به خاطر کندن گل سرخ ارّه آوردهاید؟
چرا ارّه؟
به گل سرخ بگویید: تو
هی تو!
خودش میافتد و میمیرد!
#بیژن_نجدی
چرا ارّه؟
به گل سرخ بگویید: تو
هی تو!
خودش میافتد و میمیرد!
#بیژن_نجدی
روزی دگر خواهد آمد:
روزی دگر خواهد آمد، روزی زنانه
با استعارهای شفاف، آفرینشی کامل
الماس گون، شادیانه دیدار، آفتابی
رام، لطیف. کسی را هوس خود کشی یا کوچ
به سر نمیافتد. همه چیز، از گذشته بیرون است،
طبیعی، واقعی، همردیفِ صفات نخستین خویش.
گویی زمان در مرخصی به سر می برد....[لحظاتِ
زیبای آراستنت را به درازا بکشان.
در آفتاب سینههای حریر گونت آفتاب بگیر و
بشارت را چشم در ره باش، هر آن که بیاید. بعد
بزرگ میشویم
پس آن روز، وقت کافی داریم که بزرگ شویم...]
روزی دگر خواهد آمد، روزی زنانه
اشارهاش آهنگین، درود و عبارتش لاجوردی.
همه چیز خارج از گذشته، مادینه است.
آب از سینهی سنگ روان می شود.
نه گرد و غباری، نه خشکسالی و ضرر و زیانی.
کبوتران، عصرگاهان در تانک متروکی به خواب می روند
اگر لانهی کوچکی نیابند
بر سریر دو دلداده....
#محمود_درویش
#ازآنچه_کردی_عذرخواهی_نکن
#روزی_دگر_خواهد_آمد
ترجمه: #محمد_حمادی
روزی دگر خواهد آمد، روزی زنانه
با استعارهای شفاف، آفرینشی کامل
الماس گون، شادیانه دیدار، آفتابی
رام، لطیف. کسی را هوس خود کشی یا کوچ
به سر نمیافتد. همه چیز، از گذشته بیرون است،
طبیعی، واقعی، همردیفِ صفات نخستین خویش.
گویی زمان در مرخصی به سر می برد....[لحظاتِ
زیبای آراستنت را به درازا بکشان.
در آفتاب سینههای حریر گونت آفتاب بگیر و
بشارت را چشم در ره باش، هر آن که بیاید. بعد
بزرگ میشویم
پس آن روز، وقت کافی داریم که بزرگ شویم...]
روزی دگر خواهد آمد، روزی زنانه
اشارهاش آهنگین، درود و عبارتش لاجوردی.
همه چیز خارج از گذشته، مادینه است.
آب از سینهی سنگ روان می شود.
نه گرد و غباری، نه خشکسالی و ضرر و زیانی.
کبوتران، عصرگاهان در تانک متروکی به خواب می روند
اگر لانهی کوچکی نیابند
بر سریر دو دلداده....
#محمود_درویش
#ازآنچه_کردی_عذرخواهی_نکن
#روزی_دگر_خواهد_آمد
ترجمه: #محمد_حمادی
نحن حمقى ياأمي رحلنا
نبحث عن قلب احن من قلبكِ ...
ما نادانیم مادر، که به جستجوی
قلبی مهربان تر از قلب تو راهی شده بودیم...
#ناشناس
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
نبحث عن قلب احن من قلبكِ ...
ما نادانیم مادر، که به جستجوی
قلبی مهربان تر از قلب تو راهی شده بودیم...
#ناشناس
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
أوتدري من الذي علمته
الطيران طار و عاد إليك؟
إنه من وجد فيك حريتهِ
می دانی آن که پرواز را به او آموختی
پر کشید و به تو بازگشت کیست؟
آن که آزادی خویش را در تو یافت
#جلالالدین_الرومی
#جلالالدین_محمد_بلخی
#مولوی
ترجمه از متن عربی به فارسی: #محمدرضا_موسوی
الطيران طار و عاد إليك؟
إنه من وجد فيك حريتهِ
می دانی آن که پرواز را به او آموختی
پر کشید و به تو بازگشت کیست؟
آن که آزادی خویش را در تو یافت
#جلالالدین_الرومی
#جلالالدین_محمد_بلخی
#مولوی
ترجمه از متن عربی به فارسی: #محمدرضا_موسوی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
القتل دائما جريمة.
فلماذا يتحول القتل إلي دعامة
من دعائم الهيكل الحضاري.
کشتار همواره جنایت است.
پس چرا کشتار تبدیل به یک مبنا می شود؛
یکی از ارکان ساختار تمدنی.
#محمود_درویش
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
فلماذا يتحول القتل إلي دعامة
من دعائم الهيكل الحضاري.
کشتار همواره جنایت است.
پس چرا کشتار تبدیل به یک مبنا می شود؛
یکی از ارکان ساختار تمدنی.
#محمود_درویش
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
كانت كثافة الكلمات بداخلي تندثر أمام عينيك...
تراکمی از واژه ها درون من بود، که در مقابل
چشمان تو محو می شد...
#ناشناس
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
تراکمی از واژه ها درون من بود، که در مقابل
چشمان تو محو می شد...
#ناشناس
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
اصابع قدميكِ
كازرار البيانو
مرتبة بشكل فظيع
بيضاء مائلة إلى الحمراء
وكأنها مرسومة بعناء
وذلك الخلخال
يجيد الإرباك بشدة دون عناء
انگشتان پاهایت به
مانند کلیدهای پیانو
به شکل غریبی منظم اند....
سفید هستنند، مایل به سرخی
و گویی که با دقت فراوان ترسیم شدهاند
و آن پابند
چه بسیار سرآسیمه می کند، بی آنکه به آن توجهی شود
#حكيم_السنبلي
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
كازرار البيانو
مرتبة بشكل فظيع
بيضاء مائلة إلى الحمراء
وكأنها مرسومة بعناء
وذلك الخلخال
يجيد الإرباك بشدة دون عناء
انگشتان پاهایت به
مانند کلیدهای پیانو
به شکل غریبی منظم اند....
سفید هستنند، مایل به سرخی
و گویی که با دقت فراوان ترسیم شدهاند
و آن پابند
چه بسیار سرآسیمه می کند، بی آنکه به آن توجهی شود
#حكيم_السنبلي
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
ربما وانتِ
حزينة الآن
وسماء روحكِ معتمة
هناك من يعتبرك نجمته .
ربما وانتِ
تقفين على جرف العالم
أيلة للسقوط ..
هناك من يمد روحهِ لإحتضانك.
ربما وانتِ
تلعنيّن هذهِ الحياة كل يوم
هناك من يتمنى لو تمرين من أمامهِ
ليشعر بالحياة لأول مرة.
شاید تو ای دخترک اکنون غمگین باشی
و آسمان روح تو تاریک باشد
کسی هست که تورا ستارهی می پندارد.
شاید که تو بر لبهی پرتگاه دنیا ایستاده
آمادهی سقوطى...
کسی هست که برای در آغوش کشیدن تو،
به جانش وسعت می بخشد.
شاید که تو
هر روز این زندگی را نفرین می کنی
کسی هست آرزو دارد که ای کاش از مقابل او گذر کنی
تا برای یک بار زندگی را لمس کند.
#أكرم_توفيق
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
حزينة الآن
وسماء روحكِ معتمة
هناك من يعتبرك نجمته .
ربما وانتِ
تقفين على جرف العالم
أيلة للسقوط ..
هناك من يمد روحهِ لإحتضانك.
ربما وانتِ
تلعنيّن هذهِ الحياة كل يوم
هناك من يتمنى لو تمرين من أمامهِ
ليشعر بالحياة لأول مرة.
شاید تو ای دخترک اکنون غمگین باشی
و آسمان روح تو تاریک باشد
کسی هست که تورا ستارهی می پندارد.
شاید که تو بر لبهی پرتگاه دنیا ایستاده
آمادهی سقوطى...
کسی هست که برای در آغوش کشیدن تو،
به جانش وسعت می بخشد.
شاید که تو
هر روز این زندگی را نفرین می کنی
کسی هست آرزو دارد که ای کاش از مقابل او گذر کنی
تا برای یک بار زندگی را لمس کند.
#أكرم_توفيق
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
تلك الكلمة:
أعجبته كلمة
فتح القاموس،
لم يعثر عليها،
وعلى معنى ضبابي لها ....
لكنها تسكُنه في الليل
موسيقية منسجمة
مع ذات مبهمة
قال: لا بد لها من شاعرٍ
و مجاز ما لتخضر وتحمرة
على سطح الليالي المعتمة
ما هي؟
وَجَدَ المعنى
وضاعت منه تلك الكلمة
آن واژه:
آن واژه او را شگفت زده کرد
فرهنگ لغت را باز کرد،
آن را پیدا نکرد
و نه معنایی مبهم آن را
اما به هنگام شب به او آرامش می بخشد
آهنگی متوازن
به همراه جوهری ناشناخته
گفت: باید شاعری داشته باشد
و استعاره به چیزی که سبز گردد و سرخ
بر بام شب های تاریک
آن چیست؟
معنا را پیدا کرد
و آن واژه را گم کرد.
#محمود_درویش
#اثر_الفراشة
#ردپای_پروانه
#تلك_الكلمة
#آن_واژه
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
أعجبته كلمة
فتح القاموس،
لم يعثر عليها،
وعلى معنى ضبابي لها ....
لكنها تسكُنه في الليل
موسيقية منسجمة
مع ذات مبهمة
قال: لا بد لها من شاعرٍ
و مجاز ما لتخضر وتحمرة
على سطح الليالي المعتمة
ما هي؟
وَجَدَ المعنى
وضاعت منه تلك الكلمة
آن واژه:
آن واژه او را شگفت زده کرد
فرهنگ لغت را باز کرد،
آن را پیدا نکرد
و نه معنایی مبهم آن را
اما به هنگام شب به او آرامش می بخشد
آهنگی متوازن
به همراه جوهری ناشناخته
گفت: باید شاعری داشته باشد
و استعاره به چیزی که سبز گردد و سرخ
بر بام شب های تاریک
آن چیست؟
معنا را پیدا کرد
و آن واژه را گم کرد.
#محمود_درویش
#اثر_الفراشة
#ردپای_پروانه
#تلك_الكلمة
#آن_واژه
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
لقد أحببت الحسين الي حد العشق لانه رفع رايه
الجهاد ضد طغاه عصره ولأنه زرع تلك الشجره
الشامخه التي استظل تحتها رموز الحريه الشهاده
حسین؛ را دوست می دارم تا به اندازهای عشق
چرا که او پرچم جهاد بر علیه ستمگران زمان خود را برافراشت و آن درخت والا را کاشت،
که در زیر سایهی آن اسرار گواهی به آزادگی
جای گرفت...
منتسب به: #محمود_درویش
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
#کونوا_أحرارأ
#آزاده_باشید...🕊
الجهاد ضد طغاه عصره ولأنه زرع تلك الشجره
الشامخه التي استظل تحتها رموز الحريه الشهاده
حسین؛ را دوست می دارم تا به اندازهای عشق
چرا که او پرچم جهاد بر علیه ستمگران زمان خود را برافراشت و آن درخت والا را کاشت،
که در زیر سایهی آن اسرار گواهی به آزادگی
جای گرفت...
منتسب به: #محمود_درویش
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
#کونوا_أحرارأ
#آزاده_باشید...🕊
و حين احدق فيك
أري كربلا.
وهنگامی که به تو خیره می شوم
کربلا را می بینم.
#محمود_درویش
#برشی_از_شعر
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
أري كربلا.
وهنگامی که به تو خیره می شوم
کربلا را می بینم.
#محمود_درویش
#برشی_از_شعر
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
"غير أنى فى زمان الفرز
انحاز إلى الفوز
فإن خيّرتُ ما بين أثنين:
أن أغنى مترفأ عند يزيد
أو أصلى جائعأ خلف الحسين
سأصلى جائعأ خلف الحسين!"
"و من اما به هنگام ارزیابی
به سمت پیروزی روی می آورم
و اگر میان دو چیز مختار شدم:
مرفه در پیشگاه یزید پای کوبم
یا که گرسنه به امامت حسین نماز بخوانم
من گرسنه پشت حسین نماز می خوانم!"
#احمد_مطر
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
انحاز إلى الفوز
فإن خيّرتُ ما بين أثنين:
أن أغنى مترفأ عند يزيد
أو أصلى جائعأ خلف الحسين
سأصلى جائعأ خلف الحسين!"
"و من اما به هنگام ارزیابی
به سمت پیروزی روی می آورم
و اگر میان دو چیز مختار شدم:
مرفه در پیشگاه یزید پای کوبم
یا که گرسنه به امامت حسین نماز بخوانم
من گرسنه پشت حسین نماز می خوانم!"
#احمد_مطر
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
و فلسطين لما تزل فى دمى شغف
النساء تحدثن عنها...بكين...
و قُلت:
لعل فلسطين واحدة من بنات الحسين....
فلسطین هنوز هم در رگهای من شور است
که زنان گریان از آن سخن می گویند
و گفتم:
شاید که فلسطین یکی از دختران حسین است....
#حميد_سعيد
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
النساء تحدثن عنها...بكين...
و قُلت:
لعل فلسطين واحدة من بنات الحسين....
فلسطین هنوز هم در رگهای من شور است
که زنان گریان از آن سخن می گویند
و گفتم:
شاید که فلسطین یکی از دختران حسین است....
#حميد_سعيد
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
تعلمت منك ثباتى
وقوة حزني وحيدأ
فكم كنت يوم الطفوف وحيدأ
و لم يكُ أشمخ منك
و أنت تدوس عليك الخيول..
از تو آموختم پایداریام را
و قدرت غم خود در بیکسی را
چه اندازه در روز عاشورا تنها بودی
و سرافرازتر تو کسی نبود
در حالی که زیر سم اسب ها لگدمال می شدی.
#مظفر_النواب
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
وقوة حزني وحيدأ
فكم كنت يوم الطفوف وحيدأ
و لم يكُ أشمخ منك
و أنت تدوس عليك الخيول..
از تو آموختم پایداریام را
و قدرت غم خود در بیکسی را
چه اندازه در روز عاشورا تنها بودی
و سرافرازتر تو کسی نبود
در حالی که زیر سم اسب ها لگدمال می شدی.
#مظفر_النواب
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
وفَتّشَ الأرضَ
لم يَعثُرْ
على فَمِهِ
فبَاعَ عَيْنَيهِ
حتَّى يُقْرِضُوهُ
فَمَا
زمین را جستجو کرد
دهانش را پیدا نمیکند
پس چشمانش را فروخت
تا اینکه به او دهانی قرض بدهند.
#ياس_السعيدي
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
لم يَعثُرْ
على فَمِهِ
فبَاعَ عَيْنَيهِ
حتَّى يُقْرِضُوهُ
فَمَا
زمین را جستجو کرد
دهانش را پیدا نمیکند
پس چشمانش را فروخت
تا اینکه به او دهانی قرض بدهند.
#ياس_السعيدي
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
يا قلبي الضّال،
إن عدتَ يومًا ...
فالمفتاح تحت الخيبة.
ای قلب گمراه من،
اگر روزی بازگشتی....
کلیدها در زیر ناامیدست.
#لطفي_تياهي
ترجمه: #محمدرضا_موسوی
إن عدتَ يومًا ...
فالمفتاح تحت الخيبة.
ای قلب گمراه من،
اگر روزی بازگشتی....
کلیدها در زیر ناامیدست.
#لطفي_تياهي
ترجمه: #محمدرضا_موسوی