#شبانامه
جهان لذت ساده ی درد است و ما با تمام وجود در لحظه هایمان دردی عظیم را نشخوار می کنیم مثل درد لذت بخش کندن روی زخمی قدیمی با ناخن
ما با تمام وجود به دنبال تسکینیم و دقیقا در لحظه ی آرامش؛خمار و بیقرار آن درد لذت بخش به تیرگی زخم های دَلَمه بسته ی انزوا پناه می بریم و خود را در نشئه ی دردهایمان می پیچیم
و می زاییم
شعرهایمان را
اشکهایمان را
رنگ های نشسته بر بوم نقاشی را
و نت های نشسته بر تن ساز
ما در نقش درد فرو می رویم و جهان را می گریانیم
و سپس بیقرار لحظه ای آرامش
به دنبال لحظه ای تسکین به دنبال عشق می گردیم
بی خبر از این که آن چه بر تنمان نشسته
زخم های عمیق انزواست که ما را دوباره به سوی خود می خواند
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
جهان لذت ساده ی درد است و ما با تمام وجود در لحظه هایمان دردی عظیم را نشخوار می کنیم مثل درد لذت بخش کندن روی زخمی قدیمی با ناخن
ما با تمام وجود به دنبال تسکینیم و دقیقا در لحظه ی آرامش؛خمار و بیقرار آن درد لذت بخش به تیرگی زخم های دَلَمه بسته ی انزوا پناه می بریم و خود را در نشئه ی دردهایمان می پیچیم
و می زاییم
شعرهایمان را
اشکهایمان را
رنگ های نشسته بر بوم نقاشی را
و نت های نشسته بر تن ساز
ما در نقش درد فرو می رویم و جهان را می گریانیم
و سپس بیقرار لحظه ای آرامش
به دنبال لحظه ای تسکین به دنبال عشق می گردیم
بی خبر از این که آن چه بر تنمان نشسته
زخم های عمیق انزواست که ما را دوباره به سوی خود می خواند
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
#شبانامه
زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا...
و عصر یکشنبه بهاری ام را این شعر پُل اِلوار که با خوانش همراه بغضِ شاملویِ عزیز همراه بود، به هم ریخت.
دوستانم هم آشفته حال هر کدام کلامی نوشتند از سِحرِ کلام شاملو و این شعر، این سطرِ چند کلمه ای.
براستی بر کدامین قله باید باشی تا این گونه باشی.
شعر وقتی از عمق وجودت می جوشد دیگر به قله و جامعه و بَه بَه و چَه چَه فکر نمی کنی.
براستی عمیق تر از انزوا چیست...
ما همه دردِ انزوا را درک کرده ایم، اما مگر این زندگی لعنتی اجازه فکر به تو می دهد. لعنت به این دردِ نان.
دلم گریه می خواهد...
نه برای بغض شاملو،
نه برای چند واژه بزرگ اِلوار...
دلم گریه می خواهد برای خودِ لعنتیم،
که چرا...!
که چرا...!
که چرا...!
امروز دکتر چشم پزشکم گفت باید عینک مطالعه ات را عوض کنی، ضعیف تر شده است، و من از دردِ میگرنِ لعنتیِ شبِ گذشته ام و مُسکن های جور واجور برایش گفتم، و او گفت درکت می کنم که من خودم یک میگرنیم.
"زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا..."
امروز پس از سالها ترکِ سیگار چند نخ کشیدم...
"زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا..."
محمودی خوانساری با آن نوای حزن انگیزش در نوار کاست قدیمی می خواند و من دلم عجیب گرفته است...
"زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا..."
امروز دیگر روز نیست و شب است و من باید بنویسم، فرصت کم است، شاید فردا دیر باشد که هر روز آمار جسدها زیادتر می شود، هر چند من سالهاست مرده ام...
"زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا..."
امروز...
امشب...
در این ساعت...
در همین دقایق...
کسی می خواند با بغضِ درونم...
"زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا..."
پل الوار؛
بامداد عزیز؛
زخمی اگر سراغت هست،
بزن بر جان من،
که سهمگین دردیست انزوا...
#فرزادسنایی
#فروردین۱۴۰۰
#گودونویسی
#پل الوار
#شاملو
#دردانزوا
@chekamehsabz🍀
زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا...
و عصر یکشنبه بهاری ام را این شعر پُل اِلوار که با خوانش همراه بغضِ شاملویِ عزیز همراه بود، به هم ریخت.
دوستانم هم آشفته حال هر کدام کلامی نوشتند از سِحرِ کلام شاملو و این شعر، این سطرِ چند کلمه ای.
براستی بر کدامین قله باید باشی تا این گونه باشی.
شعر وقتی از عمق وجودت می جوشد دیگر به قله و جامعه و بَه بَه و چَه چَه فکر نمی کنی.
براستی عمیق تر از انزوا چیست...
ما همه دردِ انزوا را درک کرده ایم، اما مگر این زندگی لعنتی اجازه فکر به تو می دهد. لعنت به این دردِ نان.
دلم گریه می خواهد...
نه برای بغض شاملو،
نه برای چند واژه بزرگ اِلوار...
دلم گریه می خواهد برای خودِ لعنتیم،
که چرا...!
که چرا...!
که چرا...!
امروز دکتر چشم پزشکم گفت باید عینک مطالعه ات را عوض کنی، ضعیف تر شده است، و من از دردِ میگرنِ لعنتیِ شبِ گذشته ام و مُسکن های جور واجور برایش گفتم، و او گفت درکت می کنم که من خودم یک میگرنیم.
"زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا..."
امروز پس از سالها ترکِ سیگار چند نخ کشیدم...
"زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا..."
محمودی خوانساری با آن نوای حزن انگیزش در نوار کاست قدیمی می خواند و من دلم عجیب گرفته است...
"زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا..."
امروز دیگر روز نیست و شب است و من باید بنویسم، فرصت کم است، شاید فردا دیر باشد که هر روز آمار جسدها زیادتر می شود، هر چند من سالهاست مرده ام...
"زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا..."
امروز...
امشب...
در این ساعت...
در همین دقایق...
کسی می خواند با بغضِ درونم...
"زخمی به او بزن، عمیق تر از انزوا..."
پل الوار؛
بامداد عزیز؛
زخمی اگر سراغت هست،
بزن بر جان من،
که سهمگین دردیست انزوا...
#فرزادسنایی
#فروردین۱۴۰۰
#گودونویسی
#پل الوار
#شاملو
#دردانزوا
@chekamehsabz🍀
#شبانامه
از مسافر تنها و خسته چه خبر؟
خدا برایش سفره ای گسترانیده؟
و در آن حسرت و حیرت نشانده ؟
"زخمی به او بزن عمیق تر از انزوا...."
و جهان پیرامون پر از زخمهایی ست عمیق تر از انزوا ، پر از سلامهایی که نطفه ی " خداحافظ" درونشان رشد می کند و تو نمی دانی و او که خنجر به دست حامله ی بدرودهای خونین است، می داند....
"زخمی به او بزن عمیق تر از انزوا...."
و سفره در خانه گسترده است و آدمیان در انتظار خداوندگار خانه تا که به چرخشی سبدها انباشته از نان و دلوها سرریز از شراب بر سفره نهد!
و لیک به ناگاه صلیبی بر او مصلوبی!
"زخمی به او بزن عمیق تر از انزوا"
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
از مسافر تنها و خسته چه خبر؟
خدا برایش سفره ای گسترانیده؟
و در آن حسرت و حیرت نشانده ؟
"زخمی به او بزن عمیق تر از انزوا...."
و جهان پیرامون پر از زخمهایی ست عمیق تر از انزوا ، پر از سلامهایی که نطفه ی " خداحافظ" درونشان رشد می کند و تو نمی دانی و او که خنجر به دست حامله ی بدرودهای خونین است، می داند....
"زخمی به او بزن عمیق تر از انزوا...."
و سفره در خانه گسترده است و آدمیان در انتظار خداوندگار خانه تا که به چرخشی سبدها انباشته از نان و دلوها سرریز از شراب بر سفره نهد!
و لیک به ناگاه صلیبی بر او مصلوبی!
"زخمی به او بزن عمیق تر از انزوا"
...
#مرجانه_جعفریان
@chekamehsabz🍀
#شبانامه
زخمی مرا بزن عمیق تر از عشق
دشنه ای در جانم بنشان از جنس شعر
من باکره ی آیینه ها بودم
پیش از لمس تنِ درد
امروز
در وسوسه ی بوسیدن باران
وقت صبح از هم آغوشی ترانه ها و پنجره ها
روی پیله ی تن من پروانه ها بال میزنند
و من عروس زخمی غزلها
شاعر بیداد زمان شده ام
#ترنم
@chekamehsabz🍀
زخمی مرا بزن عمیق تر از عشق
دشنه ای در جانم بنشان از جنس شعر
من باکره ی آیینه ها بودم
پیش از لمس تنِ درد
امروز
در وسوسه ی بوسیدن باران
وقت صبح از هم آغوشی ترانه ها و پنجره ها
روی پیله ی تن من پروانه ها بال میزنند
و من عروس زخمی غزلها
شاعر بیداد زمان شده ام
#ترنم
@chekamehsabz🍀
#شبانامه
هفته ای چندبارروی همون نیمکت پارک میدیدمش
ازآدمهابریده بود
دیگه ترکش تیرهیچ رهگذرشوخ وشنگی آزارش نمیداد
همیشه یک کتاب قطوررودستهای بی هدفش بازبود
قدم میزدم که دیدم نیمکت خالیه
خالی ترازخودم
چرانبود؟
ناخوداگاه جای اون نشستم
چشمهامو بستم، عقربه های زمان قفل شد
خودم رودیدم باکتابی قطور دردست ونگاه خیره به روبرو
اینجا جای منه
چشمهاموبی اختیار بازکردم خودش بود دستپاچه شدم
انگاریقین داشتم جای اون نشستم
خودم روازجاش کنار کشیدم
آروم نشست کتابش رو باز کرد وهمان طورکه به روبرو خیره شده بود
خندیدو زیرلب گفت:
"زخمی به اوبزن عمیق ترازانزوا"
گفتم:به کی؟
گفت:همونی که باعث شده بیای بنشینی جای من
کلام درگلوم منجمد شده بود
برای اعتراف لحن غریبی داشت
انگاریکی یکی درهای آسمان روبازکرده بودو جلوی خدا دوزانونشسته بود وچشم درچشم خدابارهااعتراف کرده بود
میگفت تنهایی وقتی شبیخون میزنه همه ی داشته هات وباخودش میبره واونوقت تو میمونی و یه عالم نداشته ...
نداشته ها دست ازسرت برنمیدارن
خاطره ی نداشته ها مثل صاعقه میزنه به چشمهات و خاکسترشون میکنه
دیگه کسی رو نمیبینی
گفت وگفت...
شنیدم وابرشدم
وقتی داشت میرفت دیدم که یک قطره اشک ازروحش چکید ....
#فیروزه
@chekamehsabz🍀
هفته ای چندبارروی همون نیمکت پارک میدیدمش
ازآدمهابریده بود
دیگه ترکش تیرهیچ رهگذرشوخ وشنگی آزارش نمیداد
همیشه یک کتاب قطوررودستهای بی هدفش بازبود
قدم میزدم که دیدم نیمکت خالیه
خالی ترازخودم
چرانبود؟
ناخوداگاه جای اون نشستم
چشمهامو بستم، عقربه های زمان قفل شد
خودم رودیدم باکتابی قطور دردست ونگاه خیره به روبرو
اینجا جای منه
چشمهاموبی اختیار بازکردم خودش بود دستپاچه شدم
انگاریقین داشتم جای اون نشستم
خودم روازجاش کنار کشیدم
آروم نشست کتابش رو باز کرد وهمان طورکه به روبرو خیره شده بود
خندیدو زیرلب گفت:
"زخمی به اوبزن عمیق ترازانزوا"
گفتم:به کی؟
گفت:همونی که باعث شده بیای بنشینی جای من
کلام درگلوم منجمد شده بود
برای اعتراف لحن غریبی داشت
انگاریکی یکی درهای آسمان روبازکرده بودو جلوی خدا دوزانونشسته بود وچشم درچشم خدابارهااعتراف کرده بود
میگفت تنهایی وقتی شبیخون میزنه همه ی داشته هات وباخودش میبره واونوقت تو میمونی و یه عالم نداشته ...
نداشته ها دست ازسرت برنمیدارن
خاطره ی نداشته ها مثل صاعقه میزنه به چشمهات و خاکسترشون میکنه
دیگه کسی رو نمیبینی
گفت وگفت...
شنیدم وابرشدم
وقتی داشت میرفت دیدم که یک قطره اشک ازروحش چکید ....
#فیروزه
@chekamehsabz🍀
"دنیای مسخره "
توی فضای های مجازی چرخ می زنم
برنامه ها و سایتهای مختلف!
چالش های رنگ و وارنگ و آدمهایی که همدیگر را می ترسانند، هل می دهند درون آب، یواشکی از همدیگر فیلم می گیرند و..... می خندند
نوع خنده اش متفاوت است لب می خندد دل شاد نمی شود ! و عجیب است این حجم از تکاپو برای هیچ !
فضای مجازی یک رخ دیگر هم دارد ، جنگ، قحطی، فقر، قتل، گزارش کشتار فرقه ای ، کشف گور دست جمعی، سونامی ، بیماری ، سرطان ، ایدز، کرونا....کشتار...... و دهان زمین که انگار سیر نمی شود از خون.....
بیشترین و وسیع ترین داده ها در فضای مجازی این دو تاست که شادی ناب ، خنده ی واقعی و همدردی ، نوعدوستی موثر را لوث می کند..
#مرجانه_جعفریان
#شبانامه
@chekamehsabz🍀
توی فضای های مجازی چرخ می زنم
برنامه ها و سایتهای مختلف!
چالش های رنگ و وارنگ و آدمهایی که همدیگر را می ترسانند، هل می دهند درون آب، یواشکی از همدیگر فیلم می گیرند و..... می خندند
نوع خنده اش متفاوت است لب می خندد دل شاد نمی شود ! و عجیب است این حجم از تکاپو برای هیچ !
فضای مجازی یک رخ دیگر هم دارد ، جنگ، قحطی، فقر، قتل، گزارش کشتار فرقه ای ، کشف گور دست جمعی، سونامی ، بیماری ، سرطان ، ایدز، کرونا....کشتار...... و دهان زمین که انگار سیر نمی شود از خون.....
بیشترین و وسیع ترین داده ها در فضای مجازی این دو تاست که شادی ناب ، خنده ی واقعی و همدردی ، نوعدوستی موثر را لوث می کند..
#مرجانه_جعفریان
#شبانامه
@chekamehsabz🍀
#شبانامه
گوش کن
صدای آواز آتش می آید
کسی خودش را
در خالی کویر
به آتش کشیده است
و چشمانش
چون سیاهچاله ای تاریک
تمام ستارگان را می مکد
بر تنم هوای تو تنیده
خیال سرخ سوختن
بی رحم
رقصان
برنده
و پوستم در حرارتت
چون چهره پرچین چوب
می چکد
بر سرخی خاکستر
آهای ستاره ی دنبال دار آرزوهای مرده!
کفشهایت را در بیاور
اینجا زمین مقدسی ست
شراب آتش را می بینی
که چگونه ستارگان دنباله دار را
مست کرده است؟
پا برهنه به دیدارم بیا
شعله ور
سوزان
آشفته
تا صدای سرخ سوختنم را بشنوی
اینجا
کسی
روحش را با جرقه ی ستاره
به آتش کشیده است
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀
گوش کن
صدای آواز آتش می آید
کسی خودش را
در خالی کویر
به آتش کشیده است
و چشمانش
چون سیاهچاله ای تاریک
تمام ستارگان را می مکد
بر تنم هوای تو تنیده
خیال سرخ سوختن
بی رحم
رقصان
برنده
و پوستم در حرارتت
چون چهره پرچین چوب
می چکد
بر سرخی خاکستر
آهای ستاره ی دنبال دار آرزوهای مرده!
کفشهایت را در بیاور
اینجا زمین مقدسی ست
شراب آتش را می بینی
که چگونه ستارگان دنباله دار را
مست کرده است؟
پا برهنه به دیدارم بیا
شعله ور
سوزان
آشفته
تا صدای سرخ سوختنم را بشنوی
اینجا
کسی
روحش را با جرقه ی ستاره
به آتش کشیده است
#مریم_ک
@chekamehsabz🍀