کافه سرو
491 subscribers
109 photos
84 videos
1 file
79 links
کافه سرو جایی برای گردهم آمدن اهل قلم و دوستداران فرهنگ که به حضور دوستان اهل اندیشه و فرهنگ و هنر مفتخر است

برای ارتباط با ما به این آدرس ایمیل بفرستید:
cafesarvvideos@gmail.com

دوستان خود را از طریق لینک زیر به کافه سرو دعوت کنید:
@cafesarvvideos
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محمدمنصور هاشمی: سخنرانی در مراسم یادبود دکتر شایگان/ #محمدمنصور هاشمی#سخنرانی در مراسم یادبود داریوش شایگان#تفکر#اندیشه ایران معاصر#فلسفه#کافه سرو#cafesarv.com برای مشاهده نسخه کامل ویدیو لینک زیر را لمس کنید http://cafesarv.com/%d9%85%d8%ad%d9%85%d8%af%d9%85%d9%86%d8%b5%d9%88%d8%b1-%d9%87%d8%a7%d8%b4%d9%85%db%8c-%d8%b3%d8%ae%d9%86%d8%b1%d8%a7%d9%86%db%8c-%d8%af%d8%b1-%d9%85%d8%b1%d8%a7%d8%b3%d9%85-%db%8c%d8%a7%d8%af%d8%a8/
«چند تن از قابل‌ترین همکارانم آلمان را ترک کرده بودند و بعضی دیگر آماده‌ی گریز می‌شدند. حتی دستیار توانایم... تصمیم به مهاجرت گرفته بود و خود من هم کم‌کم به فکر افتادم که آیا ماندنم اصلا معنی دارد... اگر انسان تصمیم به مهاجرت می‌گرفت چگونه می‌توانست تصمیم خود را با گفته‌ی کانت هماهنگ سازد: فقط بر طبق قاعده‌ای عمل کنید که به موجب آن در همان حال بتوانید اراده کنید که رفتار شما قانون جهانی شود. به هر حال همه کس که نمی‌توانست مهاجرت کند. آیا انسان باید از کشوری به کشور دیگر کوچ می‌کرد و در جایی آرام نمی‌گرفت تا از هر نوع فاجعه‌ی اجتماعی در امان بماند؟ بالاخره، هر کسی به حکم ولادت و زبان و فرهنگش به کشور خاصی تعلق دارد، اگر انسان ریشه‌هایش را قطع می‌کرد و مهاجرت می‌کرد، آیا صحنه را برای دیوانگان نامتعادلی که با نقشه‌های جنون‌آمیزشان آلمان را یکراست به سوی فاجعه می‌بردند، خالی نمی‌گذاشت؟... مهم این بود که در آن شرایط زمانی و مکانی تصمیم می‌گرفتم که مهاجرت کنم یا در آلمان بمانم. پلانک گفته بود: به فکر وقتی باشید که فاجعه پایان می‌یابد. و من حس می‌کردم که حق با اوست. ما باید جزیره‌ای می‌ساختیم، جوانان را دورمان جمع می‌کردیم و کمکشان می‌کردیم تا در آنجا زندگی کنند، تا پس از پایان فاجعه جهان بهتر و تازه‌تری بسازیم.»

جزء و کل | ورنر هایزنبرگ | حسین معصومی همدانی
به انتخاب #محمدمنصور_هاشمی

#برگه‌ها
#محمدمنصور_هاشمی: «... یکی از بدیع‌ترین و کاربردی‌ترین نکات کتاب این است: فهرستی از مهمترین ویژگی‌هایی که در دیگران نمی‌پسندید و برایتان بسیار ناخوشایند و آزارنده و تحمل‌ناپذیر است تهیه کنید، این فهرست همان ویژگی‌های سایه‌ی شماست؛ ویژگی‌هایی که در بخش تاریک‌افتاده‌ی ذهن و ضمیرتان با خود حمل می‌کنید و مشغول فعالیت است...»
[ مرور کامل: https://bit.ly/2LK4R95 ]

#پیش‌کش
#فنجان_روان
«آنها که به طول زندگی می‌اندیشند
می‌خواهند مدت بیشتری را به دنیا چسبیده باشند
آنها که به عرض زندگی می‌اندیشند
می‌خواهند با شدت بیشتری در آن تنیده باشند
من به ارتفاع زندگی می‌اندیشم
می‌خواهم جوری از فراز سر دنیا گذشته باشم
که ابر بر دشت می‌گذرد
ماه بر زمین
-با وقار-
-مرتفع-
می‌خواهم سبُک سفر کرده باشم و شادی‌آور
مثل قاصدک»

از کتاب در دست انتشار «دفتر یادداشت‌های بد» | #محمدمنصور_هاشمی
به انتخاب #حمیده_بحرینی

#فنجان_آن
«دچار این اشتباه رایج نمی‌شوم که دیگران را به محک خودم بزنم و بر اساس آن‌چه خودم هستم درباره آنها قضاوت کنم. به راحتی می‌پذیرم که دیگری ممکن است ویژگی‌هایی غیر از ویژگی‌های من داشته باشد. من چون خودم را مقید به صورت خاصی از زندگی می‌یابم، همه دیگر افراد را ملزم به تایید آن صورت نمی‌دانم. هزاران شیوهٔ مختلف زیستن برایم قابل تصور و قابل تصدیق است و بر خلاف معمول آدم‌ها، من تفاوت میان ما آدمیان را راحت‌تر از شباهت میان‌مان می‌پذیرم. تا دل‌تان بخواهد آماده‌ام دیگران را از پذیرفتن شرایط و اصولم معاف کنم. من دیگری را صرفا به صورتی که خودش هست می‌خواهم، فارغ از شباهت یا عدم شباهتش با دیگران؛ من او را بر مبنای خودش می‌شناسم.»

میشل دو مونتنی | انتخاب و ترجمهٔ #محمدمنصور_هاشمی

#فنجان_اخلاق
سوزنی به روشنفکران

«چه بسیار جلسه‌ها و دورهم‌نشینی‌های روشنفکرانه داریم که از آن‌ها هیچ محصول عینی‌ای بیرون نمی‌آید و بیش‌تر مَفرّی است برای تخلیهٔ احساسات و هیجانات و گپ‌وگفت —که به جای خود بد هم نیست، به شرط این‌که بدانیم مشغول گپ زدن ایم و نه انجام کاری مفید یا مؤثر و دچار توهم اهمیت و تأثیر نشویم. متأسفانه در جامعهٔ ما کارکردن و زحمت‌کشیدن ارزش نیست و جامعهٔ روشنفکری ما هم از این جهت با غیرروشنفکران اصولاً فرقی نمی‌کند. تفاوت صرفاً در این‌جاست که ما روشنفکران، پیچیده‌تر عمل می‌کنیم و این صفات را پشت لایه‌های مختلفی که ظاهراً موجه‌اند می‌پوشانیم: تمهید مقدمات کار، جدی‌گرفتن موضوع، ایضاح ابعاد مختلف مسأله، وسواس و کمال‌طلبی. به ویژه این دوتای آخر خیلی طرفدار دارد (بسیاری از روشنفکران‌مان را دیده‌ام که خیال می‌کنند کارهایی که آن‌ها نکرده‌اند از کارهایی که دیگران کرده‌اند عمیق‌تر و دقیق‌تر است!).»

اندیشه‌هایی برای اکنون [از مقالهٔ «سوزنی که سهم ماست»] | #محمدمنصور_هاشمی

#فنجان_روان
کافه سرو
#پیش‌کش
#در_باب_بیماری ١

«بیماری هست. این واقعیت ناخوشایند زندگی آدمی است. اما بیماری گاه و شاید در بیشتر مواقع چیزی بیش از بیماری است، بیش از آنچه هست. بیماری صرفا واقعیت عینی و بیرونی نیست —درد و رنج و ضعف و کم‌توانی— بلکه چیزی افزون بر این‌هاست. بیماری تفسیر می‌شود. به عبارت دیگر آدمیان بیماری‌ها را معنا می‌کنند و آنها را در هاله‌ای از تداعی‌ها و تخیلات و معانی و رمزها می‌پیچند و می‌تنند. بدین ترتیب است که حول بیماری‌ها مجموعه‌ای از استعاره‌ها و سلسله‌ای از تفسیرها و تأویل‌ها شکل می‌گیرد. می‌شود این تفاسیر را به مثابه حقایقی ازلی–ابدی شنید و پذیرفت و تکرار کرد. می‌شود هم در آنها شک کرد، درباره‌شان اندیشید و پرسش کرد؛ می‌شود خود آن تفسیرها و تأویل‌ها را تفسیر و تأویل مجدد کرد و می‌شود شبکه تداعی‌ها و استعاره‌ها را موضوع بازبینی نقادانه قرار داد.
این همان کاری است که نویسنده نامدار امریکایی و مقاله‌نویس اندیشمند و جسور —سوزان سانتاگ (Susan Sontag)— انجام داده است...»

[ نوشته‌ی #محمدمنصور_هاشمی
متن کامل یادداشت:
https://bit.ly/3aDUYSv ]
«دربارهٔ اکوی دوست‌داشتنی زیاد می‌شود نوشت... این کتاب شاهکاری به تمام معنی است و در آن همهٔ فضل و دانش و تخصص اکو با همهٔ خلاقیت و هوشمندی و شوخ‌طبعی‌اش جمع شده است.»

[به پیشنهاد #محمدمنصور_هاشمی]
#پیش‌کش
کتاب‌بازی، عشق به ادبیات و چیزهای دیگر

«... از خدا پنهان نیست از شما چه پنهان، من تقریبا همیشه موقع کتاب خواندن افقی‌ام. به صورت تناقض‌آمیزی تنها کتابی که در زندگی‌ام به اختیار خودم خیلی جدی پشت میز خوانده‌ام «ابلوموف» گنچاروف است که در ابتدای دانشجویی‌ام خواندم. فکر کنم با ابلوموفیسم کتاب لج کرده بودم!»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

[ از گفت‌وگوی شهر کتاب با #محمدمنصور_هاشمی ]

گفت‌وگوی کامل:
http://www.bookcity.org/detail/22496/root/speak
«ما همه می‌میریم. اما همه یک جور زندگی نمی‌کنیم. محمدرضا شجریان از دنیا رفت. دوست داشتیم بیشتر باشد. بیشتر بماند. بیشتر بخواند. ولی مرگ کاری به دوست‌داشتن‌های ما ندارد. با مرگ کاری نمی‌توان کرد. با زندگی اما بسیار کارها می‌توان کرد. از بختیاری ما بود که یکی از آن بسیار کارها را دیدیم. دیدیم که کسی در کاری چنان به مهارت و خلاقیت رسید که کارش هیچ کم نداشت. دیدیم که کسی پیش چشم ما شاهکار آفرید...»

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

از «محمدرضا شجریان، صدای غرور زخم‌خورده‌ی یک سرزمین»
یادداشت #محمدمنصور_هاشمی

نوشته‌ی کامل:
https://bit.ly/30NzU9P

#یاد_بعضی_نفرات
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چرا سانسور می‌کنیم؟
تحلیلی دربارهٔ ابعاد سانسور

#محمدمنصور_هاشمی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویدئو هم‌اکنون در کافه‌سرو: https://zaya.io/5099f
«علوم انسانی در ایران، اسلامی کردن، و سایر قضایا»
#محمدمنصور_هاشمی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هم‌اکنون در کافه‌سرو:
http://cafesarv.com/محمدمنصور-هاشمی-علوم-انسانی-در-ایران،/
به مناسبت روز بزرگداشت فردوسی


گفتگوی #محمدمنصور_هاشمی با شهر کتاب:

http://www.bookcity.org/detail/29820/root/speak
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
اخلاق، انحطاط، مدرنیته، دین
نقد چند تصور
#محمدمنصور_هاشمی

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

ویدئو هم‌اکنون در کافه‌سرو: https://b2n.ir/h61166