دَِاَِسَِتَِاَِنَِڪَِدَِهَِ 💦
2.45K subscribers
571 photos
11 videos
489 files
707 links
دنـیـای داسـتـان صـکـصـی🙊
📍 #داستان
📍 #لز
📍 #گی
📍 #محارم
📍 #بیغیرتی
📍 #عاشقانه
📍 ُرد_سال
📍 #وویس_سکسی
📍 #محجبه
📍 #تصویری
📍 #چالش
#لف_دادن_خز_شده_بیصدا_کن‌_💞
Download Telegram
من و آرایشگرم

#اولین_سکس #گی

سلام سامانم ۲۳ ساله
این داستان کاملا واقعی هست
خاطره ای که میخوام بگم مربوط به ۵ ساله پیشه.
مدتی بود آرایشگاهی که میرفتم یه شاگرد جدید آورده بود
بدنساز جذاب خوش فیس خوش استایل تتو های فوق العاده شیک پیرسینگ و فول کیسم بود خلاصه با تمام اینا انرژی مردونه زیادی داشت و خیلی پر ابهت بود.
دو سالی ازم بزرگتر بود دیگه چند باری بود میرفتم پیشش و از کارشم خیلی راضی بودم و بهم حس خوبی میداد.
تقریبا رفیق شده بودیم و مشتری ثابتش بودم. موقعی که دستم زیر پیشبند بود به حرکتایی چند سری زدم ولی خب یا متوجه نشد یا براش عادی بوده. و هیچ وقت جسارتش نکردم بهش بگم تا مجبور شدیم از اون منطقه بریم و دیگه اون ارایشگاه خیلی بهم دور بود.
یه مدت که گذشت گفتم بذار تلگرام بش حرفمو بزنم ما که دیگه اونجا نیستم نهایت میگه نه!
یکم چت کردیم و خودمو معرفی نکردم و‌ بهش گفتم حسمو و اینا در کمال تعجب اکی داد و منم معرفی کردم خودمو یکم تعجب کرد ولی درکم کرد. قرار شد مکان اکی شد خبر کنه که فردا عصرش پیام داد.
-سلام چطوری؟
+مرسی خوبم تو چطوری
-ممنون برا فردا صبح آماده شو بیا تنهام
+جداااا اخ جوننن
-اره عزیزم
+البته خیلی استرس دارم
-نگرانش نباش اخه استرس چی
بعدش منم دیگه رفتم دوش و شیو کردم و اینا و فردا صبح رفتم خونشون
یکم حرف زدیم و گپ و من خیلی معذب بودم.
فهمید و یکم از تتوهایی که طراحی کرده گفت و‌بحثا دیگه پیش کشید تا یخم آب شد.
اروم اروم منو کشید سمت خودش و منم ریز میرفتم تو بغلش
یکم جسارت پیدا کردم و دستم بردم سمت کیرش
آروم اروم‌می مالیدم شلوارش کشید پایین یکم لاو‌کردیم
و هر دو لخت شدیم
یکم ماساژم داد و گفت براش ساک بزنم(قبلا تو چت بهش گفته بودم اهل سافتم فقط و ساکرم و مفعول نیستم )
تو پوزیشنای مختلف براش خوردم خیلی کیر خوش تراش خوش رنگ و خوش سایز و نرمی داشت.
حدودا یک ربع بعد آبش اومد یکمش ریخت رو صورتم بقیشم دستمال
و خب بعدش برام جق زد و همزمان سوراخمو میمالید تا ارضا شدم
یه راند دیگه گفت براش ساک‌بزنم این سری ارگاسمش بیشتر طول کشید
و این شروع داستان من و آرایشگرم بود که تا الانم گاهی میرم براش ساک‌میزنم و‌چون عاشق ماساژه رفتم کلاس ماساژ و هر سری کلی ماساژش میدم😁
امیدوارم خوشتون بیاد
نوشته: Sami

cнαɴɴεℓ: ‌ ♥️‌✘
🍓 @DASTAN_SSX18
●▬▬▬๑۩۩๑▬▬▬●
لذت دلچسب بعد کنکور (۲)

#سکس_خشن #اولین_سکس #لز

...قسمت قبل
از اون روز دلچسب و خاطره انگیز یک هفته ای گذشت . شوخی های من و نگار بیشتر شده بود حس صمیمیت زیادی بهش داشتم نتایج کنکور صبح زود اومد با کلی استرس من و برادر و مامانم پشت لپ تاپ بودیم اون صفحه لامصب هی ارور میداد باز نمیشد سایت شلوغ بود لرزش دستام امونم رو بریده بود بالاخره صفحه باز شد پزشکی اصفهان قبول شده بودم اشک شوق توی چشمام حلقه زد از ته دل خوشحال بودم زحمتام نتیجه دادن مامان بغلم کرد برادرم خوشحال و خندان بود خلاصه که همه چی بر وفق مرادم بود . فردا باشگاه داشتم با احساس خوشایند قبولی کنکورم رفتم سالن به دوستام نتیجه رو اعلام کردم همه تبریک گفتن انقدر مسخره بازی در اوردیم که نگار و طناز اومدن . نگار گفت چتونه باز دور ملیکا رو گرفتین بچه ها تعریف کردن که چی شده . نگار گفت به به دکتر شدنت مبارک مشخص بود از اون خرخونایی طناز گفت تهران قبول شدی یا جای دیگه گفتم نه اصفهان قبول شدم طناز گفت عههه یعنی دیگه نمیبینمت زیر چشمی نگار رو میدیدم دلم تنگ میشد براش عاشقش نبودم ولی کنارش حس خوبی داشتم نگار گفت حالا برید تمرین بچه ها کم کم ازم دور شدن من و نگار موندیم اروم نزدیکش رفتم و گفتم من دلم برات تنگ میشه . بغلم کرد و گفت قرار نیست بری حاجی حاجی مکه اخرش ور دل خودمی . حس ناراحتی داشتم شاید وابستش شده بودم نمیدونم . اون روز زیادی تمرین کردیم مچ دستام درد میکرد خسته رسیدم خونه مامان داشت به همه فامیل زنگ میزد خبر قبولی رو میداد چشماش میخندیدن یکی از دلایلی ک تجربی انتخاب کردم رضایت مامان بود . رفتم تو اتاقم لباسامو دراوردم پریدم تو حموم نیم ساعته اومدم دراز کشیدم روی تخت صدای نوتیفیکیشن موبایلم اومد پیام از نگار بود ک گفته بود جمعه خونم دعوتی جواب دادم ب چه مناسبتی جواب داد در خونم همیشه ب روت بازه مناسبت نمیخواد تو ذهنم یاد اعمال شب جمعه ای افتادم نکنه دوباره بخواد … اه ملیکا انقدر اسگل نباش معلومه ک میخواد مگر نه چ لزومی داره دعوتت کنه . خودمم دوست داشتم برم حتی اگه بخواد رابطه برقرار کنه .سر درگم داشتم ب پیامش نگاه میکردم ک دوباره پیام داد تولدمه دوست دارم توی تولدم حضور داشته باشی . نوشتم باشه حتما میام من تو فکر چیا ک نبودم طفلی اصلا منظوری نداشت . حالا کادو چی بگیرم عطر که جدایی میاره پس نمیگیرم داشتم فکر میکردم چی بخرم ک دوست داشته باشه تصمیم گرفتم هندزفری بلوتوثی بیسیم بگیرم . برای خودمم ی لباس دکلته قرمز که حریرهای مشکی روش داشت با کفش پاشنه بلند مشکی مامانم میگفت انگار میخوای بری عروسی . دوست داشتم زیبا و خوش لباس به نظرش بیام اندامم رو ببینه دوست داشتم با دیدنم تحریک بشه . بالاخره جمعه شد کادو رو آماده کردم یدونه باکس خوشگل انتخاب کردم روی باکس هم نوشتم از طرف ملیکا زیاد اهل آرایش غلیظ نبودم ب دلم نمینشست ی رژ قرمز زدم با یکم خط چشم و ریمل مانتو بلند پوشیدم اسنپ گرفتم ب در آپارتمان ک رسیدم صدای قلبم رو میشنیدم زنگ واحدشو زدم در رو باز کرد سوار آسانسور شدم . توی آسانسور خودمو چک کردم ب واحد پنجم ک رسید دستام یخ کردن حالت های عجیبی داشتم تمام خاطرات اون روز توی خونش تو ذهنم تداعی میشدن . ب اینه آسانسور نگاه کردم برآمدگی سینه هام یکم مشخص بود تحریک شده بودم چرا باید در مقابل این ادم نیاز جنسیم انقدر زیاد باشه در اسانسور رو باز کردم ک با نگار مواجه شدم انگار منتظرم بود پلک نمیزد اومد نزدیکم خم شد رو صورتم کنار گوشم گفت عجب لعبتی . از بالا نگاهم میکرد گفت چ مهمون باکلاسی خوش اومدی . با خنده ملیح گفتم تولدت مبارک . در خونه رو باز کرد گفت تو بهم بگی مبارکه قطعا مبارکه اروم وارد خونه شدم مهموناش اکثرا همسن خود نگار بودن تنها کسی رو ک میشناختم طناز بود . اومد پیشم و مانتوم رو گرفت و گفت جووون خوشگل شدی ن خیلی داف شدی خندیدم با بقیه احوال پرسی کردم یجوری خاصی نگام میکردن مثل طعمه معنی نگاهشون رو نمیفهمیدم روی یکی از مبل های دونفره نشستم ک نگار اومد کنارم دستشو انداخت پشت شونم و منو ب خودش نزدیکتر کرد . یکی از خانوم های مبل روبه رویی گفت نگار خبریه بالاخره دوست دختر انتخاب کردی . دوست دختر با من بود یعنی من الان دوست دختر نگارم نگار جواب داد نه الهام دوست دخترم نیست دختر کوچولومه الهام خندید و گفت چ فرقی داره مهم اعمالیه ک روش انجام میدی .حس بدی گرفتم الهام ی جوری نگام میکرد انگار لخت و برهنه جلوش وایسادم از لباسی ک پوشیدم پشیمون شدم ک نگار کنار گوشم گفت به حرفاش اهمیت نده عادتشه اینجور حرف زدن . طناز برام شربت اورد ک گفت مخ همه زنا رو زدی همه میخوانت. یعنی همه لزبین بودن چرا باید از من خوششون بیاد سوال ذهنم رو از طناز پرسیدم طناز گفت آره بابا همه اینجا لزبینن پس خودشم این گرایشو داره سنگینی نگاه الهام داشت اذیتم میکرد ک ب
سکس من و دوست پسرم

#اولین_سکس #بکارت #خاطرات_نوجوانی

سلام دوستان این داستان تقریبا مال بچگیمه یعنی فکر کنم کلاس پنجم دبستان یا ششم بودم. دوستان داستان از اینجا شروع میشه که ی پسر بود به اسم حسین که تو خیابون ما بود بعد منم پیش مامانم میرفتم تو آرایشگاه بعد من علاقه به حسین پیدا کردم عاشقش شدم باهاش رل زدم بعد من خیلی عاشق حسین بودم ی روز بود که همه خانواده من رفتم بیرون من تنها تو آرایشگاه بودم فقط آجی بزرگم خونه بود خواب بود بعد حسین آمد جلو در آرایشگاه باهم حرف می‌زدیم پشت پنجره اون موقع هم گوشی نبود نامه می‌دادیم بعد حرف زدیم من نمی‌دونستم سکس چیه حسین بهم گفت بیام داخل بقلت کنم منم گفتم بیا ولی زود برو ممکنه مامانم و بابام بیان بچه ها من ی داداش دارم همسن حسین بود دوستش بود بعد هومان نمیدونست با دوستش رل هستم بعد حسین آمد داخل آرایشگاه منو بغل کرد لبام محکم خورد انداختم روی صندلی لباسام در آورد من نمی‌دونستم این کار یعنی چی ولی می‌گفت خوش میگذره اونم لباساش در آورد از پشت در آرایشگاه رو قفل کردیم بعد اون آمد ممه هامو خورد لبام خورد بدنمو کامل لیس زد منم براش کیرشو خوردم براش ساک زدم بعد گذاشت تو کونم میکرد یهو در آورد کرد تو کصم کرد یهو دیدم خون آمد من نمی‌دونستم جریان چیه حسین هم بهم نگفت خلاصه تموم شد بعد حسین رفت خونه منم رفتم خونه خون ها رو هم پاک کردم درد شدید هم داشتم تحمل میکردم بعد چند ماه با مادرم رفتیم بهداشت نامه داد برای آزمایشگاه بعد آزمایش این چیزا متوجه شدن که پرده ندارم بعد گفتم کیو این چیزا فهمیدن حسین بعد پدرم رفت با پدرش حرف زد و این چیزا بعد همین جوری نگه داشتن چیزی نگفتن گفتن باید باهم ازدواج کنن بعد رفتم دانشگاه حسین آمد خواستگاری الان حسن دکتره و من هم دکتر دوتامون دکتر شدیم من با حسین ازدواج کردم و ثمره یک دختر و یک پسر شد که الان زندگیمون خوبه خدارو شکر خب دوستان ممنون تا اینجا همراه من بودید خدافظ.
نوشته: هلیا
اولین سکس امیر (۱)

#اولین_سکس #شمال

سلام. من امیرم الان ۴۰ سالمه و مجرد هستم.
داستانی که میخوام براتون تعریف کنم برای حدود ۱۰ سال پیشه… یعنی زمانی که ۳۰ ساله بودم. قبل از تعریف این خاطره باید بگم که من تا اون سن هنوز هیچ سکسی را تجربه نکرده بودم. اعتقادم بر این بود که باید بعد از ازدواج تجربش کنم. درست و غلطش را نمیدونم ولی نظرم این بود که پیش همسر آیندم عذاب وجدان نداشته باشم . و اما داستان
یکی از از آشناها بود که ( میثم )چند سالی بود مریضیه سختی گرفته بود.و این اواخر رانندگی هم براش سخت شده بود. یکی از اون روزها با من تماس گرفت و چون خانمش( مینا ) رانندگی بلد نبود از من خواست به اتفاق خودش و مینا چند روزی بریم شمال و من هم قبول کردم. بالاخره سفر آغاز شد و زدیم به دل جاده، غافل از اینکه چه اتفاقاتی پیش رو دارم… به پیشنهاد من مسیر سفر را از سمت جاده دیزین انتخاب کردیم. خلاصه کنم پیچ و خم های زیبای جاده چالوس و رد کردیم و مثل همه سفرهای معمولی با
موزیک و گپ و گفت های معمول سپری کردیم تا به مقصدمون که چالوس بود رسیدیم. میثم از قبل کلید ویلای یکی از دوستانش که توی یکی از شهرک های ویلایی قرار داشت رو گرفته بود و ما هم مستقیم رفتیم ویلا. جلوی ویلا که رسیدیم دسته کلید را از کنار کنسول ماشین برداشتم و پیاده شدم .از بین کلیدها یکی یکی شروع کردم تا اینکه کلید سوم در آهنی و نرده ای بزرگ ویلا رو باز کرد. برگشتم سوار ماشین بشم دیدم که مینا نشسته پشت فرمون و گفت تا اینجا باشما بود ، از اینجا به بعد با من. که منم در جوابش گفتم خسته نشی یهو و همه خندیدیم.
شب. کنار دریا
شب بعد از خوردن شام. میثم گفت من خیلی خسته ام و میخوام بخوابم که با اعتراض مینا روبرو شد. ولی میثم توجهی نکرد و گفت با امیر برو.
من هم تو رودربایستی قبول کردم و با مینا رفتیم به سمت ساحل
مینا ده سال از من بزرگتر بود. زنی با پوست گندمی و صورت زیبا وچشمایی زیباتر، ( دوستان سعی میکنم جزییات را کمتر بگم تا اصل داستان برسیم) کنار ساحل غم درون مینا را متوجه شدم. و وقتی سوال کردم. به بیماری میثم اشاره کرد و از بخت بدش که کلا یکسال اول ازدواجشون براش خوب بوده و بعد از اون دیگه هیچ دلخوشی ندارن. منم به رسم معمول کمی دلداریش دادم و جملاتی از قبیل خدا بزرگه و همه چی درست میشه و از این حرفا بهش گفتم.بعد از مدتی سکوت که کنار ساحل بودیم و به موج دریا نگاه میکردیم. مینا گفت امیر بهتره برگردیم ویلا.
تو اون چند روزی که شمال بودیم صمیمیت مینا با من بیشتر شد. تو راه برگشت یه اتفاقی افتاد که جا خوردم.مینا از پشت سرش رو گذاشته بود به صندلی راننده و دستش رو گذاشته بود روی بازوی چپ من، اول فکر کردم خوابه و اتفاقی بوده ولی بعد از اینکه شروع کرد به نوازش دستم. متوجه شدم. واقعیه واقعیه
اون سفر تموم شد و چند روزی ازش گذشته بود که مینا بهم زنگ زد و گفت که توی شهر کار داره و از من خواست با ماشین میثم ببرمش و کارها شو انجام بده.خب منم قبول کردم. بعد از خرید سوال کردم دیگه کجا باید بریم. مینا گفت کار دیگه ای ندارم ولی خونه هم نرو، برو یکم دور دور کنیم. دلم براش تنگ شده. یک ساعت توی خیابون ها چرخ زدیم و توی همین گیر و دار بود که مینا گفت، امیر چرا به من توجه نمیکنی، من این همه عشوه اومدم و چراغ سبز نشونت دادم ولی بروت نیاوردی… منو بگی یهو جا خوردن. بعد از کمی من من کردن، گفتم اخه تو شوهر داری
دیدم اشکش سرازیر شد. چه شوهری فقط اسمیه… ۷ ساله دستش بهم نخورده، نه توانشو داره و نه حوصلش را،
من مونده بودم چی بگم، تو مسیر برگشت، دستشو گذاشت روی دستم و گفت ببخشید اگه ناراحتت کردم، نمیدونم چی شد برای اینکه دلش رو نشکنم دستش رو تو مشتم نگه داشتم. و این قضیه تا جلوی در خونه ادامه پیدا کرد.‌به خونه که رسیدیم کمک کردم وسایلی که خریده بود را بردیم داخل، میثم رو تختش تو اتاق خواب بود. دکتر به خاطر درد بیماریش براش ترامادول تجویز کرده بود. بیشتر وقتا میخوابید. اومدم بالای سرش دیدم خوابش سنگینه. صداش نکردم.و اومدم بیرون. مینا رو صدا زدم تا ازش خداحافظی کنم. از اتاق دیگه صدا زد که اینجام، رفتم سمت اتاق. پشتش بهم بود. مانتوشو در آورده بود و یه شلوار مشکیه چسبون با یه پیراهن بلند که تا پایین باسنش اومده بود.گفتم مینا خانوم اگر کاری نیست که من برم.به سمتم برگشت اما از چیزی که دیدم شوکه شدم. دکمه های پیراهن باز بود و اون بدون سوتین جلوی من ایستاده بود. همیشه از زیر تاپ گاهی سطحی دیده بودم سینه های بزرگی داری ولی فکر نمیکردم اینقدر بزرگ و جذاب باشن، دستشو گذاشت زیر یکیشون و یکم فشارش داد و نوک ممشو به سمتم گرفت و گفت، برای تو از تو قفسشون اومدن بیرون. دوست دارن بعد میثمتو آزادشون کنی، هفت ساله زندونین، مونده بودم. خشکم زده بود. که مینا گفت، میخوای دستمو جلوی غریبه د
اولین سکس دوطرفه

#اولین_سکس #گی

سلام من اسماعیل ۱۹ سالمه قدم بگی نگی کوتاهه و کیرمم دورو بره ۱۶ سانته
چند سال پیش یکی از دوستای قدیمیم (پسر)زنگ زد که بیا خونه ما بازی کنیم منم رفتم
وقتی رسیدم دیدم لباسهای خیلی بازی پوشیده بود و من عادت دارم همرو انگشت میکنم وقتی چرخید دست زدم بهش حس کردم شورت نداره ولی به رو نیاوردم یکم که بازی کردیم گفت بیا جرعت حقیقت بازی کنیم منم که ساده گفتم باشه بعد از چند دست سوالاتش سکسی شد کم کم منم جواب میدادم بعد آروم آروم جرات میداد که لباساتو در بیار منم در آوردم
یکم گذشت به شوخی بهش جرات دادم لخت شو شیک بزنم اونم لخت شد و شیک زد برام چه کونی داشت از حق نگذریم 😂😂
خلاصه بعد بازی من فهمیدم قصدش چیه و یکم چس کردم چون اصلا گی دوست نداشتم و قلبش هم رابطه نداشتم
اون چند بار. اسرار کرد که فقط تو بکن و فلان منم خر شدم وقتی شروع کرد برام ساک زدن انگار دنیا رو بهم دادن یه جوری میخورد انگار چند سال بود منتظر بود منم رو ابرا بودم
بعد از چند دقیقه گفت بیا بریم رو تخت منم رفتم اولاش لب می‌گرفتیم و فقط سکس بود
وقتی رفتیم رو تخت بهش گفتم به پست بخواب بعد کونشو باز کردم دریغ از یه تار مو هیچی برق میزد کونش سر کیرمو گذاشتم دم سولاخش منم بلد نبودم که تف زده و یهو کردم تو بنده خدا یهو جیغ کشید و چقدر فحشم داد منم سری دست گذاشتم رو کلش و فتم آروم باش بابا الان جابازمیکنه
یه چند ثانیه گشت و گفت شروع کن منم هی آروم آروم شروع کردم به تلمبه زدن یکم که گشت شروع کردم به کشیدن موهاش و خوردن گوشش
تا ابم اومد
بعد اون گفت که نوبت منه آقا خلاصه دعوامون شد و من اومدم بیرون و بلاکش کردم
بعد ۳ ماه که میشه ۲ هفته پیش دوباره بهم با یه خط دیگه پیام داد که بیا اینجا منم دوباره خر شدم رفتم ولی بازه همون داستانا تکرار شد ولی اینبار شب قبلش سه راند جق زده بودم کمرم خالی خالی بود دوباره شروع کردیم لب بازی و دست مالی اینا نمیدونم چیکار کرده بود کیرش راحت ۲ برابر شده بود نزدیک ۱۷ بود
اولین بار بود که دوست داشتن بدم بهش واقعا
شروع کردیم به سکس گفتم بزار منم یه حرکتی بزنم آنقدر که سوپر دیده بودم حتی ساک زدنم بلد بودم
شروع کردم خوردن یه چند دقیقه خوردم که گفت خیلی دلم میخواد بکن تو سری منم گفتم باشه حالت پا رو شونه بودیم که منم دیدم داره آبم میاد گفتم بهش اونم داشت میومد من اینو ریختم تو کونش و اونم شروع کرد به لرزش نمیدونم چرا گفت این داره میاد منم براش ساک زدم وقتی آبش اومد کلشو قورت داده واقعا حال داد
بعد از اون همیشه میخواستم بده بهش ولی وقتی ابم‌ میومد نظرم عوض میشد
دیروز بود که دعوتش کردم خونه رفتم حموم کامل شیو کردم پشمای کونمو که زدم دیدم با آینده دیدم وای چقدر سفید و کردنیم ما ژنتیکی کلا بدن خیلی خوبی داریم گوشتی هستیم
خلاصه این اومد خونه ما و من با حوله بودم سری پریدم بغلش و ازش لب گرفتم گفتم دلم برات تنگ شده
نشستیم کنار هم و تو تلویزیون سوپر گذاشتم اونم سرشو گذاشت رو شونم و شروع کرد رفت سمت کیرم چون حوله تنم بود راحت کیرم بلند شد و توانست بخوره کیرمو
یکم که خورد بلندش کردم لب گرفتن ازش بعد خوابوندمش رو خودم و همینجوری لب می‌گرفتم که پاهام دور کمرش حلقه کردم و یه پنج دقیقه لب گرفتم
بندش کردم گفتم آماده شو سری لخت شد و گفتم داگی شو منم یه تف انداختم رو کیرم و گذاشتم دم سولاخش یواش یواش هل دادم داخل یکم که گذشت شروع کردم به تلمبه زدن ۲ دقیقه که گذشت زیر گوشش گفتم میخوای تو بکنی اول انگار دنیا رو داده بودی بهش سری بلند شد منم خوابیدم زمین زیر شکمم یه بالشت گذاشتم و کونم‌ حسابی روغنی کرد کیرش خیلی بزرگ بود همه میگفتن حال میده ولی وقتی سرش رو کرد داخل تازه فهمیدم چه گهی خودم هیچی تکون خوردم زورش بیشتر بود نگم داشت و تا ته کرد توم که تا مغزم تیر میکشید داشتم گریه میکردم که حس کردم کونم خیس شد به زور دست زدم دیدم خون اومده
وای توجهی نمی‌کرد و همینجوری میکرد واقعی خیلی درد داشت یه یک ربع عذاب کشیدم تا آبش اومد و ریخت توم رفتم دستشویی و خودمو شستم و با گوشی عکس گرفتم دیدم یه گوه از کونم پاره شده
برگشتم از یخچال یه قرص مسکن خودم و رفتم پیشش تو بغلش یکم گریه کردم که خیلی درد داشت و دیگه نمیدم
اونم ناراحت شد گفت اگه میخوای تاخیری بزن تا تایم بیشتر بکنی
منم قبول کردم و تاخیری زدم حدود ۲۰ دقیقه کردم که تمام بدنم خالی شد حس کردم حال آب چشمام هم از کیرم زد بیرون وقتی داشت میومد سری چرخی و کلش ریخت رو صورتش خیلی حال داد واقعا
بلند شدیم یکم لب بازی کردیم و اون رفت و بلاکم کردم دیوث 😂🥲
نوشته: اسماعیل
ددی و ملانی یک لیتل گرل واقعی (۲)

#اولین_سکس #لیتل_گرل

...قسمت قبل
(اکانت قبلیم پرید ادامه داستانامو با این پروفایل میزارم ) slash110
اون شب بعد از خوردن شام واسه این که بیشتر خوش بگذرونیمو باهام راحت تر بشه . بهش گفتم کل لباس هایی که آورده و من براش خریدمو بپوشه برام فشن شو اجرا کنه . رفتم روی مبل نشستم موزیک پلی کردم ملانی هم رفت تو اتاق دونه دونه لباساشو می پوشید لباس که نه کاستوما و شورت سوتین هارو . میومد جلوم راه میرفتم عشوه میومد دوباره برمیگشت ست بعدی رو میپوشید. بدن ظریفش تو اون لباسا واقعا جذاب میشد یک اسکینی واقعی بود. هر بار ک میومد کلی ازش تعریف میکردمو ذوق میکرد کس تپلش زیر چند تا از شورتا واقعا دیدنی بود .دوباره حشری شده بودم نیم ساعتی کارمون طول کشید . یک ست ک اون اوایل رابطمون از اینستا دیده بودمو براش سفارش داده بودم انتخاب کردم . یه لباس نازک که روی سینش با طرح سر گربه خالی بود با یه شورت ک پشتش عکس پنجه گربه داشت . شاید خیلیا دیده باشن . شب سفت بغلم کرده بود ازم خواست براش قصه بخونم یه قصه از زمان بچگی خودم که یاد و بود و براش گفتمو خوابیدم . صبح بعد از صبحانه درباره سکس باهم حرف زدیم و علاقه هامو بهش گفتم که مستر هستم و علاقه به سکس خشن دارم . تو هر حرفاش متوجه شدم که اونم گرایش اسلیو داره از درد کشیدن موقع سکس لذت میبره .خیالم راحت شده بود چون تا اون روز متوجه این موضوع نشده بودمو هر وقت حرف تنبیه یا شلاق میزدم ازم میخاست که اینطوری باهاش صحبت نکنم .
بهش گفتم تا وقتی پردشو بزنم میخوام باهاش سکس از پشت داشته باشم . خیلی راحت موافقت کرد ولی گفتم شنیدم خیلی درد داره قبلش روان کننده بزنم . ظهر رفتیم متل قو یک عروسک که خیلی وقت بود ازم خواسته بود و اونجا دیده بودم براش گرفتم از خوشحالی نمیدونست چیکار کنه با این که خیلی گرون بود ولی ارزشش رو داشت . بعد ناهار از یک داروخونه روان کننده و بی حسی گرفتم و برگشتیم خونه. و ملانی بیشتر از قبل تحت کنترلم بود عروسک رو سفت بغل کرده بود عین یک بچه کوچیک که براش چیزی میخری.
بهش اجازه داده بودم هر وقت رفتیم حموم تو شورتش جیش کنه .لباساشو بیرون حموم در اوردم فقط یه شورت لامبادا صورتی پاپیون دار پاش بود . وقتی داشتم گرمو سرد ابو تنظیم میکردم . دیدم صدام میگه بابایی یه کار بد کردم تورو خدا دعوام نکن. برگشتم دیدم سرشو گرفته پایین انگشتشو گاز میگیره و از لای شورتش داره شره میکنه رو پاش .بغلش کردمو گفتم خودم بهت اجاره دادم . شورتشو در اوردم شستمش گذاشتم کنار .
بردمش زیر آب بدنشو صابون مالیدم از پشت چسبیدم بهش و شروع کردم دستمالی کردن بدنش کفیش .گوششو میخورمو سینه و کصشو میمالیدم . دوباره حشری شده بود و صداش توی حموم می پیچید .کیرم که شق شده بود لای کونش گذاشته بودم و بهش فشار میدادم .سینه های کوچیکش از توی دستم سر می خورد مرقب بودم کف توی کصش نره که بسوزه .اینو یادم رفته بود بگم ازش خواسته بودم بعد از پریودش موهای کصشو نزنه تا وقتی میاد پیشم من براش بزنم اونم به من گفته بود که همین کارو بکنم یدونه تیغ صورتی همون مدل که گفته بودو از قبل خریده بودم برداشتم نشوندمش روی توالت فرنگی بهش گفتم پاهاشو بده بالا و باز کنه . کصش که حسابی کفی شده بود شروع کردم تیغ زدن کهکاهی با دستم لای پاشو دست میکشیدم تا حشرش نخوابه و با اون یکی دستم موهای کصشو میزدم بیشتر از لذت جنسی که میبرد لذت کاری بود که به عنوان یک ددی براش میکردم . کارم که تموم شد دوش ابو برداشتمو گرفتم رو کصش تا کامل تمیز بشه .فشار آب با دستمالی های من دیونش کرده بود سعی میکردم تو اوج لذت رهاش کنم تا ارضا نشه و تا لحظه اخر تشنه نگهش میداشتم . توی همون حالت کصشو خوردم براش همین ک روی زبونم اب کصشو حس کردم بلندش کردمو دوباره بردمش زیر دوش .صابونو برداشتم تا خودمو بشورم گفت بابایی خودم میخوام . بدنمو صابون زد بهش گفتم کیرمو حسابی بشوره دستاشو کفی کرد به نوبت از خایه هام تا نوک کیرم دست میکشید . پرسید بابایی اجاره میدی منم موهاتو بزنم تیغ بهش دادم جلوم زانو زد با یه دست گرفت تو دستش با اون یکی دست موهامو تیغ میزد تموم که شد اب گرفتمو . گفتم کیر ددی رو بخور تا آبش بیاد همینطور ک رو زانو نشسته بود کرد تو دهنش میخواستم ارضا بشم ولی هنوز خوب یاد نداشت هرچی میخوره تحریکم نمیکرد . گفتم دستاتو بگیر دورش وقتی میخوری باهاش بازی کن نمیتونست دو تا کارو باهم همزمان انجام بده عصبیم کرده بود چند تا حالت تنبیه طوری که دردش نگیره زدم تو گوششو دستشو گرفتم بلندش کردم . میخواستم هر طور شده ارضا بشم خمش کردمو گفتم کونشو باز کنه نشستم از پشت کصو کونشو لیسیدم تا حشری ترش کنم کیرمو لای پاش میمالیدم ولی نمیخواستم اینطوری ارضا بشم . قرار بود ابمو بخوره . وقتی هر دو حشری شدیم دوباره نشوندمش رو زمین گفتم ساک بزنه و ب
کون دادن رضا برای اولین بار

#اولین_سکس #گی

سلام دوستان شهوانی من رضام ۱۸سالمه
(داستانی که تعریف میکنم گی اگه دوست نداری نخون😒)
داستان کونی شدن من از همین داستانای شهوانی شروع شد اولاش فقط داستان می‌خوندم بعدش فهمیدم میشه اینجا کارای دیگه هم کرد دو سه سالی بود که حس کرده بودم دوست دارم کون دادنو هم تجربه کنم
اوایل ک تو سایت عضو شدم با هرکس آشنا میشدم بعدش پشیمون میشدم بلاکش میکردم باز دوباره خوره کون دادن می‌افتاد تو وجودم خودمو با خیار انگشت آروم میکردم
یکم که گذشت دیدم دلم طعم واقعی کیرو میخواد تا اینکه ۵ ماه پیش تو شهر خودمون با یکی آشنا شدم تو سایت کیرش خیلی به دلم نشست و هرطوری بود دوست داشتم بکنمش تو کونم بهش پیام دادم ۲۸ سالش بود صحبت کردیم عکس فرستادیم واس هم ولی خب باز من سرد شدمو بلاکش کردم ایدیشو برداشته بودم که اگه دوباره خواستم بهش پیام بدم
چند باری همینجوری گذشت تا آخر دلو زدم به دریا و قرار حضوری گذاشتم باهاش فکر میکرد مث دفعه های قبل بلاکش میکنم زیاد جدی نگرفته بود ولی من کاملاااا جدی بودم همون شب رفتم حموم قشنگ شیو کردم🍑
(اینو بگم من خیلی سفیدم و یکم تو پرم بدنم مثل زنای ۳۴-۳۵ ساله جا افتاده‌است)
همون شب چیزی نخوردمو صبحم خودمو قشنگ تمیز کردم که کثیف کاری نشه، خلاصه داشتم از استرس میمردم صبح ساعت های ۱۱ بهش خبر دادم بیا فلان جا که بریم باورش نمیشد اومدم هرجور بود خودشو رسوند من از جایی که بودم تا جای ماشینش که میخواستم برم هزار بار پشیمون شدم ولی خب با خودم میگفتم قرار خوش بگذره رسیدم سوار ماشین که شدم سلام کردیمو حال احوال اصلا به قیافش نمی‌خورد که گی باشه خلاصه راه افتادیم سمت مکانش من از خجالت داشتم میمردم اونم هی سوال می کرد منم کوتاه جوابشو میدادم تا اینکه رسیدیم به خونش دستور پام از شدت استرس شل شده بود😬 تا اینکه رفتیم تو خونه و من یک بار دیگه رفتم تو دستشویی خودمو تمیز کردم که اذیت نشیم اومدم بیرون دیدم رو مبل نشسته گفت بیا شروع کنیم رفتم جلوش زانو زدمو کیرشو از شرتش در آوردم یه کیر ۱۷-۱۸ سانتی کلفت و سفت🍆🥵
خیلی کیرش سفت بود مثل سنگ شده بود همینجوری که داشتم آروم آروم میمالیدمش با خودم فکر میکردم این چجوری قرار بره تو کونم، شروع کردم سرشو لیس زدن بعدش کردمش تو دهنم بار اولم بود و بلدم نبود هی دندون میزدم اونم میگفت دندون نزن کونی😋😅اینقدر کیرش بزرگ بود تو دهنم جا نمیشد یه ده دقیقه‌ای واسش خوردم بعدش گفت پاشو لخت شو لخت که شدم بدنمو دید چشماش برق زد افتاد به جون همه جامو لیس میزد👅 یکمم‌ واسم ساک زد بعدش بلند شد گفت داگی شو انگشتت کنم تا سوراخمو که دید کلن هوش از سرش پرید سوراخم صورتیه و خوشگل😌 شروع کرد به لیس زدن یه جوری لیس میزد انگار خیلی وقت بود سوراخ تمیز ندیده بود یکم که گذشت کم‌کم لپام گل انداخته بود و ناله میکردم اونم هی از بدنم تعریف میکرد: جوووون تو باید دختر میشدی با این کونو سوراخ حیفه پلمپ بمونی از این به بعد فقط سوراخت ماله منه دوباره لیس میزد اسپنک منم رو ابراااااا سینه هامو میمالید و ناله میکردم نمی‌دونستم به چه زبونی بگم کیر می‌خوام💦
بعد این که سوراخ خوردنش تموم شد بلند شد تو همون حالت داگی کیرشو میمالوند رو سوراخم من داشتم دیونه میشدم همینجوری که داشت کیرشو میمالید یهو فشار داد سرش رفت تو چنان درد و سوزشی داشت که من یک‌متر پریدم جلو دیدم حشری تر شد دوباره میخواست بکنه که گفتم ژل یا وازلین بیار بعداً بکن رفت از جیبش یک ژل لوبریکانت آورد شروع کرد انگشت کردن کونم اول ۱ انگشتی بعدش ۲ انگشتی تا ۴ انگشت راحت میکرد تو
(اینو بگم که من با خیار و بادمجون هرچی که شبیه کیر بود قبلاً با سوراخم ور رفته بود واسه همین گشاد بودم واسه همین ۴تا انگشتش جا شد)
خلاصه نوبت کیرش شد و گفت وقتشه حالا عروست کنم همین حرفاش حشریم میکرد🤤 آروم آروم کیرشو گذاشت در سوراخم فشار داد اولش که سرش رفت خیلی خیلی درد کرد به زور خودمو نگه داشتم نصف کیرش کرد توش که من داشتم میمردم بعد از پشت شونه هامو گرفت یهو فشار داد تا تههههههه کیرش رفت من فقط داد میزدم میخواستم از زیرش فرار کنم محکم شونه هامو گرفته بود نمیذاشت می‌گفت چند دقیقه وایسا دردش تموم میشه😭 چند دقیقه‌ای گذشت بعد شروع کرد جلو عقب کردن ولی بازم درد داشت یکم که کیرش خشک شده بود در آورد که سوراخم یک صدای جالبی دارد و من یهو گوزیدم🤭 که گفت جوووون گوزتو درآوردم کونی دوباره کرد توش اینبار دردش کمتر بود کم‌کم شروع کرد تلبمه‌هاشو سریع تر کرد من دیگه داشتم لذت میبرم هر بار که جلو عقب میکرد انگار میخواستم برینم تو همون حالت داگی چند دقیقه‌ای کرد بعدش گفتم پوزیشنو عوض کنیم (دیگه خجالتم ریخته بود نا سلامتی یک کیر تو کونم بود🤤🤭) بعد به پشت خوابید منم پشت بهش نشستم روش سواری اوووووف عاشق این پوزیشنم کونمو رو کیرش قر میدادم او
اولین سکس و از دست دادن بکارتم تو ۱۴ سالگی

#دوست_پسر #اولین_سکس #بکارت

سلام دوستان مهلام تهران زندگی میکنم
این داستانی که دارم میگم عین واقعیته و تو ۱۴ سالگی من با دوست پسرم سکس داشتم و پردمو از دست دادم
داستان از اونجایی شروع شد که تو محله ی ما یه پسره بود به اسم محمد که خیلی جذاب بود و همه دخترای هم سن ما روش کراش داشتن محمد ۲۰ سالش بود
نخوام از خودم تعریف کنم فیسم معمولیه ولی هیکلم عالیه یعنی سینه هام ۸۰ عه کمرم به نسبت باریکه و کون خوش فرمی دارم
از بین اینهمه دختر من خیلی تلاش میکردم تا مخ این اقا محمد و بزنم و اخرشم نتیجه داد
خلاصه از من شماره گرفت و بعد اومد تلگرام حرف زدیم و دو سه بار بیرون رفتیم با ماشین میومد دنبالم بعد هر سری دستشو میزاشت رو رون پام اروم فشار میداد هر سری هم من مثل سگ حشری میشدم
آقا این چند سری ادامه داد تا اینکه من چراغ سبز‌ نشون دادم و رفتیم خارج از شهر یکم لب بازی و اینا کردیم فقط در حد لب بود و اون شب ادامه نداشت
تا اینکه سری بعدش رفتیم بیرون همینکه نشستم تو ماشینش دیدم کیرش شق شق‌شده بعد نشسته به روی خودشم نمیاره
من یکم پرو بازی در اوردم گفتم چی دیدی که اینطوری از خواب بیدار شده؟خندید گفت داشتم به سینه ها و کس و کون تو فکر میکردم یهو اینطوری شد
منم از خود بیخود شدم و گفتم تو که ندیدیش‌ اینطوریه ببینیش فکر کنم بترکه
گفت نشونمون ندادی هنوز که گفتم اخه شرایطش پیش نیومده نشون بدم
حالا این لج کرد که بریم خونشون خالیه من هی‌پافشاری میکردم که نه و کرم میریختم با اینکه کامل راضی بودم
آقا خلاصه این مارو راضی کرد منو برد خونش
به محض اینکه رسیدیم در خونه رو که قفل کرد منو محکم چسبوند به دیوار و شروع کرد لب گرفتن
بعد چند ثانیه شروع کرد دستشو اروم اروم پایین بردن و سینه هامو فشار دادن
منم از خود بیخود شدم دستمو بردم سمت کیرش سعی میکردم آروم از شورتش و شلوارش بیارم بیرون کیرشو ولی نمیتونستم
اینم متوجه شد خودشو کشید عقب گفت بریم رو تخت
داشتیم میرفتیم اتاق که ادامه ی کار باشه برای رو تخت که جلوی در کامل لباسامو با عصبانیت درآورد و دستامو گرفت پشتم و محکم پرتم کرد رو تخت
یه چند ثانیه همونطوری نگام کرد من خجالت کشیدم پاهامو بستم
این حرکتو که انجام دادم بیشتر عصبی شد و لباسای خودشو دراورد و اومد رو تخت یدونه محکم زد رو کسم گفت چرا میبندی‌پاتو جنده؟
منم از ترسم باز کردم پاهامو دیگه هیچ حرکتی انجام ندادم
بعدش خودش اومد یکم سینه هامو خورد و باهاشون ور رفت
بعد نشست پاهاشو باز کرد گفت بیا برام بخور
منم رفتم جلو اول یکم با دستام با کیرش بازی کردم یکم تخماشو تو دستام گرفتم قشنگ داغ داغ شد(همه ی اینارو از فیلمهای پورن یاد گرفته بودم)
زبون کشیدم اروم رو سر کیرش دیدم چشاش در صدم ثانیه بسته شد و موهامو محکم گرفت تو دستش
بعد یکم من براش سر کیرشو خوردم بعد همینجوری اروم رو خود کیرش زبون میزدم تا اینکه محکم سرمو فشار داد کل کیرش رفت تو دهنم
دستامو به تخت فشار دادم که بیام بالا ولی زورم نمیرسید اشک تو چشمام جمع شده بود و هی عوق میزدم
محکم فشار میداد سرمو منم چون بلد نبودم دندون میزدم دردش که میگرفت محکم یدونه میزد به سینم یا اسپنکم میکرد
یکم براش خوردم کامل کیرش خیس و داغ شده بود که گفت به پشت بخواب میخوام از کون بکنمت
منم چون میترسیدم پردمو بزنه بدبخت شم رو حرفش حرف نزدم و برگشتم به پشت خوابیدم بکم کونمو اوردم بالا(تقریبا شبیه داگی)بعد رفت از تو کشو کاندوم و ژل آورد کاندومو باز کرد کشید رو کیرش ژلم ریخت رو کونم و یهو دیدم یه انگشتشو کرد توم حقیقتا درد نداشت لذتی هم نداشت فقط یه حس خوبی میداد بهم یکم ادامه داد تلمبه زد تا اینکه گفت کونتو باز کن با دستات که میخوام دوتا انگشت بکنم توت تا گشاد شی من یه کم ترسیدم بعد کونمو باز کردم به انگشت بعدیشم یکم ژل زد و اروم کرد تو کونم
یکم همینطوری که تلمبه زد گفت آفرین جنده که اروم نشستی تا گشادت کنم
بعدش کیرشو گذاشت لای کونم یکم رو کسم و چوچولم کشید و بعدش اروم اول سر کیرشو کرد توم که واقعاااا درد داشت
من یه اه اروم کشیدم و این متوجه شد دردم گرفته یکم صبر کرد
بعدش دوباره چند ثانیه بعد یکم بیشتر کیرشو هُل داد تو کونم که اونجا با دست پسش زدم ولی از کونم در نمیاورد چند ثانیه همینطوری وایساد و با یه فشار محکم یه دفعه کل کیرشو جا کرد تو کونم که جیغ‌زدم بهش فحش دادم با دستام پاهاشو فشار میدادم ولی بی فایده بود
تهدیدم کرد که اگر نزارم قشنگ بکنه توم در میاره یه سره پردمو میزنه و از کس میکنتم منم چون ترسیدم حرفی نزدم
اول یه تلمبه اروم زد من خیلی درد داشتم ولی حرفی نمیزدم بعد شروع کرد همینطوری اروم اروم تلمبه زدن تا اینکه کامل کونم باز شد و دیگه درد نداشتم و درد جاشو داده بود به لذت
یکم لذت بردم که یهو کیرشو کشید بیرون من فکر کردم ابش اومد
ولی بعدش کاندومو در آورد انداخ
تولد رامتین

#اولین_سکس #سکس_خشن #تولد

سلام من ملینام ۱۸ سالمه قد ۱۶۸ شکم پهلو تخت ولی سینه های ۷۵ سفید هلویی با پاهام خیلی گوشتیه باسنمم همینطور بدنم سفیده سفیده موهام بلنده تا دم باسنم از بچگی به قول معروف قرو فرم زیاد بود خیلی ناز داشتم عین پرنسسا همیشه باهام رفتار میشد و هر کسیو محل نمیدادم از ۱۶ سالگی که وارد این داستانا شدم خودمو شناختم هرکی پیدا میشد جلو خوشگلیم عین برده بود فرمان و همیشه حس سر تری و قدرت داشتم هیچ کس نمیتونست بر عکسشو رقم بزنه که اون به من برتری داشته باشه یه داداش دارم به اسم مهدی که ۲۰ سالشه همیشه هوامو داشته و خیلی دوسش دارم مهدی یه رفیق قدیمی داره به اسم رامتین که هم سن داداشمه از بچگی میدیدمش ولی خب اونا همیشه باهم بودن زیاد با من کاری نداشت گذشت تا تولد رامتین که مهدی به من گف جمع قاطیه رامتین گفته به ملینا بگو حاضر شه از رامتین بگم قد بلند ۱۹۰ و خورده ای یه ادمی که هر وقت من دیدم دخترا بهش نخ میدادن خیلی خوشگل و خوش استایل ۲ سال بود اونجوری ندیده بودمش باشگاهم شروع کرده بود واقعا جذاب بود و به شدت مهربون که به تنها کسی که حسرت خوردم یه مدت دوست دخترش بود که به رامتین خیانت کرد پنج شنبه شد تولد رامتین ک دیدم داره زنگ میزنه گفتم جونم رامتین گفت حاضر شو خودم میام دنبالت حالا که افتخار دادی بیای گفتم چشم پشت بندش مهدی زنگ زد من کار دارم تو با رامتین برو ی سر همی مشکی پوشیدم تا دم رونم از رون به پایین لخت بالا تنه هم سینه هام تو چش موهامم باز کرده بودم ی صندل بندی پوشیدم بنداش دور پاهام تا ساقم بود ک لاکام توش میدرخشید ی ارایش خوشگل تا ساعت ۸ ک رامتین زنگ زد بیا پایین تو ماشینش نشسته بود از تو شیشه که منو دید هنگ کرد گف اوهووو چه خبره مگه جنگه گفتم یه رامتین ک بیشتر نداریم نشستم جلو کلی صحبت کرديم خندیدیم میز چیدیم رامتین اصلا هول نبود هر کاری میکردی نگاه کنه باز نمیکرد تا بقیه رفیقاش اومدن کلی گفتیم زدیم خندیدیم رقصیدیم خوردیم از بچگی رامتین ساقی جمع بود همیشه اون میریخت ساعت ۱ونیم همه خمار خسته پاشدن که برن رامتین گفت افتری داریم صبر کنید کجا با این عجله مهدی گفت من دارم بیهوش میشم رامتین و یه ۵ نفر دیگه پشت مهدی رفتن مهدی به من گفت ملی میای؟ گفتم نه میمونم که رامتین گف برو من میرسونمش فقط یه رفیقمون سهیل با دوست دخترش موند خیلی خورده بودم چشام جایی رو نمیدید کز کرده بودم پیش رامتین ساعت ۳ بود که سهیل گفت ما دیگه داریم پاره میشیم بازم تولدت مبارکو رفتن سرم رو سینه رامتین بود موهامو ناز میکرد یه آن دستشو گذاشت رو رونم لا رونام چفت کردم دستشو با اون دست یه پیک دیگه خورد موهامو بو کشید سرمو بوس کرد گف پاشو من ترو برسونم پاشدم دم در نزدیک بود بیوفتم که دیدم گرفت منو رامتین گف خوبی چشاش قرمز بود دستاش دور کمرم بود هیچی نگفتم فقط لبامو گذاشتم رو لباش اروم دستشو آورد رو باسنم چشاشو بست لبامو میخورد وای ک چقدر خوب بود داشتم موفق میشدم با دستاش گلومو گرفت چسبوندم به دیوار وحشیانه لبامو میخورد تو دستاش بودم دوباره منو کشید تو بغلش با دستاش لباسمو داد بالا همینجوری که لب میگرفتیم کونمو چنگ میزد نفهمیدم کی به تخت رسیدیم دکمه های پیرهنشو باز میکردم ناخونامو رو تنش میکشیدم افتاد روم دستامو بالا سرم قفل کرد لبامو ول نمیکرد زورم بهش نمیرسید چون عاشقش بودم لخت بودم فقط یه شرت مشکی پام بود با دستای بزرگش انقدر سینه هامو مالوند که درد میگرفت محکم میخورد کمرشو چنگ میزدم سینه هامو با گردنمو پشت سر هم میخورد کبود میکرد دم گوشش نفس نفس میزدم داشت دیوونم میکرد پاهامو از هم باز کرد دستشو گذاشت رو کصم از روی شرت خیس خیس بود اروم میمالید ی اووف گف پاهامو داد بالا شرتمو از تو پام دراورد کص سفید صورتیم داشت دیوونش میکرد ی حالت اسپنک طور رو کصم زد ک صدام رفت بالا سرشو به کصم نزدیک کرد نفساش میخورد که اولین زبونو کشید تموم تنم ضعف کرد فوق العاده میخورد زبونش داعم میچرخید اب کصم عین رود میریخت تو دهنش رونامو چنگ میزد فقط ناله میکردم رونای تپلمو چفت کردم دور سرش با سرعت ارضا شدم اون هنوز داشت میخورد داشتم میمردم قربون صدقش میرفت اومد بالا لبامو میخورد چونمو با دستاش گرفت اورد سمت خودش گفت توله بلدی؟ هوممم؟ زدم تخت سینش خوابید رو تخت کمر بندشو باز کردم شلوارشو با کمک خودش دادم پایین یه شرت ابی پاش بود ک انگار ۲ کیلو سنگ تو شرتش بود داشتم کیرشو از رو شرت میمالیدم سفت سفت شده بود زیر شورت واقعا گنده بود ترس افتاده بود به تنم شرتشو که از پاش دراوردم فهمیدم امشب جر میخورم قد ساعد دستم بود ۲۰ سانت کیر کلفت رگ دار جلوم بود یه رگ خوشگل گنده دور کیرش حلقه زده بود ی لیس از پایین تا بالای کیرش زدم بوسش کردم کیرشو من وسواسی تر تمیز که همیشه همه چیم تمیز بودو مال خودم بود الان یه ک
سکس گی برای اولین بار

#گی #اولین_سکس

سلام.یکم از خودم بگم که علی ام ۱۸ ساله میخوام اولین رابطه گی ام رو بگم. سفید بودم و زیبا تو شهر کوچک سبزوار بودیم.
همیشه تو مدرسه بچه ها بخاطر سفیدی و زیبایی و خوش فرمی من ازم یواشکی لب می گرفتند.
ولی دلم می خواست کون بدم.اما خجالتی بودم و روم نمی شد.
تا اینکه تو یک سایت با نام روبلینگ نوشتم:
کون میدم سفیدم و خوشگل.
یکی قبول کرد اما می ترسیدم.
.منم آیدی تلگرام گرفتم پیام دادم و قرار شد زمانی که پدر و مادرم میرن روستا بیاد.
رفتن و اون اومد اول نشست.منو که دیده بود کیرش سق شده بود.
منم دلم میخواست سریع بدم.
گفتم الان؟
لباس و شورت و شلوار منو و خودشو درآورد.
گفت لب خوشگلتو بده بخورم.
لب گرفتیم چقدر حس خوبی داشت.به پشت شدم.
اونم با انگشت و تف سوراخم مو باز می کرد و کاندوم کشید.
شروع کرد آروم آروم کردن.
درد داشتم و می سوخت.بعد گردن منو بوس می کرد.
بعدش تند شد و تلمبه زد و آبش اومد.
یک حس شیرین داشتم.
بعد سینه هاشو خوردم و گفت دوباره می خوام بکنمت.
منم روی کیرش نشستم اون دراز کشید.
آروم بالا و پایین می کردم.
تند و تند براش اینکار کردم.اون کیرم مو گرفت و می مالوند.
آبم روی سینه هاش ریخت.
بعد گفت کیرمو میخوری یا میمالی؟
نمیدونستم ولی خیلی دوست داشتم بخورم.
قبول کردم بخورم.کیرش اورد جلو صورتم گفت ساک بزن.منم مثل فیلم ها براش زدم.
مزه اش شور بود.اون سرمو ناز می کرد.
آخرش بغلم کرد و دستش رو روی کیرم گذاشت و فشار میداد.
دوباره آبم اومد حال کردم.
از موقع به بعد از سکس با دخترا خوشم نمی یاد و فقط دلم می خواست با همجنس خودم سکس کنم.
نوشته: عاشق گی
تن من

#عاشقی #اولین_سکس

یک ماه میشد که بابا مواد مصرف میکرد و دیگه سرکار نمیرفت هرچقدر مامان میخواست بره سرکار میگفت حق نداری بری
یک شب صدای دعوای مامان و بابا ولم نمی کرد نه خواهر هام خوابیده بودن نه من دیگه صبرم تموم شده بود بلند شدم و به سمت پایین رفتم تا منو دیدن مامان گفت برو بالا سریع منم تا خواستم برم بالا، بابا دستمو گرفت و کشیدم سمت خودش و گفت کارت دارم بیا بشین
اولش خیلی ترسیدم یعنی منو چیکار داره با استرس رفتم نشستم تا من نشستم بابا به مامانم گفت هری بالا نبینمت.
مامان با گریه به سمت بالا رفت.
بابا اومد سمتم و بغلم نشست سیگارشو روشن کرد و شروع کرد به حرف زدن:
_فردا یه پسری میاد دنبالت
_ چی؟ کیه ای پسره بابا ؟!!
_به تو هیچ ربطی نداره گفتم که وسایلتو جمع کنی اماده باشی واسه فردا
_بابا اخه یعنی چی ؟!
بدون توجه به حرفم بلند شد سیگارشو خاموش کرد و به سمت بالا رفت.
هر چقدر صداش کردم جوابمو نداد:(
اون شب تا صبح نخوابیدم روز بعد نزدیک ساعت ۹ بود صدای زنگ خونه اومد تا زنگ خونه رو زدن!!
بابا بلند داد زد ترنم پاشو گمشو بیا پایین
تا صدام کرد مامان اومد سمتمو گفت:
_دورت بگردم میخوای نری؟
_مامان بابا منو میخواد کجا بفرسته؟
تا مامان اومد حرف بزنه بابا اومد لباسمو گرفت کشیدم پایین
یهو وایساد جلوی در یه پسر خوشگل و خوشتیپ که معلوم بود خیلی پولدار هست بابا منو کشید سمت اون پسر و به پسر گفت اینم دخترم ترنم راضی هستی ؟
پسره یه نگاه کامل از بالا تا پایین انداخت و به سمت بابام گفت خوشم اومد پول رو برات کارت به کارت میکنم.
بابا خیلی خوشحال شد و گفت ممنون
پسره اومد دست منو گرفت منو از خونه اورد بیرون دستمو با زور از دستش کشیدم بیرون یهو برگشت سمتم و با چشم های مشکیش بهم خیره شد و گفت چه مرگته چیکار میکنی
_چرا دست منو میگیری ؟
_مشکلی داری ؟
_نامحرمی
تا اینو گفتم شروع کرد به خندیدن ۱۰ دقیقه میشد که پشت سر هم میخندن
اعصابم خورد شد گفتم چرا میخندی مریضی ؟
_ بابات نگفته من قرار باهات چیکار کنم ؟ اصلا میدونی من کیم ؟
_مگه قرار با من چیکار کنی ؟ من نمیشناسمت
_ قرار کلی کار خوب انجام بدیم حالا سری راه بیوفت که کلی کار دارم بدو
_میخوای با من چیکار کنی ؟
_ بریم تو ماشین میگم بهت عزیزم
_ عزیزم ؟ من عزیز تو نیستم
_باشه بابا احمق گمشو سمت ماشین بدو
_ تا نگی نمیام
تا اینو گفتم محکم زد تو گوشم جوری که خوردم زمین
لباسم رو گرفت و بلندم کرد گفت ببین بار اخرت باشه حرف اضافه میزنی و بعدش منو کشید سمت ماشین در ماشین رو باز کرد و پرتم کرد تو ماشینش و خودشم سوار شد
ماشین رو روشن کرد و با سرعت رانندگی کرد
واقعا سرعت ماشین زیاد بود منم از سرعت میترسیدم
میخواستم بگم اروم تر برو ولی می ترسیدم حرف بزنم ولی گفتم میشه یه خواهشی کنم ؟
_ بگو
_ میشه یه کم اروم تر بری من از سرعت میترسم
_ از اروم رفتن خوشم نمیاد
_خواهش میکنم یه کم آروم تر برو
وقتی اینو گفتم یه کم سرعتش رو کم کرد
_میگم میشه بگی قرار با من چیکار کنی
_قرار امشب با هم سکس کنیم عزیزم
_ سکس ؟ سکس یعنی چی؟
_ تو نمیدونی سکس یعنی چی ؟
_ نه نمیدونم یعنی چی
_چند سالته ؟
_نمیدونی چند سالمه ؟ ۱۵ سالمه
_ با ۱۵ سال سن نمیدونی سکس یعنی چی؟
_ نه من نمیدونم میشه بگی چی هست ؟
_قرار بود بابای حرومزادت همه چیو برات توضیح بده
_بابای من فقط گفت قرار فردا کی منو بیاد ببره منو
_ تو داری با من شوخی میکنی دیگه؟ مگه میشه ندونی سکس یعنی چی؟
_اره من نمیدونم من هیچی نمیدونم
_ ببین الان میریم شرکتم من کار دارم میریم اونجا بعد میریم خونه یادت میدم سکس یعنی چی
_باشه
بعد از ده دقیقه رسیدیم جلوی یه شرکت خیلی بزرگ
از ماشین پیاده شد و بعد منو پیاده کرد
با هم به سمت شرکت رفتیم
همه تا اون پسر رو میدیدن به سمتش میومدن و بهش احترام میذاشتن
با هم رفتیم سمت اتاقش وقتی وارد اتاقش شدیم باورم نمیشد اتاقش اندازه ی خونه ی ما بود
وارد شدیم و گفت بگیر بشین
منم نشستم
اومد پیشم نشست و گفت خب من یه جلسه دارم باید اینجا بشینی تا من بیام
منم گفتم باشه
یه گوشی گرفت سمتم و گفت خب میخوام قبل رفتن بهت سکس یاد بدم
خب این فیلم همون سکسه بشین ببین یاد بگیر
گوشی رو ازش گرفتم و تا صفحه ی گوشی رو دیدم جیغ زدم و گوشی رو پرت کردم رو زمین
یک داستانه و شخصیت ها و اتفاقات ساخته ذهن نویسنده است.
نوشته:
اولین کون دادن مجید

#اولین_سکس #گی

داستان کاملا واقعیه اسم من مجیده چند سال پیش وقتی که تهران بودم بدجور حس مفعول بودن داشتم ولی میترسیدم به کسی اعتماد کنم همش توی فضای مجازی میچرخیدم بااکانت فیک توی تانگو یا جاهای دیگه با افراد مختلف ارتباط برقرار میکردم ولی سرقرار نمیرفتم تقریبا یک سالی همینجوری ادامه داشت شانس من خونه خالم خالی شد خالم رفته بود شهرستان کلیدش دست من بود من اونجا تنها بودم حسابی به خودم میرسیدم اول کامل شیو کردم بدنم خیلی سفید بود خودمو میدیدم شق میکردم اون موقع ۲۰سالم بود همشم توفضای مجازی چت میکردم قرار میذاشتم همینکه ابم میومد پشیمون میشدم دیگه نمیرفتم تا یه روز لباسای خالمو دیدم اووف شروع کردمه به زنونه پوشی همشونم لباس سکسی چون تنها بودم همش دخترونه تنم بود کلیم باهاشون عکسو فیلم میگرفتم واسه کسایم که باهاشون چت میکردم میفرستادم کلا خوشبحالم بود میدونستم خالم اینا تا یک ماه دیگه نمیان یه روز بایه پسره اشنا شدم مثل قبلیا گفتم من نیستمو فقط مجازیم یه حسی بهم میگفت این یکی فرق داره هرچی بهش میگفتم گفت من تا آخر پات میمونم منم کم کم ازش خوشم اومده بود حس میکردم میتونم بهش اعتماد کنم چن روزی باهم در ارتباط بودیم منم با انواع لباس سکسی براش عکس میفرستادم تا یه روز گفت بیا یه قرار بیرون بذاریم هرجا تو بگی منم اولش خواستم نرم ولی خوشم اومده بودازش دلو زدم به دریا ادرس دادم تویه پارک همو دیدیم آقا مخمو زد دوس داشتم همون لحظه باهاش برم ولی روم نشد بگم اومد خونه بهم زنگ زد واسه فردا قرار گذاشتیم دل تو دلم نبود هم میترسیدم چون بار اولم بود هم هیجان داشتم دوس داشتم بلغره تجربش کنم ساعت تقریبا ۲بعداز ظهر بود باماشین اومد دنبالم منم چندتا لباس برداشتمو رفتم سوار شدم خونش نواب بود بلغره رسیدیم هم تنها زندگی میکردم هم تخ خواب داشت خوشم اومد یه نوشیدنی اورد خوردیم کم کم خیالم راحت شد زیاد استرس داشتم بی مقدمه لبامو بوسید اولین بارم بود شروع کرد به خوردم لبام اووف خیلی خوشم اومده بود بعد شروع کرد به گردنم وسینه هام رو ابرا بودم سینه هامو کبود کرد حسابی حشریم کرد نمیدونست لباس دخترونه اوردم گفتم بذار اینارو بپوشم خیلی خوشکل شده بودم همش قربون صدقم میرفت خلاصه رفتیم رو تخت فقط اون داشت بدنمو میخورد بعد کیرشو دراورد گفت دوس داری منم اولین بارم بود گفتم اره شروع کردم ساک زدن ولی بلد نبود حسابی براش ساک زدم کیرشو میذاشت دهنم تلمبه میزد حسابی که داغ شدیم یه روغن اورد مالید به کونم انگشتم کرد یکم باز که شدم کاندوم کشید رو کیرش خواست بکنه دردم اومد یکم که سرش رفت توم میسوختم گفتم نمیتونم ولی دلمم نمیومد ارضاش نکنم هرجور بود سه چهار دقیقه تحمل کردم تا آبش اومد گفت دفعه بعد باز تر میشی انقدر دردت نمیاد میدونست اذیت شدم خلاصه واسم جق زد اب منم اومد همین که آبم اومد پشیمون شدم ولی هرجور بود یه نیم ساعت موندمو برگشتم خونه گفتم دیگه تموم البته جوابشم نمیدم هنوز تا چند روز گذشت خودم پیشنهاد دادم برم پیشش این دفعه دو بار باهم سکس کردیم خیلی خوب بود اگه خوشتون اومد تا بقیشم بنویسم.
نوشته: مجید
اولین باری که مفعول شدم

#خاطرات_نوجوانی #اولین_سکس #گی

اسمم آرینه ۱۹ سالمه و این داستان مربوط میشه به ۵ سال پیش…
من اهل تهرانم ولی هر دو سه ماه یکبار یک هفته یا میرم همدان خونه مادربزرگم یا میرم کرمانشاه خونه داییم
میرم همدان و کرمانشاه که با خیال راحت یک هفته‌ایی رو رابطه داشته باشم با آدمای ناشناس و خیال راحت تر توی یک شهر غریب که کسی منو نمیشناسه و توی محله های غریب تر…
اولین بار رو کامل یادمه هم قبلش که اصلا چی شد تصمیم گرفتم امتحان کنم مفعول بودنو هم چه اتفاق هایی افتاد و اصلا حسم چه طور بود…
۱۴ سالم بود و رفتم همدان خونه مادربزرگم با پدر و مادر و داداشم من گوشی نوت ۲ داشتم فکر کنم و یاد گرفتم با صفحه بزرگش یواشکی واسه خودم فیلم های پورن و عکس های سکسی میدیدم و چند وقتی بود که فیلم های گی هم میدیدم و خیلی دوست داشتم جای اونی باشم که بهش فرو میره یا میخوره ولی همیشه میترسیدم و نمیدونستم باید چیکار کنم و احساس میکردم درد زیادی داره یا اینی که اذیتم میکنن…
اون موقع یک اکانت دیگه داشتم تو شهوانی اومدم سرچ میکردم توش فاعل همدان و توی تاپیک های مختلف دنبال فاعل میگشتم با چند نفر حرف زدم حتی قرار هم گذاشتم ولی نرفتم سر قرار…
وقتی رسیدیم خونه مادربزرگم من خیلی حشری بودم رفتم جق زدم تو دستشویی و سریع از خودم بدم اومد به خاطر فکرایی که اومده بود تو سرم که بدم و از این حرفا…
فرداش رفتم پارک محله و اولایی بود که یواشکی سیگار می کشیدم تقریبا ی چند ماهی میشد سیگار میکشیدم…
چند نخ سیگار گرفتم و تو پارک ی گوشه ایی سیگار میکشیدم
منم تقریبا بی مو بی مو و سفید و نه به نظر خودم که به نظر حتی دوستام که اطلاعی از این داستان ها و میل جنسیم ندارن خوشگل و کیوت بودم حالا الان کمتر و از اون کیوتی در اومدم تا حدودی
سیگار میکشیدم و یک پیرمردی صندلی بغل دست من نشسته بود با ی تخته نرد اول گفت که پسرم چرا سیگار میکشی من ۱۵ سال ۲۰ سال سیگار میکشیدم ریه ام داغون شده و از این حرفا
باهم حرف میزدیم و از این شلوار زاپ دار پاره پوره ها که پاهات معلومه مد شده بود و هر چی حرف میزد دستش رو میکشید رو لختی های پام یا دستشو میزاشت رو تیکه های لختی پام و حرف میزد منم حس میکردم که این ی نظری داره ولی بدم نمیومد و همزمان یکمی بدم میومد یکمی هم میترسیدم.
اخرش گفت بچه همین جایی تا حالا تو پارک ندیدمت من هر روز میام اینجا تخته بازی میکنم با دوستام و بعد میرم خونه خونمونم همینجاست الانم منتظرم دوستام که همسن و سالای خودمن هممون بازنشسته اییم بیان اینجا وقتمون رو بگذرونیم تا بمیریم چون ی پامون لبه گوره و خندید منم گفتم نه دور از جونت والا من بچه اینجا نیستم اومدم خونه مادربزرگم و از این حرفا
گفت تخته بلدی گفتم ی ذره بلدم با بابام بازی میکنم شروع کردیم بازی کردن و گفت تا چند وقت اینجایی گفتم یک هفته دو هفته تقریبا
تا آخر عید احتمالا هستم
گفت باشه هر وقت بیکار بودی بیا تخته بازی کنیم منم گفتم باشه ولی دیگه از کاراش و حرفاش فهمیده بودم هدفش چیه
بعد از یک ساعت گوشیم زنگ خورد خداحافظی کردم که برم خونه و موقع خداحافظی بلند شد و باهام روبوسی کرد و چه بوس های منظور داری میکرد و گفت برو بسلامت و منم رفتم خونه
همش تو راه به فکر این اتفاق و اون ادم و این داستانا بودم و حرصم میخوردم که چرا بهش نگفتم براش ساک بزنم چون همش دوست داشتم برای یکی ساک بزنم
دوست داشتم که کون هم بدم ولی نه به اندازه ساک
تا رسیدم خونه تصور میکردم دارم کیرشو میخورم و تو دستشویی جق زدم
فردای این روز تا از خواب بیدار شدم خیلی حشری بودم و همش دوست داشتم بدم
خانواده هممون قرار بود بریم بیرون بچرخیم و شام بیرون باشیم و …
من بهانه. و کردم اینکه با لب تاب کار دارم و حوصله بیرون ندارم و باید بشینم ویندوز لب تاب عوض کنم و تا قبول کردن من باهاشون نرم
سریع تو اینترنت و شهوانی و … راجب کون دادن شروع کردم به سرچ کردن
فهمیدم که باید قبلش دوش مقعدی بگیری
باید چند ساعت قبل چیزی نخوری
دفعه اول احتمالا خیلی درد داره و زیاد حس خوبی نداری و …
خلاصه که فهمیدم چطور باید دوش مقعدی بگیریم
ساعت شد ۴ بعد از ظهر حدودای ۵خانواده رفتن بیرون
و من همش استرس داشتم که سریع برم کونمو تمیز کنم برم تو پارک یکمی سکسی رفتار کنم که اون پیرمرده رو ببینم حشری بشه براش ساک بزنم و بهش بدم.
اینی هم که میگم پیرمرد خیلی پیر نبود شاید ۴۵ سال ۵۰ سال اینطورا داشت نهایتا ۶۰ بهش میخورد .
رفتم دستشویی شروع کردم به تمیز کردن
خیلی سخت بود وسطش دل درد میگرفتم
هر کاری میکردم تمیز نمیشد
احساس میکردم اصلا تمیز نمیشه
نمی دونستم که بابا پروسش یکم طولانیه تقریبا ی ۴۰ دقیقه ایی طول کشید که کامل تمیز شد
احساس میکردم هیچی تو کونم نیست
خیلی تمیزه
اونم بیرون و ماژیک از تو کیفم برداشتم یکمی فشار دادم تو کونم و اونو در میاوردم انگشت
آغاز کونی شدنم در18سالگی

#اولین_سکس #خاطرات_نوجوانی #گی

دوستان سلام
لازمه اولش قید کنم که داستان گی و خاطرات نوجوانی هستش لطفاً کسایی که به گی‌و… علاقه ای ندارند از اول وقت نزارن برای خوندن که بعدش انتقادو… کنن،ممنون.
اول خودمو معرفی کنم علیرضا ام ۲۵سالمه به گی‌ و … علاقه دارم پوزم بیشتر به مفعول بودنه،حالا میخوام شروع این داستانا و چی شد به این حس علاقه مند شدمو بگم:
اون موقع که 18سالم بود بدن سفید و بی مو با کون نسبتا تپلی داشتم ،ما یه خونه قدیمی داشتیم که طبقه اول ما بودیم طبقه دوم مادربزرگم که مریض بود و تنها زندگی میکرد من یه پسر خاله داشتم به اسم علی که دو سال از من بزرگتر بود و اکثر اوقات همبازی هم بودیم و… و میومد خونمون
یادمه اولین بار بود که با فیلم سوپر این داستان اشنا شده بودیم اون زمان ما تبلت داشتیم
همینطور که گفتم این پسر خالم چون ازم بزرگتر بود زودترم به بلوغ رسیده بود از من چشم و گوشش بازتر بود و حتی سایز کیرش😉
مادربزرگم که تنها بود،ماها برنامه می‌ریختیم به خونواده هامون که شب بمونیم پیشش ک از اون مراقبت کنیم ولی تو ذهنمون چیز دیگه ای بود ،خلاصه شب که میشد کنار می‌خوابیدیم کیرای همو میمالیدیم ولی برا من خیلی کوچکتر از اون بود اونم منو ب پشت میکرد اروم اروم با سوراخم بازی میکرد اون موقع ها تنگ بودم چ چیزی داخلم نرفته بود
هی همینطور ادامه داشت تا ی روز بهم گفت بیا کارای اونارو کنیم حال میده(فیلم سوپرا منظورش بود)
بهم گفت بیا برا هم بخوریم
اول اون برا من میخورد حشری ک میشدم بعدش من می‌خوردم براش و کیر گندشو میکردم دهنمو لیس میزدم و می‌خوردم براش واقعا هم حال میداد بهم داغ بودنش
مادربزرگم بنده خدا زیاد در جریان اینکه ما چیکار میکنیم و و…نبود دید هم نداشت اونجایی که ما می‌خوابیدیم
ما برا اطمینان می‌رفتیم تو قسمت پاگرد پشت بوم
اونجا با هم از این کارا میکردیم وقتی بیشتر شده بود
دفعات بعدی ک چند بار برا هم خوردیم به من گفت خم شو تکیه بده ب نرده های راه پله
خم شدم گفت لای کونتو باز کن
من نمیدونستم چه خبره که انقدر برام تازگی داشت و داغ بودم
تف میکرد رو کیرش و سوراخم کیرشو می‌مالید به سوراخم
یهو بهم گفت بکنم تو گفتم بکن ولی منم میکنما گفت باشه
کیرشو اروم اروم کرد توم با کلی سختی
یهو چشام سیاهیی رفت احساس کردم دسشویی دارم و…
که بهم گفت وایسا الان درست میشه پاهام ضعف کرده بود ک خودمو ازش جدا کردم
گفتم برگرد نوبت منه
وقتی اومدم بکنمش دیدم سوراخش مو داره و… کیرمم زیاد تو نمی‌رفت ولی ب خیال خودم کردمش چندتا تلمبه زدم تموم شد ،گفت برگرد نوبت منه باز
منکه سوراخم تفی بود و لیز بود دوباره کرد توم چندتایی تلمبه زد منم درد سوراخم کم شده بود تو حال خودم بودم در اختیار اون کیرمم شده بود دودول که یهو گفت ابم داره میاد نمی‌دونستم چی شده یهو‌ توم داغ شد و کیرش اروم تکون میخورد نگو آقا ریخته توم ابشو بعد با دستمال فقط روی سوراخمو تمیز کرد گفت بریم پایین رفتیم
رفتم دستشویی خودمو خالی کردم دیدم یذره خون با یه مایع لزج ازم میاد بیرون و میسوزه سوراخم انگشت راحت می‌رفت توش
بعد اون روز بازم باهم اینجوری حال کردیم و بهش میدادم هرجا که میشد ولی نکته مهمش این بود خودم بهش میگفتم
احساس می‌کردم اینجوری بیشتر بهم حال میده
کم کم وقتایی که نبود ماژیک و… میکردم تو خودم تو همون خونه مادربزرگم با اینه کونمو میدیدم حشری میشدم بعد شد شیشه های عطر و… دیگ کم کم که راه افتادم شد خیار و… تا این ۲.۳ساله اخیر که چند بار به کسای دیگه دادم به پسر خالم فقط تو اون سن ۱۶.۱۷سالگی میدادم اونم دمشگرم به کسی نگفت.
الانم حسم دوبرابر شده به فوت فتیش و… ام علاقه مند شدم.
ببخشید که طولانی شد🙏 این داستان اولین دادنم بود.
بازم اگه دوست داشتید تو نظرات بگید بعدی هارو هم براتون تعریف کنم.
نوشته: علیرضا۲۲
اولین سکسم بهترین خاطره شد

#اولین_سکس #گی

سلام و درود به همه شما همراهان عزیز
اولین داستانمو براتون تایپ میکنم کم و کاستیش رو به بزرگواری خودتون ببخشید
من فرزاد هستم
۲۷ساله
قدم ۱۷۸
وزنمم ۷۶ کیلو من تو سایت شهوانی فقط عکسامو میزارم و دنبال کیس نیستم ولی اولین رابطم از طریق آشنایی اینجا اتفاق افتاد
دوستانی که علاقه ای به رابطه همجنس بازی مردونه ندارن این خاطره رو دنبال نکنن
قیافم معمولیه ولی بشدت خوش لباس میگردم
یه بار که تاپیک عکسای جدیدمو گذاشتم یکی برام پیام گذاشت و از هیکلم و اندامم تعریف کردن جدی نگرفتم اولش و به یه تشکر ساده بسنده کردم
با اسرار های زیادی که شد ای دی تلگرام دادم و شروع ماجرا از اونجا بود تورج علاقه زیادی داشت همو ببینیم منم گفتم اگه مث بعضیا دنبال یه پسر با ظاهر زنونه هستی من فقط اندامم سکسیه و قیافم معمولی گفت من عاشق اندامت شدم یه با ببینمت اگه خوشت نیومد ادامه نمیدیم منم قبول کردم به یه کافه رفتیم که تورج دعوتم کرد منم کل موهای بدنمو لیزر کردم و نیازی به شیو کردن و تمیزی خاصی نداشتم اهل ریشو اینجور چیزام نیستم رفتم ب کافه ای که دعوتم کرد وقتی رسیدم خیلی گرم ازم استقبال کرد و بردمنو طبقه بالا من یه شلوار اسکینی جذی زابدار پوشیده بودم و یه پیرهن لی کاغذی رفتیم طبقه بالا هیچکس بجز ما نبود بعدیکم معاشرت گفت کافه واسه دوستمه و اگه مشکلی نداری میتونیم همینجا یه لاس کوچیک بزنیم اولش مخالفت کردم ولی اون لعنتی انقدر چرب زبون بود که منو تسلیم کرد باریستا از کافه رفت و کرکره رو با ریموت کنترل که دست تورج بود پایین کشید کافه تعطیل شد تورج اومد نشست کنارم یه چشمک زد ازم خواست شلوارمو دربیارم که بیشتر انداممو ببینه منم بدون تعارف واقعا هات شده بودم و هرکاری که میخواست انجام میدادم شلوارمو دراوردم و حالا بایه شورت لامبادا و یه پیرهن لی مقابلش بودم رو ب روم ایستاده بود از گوشه کمرم گرفتو آروم مگو کشید سمت خودش وب طرز عجیب و سکسی شروع کرد ب خوردن لبام منم که هات شده بودم دستامو دور گردنش حلقه کردمو ادامه دادم اومد سمت لاله گوشمو لیس زد و آروم زیر گوشم گفت اجازه میدی بخورمت خوشگله؟؟
منم تو اون حالت که دمای بدنم ۱۰۰درجه شده بود و ضربان قلبم رو هزار با سرم تایید کردم
اومد سمت گردنم تو ۶مون حالت پیرهنمو جوری باز کرد که تا نیمه لخت بودم یکی سینه هامو شکمم کاملا در اختیارش بود با نوک انگشتاش نوک سینه هامو می کشید و گوشمو لیس میزد
و گردنمو میخورد ناله هام در اومده بود
ازش خواهش کردم گردنمو کبود نکنه
خیلی آروم گفت نگران نباشششششش
اومد پایینتر و قسمتی که واقعا دوست داشتم خوردن سینه هام یکم ب میز تکیه دادم و آروم سینه هامو لیس میزد با نوک زبونش دور سینه هامو میخورد و لیس میزد اون صدای ملچ و مولوچ موقع خوردن سینه هام و دستاش که دور کمرمو باسنم بود بشدت منو یاد فیلم های پورن mike adriano می انداخت
یکم بعد گفت خوشگله بسه یا دوست داری ادامه بدم؟
منم که بشدت هات شده بودم گفتم هرکاری دلت میخواد بکن فقط ادامه بده.یه لبخند زد انگشت اشارشو کرد تو دهنم لیس میزدمو همونو اروم میکرد تو سوراخم
تصور کنید با انگشتاش سوراخمو باز میکرد و سینه هامو میخورد
من تو فضا بودم
هیچی جز لذت اون لحظه برام جذاب نبود
من تا حدودی سکس bdsm رو هم دوست دارم و چتام از فانتزیام برای تورج گفته بودم
برم گردوند به سمت دیوار با یه دستش صورتمو نگه داشت و با یه دست دیگش هر دوتا دستمو نگه داشته بود و کاملا روم تسلط داشت و شروع کرد به خوردن و لیس زدن باسنم و قسمت جذاب ماجرا زبون زدن سوراخم بود صدای ناله هام بلند شده بود
دستشو از رو صورتم برداشت نوک سینه هامو آروم میکشید و آخرین مرحله چند تا اسپنک زد روی کونم
منم مدام تکرار میکردم
oh sheeeeettttt
oh my god
fuck me
اونم بیشتر حشری و حریصتر میشد.
برم گردوند و شروع کرد ب لبازی و دوباره رفت رو سینه هام من یکی از فانتزیام اینه مدام سینه هامو بخوره و اونم چون علاقمو میدونست واقعا سنگ تموم میذاشت
نوبت من بود جلوش زانو زدم و تو حالتی به خودم اومدم که همه لباسام تا نصفه دراومده بودن و دیدن استایل خودم حشریم میکرد.
خواستم براش ساک بزنم و تمام تلاشمو کردم تا حرفه ای باشم و ازم خواست زل بزنم تو چشماش و ساک بزنم
دوست داشتم همه کیرشو قورت بدم
کیرشو از دهنم درآورد اومد نزدیک تر لبامو خورد و نوک سینه هامو نیشگون (فشار) ریزی میداد و من تو چشماش نگاه میکردمو آه میکشیدم
خیلی اروم بم گفت دستامو پشتم نگه دارم نگار بستس و منم کاملا مطیعش بودم هر کاری میخواستی انجام میدادم
دوباره کیرشو کرد تو دهنم و با دستاش موهامو نوازش میکرد و سینه هامو آروم فشار میداد
حرفای سکسیش حشریترم میکرد:
آفرین جنده کوچولو
همینطور ادامه بده.
بلندم کرد و منو برد رو مبل راحتی و به حالت داگی خوابوند و یکی از بالش های
اولین سکس پس از بلوغ

#اولین_سکس #خاطرات_نوجوانی

کلاس هشتم دبیرستان بودم در راه مدرسه بیشتر حواسم به دخترها بود اما نمیخواستم با دختری دوست شوم زیرا میترسیدم از درس و تحصیل عقب بیفتم چونکه بیشتر نمراتم ۱۹ و ۲۰ بود و شاگرد اول کلاس بودم. در همسایگی ما زن جوان و زیبائی با قد بلند و موهائی صاف و قشنگ با شوهرش زندگی میکرد که شوهرش به دلیل مسافرت های کاری گاهی دو هفته یا بیشتر در مسافرت بود اما شوهرش از نظر چهره با این زن زیبا قابل مقایسه نبود و تا اندازه ای مسن و پیر به نظر می رسید، این زن یک بچه شیر خوار هشت نُه ماهه داشت و گاهی میومد خونه ما و با مادرم می نشستند و گپ و گفت می کردند و قاه قاه می خندیدند، ثریا گاهی بچه اش را زیر سینه و پستان میگرفت و شیر میداد و طوری روی زمین روبروی مادرم می نشست که پاهای زیبا و بلورینش تا نزدیکی های باسنش بیرون می افتد زیرا دامن می پوشید و زیر دامن شلوار و چورابی هم نداشت و همیشه این قست سکسی بدنش لخت و آزاد بود و موقع شیردادن به بچه پستان های زیبا و مرمرین را بیرون میاورد و به بچه شیر میداد، من هم موقعی که ثریا می آمد پیش مادرم می رفتم پیششون میشستم و خودم را با حل تمرین های جبر کلاس هشتم سر گرم می کردم در حالیکه هدفم دید زدن پر و پا و ران ثریا بود. شب هائی که شوهر ثریا نبود برادرش میرفت خونه ثریا می خوابید تا تنها نباشد، یک شب برادرش نیامد و او از مادرم خواست من برم بجای برادرش در خانه او بخوابم تا تنها نباشد من هم از خدا خواسته رفتم، اردیبهشت ماه بود و هوا داشت کم کم گرم میشد، ثریا تا آخر شب از من با آجیل و شیرینی و چای پذیرائی کرد بعد موقع خواب لحاف من رو کنار لحاف خودش با کمی فاصله پهن کرد و خوابیدیم و چراغ خواب کم سوئی را روشن گذاشت. نیمه های شب من با صدای گریه بچه ثریا از خواب بیدار شدم و دیدم ثریا خانم در حالی که دراز کشیده داره به بچه شیر میده، اما لحاف او کنار زده شده و نیم تنه بلورین و زیبایش پشت بمن لخت پیدا بود و شورت صورتی رنگش در نور کم رنگ شب تمام بدنم را به آتش کشید، بتدریج سعی کردم خودم را به او نزدیک کنم و پاهام رو از لحاف بیرون آوردم تا به ران ثریا بمالم، نزدیک و نزدیکتر شدم و آب دهنم خشک شده بود، متکایم را بسمت او کشیدم و میخواستم به پاها و رانش دست بزنم اما خیلی میترسیدم، ترس و خجالت و شهوت تمام وجودم را گرفته بود، از طرفی شنیده بودم نزدیکی با زن شوهر دار گناه بزرگی است با این حال و وضعیت هیجانی شدید به خودم مسلط شدم و دوباره متکام رو کشیدم به سر جای اول و فقط به تماشای بدن بلورین و ساق های زیبای ثریا نگاه میکردم تا خوابم بُرد. صبح که از خواب بیدار شدم خودم را که در همان وضع بودم فوری جمع و جور کردم و رفتم تا دست و صورتم را بشورم که با چهره زیبای ثریا در یک لباس رنگی با مینی ژوپی بالای زانو برخوردم، سلامی کردم و به دستشويي رفتم، ثریا در اتاق دیگه برام سفره زیبائی پهن کرده بود و صبحانه مفصلی تهیه دیده بود، باهم نشستیم برای صبحانه، وقتی داشت برام چای میریخت لبخندی حاکی از بیداری من در دیشب به لبش بود و گویا متوجه حرکت های من شده بود، پس از صبحانه از و خدا حافظی کردم و رفتم خونه تا کتاب هام رو بردارم و برم دبیرستان، مادرم پرسید صبحانه خوردی گفتم عالی. چند روز از این ماجرا گذشت ، روز جمعه بود مادرم و کَس دیگری در خانه نبود، من داشتم توی اتاقم دنبال تراش میگشتم یهو احساس کردم هیکل نرم و درشتی که بوی عطر میداد من را از پشت بغل کرد، اول جا خورد و کمی هم ترسیدم که صدای آرام و گرم ثریا پشت گوشم گفت ای ترسوی هیز، آدمی که تشنشه باید دنبال آب باشه، میدونستم تشنه ای من تُنگ بلور با آب گوارا جلوت گذاشتم ترسیدی بخوری، من که بدنم داغ شده بود آب دهنم را نمی تونستم قورت بدم گفتم آخه… گفت آخه بی آخه حالا بلدی بُکنی یا ادای مردها رو در میاری، در حالی که از پشت خایه و کیرم را در مشت گرفته بود گوشم را یواشکی گاز گرفت یعنی آره، دنیائی پر هیجان تر و لذت بخش جلوی نظرم بود و تنم میلرزید، گفت حالا یادت میدم، رهایم کرد و دستم رو گرفت و روی پتو و متکای اتاقم دراز کشیدیم، زیر شکواری من رو کشید پائین و گفت بقیه رو خودت در بیار دامنش رو زد بالا و شورت توری و سفیدش را کشید پا ئین، من میلرزیدم و لذت میبردم و کیرم شده بود مثل یک میله داغ آهنی سرم را بردم و کُس سفید و قشنگش را که هیج پشم و موئی نداشت و از شهوت باد کرده بود بوسیدم و داخل شکافش را لیس زدم خیس و شور بود اما برایم شرابی گوارا که گوارتر از آن نبود، اولین بارم بود بزور و با هیجان شرتم را از پاهام در آوردم زیرا به کیر شق شده و بلندم گیر کرده بود، روش دراز کشیدم و کیرم رو روی کسش بالا پائین میبردم، با دو دستش من رو کنار زد و پاهای قشنگش را برد بالا و گفت حالا بیا و زود باش باید برم بچه ام خوابه میتر
اتفاقات باعث اولین سکسم و ادامه ماجراها

#اولین_سکس

شروع سکس برای هر کسی می‌تونه کاملا متفاوت از دیگری بسته به زمان و مکان و فرهنگ جامعه ش باشه ولی بالاخره همیشه نقطه شروعی داره.
اتفاقاتی که می‌نویسم خیلی سال پیشتر و قبل از اینکه ازدواج کنم افتاد و باعث شد تا سالها درگیرش بشم.
خانواده عجیبی داشتم پدربزرگ مادری بخاطر فوت مادربزرگم در سنین جوانی دوباره ازدواج کرده بود و حاصل این ازدواج یک دختر ظریف و خوشگل و مامانی بود که میشد خاله نیمه تنی من!
ارتباط بسیار خوبی باهم داشتیم و تنها سه سال از من کوچکتر بود، دوران کودکی کمتر همدیگرو می‌دیدیم چون پدربزرگم مهاجرت کرده بود و در شهرستان دیگه ای زندگی میکرد اما از نوجوانی نسرین و دوران جوانی خودم ارتباط بیشتر شد چون دانشگاهی که قبول شدم در همون شهر اقامت پدربزرگم بود.
اوایل خوابگاه بودم اما با اصرار پدربزرگ و مادرم و تمایل خودم به خونه ی پدربزرگ نقل مکان کردم اما خوابگاه را تحویل ندادم تا بتونم در روزهای امتحانات و…استفاده کنم.
با اومدن من نسرین هم یه رفیق و هم معلمی پیدا کرده بود که به صورت جدی در درسهاش کمکش میکرد، تا جاییکه میشد وقت میذاشتم و اون هم خوب درس میخوند و دوست داشت وارد دانشگاه بشه همدیگرو خیلی دوست داشتیم و خوب باهم کنار میومدیم.
دو سال از ورود به دانشگاهم گذشته بود که پدربزرگ سکته کرد و به کما رفت و بعد از چند ماه نگرانی و رنج خانواده درگذشت، اوضاع سختی بود تنها فرزندانش مادرم و نسرین بودند همسرش هم یک خانم محترم اما بسیار بی دست و پا و دارای مشکلات حرکتی در پاهاش و کمرش بود و روزهای سختی رو داشت تحمل میکرد.
پدربزرگ بازنشسته بود و خانه دو طبقه از خودش داشت حقوقش می‌رسید اما بیشتر امور اداره کارها گردن من بود نسرین هم خیلی حساس تر شده بود و همیشه باید خونه می‌بودم تا ارومش کنم و بقول خودش دلش میگرفت.
ماجراهای ما از اوایل پاییز همون سال شروع شد من سال سوم بودم و اوایل مهر و هنوز هوا خیلی گرم بود و ما که ته یه کوچه بن بست در یه خونه حیاط دار زندگی میکردیم شب تو حیاط می‌خوابیدم مادر نسرین کمر دردش اجازه نمی‌داد بیشتر تو خونه و رو تخت می خوابید من و نسرین با فاصله جا مینداختیم، یه شب داشتم خواب سکسی می‌دیدم و تو خواب داشتم یه چیزی با دستم می‌گرفتم و هی نمی شد و در می‌رفت که با تکون دادن های نسرین از خواب پریدم و زیر نور مهتاب دیدمش که لبخند میزنه و میگه چته؟ گفتم چطور چی شده مگه…آروم خندید و گفت تو بگو چی شده اومدی تو جای منو داری منو چنگ میزنی چته؟
فهمیدم تو خواب حرکت کردم و گرفتمش و بیدارم کرده، اون شب خوابمون نبرد و تا دم دمای صبح داشتیم حرف می‌زدیم قبلا هم خیلی باهام حرف میزد و شوخی میکرد و حتی سربسر هم میذاشتیم و نمایشی مثلا دعوا میکردیم و با بالش متکا به جون هم میفتادیم وکلا باهم خیلی خوب بودیم.
بین حرفامون با خنده گفت چرا اونجامو گرفته بودی چی تو خوابت می‌دیدی مگه؟ گفتم کجا و با ایما و اشاره ش فهمیدم دستم رو سینه ش رفته، خجالت کشیدم اما نسرین گویا هیچی نشده و عادیه رفتار میکرد، حرفام رفت سمت اینکه بعضاً پسرا ممکنه خوابای زناشویی ببینن و …زیاد متوجه حرفام نشد و خواست بیشتر توضیح بدم، فکر کردم سر به سرم گذاشته کلی طول کشید تازه فهمیدم با اینکه سالهای آخر دبیرستانه تقریبا جز پریود شدن دخترا هیچ چیز خاصی از رابطه و حتی اندام مرد و…نمیدونه، باورم نمیشد اما بعداً فهمیدم مادرش از اون زنایی بوده که اصلا با دخترش در مورد این مسائل حرف نمیزده و تو مدرسه هم چند تا جمله مبهم و درسی از معلمهاشون در مورد بهداشت دوران قاعدگی شنیده و بس!
صادقانه بگم من حس جنسیم تحریک شده بود از طرفی خیلی دوسش داشتم و نمی‌خواستم بی احتیاطی کنم و نرنجه و بعد هم حالت سواستفاده از سادگی اون نشه، شروع کردم بهش توضیح بدم رابطه جنسی بین زن و مرد چیه؟ ازش پرسیدم میدونی بچه ها چطور بوجود میان گفت نه و من شاخ درآوردم گفتم باورم نمیشه اما گویا واقعا دقیق نمیدونست چطور و کمی بهش در لفافه توضیح دادم اما کنجکاو شد و هی بیشتر سوال کرد، آخرش بهش گفتم شما یه چیزی جلوتون دارین که صافه مال ما درازه این می‌ره اون تو و بعدش بچه میاد!
خلاصه اون شب خیلی حرف زدیم و حرفایی که با خجالت تموم شروع به توضیحش کرده بودم رو آخرش با دقت و ریز براش شکافتم و از آب کیر گرفته تا حامله کردن زن بهش گفتم و آخرش گفتم که برای همین دخترا معمولا از جلو قبل از ازدواج رابطه ندارن و راههای دیگه ای رو برای حال کردن امتحان میکنن، واقعا باورم نمیشد این حرفها اون شب بینمون مطرح شد چون قبلا هیچ وقت پیش نیومده بود.
اون شب گذشت و نسرین که مشخص بود ذهنش درگیره منم روراست بهش دید سکسی پیدا کرده بودم مثل این بود که منتظر یه فرصتیم دوباره در مورد موضوع اون شب حرف بزنیم، یه روز داشتیم با هم درس می‌خواندیم مادر
اولین سکسم با دختر فامیل

#اقوام #اولین_سکس

من امیرم و ۱۸ سالمه، قدم بلنده و خوشتیپ و قیافه ام، امروز میخوام خاطره اولین تجربه سکسمو باهاتون به اشتراک بزارم. ماجرا بر میگرده به دو ماه پیش که شمال بودم. یه روز که تو خونه نشسته بودیم خبر اومد که یکی از فامیلامون داره میاد (که البته معمولا سالی ۲ یا ۳ بار میبینیمشون) شمال خونه ما، صبح راه افتادن حدود ساعتای یک و دو ظهر رسیدن، اون روزم هوا ابری بود ولی بارون نمیومد، حالا این فامیلمون دو تا بچه داره، یه پسر ۱۳ ساله با یه دختر ۲۱ ساله. اسم دختره ساراست که توی آرایشگاه کار میکنه، از اوناست هم خیلی به خودش میرسه و آرایش میکنه و کلا برا خودش دافه، هیکلشم خیلی خوبه مثلا قد ۱۶۹ با وزن ۶۷ اینا، رنگ پوستشم سفیده خوبه، خلاصه اینا رسیدن و اومدن داخل خونه، منم خیلی بگو بخند نمیکنم یکم خجالت میکشم ولی همیشه دوست داشتم طمع کصشو بچشم، منم مثل همیشه سلام و احوالپرسی کردم و نشستیم سر سفره نهار و غذا که تموم شد یکم نشستیم تا این که من رفتم یه سری خوراکی و مواد غذایی بخرم و وقتی من بیرون بودم بهم زنگ میزنن و میگن ما داریم میریم دریاچه قایق سواری، منم چون نمیرسیدم بهشون گفتم باشه خوش بگذره، من خریدارو کردم و راه افتادم سمت خونه، بعد یادم افتاد کلید که دست من نیست حتما با خودشون بردن، از پنجره دیدم چراغا روشنه یه نفرم داره راه میره صدا زدم یکی اومد دم در و درو برام باز کرد، بعد گفت سلام خوبی بقیه رفتن دریاچه و … منم که با خودم گفتم خوب نیست با این برم تو خونه یه وقت پدر مادرش میان میبینن، بعد بهش گفتم من همین اطراف میرم قدم بزنم، بعد گفت خب بیا تو مشکلی نیست، من گفتم داداشت خونه هست؟ گفت نه اونم رفته، منم دیگه رفتم تو ولی با خودم فکر کردم تا وقتی که بقیه نیومدن بیام داخل بعد که یه مدت بگذره بیام برم بیرون، اومدم تو و رفتم تو اتاق تا لباسمو عوض کنم، لباسمو که درآوردم دیدم از پشت در صدای خنده میاد، خودش بود بعد گفت ببخشید و رفت. منم اومدم تو پذیرایی نشستم چند دقیقه بعدم اون اومد، تلویزیونو روشن کردم اونم موبایلشو گرفت دستش، یکم که گذشت با خودم گفتم بزار یه کاری براش انجام بدم، بهش گفتم چیزی میل داری برات بیارم؟ گفت نه ممنون تو هم اگه چیزی خواستی به من بگو، منم گفتم باشه، اینم که بگم که من چون ازش کوچیکتر بودم باهام مثل داداش کوچیکش رفتار می‌کرد و یه جورایی حس شوگر مامی داشت، اون گفت میخوای یه بازی کنیم؟ گفت چی بازی؟ گفت هرکی میتونه یه سوال از طرف مقابل بپرسه تا با زندگیش بیشتر آشنا شه، گفتم خب کی اول شروع کنه؟ گفت تو، منم پرسیدم تا حالا رازی رو از همه مخفی کردی؟ گفت سؤالای باحال تر بپرس. گفتم خب خودت یه مثال بزن. گفت مثلا از تو میپرسم چند سانته؟ منم از استرس کف دستام عرق کرده بود و هیچوقت انقدر شرایط برام عجیب نبود ولی دیگه با خودم گفتم تا اینجا اومدی بقیشم برو، گفتم ۱۷، گفت خوش به حالشون، گفتم چی؟ گفت هیچی، حالا نوبت من بود که بپرسم،برای اینکه هیجانی تر شه و یکم حشرشو ببرم بالا پرسیدم باکره ای یا پرده داری؟ گفت دست رو دلم نزار که یکی زد و در رفت، گفتم یعنی چی؟ گفت یه دوست پسر داشتم اون پردمو زد کلا هم دوبار با هم سکس داشتیم، منم گفتم برا همه همینه ناراحت نباش…، گفت مطمئنی ۱۷ سانته؟ گفتم آره میخوای ببینیش؟ گفت بدم نمیاد، منم داشتم از خوشحالی پر در میاوردم هم اون هورنی بود هم من حشری، پاشد رفت سمت اتاق طبقه بالا منم دنبالش رفتم، خودشو انداخت رو تخت منم کنار تخت وایسادم، گفت میخوام مزه کیرتو بچشم، گفتم خودت درش بیار، شلوارمو کشید پایین دست خودشم کرد تو شورتش از روی لباس، لباسشم یه پیرهن سبز بود که قسمت بازوش لخت بود با یه شلوار جین تنگ سکسی، کیرمو گرفت دستش و اول سرشو میک زد، بعد یواش یواش کامل کرد تو حلقش، منم که اولین بارم بود نمیدونستم چکار باید بکنم، خوردنشو تند کرد و صدای عق عقش تا سر کوچه میرفت، منم چون همیشه جق میزدم معمولا آبم زود میومد برا همین باید اینجا کنترلش میکردم، از دهنش درآوردم بلندش کردم و شروع کردم لباساشو در آوردن، هم زمان لبم از هم میگرفتیم، یه سوتین آبی خیلی خوشگل تنش بود بهش گفتم چقدر قشنگه، گفت کیر تو قشنگ تره، بعد که سینه هاشو دیدم از چیزی که فکر میکردم خیلی بهتر بود، ۸۵ نبود ولی سایز خوبی داشت، نوکشو میک زدم یواش یواش میخواست آه آه کنه، گفتم وقتی گذاشتم توش آه و ناله قراره بیشتر از اینا لذت ببری، بعد خودم دراز کشیدم اونم اومد روم جوری که صورت و ممه هاش سمت خودم باشه، کیرمو خیلی آروم کردم تو کص صورتی بی موش، هی رو کیرم سواری داد و بالا و پایین رفت و آه و ناله کرد، بعد بهش گفتم داگی شو، برگشت از اون ورم کردمش، موهای بلند مشکی صافش خیلی سکسی بود تا کمرش اومده بود. گفتم بزرگیش اذیتت نمیکنه؟ با خنده گفت گفت نه کس من ظرفیتش بیشت
اولین گی با پسر عمه

#اولین_سکس #گی #خاطرات_جوانی

سلام من حسنم و ۲۱ سالمه و این داستان در مورد پسر عممه از این داستانا ی پسر با هیکل تو پر و کون خوش فرم ماقبل این داستان فقط در حد دیدن پورن و مالیدن همدیگه فقط پیش می رفتیم و بیشتر نه.
کار همیشگیمون پنجشنبه جمعه ها که میرفتیم خونه مامان بزرگم همین بود شب کنار هم جامونو پهن می کردیم و میرفتیم زیر پتو پورن میدیدیم و همو میمالیدیم تا یک شب من حشرم خیلی زده بود بالا و زیر پتو فقط بهش میگفتم محکم بمال محکم و دیدم نه اینجوری من آروم نمیگیرم گوشیو گذاشتم کنار خیلی رندوم سرشو گرفتم هل دادم پایین سمت کیرم
(کیرم هم ی کیر ۱۴ سانتی ولی کلفته بود نسبتا)
اولش یکم مقاومت کرد خودمو هل دادم جلو سر کیرم رو لباش بود ولی لباشو باز نمیکرد هرچی زور میزدم هم سرشو هل میدادم هم کیرمو فشار میدادم اخر سر یهو دهنشو وا کرد و با فشار کیرم رفت ته حلقش و یه عوق زد و دراوردم نگاه کردم دیدم دهنش بازه فهمیدم بالخره وا داد گذاشتم دهنش و خودش شروع کرد به خوردن و عقب جلو کردن سرش اولین باری بود که جز دست چیز دیگه ای رو کیرم حس میکرد و روی ابرا بودم و من از شدت تعجب از این ک چه حس خفنی دازه پنج دیقه بکوب داشت برام ساک میزد و من خودم پشمام ریخته بود چقدر دیر داره میاد آبم چون جق ک میزدم زود میامد بعد شیش هفت دیقه زیر پتو بودیم و دسترسی به دستمال نداشتیم دیدم داره میاد هیچی بهش نگفتم سرشو محکم گرفتم پاهامو دور گردنش حلقه کردم و فشار دادم و خالی کردم تو دهنش و مجبور شد که قورت بده اومد بالا پشماش ریخته بود ازین اتفاق هیچی نمیگفتیم منم حسم خابیده بود شلوارمو کشیدم بالا اونم روشو برگردوند پشتشو بهم کرد و مثلا خوابید منم یه چند دیقه ای بعد هنوز ازین اتفاق پشمام ریخته بود داشتم بالارو نگاه میکردم برگشتم دیدم به پهلو دراز کشیده و کونش قمبل سمت منه دوباره داشت حسم برمیگشت یکم دو به شک بودم که بیداره یا نه برم جلو یا نه رفتم خودمو چسبوندم بهش کیرم لای خط کونش بود از روشلوار میمالیدم دیدم دستش اومد پشت و کیرمو میمالید اون فک میکرد فقط همین مالشه داشت ادامه میداد منم داشتم کونشو میمالیدم از رو شلوار که یهو شلوارشو کشیدم پایین و کیرمو کردم لای پاهاشو خودمو چسبوندم بهش که برنگرده بغلش کرده بودم از پشت کیرمم لای پاهاش بود و داشتم میمردم از شدت حشریت اروم در گوشش گفتم شل کن شل کرد کونشو کشیدم بالا هیچی نمیگفت و من از این متعجب بودم که چرا هیچی نمیگه و کاملا تحت سلطه منه کیرمو گرفتم گذاشتم در سوراخش یکم بالا پایین کردم بعد یکم تف زدم سر کیرمو و یکمم زدم رو کونش و تاحالا اصلا تجربه نداشتم نمیدونستم فک میکردم مثل فیلماس بره تو تمومه دیگ باید تلمبه بزنی کیرمو فشار دادم اول نمیرفت یکم فشارو زیاد کردم تا ته رفت تو یک دفعه دیدم پرتاب شد جلو و اخ و اوخ گفتنش شروع شد جلو دهنشو گرفتم گفتم یواش الان بیدار میشن بزا الان میدونم چیکار کنم شل کن دوباره کونشو اوردم بالا تا میزاشتم در سوراخش کونشو سفت میکرد میترسید هی اروم اسپنک میزدم میگفتم شل کن ولی مثل این ک اون هنوز درد داشت اخری به شکم خوابوندمش امدم بکنم دیدم نه نمیشه شل نمیکنه ی بالشت گذاشتم زیر شکمش کونش امد بالا گفتم قول میدم اینبار یواش بکنم شل کن اگه درد داشت لاپایی میزنم اخر قبول کرد و کیرمو کونشو تف زدم دوباره یواش شروع کردم به فشار دادن سرش رفت یکم رف جلو ولی نگهش داشتم گفتم تحمل کن سرشو تکون داد به نشونه تایید اروم اروم فشار میدادم تو تا این که کامل جا باز کردو تا ته توش بود و خایه هام به کونش چسبیده بود شروع کردم به تلمبه زدن کم کم دیدم داره خوشش میاد تو تلمبه زدن داره خودش بهم کمک میکنه و عقب جلو میشه بازم تو شوک بودم و ادامه دادم تا نزدیک ۱۰ دقیقه داشتم تلمبه میزدم و نمیفهمیدم تا به خودم اومدم دیدم داره میاد تلمبه های اخرمو خیلی سریع و محکم میزدم تا جایی که یه ناله های ریزی داشت ازش میامد و ابم تا میخاست بیاد تا ته فشار دادم ریختم تو کونش و خودمو انداختم روش دیدم میگه اووووفففف چقد داغهههه انقد این حرفش به دلم نشست ی بوس از لپش برداشتمو خودمو جمع کزدم و اون رفت دستشویی بعدم من رفتم بعد از اون داستان فهمیدم پسر عمم مفعول بودنو دوست داره و داستان هر اخر هفته ما همین بود تا یک سال بعدش یه مدت رفت امدمون کمتر شد و این موضوع دیگه تکرار نشد ببخشید که طولانی بود امیدوارم خوشتون بیاد
نوشته: Hassanali
اولین سکس در دوره دانشجویی

#اولین_سکس #دانشجویی

من دانشجوی ریاضی بودم اما فقیر و بی چیز، سال اول از وام دانشگاه برای گذران زندگی استفاده میکردم اما به شدت بی پول بودم و دنبال کار می گشتم ، یک روز معلم دوره دبیرستانم را در خیابان دیدم و ایشان ازم پرسی چکار میکنی گفتم دانشجوی ریاضی هستم و او خیلی خوشش آمد و به من گفت اگر مایل باشی شب ها در آموزشگاه ما بیا چند ساعت ریاضی درس بده، خدا دنیا را به من داد و من از آنروز در آموزشگاه شبها مشغول تدریس شدم و ماهانه پول خوبی در میاوردم تا اینکه یک شب بمن گفت یک خانمی داره کلاس ششم دبیرستان رشته طبیعی میخونه ( نظام قدیم) و به یک معلم نیاز داره بعضی روزها بره خونش و با او ریاضی و فیزیک کار کنه و ساعتی ۵۰ تومن حاضره بده اگر شما میخوای بش زنگ بزنم و معرفیت کنم ، با خوشحالی گفتم باشه، ایشون زنگ زد و من را معرفی کرد، روز بعد من شیک پوشیدم و عطر زدم و به آدرس این خانم رفتم در خانه را زنگ زدم خانم مُسنی آمد و در را باز کرد، ابتدا از داخل یک حیاط پر گل و زیبا رد شدم و پس از عبور از راهرو با راهنمائی آن خانم مُسن وارد اتاق گیتی خانم شدم، عجب تیپی، عجب قیافه ای و عجب خانم زیبا و خوشگلی، قدی متوسط با پوستی سفید چشمانی آبی و موهائی سشوار کرده و صاف، عطر تحریک کننده فضای داخل اتاق را پر کرده بود و من ابتدا کمی مکث کردم و زبانم بند آمده بود، گیتی از پشت میز بلند شد و یک صندلی آورد و پس از خوشامد گوئی و احوال پرسی تعارف کرد و من نشستم، درسته که شهرستانی و بچه دهات بودم اما چهره و تیپ خوبی داشتم.
خیلی جدی برخورد کردم و ابتدا از وضعیت درسی و پیشرفت در دروس از ایشان پرسیدم، گیتی هم گفت کارمند اداره ای است و باید دیپلم بگیره و… خلاصه از این صحبت ها در مورد درس، من ابتدا از رسم یک منحنی شروع کردم دیدم خیلی ضعیفه پس ناچار از اول کتاب براش شروع کردم و حتی از اتحاد ها و جمع جبری و از این صحبت ها جلسه اول حدود دو ساعت یا بیشتر تموم شد و من یک برنامه با گیتی خانم تنظیم کردیم و گفتم در این ساعت ها در خدمت هستم، جلسات بعدی نیز با جدیت انجام شد و چند جلسه پشت سر هم میرفتم و با ایشان ریاضی کار میکردم و نمیدانستم گیتی شوهر نداره،یک روز من پرسیدم آقاتون کجاست؟ لبخندی زد و گفت کدوم آقا گفتم شوهرتان ، گفت رفته مسافرت حالا حالا هم نمیاد، بعدا گیتی به من گفت پنج سال پیش شوهر کرده و طلاق گرفته و هیچ بچه ای هم نداره.
یه شب معلم سابقم در آموزشگاه بمن گفت خانمی که درس میدی زنگ زده و از من تشکر کرده و کلی از شما تعریف کرد و گفت دیگه دارم کم کم توی ریاضی قوی میشم خلاصه من هم دیگه ته جیبم پول خرد جمع شده بود و بهتر به درسهام میرسیدم و گاهی به چلوکبابی لوکس میرفتم و شکمی از عزا در میاوردم و آبی زیر پوستم آمده بود و میدونید شکم که سیر شد یه جای دیگه فریاد میزنه من گرسنمه به من برس، منم که خجالتی بودم و مثل بچه های تهرون بلد نبودم از آن همه دخترهای قشنگ دانشگاه یکی رو پیدا کنم با او دوست بشم یعنی بی عُرضه و بی دست و پا و له له میزدم و منتظر بودم فرشته ای از آسمون بیفته و بیاد توی بغل من، زهی خیال باطل!!
و اما یک روز که برای تدریس به منزل گیتی خانم رفتم دیدم مینی ژوپی زیبا و پیراهنی نازک که با دو نوار پارچه ای از جلو گره زده بود پوشیده و موهای افشان روی شانه و ساق های سفید و صاف که گویا این ساق ها را تراشیده اند، بدنم شروع کرد به لرزیدن و آب دهنم را نمی توانستم قورت بدم ، نشستم و خواستم شروع کنم گفت آقا چه خبرته چرا اینقدر عجله، به شوخی گفت به قیافت نمیاد از پشت کوه اومده باشی، منم گفتم چرا از پشت کوه اومدم ، قاه قاه زد زیر خنده و گفت می بینم خیلی بی توجهی، من ریاضی خوان با هوش بودم گفتم من به پیشرفت درسی شما توجه دارم بازم خندید گفت ضرر میکنی به جاهای دیگر هم توجه کن، همین موقع خانم مسن که گویا خدمتکار گیتی بود با چای و شیرینی آمد داخل، گیتی بهش گفت ننه جان ممنون دیگه نیا ما حواسمون توی درس پرت میشه اگه خسته ای برو بخواب و استراحت کن.
جانم برای شما بگه رفتم به تمرین هائی که داده بودم نگاه کنم یهو دفتر رو از دستم قاپید و انداخت کنار، پرسید ببینم چند سالته ؟ منم که فهمیدم موضوع از چه قراره با او رفتم توی مزاح و گفتم چند سالم باشه خوبه؟ گفت ۶۰ تا ۷۰ این حدود ها ، برای اولین بار توی خونه گیتی خانم بلند زدم زیر خنده و گفتم یعنی اینقدر پیرم؟ گفت این طوری نشون میدی، گفتم ۲۴ سالمه گفت پس ۲۴ ساله باش، بعد پرسید ازدواج کردی یا نامزد و دوست دختر داری؟ گفتم نه اصلا، گفت می بینم چرا اینقدر جدی و خشک و بی روحی، گفتم لطف شماست.
گفت آقا معلم امروز درس تعطیله میخوام یک کم با هم صحبت کنیم، کتاب و دفتر رو از روی میز برداشت و گفت چائیتو بخور تا استکان ها رو از روی میز برداریم و رفت یک شیشه شراب آورد ب