🌿فلسفه را نباید به منظور بهدست آوردن پاسخهایی صریح و قطعی به پرسشهایی که مطرح میسازد مطالعه کرد، زیرا صحت و سقم این پاسخها را نمیتوان بهطور قطعی معلوم کرد، بلکه باید آنرا برای آگاهی از خودِ مسائل بررسی نمود زیرا این پرسشها و مشکلات دایرهی مفاهیم ما را دربارهی امور ممکنه وسیعتر میکند و تخیل عقلانی ما را میپروراند و از یقین و اطمینانی جزمی که دریچهی ذهن را بهروی تفکرات نقدی و نظری میبندد جلوگیری میکند و از همه بالاتر به واسطهی تأمل در عظمت عالم ذهن را نیز وسعت و عظمت میبخشد.
برتراند راسل🌿
@cafe_andishe95
برتراند راسل🌿
@cafe_andishe95
این جملات که «جلادها میمیرند» و «عاقبت ستم این است»، فقط به درد خودفریبی میخورد.
مگر انسانهای خوب نمیمیرند؟ کدام عاقبت؟ یک عمر زندگی راحت با بهترین امکانات و در آخر مرگی که پاکان هم دچارش میشوند.
جهان و هستی از معنا تهی است و عدالتی در کار نیست.با این درک،زندگی بامعناتر میشود.
ب.مهرانی
@cafe_andishe95
مگر انسانهای خوب نمیمیرند؟ کدام عاقبت؟ یک عمر زندگی راحت با بهترین امکانات و در آخر مرگی که پاکان هم دچارش میشوند.
جهان و هستی از معنا تهی است و عدالتی در کار نیست.با این درک،زندگی بامعناتر میشود.
ب.مهرانی
@cafe_andishe95
👤آدمحسابی
💢هنگامیکه بخواهیم از کسی تعریف کنیم و او را متمایز از دیگران بشماریم میگوییم: "فلانی آدمحسابی است". عبارت آدمحسابی در کارکردهای مختلف یک جامعه میتواند ویژگیهایی را در بر گیرد. در نشست و برخاستهایی که در طی این چند سال داشتهام این عبارت را زیاد شنیدهام و اگر مجالی بوده از گویندهاش پرسیدهام که بر چه اساسی این قضاوت را در خصوص فرد مورد نظرش داشته است. پاسخهایی که دریافت کردهام بسیار متنوع و متفاوت و بیشتر به یک یا چند ویژگی محدود بوده است و از کنار هم گذاشتن این ویژگیها و سادهسازی و پالایش آنها به موارد زیر رسیدهام. البته چون معاشرتهای من بیشتر در مجامع اقتصادی بوده است که در آن از مدیران دولتی گرفته تا نمایندگان مجلس و سایر دستگاهها و البته، به میزان بیشتری، مدیران بخش خصوصی رفت و آمد داشتهاند شاید روایی این ویژگیها بیشتر دربارهی این گروهها باشد.
١. آدمحسابی حرف حسابی میزند. اهل مغلطه نیست، اهل حرافی و هرزگویی نیست، اهل سخنان درهم ریخته و بیهدف هم نیست. برای همین شنوندگانش او را آسان میفهمند. سخنانش برخاسته از دانش است نه شهوت کلام یا خودنمایی.
٢. آدمحسابی اهل تخریب دیگران و تهمتزدن به کسی نیست. او برای حذف رقیب توطئهچینی یا زیرآبزنی نمیکند.
٣. آدمحسابی قانونگراست. اهل دورزدن قانون نیست. رشوه نمیدهد و رشوه قبول نمیکند. اهل پارتیبازی و رابطهسالاری نیست.
٤. آدمحسابی از اقرار به اشتباهاتش ابا ندارد و هرگاه متوجه اشتباه شد در صدد جبران آن یا برگشت از راه رفته بر میآید.
٥. آدمحسابی به اقتضای جلسه و محفلی که در آن نشسته است سخن نمیگوید. سخن او همواره برخاسته از باورهایش است.
٦. آدمحسابی با برخی افراد و افکار نمیتواند کار کند و قبولشان ندارد. او خود را مجبور به این کار نمیکند.
٧. آدمحسابی در مسائل کوچک صرف وقت نمیکند و دربارهی مسائل مهم بیتفاوت نیست.
٨. آدمحسابی با بالادستیهایش تعارف ندارد. اگر اشتباهی از ایشان ببیند میگوید و اگر اقناع نشود از همکاری و همراهی با ایشان کناره میگیرد.
٩. آدمحسابی در هر پست و مقامی که مشغول باشد، تمام تلاشش در راستای انجام مأموریتهای محوله به بهترین شکل است. او برای خوشآمد رئیسش یا بهطمع پست و مقامی بهتر، تصمیم نمیگیرد و کار نمیکند.
١٠. آدمحسابی اهل باجدادن و معاملهکردن در وظایف و اختیاراتش نیست. او از دید همکارانش آدم سختی بهنظر میرسد.
١١. آدمحسابی به کسانی که از او تعریف و تمجید میکنند با احتیاط نگاه میکند و به کسانی که او را نقد میکنند خوب گوش میکند و در صدد تلافی برنمیآید.
١٢. آدمحسابی در مقابل کاری که برای دیگران میکند انتظاری از ایشان ندارد و در زمانی که کارش به آنها بیافتد به ایشان یاداوری نمیکند که چه کارهایی برایشان کرده است.
١٣. آدمحسابی در قید و بند دریافت تبریک و تسلیت از دیگران یا برگزاری مراسم بزرگداشت و تکریمش نیست. او کیش شخصیت ندارد.
١٤. آدمحسابی وامدار فرد یا گروهی نمیشود. او تلاش میکند کاستیهایش را با عزتنفس پر کند اما آزادگیاش را در گرو نیازهایش نگذارد.
١٥. آدمحسابی براساس باورهای راستیناش در گروه، حزب یا سازمانی وارد میشود. او اهل یافتن همفکرانش است نه همفکرشدن برای رسیدن به امیالش.
١٦. آدمحسابی دارای یک سلسله ارزشهای اخلاقی است که آنها را با اندیشه و پژوهش خود یافته است نه توصیه و تلقین دیگران.
١٧. آدمحسابی اهل مدرکگرایی نیست. او نداشتن عنوان دکتر و مهندس را کسر شأن نمیداند و بهدنبال خرید مدرک یا عنوان تقلبی نیست. او یادگیری را یادگرفته است.
١٨. آدمحسابی نه اهل توهین است و نه اهل لودگی. او با گفتارش دیگران را خودخواسته به احترام وامیدارد. او آدم خشکی نیست. انضباط و چارچوب اخلاقی و شخصیتی مشخصی دارد اما دیگران از معاشرت با او زده نمیشوند.
١٩. آدمحسابی به کاری که میکند اعتقاد دارد و کاری نمی ثکند که به آن باور نداشته باشد. برای همین آمادگی بیشتری را برای جداشدن از گروه، حزب، سازمان یا شغلی که مغایر با باورهایش باشد دارد.
٢٠. آدمحسابی با واژه ی "مصلحت" رفتار و گفتارش را توجیه نمیکند. مصلحت برایش مانند سوزنی است که او بهندرت به جان خود فرو میکند.
باید اقرار کرد که "آدمحسابیبودن" کار دشواری است و بهویژه در اوضاع کنونی جامعهی ما "آدمحسابیماندن" دشوارتر. در زمانی که آشفتگی به جان جامعهی ایرانی افتاده است، برشمردن و یادآوری ویژگیهای آدمهای حسابی بهما کمک میکند که این نیاز راستین کشور را به فراموشی نسپریم.
-پدرام سلطانی
@cafe_andishe95
💢هنگامیکه بخواهیم از کسی تعریف کنیم و او را متمایز از دیگران بشماریم میگوییم: "فلانی آدمحسابی است". عبارت آدمحسابی در کارکردهای مختلف یک جامعه میتواند ویژگیهایی را در بر گیرد. در نشست و برخاستهایی که در طی این چند سال داشتهام این عبارت را زیاد شنیدهام و اگر مجالی بوده از گویندهاش پرسیدهام که بر چه اساسی این قضاوت را در خصوص فرد مورد نظرش داشته است. پاسخهایی که دریافت کردهام بسیار متنوع و متفاوت و بیشتر به یک یا چند ویژگی محدود بوده است و از کنار هم گذاشتن این ویژگیها و سادهسازی و پالایش آنها به موارد زیر رسیدهام. البته چون معاشرتهای من بیشتر در مجامع اقتصادی بوده است که در آن از مدیران دولتی گرفته تا نمایندگان مجلس و سایر دستگاهها و البته، به میزان بیشتری، مدیران بخش خصوصی رفت و آمد داشتهاند شاید روایی این ویژگیها بیشتر دربارهی این گروهها باشد.
١. آدمحسابی حرف حسابی میزند. اهل مغلطه نیست، اهل حرافی و هرزگویی نیست، اهل سخنان درهم ریخته و بیهدف هم نیست. برای همین شنوندگانش او را آسان میفهمند. سخنانش برخاسته از دانش است نه شهوت کلام یا خودنمایی.
٢. آدمحسابی اهل تخریب دیگران و تهمتزدن به کسی نیست. او برای حذف رقیب توطئهچینی یا زیرآبزنی نمیکند.
٣. آدمحسابی قانونگراست. اهل دورزدن قانون نیست. رشوه نمیدهد و رشوه قبول نمیکند. اهل پارتیبازی و رابطهسالاری نیست.
٤. آدمحسابی از اقرار به اشتباهاتش ابا ندارد و هرگاه متوجه اشتباه شد در صدد جبران آن یا برگشت از راه رفته بر میآید.
٥. آدمحسابی به اقتضای جلسه و محفلی که در آن نشسته است سخن نمیگوید. سخن او همواره برخاسته از باورهایش است.
٦. آدمحسابی با برخی افراد و افکار نمیتواند کار کند و قبولشان ندارد. او خود را مجبور به این کار نمیکند.
٧. آدمحسابی در مسائل کوچک صرف وقت نمیکند و دربارهی مسائل مهم بیتفاوت نیست.
٨. آدمحسابی با بالادستیهایش تعارف ندارد. اگر اشتباهی از ایشان ببیند میگوید و اگر اقناع نشود از همکاری و همراهی با ایشان کناره میگیرد.
٩. آدمحسابی در هر پست و مقامی که مشغول باشد، تمام تلاشش در راستای انجام مأموریتهای محوله به بهترین شکل است. او برای خوشآمد رئیسش یا بهطمع پست و مقامی بهتر، تصمیم نمیگیرد و کار نمیکند.
١٠. آدمحسابی اهل باجدادن و معاملهکردن در وظایف و اختیاراتش نیست. او از دید همکارانش آدم سختی بهنظر میرسد.
١١. آدمحسابی به کسانی که از او تعریف و تمجید میکنند با احتیاط نگاه میکند و به کسانی که او را نقد میکنند خوب گوش میکند و در صدد تلافی برنمیآید.
١٢. آدمحسابی در مقابل کاری که برای دیگران میکند انتظاری از ایشان ندارد و در زمانی که کارش به آنها بیافتد به ایشان یاداوری نمیکند که چه کارهایی برایشان کرده است.
١٣. آدمحسابی در قید و بند دریافت تبریک و تسلیت از دیگران یا برگزاری مراسم بزرگداشت و تکریمش نیست. او کیش شخصیت ندارد.
١٤. آدمحسابی وامدار فرد یا گروهی نمیشود. او تلاش میکند کاستیهایش را با عزتنفس پر کند اما آزادگیاش را در گرو نیازهایش نگذارد.
١٥. آدمحسابی براساس باورهای راستیناش در گروه، حزب یا سازمانی وارد میشود. او اهل یافتن همفکرانش است نه همفکرشدن برای رسیدن به امیالش.
١٦. آدمحسابی دارای یک سلسله ارزشهای اخلاقی است که آنها را با اندیشه و پژوهش خود یافته است نه توصیه و تلقین دیگران.
١٧. آدمحسابی اهل مدرکگرایی نیست. او نداشتن عنوان دکتر و مهندس را کسر شأن نمیداند و بهدنبال خرید مدرک یا عنوان تقلبی نیست. او یادگیری را یادگرفته است.
١٨. آدمحسابی نه اهل توهین است و نه اهل لودگی. او با گفتارش دیگران را خودخواسته به احترام وامیدارد. او آدم خشکی نیست. انضباط و چارچوب اخلاقی و شخصیتی مشخصی دارد اما دیگران از معاشرت با او زده نمیشوند.
١٩. آدمحسابی به کاری که میکند اعتقاد دارد و کاری نمی ثکند که به آن باور نداشته باشد. برای همین آمادگی بیشتری را برای جداشدن از گروه، حزب، سازمان یا شغلی که مغایر با باورهایش باشد دارد.
٢٠. آدمحسابی با واژه ی "مصلحت" رفتار و گفتارش را توجیه نمیکند. مصلحت برایش مانند سوزنی است که او بهندرت به جان خود فرو میکند.
باید اقرار کرد که "آدمحسابیبودن" کار دشواری است و بهویژه در اوضاع کنونی جامعهی ما "آدمحسابیماندن" دشوارتر. در زمانی که آشفتگی به جان جامعهی ایرانی افتاده است، برشمردن و یادآوری ویژگیهای آدمهای حسابی بهما کمک میکند که این نیاز راستین کشور را به فراموشی نسپریم.
-پدرام سلطانی
@cafe_andishe95
♦️ استمرار فرقهی تبهکار، شرط بقای برخی رسانههای فارسیزبان است
طی چند روز اخیر، عمله و اَکَرهی ارتجاع سرخ و سیاه که شاخصهی مشترک هویتشان در کینهورزی و هتاکی به پادشاهان فقید پهلوی و میراث آنها خلاصه میشود، در اتحاد با «خبرفرستان» بیبیسی فارسی و باقی رسانههای جریان اصلی، حملاتی همهجانبه را علیه شاهزاده رضا پهلوی- شاخصترین چهرهی اپوزیسیون- سازماندهی کردهاند.
فعالیتها و سخنان رضا پهلوی در این چند ماه– به ویژه سخنرانی و گفتگوی اخیر وی در انستیتو واشنگتن به میزبانی مهدی خلجی نه تنها آب در خوابگه مورچگان استمرارطلب ریخته بلکه موجب شده تا بسیاری از دلدادگانِ پیدا و پنهان فرقهی تبهکار در رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، خویشتنداری از دست بدهند و ماهیت واپسگرا و کینهجوی خود را بیش از پیش آشکار کنند.
تبهکاران صادراتی جمهوری اسلامی، تخم و ترکهی دزدان مهاجر حکومتی، «عرقخوران ولایی» ساکن لندن، پاتریشیاساداتهای مقیم تورنتو و چپولهای مستمریبگیرِ «دولتهای رفاهِ» سرمایهسالار، همگی به سبب نفرت از پهلویگرایی و ترس از قطع شدن رشتهی منافع و مواجب دریافتیشان از فرقهی تبهکار، شروع به تحریف سخنان و تخریب چهرهی ولیعهد پیشین ایران کردهاند. این تخریبها و توهینها، ادامهی موجی است که از سال گذشته آغاز شده و روز به روز بر حجم و گسترهی آن افزوده گردیده است.
صاحب این صفحهکلید، چهار ماه پیش و پس از انتشار یادداشت شاهزاده رضا پهلوی با عنوان «سرزمینمان را پس خواهیم گرفت»-که همزمان در والاستریت ژورنال و رادیو فردا منتشر شد- نوشت: «اینکه رضا پهلوی بسیار بیش از گذشته آماج حملات و زشتگوییهای اوباش مزدور و هواخواه جمهوری اسلامی واقع شده، نشان از جدی شدنِ نقش او در حوادث آیندهی ایران دارد. فرقهی تبهکار، در این چند ماه با حقیقتی روبرو شده که بیش از چهار دهه تمام همّ و غم خود را برای زدودن آن از اذهان عمومی ایرانیان گذاشته بود. از دیماه سال گذشته که نام رضاشاه تبدیل به تنها اسم پرطنین در اعتراضات سراسری ایرانیان شده است، دستگاه تبلیغاتی حکومت اسلامی همراه و همصدا با با مزدوران استمرارطلب و چپگرای شارلاتان و بیسوادش، برنامهای هماهنگ را برای توهین و تخریب میراث پهلوی و وارث آن، در دستور کار خود قرار دادهاند. این جماعت هر روز در تلاشند تا از خلال گفتار و رفتار رضا پهلوی، بهانهای برای حمله به او پیدا کنند.»
بدون تعارف، آنچه امروز در عرصهی پرهیاهوی رسانههای رسمی میبینیم، ادامهی همان سیاستی است که به دنبال کمرنگ کردنِ حضور پهلویگرایی در تحولات آیندهی ایران است.
اگر در آذرماه سال ۱۳۹۶ خورشیدی از افراد طیف متنوع اپوزیسیون خارجنشین جمهوری اسلامی یا مخالفین داخلی آن میپرسیدید که امکانِ به چالش کشیدن سراسر حکومت اسلامی را تا چه میزان واقعگرایانه مییابند، اکثر قریب به اتفاق آنها نومیدانه یا با پوزخند پاسخ میدادند که با توجه به نتایج انتخابات کذایی ریاست جمهوری آن سال، محال است تا مدتها شاهد اعتراض گستردهی مردم علیه حکومت باشیم. باز اگر در همان زمان از این جماعت سؤال میشد که بخت بازگشت پهلویگرایی به عرصهی سیاست ایران چقدر است، بسیاری از آنها با نگاهی عاقل اندر سفیه به پرسشگر پاسخ میدادند که: پهلوی و میراثش به تاریخ پیوسته و محال است که کوچکترین شانسی برای بازگشت این گفتمان به عرصهی سیاست ایران وجود داشته باشد. واقعیت اما عکس این نظر را نشان داده است.
@cafe_andishe95
طی چند روز اخیر، عمله و اَکَرهی ارتجاع سرخ و سیاه که شاخصهی مشترک هویتشان در کینهورزی و هتاکی به پادشاهان فقید پهلوی و میراث آنها خلاصه میشود، در اتحاد با «خبرفرستان» بیبیسی فارسی و باقی رسانههای جریان اصلی، حملاتی همهجانبه را علیه شاهزاده رضا پهلوی- شاخصترین چهرهی اپوزیسیون- سازماندهی کردهاند.
فعالیتها و سخنان رضا پهلوی در این چند ماه– به ویژه سخنرانی و گفتگوی اخیر وی در انستیتو واشنگتن به میزبانی مهدی خلجی نه تنها آب در خوابگه مورچگان استمرارطلب ریخته بلکه موجب شده تا بسیاری از دلدادگانِ پیدا و پنهان فرقهی تبهکار در رسانههای فارسیزبان خارج از کشور، خویشتنداری از دست بدهند و ماهیت واپسگرا و کینهجوی خود را بیش از پیش آشکار کنند.
تبهکاران صادراتی جمهوری اسلامی، تخم و ترکهی دزدان مهاجر حکومتی، «عرقخوران ولایی» ساکن لندن، پاتریشیاساداتهای مقیم تورنتو و چپولهای مستمریبگیرِ «دولتهای رفاهِ» سرمایهسالار، همگی به سبب نفرت از پهلویگرایی و ترس از قطع شدن رشتهی منافع و مواجب دریافتیشان از فرقهی تبهکار، شروع به تحریف سخنان و تخریب چهرهی ولیعهد پیشین ایران کردهاند. این تخریبها و توهینها، ادامهی موجی است که از سال گذشته آغاز شده و روز به روز بر حجم و گسترهی آن افزوده گردیده است.
صاحب این صفحهکلید، چهار ماه پیش و پس از انتشار یادداشت شاهزاده رضا پهلوی با عنوان «سرزمینمان را پس خواهیم گرفت»-که همزمان در والاستریت ژورنال و رادیو فردا منتشر شد- نوشت: «اینکه رضا پهلوی بسیار بیش از گذشته آماج حملات و زشتگوییهای اوباش مزدور و هواخواه جمهوری اسلامی واقع شده، نشان از جدی شدنِ نقش او در حوادث آیندهی ایران دارد. فرقهی تبهکار، در این چند ماه با حقیقتی روبرو شده که بیش از چهار دهه تمام همّ و غم خود را برای زدودن آن از اذهان عمومی ایرانیان گذاشته بود. از دیماه سال گذشته که نام رضاشاه تبدیل به تنها اسم پرطنین در اعتراضات سراسری ایرانیان شده است، دستگاه تبلیغاتی حکومت اسلامی همراه و همصدا با با مزدوران استمرارطلب و چپگرای شارلاتان و بیسوادش، برنامهای هماهنگ را برای توهین و تخریب میراث پهلوی و وارث آن، در دستور کار خود قرار دادهاند. این جماعت هر روز در تلاشند تا از خلال گفتار و رفتار رضا پهلوی، بهانهای برای حمله به او پیدا کنند.»
بدون تعارف، آنچه امروز در عرصهی پرهیاهوی رسانههای رسمی میبینیم، ادامهی همان سیاستی است که به دنبال کمرنگ کردنِ حضور پهلویگرایی در تحولات آیندهی ایران است.
اگر در آذرماه سال ۱۳۹۶ خورشیدی از افراد طیف متنوع اپوزیسیون خارجنشین جمهوری اسلامی یا مخالفین داخلی آن میپرسیدید که امکانِ به چالش کشیدن سراسر حکومت اسلامی را تا چه میزان واقعگرایانه مییابند، اکثر قریب به اتفاق آنها نومیدانه یا با پوزخند پاسخ میدادند که با توجه به نتایج انتخابات کذایی ریاست جمهوری آن سال، محال است تا مدتها شاهد اعتراض گستردهی مردم علیه حکومت باشیم. باز اگر در همان زمان از این جماعت سؤال میشد که بخت بازگشت پهلویگرایی به عرصهی سیاست ایران چقدر است، بسیاری از آنها با نگاهی عاقل اندر سفیه به پرسشگر پاسخ میدادند که: پهلوی و میراثش به تاریخ پیوسته و محال است که کوچکترین شانسی برای بازگشت این گفتمان به عرصهی سیاست ایران وجود داشته باشد. واقعیت اما عکس این نظر را نشان داده است.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
♦️ استمرار فرقهی تبهکار، شرط بقای برخی رسانههای فارسیزبان است طی چند روز اخیر، عمله و اَکَرهی ارتجاع سرخ و سیاه که شاخصهی مشترک هویتشان در کینهورزی و هتاکی به پادشاهان فقید پهلوی و میراث آنها خلاصه میشود، در اتحاد با «خبرفرستان» بیبیسی فارسی و…
ادامه/خیزش سراسری دیماه ۱۳۹۶ نهتنها همگی «کارشناسان» و «صاحبنظران» مسائل ایران در رسانههایی از قماش بیبیسی را غافلگیر کرد بلکه تضاد میان واقعیت جاری در متن جامعه با تصویر تخیلی و باسمهای از شرایط ایران که توسط این رسانههای استمرارطلب ساخته شده بود را به وضوح نشان داد. به همین سبب، «کارشناسان» و «تحلیلگران» مستقر یا مهمان در این رسانهها، نخست کوشیدند تا با تجاهل و خودفریبی، حضور پررنگ پهلویگرایی را در شعارهای معترضین نادیده بگیرند. استمرار این شعارها در اعتراضات، پس از چندی موجب شد تا چشم بستن بر آنها ممکن نباشد بنابراین گردانندگان و سیاستگذاران این رسانهها، برای لوث کردن حقیقت، تصمیم به تخریب سازمانیافتهی شاهزاده رضا پهلوی و گفتمان پهلویگرایی گرفتند.
🔸حضور چشمگیر هواداران استمرار جمهوری اسلامی در رسانههایی چون بیبیسی فارسی و رادیو فردا که زیر نقاب اصلاحطلبی و اعتدال از حفظ وضع موجود دفاع کرده و همزمان با وقاحتی مثالزدنی انواع تحریف و توهین را نثار دوران پهلوی میکنند، خود نشانگر برنامهی این رسانهها برای تخریب شاخصترین گزینهی رهبری تحولات پیشِ رو در ایران است.
هر چند سیاست خارجی دولتهای مالک بیبیسی و رادیو فردا نقش مهمی در جهتگیریهای سیاسی آنها دارد ولی به هیچ وجه نباید از موضوع منافع شخصی و سلیقهی سیاسی کارکنان فارسیزبان این رسانهها غفلت کرد. بدیهی است که رسانهای چون بیبیسی فارسی حیاتش در حفظ وضع موجود در ایران است. علت اصلی اقبال به بیبیسی فارسی، نه باور به افسانهی بیطرفی و بیغرضی این رسانهی ریاکار بلکه فقدان یک رسانهی ملی مستقل و توانمند در داخل کشور است. کیست که نداند برخی از کارمندان این رسانه، پروردگان دستگاه امنیتی-ارشادی جمهوری اسلامی هستند و بیشینهی «کارشناسان» آن تباهکارانی از قماش عطاءالله مهاجرانی و اطرافیانش.
تصور کنید که پس از سقوط جمهوری اسلامی و استقرار یک نظام دموکراتیک در ایران، با شکلگیری یک رسانهی ملی مستقل و همچنین انواع فرستدههای دولتی و خصوصی، فلسفهی وجودی تلویزیون بیبیسی فارسی به شکل امروز و همچنین رسانههای مشابه، به کلی از بین میرود و دستگاه عریض و طویل آنها که از محل مالیات شهروندان بریتانیا و کشورهای متبوع اداره میشود، کاملا بیاستفاده خواهد شد. خب، این یعنی خراب شدن لانهی شغال و تخته شدنِ ناندانی یک مشت آدم بیاستعداد و «فعالِ منفعل سیاسی» که هنری جز تلاش برای حفظ وضع موجود و نان قرض دادن به رفقای «دستهدیزی» خود ندارند.
رفیقبازی، فامیلبازی و زد و بند در بیبیسی فارسی و رسانههای مشابه بیداد میکند. شاید هیچ رسانهای اینگونه پر از زن و شوهرهایی که در یک محل کار میکنند و منافع مشترک دارند، نباشد. این وضعیت که خود به شدت زمینهساز مفسده است، از ریاست این رسانهها تا سردبیر وبگاه و تهیهکنندهی ارشد و کارمندان آنها را شامل میشود. زن و شوهر بودن رؤسا و سردبیران و برخی تهیهکنندگان و مجریان این رسانه مشت نمونهی خروار است. اگر روزی روزگاری ایران دارای رسانهای ملی و مستقل و همچنین فرستدههای چندصدایی بشود، این بزرگواران و باقی قوم و قبیلههایی که در رسانههای مشابه بساط پهن کردهاند و از قِبَل شرایط موجود ایران نان میخورند، باید دنبال کار دیگری بگردند.
این قبیلهگرایی و فامیلبازی وقتی با میانمایگی ترکیب شود، محصولش میشود انحطاط و سقوطِ تدریجی. از چندین سال پیش که میانمایگان مدیریت بخش فارسی بیبیسی را در دست گرفتند، این رسانه حتی از استانداردهای دوران رادیو– زمانی که بزرگانی چون مجتبی مینوی و مسعود فرزاد در رادیو بیبیسی کار میکردند- هم فرسنگها فاصله گرفت. حجم اخبار زرد و بیربط در تلویزیون و وبگاه این رسانه هر روز بیشتر میشود. همچنین، وبسایت بیبیسی سرشار از شلختگی و غلطهای فاحش املایی و نگارشی است. انگار که هیچ ویراستار و سردبیری بر این وبسایت نظارت نمیکند. همانطور که نگارنده پیش از این هم نوشته: «توقعِ مینوی و فرزاد داشتن که شوخی است اما قبل از استخدامِ استعدادهای درخشانِ فعلی، یک امتحان املا و نگارش بیفایده نمیبود.»
@cafe_andishe95
🔸حضور چشمگیر هواداران استمرار جمهوری اسلامی در رسانههایی چون بیبیسی فارسی و رادیو فردا که زیر نقاب اصلاحطلبی و اعتدال از حفظ وضع موجود دفاع کرده و همزمان با وقاحتی مثالزدنی انواع تحریف و توهین را نثار دوران پهلوی میکنند، خود نشانگر برنامهی این رسانهها برای تخریب شاخصترین گزینهی رهبری تحولات پیشِ رو در ایران است.
هر چند سیاست خارجی دولتهای مالک بیبیسی و رادیو فردا نقش مهمی در جهتگیریهای سیاسی آنها دارد ولی به هیچ وجه نباید از موضوع منافع شخصی و سلیقهی سیاسی کارکنان فارسیزبان این رسانهها غفلت کرد. بدیهی است که رسانهای چون بیبیسی فارسی حیاتش در حفظ وضع موجود در ایران است. علت اصلی اقبال به بیبیسی فارسی، نه باور به افسانهی بیطرفی و بیغرضی این رسانهی ریاکار بلکه فقدان یک رسانهی ملی مستقل و توانمند در داخل کشور است. کیست که نداند برخی از کارمندان این رسانه، پروردگان دستگاه امنیتی-ارشادی جمهوری اسلامی هستند و بیشینهی «کارشناسان» آن تباهکارانی از قماش عطاءالله مهاجرانی و اطرافیانش.
تصور کنید که پس از سقوط جمهوری اسلامی و استقرار یک نظام دموکراتیک در ایران، با شکلگیری یک رسانهی ملی مستقل و همچنین انواع فرستدههای دولتی و خصوصی، فلسفهی وجودی تلویزیون بیبیسی فارسی به شکل امروز و همچنین رسانههای مشابه، به کلی از بین میرود و دستگاه عریض و طویل آنها که از محل مالیات شهروندان بریتانیا و کشورهای متبوع اداره میشود، کاملا بیاستفاده خواهد شد. خب، این یعنی خراب شدن لانهی شغال و تخته شدنِ ناندانی یک مشت آدم بیاستعداد و «فعالِ منفعل سیاسی» که هنری جز تلاش برای حفظ وضع موجود و نان قرض دادن به رفقای «دستهدیزی» خود ندارند.
رفیقبازی، فامیلبازی و زد و بند در بیبیسی فارسی و رسانههای مشابه بیداد میکند. شاید هیچ رسانهای اینگونه پر از زن و شوهرهایی که در یک محل کار میکنند و منافع مشترک دارند، نباشد. این وضعیت که خود به شدت زمینهساز مفسده است، از ریاست این رسانهها تا سردبیر وبگاه و تهیهکنندهی ارشد و کارمندان آنها را شامل میشود. زن و شوهر بودن رؤسا و سردبیران و برخی تهیهکنندگان و مجریان این رسانه مشت نمونهی خروار است. اگر روزی روزگاری ایران دارای رسانهای ملی و مستقل و همچنین فرستدههای چندصدایی بشود، این بزرگواران و باقی قوم و قبیلههایی که در رسانههای مشابه بساط پهن کردهاند و از قِبَل شرایط موجود ایران نان میخورند، باید دنبال کار دیگری بگردند.
این قبیلهگرایی و فامیلبازی وقتی با میانمایگی ترکیب شود، محصولش میشود انحطاط و سقوطِ تدریجی. از چندین سال پیش که میانمایگان مدیریت بخش فارسی بیبیسی را در دست گرفتند، این رسانه حتی از استانداردهای دوران رادیو– زمانی که بزرگانی چون مجتبی مینوی و مسعود فرزاد در رادیو بیبیسی کار میکردند- هم فرسنگها فاصله گرفت. حجم اخبار زرد و بیربط در تلویزیون و وبگاه این رسانه هر روز بیشتر میشود. همچنین، وبسایت بیبیسی سرشار از شلختگی و غلطهای فاحش املایی و نگارشی است. انگار که هیچ ویراستار و سردبیری بر این وبسایت نظارت نمیکند. همانطور که نگارنده پیش از این هم نوشته: «توقعِ مینوی و فرزاد داشتن که شوخی است اما قبل از استخدامِ استعدادهای درخشانِ فعلی، یک امتحان املا و نگارش بیفایده نمیبود.»
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
ادامه/خیزش سراسری دیماه ۱۳۹۶ نهتنها همگی «کارشناسان» و «صاحبنظران» مسائل ایران در رسانههایی از قماش بیبیسی را غافلگیر کرد بلکه تضاد میان واقعیت جاری در متن جامعه با تصویر تخیلی و باسمهای از شرایط ایران که توسط این رسانههای استمرارطلب ساخته شده بود…
ادامه/اینکه شاهزاده رضا پهلوی به درستی، رسانههایی چون بیبیسی فارسی ورادیو فردا را در خدمت فرقهی تبهکار اشغالگر ایران میداند، به این معنی نیست که هواداران براندازی تنها این رسانه ها را تحریم کرده و به حال خود رها کنند. وظیفهی همهی براندازان است که ضمن رسوا کردن هواخواهان فرقهی تبهکار در این رسانهها، تمام تلاش خود را برای فشار بر صاحبان آنها وارد آورند تا این دکانها برای همیشه تعطیل شوند. فلسفهی وجود رسانههایی از این قماش، مدیریتِ ذهنِ مخاطبان در جهت منافع صاحبان این رسانههاست. آسیب حضور چنین رسانههایی در عرصهی سیاست ایران، بارها بیش از منافع محدود و کوتاهمدتی است که ممکن است عاید اپوزیسیون کنند.
🔻آنچه بیش از هر چیز موجب استمرار حکومت مافیایی جمهوری اسلامی است، وجود این نوع رسانهها و «خبرفرستانی» از قماش کارمندانی است که با ترفندهای مختلف تلاش دارند تا به دنیا بقبولانند که گانگسترهای جمهوری اسلامی قابلیت «اصلاح تدریجی» دارند.
کیهان لندن
@cafe_andishe95
🔻آنچه بیش از هر چیز موجب استمرار حکومت مافیایی جمهوری اسلامی است، وجود این نوع رسانهها و «خبرفرستانی» از قماش کارمندانی است که با ترفندهای مختلف تلاش دارند تا به دنیا بقبولانند که گانگسترهای جمهوری اسلامی قابلیت «اصلاح تدریجی» دارند.
کیهان لندن
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
@cafe_andishe95
🔺🔺این هم پاسخ مهاجرانی به کسانی که فکر می کردند او فقط در برابر بعضی زنان ، زانوهایش می لرزد .خیر! صدای زنواره و اطوار های معروف هم او را حالی به حالی می کند. شرم بر کسانی که او را دانشمند اصلاح طلبان می دانند. دیدید حق داشتم حنجره او را به مستراح عمومی تشبیه کردم؟
م.واحدی
چنین انسانی با چنین ادبیات زنستیزانهای که صدای نازک زنانه در مرد را تمسخرآمیر میداند، زمانی وزیر ارشاد و فرهنگ اصلاحطلبان بوده است.
ب.مهرانی
@cafe_andishe95
م.واحدی
چنین انسانی با چنین ادبیات زنستیزانهای که صدای نازک زنانه در مرد را تمسخرآمیر میداند، زمانی وزیر ارشاد و فرهنگ اصلاحطلبان بوده است.
ب.مهرانی
@cafe_andishe95
🔰«توسعه مقدم بر دموکراسی است»
🔻فهمیدن گزاره ساده و بدیهی «توسعه مقدم بر دموکراسی است»، اصلاً سخت نیست!
آیا فهمیدن این نکته که تأسیس و استحکام پایههای ملت-دولت، و همچنین، حداقلهایی از توسعه، بر دموکراسی مقدم است، اینقدر سخت است؟! فقط یک ذهن ایدئولوژیزده است که نمیتواند آن را بفهمد و مقابل آن موضع سرسختانه بگیرد.
حرف من خیلی ساده است. دموکراسی برای ملت-دولت معنا دارد، نه برای قوم و قبیله! دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و ارزشهایی از این دست، برای «شهروند» (انسان، بدون هیچ پسوند و پیشوند، انسان، فارغ از قومیت و نژاد و جنسیت و مذهب و عقیده و ...) است، و شهروند یعنی انسانی که عضو یک ملت-دولت باشد، تابعیت و ملیت یک «کشور» را داشته باشد. خارج از آن عملاً «شهروند» نیست. و عملاً این حقوق معنایی ندارند. باید یک کشوری و دولتی تأسیس شود، نظام حقوقی در آن شکل بگیرد تا انسانهای ساکن در آن کشور دارای «حقوق» شوند. وقتی «نظام حقوقی» در کار نباشد، از کدام حقوق میتوان حرف زد؟ از کدام دموکراسی میتوان حرف زد؟! در یک جنگل، در یک جامعه قبیلهای بدوی، در یک نظم قومی و عشیرهای، که هیچ دولتی و هیچ نظام حقوقی وجود ندارد، و یا نهاد ملت-دولت در آن ضعیف است، دموکراسی و حقوق شهروندی، عملاً هیچ جایگاهی نمیتوانند داشته باشند. مثال مهم و سرراست در همسایه شرقی ما موجود است، یعنی افغانستان. در این کشور، هر 4 سال یکبار، انتخاباتی آزاد برگزار میشود. نمیگویم که این کشور آزاد و دموکرات است، اما حداقل در آن نظارت استصوابی نیست، تقریباً همه سلایق سیاسی موجود در جامعه، حق شرکت در انتخابات را دارند، خیلی هم خوب. انتخابات هرچه آزادتر، بهتر. ولی این انتخابات آزاد چه فایدهای برای مردم آن کشور دارد و به چه دردشان میخورد؟! این به اصطلاح دموکراسی، با یک فوت ساده، از بین میرود. همین الان سازمان ناتو و اعضای آن، نیروها و تجهیزات خود را از افغانستان خارج کنند، در عرض کمتر از یکی دو ماه، طالبان بر کل خاک افغانستان سیطره مییابد و همین صندوق رأی را برمیچیند. چرا طالبان به راحتی میتواند بر افغانستان سیطره یابد و درجه آزادی و دموکراسی و حقوق بشر در این کشور را به زیر صفر برساند؟! دلیلش چیست؟! آیا غیر از این است که این کشور حداقلهایی از توسعه همهجانبه را طی نکرده، و پایههای ملت-دولت در آن ضعیف است؟! آیا فهمیدن این نکته ساده و بدیهی سخت است؟!
اصلاً بحث من در دایره «چا باید کرد؟» نیست. من نمیگویم که ابتدا یک خفقان ایجاد شود و یک «دیکتاتوری مصلح»! ایجاد شود، تا شاخصههای توسعه در کشور ارتقاء یابد و پایههای ملت-دولت را مستحکم کرد، آنگاه اگر مردم کشور بچههای خوبی بودند، آرام آرام فضا باز شود و دموکراسی پیاده شود و ...! کسانی که چنین برداشتی از تأملات بنده دارند، از این به بعد نوشتههای بنده را نخوانند، چون مطلقاً آنها را نخواهند فهمید. به باور بنده حقوق انسانها، و آزادی آنها، بسیار مهم و محترم است، اما نباید در خلأ تحلیل کرد. نباید در تئوری توقف کرد. یک گرم پراتیک، از یک تُن تئوری بالاتر است. باید آبجکتیو هم نگاه کرد. تجربه بشری نشان داده که بدون حداقلهایی از توسعه، دموکراسی نسبی هم مستقر نمیشود. آزادی و حقوق بشر و سایر ارزشهای بشری محترم شمرده نمیشوند. یعنی عملاً اینگونه است، تجربه دموکراسیهای توسعهیافته غربی را ببینید. قبلاً این دموکراسیها ناقص بودند و از اواسط قرن بیستم به بعد و با ارتقاء شاخصهای توسعه و استحکام پایههای ملت-دولت، کیفیتِ دموکراسی و آزادی و ارزشهای حقوقبشری هم در آن کشورها ارتقاء یافت. لطفاً دوستان ایدئولوژیزده بفهمند که دموکراسی و آزادی و امثالهم، پروژه نیستند، نمیتوانند پروژه باشند، بلکه پروسه هستند، به زبان سادهتر میگویم، دموکراسی، کادوی تشویق شهروندان از طرف دولت نیست! اصلا معنای دقیق دموکراسی، «حکومت قانون» است، نه واژه بیریخت و بیمعنی «مردمسالاری»! یعنی وقتی در کشوری، «حکومت قانون» به شکل درستی مستقر شد، طبیعتاً پایههای دموکراسی در آن ایجاد شده است و با توسعه کشور و استحکام پایههای ملت-دولت، به تدریج کیفیت این «حکومت قانون» هم ارتقاء مییابد و «قانون» مورد رضایت و تأیید عامه و پاسدار خیر و مصلحت عمومی، و در یک کلمه «دموکراسی» بطور نسبی، استقرار مییابد.
«انسان» در غیاب نهاد ملت-دولت و حکومت قانون، یک موجود آواره است، لذا عملاً «بشر» و «شهروند» نیست، و طبعاً حقوق مشخص و تعریف شده ندارد. هرچقدر هم که آنارشیستها و مارکسیستها، علیه اصل نهاد دولت نفرتپراکنی کنند، بازهم اهمیت تأسیس نهاد دولت از بین نمیرود، میتوان منتقد اعمال دولتها بود، اما بدون نهاد دولت و نظام حقوقی، عملاً نه دموکراسی معنا دارد، نه آزادی و نه حقوق بشر.
محمد محبی
@cafe_andishe95
🔻فهمیدن گزاره ساده و بدیهی «توسعه مقدم بر دموکراسی است»، اصلاً سخت نیست!
آیا فهمیدن این نکته که تأسیس و استحکام پایههای ملت-دولت، و همچنین، حداقلهایی از توسعه، بر دموکراسی مقدم است، اینقدر سخت است؟! فقط یک ذهن ایدئولوژیزده است که نمیتواند آن را بفهمد و مقابل آن موضع سرسختانه بگیرد.
حرف من خیلی ساده است. دموکراسی برای ملت-دولت معنا دارد، نه برای قوم و قبیله! دموکراسی، آزادی، حقوق بشر و ارزشهایی از این دست، برای «شهروند» (انسان، بدون هیچ پسوند و پیشوند، انسان، فارغ از قومیت و نژاد و جنسیت و مذهب و عقیده و ...) است، و شهروند یعنی انسانی که عضو یک ملت-دولت باشد، تابعیت و ملیت یک «کشور» را داشته باشد. خارج از آن عملاً «شهروند» نیست. و عملاً این حقوق معنایی ندارند. باید یک کشوری و دولتی تأسیس شود، نظام حقوقی در آن شکل بگیرد تا انسانهای ساکن در آن کشور دارای «حقوق» شوند. وقتی «نظام حقوقی» در کار نباشد، از کدام حقوق میتوان حرف زد؟ از کدام دموکراسی میتوان حرف زد؟! در یک جنگل، در یک جامعه قبیلهای بدوی، در یک نظم قومی و عشیرهای، که هیچ دولتی و هیچ نظام حقوقی وجود ندارد، و یا نهاد ملت-دولت در آن ضعیف است، دموکراسی و حقوق شهروندی، عملاً هیچ جایگاهی نمیتوانند داشته باشند. مثال مهم و سرراست در همسایه شرقی ما موجود است، یعنی افغانستان. در این کشور، هر 4 سال یکبار، انتخاباتی آزاد برگزار میشود. نمیگویم که این کشور آزاد و دموکرات است، اما حداقل در آن نظارت استصوابی نیست، تقریباً همه سلایق سیاسی موجود در جامعه، حق شرکت در انتخابات را دارند، خیلی هم خوب. انتخابات هرچه آزادتر، بهتر. ولی این انتخابات آزاد چه فایدهای برای مردم آن کشور دارد و به چه دردشان میخورد؟! این به اصطلاح دموکراسی، با یک فوت ساده، از بین میرود. همین الان سازمان ناتو و اعضای آن، نیروها و تجهیزات خود را از افغانستان خارج کنند، در عرض کمتر از یکی دو ماه، طالبان بر کل خاک افغانستان سیطره مییابد و همین صندوق رأی را برمیچیند. چرا طالبان به راحتی میتواند بر افغانستان سیطره یابد و درجه آزادی و دموکراسی و حقوق بشر در این کشور را به زیر صفر برساند؟! دلیلش چیست؟! آیا غیر از این است که این کشور حداقلهایی از توسعه همهجانبه را طی نکرده، و پایههای ملت-دولت در آن ضعیف است؟! آیا فهمیدن این نکته ساده و بدیهی سخت است؟!
اصلاً بحث من در دایره «چا باید کرد؟» نیست. من نمیگویم که ابتدا یک خفقان ایجاد شود و یک «دیکتاتوری مصلح»! ایجاد شود، تا شاخصههای توسعه در کشور ارتقاء یابد و پایههای ملت-دولت را مستحکم کرد، آنگاه اگر مردم کشور بچههای خوبی بودند، آرام آرام فضا باز شود و دموکراسی پیاده شود و ...! کسانی که چنین برداشتی از تأملات بنده دارند، از این به بعد نوشتههای بنده را نخوانند، چون مطلقاً آنها را نخواهند فهمید. به باور بنده حقوق انسانها، و آزادی آنها، بسیار مهم و محترم است، اما نباید در خلأ تحلیل کرد. نباید در تئوری توقف کرد. یک گرم پراتیک، از یک تُن تئوری بالاتر است. باید آبجکتیو هم نگاه کرد. تجربه بشری نشان داده که بدون حداقلهایی از توسعه، دموکراسی نسبی هم مستقر نمیشود. آزادی و حقوق بشر و سایر ارزشهای بشری محترم شمرده نمیشوند. یعنی عملاً اینگونه است، تجربه دموکراسیهای توسعهیافته غربی را ببینید. قبلاً این دموکراسیها ناقص بودند و از اواسط قرن بیستم به بعد و با ارتقاء شاخصهای توسعه و استحکام پایههای ملت-دولت، کیفیتِ دموکراسی و آزادی و ارزشهای حقوقبشری هم در آن کشورها ارتقاء یافت. لطفاً دوستان ایدئولوژیزده بفهمند که دموکراسی و آزادی و امثالهم، پروژه نیستند، نمیتوانند پروژه باشند، بلکه پروسه هستند، به زبان سادهتر میگویم، دموکراسی، کادوی تشویق شهروندان از طرف دولت نیست! اصلا معنای دقیق دموکراسی، «حکومت قانون» است، نه واژه بیریخت و بیمعنی «مردمسالاری»! یعنی وقتی در کشوری، «حکومت قانون» به شکل درستی مستقر شد، طبیعتاً پایههای دموکراسی در آن ایجاد شده است و با توسعه کشور و استحکام پایههای ملت-دولت، به تدریج کیفیت این «حکومت قانون» هم ارتقاء مییابد و «قانون» مورد رضایت و تأیید عامه و پاسدار خیر و مصلحت عمومی، و در یک کلمه «دموکراسی» بطور نسبی، استقرار مییابد.
«انسان» در غیاب نهاد ملت-دولت و حکومت قانون، یک موجود آواره است، لذا عملاً «بشر» و «شهروند» نیست، و طبعاً حقوق مشخص و تعریف شده ندارد. هرچقدر هم که آنارشیستها و مارکسیستها، علیه اصل نهاد دولت نفرتپراکنی کنند، بازهم اهمیت تأسیس نهاد دولت از بین نمیرود، میتوان منتقد اعمال دولتها بود، اما بدون نهاد دولت و نظام حقوقی، عملاً نه دموکراسی معنا دارد، نه آزادی و نه حقوق بشر.
محمد محبی
@cafe_andishe95
🔻تصادفی نیست که مارکس ناگزیر شد با تحلیل کالا کارِ خود را آغاز کند، وقتی در دو اثر بزرگ دوران کمال فکریاش کوشید تا تصویری از تمامیت جامعهی سرمایهداری ارائه، و سرشت اساسی آن را آشکار کند. چرا که در مرحلهی تکامل کنونی تکامل انسانی، هیچ پرسشی نیست که سرانجام به این موضوع بازنگردد و هیچ پاسخی نیست که نتواند در راهحل معمای ساختار کالا پاسخ داده شود...
مسئله کالاها را نباید به مثابهی موضوعی منزوی، یا حتی همچون مسئلهی مرکزی اقتصاد در نظر گرفت، بلکه باید آنرا مسئلهی مرکزی و ساختاری جامعهی سرمایهداری در تمام جنبههای آن دانست...
تاریخ و آگاهی طبقاتی📕
گئورگ لوکاچ
➖➖➖➖➖
🔰لوکاچ ایدئولوگ مرید مارکس چون مراد خود از این توهم قرن نوزدهمی ضد علمی رنج می برد که کلیدی یافته که به تمام درها میخورد و شاهکلیدیست برای پاسخ به همه سوالات و مسائل!امروزه میدانیم بشر و مسائلش پیچیده تر از این حرفا هستند که بدین حد ساده لوحانه بتوان کلیدی یافت که به همه جا بخورد!
عینک تک عاملی کهنۀ "اقتصاد" را به چشم بزنید و فقط یک عامل را برجسته کنید و ان را شاه کلید معرفی کنید و در قالب ایدئولوژی و حلال المسائل به خود و دیگران حقنه کنید!
به قیمت بی توجهی به عناصر مهمتر راه را بر ساده لوحی و توهم بگشایید.
این عینک بدوی قرن نوزدهمی باعث کوری میشود ایدئولوژی باعث کوری می شود بدان سان که دیگر بقیه عوامل را نتوان دید و خوشخیالانه در این توهم خوابید که تک عامل اس و اساس بشری را یافته ایم!
سپس همین مسیر به سمت طرد بقیه امکانات تفکر رفته و راه به جزمیت بی چون و چرا ببرد
چنانکه کمونیسم در چنین باتلاقی زمینگیر شد!
اینگونه نا آگاهی تاریخی از دید ایدئولوگها جامۀ آگاهی می پوشد و ذهن را تباه میکند
@cafe_andishe95
مسئله کالاها را نباید به مثابهی موضوعی منزوی، یا حتی همچون مسئلهی مرکزی اقتصاد در نظر گرفت، بلکه باید آنرا مسئلهی مرکزی و ساختاری جامعهی سرمایهداری در تمام جنبههای آن دانست...
تاریخ و آگاهی طبقاتی📕
گئورگ لوکاچ
➖➖➖➖➖
🔰لوکاچ ایدئولوگ مرید مارکس چون مراد خود از این توهم قرن نوزدهمی ضد علمی رنج می برد که کلیدی یافته که به تمام درها میخورد و شاهکلیدیست برای پاسخ به همه سوالات و مسائل!امروزه میدانیم بشر و مسائلش پیچیده تر از این حرفا هستند که بدین حد ساده لوحانه بتوان کلیدی یافت که به همه جا بخورد!
عینک تک عاملی کهنۀ "اقتصاد" را به چشم بزنید و فقط یک عامل را برجسته کنید و ان را شاه کلید معرفی کنید و در قالب ایدئولوژی و حلال المسائل به خود و دیگران حقنه کنید!
به قیمت بی توجهی به عناصر مهمتر راه را بر ساده لوحی و توهم بگشایید.
این عینک بدوی قرن نوزدهمی باعث کوری میشود ایدئولوژی باعث کوری می شود بدان سان که دیگر بقیه عوامل را نتوان دید و خوشخیالانه در این توهم خوابید که تک عامل اس و اساس بشری را یافته ایم!
سپس همین مسیر به سمت طرد بقیه امکانات تفکر رفته و راه به جزمیت بی چون و چرا ببرد
چنانکه کمونیسم در چنین باتلاقی زمینگیر شد!
اینگونه نا آگاهی تاریخی از دید ایدئولوگها جامۀ آگاهی می پوشد و ذهن را تباه میکند
@cafe_andishe95
"شکست خوردن" همواره بسیار نزدیک به "پیروز شدن" است. یکی از شعار های باشکوهِ مائوئیستیِ "سال های سرخ" این بود:
"جرات کن که بجنگی و جرات کن که پیروز شوی".
آلن بدیو
➖➖➖➖➖➖
♦️آلن بدیو چپگرای مائوئیستیست که دچار بیماری بت پرستیست!
آنهم بتی جنایتکار را که تنها 1 ملیون انسان بیگناه فقط از تبت را قتل عام کرده است!((بقیه جنایات در چین بماند)
ایدئولوژی همچنان ذهن را تباه میکند
عامل تباهی "کیش شخصیت"که ویژگی انسان بدوی ماقبل مدرن است وی را به انحطاط کشانده است.اگر انسان زمان مائو بهانه ایی داشت برای اینکه با توهمی زنده یعنی کمونیسم جنایتها را توجیه کند بدیوی متفکر نما دستش از هر بهانه ایی تهیست!
چگونه میتوان زیر علم دیکتاتوری خونریز سینه زد و از رهایی و آزادی گفت؟!!
#دروغهای_کمونیستی
@cafe_andishe95
"جرات کن که بجنگی و جرات کن که پیروز شوی".
آلن بدیو
➖➖➖➖➖➖
♦️آلن بدیو چپگرای مائوئیستیست که دچار بیماری بت پرستیست!
آنهم بتی جنایتکار را که تنها 1 ملیون انسان بیگناه فقط از تبت را قتل عام کرده است!((بقیه جنایات در چین بماند)
ایدئولوژی همچنان ذهن را تباه میکند
عامل تباهی "کیش شخصیت"که ویژگی انسان بدوی ماقبل مدرن است وی را به انحطاط کشانده است.اگر انسان زمان مائو بهانه ایی داشت برای اینکه با توهمی زنده یعنی کمونیسم جنایتها را توجیه کند بدیوی متفکر نما دستش از هر بهانه ایی تهیست!
چگونه میتوان زیر علم دیکتاتوری خونریز سینه زد و از رهایی و آزادی گفت؟!!
#دروغهای_کمونیستی
@cafe_andishe95
💢نصیحت آغا محمدخان قاجار خطاب به ولیعهدش فتحعلی شاه:
🔷رعیت چون آسوده گردد در فکر عزل رئیس و ضابط افتد و علی هذا القیاس . چون عموم اهالی ملک را فراغت روی دهد به عمال و حکام تمکین نکنند و در فکرهای دور و دراز درافتند،
🔹این گروه فرومایه را باید به خود مشغول کردن که از کار رعیتی و گرفتاری فارغ نگردند؛
🔹ارباب زراعت و فلاحت باید چنان باشد که هر ده خانه را یک دیگ نباشد تا به جهت طبخ آشی یک روز به عطلت و انتظار بسر برند و الا رعیتی نکنند و نقصان در ملک روی کند ....
📚روضهالصفای ناصری، تصحیح جمشید کیان فر، ۱۳، ص ۷۴۲۱
@cafe_andishe95
🔷رعیت چون آسوده گردد در فکر عزل رئیس و ضابط افتد و علی هذا القیاس . چون عموم اهالی ملک را فراغت روی دهد به عمال و حکام تمکین نکنند و در فکرهای دور و دراز درافتند،
🔹این گروه فرومایه را باید به خود مشغول کردن که از کار رعیتی و گرفتاری فارغ نگردند؛
🔹ارباب زراعت و فلاحت باید چنان باشد که هر ده خانه را یک دیگ نباشد تا به جهت طبخ آشی یک روز به عطلت و انتظار بسر برند و الا رعیتی نکنند و نقصان در ملک روی کند ....
📚روضهالصفای ناصری، تصحیح جمشید کیان فر، ۱۳، ص ۷۴۲۱
@cafe_andishe95
🧠اندیشیدن
اندیشیدن پیش از هر چیز ، یعنی شک کردن بی قید و شرط نسبت به آنچه خود در مورد آن شناخت حاصل نکردهایم و با سماجت پرسیدن در مورد هرآن چه میخواهیم بدانیم و در زندگی مورد استفاده قرار دهیم.
اندیشیدن فراتر از آن ، یعنی بر جهل بیکران و آگاهی اندک خود واقف شدن و خود را «دانا»نپنداشتن.
اندیشیدن یعنی در راه کسب مداوم و مستمر آگاهی از پای نایستادن و درجا نزدن.
اندیشیدن یعنی از رسیدن به پاسخهای احتمالا ناخوشایند نهراسیدن و «ملاحظات و تدابیر احتیاطی» را در زمینهی «پرسشهای مزاحم» کنار گذاشتن.
اندیشیدن یعنی در امور چون و چرا کردن و دادهها را هرگز بطور بدیهی نپذیرفتن.
اندیشیدن یعنی در احادیث و نقالیها و داستانسراییها و روایاتهای کهن آرامش نپذیرفتن.
اندیشیدن یعنی بر روی واضحات و دانستههای پیشپا افتادهٔ روزمره لم ندادن و دائم در جستجو بودن. اندیشیدن یعنی از پندارهای دینی، اوهام خرافی و تصورات افسانهای فاصله گرفتن و روش تفکر علّی و علمی و منطقی را جانشین آنها ساختن.
اندیشیدن یعنی در بسیاری از امور بدیهی مورد پذیرش همگانی مساله دیدن و بر تاریکخانههای تاریخی و فرهنگی نور تاباندن.
اندیشیدن یعنی فراسوی امور جزیی، به امور کلی نگریستن و اجزا را در ارتباط با هم نظم دادن و آنها را در وحدتی عالیتر پیوند زدن.
اندیشیدن یعنی صرفا در پی فایدهی عملی نبودن.
اندیشیدن یعنی شخصیت مستقل داشتن، بر تفرد خود پای فشردن و تصویر ذهنی خود را از جهان ساختن. اندیشیدن یعنی از طرحهای غیرارادی و ناخودآگاه و تصویری گسستن و آنها را با صورتهای آگاهانه، پیونددهنده و مفهومی تفکر جایگزین ساختن. اندیشیدن یعنی در سطح امور نلغزیدن و دلیری نفوذ به کنه و واپسین علت پدیدهها را داشتن.
اندیشیدن یعنی تناسب و موازنهای معقول میان تخیل و وهم و فهم و نیروی زندهی تجسم و قابلیت انتزاع برقرار کردن.
اندیشیدن یعنی زیادهرویها و مبالغهها و اغراقها را تعدیل و مهار کردن و از درغلتیدن به خشکمغزی و انعطافناپذیری فکری از یکسو و نیروی انگارشی افراطی و احساسی از دیگرسو پرهیز نمودن.
اندیشیدن یعنی قاطعانه در برابر رسم و رسوم و سنتهای پوسیده و ناسازگار با زمانهی جامعهی خود ایستادن و ضعفهای فرهنگ خود را کاویدن و بیامان نقد کردن.
اندیشیدن یعنی عدم التزام به سخنان «بزرگان» و در برابر «مفاخر فرهنگی» سرفرود نیاوردن.
اندیشیدن یعنی خود را از بند اقتدار مضاعف دین و دولت از یکسو و آموزگاران کهن و نو از دیگرسو رهاندن. اندیشیدن یعنی از چهرهی واعظان فرقههای مذهبی و مبلغان قبیلههای سیاسی نقاب برگرفتن و مشت همهٔ کسانی را که وعدهی بهشتهای آنجهانی و اینجهانی میدهند بازکردن. اندیشیدن یعنی همهی مشاطهگران دینی و «سکولار» را که میکوشند با بزک کردن چهرهی عفریت مذاهب حاکم بر جوامع ، آن را تلطیف و «فرشتهای رحمانی» وانمود کنند رسواکردن و بیتزلزل رویاروی آنان ایستادن. اندیشیدن یعنی به منجی و امام و خلیفه و پیشوا و رهبر و سلطان امید نبستن و به شهروند صاحب فکر و قائم به ذات تکامل یافتن!
...بهرغم همهی خطرات موجود، ما برای برونرفت از مهلکهی کنونی، هیچ چارهای جز اندیشیدن و تکیه بر تفکر مستقل نداریم.
از راه اندیشیدن است که میتوان به آزادی رسید. آزادی آدمی با اندیشیدن آغاز می شود و اندیشیدن تنها راه ضروری برای رسیدن به آزادی درونی و برونی است.
@cafe_andishe95
اندیشیدن پیش از هر چیز ، یعنی شک کردن بی قید و شرط نسبت به آنچه خود در مورد آن شناخت حاصل نکردهایم و با سماجت پرسیدن در مورد هرآن چه میخواهیم بدانیم و در زندگی مورد استفاده قرار دهیم.
اندیشیدن فراتر از آن ، یعنی بر جهل بیکران و آگاهی اندک خود واقف شدن و خود را «دانا»نپنداشتن.
اندیشیدن یعنی در راه کسب مداوم و مستمر آگاهی از پای نایستادن و درجا نزدن.
اندیشیدن یعنی از رسیدن به پاسخهای احتمالا ناخوشایند نهراسیدن و «ملاحظات و تدابیر احتیاطی» را در زمینهی «پرسشهای مزاحم» کنار گذاشتن.
اندیشیدن یعنی در امور چون و چرا کردن و دادهها را هرگز بطور بدیهی نپذیرفتن.
اندیشیدن یعنی در احادیث و نقالیها و داستانسراییها و روایاتهای کهن آرامش نپذیرفتن.
اندیشیدن یعنی بر روی واضحات و دانستههای پیشپا افتادهٔ روزمره لم ندادن و دائم در جستجو بودن. اندیشیدن یعنی از پندارهای دینی، اوهام خرافی و تصورات افسانهای فاصله گرفتن و روش تفکر علّی و علمی و منطقی را جانشین آنها ساختن.
اندیشیدن یعنی در بسیاری از امور بدیهی مورد پذیرش همگانی مساله دیدن و بر تاریکخانههای تاریخی و فرهنگی نور تاباندن.
اندیشیدن یعنی فراسوی امور جزیی، به امور کلی نگریستن و اجزا را در ارتباط با هم نظم دادن و آنها را در وحدتی عالیتر پیوند زدن.
اندیشیدن یعنی صرفا در پی فایدهی عملی نبودن.
اندیشیدن یعنی شخصیت مستقل داشتن، بر تفرد خود پای فشردن و تصویر ذهنی خود را از جهان ساختن. اندیشیدن یعنی از طرحهای غیرارادی و ناخودآگاه و تصویری گسستن و آنها را با صورتهای آگاهانه، پیونددهنده و مفهومی تفکر جایگزین ساختن. اندیشیدن یعنی در سطح امور نلغزیدن و دلیری نفوذ به کنه و واپسین علت پدیدهها را داشتن.
اندیشیدن یعنی تناسب و موازنهای معقول میان تخیل و وهم و فهم و نیروی زندهی تجسم و قابلیت انتزاع برقرار کردن.
اندیشیدن یعنی زیادهرویها و مبالغهها و اغراقها را تعدیل و مهار کردن و از درغلتیدن به خشکمغزی و انعطافناپذیری فکری از یکسو و نیروی انگارشی افراطی و احساسی از دیگرسو پرهیز نمودن.
اندیشیدن یعنی قاطعانه در برابر رسم و رسوم و سنتهای پوسیده و ناسازگار با زمانهی جامعهی خود ایستادن و ضعفهای فرهنگ خود را کاویدن و بیامان نقد کردن.
اندیشیدن یعنی عدم التزام به سخنان «بزرگان» و در برابر «مفاخر فرهنگی» سرفرود نیاوردن.
اندیشیدن یعنی خود را از بند اقتدار مضاعف دین و دولت از یکسو و آموزگاران کهن و نو از دیگرسو رهاندن. اندیشیدن یعنی از چهرهی واعظان فرقههای مذهبی و مبلغان قبیلههای سیاسی نقاب برگرفتن و مشت همهٔ کسانی را که وعدهی بهشتهای آنجهانی و اینجهانی میدهند بازکردن. اندیشیدن یعنی همهی مشاطهگران دینی و «سکولار» را که میکوشند با بزک کردن چهرهی عفریت مذاهب حاکم بر جوامع ، آن را تلطیف و «فرشتهای رحمانی» وانمود کنند رسواکردن و بیتزلزل رویاروی آنان ایستادن. اندیشیدن یعنی به منجی و امام و خلیفه و پیشوا و رهبر و سلطان امید نبستن و به شهروند صاحب فکر و قائم به ذات تکامل یافتن!
...بهرغم همهی خطرات موجود، ما برای برونرفت از مهلکهی کنونی، هیچ چارهای جز اندیشیدن و تکیه بر تفکر مستقل نداریم.
از راه اندیشیدن است که میتوان به آزادی رسید. آزادی آدمی با اندیشیدن آغاز می شود و اندیشیدن تنها راه ضروری برای رسیدن به آزادی درونی و برونی است.
@cafe_andishe95
این روزها شعار دموکراسی خواهی گوش فلک را پر کرده!
بدون توجه به این مساله حیاتی که دموکراسی یک روند است که باید طی شود!
روندی که با فاجعه ۵۷ متوقف شد و ما یک عقبگرد تاریخی وحشتناک را تجربه کردیم!
این عزیزان که اکثرا از دوستان جمهوری خواه هم هستند توجه نمیکنند که راسیونالیسم مقدم بر دموکراسی است!
اومانیسم مقدم بر دموکراسی است!لیبرالیسم مقدم بر دموکراسیست!باور به کارگزاری تاریخی انسان مقدم بر دموکراسی است!دموکراسی بدون سکولاریسم ممکن نیست!توجه نمیکنند توسعه مقدم بر دموکراسی است و برای دموکراسی نیاز به شهروند مسئولیت پذیر داریم!برای دموکراسی قشر متوسط اگاه[نه توده وار و قبیله ای]تقویت شود
اساسا حرف از دموکراسی زدن برای فردای براندازی ناشی از #عوامفریبی و یا #بیسوادیست!
تا موارد فوق در جامعه نهادینه نشود نمیتوان با یک قانون اساسی کپی براداری شده مثلا از فرانسه یا امریکا کشور را اداره کرد!
اساسا سکولار دموکراسی هم نمیتواند الترناتیو ذهنی برای جوشش اجتماعی باشد!
انچه ما باید تقویت کنیم #ملیگراییست و این ملیگرایی در #پهلویسم نمود پیدا میکند!
چرا که پهلویسم نقطه مقابل تمام بانیان فاجعه ۵۷ که از انها با نام ارتجاع سرخ و سیاه ناممیبریم، است!
پهلویسم نه به تمام گروه هایی است که امروز درفلاکت امروز ما نقش داشته اند!یعنی همه گروه های چپ و حزب اللهی و ملی مذهبی ها!برخی از این گروه ها امروز با نام حامیان جمهوری فدرال ایران فعالیت میکنند!
@cafe_andishe95
بدون توجه به این مساله حیاتی که دموکراسی یک روند است که باید طی شود!
روندی که با فاجعه ۵۷ متوقف شد و ما یک عقبگرد تاریخی وحشتناک را تجربه کردیم!
این عزیزان که اکثرا از دوستان جمهوری خواه هم هستند توجه نمیکنند که راسیونالیسم مقدم بر دموکراسی است!
اومانیسم مقدم بر دموکراسی است!لیبرالیسم مقدم بر دموکراسیست!باور به کارگزاری تاریخی انسان مقدم بر دموکراسی است!دموکراسی بدون سکولاریسم ممکن نیست!توجه نمیکنند توسعه مقدم بر دموکراسی است و برای دموکراسی نیاز به شهروند مسئولیت پذیر داریم!برای دموکراسی قشر متوسط اگاه[نه توده وار و قبیله ای]تقویت شود
اساسا حرف از دموکراسی زدن برای فردای براندازی ناشی از #عوامفریبی و یا #بیسوادیست!
تا موارد فوق در جامعه نهادینه نشود نمیتوان با یک قانون اساسی کپی براداری شده مثلا از فرانسه یا امریکا کشور را اداره کرد!
اساسا سکولار دموکراسی هم نمیتواند الترناتیو ذهنی برای جوشش اجتماعی باشد!
انچه ما باید تقویت کنیم #ملیگراییست و این ملیگرایی در #پهلویسم نمود پیدا میکند!
چرا که پهلویسم نقطه مقابل تمام بانیان فاجعه ۵۷ که از انها با نام ارتجاع سرخ و سیاه ناممیبریم، است!
پهلویسم نه به تمام گروه هایی است که امروز درفلاکت امروز ما نقش داشته اند!یعنی همه گروه های چپ و حزب اللهی و ملی مذهبی ها!برخی از این گروه ها امروز با نام حامیان جمهوری فدرال ایران فعالیت میکنند!
@cafe_andishe95
🔹🔹روزنامه «دیلیبیست» روز پنجشنبه گفته این برآورد را بر اساس تجزیه و تحلیل آماری بیش از ۵۰۰ انتخابات به دست آورده است. این روزنامه نوشته انتظار میرود یک رئیسجمهور مستقر، در صورتی که در نظرسنجیهای مربوط به مطلوبیت عملکرد از حمایت ۴۰ درصدی یا بالاتر از آن برخوردار باشد، خواهد توانست در انتخابات بعدی جایگاهش را حفظ کند.
طبق این گزارش، با توجه به اینکه در تازهترین نظرسنجیها عملکرد ترامپ از نگاه ۴۴ درصد مطلوب ارزیابی شده، انتظار میرود شانس پیروزی مجدد او در انتخابات ۲۰۲۰ حدود ۷۰ درصد باشد. در صورتی که این شاخص ۴۰ درصد باشد، باز هم شانس پیروزی او بالاتر از ۵۰ درصد خواهد بود.
روزنامه آمریکایی این آمارها را در شرایطی ارائه کرده که برخی کارشناسان، شکست حزب جمهوریخواه در انتخابات میاندورهای مجلس نمایندگان آمریکا را نشانه ضعیف شدن شانس او برای انتخاب مجدد در انتخابات سال ۲۰۲۰ دانستهاند.
«دیلیبیست» که نتایج بیش از ۵۰۰ انتخابات را تحلیل کرده میگوید نتایج انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا شاخص مناسبی برای پیشبینی نتایج انتخابات ریاستجمهوری نیست.
@cafe_andishe95
طبق این گزارش، با توجه به اینکه در تازهترین نظرسنجیها عملکرد ترامپ از نگاه ۴۴ درصد مطلوب ارزیابی شده، انتظار میرود شانس پیروزی مجدد او در انتخابات ۲۰۲۰ حدود ۷۰ درصد باشد. در صورتی که این شاخص ۴۰ درصد باشد، باز هم شانس پیروزی او بالاتر از ۵۰ درصد خواهد بود.
روزنامه آمریکایی این آمارها را در شرایطی ارائه کرده که برخی کارشناسان، شکست حزب جمهوریخواه در انتخابات میاندورهای مجلس نمایندگان آمریکا را نشانه ضعیف شدن شانس او برای انتخاب مجدد در انتخابات سال ۲۰۲۰ دانستهاند.
«دیلیبیست» که نتایج بیش از ۵۰۰ انتخابات را تحلیل کرده میگوید نتایج انتخابات میاندورهای کنگره آمریکا شاخص مناسبی برای پیشبینی نتایج انتخابات ریاستجمهوری نیست.
@cafe_andishe95
🚙هنری فورد (۱۹۴۷ – ۱۸۶۳) در سال ۱۹۰۳ شرکت فورد را تأسیس کرد. هنگامی که در سال ۱۸۹۹ او شغل خود را در شرکت ادیسون ترک کرد و تمام سرمایهاش را در کسب تجربه تولید خودرو گذاشت، همگان او را نادان خواندند. البته او یک انسان خود ساخته بود. از روزی که در مزرعه رشد کرد و برای گذران زندگی به تعمیر ساعت پرداخت، همواره مستقل بود.
هنری فورد شیوه استفاده از خط تولید و رسیدن به تولید انبوه را به دنیا ارائه داد. او به طراحی و ساخت قطعات همسان و همشکل در خودرو همت گماشت و اولین استانداردها را در این زمینه تدوین و عرضه کرد. او پیش از آنکه در ساخت و ساز صنعتی نابغه باشد، در بازاریابی نابغه بود.
فورد به خوبی دریافته بود، که بازار خاصی برای خودرو بین طبقه متوسط جامعه وجود دارد. فورد انسان سختکوش و متفکری بود. او بر این باور بود که همه چیز در کسب و کار موفق با تفکر شروع میشود و با تفکر توسعه و تحول مییابد. بهبود ناشی از تفکر، باعث افزایش موفقیت است. او تأکید داشت که وقتی این راه را شروع کردم، یک ایده داشتم و دائماً راجع به آن فکر میکردم. اگر فکر کنید و کار را با تفکر همراه سازید موفقیت شما حتمی است. هنری فورد عامل بزرگ موفقیت را در یافتن نیازهای اجتماع و فهم طبیعت آدمی میدانست.
@cafe_andishe95
هنری فورد شیوه استفاده از خط تولید و رسیدن به تولید انبوه را به دنیا ارائه داد. او به طراحی و ساخت قطعات همسان و همشکل در خودرو همت گماشت و اولین استانداردها را در این زمینه تدوین و عرضه کرد. او پیش از آنکه در ساخت و ساز صنعتی نابغه باشد، در بازاریابی نابغه بود.
فورد به خوبی دریافته بود، که بازار خاصی برای خودرو بین طبقه متوسط جامعه وجود دارد. فورد انسان سختکوش و متفکری بود. او بر این باور بود که همه چیز در کسب و کار موفق با تفکر شروع میشود و با تفکر توسعه و تحول مییابد. بهبود ناشی از تفکر، باعث افزایش موفقیت است. او تأکید داشت که وقتی این راه را شروع کردم، یک ایده داشتم و دائماً راجع به آن فکر میکردم. اگر فکر کنید و کار را با تفکر همراه سازید موفقیت شما حتمی است. هنری فورد عامل بزرگ موفقیت را در یافتن نیازهای اجتماع و فهم طبیعت آدمی میدانست.
@cafe_andishe95
🚗فورد و تحول در نظام کاری در لیبرال دموکراسی آمریکا
⭕️هنری فورد با یک مشکل مواجه بود! رشد روزافزون شهرت خودرو مدل T کارخانه فورد، موجب شد او دوباره به تولید انبوه فکر کند. آقای فورد قبلا در سال 1913 خط مونتاژ متحرک را در “هایلند پارک” خود واقع در ایالت میشیگان راه اندازی کرده بود که خیلی بهتر از آنچه تصور می کرد، کار می کرد. سال قبل از نصب این خط مونتاژ، با دوبرابر کردن تعداد نیروی کار، توانسته بود تولید این خودرو را دوبرابر کند. اما پس از نصب خط مونتاژ ، تقریبا تعداد خودرو تولیدی را با همان تعداد نیروی کار دوبرابر کرد. خط مونتاژ آنقدر کارایی کارخانه را بالابرد که به دلیل ماشین محور شدن کار، در واقع میزان دستمزد پرداختی به کارگران افت کرد!
مشکل اینجا بود که نرخ جابجایی (استخدام و استعفا) کارگران به طرز هشدارآمیزی افزایش یافت. کار کسل کننده و تکراری روی خط مونتاژ موجب دلسردی کارگران می شد و پاسخ آنها به این کارهای تکراری که نیاز به فکر کردن هم نداشت، استعفا و ترک کار بود.
در نتیجه فورد با معاون خود “جِیمز کوزِنس” وارد مشورت شده و تصمیم به انجام یک کار اساسی می گیرد. روز پنجم ژانویه 1914 فورد و کوزنس خبرنگاران را به کارخانه فراخواندند تا تغییرات سیاست های استخدامی خود را به منظور بهبود اوضاع و حفظ کارکنان ، در “هایلند پارک” به اطلاع عموم برسانند.
💢 اول اینکه شرکت ساعات کاری را از 9 ساعت به 8 ساعت کاهش می دهد.
💢دوم اینکه به جای دو شیفت کاری، سه شیفت کاری خواهد بود؛ که این به معنی خلق فرصت های شغلی فراوان است.
💢 اما خبر بزرگ در بخش سوم اعلام عمومی آمد! به دلیل شرایط خاص، شرکت فورد میزان دستمزد روزانه را به 5 دلار یعنی بیش از دو برابر افزایش می دهد! این به معنای خرج کردن سالانه 10 میلیون دلار اضافی به منظور نگه داشتن، افزایش بهره وری و بهبود اوضاع زندگی کارگران بود!
خبر به سرعت در جنوب شرقی میشیگان پیچید تا جایی که تیتر خبری روزنامه ای این بود: “یک کار سخاوتمندانه باشکوه”!
اما 5 دلار در روز تبدیل به یک سرمایه گذاری عالی شد! طی یک سال، میزان جابجایی کارگران از 370 درصد به 16 درصد کاهش یافت و همزمان؛ بهره وری از 40 درصد به 70 درصد افزایش یافت!
بین سالهای 1910 تا 1919 هنری فورد توانست قیمت خودرو مدل T را از 800 دلار به 350 دلار کاهش داده، و با افزایش تولید از 18هزار خودرو در سال 1909به 1میلیون خودرو در سال 1920؛ موقعیت خود را به عنوان بزرگترین خودروساز جهان تثبیت و خودش را میلیاردر کند!
فورد در مصاحبه با خبرنگاران در همان روز اعلام عمومی گفت:
“ما بجای میلیونر کردن چند کارفرما که از کارگران سخت کار می کشند، به خوشبخت و خشنود کردن 20 هزار انسان (کارگران و کارکنان) اعتقاد داریم.”
? هنری فورد خوب فهمیده بود که پول باید بچرخد و با توزیع پول میان 20 هزار نفر کارگر و کارمند، علاوه بر بالابردن اشتیاق و وفاداری در آنها؛ به جهت سهیم بودن؛ آنها تبدیل به 20 هزار خریدار خودرو اضافی (علاوه بر فروش روتین) خواهند شد و هر خودرو روی جاده به معنای جذب ده ها مشتری جدید برای محصولات کارخانه فورد خواهد بود که همین برای خلق ثروت 200 میلیارد دلاری (به ارزش امروز) فورد کافی بود!
بجای تمرکز روی سخت کار کشیدن از کارکنان و کاهش حقوق و تعدیل به منظور انباشتن ثروت برای چند شریک و سهامدار شرکت، می توانیم تمرکزمان را در “قدم اول” روی توانمندسازی نیروها و کسب ثروت مستقیم از محل بالا رفتن بهره وری و هزینه کردن یا سرمایه گذاری مشتاقانه کارکنان برای محصولاتمان (و یا غیر مستقیم از طریق رونق اقتصادی حاصل از افزایش مصرف)، و سپس روی ترغیب مشتریان عمومی بازار قرار دهیم!
@cafe_andishe95
⭕️هنری فورد با یک مشکل مواجه بود! رشد روزافزون شهرت خودرو مدل T کارخانه فورد، موجب شد او دوباره به تولید انبوه فکر کند. آقای فورد قبلا در سال 1913 خط مونتاژ متحرک را در “هایلند پارک” خود واقع در ایالت میشیگان راه اندازی کرده بود که خیلی بهتر از آنچه تصور می کرد، کار می کرد. سال قبل از نصب این خط مونتاژ، با دوبرابر کردن تعداد نیروی کار، توانسته بود تولید این خودرو را دوبرابر کند. اما پس از نصب خط مونتاژ ، تقریبا تعداد خودرو تولیدی را با همان تعداد نیروی کار دوبرابر کرد. خط مونتاژ آنقدر کارایی کارخانه را بالابرد که به دلیل ماشین محور شدن کار، در واقع میزان دستمزد پرداختی به کارگران افت کرد!
مشکل اینجا بود که نرخ جابجایی (استخدام و استعفا) کارگران به طرز هشدارآمیزی افزایش یافت. کار کسل کننده و تکراری روی خط مونتاژ موجب دلسردی کارگران می شد و پاسخ آنها به این کارهای تکراری که نیاز به فکر کردن هم نداشت، استعفا و ترک کار بود.
در نتیجه فورد با معاون خود “جِیمز کوزِنس” وارد مشورت شده و تصمیم به انجام یک کار اساسی می گیرد. روز پنجم ژانویه 1914 فورد و کوزنس خبرنگاران را به کارخانه فراخواندند تا تغییرات سیاست های استخدامی خود را به منظور بهبود اوضاع و حفظ کارکنان ، در “هایلند پارک” به اطلاع عموم برسانند.
💢 اول اینکه شرکت ساعات کاری را از 9 ساعت به 8 ساعت کاهش می دهد.
💢دوم اینکه به جای دو شیفت کاری، سه شیفت کاری خواهد بود؛ که این به معنی خلق فرصت های شغلی فراوان است.
💢 اما خبر بزرگ در بخش سوم اعلام عمومی آمد! به دلیل شرایط خاص، شرکت فورد میزان دستمزد روزانه را به 5 دلار یعنی بیش از دو برابر افزایش می دهد! این به معنای خرج کردن سالانه 10 میلیون دلار اضافی به منظور نگه داشتن، افزایش بهره وری و بهبود اوضاع زندگی کارگران بود!
خبر به سرعت در جنوب شرقی میشیگان پیچید تا جایی که تیتر خبری روزنامه ای این بود: “یک کار سخاوتمندانه باشکوه”!
اما 5 دلار در روز تبدیل به یک سرمایه گذاری عالی شد! طی یک سال، میزان جابجایی کارگران از 370 درصد به 16 درصد کاهش یافت و همزمان؛ بهره وری از 40 درصد به 70 درصد افزایش یافت!
بین سالهای 1910 تا 1919 هنری فورد توانست قیمت خودرو مدل T را از 800 دلار به 350 دلار کاهش داده، و با افزایش تولید از 18هزار خودرو در سال 1909به 1میلیون خودرو در سال 1920؛ موقعیت خود را به عنوان بزرگترین خودروساز جهان تثبیت و خودش را میلیاردر کند!
فورد در مصاحبه با خبرنگاران در همان روز اعلام عمومی گفت:
“ما بجای میلیونر کردن چند کارفرما که از کارگران سخت کار می کشند، به خوشبخت و خشنود کردن 20 هزار انسان (کارگران و کارکنان) اعتقاد داریم.”
? هنری فورد خوب فهمیده بود که پول باید بچرخد و با توزیع پول میان 20 هزار نفر کارگر و کارمند، علاوه بر بالابردن اشتیاق و وفاداری در آنها؛ به جهت سهیم بودن؛ آنها تبدیل به 20 هزار خریدار خودرو اضافی (علاوه بر فروش روتین) خواهند شد و هر خودرو روی جاده به معنای جذب ده ها مشتری جدید برای محصولات کارخانه فورد خواهد بود که همین برای خلق ثروت 200 میلیارد دلاری (به ارزش امروز) فورد کافی بود!
بجای تمرکز روی سخت کار کشیدن از کارکنان و کاهش حقوق و تعدیل به منظور انباشتن ثروت برای چند شریک و سهامدار شرکت، می توانیم تمرکزمان را در “قدم اول” روی توانمندسازی نیروها و کسب ثروت مستقیم از محل بالا رفتن بهره وری و هزینه کردن یا سرمایه گذاری مشتاقانه کارکنان برای محصولاتمان (و یا غیر مستقیم از طریق رونق اقتصادی حاصل از افزایش مصرف)، و سپس روی ترغیب مشتریان عمومی بازار قرار دهیم!
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
@cafe_andishe95
فورد مدل تی خودرویی بود که بین سالهای ۱۹۰۸ تا ۱۹۲۷ توسط هنری فورد در شرکت فورد تولید میشد. این مدل سال ۱۹۰۸ را سالی تاریخی برای محبوبشدن خودرو قرار داد. این خودرو به عنوان اولین خودروی مقرون به صرفه شناخته میشود که باعث شد سفر رفتن برای طبقهٔ متوسط آمریکا ممکن شود. این مهم حاصل نوآوری هنری فورد در استفاده از خط مونتاژ به جای تولید تک بود.
@cafe_andishe95
@cafe_andishe95
🔺🔺🔺🔺
یک بهانه ایدئولوژیک مبتذلی که هست و همیشه چپ تکرار میکند:
ایده های مارکس عالی و بی نقصند اما مجریان بعدی بد بودند!
ابدن چنین چیزی نیست
و اشتباهیست در حد اسلام به ذات خود ندارد عیبی !
وقتی ایده اساسی مارکس ضد فردیت مدرن است !
وقتی اصالتی برای حقوق بشر و فردیت انسانی قائل نیست!!!!
رود دقیقن از سرچشمه های خودش مسموم است نه مجری بعدی
وقتی مارکس در تئوری اصالت را احاله کرده بر جمع!!
باید پیشبینی میکرد که در ادامه به همچین فاجعه ایی -مثل فرار نخبگان از حکومت کمونیستی شوروی به خاطر مصادره اختراعاتشان-برسد..
اما چون مارکس عمومن استعداد پیشگوییش ضعیف بوده و اکثرشان فاقد ارزش علمی بوده و هستند از او بعید هم نبود است!
اساسن روش پیشگویی روش ضد علمی غلطی بوده که
مارکس به عنوان فیلسوف نباید مرتکب چنین خبط مهلکی میشده است.
باید از اسب رمانتیک بازی پیاده میشده و
مثل فلاسفه تجربه گرای انگلیسی -که به عنوان بورژوا تحقیرشان میکرده-پایش را بر زمین سخت واقعیت میگذاشت
شاید چیزهای بیشتری دستگیر مومنینش می شد!
🔻با مورد مثال فورد
2 اتفاق کلیدی افتاده:
1 اینکه تئوری فقر فزاینده کارگران در نظام سرمایه داری به باد رفت
2 نظریه دیگر دایر بر اینکه منافع مشترک کارگر با سرمایه دار مطلقن صفر هست هم بر باد رفت
مارکسیستها شعاری دارند که:
آنچه سخت و استوار است -در جریان مدرنیته-دود می شود و به هوا میرود
به اینها باید خود مارکس را هم افزود که تئوریش دود شده به هوا رفته!!
#نقد_کمونیسم
@cafe_andishe95
یک بهانه ایدئولوژیک مبتذلی که هست و همیشه چپ تکرار میکند:
ایده های مارکس عالی و بی نقصند اما مجریان بعدی بد بودند!
ابدن چنین چیزی نیست
و اشتباهیست در حد اسلام به ذات خود ندارد عیبی !
وقتی ایده اساسی مارکس ضد فردیت مدرن است !
وقتی اصالتی برای حقوق بشر و فردیت انسانی قائل نیست!!!!
رود دقیقن از سرچشمه های خودش مسموم است نه مجری بعدی
وقتی مارکس در تئوری اصالت را احاله کرده بر جمع!!
باید پیشبینی میکرد که در ادامه به همچین فاجعه ایی -مثل فرار نخبگان از حکومت کمونیستی شوروی به خاطر مصادره اختراعاتشان-برسد..
اما چون مارکس عمومن استعداد پیشگوییش ضعیف بوده و اکثرشان فاقد ارزش علمی بوده و هستند از او بعید هم نبود است!
اساسن روش پیشگویی روش ضد علمی غلطی بوده که
مارکس به عنوان فیلسوف نباید مرتکب چنین خبط مهلکی میشده است.
باید از اسب رمانتیک بازی پیاده میشده و
مثل فلاسفه تجربه گرای انگلیسی -که به عنوان بورژوا تحقیرشان میکرده-پایش را بر زمین سخت واقعیت میگذاشت
شاید چیزهای بیشتری دستگیر مومنینش می شد!
🔻با مورد مثال فورد
2 اتفاق کلیدی افتاده:
1 اینکه تئوری فقر فزاینده کارگران در نظام سرمایه داری به باد رفت
2 نظریه دیگر دایر بر اینکه منافع مشترک کارگر با سرمایه دار مطلقن صفر هست هم بر باد رفت
مارکسیستها شعاری دارند که:
آنچه سخت و استوار است -در جریان مدرنیته-دود می شود و به هوا میرود
به اینها باید خود مارکس را هم افزود که تئوریش دود شده به هوا رفته!!
#نقد_کمونیسم
@cafe_andishe95