لیبراسیون/لیبرالیسم
#آشنایی_مختصر_با_فلسفه_هگل هگل در فلسفه خود می کوشید که کل هستی را همچون مجموعه ای مرتبط و منتظم فهم نماید. پیش از هگل، كانت استدلال کرده بود که انسان تنها می تواند نسبت به جهان متناهی نمودها شناخت پیدا کند و اگر بکوشد که برای فهم نامتناهی و حقیقت غائی از…
#آشنایی_با_فلسفه_هگل
#بخش_دوم
فلسفه های عمده نیز هر یک سهم مهمی در عرضه حقیقت داشته اند ولی از سوی دیگر تاقضاتی دارند که باید حل شود. روش منطقی هگل نسبت به محتوای فلسفی آن بیگانه و خارجی نیست. در دستگاه فلسفی هگل، منطق، طبیعت، تاریخ و نهادهای اجتماعی در گردونهای دیالکتیکی قرار می گیرند که به طور مداوم از تزها و آنتی تزها به سنتزهای برتر و کلیتر میرسد. منطق و فلسفه های طبیعت، تاریخ، حقوق و فرهنگ در دایره حقیقت واحدی قرار دارند که مثال با حقیقت فراگیر است. بنا بر این، نظام فلسفی هگل یک موضوع دارد که رشته پیوند همه چیز دیگر است و آن اینکه جهان به عنوان فرآیندی دوری و ابدی قابل فهم است. در این فرآیند، روح مطلق با مثال از سه طریق به شناخت خویش به عنوان روح یا ذهن دست می یابد. نخست اینکه خودش را به صورت بیواسطه در معرض آگاهی درونی خویش قرار میدهد و خود را تعقل می کند. دوم از طریق طبیعت و سوم از طریق اذهان متناهی که در تاریخ تجلی مییابند و در هنر، دین و فلسفه خود را به عنوان مظهر ذهن مطلق بازمیشناسند. به این ترتیب روح مطلق سه مرحله را در مینوردد: بی واسطگی بیگانگی و نفی نفی. بنا بر این، بر اساس این طرح دیالکتیکی بنیادی دستگاه فلسفی هگل به سه بخش تقسیم میشود: منطق، طبیعت و ذهن. به همین ترتیب، هگل دایرةالمعارف علوم فلسفی خود را که حاوی کل دستگاه فلسفی او ست و به عنوان کتاب درسی نوشته شده، به سه بخش منطق، فلسفه طبیعت و فلسفه ذهن تقسیم کرد. این فرآیند اساسا فرآیندی دوری است؛ به این معنی که آنچه در آغاز مضمر است نهایتا آشکار می گردد و آنچه بالذات است بالفعل میشود. به طور کلی هگل در بخش منطق، مقولات را به عنوان اشکال تکامل یا بنده اندیشه تبیین می کند که به مثال مطلق میانجامند؛ در فلسفه طبیعت، مثال در «خارجیت» خود ملاحظه میشود و در فلسفه ذهن و برای خود وجود دارد. در این سه پایه اساسی دیالكتيک، اندیشه و طبیعت متضادند و در ذهن و جامعه و محصولات هنری و مذهبی و نهایتا در خودآگاهی فلسفی وحدت می یابند.
در بخش منطق، هگل به بحث از مقولات با اشکال محض اندیشه که ساخت کل حیات طبیعی و فکری را تشکیل میدهند و یا به عبارت دیگر به تعقل خداوند « پیش از خلق طبیعت و ذهن متناهی» می پردازد. این مقولات در فرآيندی دیالکتیکی به هم وابسته هستند که از انتزاعی ترین به سوی انضمامی ترین پیش میرود و یا از بودن به مثال مطلق میرسد. نارسایی مقولات انتزاعی از تضادهای آنها آشکار میشود. مثلا وقتی در باره مفهوم بودن محض که انتزاعی ترین مقوله است می اندیشیم میبینیم که هیچی است. مفاهیم بودن محض وهیچی اضدادند اما در روند تفکر ما متداخل میشوند.
@cafe_andishe95
#بخش_دوم
فلسفه های عمده نیز هر یک سهم مهمی در عرضه حقیقت داشته اند ولی از سوی دیگر تاقضاتی دارند که باید حل شود. روش منطقی هگل نسبت به محتوای فلسفی آن بیگانه و خارجی نیست. در دستگاه فلسفی هگل، منطق، طبیعت، تاریخ و نهادهای اجتماعی در گردونهای دیالکتیکی قرار می گیرند که به طور مداوم از تزها و آنتی تزها به سنتزهای برتر و کلیتر میرسد. منطق و فلسفه های طبیعت، تاریخ، حقوق و فرهنگ در دایره حقیقت واحدی قرار دارند که مثال با حقیقت فراگیر است. بنا بر این، نظام فلسفی هگل یک موضوع دارد که رشته پیوند همه چیز دیگر است و آن اینکه جهان به عنوان فرآیندی دوری و ابدی قابل فهم است. در این فرآیند، روح مطلق با مثال از سه طریق به شناخت خویش به عنوان روح یا ذهن دست می یابد. نخست اینکه خودش را به صورت بیواسطه در معرض آگاهی درونی خویش قرار میدهد و خود را تعقل می کند. دوم از طریق طبیعت و سوم از طریق اذهان متناهی که در تاریخ تجلی مییابند و در هنر، دین و فلسفه خود را به عنوان مظهر ذهن مطلق بازمیشناسند. به این ترتیب روح مطلق سه مرحله را در مینوردد: بی واسطگی بیگانگی و نفی نفی. بنا بر این، بر اساس این طرح دیالکتیکی بنیادی دستگاه فلسفی هگل به سه بخش تقسیم میشود: منطق، طبیعت و ذهن. به همین ترتیب، هگل دایرةالمعارف علوم فلسفی خود را که حاوی کل دستگاه فلسفی او ست و به عنوان کتاب درسی نوشته شده، به سه بخش منطق، فلسفه طبیعت و فلسفه ذهن تقسیم کرد. این فرآیند اساسا فرآیندی دوری است؛ به این معنی که آنچه در آغاز مضمر است نهایتا آشکار می گردد و آنچه بالذات است بالفعل میشود. به طور کلی هگل در بخش منطق، مقولات را به عنوان اشکال تکامل یا بنده اندیشه تبیین می کند که به مثال مطلق میانجامند؛ در فلسفه طبیعت، مثال در «خارجیت» خود ملاحظه میشود و در فلسفه ذهن و برای خود وجود دارد. در این سه پایه اساسی دیالكتيک، اندیشه و طبیعت متضادند و در ذهن و جامعه و محصولات هنری و مذهبی و نهایتا در خودآگاهی فلسفی وحدت می یابند.
در بخش منطق، هگل به بحث از مقولات با اشکال محض اندیشه که ساخت کل حیات طبیعی و فکری را تشکیل میدهند و یا به عبارت دیگر به تعقل خداوند « پیش از خلق طبیعت و ذهن متناهی» می پردازد. این مقولات در فرآيندی دیالکتیکی به هم وابسته هستند که از انتزاعی ترین به سوی انضمامی ترین پیش میرود و یا از بودن به مثال مطلق میرسد. نارسایی مقولات انتزاعی از تضادهای آنها آشکار میشود. مثلا وقتی در باره مفهوم بودن محض که انتزاعی ترین مقوله است می اندیشیم میبینیم که هیچی است. مفاهیم بودن محض وهیچی اضدادند اما در روند تفکر ما متداخل میشوند.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
#سعيد_حجاريان با نام مستعار سعيد مظفری را بهتر بشناسيم! 🖋بخش اول مغز متفكر جريان اصلاحات و از پايه گذاران وزارت بدنام اطلاعات، كسي كه با زيركي ادعا كرد:"نه بازجوي خوب بوده و نه بازجوي بد" اما اعتراف كرد كه مادرش هم بازجو بوده است در بين چهره هاي اطلاعاتي…
🖋سعید حجاریان
#بخش_دوم
در پايان دولت خاتمي، حجاريان مقاله نوشت (اصلاحات مُرد، زنده باد اصلاحات!) آشنا ميزنه نه ؟ كافيست به پروژه ي جديد اصلاح اصلاحات كه اين روزها توسط #اپوزيسيون_قلابي تبليغ مي شود دقت كنيد! اين پروژه ريشه در كجا دارد؟ مدل روسي از نوع مدل بعد از استالين نيست؟! اگر به جاي استالين بنويسيم خامنه اي و خاتمي را گورباچف ايران تصور كنيم ذهنمان به كجا مي رسد!؟ مگر جز اين است كه از دوم خرداد تبليغ مي كردند كه خاتمي گورباچف ايران است ! هنر حجاريان اين است كه از انقلاب هاي ايدئولوژيك جهان، نمونه ي ايراني_ اسلامي بسازد! و شرايط بعد از سقوط شوروي را در رژيم بعد از خامنه اي احيا كند! اين همان مدلي است كه يك سر آن به #عمار_ملكي مي رسد و مدل ديگرش به #فرشگرد و #آمدنیوز!
و سر دیگرش #ایران_اینترنشنال و #بی_بی_سی و #نایاک و#رادیوفرداست!
جنبش هاي مدني و فروپاشي شوروي را مطالعه كنيد، رژيم جديد بر روي زير ساخت هاي حكومت قبلي بنا شده اند! زير بنا همان است فقط روبنايش عوض مي شود و بخشي از قدرت كه سابقه ي سياهي دارد بايد از قدرت كنار گذاشته شود و بخش مدرن حكومت كه رابطه ي خوبي با غرب دارد، جايگزين جناح سنتي و محافظه كار مي شود!
جمهوري اسلامي بعد از ٤٠ سال حكومت داري و سياست ورزي آنقدر گيج نيست كه نفهمد ظريف بهتر از ولايتي مي تواند براي منافع رژيم چانه زني كند آيا بعد از مرگ خامنه اي ، براي بقا حكومت از اين كهنه ديپلمات استفاده نخواهد كرد؟ مگر جواد ظريف همان كسي نبود كه در دوران اصلاحات، براي حكومت لابي گري مي كرد و تنها يكي از لابي هاي دست ساز او ناياك بود
اگر ريشه ها را دريابيد خواهيد ديد كه اين جريان روحاني _ظريف هم به خاتمي و حجاريان وصل مي شود و مغز متفكر
اصلاحطلبان باز هم در احياي پروژه اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات در قالب پروژه ي اصلاح اصلاحات تئوري مي بافد!
حجاريان تنها يك مغز متفكر امنيتي نيست يك سياست مدار ماهر است كه فقط با يكي از تئوري هايش ٢٠ سال است كه سماق ميمكيم! انتخاب بين بد و بدتر و بازي صندوق راي يكي از بازيهاي اوست!
حجاريان يك شخصيت امنيتي است كادرسازي مخفي، تواب سازي،ساختن اپوزيسيون موازي، آرايش و بزك كردن چهره ي قدرت ، تبليغات و افكار سازي و ايجاد انحراف افكار عمومي سالها تخصص او بوده است! كسي كه با وزارت اطلاعات توانسته جمهوري اسلامي را از بحران دهه ٦٠ به سلامتي عبور دهد و كسي كه توانست با شعار انتخاباتي و ساختن پروژه ي اصلاحات دو بار ٢٠ ميليون ايراني را به پاي صندوق هاي راي بكشاند تا براي خاتمي راي جمع كند، ولي هميشه در پشت صحنه باشد كمتر شخصيتي نيست! نكته ي جالب توجه اين است كه هيچكدام از اپوزيسيون قلابي هيچ نقدي درباره اش نمي نويسند! آيا تابحال ديده ايد كه يكي از شخصيت هاي اپوزيسيون مصنوعي درباره ي حجاريان حرفي بزند؟يا در بين اين همه تلويزيون ها و رسانه هاي دولتي خارجي ، voa . bbc كه درباره ي حجاب دختر بچه ها مدرسه و حتي درباره ي ختنه كردن پسران هم برنامه ميسازند يك نقد جدي به حجاريان واردباشد؟
چه رابطه اي بين همه ي جناح هاي قدرت، شخصيت هاي اپوزيسيون مصنوعي ، رسانه ها ، روزماله نگاران و … با حجاريان هست كه همه سعي مي كنند در مورد او سكوت كنند و تا زماني كه او حرفي نزد و خط دهي نكند هميشه بايد در پشت پرده باقي بماند!؟ چرا او مورد ترور قرار گرفت و چگونه شد كه بخش سنتي قدرت كه بازي را به خاتمي باخته بود او را هدف قرار داد! چه ارتباطي بين رفسنجاني و اتاق فكر امنيتي ها كه حجاريان نقش اصلي در آن دارد ، وجود داشته كه هميشه در ظاهر با هم دشمني مي كردند! و به هم فحش مي دادن اما در واقع همه ي پروژه هاي احيا و بقاي رژيم را اين دو گروه ايجاد كردند؟
اگر به تاريخ انقلابات مراجعه كنيم مي بينيم كه حكومت هاي ايدئولوژيك مجبورند پوست بيندازند! اگر پوست اندازي نكنند، نه مي توانند انقلاب را تداوم ببخشند و نه مي توانند انقلاب را از نسل اول به نسل دومي ها منتقل كنند،بعد از سي دهه از هر انقلابي، رهبران نسل اول مي ميرند و براي حفظ
انقلاب بايد آن را به نسل دوم منتقل كنند تفاوت نسل اول با دوم در اين است كه نسل اولي ها، انقلابيون جواني بودند كه بعد از كسب قدرت و با افزايش سن خود محافظه كار شده اما نسل دومي ها ، نه تنها هيچ خاطره اي از انقلاب ندارند بلكه سعي مي كنند كه از آرمانهاي آن انقلاب فاصله بگيرند!
حجاريان اين را بخوبي مي داند! تخصص اش تاريخ روسيه است ! بعد از مرگ استالين ، خروشچف در بيستمين كنگره حزب كمونيست سخنراني كرد و كل دوران استالين را نقد كرد و دوره اصلاحات را تا دوران گورباچف آغاز كرد همين اتفاق بعد از مرگ خامنه اي هم خواهد افتاد اما با يك تفاوت مهم
خروشچف وقتي اصلاحات را شروع كرد كه ديگر استاليني وجود نداشت كه مانع اصلاحات شود عامل همه ترسها از بين رفته بود
@cafe_andishe95
#بخش_دوم
در پايان دولت خاتمي، حجاريان مقاله نوشت (اصلاحات مُرد، زنده باد اصلاحات!) آشنا ميزنه نه ؟ كافيست به پروژه ي جديد اصلاح اصلاحات كه اين روزها توسط #اپوزيسيون_قلابي تبليغ مي شود دقت كنيد! اين پروژه ريشه در كجا دارد؟ مدل روسي از نوع مدل بعد از استالين نيست؟! اگر به جاي استالين بنويسيم خامنه اي و خاتمي را گورباچف ايران تصور كنيم ذهنمان به كجا مي رسد!؟ مگر جز اين است كه از دوم خرداد تبليغ مي كردند كه خاتمي گورباچف ايران است ! هنر حجاريان اين است كه از انقلاب هاي ايدئولوژيك جهان، نمونه ي ايراني_ اسلامي بسازد! و شرايط بعد از سقوط شوروي را در رژيم بعد از خامنه اي احيا كند! اين همان مدلي است كه يك سر آن به #عمار_ملكي مي رسد و مدل ديگرش به #فرشگرد و #آمدنیوز!
و سر دیگرش #ایران_اینترنشنال و #بی_بی_سی و #نایاک و#رادیوفرداست!
جنبش هاي مدني و فروپاشي شوروي را مطالعه كنيد، رژيم جديد بر روي زير ساخت هاي حكومت قبلي بنا شده اند! زير بنا همان است فقط روبنايش عوض مي شود و بخشي از قدرت كه سابقه ي سياهي دارد بايد از قدرت كنار گذاشته شود و بخش مدرن حكومت كه رابطه ي خوبي با غرب دارد، جايگزين جناح سنتي و محافظه كار مي شود!
جمهوري اسلامي بعد از ٤٠ سال حكومت داري و سياست ورزي آنقدر گيج نيست كه نفهمد ظريف بهتر از ولايتي مي تواند براي منافع رژيم چانه زني كند آيا بعد از مرگ خامنه اي ، براي بقا حكومت از اين كهنه ديپلمات استفاده نخواهد كرد؟ مگر جواد ظريف همان كسي نبود كه در دوران اصلاحات، براي حكومت لابي گري مي كرد و تنها يكي از لابي هاي دست ساز او ناياك بود
اگر ريشه ها را دريابيد خواهيد ديد كه اين جريان روحاني _ظريف هم به خاتمي و حجاريان وصل مي شود و مغز متفكر
اصلاحطلبان باز هم در احياي پروژه اصلاحات مرد، زنده باد اصلاحات در قالب پروژه ي اصلاح اصلاحات تئوري مي بافد!
حجاريان تنها يك مغز متفكر امنيتي نيست يك سياست مدار ماهر است كه فقط با يكي از تئوري هايش ٢٠ سال است كه سماق ميمكيم! انتخاب بين بد و بدتر و بازي صندوق راي يكي از بازيهاي اوست!
حجاريان يك شخصيت امنيتي است كادرسازي مخفي، تواب سازي،ساختن اپوزيسيون موازي، آرايش و بزك كردن چهره ي قدرت ، تبليغات و افكار سازي و ايجاد انحراف افكار عمومي سالها تخصص او بوده است! كسي كه با وزارت اطلاعات توانسته جمهوري اسلامي را از بحران دهه ٦٠ به سلامتي عبور دهد و كسي كه توانست با شعار انتخاباتي و ساختن پروژه ي اصلاحات دو بار ٢٠ ميليون ايراني را به پاي صندوق هاي راي بكشاند تا براي خاتمي راي جمع كند، ولي هميشه در پشت صحنه باشد كمتر شخصيتي نيست! نكته ي جالب توجه اين است كه هيچكدام از اپوزيسيون قلابي هيچ نقدي درباره اش نمي نويسند! آيا تابحال ديده ايد كه يكي از شخصيت هاي اپوزيسيون مصنوعي درباره ي حجاريان حرفي بزند؟يا در بين اين همه تلويزيون ها و رسانه هاي دولتي خارجي ، voa . bbc كه درباره ي حجاب دختر بچه ها مدرسه و حتي درباره ي ختنه كردن پسران هم برنامه ميسازند يك نقد جدي به حجاريان واردباشد؟
چه رابطه اي بين همه ي جناح هاي قدرت، شخصيت هاي اپوزيسيون مصنوعي ، رسانه ها ، روزماله نگاران و … با حجاريان هست كه همه سعي مي كنند در مورد او سكوت كنند و تا زماني كه او حرفي نزد و خط دهي نكند هميشه بايد در پشت پرده باقي بماند!؟ چرا او مورد ترور قرار گرفت و چگونه شد كه بخش سنتي قدرت كه بازي را به خاتمي باخته بود او را هدف قرار داد! چه ارتباطي بين رفسنجاني و اتاق فكر امنيتي ها كه حجاريان نقش اصلي در آن دارد ، وجود داشته كه هميشه در ظاهر با هم دشمني مي كردند! و به هم فحش مي دادن اما در واقع همه ي پروژه هاي احيا و بقاي رژيم را اين دو گروه ايجاد كردند؟
اگر به تاريخ انقلابات مراجعه كنيم مي بينيم كه حكومت هاي ايدئولوژيك مجبورند پوست بيندازند! اگر پوست اندازي نكنند، نه مي توانند انقلاب را تداوم ببخشند و نه مي توانند انقلاب را از نسل اول به نسل دومي ها منتقل كنند،بعد از سي دهه از هر انقلابي، رهبران نسل اول مي ميرند و براي حفظ
انقلاب بايد آن را به نسل دوم منتقل كنند تفاوت نسل اول با دوم در اين است كه نسل اولي ها، انقلابيون جواني بودند كه بعد از كسب قدرت و با افزايش سن خود محافظه كار شده اما نسل دومي ها ، نه تنها هيچ خاطره اي از انقلاب ندارند بلكه سعي مي كنند كه از آرمانهاي آن انقلاب فاصله بگيرند!
حجاريان اين را بخوبي مي داند! تخصص اش تاريخ روسيه است ! بعد از مرگ استالين ، خروشچف در بيستمين كنگره حزب كمونيست سخنراني كرد و كل دوران استالين را نقد كرد و دوره اصلاحات را تا دوران گورباچف آغاز كرد همين اتفاق بعد از مرگ خامنه اي هم خواهد افتاد اما با يك تفاوت مهم
خروشچف وقتي اصلاحات را شروع كرد كه ديگر استاليني وجود نداشت كه مانع اصلاحات شود عامل همه ترسها از بين رفته بود
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🖋آشنایی با اندیشه های میرزا عبدالرحیم طالبوف تبریزی #بخش_اول میرزا عبدالرحیم طالبوف با وطنپرستی خود شهرتی جهانی کسب کرده است. اگر از زبان مهدی مجتهدی بیان کنیم باید بگوییم که او همه هستی خود را در راه اصلاح وطن از یاد برده بود. او در کتاب «الحمار» زمان…
🖋آشنایی با اندیشه های طالبوف
#بخش_دوم
طالبوف در مقدمه های کتابهایش میگوید کـه تمام نوشته و اقداماتش در راه #میهن بوده است:
«در زمانه ای که نور معرفت روی زمین را دربر گرفته بدبختانه وطن ما به دلایلی کـه گفتنش ممکـن نیست ، از این فـیض محروم اســت. حتــی درهای تعلیم ابتدایی علوم نیــز بــر روی اذهــان
کودکـان بسـته اسـت. بـدین جهـت مـن... عبـدالرحیم بـن ابوطالـب
تبریـزی خواسـتم کـه بعنـوان وطن پرسـتی ایـن کتاب را کـه بـرای
یادگیری مسائل علم و فنـی، اخبـار درسـت و بـا اسـتفاده از روش
سوال و جواب برای طرح مسائل قـدیم بـه زبان کودکان بنویسم. شاید که به این وسیله ذهن اولاد وطن در تعلیم ابتدایی بـاز شود و آنان در آینده قادر باشند فنون عالی را بیاموزند
قسمت دوم کتاب «سیاست طالبی» یکی از مهمترین آثار میهن پرستانه طالبوف
است. در اینجا دو روشنفکر وطنپرست به نامهای میرزا صادق و میرزا عبداالله شکوه باستانی ایران را به یاد آورده و دربـاره ی عقـب ماندگی فعلـی می اندیشند و بـرای نجات آن راه چاره میجویند. آنان پس از مباحثات طولانی به این نتیجه مـی رسـند
که برای رهایی از دست حکومت و اربابـان خائن ، بکـارگیری #زور لازم اسـت. در این اثر همه ی عیوب موجود در ساختار وطن و وضعیت دشوار آن افشا می شـود.
طالبوف با مشاهده ی پیشرفت های غرب آرزو میکرد که این پیشرفتها در وطن او
هم گسترش یابد:
«یکی از علـل اساسی پیشرفت ملـل غـرب ایـن اسـت کـه علم و تکنولوژی معاصر در آنجا پدید آمده و دیگری نیـز وجود قـانون است که خود ملت آن را تعیــین کرده و دولت آن را اجــرا
میکند.»
از سوی دیگر عیوب غرب را نیز دیده و #پرستندگان آن را #تقبیح میکرد. او با
بحث از فرنگی مأبی یا #تقلید صرف از غرب میگوید که آنان نه در گسترش علوم و برپـایی اصـول اداره بلکـه در چیزهـایی بـی اهمیت مقلد فرنگیـان هسـتند.
او در حاشیه ی مفصلی که در قسمت دوم «سفینه ی طالبی» آمده مینویسد که در مسکو با یک نفر فرنگی مأب ایرانی دیدار کرده و لباس مغلوط آنها را با استهزا تصویر کرده است. او سپس نظرش را دربارهي آداب و لباس ملی بیان کرده و نفرت خـود را از فرنگی مأبان اعلام میکند:
«جاهلان ما از روی شدت جهالت به هر کجا که می روند و هـر که را میبینند فوراً همچون میمون آن را تقلید می کننـد و زبـان، لباس و آداب خود را فراموش میکنند. چون به #وطن خود #محبتی #ندارند، #وطـن_معشـوق_آنهـا_نیسـت. البته وطن نیـز از ایـن اولاد ناخلف و بیغیرت بیزار است.»
در دست نوشته ای از طالبوف که متعلق به سال 1888م / 1267ش میباشد، بـه
این شعر اشـاره شـده اسـت. او نـام شـهرهای وطـن را بـرده و تعـداد اهـالی آنهـا را میگوید. او با #تحقیر #وطنفروشان و #جهان_وطنان، پاسخهایی قاطع به آنها می دهـد.
او به مقاومت قهرمانانـه ی مردمـان جنـوب آفریقـا در برابـر انگلـیس اشـاره کـرده و میگوید که انگلیس با آن همه تکنولوژی و وسایل، هر روز و در هر نقطـه مغلـوب میشد، هزاران اسیر و کشته میداد ولی یک نفر خائن نمییافت که بـرای انگلـیس جاسوسی کند.
او سپس از #وطنفروشان در برخی کشورهای آسیایی بحث کرده و
مینویسد که آنان اسرار کشور خود را با پول میفروشند.
«ملت بدون وطن بشـر نیسـت، تنهـا حیـوانی است کـه بالاتنه اش شبیه انسان است.»
@cafe_andishe95
ادامه🔻🔻
#بخش_دوم
طالبوف در مقدمه های کتابهایش میگوید کـه تمام نوشته و اقداماتش در راه #میهن بوده است:
«در زمانه ای که نور معرفت روی زمین را دربر گرفته بدبختانه وطن ما به دلایلی کـه گفتنش ممکـن نیست ، از این فـیض محروم اســت. حتــی درهای تعلیم ابتدایی علوم نیــز بــر روی اذهــان
کودکـان بسـته اسـت. بـدین جهـت مـن... عبـدالرحیم بـن ابوطالـب
تبریـزی خواسـتم کـه بعنـوان وطن پرسـتی ایـن کتاب را کـه بـرای
یادگیری مسائل علم و فنـی، اخبـار درسـت و بـا اسـتفاده از روش
سوال و جواب برای طرح مسائل قـدیم بـه زبان کودکان بنویسم. شاید که به این وسیله ذهن اولاد وطن در تعلیم ابتدایی بـاز شود و آنان در آینده قادر باشند فنون عالی را بیاموزند
قسمت دوم کتاب «سیاست طالبی» یکی از مهمترین آثار میهن پرستانه طالبوف
است. در اینجا دو روشنفکر وطنپرست به نامهای میرزا صادق و میرزا عبداالله شکوه باستانی ایران را به یاد آورده و دربـاره ی عقـب ماندگی فعلـی می اندیشند و بـرای نجات آن راه چاره میجویند. آنان پس از مباحثات طولانی به این نتیجه مـی رسـند
که برای رهایی از دست حکومت و اربابـان خائن ، بکـارگیری #زور لازم اسـت. در این اثر همه ی عیوب موجود در ساختار وطن و وضعیت دشوار آن افشا می شـود.
طالبوف با مشاهده ی پیشرفت های غرب آرزو میکرد که این پیشرفتها در وطن او
هم گسترش یابد:
«یکی از علـل اساسی پیشرفت ملـل غـرب ایـن اسـت کـه علم و تکنولوژی معاصر در آنجا پدید آمده و دیگری نیـز وجود قـانون است که خود ملت آن را تعیــین کرده و دولت آن را اجــرا
میکند.»
از سوی دیگر عیوب غرب را نیز دیده و #پرستندگان آن را #تقبیح میکرد. او با
بحث از فرنگی مأبی یا #تقلید صرف از غرب میگوید که آنان نه در گسترش علوم و برپـایی اصـول اداره بلکـه در چیزهـایی بـی اهمیت مقلد فرنگیـان هسـتند.
او در حاشیه ی مفصلی که در قسمت دوم «سفینه ی طالبی» آمده مینویسد که در مسکو با یک نفر فرنگی مأب ایرانی دیدار کرده و لباس مغلوط آنها را با استهزا تصویر کرده است. او سپس نظرش را دربارهي آداب و لباس ملی بیان کرده و نفرت خـود را از فرنگی مأبان اعلام میکند:
«جاهلان ما از روی شدت جهالت به هر کجا که می روند و هـر که را میبینند فوراً همچون میمون آن را تقلید می کننـد و زبـان، لباس و آداب خود را فراموش میکنند. چون به #وطن خود #محبتی #ندارند، #وطـن_معشـوق_آنهـا_نیسـت. البته وطن نیـز از ایـن اولاد ناخلف و بیغیرت بیزار است.»
در دست نوشته ای از طالبوف که متعلق به سال 1888م / 1267ش میباشد، بـه
این شعر اشـاره شـده اسـت. او نـام شـهرهای وطـن را بـرده و تعـداد اهـالی آنهـا را میگوید. او با #تحقیر #وطنفروشان و #جهان_وطنان، پاسخهایی قاطع به آنها می دهـد.
او به مقاومت قهرمانانـه ی مردمـان جنـوب آفریقـا در برابـر انگلـیس اشـاره کـرده و میگوید که انگلیس با آن همه تکنولوژی و وسایل، هر روز و در هر نقطـه مغلـوب میشد، هزاران اسیر و کشته میداد ولی یک نفر خائن نمییافت که بـرای انگلـیس جاسوسی کند.
او سپس از #وطنفروشان در برخی کشورهای آسیایی بحث کرده و
مینویسد که آنان اسرار کشور خود را با پول میفروشند.
«ملت بدون وطن بشـر نیسـت، تنهـا حیـوانی است کـه بالاتنه اش شبیه انسان است.»
@cafe_andishe95
ادامه🔻🔻
نگاهی اجمالی به جریانهای سیاسی اسلامگرا از سال ۱۳۲۰
#بخش_دوم
درباره نگاه مرجعیت شیعه چند گرایش وجود داشت:
۱)گروه اول از ورود به سیاست پرهیز میکردند و در مواقع خاص حاضر به پادرمیانی بودند مانند سسد احمد خوانساری، آیت الله محمدباقر حلبی(رهبر انجمن حجتیه)
۲)روحانیونی مخالف رژیم شاه و مخالف برخورد خشونت آمیز مانند محمدرضا گلپایگانی و شهاب الدین مرعشی نجفی
۳)سید کاظم شریعتمداری که تا تیرماه ۱۳۵۷ درخواستش برگزاری انتخابات آزاد بود[وی معتقد بود خمینی عنصری ست که برای ملت و مملکت مضر خواهد بود]
۴)روح الله خمینی و اعوان و انصار وی که به مخالفت آشکارا با رژیم شاه میپرداختند. این جریان دو طیف عملگرا مثل ربانی شیرازی و منتظری و افرادی که کار فکری میکردند مثل مطهری را شامل میشد. روشنفکران دینی مثل محمد تقی و علی شریعتی هم در خدمت همین دسته از روحانیون بودند، دفتر نشر حقایق اسلام در مشهد و حسینیه ارشاد در تهران دو کانون و پایگاه این گروه بود. مهدی بازرگان و یدالله سحابی هم در دانشگاهها در خدمت همین دسته از روحانیون بودند طوریکه پایه گذاری انجمنهای اسلامی دانشگاهها را انجام دادند.
در میان گروههای اسلامی باید سه جریان که مشی مبارزاتی مسلحانه را اتخاذ کردند و هر سه به رهبری روحانیت بود یعنی فدائیان اسلام و حزب ملل اسلامی و هیئتهای موتلفه اسلامی را مورد تاکیید قرار داد.
#بخش_دوم
درباره نگاه مرجعیت شیعه چند گرایش وجود داشت:
۱)گروه اول از ورود به سیاست پرهیز میکردند و در مواقع خاص حاضر به پادرمیانی بودند مانند سسد احمد خوانساری، آیت الله محمدباقر حلبی(رهبر انجمن حجتیه)
۲)روحانیونی مخالف رژیم شاه و مخالف برخورد خشونت آمیز مانند محمدرضا گلپایگانی و شهاب الدین مرعشی نجفی
۳)سید کاظم شریعتمداری که تا تیرماه ۱۳۵۷ درخواستش برگزاری انتخابات آزاد بود[وی معتقد بود خمینی عنصری ست که برای ملت و مملکت مضر خواهد بود]
۴)روح الله خمینی و اعوان و انصار وی که به مخالفت آشکارا با رژیم شاه میپرداختند. این جریان دو طیف عملگرا مثل ربانی شیرازی و منتظری و افرادی که کار فکری میکردند مثل مطهری را شامل میشد. روشنفکران دینی مثل محمد تقی و علی شریعتی هم در خدمت همین دسته از روحانیون بودند، دفتر نشر حقایق اسلام در مشهد و حسینیه ارشاد در تهران دو کانون و پایگاه این گروه بود. مهدی بازرگان و یدالله سحابی هم در دانشگاهها در خدمت همین دسته از روحانیون بودند طوریکه پایه گذاری انجمنهای اسلامی دانشگاهها را انجام دادند.
در میان گروههای اسلامی باید سه جریان که مشی مبارزاتی مسلحانه را اتخاذ کردند و هر سه به رهبری روحانیت بود یعنی فدائیان اسلام و حزب ملل اسلامی و هیئتهای موتلفه اسلامی را مورد تاکیید قرار داد.
لیبراسیون/لیبرالیسم
تأملات بهنگام؛ «پهلویگرایی»، گفتمان پیشرو و آیندهساز #بخش_اول ✍یوسف مصدقی- این روزها، به مناسبت صدمین زادروز محمدرضا شاه پهلوی، رسانههای دیداری و شنیداری در کنار شبکههای فراگیر اجتماعی، از تصاویر و گفتارهای پادشاه فقید ایران، سرشار شدهاند. بازار اظهار…
تاملات بهنگام؛ پهلوی گرایی گفتمان پیشرو و آینده ساز
#بخش_دوم
تقویت ملیگرایی موجب جان گرفتن هویت ایرانی و سبب حفظ استقلال کشور شد. بر این اساس بود که ارتش ملی منظم جایگزین قشون پراکنده و قومی دوران قاجار گردید و با تکیه بر همین ارتش بود که یاغیان داخلی و تجزیهطلبانی از قماش شیخ خزعل سرکوب شدند و آرامش و یکپارچگی به ایران بازگشت.
تکیه بر سکولاریسم موجب قطع دست آلوده روحانیت شیعه از موقوفات، دادگاهها، ثبت اسناد و آموزش ابتدایی مملکت شد. بدون ارزشهای سکولار و در حالیکه قدرت آخوندهای شیعه پا برجا بود، تأسیس نهادهایی چون فرهنگستان و دانشگاه تهران ناممکن و آزادی زنان از قیود بَدَوی شریعت اسلام و اعطای حقوق مدنی به نیمی از جامعه ایران، محال بود.
تعلق خاطر هیأت حاکمه و بهخصوص دو پادشاه فقید پهلوی به تکنوکراسی و تربیت متخصص در صنایع و علوم جدید، موجب عملی شدنِ بخش مهمی از اندیشه تجدد در ایران شد. اعزام محصل به خارج از کشور و استخدام متخصصین خارجی غیر وابسته به روس و انگلیس، ناشی از توجه پادشاهان ایران و یارانشان به تکنوکراسی و فنسالاری بود.
هر چند رضاشاه پهلوی و دولتمردان همراهش بانیان گفتمان پهلویگرایی بود، اما کسی که این گفتمان را به بلوغ و بارآوری رساند، محمدرضا شاه فقید بود. پهلوی دوم، سه اصل بنیادی پهلویگرایی را از محیط بسته نخبگان به میان بدنه اجتماع آورد و با کوششی مثالزدنی، به توانمندسازی و رشد طبقات مختلف جامعه ایران همت گمارد.
دوران پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی، ایام کوشش مستمر برای توسعه و پیشرفت کشور بود. این یعنی، برای گردانندگان ساختار حکومت اعم از پادشاه و دولتمردان، «آینده» مفهومی ملموس و روشن داشت. برای این ایرانیان وطندوست، آینده ایران بسی مهمتر از حضور خودشان در عرصه قدرت بود. نزد هیچیک از آنها- از فروغی و ساعد و قوام و مصدق گرفته تا زاهدی و عَلَم و امینی و هویدا و بیش از همه محمدرضا شاه- ماندن در قدرت به قیمتِ نابود کردن آینده کشور معنی نداشت. این رجال با وجود تفاوتهای بنیادین فکری در روش حکمرانی، همگی ایرانی و ایراندوست بودند و دلشان برای آینده ایران میتپید.
در مقابل اما، گردانندگان حکومت اسلامی با مفهوم «آینده»، بیگانه هستند. این فرقه تبهکار و مؤمنان و جیرهخوارانش، درکی انتزاعی و سراسر هذیان از «آینده» دارند. فهم این جماعت از آینده، آخرالزمانی و موعودگراست. در مسلک و رفتار این جماعت، رابطه با زمان به گونهای تعریف شده که هیچ جایی برای تعقل و سنجش ملموس از حاصلِ گذرِ ایام، باقی نمانده است. شاید در هیچ کجای دنیا و نزد هیچ دستگاه سیاسی حاکمی، چنین حجمی از اسراف منابع تجدید ناپذیر و نابود کردنِ میراث طبیعی و فرهنگی پیشینیان قابل مشاهده نباشد.
فرقه تبهکار حاکم بر ایران و هواخواهانش به «آینده» اعتقاد ندارند و برای آن برنامهای هم نمیریزند. زمان حال هم برایشان یعنی چاپیدن حداکثری همه چیز و خشونت بیحد و حصر علیه هر نوع مخالف و دگراندیش. به باور این تبهکاران، منجیِ آخرالزمان به وقتش ظهور خواهد کرد و همه چیز را سر و سامان خواهد داد؛ پس چه نیازی به غم و دغدغه آینده ایران را داشتن و به آیندگان اندیشیدن؟!
دستاوردهای بینظیر و فراوان دوران پهلوی چنان بارز و ماندگار بوده که پس از چهل سال حکومت واپسگرا و وطنسوز جمهوری اسلامی، هنوز آثار درخشان آن از ذهن و زیست جامعه ایرانی محو نشده است. فرقه تبهکار اشغالگر ایران در این چهار دهه نکبت و ادبار از هیچ کوششی برای زدودن گفتمان پهلویگرایی از فرهنگ و تاریخ ایران معاصر فروگذار نکرده است و کوشیده تا با نهادن اُمّتمحوری بجای ملیگرایی، شیعهگری بجای سکولاریسم و نشاندن تعهد در جایگاه تکنوکراسی، گفتمانی آخرالزمانی و آیندهستیز را جایگزین گفتمان پیشرو و آیندهمحور پهلویگرایی کند.
در پایان بایستی به این نکته اشاره شود که همچنانکه شاهزاده رضا پهلوی بارها به تلویح و تصریح بیان کرده، اقبال به پهلویگرایی لزوما به معنی هواداری از بازگشت «سلطنت» به ایران نیست بلکه توجه به این گفتمان، درواقع احترام به اصولی است که ایرانِ نوین را ساختهاند. هر نوع نظام سیاسی که در آینده ایران بر سه اصل ملیگرایی، سکولاریسم و تکنوکراسی شکل بگیرد، خواه ناخواه پهلویگرا خواهد بود.
@cafe_andishe95
#بخش_دوم
تقویت ملیگرایی موجب جان گرفتن هویت ایرانی و سبب حفظ استقلال کشور شد. بر این اساس بود که ارتش ملی منظم جایگزین قشون پراکنده و قومی دوران قاجار گردید و با تکیه بر همین ارتش بود که یاغیان داخلی و تجزیهطلبانی از قماش شیخ خزعل سرکوب شدند و آرامش و یکپارچگی به ایران بازگشت.
تکیه بر سکولاریسم موجب قطع دست آلوده روحانیت شیعه از موقوفات، دادگاهها، ثبت اسناد و آموزش ابتدایی مملکت شد. بدون ارزشهای سکولار و در حالیکه قدرت آخوندهای شیعه پا برجا بود، تأسیس نهادهایی چون فرهنگستان و دانشگاه تهران ناممکن و آزادی زنان از قیود بَدَوی شریعت اسلام و اعطای حقوق مدنی به نیمی از جامعه ایران، محال بود.
تعلق خاطر هیأت حاکمه و بهخصوص دو پادشاه فقید پهلوی به تکنوکراسی و تربیت متخصص در صنایع و علوم جدید، موجب عملی شدنِ بخش مهمی از اندیشه تجدد در ایران شد. اعزام محصل به خارج از کشور و استخدام متخصصین خارجی غیر وابسته به روس و انگلیس، ناشی از توجه پادشاهان ایران و یارانشان به تکنوکراسی و فنسالاری بود.
هر چند رضاشاه پهلوی و دولتمردان همراهش بانیان گفتمان پهلویگرایی بود، اما کسی که این گفتمان را به بلوغ و بارآوری رساند، محمدرضا شاه فقید بود. پهلوی دوم، سه اصل بنیادی پهلویگرایی را از محیط بسته نخبگان به میان بدنه اجتماع آورد و با کوششی مثالزدنی، به توانمندسازی و رشد طبقات مختلف جامعه ایران همت گمارد.
دوران پادشاهی محمدرضا شاه پهلوی، ایام کوشش مستمر برای توسعه و پیشرفت کشور بود. این یعنی، برای گردانندگان ساختار حکومت اعم از پادشاه و دولتمردان، «آینده» مفهومی ملموس و روشن داشت. برای این ایرانیان وطندوست، آینده ایران بسی مهمتر از حضور خودشان در عرصه قدرت بود. نزد هیچیک از آنها- از فروغی و ساعد و قوام و مصدق گرفته تا زاهدی و عَلَم و امینی و هویدا و بیش از همه محمدرضا شاه- ماندن در قدرت به قیمتِ نابود کردن آینده کشور معنی نداشت. این رجال با وجود تفاوتهای بنیادین فکری در روش حکمرانی، همگی ایرانی و ایراندوست بودند و دلشان برای آینده ایران میتپید.
در مقابل اما، گردانندگان حکومت اسلامی با مفهوم «آینده»، بیگانه هستند. این فرقه تبهکار و مؤمنان و جیرهخوارانش، درکی انتزاعی و سراسر هذیان از «آینده» دارند. فهم این جماعت از آینده، آخرالزمانی و موعودگراست. در مسلک و رفتار این جماعت، رابطه با زمان به گونهای تعریف شده که هیچ جایی برای تعقل و سنجش ملموس از حاصلِ گذرِ ایام، باقی نمانده است. شاید در هیچ کجای دنیا و نزد هیچ دستگاه سیاسی حاکمی، چنین حجمی از اسراف منابع تجدید ناپذیر و نابود کردنِ میراث طبیعی و فرهنگی پیشینیان قابل مشاهده نباشد.
فرقه تبهکار حاکم بر ایران و هواخواهانش به «آینده» اعتقاد ندارند و برای آن برنامهای هم نمیریزند. زمان حال هم برایشان یعنی چاپیدن حداکثری همه چیز و خشونت بیحد و حصر علیه هر نوع مخالف و دگراندیش. به باور این تبهکاران، منجیِ آخرالزمان به وقتش ظهور خواهد کرد و همه چیز را سر و سامان خواهد داد؛ پس چه نیازی به غم و دغدغه آینده ایران را داشتن و به آیندگان اندیشیدن؟!
دستاوردهای بینظیر و فراوان دوران پهلوی چنان بارز و ماندگار بوده که پس از چهل سال حکومت واپسگرا و وطنسوز جمهوری اسلامی، هنوز آثار درخشان آن از ذهن و زیست جامعه ایرانی محو نشده است. فرقه تبهکار اشغالگر ایران در این چهار دهه نکبت و ادبار از هیچ کوششی برای زدودن گفتمان پهلویگرایی از فرهنگ و تاریخ ایران معاصر فروگذار نکرده است و کوشیده تا با نهادن اُمّتمحوری بجای ملیگرایی، شیعهگری بجای سکولاریسم و نشاندن تعهد در جایگاه تکنوکراسی، گفتمانی آخرالزمانی و آیندهستیز را جایگزین گفتمان پیشرو و آیندهمحور پهلویگرایی کند.
در پایان بایستی به این نکته اشاره شود که همچنانکه شاهزاده رضا پهلوی بارها به تلویح و تصریح بیان کرده، اقبال به پهلویگرایی لزوما به معنی هواداری از بازگشت «سلطنت» به ایران نیست بلکه توجه به این گفتمان، درواقع احترام به اصولی است که ایرانِ نوین را ساختهاند. هر نوع نظام سیاسی که در آینده ایران بر سه اصل ملیگرایی، سکولاریسم و تکنوکراسی شکل بگیرد، خواه ناخواه پهلویگرا خواهد بود.
@cafe_andishe95
🔴ایرانشهر
✍پرفسور مارکوارت
#بخش_دوم
قطعات ایرانی را که در شمال رود وخش = ouxs [جيحون] واقع و عبارت از خوارزم و سغد ( سمرقند و بخارا و غيره ) و چاچ(تاشکند) بود و به ساسانیان و اشکانیان تعلق نداشتند «ایران بالا» مینامیدند .
در عهد ساسانیان و احتمالا حتى در عهد اشکانیان تعبير ایرانشهر دوره ی افسانوی کیانیان را بخاطرها می آورد چنانکه معروف است از سه پسر فریدون پسر بزرگتر تور توران را گرفت که بعدها با ممالک ترکها همنام حساب شده است و پسر دوم ( جد طوایف سرمتها) یعنی سلم مملكت روم و کوچکترین پسر آن که ایرج نام داشت ایران یعنی ایرانشهر را دار اشد. در کتاب یادگار زریران که بزبان فارسی میانه (پهلوی) نوشته شده لفظ ایران و یا ایرانگان و ایرچ قوم وشتاسپ (گشتاسب) شاه ولفظ ایرانشهر نیز مملکت او را نشان میدهد.
در یشت [ دعا ] های کتاب مقدس اوستا کلمه 《اریادنگیاوو 》، که معنی ایرانیان و مملکت ایران را دارد در مقابل كله توره ( یا ممالک تورها ) خيلى استعمال شده است چنانکه در فروردین یشت ۱۴۳ -۱۴۴ از ارواح مردها و زنهای نیک کردار ایرانی و تورانی و سریمی و ساینی و داهی طلب کمک میشود.
اقوامیکه در زیر كلمه توره و یا توريه ذكر شده وقتی که بعدها از میان رفته اند نام خود را بیک محلی در خوارزم (خیوه) باقی گذاشته اند که این محل تا قرن هفتم بعد از میلاد معروف بوده است. ازین جهت محال و بیفایده است که شخص منافات بسیار قدیم را که میان نژاد آری و توری موجود بوده است یک منافات(اختلاف) اصلی بشمارد (مثل اینکه این دو نژاد بکلی از یکدیگر متفاوت بوده باشند) این منافات به وضوح یک منافات تمدنی است میان یک نژاد ایرانی شهرنشين که به پرورش حیوانات و زراعت مشغول بوده و میان توریه های بادیه نشین که در صحراها مسکن داشتند. بدان جهت تعبیر توره عملا مطابقت میکند با تعبير «سكا» در فرس قدیم که این کلمه شامل همه بادیه نشینهای ایران شمالی که سرمتها و اسکیثها نیز جزو آنهاست میباشند . فقط از روزی که قبایل هون و ترک در شمال سند ظاهر شده و اقوام ایرانی بادیه نشین این قطعات را کم کم شروع به طرد کرده اند (یعنی نه پیشتر از نصف دوم قرن اول بعد از میلاد و به اغلب احتمال نه قبل از نصف قرن ششم ) تعبير توريه [توران ] به بادیه نشینهای سوار آلتای انتقال یافته است.
ایران که زمانی پرورشگاه مدنیت شرقی بوده است هنوز بسیاری آثار و نشانه های آن عهد گزین و آن تمدن دیرین در خاک، آن بر قرار مانده است ولى فرزندان ایرانی نه تنها آنها را نمی شناسند و حفظ نمی کنند بلکه آنها را با دست خود خراب می کنند ، و یا به بیگانگان میفروشند در صورتیکه این گونه آثار برای تاریخ تمدن ایران یک زبان گویا بوده و خواهند بود.
ملتی که تاریخ خود را نداند و از گذشته خود آگاه نباشد آن ملت در خود قوه و حس عظمت و ترقی را پیدا نخواهد کرد چونکه آن محرک معنوی در روح او نایاب خواهد بود.
ملتی که از تاریخ خود بیخبر بماند مانند فرزندی است که پدر و مادر خود را نشناسد و همیشه سرافکنده و زبون و شرمسار خواهد بود
@cafe_andishe95
✍پرفسور مارکوارت
#بخش_دوم
قطعات ایرانی را که در شمال رود وخش = ouxs [جيحون] واقع و عبارت از خوارزم و سغد ( سمرقند و بخارا و غيره ) و چاچ(تاشکند) بود و به ساسانیان و اشکانیان تعلق نداشتند «ایران بالا» مینامیدند .
در عهد ساسانیان و احتمالا حتى در عهد اشکانیان تعبير ایرانشهر دوره ی افسانوی کیانیان را بخاطرها می آورد چنانکه معروف است از سه پسر فریدون پسر بزرگتر تور توران را گرفت که بعدها با ممالک ترکها همنام حساب شده است و پسر دوم ( جد طوایف سرمتها) یعنی سلم مملكت روم و کوچکترین پسر آن که ایرج نام داشت ایران یعنی ایرانشهر را دار اشد. در کتاب یادگار زریران که بزبان فارسی میانه (پهلوی) نوشته شده لفظ ایران و یا ایرانگان و ایرچ قوم وشتاسپ (گشتاسب) شاه ولفظ ایرانشهر نیز مملکت او را نشان میدهد.
در یشت [ دعا ] های کتاب مقدس اوستا کلمه 《اریادنگیاوو 》، که معنی ایرانیان و مملکت ایران را دارد در مقابل كله توره ( یا ممالک تورها ) خيلى استعمال شده است چنانکه در فروردین یشت ۱۴۳ -۱۴۴ از ارواح مردها و زنهای نیک کردار ایرانی و تورانی و سریمی و ساینی و داهی طلب کمک میشود.
اقوامیکه در زیر كلمه توره و یا توريه ذكر شده وقتی که بعدها از میان رفته اند نام خود را بیک محلی در خوارزم (خیوه) باقی گذاشته اند که این محل تا قرن هفتم بعد از میلاد معروف بوده است. ازین جهت محال و بیفایده است که شخص منافات بسیار قدیم را که میان نژاد آری و توری موجود بوده است یک منافات(اختلاف) اصلی بشمارد (مثل اینکه این دو نژاد بکلی از یکدیگر متفاوت بوده باشند) این منافات به وضوح یک منافات تمدنی است میان یک نژاد ایرانی شهرنشين که به پرورش حیوانات و زراعت مشغول بوده و میان توریه های بادیه نشین که در صحراها مسکن داشتند. بدان جهت تعبیر توره عملا مطابقت میکند با تعبير «سكا» در فرس قدیم که این کلمه شامل همه بادیه نشینهای ایران شمالی که سرمتها و اسکیثها نیز جزو آنهاست میباشند . فقط از روزی که قبایل هون و ترک در شمال سند ظاهر شده و اقوام ایرانی بادیه نشین این قطعات را کم کم شروع به طرد کرده اند (یعنی نه پیشتر از نصف دوم قرن اول بعد از میلاد و به اغلب احتمال نه قبل از نصف قرن ششم ) تعبير توريه [توران ] به بادیه نشینهای سوار آلتای انتقال یافته است.
ایران که زمانی پرورشگاه مدنیت شرقی بوده است هنوز بسیاری آثار و نشانه های آن عهد گزین و آن تمدن دیرین در خاک، آن بر قرار مانده است ولى فرزندان ایرانی نه تنها آنها را نمی شناسند و حفظ نمی کنند بلکه آنها را با دست خود خراب می کنند ، و یا به بیگانگان میفروشند در صورتیکه این گونه آثار برای تاریخ تمدن ایران یک زبان گویا بوده و خواهند بود.
ملتی که تاریخ خود را نداند و از گذشته خود آگاه نباشد آن ملت در خود قوه و حس عظمت و ترقی را پیدا نخواهد کرد چونکه آن محرک معنوی در روح او نایاب خواهد بود.
ملتی که از تاریخ خود بیخبر بماند مانند فرزندی است که پدر و مادر خود را نشناسد و همیشه سرافکنده و زبون و شرمسار خواهد بود
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🚺نقش زنان شجاع ایران در انقلاب مشروطه🚺 #بخش_اول ✅پیش از انقلاب مشروطه، زنان در ایران از هیچ حقی برخوردار نبودند و به کلی از میدان فعالیتهای اجتماعی به دور بودند و در حصار اندرونی ها منزوی و گرفتار. حتی در زمان ناصرالدین شاه قاجار با این که خود او سه بار به…
🚺نقش زنان شجاع ایران در انقلاب مشروطه🚺
#بخش_دوم
◀️یکی دیگر از شرکت کنندگان در جلسات انجمن آزادی زنان خانم پارک جوردن همسر مارتین جوردن، مبلّغ معروف آمریکایی بود که هر دو مؤسس کالج پسرانه البرز بودند که در سال ۱۲۷۳ (۱۸۹۴) در تهران تأسیس شد و تا سال ۱۳۱۹ (۱۹۴۰) آن را اداره کردند.
جلسات این انجمن به طور پنهانی انجام می شد. یک بار خبر تشکیل این جلسه ها به گوش مستبدین رسید و جمعی از بسیج شدگان از سوی آخوندهای قشری، به سوی محل تشکیل جلسه روان شدند. اما پیش از این که به محل مورد نظر برسند، یک جوان ارمنی به حاضران خبر داد و آنها قبل از رسیدن جمعیت به محل جلسه متواری شدند.
یکی دیگر از انجمنهای زنان، «انجمن مخدّرات وطن» بود که توسط ۶۰ زن در سال ۱۲۸۹ (۱۹۱۰) در تهران تأسیس شد. آنها به طور عمده در تأسیس مدارس دخترانه، کلاسهای سوادآموزی برای بزرگسالان و تأسیس یتیم خانه فعالیت داشتند. آنها در تهران مدرسه و پرورشگاهی برای صد دختر ساختند.
یکی از دست اندرکاران انجمن مخدرات وطن، آغابیگم، همسر ملک المتکلمین، خطیب برجسته دوران مشروطه و دختر مجتهد آزاداندیش، شیخ هادی نجم آبادی، بود. خود شیخ هادی هم مدرسه دخترانه یی در جنوب تهران دایر کرده بود.
ازجمله دست اندرکاران دیگر انجمن مخدّرات وطن، آناهید داویدیان، همسر یفرم خان (رهبر دانشناک ارمنی و رئیس پلیس تهران پس از فتح تهران و سرنگونی رژیم محمدعلی شاه قاجار) بود. خانم داویدیان سخنوری توانا بود.
✔️صدیقه دولت آبادی، خواهر یحیی دولت آبادی، هم عضو انجمن آزادی زنان و هم دبیر انجمن مخدّرات وطن بود. او در سال ۱۲۹۷ (۱۹۱۸) دبیرستان دخترانه یی در اصفهان بنیان نهاد و در سالهای بعد «اتحادیه زنان اصفهان» را تشکیل داد و هفته نامه «زبان زنان» را منتشر کرد.
صدیقه دولت آبادی در سال ۱۳۰۱ (۱۹۲۲) به فرانسه رفت و در سوربن درس خواند و مقالاتی در روزنامه های اروپا نوشت و سخنرانی هایی درباره زنان و سیاست ایراد کرد و در کنفرانس بین المللی زنان در سال ۱۳۰۵ (۱۹۲۶) به عنوان نماینده ایران سخن گفت.
✔️محترم اسکندری (متولد ۱۲۷۴ ـ درگذشت۱۳۰۳ ـ ۲۹سال)، از خانواده قاجار که پدرش از بنیانگذاران انجمن آدمیت بود، با وجودی که در جوانی حیات را بدرود گفت، از پیشگامان نهضت زنان بود و در سال ۱۳۰۱ (۱۹۲۱) «جمعیت نسوان وطن خواه» را بنیان گذاشت. این جمعیت از سال ۱۳۰۲ نشریه یی به نام «نسوان وطن خواه» منتشر کرد.
✔️درّه المعالی (درگذشت: ۱۳۰۳شمسی) که پدرش طبیب مخصوص ناصرالدین شاه بود، از معلمان پیشگام و عضو انجمن مخدّرات وطن بود که با استفاده از ثروت شخصی «مدرسه مخدّرات تهران» را تأسیس کرد و از زنان باسواد خانواده خودش خواست که در کار تدریس به او کمک کنند.
درّه المعالی و صدیقه دولت آبادی که از مخالفان سرشناس قرارداد روس و انگلیس برای تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ روس در شمال و نفوذ انگلیس در جنوب بودند، فعالیت شان را در مخالفت با این قرارداد استعماری سمت و سو دادند. درّه المعالی که با نمایندگان مجلس در ارتباط بود، از آنها خواست که در قبال این قرارداد ضدملی موضعی خصمانه بگیرند. منزل او مرکز جلسات و کنفرانسهای زنان شد و در آن جلسات شعر و ادب نیز برگزار می شد که شعرای معروفی چون ایرج میرزا و ملک الشعرای بهار در آن جلسات شرکت می کردند.
◀️چند فراز از نقش ماندگار زنان در انقلاب مشروطه
بعد از بمباران مجلس در روز دوم تیرماه ۱۲۸۷ و آغاز خیزش تبریز در برابر خودکامگی محمدعلی شاه، زنان نیز در مقاومت یازده ماهه ستارخان و همرزمانش شرکت داشتند و در جنگهای محله های امیرخیز و خیابان با پوشیدن لباس مردانه شرکت داشتند و شماری از آنها نیز در مقابله با دشمن جان باختند. حبل المتین، از روزنامه های معروف آن دوره، در گزارشی می نویسد: «در یکی از نبردهای تبریز بیست زن با لباس مردانه در میان کشته ها شناسایی شدند.»
طاهرزاده بهزاد، از اعضای نهضت مقاومت تبریز، از سرباز مجروحی یاد می کند که حاضر نبود برای مداوا لباسش را از تنش بیرون بیاورند. وقتی ستارخان علت را از او پرسید، به او گفت چون زن است از این کار ابا دارد.
✔️بی بی مریم بختیاری، (زاده ۱۲۵۳ ـ درگذشته۱۳۱۶شمسی) از زنان مبارز دوره مشروطه و خواهر سردار اسعد بختیاری و از مشوّقان او در فتح تهران و پیروزی انقلاب مشروطه در ۲۵تیرماه ۱۲۸۸ شمسی بود. بی بی مریم قبل از فتح تهران مخفیانه با عده یی سوار وارد تهران شده و در خانه پدری حسین ثقفی منزل کرد و به مجرد حمله سردار اسعد به تهران، پشت بام خانه را که مُشرف به میدان بهارستان بود، سنگربندی نمود و با عده یی سوار بختیاری، از پشت سر با قزّاقها مشغول جنگ شد. او حتی خود شخصاً تفنگ به دست گرفت و با قزاقان جنگید.
@cafe_andishe95
#بخش_دوم
◀️یکی دیگر از شرکت کنندگان در جلسات انجمن آزادی زنان خانم پارک جوردن همسر مارتین جوردن، مبلّغ معروف آمریکایی بود که هر دو مؤسس کالج پسرانه البرز بودند که در سال ۱۲۷۳ (۱۸۹۴) در تهران تأسیس شد و تا سال ۱۳۱۹ (۱۹۴۰) آن را اداره کردند.
جلسات این انجمن به طور پنهانی انجام می شد. یک بار خبر تشکیل این جلسه ها به گوش مستبدین رسید و جمعی از بسیج شدگان از سوی آخوندهای قشری، به سوی محل تشکیل جلسه روان شدند. اما پیش از این که به محل مورد نظر برسند، یک جوان ارمنی به حاضران خبر داد و آنها قبل از رسیدن جمعیت به محل جلسه متواری شدند.
یکی دیگر از انجمنهای زنان، «انجمن مخدّرات وطن» بود که توسط ۶۰ زن در سال ۱۲۸۹ (۱۹۱۰) در تهران تأسیس شد. آنها به طور عمده در تأسیس مدارس دخترانه، کلاسهای سوادآموزی برای بزرگسالان و تأسیس یتیم خانه فعالیت داشتند. آنها در تهران مدرسه و پرورشگاهی برای صد دختر ساختند.
یکی از دست اندرکاران انجمن مخدرات وطن، آغابیگم، همسر ملک المتکلمین، خطیب برجسته دوران مشروطه و دختر مجتهد آزاداندیش، شیخ هادی نجم آبادی، بود. خود شیخ هادی هم مدرسه دخترانه یی در جنوب تهران دایر کرده بود.
ازجمله دست اندرکاران دیگر انجمن مخدّرات وطن، آناهید داویدیان، همسر یفرم خان (رهبر دانشناک ارمنی و رئیس پلیس تهران پس از فتح تهران و سرنگونی رژیم محمدعلی شاه قاجار) بود. خانم داویدیان سخنوری توانا بود.
✔️صدیقه دولت آبادی، خواهر یحیی دولت آبادی، هم عضو انجمن آزادی زنان و هم دبیر انجمن مخدّرات وطن بود. او در سال ۱۲۹۷ (۱۹۱۸) دبیرستان دخترانه یی در اصفهان بنیان نهاد و در سالهای بعد «اتحادیه زنان اصفهان» را تشکیل داد و هفته نامه «زبان زنان» را منتشر کرد.
صدیقه دولت آبادی در سال ۱۳۰۱ (۱۹۲۲) به فرانسه رفت و در سوربن درس خواند و مقالاتی در روزنامه های اروپا نوشت و سخنرانی هایی درباره زنان و سیاست ایراد کرد و در کنفرانس بین المللی زنان در سال ۱۳۰۵ (۱۹۲۶) به عنوان نماینده ایران سخن گفت.
✔️محترم اسکندری (متولد ۱۲۷۴ ـ درگذشت۱۳۰۳ ـ ۲۹سال)، از خانواده قاجار که پدرش از بنیانگذاران انجمن آدمیت بود، با وجودی که در جوانی حیات را بدرود گفت، از پیشگامان نهضت زنان بود و در سال ۱۳۰۱ (۱۹۲۱) «جمعیت نسوان وطن خواه» را بنیان گذاشت. این جمعیت از سال ۱۳۰۲ نشریه یی به نام «نسوان وطن خواه» منتشر کرد.
✔️درّه المعالی (درگذشت: ۱۳۰۳شمسی) که پدرش طبیب مخصوص ناصرالدین شاه بود، از معلمان پیشگام و عضو انجمن مخدّرات وطن بود که با استفاده از ثروت شخصی «مدرسه مخدّرات تهران» را تأسیس کرد و از زنان باسواد خانواده خودش خواست که در کار تدریس به او کمک کنند.
درّه المعالی و صدیقه دولت آبادی که از مخالفان سرشناس قرارداد روس و انگلیس برای تقسیم ایران به دو منطقه نفوذ روس در شمال و نفوذ انگلیس در جنوب بودند، فعالیت شان را در مخالفت با این قرارداد استعماری سمت و سو دادند. درّه المعالی که با نمایندگان مجلس در ارتباط بود، از آنها خواست که در قبال این قرارداد ضدملی موضعی خصمانه بگیرند. منزل او مرکز جلسات و کنفرانسهای زنان شد و در آن جلسات شعر و ادب نیز برگزار می شد که شعرای معروفی چون ایرج میرزا و ملک الشعرای بهار در آن جلسات شرکت می کردند.
◀️چند فراز از نقش ماندگار زنان در انقلاب مشروطه
بعد از بمباران مجلس در روز دوم تیرماه ۱۲۸۷ و آغاز خیزش تبریز در برابر خودکامگی محمدعلی شاه، زنان نیز در مقاومت یازده ماهه ستارخان و همرزمانش شرکت داشتند و در جنگهای محله های امیرخیز و خیابان با پوشیدن لباس مردانه شرکت داشتند و شماری از آنها نیز در مقابله با دشمن جان باختند. حبل المتین، از روزنامه های معروف آن دوره، در گزارشی می نویسد: «در یکی از نبردهای تبریز بیست زن با لباس مردانه در میان کشته ها شناسایی شدند.»
طاهرزاده بهزاد، از اعضای نهضت مقاومت تبریز، از سرباز مجروحی یاد می کند که حاضر نبود برای مداوا لباسش را از تنش بیرون بیاورند. وقتی ستارخان علت را از او پرسید، به او گفت چون زن است از این کار ابا دارد.
✔️بی بی مریم بختیاری، (زاده ۱۲۵۳ ـ درگذشته۱۳۱۶شمسی) از زنان مبارز دوره مشروطه و خواهر سردار اسعد بختیاری و از مشوّقان او در فتح تهران و پیروزی انقلاب مشروطه در ۲۵تیرماه ۱۲۸۸ شمسی بود. بی بی مریم قبل از فتح تهران مخفیانه با عده یی سوار وارد تهران شده و در خانه پدری حسین ثقفی منزل کرد و به مجرد حمله سردار اسعد به تهران، پشت بام خانه را که مُشرف به میدان بهارستان بود، سنگربندی نمود و با عده یی سوار بختیاری، از پشت سر با قزّاقها مشغول جنگ شد. او حتی خود شخصاً تفنگ به دست گرفت و با قزاقان جنگید.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
✍جمهوری اسلامی مدلی ناقص از توتالیتاریسم در شوروی است..... #بخش_نخست با مطالعه ی دوران سیاه کمونیسم در شوروی میتوانیم پی ببریم الگوی جمهوری اسلامی شوروی کمونیستی است.جمهوری اسلامی نه تنها در نظر التقاطی از ارتجاع سرخ و سیاه است بلکه برخی از سران این رژیم…
🔰 جمهوری اسلامی مدلی ناقص از توتالیتاریسم در شوروی است...
#بخش_دوم
در پایان دهه نود و آغاز 2000 در روسیه ده ها مقاله در مورد پدیده کمونیسم در دوره خورشچف منتشر شد.این علاقه مستمر اجازه میداد مورخان، فلاسفه،جامعه شناسان، زبان شناسان تا به نقطه ی اولیه بازگردند، و کدهای پیچیده گفتمان شوروی را رمزگشایی کنند و سیستم ایدئولوگ مخصوص کمونیسم علمی(سوسیالیسم علمی) را بفهمند و تا تجربیات مختلف طراحی های اجتماعی هدفمند در اتحاد جماهیر شوروی را بررسی کنند.
همچنین رمزگشایی متون حزبی ،نطق های عمومی رهبران کشور "به واسطه ویژگی های زبانی مخصوص اتحاد جماهیر شوروی" و مخفی شدن پشت ان مفاهیم دشوار بود
این زبان خشک،بروکراتیک،فشرده و بی احساس،زبان حزبی اتحاد جماهیر شوروی بود که سخت میتوان آن را ترجمه کرد،برای اینکه پروسه های فرموله شده مجزا را به هم پیوند میدهد
در زمان خرشچوف، پرکاربردترین فرمول یعنی، "ساختمان کمونیسم" ، به یک علامت تجاری تبدیل شد و به بقای خود ادامه داد و در گفتمان رسمی اتحاد جماهیر شوروی ،تا زمان فروپاشی ادامه داشت ، اما به تدریج با "perestroika"[بازسازی اقتصادی توسط گورباچف] جایگزین شد. این "بازسازی" به عنوان یک عمل اجتماعی و تجلی رسالت اشتراکی کارگری در شوروی و همچینین وظیفه فطری اجتماعی تفسیر شد. در همین ارتباط "کمونیسم" به اسطوره قدیمی روس "شهر پرنعمت کیتز"(kitez) پیوند خورده و نزدیک شد. طبق افسانه ، ساکنان این شهر نه گرسنگی و نه محرومیت را می شناختند و در رفاه و امنیت زندگی می کردند. اما این شهر در دریا غرق شد و به نمادی از تمایل جاودان روسیه برای "زندگی در وفور نعمت" تبدیل شد.
خرشچوف علاقه مند بود از کار[مشارکت]همه ی مردم شوروی در بازسازی ساختمان کمونیسم صحبت کند!
تصور "بازسازی" و "ساختمان" و به وجود آوردن شرایط لازم در حوزه ی قدرت، به آنها ضمانت مسائل واقعی را میداد، ملموس بود و آنها یک حس نزدیک به واقعیتِ جدید از کمونیسم را دلالی میکردند.
این توهم بزرگ از کمونیسم در دوران نیکیتا خورشچف بود.برای خرشچوف سیاست و جنگ وسیله ای بود برای باقی ماندن دائمی در قدرت.
یاداوری زمان خرشچوف حتی امروزه باعث واکنش شدید میشود.اگر فراموشی دوران لئونید برژنف تقریبا در سی سال موفقیت امیز بود،دوران perestroika بسیار مناقشه برانگیز بود!
ایدئولوگ های بازسازی در آن دوره میخواستند تجربیات اصلاحات او را بررسی کنند و بفهمند، که تا چه حد دهه خرشچوف با تفکر جدید گرباچوف همخوانی و شباهت دارد.این مباحث بلافاصله پس از انتشار خاطرات که در ابتدا در نشریات و بعدا در بصورت کتاب شعله ور شد.
بین ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰ پژوهش های زیادی صورت گرفت، که بیشتر نویسنده ها در آن شرکت کردند تا بتوانند پدیده رهبری سیاسی خرشچوف را موشکافی کنند.
البته تا امروز این پرسش به قوت خود باقی و بی پاسخ مانده است که آیا اصلاحات او فقط یک تقلید مدرن بود یا گردش تند اصلاحاتی در اتحاد جماهیر شوروی!
او به عنوان یک رهبر سیاسی پدیدار شد که در نقطه ی شکست دو دوره ، یعنی دوره استالین و دوره جدید که می خواست هوای تازه به آن بدمد.
خرشچوف موقعیت خود را به عنوان ضد استالین سرسخت قرار داد ، اما در طول زندگی خود تحت تاثیر دوران استالین باقی ماند.
پسرش اعتراف کرد که پدر "همیشه به استالین برمی گشت."استالین برای او مثل "مسمومیت" بود ، می خواست از شر وی خلاص شود، اما نتوانست.
همانطور که ذکر شد کیش شخصیت، شعارهایی مانند بازگشت به دوران طلایی امام، اصلاحات، وعده ی آرمانشهر خیالی و ...تماما کپی برداری از شوروی کمونیستی است.
با همه ی این فراز و نشیب ها در نهایت کمونیسم سقوط کرد و شوروی فروپاشید اما ماموران ک گ ب توانستند قدرت را قبضه کرده و در شکل و قالبی جدید به قدرت مطلق در روسیه تبدیل شوند.
برنامه ای که اصلاح طلبان حکومتی با کلید واژه های تحول خواهی، جمهوری دوم و سوم پیگیر آن هستند.
برای اینکه ایران دچار جمهوری وحشت دیگری نشود ملت ایران باید آگاه باشند که تنها راه مطمئن برای توسعه ی پایدار و دموکراسی و حفظ ایران بازگشت به مشروطه است.
پایان
@cafe_andishe95
#بخش_دوم
در پایان دهه نود و آغاز 2000 در روسیه ده ها مقاله در مورد پدیده کمونیسم در دوره خورشچف منتشر شد.این علاقه مستمر اجازه میداد مورخان، فلاسفه،جامعه شناسان، زبان شناسان تا به نقطه ی اولیه بازگردند، و کدهای پیچیده گفتمان شوروی را رمزگشایی کنند و سیستم ایدئولوگ مخصوص کمونیسم علمی(سوسیالیسم علمی) را بفهمند و تا تجربیات مختلف طراحی های اجتماعی هدفمند در اتحاد جماهیر شوروی را بررسی کنند.
همچنین رمزگشایی متون حزبی ،نطق های عمومی رهبران کشور "به واسطه ویژگی های زبانی مخصوص اتحاد جماهیر شوروی" و مخفی شدن پشت ان مفاهیم دشوار بود
این زبان خشک،بروکراتیک،فشرده و بی احساس،زبان حزبی اتحاد جماهیر شوروی بود که سخت میتوان آن را ترجمه کرد،برای اینکه پروسه های فرموله شده مجزا را به هم پیوند میدهد
در زمان خرشچوف، پرکاربردترین فرمول یعنی، "ساختمان کمونیسم" ، به یک علامت تجاری تبدیل شد و به بقای خود ادامه داد و در گفتمان رسمی اتحاد جماهیر شوروی ،تا زمان فروپاشی ادامه داشت ، اما به تدریج با "perestroika"[بازسازی اقتصادی توسط گورباچف] جایگزین شد. این "بازسازی" به عنوان یک عمل اجتماعی و تجلی رسالت اشتراکی کارگری در شوروی و همچینین وظیفه فطری اجتماعی تفسیر شد. در همین ارتباط "کمونیسم" به اسطوره قدیمی روس "شهر پرنعمت کیتز"(kitez) پیوند خورده و نزدیک شد. طبق افسانه ، ساکنان این شهر نه گرسنگی و نه محرومیت را می شناختند و در رفاه و امنیت زندگی می کردند. اما این شهر در دریا غرق شد و به نمادی از تمایل جاودان روسیه برای "زندگی در وفور نعمت" تبدیل شد.
خرشچوف علاقه مند بود از کار[مشارکت]همه ی مردم شوروی در بازسازی ساختمان کمونیسم صحبت کند!
تصور "بازسازی" و "ساختمان" و به وجود آوردن شرایط لازم در حوزه ی قدرت، به آنها ضمانت مسائل واقعی را میداد، ملموس بود و آنها یک حس نزدیک به واقعیتِ جدید از کمونیسم را دلالی میکردند.
این توهم بزرگ از کمونیسم در دوران نیکیتا خورشچف بود.برای خرشچوف سیاست و جنگ وسیله ای بود برای باقی ماندن دائمی در قدرت.
یاداوری زمان خرشچوف حتی امروزه باعث واکنش شدید میشود.اگر فراموشی دوران لئونید برژنف تقریبا در سی سال موفقیت امیز بود،دوران perestroika بسیار مناقشه برانگیز بود!
ایدئولوگ های بازسازی در آن دوره میخواستند تجربیات اصلاحات او را بررسی کنند و بفهمند، که تا چه حد دهه خرشچوف با تفکر جدید گرباچوف همخوانی و شباهت دارد.این مباحث بلافاصله پس از انتشار خاطرات که در ابتدا در نشریات و بعدا در بصورت کتاب شعله ور شد.
بین ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۰ پژوهش های زیادی صورت گرفت، که بیشتر نویسنده ها در آن شرکت کردند تا بتوانند پدیده رهبری سیاسی خرشچوف را موشکافی کنند.
البته تا امروز این پرسش به قوت خود باقی و بی پاسخ مانده است که آیا اصلاحات او فقط یک تقلید مدرن بود یا گردش تند اصلاحاتی در اتحاد جماهیر شوروی!
او به عنوان یک رهبر سیاسی پدیدار شد که در نقطه ی شکست دو دوره ، یعنی دوره استالین و دوره جدید که می خواست هوای تازه به آن بدمد.
خرشچوف موقعیت خود را به عنوان ضد استالین سرسخت قرار داد ، اما در طول زندگی خود تحت تاثیر دوران استالین باقی ماند.
پسرش اعتراف کرد که پدر "همیشه به استالین برمی گشت."استالین برای او مثل "مسمومیت" بود ، می خواست از شر وی خلاص شود، اما نتوانست.
همانطور که ذکر شد کیش شخصیت، شعارهایی مانند بازگشت به دوران طلایی امام، اصلاحات، وعده ی آرمانشهر خیالی و ...تماما کپی برداری از شوروی کمونیستی است.
با همه ی این فراز و نشیب ها در نهایت کمونیسم سقوط کرد و شوروی فروپاشید اما ماموران ک گ ب توانستند قدرت را قبضه کرده و در شکل و قالبی جدید به قدرت مطلق در روسیه تبدیل شوند.
برنامه ای که اصلاح طلبان حکومتی با کلید واژه های تحول خواهی، جمهوری دوم و سوم پیگیر آن هستند.
برای اینکه ایران دچار جمهوری وحشت دیگری نشود ملت ایران باید آگاه باشند که تنها راه مطمئن برای توسعه ی پایدار و دموکراسی و حفظ ایران بازگشت به مشروطه است.
پایان
@cafe_andishe95
وقایع بعد از سوم اسفند ۱۲۹۹ و برآمدن رضاشاه در شیراز
🖋رامین زارعی
#بخش_دوم
ذکری از خاطرات و یادداشتهایِ مرحوم استخر از آن دوران در شیراز که در روزنامه استخر از سال ۱۳۳۰ به بعد چاپ شده است 👇
___________________
🗒 از پایان جنگ جهانی اول تا امروز از کودتا و کودتاچی و نتایجی که از کودتا برای کشور و ملتی که کودتا بر آنها شبیخون زده است داستانها در صفحات تاریخ خوانده یا شنیده یا شاهد و ناظر بودهایم. تمامی این کودتاها در هر کجا ظهور کرده یک وجه متشابه و یک اصل مشترک داشتهاند و آن این است که کودتا باید از توپ آغاز شود و به توپ انجام یابد. رستاخیز کودتا از نیروی سپاه برپا میشود. فرمانده این نیرو به هر وجه و هر مقام و هر نشان باید سربازی باشد که نبوغ فرماندهی و اداره کردن کودتا را داشته باشد. افراد سپاه و لشکر در برابر امر و فرمان او مطيع و تسلیم محض باشند. نقشه کودتا را صاحب منصبان رشید میکشند و اجرای آن را به عهده و اختیار فرمانده ارشد میگذارند. گاهی هم شده است که کودتا را رجال انقلابی خارج از محیط و محوطه سرباز، نقشه ریزی و پایهگذاری میکنند و اجرای آن را به عهده و اختیار یک نابغه لشکری و فرمانده لایق سپاهی میگذارند. من که اتفاقن توفيق یادداشتهای رضاشاه را یافتم و چند هزار جلد آن چاپ و منتشر گردید، به اصول و شرایط و موجبات کودتا تا حدی نزدیک و آشنا شدم.
خبر کودتای تهران در شیراز که مردم از کم و کیف و جریان آن بی خبر بودند در افکار و احساسات بهت و حیرت گیج کنندهای به وجود آورد.کودتایی شده ولی مسبب و عامل اصلی چهکسی بوده، چه تغییری در اوضاع داده؟زمام کار به دست کیست؟ شاه در چه حال است؟ با رجال و وزرا و اعيان و اشراف چه معامله شده و چه به روزشان آمده است؟ این سلسه مطالب بر همه مجهول بود،بهطور ابهام و تردید اسمی از سرتیپ رضاخان و سیدضیاالدین طباطبایی، مدیر روزنامه رعد، شنیده میشد، پرده از گوشه مبهمات برداشته شد.
@cafe_andishe95
ادامه مطلب را با فشردن لینک زیر بخوانید: (INSTANT VIEW)
در ادامه به دو موضوعِ اصلِ ماجرایِ کودتا و مخالفتِ مصدقالسلطنه حاکمِ فارس با دولتِ مقتدرِ کودتا و ماجرای تلگرافِ سیدضیا به مصدقالسلطنه میپردازیم 👇
https://tinyurl.com/yaqp924a
🖋رامین زارعی
#بخش_دوم
ذکری از خاطرات و یادداشتهایِ مرحوم استخر از آن دوران در شیراز که در روزنامه استخر از سال ۱۳۳۰ به بعد چاپ شده است 👇
___________________
🗒 از پایان جنگ جهانی اول تا امروز از کودتا و کودتاچی و نتایجی که از کودتا برای کشور و ملتی که کودتا بر آنها شبیخون زده است داستانها در صفحات تاریخ خوانده یا شنیده یا شاهد و ناظر بودهایم. تمامی این کودتاها در هر کجا ظهور کرده یک وجه متشابه و یک اصل مشترک داشتهاند و آن این است که کودتا باید از توپ آغاز شود و به توپ انجام یابد. رستاخیز کودتا از نیروی سپاه برپا میشود. فرمانده این نیرو به هر وجه و هر مقام و هر نشان باید سربازی باشد که نبوغ فرماندهی و اداره کردن کودتا را داشته باشد. افراد سپاه و لشکر در برابر امر و فرمان او مطيع و تسلیم محض باشند. نقشه کودتا را صاحب منصبان رشید میکشند و اجرای آن را به عهده و اختیار فرمانده ارشد میگذارند. گاهی هم شده است که کودتا را رجال انقلابی خارج از محیط و محوطه سرباز، نقشه ریزی و پایهگذاری میکنند و اجرای آن را به عهده و اختیار یک نابغه لشکری و فرمانده لایق سپاهی میگذارند. من که اتفاقن توفيق یادداشتهای رضاشاه را یافتم و چند هزار جلد آن چاپ و منتشر گردید، به اصول و شرایط و موجبات کودتا تا حدی نزدیک و آشنا شدم.
خبر کودتای تهران در شیراز که مردم از کم و کیف و جریان آن بی خبر بودند در افکار و احساسات بهت و حیرت گیج کنندهای به وجود آورد.کودتایی شده ولی مسبب و عامل اصلی چهکسی بوده، چه تغییری در اوضاع داده؟زمام کار به دست کیست؟ شاه در چه حال است؟ با رجال و وزرا و اعيان و اشراف چه معامله شده و چه به روزشان آمده است؟ این سلسه مطالب بر همه مجهول بود،بهطور ابهام و تردید اسمی از سرتیپ رضاخان و سیدضیاالدین طباطبایی، مدیر روزنامه رعد، شنیده میشد، پرده از گوشه مبهمات برداشته شد.
@cafe_andishe95
ادامه مطلب را با فشردن لینک زیر بخوانید: (INSTANT VIEW)
در ادامه به دو موضوعِ اصلِ ماجرایِ کودتا و مخالفتِ مصدقالسلطنه حاکمِ فارس با دولتِ مقتدرِ کودتا و ماجرای تلگرافِ سیدضیا به مصدقالسلطنه میپردازیم 👇
https://tinyurl.com/yaqp924a
Telegraph
وقایع بعد از سوم اسفند ۱۲۹۹ در شیراز
۱. مخالفتِ مصدق با دولتِ کودتا: درست به خاطر دارم یک روز به دیدن آقای مصدق السلطنه میرفتم که ضمنن از اوضاع تهران و وقایع کودتا خبر بگیرم، از میدان توپخانه آن روز، وارد باغ کریمخانی شدم، از دالان معبر گذشتم، قدم به فضای باز گذاشتم برخورد به دوست عزیز محترم…
🖋️نویسنده:یورام هازونی
ترجمه: رامین زارعی
part one :Nationalism and Western freedom
section1: two vision of world order
#بخش_دوم
معرفی کتاب (اینجا)
بخشی از مقدمه کتاب(اینجا)
سکشن اول از قسمت اول کتاب(اینجا)[بخش اول]
📍 بدیل امپراتوریهای جهانی باستان هم برای اولین بار در کتاب مقدس عهد عتیق در همان دوران، بر پایه ایجاد یک نظم سیاسی مبتنی بر استقلال ملتی که در مرزهای محصور و محدود به دیگر کشورهای مستقل زندگی میکنند، معرفی شد. منظورم از ملت، تعدادی از قبایل با زبان یا مذهب و تاریخ مشترک است که از آن اشتراکات همچون ارگانی برای دفاع از کلیت خود و نیز فعالیتهای بزرگ مقیاس دیگر بهره میبرد.
کتاب مقدس به صورت اصولی و سیستماتیک ایده ای را ترویج میکرد که تکتک افراد یک ملت باید یکدیگر را برادر بدانند و شریعت موسی به بنیاسرائیلی یک قانون اساسی پیشنهاد کرد که آنها را در راه رسیدن به آنچه که امروز دولت ملی نامیده میشود رهنمون ساخت. [جایی که در کتاب مقدس میخوانیم: پادشاه چنین دولت شهری «از میان برادران تو» برگزیده خواهد شد و پیامبرانتان نیز «از میان شما و از میان برادرانتان» خواهند بود، پس کاهنان به منظور محافظت از قوانین سنتی ملت منصوب شدند و آن قوانین ملی را به پادشاه هم آموزش دادند، تا شاه خود را برتر از برادران و ملت خود نبیند و بر علیه ایشان نباشد].
موسی برای اسرائیل مرزهایی مشخص را تعیین میکند و به قوم بنیاسرائیل دستور میدهد که مرزها را حفظ کنند و به سرزمینهای پادشاهی همسایه که مستحقاند مستقل باشند، دست درازی و تجاوز نکنند.
واضح است که در سراسر کتاب مقدس، آرمان سیاسی که پیامبران اسرائیل پیگیر آن هستند امپراتوری نیست، بلکه یک ملت آزاد و متحد است که در عدالت و صلح در میان سایر ملل آزاد و مستقل زیست و زندگی میکنند.
بنابراین، کتاب مقدس یک مفهوم سیاسی جدید را در آن دوران معرفی نموده است: کشوری با یک ملت واحد که متحد و خودمختار است و علاقه ای به تحت سلطه قرار دادن همسایگان خود و ملل مستقل دیگر ندارد پس این دولتشهر توسط بیگانگانی که از طرف یک امپراتور از سرزمینی دور گسیل میشوند، اداره نمیشود، بلکه توسط پادشاهان و فرمانداران، کاهنان و پیامبرانی که از صفوف خود ملت هستند اداره میشود. علاوه بر این، از آنجا که پادشاه بنیاسرائیل یکی از افراد ملت است( و نه نماینده امپراتوریهای جهانی)، میتوان اختیارات او را برای جلوگیری از تعارض منافع و سواستفاده های دیگر، محدود کرد.
از متن کتاب مقدس این چنین برمیآید که بر خلاف پادشاهان مصر یا بابل، پادشاه قوم بنیاسراییل، ذیل قانون و شریعت موسی اختیار وضع قوانین را ندارد، چرا که آن قوانین میراث ملت اوست و نمیتواند تابع هوی و هوس او باشد پادشاه همچنین قدرت عزل و نصب کاهنان را ندارد و بدین وسیله قانون و دین را مطیع هوا و هوس خود نمیکند.
علاوه بر این، شریعت موسی حق پادشاه برای مالیاتِ دریافتی از مردم را محدود میکند، درست مانند محدودیتهای ذکر شده در مورد مرزهای اسرائیل که مانع از پذیرش رویای فتح جهانی توسط پادشاه میشود.
توجه به این نکته مهم است که تصور قوم بنیاسرائیل از ملت هیچ ربطی به مباحث بیولوژیک یا آنچه ما نژاد می نامیم نداشت. برای بنی اسرائیل، همه چیز به درک مشترک از تاریخ، زبان و مذهب بستگی داشته که از والدین به کودکان منتقل شده اما بیگانگان نیز میتوانستند با پذیرش سنتها و خدای قوم بنیاسراییل به آنها بپیوندند.(همانند الحاق برخی از مصریان به بردگان بنی اسراییل در فرار از مصر و همچنین دعوت موسی از شعیب برای پیوستن به قوم بنی اسرائیل.)
ادامه دارد
@cafe_andishe95
ترجمه: رامین زارعی
part one :Nationalism and Western freedom
section1: two vision of world order
#بخش_دوم
معرفی کتاب (اینجا)
بخشی از مقدمه کتاب(اینجا)
سکشن اول از قسمت اول کتاب(اینجا)[بخش اول]
📍 بدیل امپراتوریهای جهانی باستان هم برای اولین بار در کتاب مقدس عهد عتیق در همان دوران، بر پایه ایجاد یک نظم سیاسی مبتنی بر استقلال ملتی که در مرزهای محصور و محدود به دیگر کشورهای مستقل زندگی میکنند، معرفی شد. منظورم از ملت، تعدادی از قبایل با زبان یا مذهب و تاریخ مشترک است که از آن اشتراکات همچون ارگانی برای دفاع از کلیت خود و نیز فعالیتهای بزرگ مقیاس دیگر بهره میبرد.
کتاب مقدس به صورت اصولی و سیستماتیک ایده ای را ترویج میکرد که تکتک افراد یک ملت باید یکدیگر را برادر بدانند و شریعت موسی به بنیاسرائیلی یک قانون اساسی پیشنهاد کرد که آنها را در راه رسیدن به آنچه که امروز دولت ملی نامیده میشود رهنمون ساخت. [جایی که در کتاب مقدس میخوانیم: پادشاه چنین دولت شهری «از میان برادران تو» برگزیده خواهد شد و پیامبرانتان نیز «از میان شما و از میان برادرانتان» خواهند بود، پس کاهنان به منظور محافظت از قوانین سنتی ملت منصوب شدند و آن قوانین ملی را به پادشاه هم آموزش دادند، تا شاه خود را برتر از برادران و ملت خود نبیند و بر علیه ایشان نباشد].
موسی برای اسرائیل مرزهایی مشخص را تعیین میکند و به قوم بنیاسرائیل دستور میدهد که مرزها را حفظ کنند و به سرزمینهای پادشاهی همسایه که مستحقاند مستقل باشند، دست درازی و تجاوز نکنند.
واضح است که در سراسر کتاب مقدس، آرمان سیاسی که پیامبران اسرائیل پیگیر آن هستند امپراتوری نیست، بلکه یک ملت آزاد و متحد است که در عدالت و صلح در میان سایر ملل آزاد و مستقل زیست و زندگی میکنند.
بنابراین، کتاب مقدس یک مفهوم سیاسی جدید را در آن دوران معرفی نموده است: کشوری با یک ملت واحد که متحد و خودمختار است و علاقه ای به تحت سلطه قرار دادن همسایگان خود و ملل مستقل دیگر ندارد پس این دولتشهر توسط بیگانگانی که از طرف یک امپراتور از سرزمینی دور گسیل میشوند، اداره نمیشود، بلکه توسط پادشاهان و فرمانداران، کاهنان و پیامبرانی که از صفوف خود ملت هستند اداره میشود. علاوه بر این، از آنجا که پادشاه بنیاسرائیل یکی از افراد ملت است( و نه نماینده امپراتوریهای جهانی)، میتوان اختیارات او را برای جلوگیری از تعارض منافع و سواستفاده های دیگر، محدود کرد.
از متن کتاب مقدس این چنین برمیآید که بر خلاف پادشاهان مصر یا بابل، پادشاه قوم بنیاسراییل، ذیل قانون و شریعت موسی اختیار وضع قوانین را ندارد، چرا که آن قوانین میراث ملت اوست و نمیتواند تابع هوی و هوس او باشد پادشاه همچنین قدرت عزل و نصب کاهنان را ندارد و بدین وسیله قانون و دین را مطیع هوا و هوس خود نمیکند.
علاوه بر این، شریعت موسی حق پادشاه برای مالیاتِ دریافتی از مردم را محدود میکند، درست مانند محدودیتهای ذکر شده در مورد مرزهای اسرائیل که مانع از پذیرش رویای فتح جهانی توسط پادشاه میشود.
توجه به این نکته مهم است که تصور قوم بنیاسرائیل از ملت هیچ ربطی به مباحث بیولوژیک یا آنچه ما نژاد می نامیم نداشت. برای بنی اسرائیل، همه چیز به درک مشترک از تاریخ، زبان و مذهب بستگی داشته که از والدین به کودکان منتقل شده اما بیگانگان نیز میتوانستند با پذیرش سنتها و خدای قوم بنیاسراییل به آنها بپیوندند.(همانند الحاق برخی از مصریان به بردگان بنی اسراییل در فرار از مصر و همچنین دعوت موسی از شعیب برای پیوستن به قوم بنی اسرائیل.)
ادامه دارد
@cafe_andishe95