#من_یک_زنم!
یک #زن_ایرانی.
ساعت هفت شب است.
#اینجا_ایران است،
بیرون میروم،
برای خرید نان،
نه #آرایش دارم،
نه #لباسم_جذب است،
#حلقهام برق میزند.
#اینجا_سرکوچه،
این هفتمین ماشینیست که جلوی پایم نگه میدارد.
آخری میگوید: شوهر داری که داری،
منم سیر کن، هرچی میخوای به پات میریزم.
#اینجا_نانوایی،
ساعت هفت و نیم،
نانوا خمیر میزند اما نمیدانم چرا به من #زلزده و #چشمک میزند،
موقع پرتاب نان دستش را به دستم میساید.
#اینجا_ایران،
از خیابان که رد میشوم
موتورسواری به سمتم میآید،
کیفم را سفت میچسبم
و نانها، موتورسوار میپرسد:
#شبی_چند؟
و من نمیدانستم #قیمت_شبها چند است؟
#اینجا_ایران،
هنوز خیسی #عرقهایسرد،
خشک نشده بود به خانه رسیدم،
مهندس را دیدم، آقای شرافتمندی که در طبقهی بالا با #زن و #دخترش زندگی میکند.
سلام آقای مهندس، #خانوم خوبن؟
#دختر گلتون خوبن؟
_بهههه سلام تو خوبی؟ خوشی؟ کم پیدایی؟ راستی امشب کسی خونهمون نیست اگه ممکنه بیا کامپیوتر نیلوفرو درست کن خیلی لنگ میزنه، اینم موبایلم راحتتر خواستی حرف بزنی، #منتظرم.
و #من هاج و واج میگم:
#چشم، وقت کردم حتما.
#اینجا_بیماران_جنسی_تخمریزی کردهاند
و نه #دین، نه #مذهب، نه #قانون و نه #عرف، از #تو_محافظت_نمیکند.
#من_یک_زنم
#مردها حق دارند نگاهم کنند اما اگر اتفاقی نگاهم به #مردی بیفتد #هرزه و #کثیف خوانده میشوم؟
#من_یک_زنم
با همهی محدودیتها و ناملایمات
و باز هم #یک_زنم.
اشتباه در آفرینش #من است یا مکانی که در آن بزرگ شدم نمیدانم.
کتابم را عوض کنم یا فکر #مردان_سرزمینم را یا در کنج اتاقم حبس شوم نمیدانم.
نمیدانم #من بد جایی به دنیا آمدهام یا بد موقعی به دنیا آمدهام.
#بهمنماه_هزار_و_سیصد_و_نود_و_هشت.
#انجمنچهرهسانمشیانه
@chehrehsanmashianehart
یک #زن_ایرانی.
ساعت هفت شب است.
#اینجا_ایران است،
بیرون میروم،
برای خرید نان،
نه #آرایش دارم،
نه #لباسم_جذب است،
#حلقهام برق میزند.
#اینجا_سرکوچه،
این هفتمین ماشینیست که جلوی پایم نگه میدارد.
آخری میگوید: شوهر داری که داری،
منم سیر کن، هرچی میخوای به پات میریزم.
#اینجا_نانوایی،
ساعت هفت و نیم،
نانوا خمیر میزند اما نمیدانم چرا به من #زلزده و #چشمک میزند،
موقع پرتاب نان دستش را به دستم میساید.
#اینجا_ایران،
از خیابان که رد میشوم
موتورسواری به سمتم میآید،
کیفم را سفت میچسبم
و نانها، موتورسوار میپرسد:
#شبی_چند؟
و من نمیدانستم #قیمت_شبها چند است؟
#اینجا_ایران،
هنوز خیسی #عرقهایسرد،
خشک نشده بود به خانه رسیدم،
مهندس را دیدم، آقای شرافتمندی که در طبقهی بالا با #زن و #دخترش زندگی میکند.
سلام آقای مهندس، #خانوم خوبن؟
#دختر گلتون خوبن؟
_بهههه سلام تو خوبی؟ خوشی؟ کم پیدایی؟ راستی امشب کسی خونهمون نیست اگه ممکنه بیا کامپیوتر نیلوفرو درست کن خیلی لنگ میزنه، اینم موبایلم راحتتر خواستی حرف بزنی، #منتظرم.
و #من هاج و واج میگم:
#چشم، وقت کردم حتما.
#اینجا_بیماران_جنسی_تخمریزی کردهاند
و نه #دین، نه #مذهب، نه #قانون و نه #عرف، از #تو_محافظت_نمیکند.
#من_یک_زنم
#مردها حق دارند نگاهم کنند اما اگر اتفاقی نگاهم به #مردی بیفتد #هرزه و #کثیف خوانده میشوم؟
#من_یک_زنم
با همهی محدودیتها و ناملایمات
و باز هم #یک_زنم.
اشتباه در آفرینش #من است یا مکانی که در آن بزرگ شدم نمیدانم.
کتابم را عوض کنم یا فکر #مردان_سرزمینم را یا در کنج اتاقم حبس شوم نمیدانم.
نمیدانم #من بد جایی به دنیا آمدهام یا بد موقعی به دنیا آمدهام.
#بهمنماه_هزار_و_سیصد_و_نود_و_هشت.
#انجمنچهرهسانمشیانه
@chehrehsanmashianehart
#عجیب_است!
#ماه به این زیبایی،
آن بالا در آسمان است
و اینجا روی زمین،
#قانون_و_لایحهای نیست
که نگاه کردن به آن را #ممنوع کند...
#انجمنچهرهسانمشیانه
@chehrehsanmashianehart
#ماه به این زیبایی،
آن بالا در آسمان است
و اینجا روی زمین،
#قانون_و_لایحهای نیست
که نگاه کردن به آن را #ممنوع کند...
#انجمنچهرهسانمشیانه
@chehrehsanmashianehart
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
این #قانون_طبیعت است که
هیچکس به تنهایی
نمیتواند #خوشبخت باشد
بلکه #خوشبختی_و_سعادت
را باید در #سعادت_و_خوشبختی
دیگران جستجو کرد.
#آنجلینا_جولی
#انجمنچهرهسانمشیانه
@chehrehsanmashianehart
هیچکس به تنهایی
نمیتواند #خوشبخت باشد
بلکه #خوشبختی_و_سعادت
را باید در #سعادت_و_خوشبختی
دیگران جستجو کرد.
#آنجلینا_جولی
#انجمنچهرهسانمشیانه
@chehrehsanmashianehart
او هم یک #زنِ #معمولی گرفت!
اغلب مردها همینطورند. آنها #زنِ معمولی را بیشتر دوست دارند. نه اینکه #زنِ معمولی بد باشدها؛ نه.
منظورم این است که #زنِ معمولی خیلی با ایدهها و آمال و حرفهای مردها فرق دارد و دقیقا مسالهی من، معمولی بودن مردهاست. بیش از آنکه #زنها معمولی باشند؛ مردها معمولیاند. یعنی اولش معمولی نیستند. آنها دربارهی فلسفه حرف میزنند؛ دربارهی رخ دادنِ جنگِ جهانی سوم و آن وسطها دربارهی #تاریخ_بیهقی و #کلیدر هم حرفی به میان میآورند.
#موسیقی؟ آنها همهی #دستگاههای_موسیقی را میشناسند و حتی #قانون هم زدهاند. آنها ذهنِ #اوباما را میخوانند. آنها میدانند در آینده چه اتفاقی رخ میدهد و همگی دوست دارند
یک باغچه داشته باشند در فلان روستا و از بورژوآزی حاکم بر جامعهی ایران دست بشویند. آنها تا اینجای کار اصلا معمولی نیستند. مینشینی آنها را نگاه میکنی و سر تکان میدهی که اوهوم؛ چه خوب. میخوای بعدش چی کار کنی؟
و آنها میخواهند در آن روستا که ته ایران است بزرگترین اختراع جهان را صورت بدهند. آنها اعتقادات بزرگتری هم دارند :
#آزادی_زن؛ #آزادی_اندیشه و بر چیدن تبعیضِ نژادی در دنیا. آنان سفت و سخت مخالف قوانین حاکم بر جامعهی اسلامی هستند و معتقدند تعریف #زن در جهان مدرن امروز فرق کرده است و #زن باید از #استقلال و #اندیشه برخوردار باشد.
چندسال بعد همان مرد، #زن میگیرد. نام #زنش را در فیسبوک نمیگذارد مبادا همکاران غریبه ببینند. عکسی از او ، رو نمیکند و اگر هم رو کند #زنی است غیرقابل دسترس. #زنیست از یک خانوادهی معمولی که حجاب خود را به خوبی رعایت میکند؛ فنون بازی را بلد نیست؛ حسود است.
( آنقدر حسود که مرد بتواند با اعصاب او در صورت لزوم بازی کند)؛
آن #زن به عمل کردن دماغش هم فکر میکند. بعد میزنی پشت رفیقت که ای مرد؛
نرفتی باغچهای در ته دنیا؟ جنگ جهانی سوم چه شد؟
پسران زیادی در زندگیام بودهاند که آخر عاقبتشان همین شد. دربارهی رویاهای عجیبشان حرف میزدند و من شنونده بودم. یکیشان تصمیم داشت ایران را اشغال کند. یک روز یک کاغذ بزرگ را پهن کرد جلویم که : ببین؛ ببین من تا سال ۱۳۹۰ ایران رو فتح میکنم.
آرزوی بزرگ زندگیاش بوسیدن مرضیه ( خواننده) بود و روی میز کوبید که من تا ابد #زن نمیگیرم.
حالا او روزهای متوالی است در فیسبوک دوست من است. عکسهایش اینطوریست : #خودم_و_زنم؛ #زنم_و_خودم؛ #زنم؛ #زنم_و_خواهرش؛ #خواهر_زنم_و_زنم؛ #من_و_زنم و گلدانِ کوچکِ خانهمان.
#زن_کیست؟
دخترِ همسایهی بغلیشان.
گاهگاهی مرد از کنار ادارهمان رد میشود و یادش میآید که پیشتر همکار بودیم. برایش سر تکان میدهم و به رسم قدیم خل و چل بازیهایم را در میآورم.حالِ همسرش را میپرسم و برایش زندگی خوبی را آرزو میکنم.
امروز او عکس گذاشته است. سالگرد ازدواجش است و بسیار خوشحال است. #زنِ خوبی دارد. غذا میپزد. سر کار نمیرود. دور کمرش هم خوب است. یک #زنِ معمولیست با موهای بلند. #زنی که نه ایدهای دارد و نه هیچوقت آنقدر باهوش است که از نقشهی فتحِ ایران که شوهرش در سر میپرورانده آگاه شود، همکاران و دوستانِ مردِ زیادی دارم که میدانند دهانم قفل است. میدانند چقدر رفتارم با همسرانِ معمولی آنها خوب است.
اما آنها نمیدانند که همیشه ؛ هربار با مرد جدیدی در زندگیام روبرو میشوم که ایدههای بزرگی در سر دارد و دربارهی #لزوم_ایجاد_تحول_در_اندیشهی_بشری حرف میزند توی دلم قهقههای سر میدهم و با خودم میگویم : ههههوف؛
یک مردِ معمولی دیگر که در نهایت یک #زن میگیرد که آشپزیاش خوب باشد. بعد دوتایی با هم عکس بیندازند و خوشحال باشند و از آن به بعد مدام بترسند و از خدا بخواهند هیچوقت #جنگ_جهانی نشود.
#آلما_توكل
#انجمن_چهره_سان_مشیانه
@chehrehsanmashianehart
اغلب مردها همینطورند. آنها #زنِ معمولی را بیشتر دوست دارند. نه اینکه #زنِ معمولی بد باشدها؛ نه.
منظورم این است که #زنِ معمولی خیلی با ایدهها و آمال و حرفهای مردها فرق دارد و دقیقا مسالهی من، معمولی بودن مردهاست. بیش از آنکه #زنها معمولی باشند؛ مردها معمولیاند. یعنی اولش معمولی نیستند. آنها دربارهی فلسفه حرف میزنند؛ دربارهی رخ دادنِ جنگِ جهانی سوم و آن وسطها دربارهی #تاریخ_بیهقی و #کلیدر هم حرفی به میان میآورند.
#موسیقی؟ آنها همهی #دستگاههای_موسیقی را میشناسند و حتی #قانون هم زدهاند. آنها ذهنِ #اوباما را میخوانند. آنها میدانند در آینده چه اتفاقی رخ میدهد و همگی دوست دارند
یک باغچه داشته باشند در فلان روستا و از بورژوآزی حاکم بر جامعهی ایران دست بشویند. آنها تا اینجای کار اصلا معمولی نیستند. مینشینی آنها را نگاه میکنی و سر تکان میدهی که اوهوم؛ چه خوب. میخوای بعدش چی کار کنی؟
و آنها میخواهند در آن روستا که ته ایران است بزرگترین اختراع جهان را صورت بدهند. آنها اعتقادات بزرگتری هم دارند :
#آزادی_زن؛ #آزادی_اندیشه و بر چیدن تبعیضِ نژادی در دنیا. آنان سفت و سخت مخالف قوانین حاکم بر جامعهی اسلامی هستند و معتقدند تعریف #زن در جهان مدرن امروز فرق کرده است و #زن باید از #استقلال و #اندیشه برخوردار باشد.
چندسال بعد همان مرد، #زن میگیرد. نام #زنش را در فیسبوک نمیگذارد مبادا همکاران غریبه ببینند. عکسی از او ، رو نمیکند و اگر هم رو کند #زنی است غیرقابل دسترس. #زنیست از یک خانوادهی معمولی که حجاب خود را به خوبی رعایت میکند؛ فنون بازی را بلد نیست؛ حسود است.
( آنقدر حسود که مرد بتواند با اعصاب او در صورت لزوم بازی کند)؛
آن #زن به عمل کردن دماغش هم فکر میکند. بعد میزنی پشت رفیقت که ای مرد؛
نرفتی باغچهای در ته دنیا؟ جنگ جهانی سوم چه شد؟
پسران زیادی در زندگیام بودهاند که آخر عاقبتشان همین شد. دربارهی رویاهای عجیبشان حرف میزدند و من شنونده بودم. یکیشان تصمیم داشت ایران را اشغال کند. یک روز یک کاغذ بزرگ را پهن کرد جلویم که : ببین؛ ببین من تا سال ۱۳۹۰ ایران رو فتح میکنم.
آرزوی بزرگ زندگیاش بوسیدن مرضیه ( خواننده) بود و روی میز کوبید که من تا ابد #زن نمیگیرم.
حالا او روزهای متوالی است در فیسبوک دوست من است. عکسهایش اینطوریست : #خودم_و_زنم؛ #زنم_و_خودم؛ #زنم؛ #زنم_و_خواهرش؛ #خواهر_زنم_و_زنم؛ #من_و_زنم و گلدانِ کوچکِ خانهمان.
#زن_کیست؟
دخترِ همسایهی بغلیشان.
گاهگاهی مرد از کنار ادارهمان رد میشود و یادش میآید که پیشتر همکار بودیم. برایش سر تکان میدهم و به رسم قدیم خل و چل بازیهایم را در میآورم.حالِ همسرش را میپرسم و برایش زندگی خوبی را آرزو میکنم.
امروز او عکس گذاشته است. سالگرد ازدواجش است و بسیار خوشحال است. #زنِ خوبی دارد. غذا میپزد. سر کار نمیرود. دور کمرش هم خوب است. یک #زنِ معمولیست با موهای بلند. #زنی که نه ایدهای دارد و نه هیچوقت آنقدر باهوش است که از نقشهی فتحِ ایران که شوهرش در سر میپرورانده آگاه شود، همکاران و دوستانِ مردِ زیادی دارم که میدانند دهانم قفل است. میدانند چقدر رفتارم با همسرانِ معمولی آنها خوب است.
اما آنها نمیدانند که همیشه ؛ هربار با مرد جدیدی در زندگیام روبرو میشوم که ایدههای بزرگی در سر دارد و دربارهی #لزوم_ایجاد_تحول_در_اندیشهی_بشری حرف میزند توی دلم قهقههای سر میدهم و با خودم میگویم : ههههوف؛
یک مردِ معمولی دیگر که در نهایت یک #زن میگیرد که آشپزیاش خوب باشد. بعد دوتایی با هم عکس بیندازند و خوشحال باشند و از آن به بعد مدام بترسند و از خدا بخواهند هیچوقت #جنگ_جهانی نشود.
#آلما_توكل
#انجمن_چهره_سان_مشیانه
@chehrehsanmashianehart
#اسم_زنش_کاظم_بود.
غلامعلی سبزی فروش،
#اسم_زنش_کاظم_بود.
کاظم یک #زن نامریی بود، اما وقتی غلامعلی میگفت: کاظم، ترخون!
از پستوی مغازه یک #زن تپل با یک دسته ترخون ظاهر میشد و باز به چشم برهمزدنی ناپدید. اسم رمز ظاهر شدن #زن غلامعلی، شوید و جعفری و گشنیز و ترخون بود.
در آن عالم بچگی سوال من همیشه این بود که چرا اسم #زن غلامعلی، کاظم است! اما #زن غلامعلی اسمش واقعاً کاظم نبود؛ کاظم اسم غیرت و حمیت و سُنت غلامعلی بود که پیش روی مشتریان فریادش میزد.
کاظم قرار بود از #زنانگی_زن غلامعلی حفاظت کند.
بعدها، غلامعلی #رییس_شد، #مدیر_شد. بر مسند #وزارت و #صدارت نشست و اسم همهی #زنان شهر را کاظم گذاشت.
او #طرح_کاظمبودگی #زنان را در مجلس ارائه داد و طرح رای آورد و #کاظمانگی قانون شد و لازمالاجرا، در کوچه و خیابان و محل کار.
بعضی #زنان به کاظم بودن خود رضایت دادند و بعضیها هم نه.
این اعتراضها که کمابیش میبینید و میشنوید همه مشکل غلامعلیها با کاظمهاست.
کاظمها دیگر نمیخواهند پشت ترخون و جعفری و تره و گشنیز و پیازچه پنهان شوند.
آنها میخواهند اسم خود را و رسم خود را داشته باشند؛ و غلامعلیها تحمل این همه بیآبرویی را ندارند؛ پس مجبورند پای #دین و #مذهب و #قانون را پیش بکشند.
حقیقت این است که غلامعلی از این وضع اصلا خوشحال نیست، اگر کاظم از پشت ترخون بیرون بیاید فردا چه بسا کلید مغازه را هم بگیرد، آن وقت غلامعلی و جبروتش چه خواهد شد؟
اصلا خدا هم از این وضع خوشحال نیست.
هر احضاریه که برای هر #زنی فرستاده میشود، یک اتفاق رو به جلوست! غلامعلی ناگزیر است که احضاریه را #بهنام_واقعی_زنی بنویسد، #زنی_واقعی را #محکوم کند، #زنی_واقعی را #مجازات کند.
#کاظم_نبودن_تاوان_دارد.
#زن_ریحان_است.
اما اگر از #پستوی_ریحان به #پیشخوان بیاید #مجازات میشود…
#عرفاننظرآهاری
#انجمنچهرهسانمشیانه
@chehrehsanmashianehart
غلامعلی سبزی فروش،
#اسم_زنش_کاظم_بود.
کاظم یک #زن نامریی بود، اما وقتی غلامعلی میگفت: کاظم، ترخون!
از پستوی مغازه یک #زن تپل با یک دسته ترخون ظاهر میشد و باز به چشم برهمزدنی ناپدید. اسم رمز ظاهر شدن #زن غلامعلی، شوید و جعفری و گشنیز و ترخون بود.
در آن عالم بچگی سوال من همیشه این بود که چرا اسم #زن غلامعلی، کاظم است! اما #زن غلامعلی اسمش واقعاً کاظم نبود؛ کاظم اسم غیرت و حمیت و سُنت غلامعلی بود که پیش روی مشتریان فریادش میزد.
کاظم قرار بود از #زنانگی_زن غلامعلی حفاظت کند.
بعدها، غلامعلی #رییس_شد، #مدیر_شد. بر مسند #وزارت و #صدارت نشست و اسم همهی #زنان شهر را کاظم گذاشت.
او #طرح_کاظمبودگی #زنان را در مجلس ارائه داد و طرح رای آورد و #کاظمانگی قانون شد و لازمالاجرا، در کوچه و خیابان و محل کار.
بعضی #زنان به کاظم بودن خود رضایت دادند و بعضیها هم نه.
این اعتراضها که کمابیش میبینید و میشنوید همه مشکل غلامعلیها با کاظمهاست.
کاظمها دیگر نمیخواهند پشت ترخون و جعفری و تره و گشنیز و پیازچه پنهان شوند.
آنها میخواهند اسم خود را و رسم خود را داشته باشند؛ و غلامعلیها تحمل این همه بیآبرویی را ندارند؛ پس مجبورند پای #دین و #مذهب و #قانون را پیش بکشند.
حقیقت این است که غلامعلی از این وضع اصلا خوشحال نیست، اگر کاظم از پشت ترخون بیرون بیاید فردا چه بسا کلید مغازه را هم بگیرد، آن وقت غلامعلی و جبروتش چه خواهد شد؟
اصلا خدا هم از این وضع خوشحال نیست.
هر احضاریه که برای هر #زنی فرستاده میشود، یک اتفاق رو به جلوست! غلامعلی ناگزیر است که احضاریه را #بهنام_واقعی_زنی بنویسد، #زنی_واقعی را #محکوم کند، #زنی_واقعی را #مجازات کند.
#کاظم_نبودن_تاوان_دارد.
#زن_ریحان_است.
اما اگر از #پستوی_ریحان به #پیشخوان بیاید #مجازات میشود…
#عرفاننظرآهاری
#انجمنچهرهسانمشیانه
@chehrehsanmashianehart
#قانون چون چراغیست،
اگر از بالا به پایین اجرا شود
روزگار همه را #روشن_میکند.
و اگر از پایین به بالا اجرا شود،
روزگار همه را #سیاه_میکند.
#قانونهای_نانوشته
#شهرام_شریفپیران
#انجمنچهرهسانمشیانه
@chehrehsanmashianehart
اگر از بالا به پایین اجرا شود
روزگار همه را #روشن_میکند.
و اگر از پایین به بالا اجرا شود،
روزگار همه را #سیاه_میکند.
#قانونهای_نانوشته
#شهرام_شریفپیران
#انجمنچهرهسانمشیانه
@chehrehsanmashianehart
دموکراسی یا دموقراضه تو روز روشن
قسمت سوم
مردم فهیم کرمانشاه
با عرض سلام و احترامات فائقه
قانون پایستگی مشکلات میگوید:
در ایران هیچ مشکلی رفع نمیشود،
فقط هر مشکلی با مشکل بعدی فراموش میشود.
ماکس پلانک بعد از اینکه جایزهی نوبل را در سال ۱۹۱۸ میگیرد، یک تورِ دورِ آلمان میگذارد و در شهرهای مختلف دربارهی کوانتوم مکانیک صحبت میکند.
چون هر دفعه دقیقا یک محتوا را ارائه میکند رانندهاش احساس میکند که همهی مطالب را یاد گرفته است.
و روزی به آقای پلانک میگوید: «شما از تکرار این حرفها خسته نمیشوید؟ من الان میتوانم به جای شما این مطالب را به دیگران ارائه دهم. میخواهید در مقصد بعدی که شهر مونیخ است من سخنرانی کنم و شما لباس من را بپوشید و در جلسه بنشینید؛ برای هر دوی ما تنوعی ایجاد میشود».
پلانک هم قبول میکند!
شوفر خیلی خوب در جلسه، دربارهی کوانتوم مکانیک صحبت میکند و شوندهها هم خیلی لذت میبرند. در انتهای جلسه فیزیکدانی بلند میشود و سوالی را مطرح میکند.
شوفر که جواب سوال را نمیداند در نهایت خونسردی میگوید: «من تعجب میکنم که در شهری پیشرفته مثل مونیخ، سوالهایی به این اندازه ساده میپرسند که حتی شوفر من هم میتواند جواب بدهد! شوفر عزیز، لطفا شما به سوال ایشان پاسخ دهید».
امروزه در علم مدیریت اسم این اثر را، «اثر شوفر» گذاشتهاند. این اثر ناشی از نوعی توهم داناییست که افراد همهچیز دان بیشتر به آن مبتلا میشوند.
افراد سطحینگر صرفا بخش قابل مشاهدهی رویدادها و تبلیغاتِ پوشالی را میبینند و گمان میکنند که در جریان همهی اتفاقات و رخدادها قرار دارند و نمیدانند که مردم در بطنِ یک جامعهی رها شده، میتوانند «شوفرها» و «اثرات شوفری» را بهتر ببینند و رنج این توهم دانایی را بیشتر لمس کنند.
هورتون ولزلی، «مسئله اجتماعی» را امری میداند که اولا بخش قابل توجهی از جامعه آن را ناخوشایند بدانند؛ ثانیا معتقد باشند که برای حل آن باید کاری کرد و ثالثا براین باور باشند که فرد یا سازمان یا افرادی مسئول برطرف کردن و حل مشکل اجتماعی هستند.
مردم نازنین!
آیا این دوره از انتخابات به یک «مسئله اجتماعی» مبدل نگردیده که بخش قابل توجهی از خواص و عوام، آن را ناخوشایند بدانند و معتقد باشند که برای حل آن باید کاری کرد و نیز بر این باور باشند که راه برونرفت از مشکلات، ایجاد تغییرات و تحولات اساسیست و همگی باید به این «مسئولیت اجتماعی» باور داشته باشیم؟!
برای از بین بردن «اثر شوفر» بکوشیم.
#علیمحمد_افغانی در کتابِ
#بافتههای_رنج میگوید:
پدرم همیشه میگفت:
یادت باشه این مملکت رو #قانون اداره نمیکنه!
لذا نباید بذاری کار به جایی بکشه که بخوای از #قانون کمک بخوای.
#پدرم_قاضی_بود!
چه واقعیت تلخی!
باید امروز بکوشیم تا در آینده،
کارمان به #قانون نکشد.
#نسترنرستمی
۱۴۰۳/۰۲/۱۵
#انجمنچهرهسانمشیانه
@chehrehsanmashianehart
www.lootuspress.ir
https://t.me/LootusPress
قسمت سوم
مردم فهیم کرمانشاه
با عرض سلام و احترامات فائقه
قانون پایستگی مشکلات میگوید:
در ایران هیچ مشکلی رفع نمیشود،
فقط هر مشکلی با مشکل بعدی فراموش میشود.
ماکس پلانک بعد از اینکه جایزهی نوبل را در سال ۱۹۱۸ میگیرد، یک تورِ دورِ آلمان میگذارد و در شهرهای مختلف دربارهی کوانتوم مکانیک صحبت میکند.
چون هر دفعه دقیقا یک محتوا را ارائه میکند رانندهاش احساس میکند که همهی مطالب را یاد گرفته است.
و روزی به آقای پلانک میگوید: «شما از تکرار این حرفها خسته نمیشوید؟ من الان میتوانم به جای شما این مطالب را به دیگران ارائه دهم. میخواهید در مقصد بعدی که شهر مونیخ است من سخنرانی کنم و شما لباس من را بپوشید و در جلسه بنشینید؛ برای هر دوی ما تنوعی ایجاد میشود».
پلانک هم قبول میکند!
شوفر خیلی خوب در جلسه، دربارهی کوانتوم مکانیک صحبت میکند و شوندهها هم خیلی لذت میبرند. در انتهای جلسه فیزیکدانی بلند میشود و سوالی را مطرح میکند.
شوفر که جواب سوال را نمیداند در نهایت خونسردی میگوید: «من تعجب میکنم که در شهری پیشرفته مثل مونیخ، سوالهایی به این اندازه ساده میپرسند که حتی شوفر من هم میتواند جواب بدهد! شوفر عزیز، لطفا شما به سوال ایشان پاسخ دهید».
امروزه در علم مدیریت اسم این اثر را، «اثر شوفر» گذاشتهاند. این اثر ناشی از نوعی توهم داناییست که افراد همهچیز دان بیشتر به آن مبتلا میشوند.
افراد سطحینگر صرفا بخش قابل مشاهدهی رویدادها و تبلیغاتِ پوشالی را میبینند و گمان میکنند که در جریان همهی اتفاقات و رخدادها قرار دارند و نمیدانند که مردم در بطنِ یک جامعهی رها شده، میتوانند «شوفرها» و «اثرات شوفری» را بهتر ببینند و رنج این توهم دانایی را بیشتر لمس کنند.
هورتون ولزلی، «مسئله اجتماعی» را امری میداند که اولا بخش قابل توجهی از جامعه آن را ناخوشایند بدانند؛ ثانیا معتقد باشند که برای حل آن باید کاری کرد و ثالثا براین باور باشند که فرد یا سازمان یا افرادی مسئول برطرف کردن و حل مشکل اجتماعی هستند.
مردم نازنین!
آیا این دوره از انتخابات به یک «مسئله اجتماعی» مبدل نگردیده که بخش قابل توجهی از خواص و عوام، آن را ناخوشایند بدانند و معتقد باشند که برای حل آن باید کاری کرد و نیز بر این باور باشند که راه برونرفت از مشکلات، ایجاد تغییرات و تحولات اساسیست و همگی باید به این «مسئولیت اجتماعی» باور داشته باشیم؟!
برای از بین بردن «اثر شوفر» بکوشیم.
#علیمحمد_افغانی در کتابِ
#بافتههای_رنج میگوید:
پدرم همیشه میگفت:
یادت باشه این مملکت رو #قانون اداره نمیکنه!
لذا نباید بذاری کار به جایی بکشه که بخوای از #قانون کمک بخوای.
#پدرم_قاضی_بود!
چه واقعیت تلخی!
باید امروز بکوشیم تا در آینده،
کارمان به #قانون نکشد.
#نسترنرستمی
۱۴۰۳/۰۲/۱۵
#انجمنچهرهسانمشیانه
@chehrehsanmashianehart
www.lootuspress.ir
https://t.me/LootusPress
Telegram
لوتوس پرس
این کانال وابسته به پایگاه خبری تحلیلی لوتوس پرس می باشد.
تماس با مدیر کانال: @FattahianMa
انتشار مقالات، اخبار و دیدگاههای مختلف از سوی این کانال خبری به منزله تایید یا نظر رسمی کانال و پایگاه خبری لوتوس پرس نیست.
www.lootuspress.ir
تماس با مدیر کانال: @FattahianMa
انتشار مقالات، اخبار و دیدگاههای مختلف از سوی این کانال خبری به منزله تایید یا نظر رسمی کانال و پایگاه خبری لوتوس پرس نیست.
www.lootuspress.ir