کانال فردوس
536 subscribers
46.8K photos
12.2K videos
236 files
1.59K links
https://t.me/ferdows18


کانال فرهنگی ؛اجتماعی ؛ اقتصادی؛ خبری و سیاسی محله فردوس.(حسینی و فردوس)
بهشت محله های تهران.
سازنده علی تفرشی اینستا گرام ali.tafreshi

ارتباط با ادمین
@alit123456789
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
فردا تهران بارانی است

🔻اصغری، کارشناس هواشناسی: شرایط کیفیت هوای استان تهران، اصفهان و مرکزی مناسب نبود.

🔻فردا نیمه غربی و شمالی درگیر بارش باران خواهد شد.

🔻یکی از هسته های بارندگی سه شنبه در سواحل دریای خزر واقع خواهد شد.

🔻فردا تهران بارانی است.

🔻از چهارشنبه با کاهش دما روبرو هستیم.


🍁🍂🍁@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍁🍂🍁
💙 بازار اصفهان در زمان کدام پادشاه صفوی ساخته شد؟
Anonymous Quiz
11%
شاه صفی
13%
شاه طهماسب
36%
شاه اسماعیل
39%
شاه عباس
💙 رنگ بندی تیره و تاریک از ویژگی های بارز قالی های کدام قوم است؟
Anonymous Quiz
27%
بلوچ
40%
قشقایی
27%
شاهسون
7%
افشار
معنی کلمه ' screen ' به فارسی؟
Anonymous Quiz
15%
حروف الفبا
7%
دلار
77%
صفحه نمایش
2%
صندلی
معمار برج آزادی تهران کیست؟
Anonymous Quiz
3%
قوم الدینی
42%
حسین امانت
39%
هوشنگ سیحون
16%
میرمیران
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‍مراسم پنچ نوجوانی که در اصفهان بدون اطلاع خانواده ماشین برداشتند و با تریلی کنار خیابان برخورد کردند


🍁🍂🍁@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍁🍂🍁
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
💠 گزارش اختصاصی کانال یافت آباد از #جشنواره_انارستان در یافت آباد

🔶فروش انواع محصولات
🔶برگزاری برنامه های شاد با حضور هنرمندان

این جشنواره از ساعت ۱۴ تا ۲۲ هر روز تا تاریخ یکم آذرماه برقرار است.

♦️ مکان: یافت آباد ، خیابان شهید مرتضی زندیه ، مجتمع شهید شهریاری


🍁🍂🍁@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍁🍂🍁
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

💖رویای_مادرانه 💖
قسمت ۹۷

مقابل در ماشین را پارک کرد و پیاده شدند.
دکتر صدر گفت: اینجا بود.
احمد متحیر به کوچه و خانه نگاه کرد: چرا اینجا؟
دکتر صدر دستانش را به هم گره زد و آرنجش را به سقف ماشین تکیه داد و از پشت عینک آفتابی اش گفت: حقوق علی هنوز وصل نشده بود. مثل اینکه پولی هم که براش گذاشته بودی تموم شده بود. قولنامه ای هم نبود که نشون بده پول پیش پیشت داره. مامان ایران میگفت هیچ پولی نداشت و برای اجاره اینجا هم از اونها پول قرض می کنه و چند ماه بعد که حقوق علی رو میگیره و جمع می کنه، براشون میاره. شنیدم تو یک کارخونه هم اینجاها کار می کرد.
بعد به سمت در می رود و در میزند. دختر بچه ای در را باز می کند و دکتر صدر می گوید: خانم کوچولو! مامان بابات هستن؟
دخترک به داخل خانه می دود و داد میزند: مامان! مامان یه آقا اومده.
چند دقیقه بعد زن جوان با چادر گلدار در را باز میکند.
دکتر صدر: سلام خانم. من دنبال خانمی به نام حنانه هستم که اینجا مستاجر بودن.
زن لبخند می زند: حنانه خانم از اینجا رفتن چند ساله!
احمد جلو می آید: آدرسی ازش دارید؟
زن به احمد نگاه می کند و سلام می کند و می گوید: من نه. اما مادرشوهرم حتما داره.
احمد می پرسد: مادرشوهرتون کجاست؟
زن می گوید: رفته شهرستان
دکتر صدر می گوید: کی بر می گردن؟
زن گفت: معلوم نیست.
دکتر صدر دوباره پرسید: شماره تماسی ندارن؟
زن گفت: بفرمایید داخل ببینم می تونم تماس بگیرم.
وارد خانه می شوند. احمد به خانه نگاه می کند: اتاقش کدوم بود؟
زن اتاق نزدیک در را نشان می دهد: خیلی سال اینجا بودن. شاید شش هفت سال. خیلی با مادرشوهرم دوست بودن. بخاطر شرایطی که پیش اومد، مجبور شدن ازش بخوان اتاق رو خالی کنه‌. شوهر و برادر شوهرم تو جنگ جانباز شدن آخه‌.
اتاقی را نشان داد و گفت: بفرمایید داخل.
مردی روی تخت خوابیده بود. زن گفت: آقا قباد! اینها دنبال خاله حنانه هستن.
مرد ماسک اکسیژن را از روی صورتش برداشت: برگشتین احمد آقا؟
احمد جلو رفت و صورت قباد را بوسید: منو از کجا میشناسی؟
مرد خنده ای کرد که سرفه اش گرفت: خاله حنانه همیشه منتظر بود برگردید. مادرم می گفت هنوز منتظره احمد آقا بیاد. براش که خواستگار میومد گریه می کرد. یک بار شنیدم که به مادرم گفت« یک بار جلوی احمد آقا ازم خواستگاری کردن، خیلی عصبانی و ناراحت شد» می گفت « من به احمد آقا قول دادم منتظر بمونم» می بینم که برگشتید.
زن شماره می گرفت بعد صدایش آمد: سلام خاله! خوبین؟ بچه ها، آقا خوبن؟ الحمدالله خوبه. سلام داره! دست بوسن خاله جان! مامان اونجاست؟دست شما درد نکنه، بزرگیتون رو میرسونم. سلام مامان. خوبید؟ نه، حالش خوبه، همه خوبن. مامان یک آقایی اومده دنبال خاله حنانه! احمد آقا! آره فکر کنم. گوشی دستت.
گوشی را سمت احمد می گیرد: می خواد با شما صحبت کنه!
احمد سلام کرد و صدای گریه بلند شد: احمد آقا! خودتون هستین؟ شوهر حنانه؟
قلب احمد به تکاپو افتاد.
احمد: بله. خودمم! دنبال گمشدم اومدم. خبری ازش دارید؟
زن گریه می کرد هنوز. احمد گفت: تو رو خدا گریه نکنید. حنانه خوبه؟ کجاست؟
زن گفت: خیلی سختی کشید. نذارید بیشتر عذاب بکشه. حالش خوب نیست.
احمد دلشوره گرفت: کجاست؟ آدرسش رو دارید؟
زن گفت: گوشی رو بده عروسم بهش بگم.
احمد گوشی را به زن داد و رو به دکتر صدر گفت: میگه حالش خوب نیست!
دکتر صدر می گوید: الان میریم پیشش! نگران نباش.
زن تماس را قطع می کند و می گوید: الان پسرمو صدا می کنم راه رو نشونتون بده، یکم راه زیاده.
پسر دوچرخه اش را از صندوق ماشین در می آورد و می گوید: من دیگه رفتم. خداحافظ
قلب احمد به تکاپو می افتند: اینجا کجاست؟ ته دنیا؟
دکتر صدر می گوید: بیا زودتر پیداش کنیم.
وارد کوچه خاکی می شوند. بچه ها در کوچه بازی می کردند‌. بوی زباله نمی گذاشت نفس بکشند‌. از یکی از بچه ها پرسید: خونه حنانه خانم کدومه؟
بچه ها می ایستند و به سمتی اشاره می کنند: همون که وسایلش رو تو کوچه ریختن.
قلب احمد ایستاد! یا ابوالفضلی گفت و دوید سمت خانه‌. قفل بزرگی روی در بود.
در خانه همسایه را می زند و زن در را باز می‌کند
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رویای_مادرانه💖
قسمت۹۸

احمد: سلام خانم. این همسایه، این خانم کجاست؟ چرا وسایلش بیرونه؟
زن اخم می کند: شما؟
احمد لب می گزد و به سختی می گوید: شوهرشم!
زن لبخند می زند: احمد آقا آزاد شدید؟ خداروشکر.
احمد متعجب میشود: شما منو میشناسید!
نگاه زن به قدری آشناست که انگار سالها همسایه بودند: از حنانه شنیدم شوهرش اسیر شده بود. منتظر بود آزاد بشید. چند ماه پیش که حالش بد شد بردیمش دکتر، فهمیدیم قلبش مریضه، نمی دونم دریچه چی چی گفت. خرج دوا درمونش زیاد بود، کرایه خونه رو سه ماهه نداده، صابخونه اساسش رو ریخت بیرون. همین پیش پای شما گفت چشمم به وسایلش باشه یک سر بره پیش پسرش. هر وقت مشکل داره میره سر قبر علی آقا.
احمد کلافه هر دو دستش را به صورتش کشید:قلبش؟ پول؟ اجاره؟ وای خدا! حنانه!
بر می گردد عقب و به دکتر صدر می گوید: بریم بهشت زهرا!
احمد به سمت قبر علی دوید. کسی نبود. دور تا دورش را نگاه کرد. حنانه را ندید. دکتر صدر گفت: شاید هنوز نرسیده!
احمد گفت: نمی دونم. دلشوره دارم.
به اطراف نگاه می کرد. هیچ کدام از زنانی که اطرافش بودند، حنانه نبود.
صدای جیغ و دادی بلند شد. دکتر صدر به سمت جمعیت دوید. احمد تصادف را دید. سر برگرداند که حنانه را پیدا کند.
دکتر صدر گفت: من ماشین دارم، الان میارم.
بعد بلند تر گفت: احمد بیا!
احمد به سمت دکتر صدر رفت: چی شده؟
دکتر صدر گفت: یک موتوری زده به یک خانم و فرار کرده. بیا ببریمش بیمارستان!
احمد گفت: حنانه رو پیدا نکردم.
دکتر صدر گفت: پای جون یک آدم وسطه!
احمد به دکتر صدر نگاه کرد که دوید و ماشین را جلوتر آورد. دید که چند زن کمک کردند و یک زن چادری را سوار کردند‌. چشم چرخاند در پی حنانه! نبود.
صدای دکتر صدر را شنید: احمد عجله کن!
احمد نشست و دکتر صدر حرکت کرد.
دکتر صدر گفت: رسوندیمش بیمارستان، ماشین رو بردار برو دم خونه اش صبر کن تا بیاد.
از زن صدایی در نمی آمد. احمد به زنی که پشت افتاده بود نگاه کرد و ناراحت پرسید: زنده است؟
دکتر صدر سری تکان داد و گفت: آره می گفتن فقط بیهوشه.
تا بیمارستان سکوت کردند. نیمه های راه بودن که زن بهوش آمد و ناله کرد. دل احمد لرزید. زیر لب استغفرالله گفت. از پنجره بیرون را نگاه کرد و فکرش را با دیدار حنانه مشغول کرد.
به بیمارستان رسیدند، سریع رفت و به پرستاری گفت که نیاز به برانکارد و پرستار دارند. همراه پرستار ها دنبال برانکار آمد. پرستار ها که زن را روی برانکارد خواباندند، چادر را کنار زدند، احمد مات شد: حنانه!
دستش روی ملافه تخت مشت شد: حنانه! حنانه!
پرستار گفت: آقا برو کنار ببریمش داخل. حالش بده.
احمد دنبال برانکارد می دوید. همه زندگی اش روی آن تخت بود! داد زد: حنانه!
دکتر صدر از پشت او را گرفت و نگه داشت: چته مرد؟ آروم باش! خوب میشه! باشه؟
احمد یقه دکتر صدر را گرفت: تو می دونستی؟ می دونستی حنانه است و نگفتی؟
دکتر صدر دست احمد را گرفت و گفت: می گفتم که تا اینجا خودت قبض روح شده بودی! چادرش رو کشیدم روش تا نبینیش!
احمد داد زد: زنمه! زنم! وای خدا! حنانه!
گوشه راهرو نشست و به دیوار تکیه داد: چطور نفهمیدم! صدای ناله هاش دلم رو میلرزوند! سر دلم داد زدم: حنانه رو یادت رفته مگه؟ نگو دلم زودتر از مغزم شناخته بود.
نگاه گنگی به دکتر صدر کرد: اما حنانه که اینقدر ضعیف نبود!
دکتر صدر کنارش نشست و گفت: انگار سخت گذشته بهش. اون خانم گفت که چند ماهه بیماره و افتاده تو خونه! تو خرج دوا درمون کم آورده و اجاره نداده. حتما غذای سیر هم نخورده.
احمد سرش را روی زانو گذاشت: حنانه هیچ وقت غذای سیر نخورد! هیچ وقت...
گریه کردن عیب دارد؟ مرد و زن دارد؟ احمد گریه کرد! مرد جنگ و اسلحه، مرد اسارت و رشادت، مرد همیشه ایستاده، گریه کرد. صدر هم چشم بست و سر به دیوار تکیه داد. دیگر آن دکتر از فرنگ برگشته نبود. دیگر آن کراوات و لباسهای شیک و پیک را نمی پوشید. ساده بود و متین. مثل احمد. مثل علی.
دکتر آمد و گفت:همراه خانم تصادفی کیه؟
احمد و دکتر صدر بلند شدند و مقابل دکتر ایستادند: حالش خوبه؟
کتفش در رفته بود، جا انداختیم. پاش شکسته بود، گچ گرفتیم، دو تا دنده آسیب دیده داره که باید مواظب باشید. بخاطر بیهوش شدنش هم بهتره امشب اینجا بمونن تحت نظر. فردا صبح اگه مشکلی نبود مرخص میشن.
احمد گفت: می تونم ببینمش؟
Delvapasi
Ali ZandVakili
🎶موسیقی
🎙علی زندوکیلی
🎧دلواپسی
🍁🍂🍁@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍁🍂🍁
🌷💗🌷💗🌷
🍃🌼كسے كه منتظر ميماند تا انتخاب شود
هيچوقت خوشبختے را
تجربه نخواهد كرد..
براے خوشبخت شدن
بايد جسور بود و
دل را به دريا زد...
اصلاً بايد هرچه در اين دل لعنتے ميگذرد را بريزيد بيرون
نهايتش اين است
زندگے ات را
با ؛اے كاش؛ ها پيش نميبرے....


علی قاضی نظام
🍁🍂🍁@ferdows18  💯
#فردوس‌بهشت‌محلات‌تهران🍁🍂🍁
تبلیغات محلی👇👇👇
🧨🧨فروشگاه بمب ارزونی🧨🧨

💥💥بیش از ۲۰۰۰ محصول💥💥
🎁🎁دوستان خوبم هر محصولی که دنبالشی و پیدا نمیکنی اینجا پیدا میشه🧮🧮

🧲🧲کافیه یکبار وارد کانال ما بشید و قیمتهای ما رو با فروشگاههای دیگه مقایسه کنید🧲🧲

👇دوستان با ما همراه باشید👇
@Bombarzoonii
@Bombarzoonii
@Bombarzoonii
فروش هم حضوری هم آنلاین
👇👇👇👇👇👇👇👇
فروش حضوری: تهران منطقه۱۸ ،شهرک فردوس،میدان معلم بلوار مداین خ اسماعیلی خ نظافتی پ۵۶ روبروی داروخانه دربندی
@Admin_bombarzooni
@Saeed_Mohammadiy

💥💥قیمت تولیدی💥💥
❤️❤️خرید مستقیم❤️❤️
🧨🧨بدون واسطه🧨🧨
🚗ارسال به سراسر کشور🚗