دكتر هادى انصارى
1.29K subscribers
9.3K photos
2.16K videos
47 files
1.88K links
از نقطه نظرات و انتقادات شما با كمال خوشرويى استقبال مى گردد.
@drhadiansari
Download Telegram
سنت پياده دراربعين ، محورهمبستگى اديان الهى


بخش دوم

«متوکل دستور داد به سال 237 قبر #امام #حسین (ع) و خانه های مجاور را خراب کنند و از رفت و آمد مردم جلوگیری نمایند و تکرار این عمل فجیع در فاصله های کم چنان دلها را جریحه دار و موجب تنفر و انزجار مسلمین گردید که طبقات مختلف بغداد در مساجد، دیوارها، کوچه ها، بازارها و معابر و مجامع عمومی #فحش و #ناسزا بر متوکل نوشتند و شعرا در هجو و توبیخ متوکل #شعر سرودند

#نهضت #عاشورا در طول دو قرن تا زمان متوکل عالم گیر شده بود و هر گونه تغییر و تحول در کربلا و بارگاه امام (ع) در سراسر جهان اسلام منتشر می شد به طوری که اقدام متوکل در سال 236 هجری به گوش شیعیان در آفریقا هم رسید. زید مجنون نام عالم اهل فضلی است که پس از شنیدن اقدامات متوکل از مصر با پای پیاده راهی #عراق می شود. او در سال 237 به کوفه می رسد و از آنجا به همراهی بهلول حکیم پیاده به زیارت امام (ع) می روند.

از ماجرای زید مجنون روایتی شنیدنی در بحارالانوار نقل شده که مراجعه به آن بسیار خواندنی است: مردی که سالها بود در اطراف آرامگاه امام (ع) مامور کشت و زراعت بود، پیش زید آمد و گفت: تو از کجا آمده ای؟ زید جواب داد: از مصر. کشاورز گفت: برای چه آمده ای؟ من بسیار وحشت دارم که تو را بکشند. زید سخت گریه کرد و گفت: شنیدم که قبر فرزند پیامبر صلی الله علیه و آله را خراب کرده، کشت کاری می کنند.

در این هنگام مرد کشاورز خود را به قدم های زید انداخت و داشت می بوسید و می گفت: پدر و مادرم به قربانت! از لحظه ای که تو را دیده ام قلب من نورانی شده و من خدا را شاهد می گیرم. سالها است که من در این سرزمین کشت کاری می کنم. هر وقت آب بر قبر امام حسین (ع) بستم آب می ایستاد و بالای هم می زد و حیران می ماند و دور می زد، قطره ای به قبر مطهر نزدیک نمی گردید و من گویا تا به حال مست بودم به برکت قدم های تو بیدار شدم.


— — — — —

@drhadiansarii
پشت #قفل در ب خانه #حضرت _زهرا ع دنباله بیت دیگر #شعر ، نقش بسته است: «حاشاه أن يحرم الراجي مكارمه أو يرجع الجار منه غير محترم»

………………
@drhadiansarii
سنگ‌نوشته‌های کهن #قرآن در توران‌پشت: بازنمودی از فرهنگ #تصوف

توران پشت نام ناحیه ای است کهن که امروزه بر اساس تقسیمات کشوری از توابع شهرستان #تفتِ استان یزد به شمار می رود. از جمله آثار تاریخی توران پشت باید سنگ نوشته هایی را نام برد که در کنار جاده مال رو، در نزدیکی روستای دره گازه قرار گرفته اند. با بازخوانی متن این سنگ نوشته ها آشکار گردید که قدمت کهن ترین آن ها به نیمه ی اول سدۀ 3ق باز می گردد. بررسی خطوط این کتیبه ها نشان می دهد که در نمونه های قدیم تر ویژگی های خط #کوفی با دقت بیشتری رعایت شده و رفته رفته با گذر زمان، ویژگی های این نوع خط کم رنگ تر دیده می شود. به غیر از #آیات قرآنی مضامین دیگری همچون اسماء الهی و #شعر فارسی نیز بر این کتیبه ها به چشم می خورد. در بخش هایی از این مقاله، در صدد پاسخ به این پرسش بوده ایم که نگارندگان این سنگ نوشته ها با کدام طرز تلقی این نوشته ها را از خود به یادگار گذاشته اند؟ که با تحلیل مضامین به کار رفته در این سنگ نوشته ها، مشخص شد این مضامین نزد متصوفه از اهمیت زیادی برخوردار بوده اند.

توران پشت نام یکی از روستاهای کهن در شهرستان تفت واقع در استان #یزد است که آثار تاریخی موجود در این روستا نشان می دهد حیات در این روستا از زمان #ساسانیان یا #هخامنشیان وجود داشته است.

این روستا در فاصله ۶۰ کیلومتری شهرستان #تفت و ۷۵ کیلومتری مرکز استان #یزد قرار دارد و عده ای نام آن را برگرفته از توران دخت ساسانی می دانند که به مرور زمان تغییر یافته و به توران پشت مشهور شده است.

توران پشت از یک سمت به کوه محصور شده و از سمت دیگر چشم اندازی از دشت دارد و یکی از روستاهایی است که گرچه در طول سالهای گذشته جمعیت خود را از دست داده اما هنوز خانواده های بسیاری در آن زندگی می کنند.
توران پشت، قبرستانی تاریخی و کهن است و #کتیبه هایی که به عنوان سنگ #قبر در قدیم استفاده می شده، در واقع سنگ هایی است که با خط کوفی روی آن حکاکی شده است. : بر سر تپه های مشرف به این روستا، چهار #بقعه _گنبدواره به نام های #شیخ جنید، #چهل دختران، #سید گل سرخ و #پیرمراد وجود داشته که دو بقعه تخریب شده و اکنون فقط بقعه های شیخ #جنید که در واقع آرامگاه ابن ابی #طاهر است و بقعه #چهل دختران پابرجا هستند و اطراف این گنبدها نیز قبرستانی است داستانهای جالبی نیز از #دفن اموات در این قبرستان روایت می کنند.
گنبد و محراب شیخ جنید توران پشت مزین به آیاتی از #قرآن مجید با رنگ #آبی _لاجوردی است و قبرستان این روستای تاریخی که در ارتفاع بلندتری از سطح روستا قرار گرفته، دارای دو قسمت قدیم و جدید است.


_____________
@drhadiansarii
#کودک _سیاه پوست و#شعر زیبایش

……………………………
@drhadiansarii
🔷🔶شعر يک #کودک سياه #پوست:

When I born, I black When I grow up, I black When I born, I black When I grow up, I black When I go in Sun, I black When I scared, I black When I sick, I black And when I die, I still black And you white fellow When you born, you pink When you grow up, you white When you go in sun, you red When you cold, you blue When you scared, you yellow When you sick, you green And when you die, you grey And you calling me colored

وقتی به #دنيا ميام، #سياهم وقتی بزرگ ميشم، سياهم وقتی ميرم زير #آفتاب، سياهم وقتی می #ترسم، سياهم وقتی #مريض ميشم، سياهم وقتی می #ميرم، هنوزم سياهم و تو، آدم #سفيد: وقتی به دنيا ميای، صورتی ای وقتی بزرگ می شی، #سفيدی وقتی میری زير آفتاب، #قرمزی وقتی #سردت می شه، #آبی ای وقتی می #ترسی، #زردی وقتی #مريض می شی، #سبزی و وقتی می #ميری، #خاکستری ای و تو به من می گی #رنگين پوست...

(برای این #شعر در #سازمان _ملل پنج دقیقه دست زدند.)
………………………………
@drhadiansarii
#شب گذشته که مصادف با شب #جمعه ۲۳ آبان ۱۳۹۸ وشب میلاد #مسعود رسول گرامی حضرت ختمی مرتبت #محمد مصطفی ص امام ششم ع بود ، جناب آقای #دکتر سید مهدی #صدر _الحفاظی، یادگار مرحوم #آیة الله صدر الحفاظی که مشهور به #رضوی _قمی نیز بود ، به همراه فرزندش سید #محسن صدر الحفاظی که نواده عموی #همزاد پدرم ، مرحوم آیة الله حاج شیخ محمود #انصاری نیز بشمار می آیند، به #عیادت پدرم آمدند. دکتر صدر الحفاظی که نواده میرزای #شیرازی بزرگ ویا المجدد الشیرازی ، صاحب #فتوای مشهور #تنباکو در دوران ناصر الدین #شاه وبرعلیه #کمپانی _رژی بود ، بنیادگر موسسه فرهنگی #صالح ، عضو هیئت علمی دانشگاه #تهران ، #نویسنده ، #شاعر وپژوهشگری #فرهنگ دوست بشمار می آید که نزدیک به سه دهه ، #ستارگان برجسته ای را در موسسه خویش رشد داده وتقدیم جامعه وخدمتگزاری نموده ند.
ابشان صمن احوالپرسی وعیادت از پدر، از آنجا که حال عمومی پدر بحمد الله رو به بهبودی بوده ومی باشد ، لحظاتی را این دو دوست ودو فرهنگ دوست در این راستا سخن گفته واز آنجا که دکتر صدر الحفاظی ، مجموعه ای از کتابهای
#شعر و #روان شناسی وجز اینهای خود را به پدر هدیه نمود، دکتر انصاری پدرم نیز دوره سه جلدی #تاریخ _عراق خود را تقدیم وی داشت. با سپاس از حضور این دو عزیز

امیر انصاری



………………………………………
@drhadinarii
#سنًت شبهای #رمضان یا (لیالي رمضانیة ) در #نجف أشرف 🔹

الله! الله!

این #صدا وکلیپ من را بیاد ایام زیبای کودکی ونوجوانی که در #نجف أشرف ودر مجاورت بارگاه #امیر المومنین ع بودیم انداخت!
از یک روز از پیش از آغاز ماه مبارک #رمضان ، ماه ضیافت اللهی ، مرحوم حاج شیخ تقی #ایزدی ، مشهور به شیخ تقی #مؤذًن ، با صدای زیبا وحزین خود ، در نیمه شب پس از مناجات شبانه ای که معمولا در طول سالیان دراز ، همواره پیش از اذان #صبح ، نیم ساعتی را به مناجات از #مناره های بارگاه مشغول بود ودر پایان ، اذان صبح را با صدای زیبایش ندا می داد ، به اجرا می گذارد.
مرحوم موذن در یک الی دو شب پیش از آغاز ماه مبارک ودر آستانه حلول این ماه عبادت وتعظیم ، با این بندهای زیبایی که در کلیپ می شنوید ، به حلول ماه رمضان خوش آمد می گفت!
خداوندا ! با این صدا ومرحبا ! #مرحبا ! یا شهر رمضان ! شهر الطاعة والصیام ،
مرحباً، مرحباً یا شهر الطاعة والایمان ! مرحباً ، مرحباً یا شهر الخیر والأحسان!
مرحباً ، مرحباً، یا شهر التًوبة والغفران!
مرحباً بک یا شهر رمضان المبارک!
شایسته است إشاره نمایم که مرحوم حاج تقی مؤذًن ، در طول ماه مبارک رمضان ،دقایقی پیش از اذان صبح ، ندای زیبای ( إشرب الماء هنیئا ...) را چندین بار ندا می داد وسپس لحظاتی پیش از اذان، ندای ( لا تشرب ! لا تشرب ! ) که نشان از #پایان خوردن وآشامیدن بود را از مناره های بارگاه #علوی به گوش تمام ساکنین در نجف اشرف می رسانید ودر این هنگام بود که با فاصله لحظاتی چند وندای یا الله ! یالله ! او ، صدای أذان از مناره های بارگاه ، در #آسمان شهر نجف طنین می انداخت .
فضای شهر وحرم وصحن مطهر ، در این ماه مبارک دگرگون شده وهمه به یکدیگر حلول این ماه مبارک را تبریک می گفتند!
گفتنی است که شبهای ماه رمضان نجف ، همواره همچون روز گردیده وتا سحرگاهان تمامی مردم از أقشار گوناگون شهر ، از #روحانیون ، و #کاسبان ،و #دانش پژوهان و #دانشگاهیان وجز اینها ، همه تا نزدیکی #سحر وأذان در مجامعی علمی در خانه ها وبیرونی های #مراجع ورموز حوزه ونیز خانه های #سرشناسان اجتماعی نجف از خانواده های مشهور نجفی که گاه ریشه به دویست سال پیش ، اندک تر وافزون بر آن ، همچون خاندان #حکیم ، خاندان #بحر العلوم ، خاندان #صاحب جواهر ، خاندان #خرسان ، خاندان #شمسه ، خاندان #رفیعی، خاندان #کلید دار، ونیز رؤسا وبزرگان #عشایر نجف ، گرد آمده وضمن دید وبازدید ، این #انجمن ها ، مرکزی برای سخن وبازگویی #خاطرات وبحث های #علمی و #شعر خوانی وجز اینها بود که در این چند سال اخیر با توفیق تشرفی که به اینجانب دست داد ، متوجه شدم که هنوز این سنًت زیبا رایج وبرقرار است و شبها از پس #افطار تا نزدیکی اذان صبح ، در این مجامع زیبای علمی ، تاریخی، ادبی ونیز حوزوی شرکت نموده وبهره های فراوانی را ضمن دیدار از این شخصیت ها سپری نمودم.
گفتنی است که در این سنًت زیبا که مشهور به (لیالي رمضانیة ) بوده و ریشه در چند قرن گذشته دارد! حوزیان ودیگر ساکنین ومجاورین بارگاه علوی ، ضمن دید وبازدید ، ساعتهای زیبای این شبهای پر #برکت از ماه مبارک رمضان را با بهره گیری های گسترده ، سپری می نمایند.


…………………………………
@drhadiansarii
بسم الله الرحمن الرحیم


مرحوم حبیب‌الله‌ #چایچیان(#حسان) درباره‌ی ماجرای سرودن شعر «آمدم ای شاه پناهم بده» می‌گوید: مادرم در آخرین لحظاتی که خدمتشان رسیدم، همیشه آن حال و هوای ارادت به چهارده معصوم را داشت و در همان حال که #سکته کرده بود، دکتر را خبر کردیم.

دکتر مشغول گرفتن نوار شد و وقتی خواست برود، متأسفانه مادرم سکته دیگری کرد. من به #دکتر آن را اعلام کردم. دکتر خطاب به من گفت: «فردی که این گونه سکته کند، کمتر زنده خواهد ماند!» به هر حال دکتر راهی شد و من خدمت مادر برگشتم و به ایشان عرض کردم، شما آرزویتان چیست؟

ایشان گفت: آرزوی من این است که یک بار دیگر حضرت #رضا(ع) را زیارت کنم (و این نکته را هم بگویم که راه رفتن ایشان خیلی سخت بود و حال خوبی نداشت و من دو بازوی مادر را می‌گرفتم تا بتواند یواش یواش حرکت کند.)

با #هواپیما به سمت #مشهد رفتیم. نمی‌دانم در ایام #تولد حضرت رضا(ع) بود یا #شهادت، حرم خیلی شلوغ بود. وارد شدن به حرم هم یقیناً مشکل و حتی برای مادرم غیرممکن بود،

گفتم مادرجان! از همین جا سلام بدهی، زیارتت قبول است. گفت: «ما قدیمی‌ها تا ضریح را نبوسیم، به دلمان نمی‌چسبد» گفتم: دل چسبی‌اش به این است که حضرت جواب بدهد.

هر چه کردم دیدم مادر قبول نمی‌کند. خلاصه بازوی مادر را گرفته بودم و همین طور به سمت #ضریح حرکت می‌کردیم؛ در همین حال دیدم که حال شعر برایم فراهم شد، من تمام توجه‌ام را به #شعر و الهامی که عنایت شده بود دادم، دیدم زبان حال #مادرم است نه زبان حال من! و شعر تا «تخلص» رسید.

وقتی شعر به «#تخلص» رسید دیدم مادرم با آن ازدحام که آدم سالم نمی‌توانست برود، خودش را به ضریح رسانده بود و داشت ضریح را می‌بوسید و من هم ضریح را بوسیدم؛ و این شعر در حقیقت زبان حال مادرم در آخرین لحظات عمرش است...

🌼 شعر کامل به شرح زیر است:

آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده

ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده

ای گل بی‌خار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده

لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده

ای که حریمت مَثل کهرباست
شوق و سبک‌خیزی کاهم بده

تا که ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جان‌سوز به آهم بده

لشکر شیطان به کمین منند
بی‌کسم ای شاه پناهم بده

از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری یار و سپاهم بده

در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده

ای که عطابخش همه عالمی
جمله حاجات مرا هم بده

آن چه صلاح است برای «حسان»
از تو اگر هم که نخواهم بده

🌹 "السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا"🌹
میلاد عالم آل محمد، آن امام رئوف بر شیعیان و محبانش مبارک باد*


🌹🌹🌹🌸

…………………………………
@drhadiansarii