلوم بود #ذوق کرده است.
گفتم:
_ولی یک شرط و شروطی دارد!
ارام پرسید:
_چه شرطی؟؟
من_نمیگویم یک جلد #قرآن!👉
میگویم 👈"ب" بسم الله قرآن تا اخر زندگیمان #حکم بین من و شما باشد. اگر اذیتم کنید ،به همان " #ب " بسم الله #شکایت میکنم.اما اگر توی زندگی با من خوب باشید، #شفاعتتان را به همان "ب" بسم الله میکنم.
ساکت بود از کنار چادرم نگاهش کردم.
سرش پایین بودو فکر میکرد...
صورتش سرخ شده بود... ترسانده بودمش.
گفتم:_انگار قبول نکردید.
_ نه قبول میکنم ،فقط یک مساله می ماند!
چند لحظه مکث کرد.
_شهلا؟
موهای تنم سیخ شد...
از صفورا شنیده بودم ک زود گرم میگیرد و صمیمی میشود.
ولی فکر نمیکردم تا این حد باشد.
نه به بار بود و نه به دار ،انوقت من را به اسم کوچکم صدا میزد..
به روایت همسر شهید بلندی شهلا غیاثوند
#ادامه_دارد