Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
⚜تاریخ شاهنشاه را قضاوت کرد
نظرات و درد و دل مردم بعد از چهل سال شنیدنی است
این همان قضاوتی است که شاهنشاه از آن سخن گفت
جاوید شاه
👑 @cafe_andishe95
نظرات و درد و دل مردم بعد از چهل سال شنیدنی است
این همان قضاوتی است که شاهنشاه از آن سخن گفت
جاوید شاه
👑 @cafe_andishe95
☑️فردگرایی،دموکراسی،آزادی از منظر الکسی دوتوکویل فیلسوف لیبرال دموکرات☑️
📍الکسی دو توکویل با نام کامل الکسی شارل آنری موریس کلرل دو توکویل، یکی از مهمترین متفکران قرن نوزدهم فرانسه است. وی تاریخدان، حقوقدان، فیلسوف، سیاستمدار و یکی از موسسین جامعهشناسی و علم سیاست امروزی بوده است.دو توکویل در سال 1805 در پاریس چشم به جهان گشود. توکویل از اعقاب یک خانواده اصیل اشرافی بسیار کهن نورمان بود
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
◽️در نظر توکویل تعریف رایج دموکراسی این است که ذاتاً منافی آریستوکراسی (حکومت نخبگان/ اشرافسالاری) است و قائل به انحلال نظام امتیازات و از میان رفتن تمایزات طبقاتی و گرایش به برابری اقتصادی و یکسان شدن روشهای زندگی مردم دارد. در نظر وی اطلاق صفت دموکراتیک به حکومتی که در آن آزادی سیاسی نباشد در حکم زدن حرف بیاساس است
◽️توکویل به دموکراسی اعتقاد داشت و آن را گریزناپذیر میدانست اما در عین حال از استبداد اکثریت بیمناک بود.(چنانکه لیبرال دموکراسی اساسن در تقابل با این ترس شکل گرفته) ترس او از این بود که استبداد در کسوت افکار عمومی (اکثریت) بر مسند قدرت بنشیند؛ وضعی که وی در امریکا مشاهده کرده بود. خطر بالقوه دموکراسی آن است که همه چیز را فدای اکثریت میکند و مبتنیبر این فرض که خواست اکثریت خواستی است بر حق و در آن خطا راه ندارد، اکثریت را به هر کار مجاز میداند. اکثریتها هیچگونه سرپیچی را نمیپذیرند، در حالیکه دموکراسی به معنای پذیرش نظریات مخالف است
📍به نظر توکویل اکثریت دارای قدرتی است که در عینحال هم مادی و هم اخلاقی است، که هم بر اراده تأثیر میگذارد و هم بر اعمال و نه فقط همه ستیزهها، بلکه همه مباحثهها را نیز سرکوب میکند
◽️در نتیجه در نظر وی دموکراسی همانا برابر کردن شرایط است. آن جامعهای دموکراتیک است که تمایزهای ناشی از سلکها و طبقات در آن دیگر وجود ندارد و تمامی افراد اجتماع از لحاظ اجتماعی برابرند و این برابری معنایش این است که تفاوتهای موروثی از لحاظ شرایط اجتماعی وجود نداشته باشد و همه اشتغالات، همه مشاغل، همه مناصب و همه افتخارات در دسترس همگان باشد
📍به عقیده توکویل دو خطر اصلی موجودیت دموکراسیها را تهدید میکند: تبعیت کامل قوه مقننه از اراده انتخابکنندگان و تمرکز تمامی قدرتهای حکومت در قوه مقننه. حکومت دموکراتیک نباید آنچنان حکومتی باشد که مردم بتوانند دستخوش هرگونه تمایلات عاطفی شوند و بر تصمیمهای حکومت تأثیر بگذارند. و از طرفی دیگر هر گونه رژیم دموکراتیکی، متمایل به مرکزیت و تمرکز قدرت در هیئت قانونگذاری است
🔰آزادی🔰
به نظر توکویل آزادی عبارت است از استعداد یک ملت برای اینکه خود بر خود حکومت کند و نیز آزادی متوقف است بر تضمینات حقوقی و آزادی فکر و سخن و نوشتن؛ به عبارتی آزادی موقوف است بر آزادیهای شخصی و فکری و حمایت حقوقی قوانین از اینکه انسانها بازیچه خودکامگی حاکمان قرار نگیرند، و در نهایت اینکه شهروندان به توسط نمایندگانی که برگزیدهاند در امور عمومی مداخله کنند. از تلفیق همه اینگونه آزادیهاست که مفهوم آزادی از دید توکویل تحقق مییابد و فقط این نوع آزادی است که میتواند جوامع مساواتطلب را که بیش از هر چیز دنبال تأمین آسایش و رفاه خود هستند با مراتبی از عظمت روحی و آرمانخواهی و کمال مطلوب آشنا کند
◽️عنصری که مفهوم آزادی را به وجود میآورد نبود خودکامگی است اگر قدرت بر اساس قانون اعمال شود، افراد در امان خواهند بود. بنابراین نباید به هیچکس قدرت مطلق داد. باید مراکز تصمیم، ارگانهای سیاسی و اداری، متعدد باشند تا بتوانند متعادل کننده یکدیگر باشند، و از آنجا که همه آدمیان در حاکمیت شریکاند لازم است که اعمال کنندگان قدرت بهنحوی نماینده و برگزیده فرمانبرداران باشند. به عبارت دیگر، ملت باید تا آنجا که ممکن است خود بر خود حکومت کند
🔻به نظر توکویل، تعدد احزاب نمودار سازمانیافتگی منافعی است که برای بحث عملی از مشکلات موجود جامعه آمادگی دارند. همچنین وی از آزادی تشکیل انجمنها و استفاده عملی از این آزادی، یعنی کثرت سازمانهای اختیاری؛ که در حراست از آزادی سهیم هستند نام میبرد
☑️فردگرایی:به نظر توکویل جهان مدرن، جهانی دموکراتیک است و دیگر امکان تأسیس اقتدار مشروع بر مبنایی غیر از دموکراسی از میان رفته است. دموکراسی نیازمند پیوندهای مدنی و انجمنهای اجتماعی واسط میان فرد و حکومت است. در غیاب جامعه مدنی و انجمنهای اجتماعی، وضعی مستقر میگردد که توکویل آن را تفرد مینامد. یعنی انزوا و ذرهگونه شدن فرد در جامعهای است که بعدها جامعه تودهای خوانده شده است
@cafe_andishe95
📍الکسی دو توکویل با نام کامل الکسی شارل آنری موریس کلرل دو توکویل، یکی از مهمترین متفکران قرن نوزدهم فرانسه است. وی تاریخدان، حقوقدان، فیلسوف، سیاستمدار و یکی از موسسین جامعهشناسی و علم سیاست امروزی بوده است.دو توکویل در سال 1805 در پاریس چشم به جهان گشود. توکویل از اعقاب یک خانواده اصیل اشرافی بسیار کهن نورمان بود
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
◽️در نظر توکویل تعریف رایج دموکراسی این است که ذاتاً منافی آریستوکراسی (حکومت نخبگان/ اشرافسالاری) است و قائل به انحلال نظام امتیازات و از میان رفتن تمایزات طبقاتی و گرایش به برابری اقتصادی و یکسان شدن روشهای زندگی مردم دارد. در نظر وی اطلاق صفت دموکراتیک به حکومتی که در آن آزادی سیاسی نباشد در حکم زدن حرف بیاساس است
◽️توکویل به دموکراسی اعتقاد داشت و آن را گریزناپذیر میدانست اما در عین حال از استبداد اکثریت بیمناک بود.(چنانکه لیبرال دموکراسی اساسن در تقابل با این ترس شکل گرفته) ترس او از این بود که استبداد در کسوت افکار عمومی (اکثریت) بر مسند قدرت بنشیند؛ وضعی که وی در امریکا مشاهده کرده بود. خطر بالقوه دموکراسی آن است که همه چیز را فدای اکثریت میکند و مبتنیبر این فرض که خواست اکثریت خواستی است بر حق و در آن خطا راه ندارد، اکثریت را به هر کار مجاز میداند. اکثریتها هیچگونه سرپیچی را نمیپذیرند، در حالیکه دموکراسی به معنای پذیرش نظریات مخالف است
📍به نظر توکویل اکثریت دارای قدرتی است که در عینحال هم مادی و هم اخلاقی است، که هم بر اراده تأثیر میگذارد و هم بر اعمال و نه فقط همه ستیزهها، بلکه همه مباحثهها را نیز سرکوب میکند
◽️در نتیجه در نظر وی دموکراسی همانا برابر کردن شرایط است. آن جامعهای دموکراتیک است که تمایزهای ناشی از سلکها و طبقات در آن دیگر وجود ندارد و تمامی افراد اجتماع از لحاظ اجتماعی برابرند و این برابری معنایش این است که تفاوتهای موروثی از لحاظ شرایط اجتماعی وجود نداشته باشد و همه اشتغالات، همه مشاغل، همه مناصب و همه افتخارات در دسترس همگان باشد
📍به عقیده توکویل دو خطر اصلی موجودیت دموکراسیها را تهدید میکند: تبعیت کامل قوه مقننه از اراده انتخابکنندگان و تمرکز تمامی قدرتهای حکومت در قوه مقننه. حکومت دموکراتیک نباید آنچنان حکومتی باشد که مردم بتوانند دستخوش هرگونه تمایلات عاطفی شوند و بر تصمیمهای حکومت تأثیر بگذارند. و از طرفی دیگر هر گونه رژیم دموکراتیکی، متمایل به مرکزیت و تمرکز قدرت در هیئت قانونگذاری است
🔰آزادی🔰
به نظر توکویل آزادی عبارت است از استعداد یک ملت برای اینکه خود بر خود حکومت کند و نیز آزادی متوقف است بر تضمینات حقوقی و آزادی فکر و سخن و نوشتن؛ به عبارتی آزادی موقوف است بر آزادیهای شخصی و فکری و حمایت حقوقی قوانین از اینکه انسانها بازیچه خودکامگی حاکمان قرار نگیرند، و در نهایت اینکه شهروندان به توسط نمایندگانی که برگزیدهاند در امور عمومی مداخله کنند. از تلفیق همه اینگونه آزادیهاست که مفهوم آزادی از دید توکویل تحقق مییابد و فقط این نوع آزادی است که میتواند جوامع مساواتطلب را که بیش از هر چیز دنبال تأمین آسایش و رفاه خود هستند با مراتبی از عظمت روحی و آرمانخواهی و کمال مطلوب آشنا کند
◽️عنصری که مفهوم آزادی را به وجود میآورد نبود خودکامگی است اگر قدرت بر اساس قانون اعمال شود، افراد در امان خواهند بود. بنابراین نباید به هیچکس قدرت مطلق داد. باید مراکز تصمیم، ارگانهای سیاسی و اداری، متعدد باشند تا بتوانند متعادل کننده یکدیگر باشند، و از آنجا که همه آدمیان در حاکمیت شریکاند لازم است که اعمال کنندگان قدرت بهنحوی نماینده و برگزیده فرمانبرداران باشند. به عبارت دیگر، ملت باید تا آنجا که ممکن است خود بر خود حکومت کند
🔻به نظر توکویل، تعدد احزاب نمودار سازمانیافتگی منافعی است که برای بحث عملی از مشکلات موجود جامعه آمادگی دارند. همچنین وی از آزادی تشکیل انجمنها و استفاده عملی از این آزادی، یعنی کثرت سازمانهای اختیاری؛ که در حراست از آزادی سهیم هستند نام میبرد
☑️فردگرایی:به نظر توکویل جهان مدرن، جهانی دموکراتیک است و دیگر امکان تأسیس اقتدار مشروع بر مبنایی غیر از دموکراسی از میان رفته است. دموکراسی نیازمند پیوندهای مدنی و انجمنهای اجتماعی واسط میان فرد و حکومت است. در غیاب جامعه مدنی و انجمنهای اجتماعی، وضعی مستقر میگردد که توکویل آن را تفرد مینامد. یعنی انزوا و ذرهگونه شدن فرد در جامعهای است که بعدها جامعه تودهای خوانده شده است
@cafe_andishe95
☑️فردگرایی،دموکراسی،آزادی از منظر الکسی دوتوکویل فیلسوف لیبرال دموکرات☑️
ادامه/
📍وی در جلد دوم کتاب دموکراسی به توصیف ماهیت روابط اجتماعی در جوامع دموکراتیک پرداخته است. برای اینکار، او از اصطلاح فردگرایی استفاده کرده است. توکویل به وضعیتی اشاره داشت که در آن مردم از جامعه جدا میشوند، کنارهگیری میکنند، یا منافع جامعه بزرگتر را به دلیل خودخواهی نادیده میگیرند. فردگرایی احساسی ملایم و سنجیده است که هر شهروند را به جدا کردن خود از توده همگنانش و کنارهگیری از دایره خانواده و دوستان متمایل میکند، او با این جامعه کوچکی که مطابق میل و سلیقهاش تشکیل شده است جامعه بزرگتر را ترک میگوید و آن را به حال خود رها میکند. نگرانی توکویل در اینجا این است که با این کار، مردم به جامعه بزرگتر پشت میکنند و از پذیرفتن وظایف شهروندی سر باز میزنند، وظایفی که الزامات و تعهداتش فراتر از قلمرو نزدیکان است و به افرادی که نمیشناسند گسترش مییابد. بنابراین خطر فردگرایی این است که هر کس تا ابد تنها به حال خود رها میشود و این خطر وجود دارد که در تنهایی دل خویش زندانی شود
🔰میان جامعهشناسان، توکویل سه ویژگی اصیل دارد:
1- توکویل نه مانند کنت تعریف جامعه مدرن را بر اساس صنعت میگذارد، نه مثل مارکس بنای جامعه مدرن را بر سرمایهداری. وی جامعه مدرن را بر پایه برابری شرایط زندگی مردم، استوار میکند.
2- توکویل، برخلاف اگوست کنت و مارکس، دیدگاهی را که در قبال تاریخ و آینده جوامع غربی برمیگزیند دیدگاه اصالت احتمال است. یعنی نمیگوید که قطعاً یک نهضت جبری به سوی یک رژیم پوزیتیوستی یا سوسیالیستی در جولان است؛ بلکه میگوید مسلم است که بعضی حرکات ادامه خواهد یافت، بعضی نهادها مضمحل شده است (مانند آریستوکراسی مبتنیبر زمینداری).
3- خصوصیت مهم دیگری که دارد و به همین دلیل نیز بارها مورد انتقاد قرار گرفته است این است که توکویل سیاست را تابع و پیرو اقتصاد نمیداند
از مقاله ا.رحیمی
@cafe_andishe95
ادامه/
📍وی در جلد دوم کتاب دموکراسی به توصیف ماهیت روابط اجتماعی در جوامع دموکراتیک پرداخته است. برای اینکار، او از اصطلاح فردگرایی استفاده کرده است. توکویل به وضعیتی اشاره داشت که در آن مردم از جامعه جدا میشوند، کنارهگیری میکنند، یا منافع جامعه بزرگتر را به دلیل خودخواهی نادیده میگیرند. فردگرایی احساسی ملایم و سنجیده است که هر شهروند را به جدا کردن خود از توده همگنانش و کنارهگیری از دایره خانواده و دوستان متمایل میکند، او با این جامعه کوچکی که مطابق میل و سلیقهاش تشکیل شده است جامعه بزرگتر را ترک میگوید و آن را به حال خود رها میکند. نگرانی توکویل در اینجا این است که با این کار، مردم به جامعه بزرگتر پشت میکنند و از پذیرفتن وظایف شهروندی سر باز میزنند، وظایفی که الزامات و تعهداتش فراتر از قلمرو نزدیکان است و به افرادی که نمیشناسند گسترش مییابد. بنابراین خطر فردگرایی این است که هر کس تا ابد تنها به حال خود رها میشود و این خطر وجود دارد که در تنهایی دل خویش زندانی شود
🔰میان جامعهشناسان، توکویل سه ویژگی اصیل دارد:
1- توکویل نه مانند کنت تعریف جامعه مدرن را بر اساس صنعت میگذارد، نه مثل مارکس بنای جامعه مدرن را بر سرمایهداری. وی جامعه مدرن را بر پایه برابری شرایط زندگی مردم، استوار میکند.
2- توکویل، برخلاف اگوست کنت و مارکس، دیدگاهی را که در قبال تاریخ و آینده جوامع غربی برمیگزیند دیدگاه اصالت احتمال است. یعنی نمیگوید که قطعاً یک نهضت جبری به سوی یک رژیم پوزیتیوستی یا سوسیالیستی در جولان است؛ بلکه میگوید مسلم است که بعضی حرکات ادامه خواهد یافت، بعضی نهادها مضمحل شده است (مانند آریستوکراسی مبتنیبر زمینداری).
3- خصوصیت مهم دیگری که دارد و به همین دلیل نیز بارها مورد انتقاد قرار گرفته است این است که توکویل سیاست را تابع و پیرو اقتصاد نمیداند
از مقاله ا.رحیمی
@cafe_andishe95
عکس تبلیغی در سیستان و بلوچستان برای نرمالیزهکردن فقر و محرومیت
@cafe_andishe95
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
عکس تبلیغی در سیستان و بلوچستان برای نرمالیزهکردن فقر و محرومیت @cafe_andishe95
⚫️نرمالیزاسیون فقر و محرومیت!
در نظامهای توتالیتر آدمها میآیند و میروند. کسی که امروز تا مرتبهی قدیسان بالا رفته است فردا ممکن است مقهور دیکتاتور بشود و به زندان و یا اردوگاههای کار اجباری روان.
عکسها مدام ویرایش میشود و کسانی حذف میشوند و انقلابیان دیروز، خیانتکاران امروز میشوند؛ اما در هر حال باید نشان داده بشود که اوضاع نرمال است و همه چیز خوب پیش میرود.
اما گاهی «بهار پراگ»ی از راه میرسد و نشان میدهد که اوضاع بر وفق مراد دیکتاتور نیست.
گاهی دیماه ۱۳۹۶ از راه میرسد و فرقهی تبهکار در هر دو جناحش را مشوش میکند.
اینها برای فرقه تبهکار سم است و مقدمهای بر فروپاشی. اینها نشان میدهد که خلاف آنچه حکومت دیکتاتوری میخواهد نشان بدهد، اوضاع چندان نرمال نیست.
الکساندر دوبچک، یکی از رهبران «بهار پراگ» در ۱۹۶۸ در خاطرات خود مینویسد:
«قهرمانان انقلاب که به ما ستایش از ایشان را آموخته بودند، به ناگهان تبهکار اعلام میشدند و اعدام میگردیدند. در مدرسه به ما یاد میدادند که با عوضشدن حقیقت، که گاه یکشبه رخ میداد، صفحات مربوط را در کتابهای درسیمان پاره کنیم.» (خاطرات الکساندر دوبچک، ترجمه نازی عظیما،نشر فرزان روز ص ۴۷)
جامعه زیر سلطه حکومت تمامیتخواه، همیشه در «شرایط حساس کنونی» به سر میبرد اما اوضاع همیشه باید نرمال نشان داده بشود.انجام این نرمالیزاسیون بر عهده برخی فعالان سیاسی و روشنفکران و روزنامهنگاران و هنرمندان است.
مسکو یکی از بزرگترین ایرادهایی که به آثار«واسلاو هاول» میگیرد این است که این آثار سیاستی دارد علیه «سیاست عادیسازی» (نرمالیزاسیون). پس از «بهار پراگ» مسکو از روشنفکران و فعالان سیاسی وابسته در چکسلواکی میخواهد که این سیاست نرمالیزاسیون را پیش بگیرند؛ سیاست «همه چی آرومه، من چهقدر خوشبختم».
اگر نویسندهای مانند واسلاو هاول بخواهد مانعی سر راه این نرمالیزاسیون باشد، باید آثارش ممنوع بشود و خودش هم بدنام. وابسته به غرب نشان داده بشود و نوکر اجنبی.
جنایتکار حاکم نمیتواند خودش جنایت بکند و خودش هم این نرمالیزاسیون را انجام بدهد. کسی از او نمیپذیرد. بهتر است این کار مهم بر عهده روزنامهنگاران و هنرمندان و فعالان سیاسی باشد.
اینها باید به جهان نشان بدهند که علیرغم این سیاهنماییهایی که «دشمنان» نشان میدهند اوضاع خوب است و یا بد نیست.
از اینرو باید نشان داد که گذشتههای پیش از برآمدن نظام حاکم امروز، سیاه بوده و امروز با همهی سیاهیاش از گذشتههای «مجعول» به مراتب بهتر است.
حکومت توتالیتر، رماننویس، شاعر، فیلمساز، هنرمند، روزنامهنگار و حتا زندانی سیاسی خود را دارد که علیرغم همهی اختلافاتشان یک کار واحد را انجام میدهند؛ نرمالیزاسیون.
ب.مهرانی
@cafe_andishe95
در نظامهای توتالیتر آدمها میآیند و میروند. کسی که امروز تا مرتبهی قدیسان بالا رفته است فردا ممکن است مقهور دیکتاتور بشود و به زندان و یا اردوگاههای کار اجباری روان.
عکسها مدام ویرایش میشود و کسانی حذف میشوند و انقلابیان دیروز، خیانتکاران امروز میشوند؛ اما در هر حال باید نشان داده بشود که اوضاع نرمال است و همه چیز خوب پیش میرود.
اما گاهی «بهار پراگ»ی از راه میرسد و نشان میدهد که اوضاع بر وفق مراد دیکتاتور نیست.
گاهی دیماه ۱۳۹۶ از راه میرسد و فرقهی تبهکار در هر دو جناحش را مشوش میکند.
اینها برای فرقه تبهکار سم است و مقدمهای بر فروپاشی. اینها نشان میدهد که خلاف آنچه حکومت دیکتاتوری میخواهد نشان بدهد، اوضاع چندان نرمال نیست.
الکساندر دوبچک، یکی از رهبران «بهار پراگ» در ۱۹۶۸ در خاطرات خود مینویسد:
«قهرمانان انقلاب که به ما ستایش از ایشان را آموخته بودند، به ناگهان تبهکار اعلام میشدند و اعدام میگردیدند. در مدرسه به ما یاد میدادند که با عوضشدن حقیقت، که گاه یکشبه رخ میداد، صفحات مربوط را در کتابهای درسیمان پاره کنیم.» (خاطرات الکساندر دوبچک، ترجمه نازی عظیما،نشر فرزان روز ص ۴۷)
جامعه زیر سلطه حکومت تمامیتخواه، همیشه در «شرایط حساس کنونی» به سر میبرد اما اوضاع همیشه باید نرمال نشان داده بشود.انجام این نرمالیزاسیون بر عهده برخی فعالان سیاسی و روشنفکران و روزنامهنگاران و هنرمندان است.
مسکو یکی از بزرگترین ایرادهایی که به آثار«واسلاو هاول» میگیرد این است که این آثار سیاستی دارد علیه «سیاست عادیسازی» (نرمالیزاسیون). پس از «بهار پراگ» مسکو از روشنفکران و فعالان سیاسی وابسته در چکسلواکی میخواهد که این سیاست نرمالیزاسیون را پیش بگیرند؛ سیاست «همه چی آرومه، من چهقدر خوشبختم».
اگر نویسندهای مانند واسلاو هاول بخواهد مانعی سر راه این نرمالیزاسیون باشد، باید آثارش ممنوع بشود و خودش هم بدنام. وابسته به غرب نشان داده بشود و نوکر اجنبی.
جنایتکار حاکم نمیتواند خودش جنایت بکند و خودش هم این نرمالیزاسیون را انجام بدهد. کسی از او نمیپذیرد. بهتر است این کار مهم بر عهده روزنامهنگاران و هنرمندان و فعالان سیاسی باشد.
اینها باید به جهان نشان بدهند که علیرغم این سیاهنماییهایی که «دشمنان» نشان میدهند اوضاع خوب است و یا بد نیست.
از اینرو باید نشان داد که گذشتههای پیش از برآمدن نظام حاکم امروز، سیاه بوده و امروز با همهی سیاهیاش از گذشتههای «مجعول» به مراتب بهتر است.
حکومت توتالیتر، رماننویس، شاعر، فیلمساز، هنرمند، روزنامهنگار و حتا زندانی سیاسی خود را دارد که علیرغم همهی اختلافاتشان یک کار واحد را انجام میدهند؛ نرمالیزاسیون.
ب.مهرانی
@cafe_andishe95
#پاسخ_به_تاریخ
#محمد_رضا_پهلوی
خیلی ها مرا سرزنش می کنند که چرا حکومت نظامی را بصورت واقعی اجرا نکردم و چرا با کمی خونریزی ، از نابودی ایران جلوگیری ننمودم؟
پاسخ من اینست که یک پادشاه حق ندارد تاج و تخت خود را به قیمت ریختن خون هم میهنانش حفظ کند ؛ یک دیکتاتور می تواند حکومت را بنام مرامی که مدافع آن است با خونریزی نگاه دارد اما پادشاه یک دیکتاتور نیست بلکه میان *پادشاه و ملت* پیوندی ناگسستنی وجود دارد.
من می خواستم به هر قیمتی که شده از خشونت اجتناب کنم ؛ برای همین به این نتیجه رسیدم که شاید یک دولت با عضویت گروهی از رهبران مخالف بتواند به آشوب و نابودی ایران پایان دهد اما مخالفین هم مانند من واقعا به فکر ایران بودند؟
@cafe_andishe95
#محمد_رضا_پهلوی
خیلی ها مرا سرزنش می کنند که چرا حکومت نظامی را بصورت واقعی اجرا نکردم و چرا با کمی خونریزی ، از نابودی ایران جلوگیری ننمودم؟
پاسخ من اینست که یک پادشاه حق ندارد تاج و تخت خود را به قیمت ریختن خون هم میهنانش حفظ کند ؛ یک دیکتاتور می تواند حکومت را بنام مرامی که مدافع آن است با خونریزی نگاه دارد اما پادشاه یک دیکتاتور نیست بلکه میان *پادشاه و ملت* پیوندی ناگسستنی وجود دارد.
من می خواستم به هر قیمتی که شده از خشونت اجتناب کنم ؛ برای همین به این نتیجه رسیدم که شاید یک دولت با عضویت گروهی از رهبران مخالف بتواند به آشوب و نابودی ایران پایان دهد اما مخالفین هم مانند من واقعا به فکر ایران بودند؟
@cafe_andishe95
عمدهی چپها از گذشته تا کنون کارشان دفاع از دیکتاتورهای جنایتکار جهان است. شما به حجم دفاع چپها از استالین، کاسترو، چاوز، مائو و لنین دیگر جنایتکاران از جمله جمهوریاسلامی نظر کنید تا صحت این مدعا را دریابید. دفاع برنی سندرز از مورالس نیز در همین راستا قابل درک است. مهرانی
@cafe_andishe95
@cafe_andishe95
🌐اصلاحطلبی ایرانی و تخریب مفاهیم
📍وقتی اصلاحطلبان سخن از «مبارزه خشونتپرهیز» میگویند دروغ میگویند. آنها از مبارزهی بیخشونت، تنها و تنها خشونتپرهیزی را گرفتهاند و مبارزه را وانهادهاند چراکه مبارز خشونتپرهیز در وهله اول مبارز است و بعد به عنوان روش مبارزه، خشونتپرهیزی را برمیگزیند. اصلاحطلبان، بیعرضگی و تلاش و برای حفظ وضع وجود به هر قیمت را نامْ مبارزه بیخشونت نهادهاند.
یک مبارز ِ خشونتپرهیز از این رو از خشونت - جز در دفاع مشروع- گریزان است که این شیوه را برای رسیدن به آزادی و دموکراسی پایدار و حقوق بشر کارآمدتر میداند. او در نخستین هدف خواهان تغییر وضع موجود است.
شما کافی است به زندگی و شیوهی مبارزهی مبارزان بزرگ خشونتپرهیز و رهبران مقاومت مدنی و سخنان آنها دقت کنید تا تفاوتها را در بیابید.
کارل ریموند پوپر، به عنوان یک متفکر لیبرال و اصلاحطلب در کتاب معروف خود، «جامعه باز و دشمنان آن» صص ۹۵۸ - ۹۵۷ چنین میآورد:
«چنین نیست که من در همه احوال و در کلیه شرایط، مخالف انقلاب خشونتبار باشم. من هم مانند برخی از متفکران مسیحی قرون وسطا و دوران رنسانس که کشتن حاکمان جبار را جایز میدانستند، بر این باورم که واقعا ممکن است در یک حکومت جابر و زورگو چارهای جز این نباشد و در چنین احوال، انقلاب خشونتبار را باید موجه شمرد. ولی همچنین معتقدم که یگانه هدف هر انقلابی از این قسم باید تاسیس دموکراسی باشد؛ و غرضم از دموکراسی چیزی مبهم و دو پهلو مانند حکومت مردم یا حکومت اکثریت نیست؛ منظورم مجموعهای از نهادها است… به سخن دیگر، خشونتگری فقط تحت حکومتهای جابر و زورگو موجه است که اصلاحات بدون خشونتگری را غیرممکن میسازند و یگانه هدف آن باید ایجاد شرایطی باشد که اصلاحات مسالمتآمیز در آن ممکن شود»
مهاتما گاندی به عنوان یکی از شناختهترین مبارزان بیخشونت میگوید:
«اگر دولتی، بیعدالتی بزرگی در حق افراد روا دارد، آنها باید بهطورکلی یا در مواردی خاص، از همکاری خودداری کنند تا حکومت از
شرارت دست بردارد. من به این نتیجه رسیدهام که در هر صورت، صدمه روانی یا فیزیکی گریزناپذیر است، اما بدون تحمل این صدمات، رسیدن به آزادی ممکن نیست.» (نامههای از زندان، اثر آدام میچنیک ص۷)
در جای دیگر گاندی میگوید:
«یقیناً من معتقدم که اگر قرار باشد اجبارا بین خشونت و ترس یکی را انتخاب بکنم، من خشونت را انتخاب خواهم کرد، زیرا به نظر من بهتر است هندوستان جهت دفاع از شرافت خود به اسلحه دست ببرد تا اینکه مانند پرستوها تماشاچی باقی مانده و به ننگ تماشاچیبودن تن در دهد...منظور از عدم خشونت مقاومت ارادی کامل انسان در برابر اراده متجاوز است.»
نگاه به زندگی و مبارزه و سخنان بزرگان دیگری مانند نلسون ماندلا، واسلاو هاول، مارتین لوترکینگ و دیگر مبارزان خشونتپرهیز در جهان گواه آن است که اصلاحطلبان در جمهوریاسلامی تنها خواهان تداوم و دوام جمهوریاسلامی هستند و زبونی و خواری را به نام خشونتپرهیزی به مردم قالب میکنند.
ب.مهرانی
@cafe_andishe95
📍وقتی اصلاحطلبان سخن از «مبارزه خشونتپرهیز» میگویند دروغ میگویند. آنها از مبارزهی بیخشونت، تنها و تنها خشونتپرهیزی را گرفتهاند و مبارزه را وانهادهاند چراکه مبارز خشونتپرهیز در وهله اول مبارز است و بعد به عنوان روش مبارزه، خشونتپرهیزی را برمیگزیند. اصلاحطلبان، بیعرضگی و تلاش و برای حفظ وضع وجود به هر قیمت را نامْ مبارزه بیخشونت نهادهاند.
یک مبارز ِ خشونتپرهیز از این رو از خشونت - جز در دفاع مشروع- گریزان است که این شیوه را برای رسیدن به آزادی و دموکراسی پایدار و حقوق بشر کارآمدتر میداند. او در نخستین هدف خواهان تغییر وضع موجود است.
شما کافی است به زندگی و شیوهی مبارزهی مبارزان بزرگ خشونتپرهیز و رهبران مقاومت مدنی و سخنان آنها دقت کنید تا تفاوتها را در بیابید.
کارل ریموند پوپر، به عنوان یک متفکر لیبرال و اصلاحطلب در کتاب معروف خود، «جامعه باز و دشمنان آن» صص ۹۵۸ - ۹۵۷ چنین میآورد:
«چنین نیست که من در همه احوال و در کلیه شرایط، مخالف انقلاب خشونتبار باشم. من هم مانند برخی از متفکران مسیحی قرون وسطا و دوران رنسانس که کشتن حاکمان جبار را جایز میدانستند، بر این باورم که واقعا ممکن است در یک حکومت جابر و زورگو چارهای جز این نباشد و در چنین احوال، انقلاب خشونتبار را باید موجه شمرد. ولی همچنین معتقدم که یگانه هدف هر انقلابی از این قسم باید تاسیس دموکراسی باشد؛ و غرضم از دموکراسی چیزی مبهم و دو پهلو مانند حکومت مردم یا حکومت اکثریت نیست؛ منظورم مجموعهای از نهادها است… به سخن دیگر، خشونتگری فقط تحت حکومتهای جابر و زورگو موجه است که اصلاحات بدون خشونتگری را غیرممکن میسازند و یگانه هدف آن باید ایجاد شرایطی باشد که اصلاحات مسالمتآمیز در آن ممکن شود»
مهاتما گاندی به عنوان یکی از شناختهترین مبارزان بیخشونت میگوید:
«اگر دولتی، بیعدالتی بزرگی در حق افراد روا دارد، آنها باید بهطورکلی یا در مواردی خاص، از همکاری خودداری کنند تا حکومت از
شرارت دست بردارد. من به این نتیجه رسیدهام که در هر صورت، صدمه روانی یا فیزیکی گریزناپذیر است، اما بدون تحمل این صدمات، رسیدن به آزادی ممکن نیست.» (نامههای از زندان، اثر آدام میچنیک ص۷)
در جای دیگر گاندی میگوید:
«یقیناً من معتقدم که اگر قرار باشد اجبارا بین خشونت و ترس یکی را انتخاب بکنم، من خشونت را انتخاب خواهم کرد، زیرا به نظر من بهتر است هندوستان جهت دفاع از شرافت خود به اسلحه دست ببرد تا اینکه مانند پرستوها تماشاچی باقی مانده و به ننگ تماشاچیبودن تن در دهد...منظور از عدم خشونت مقاومت ارادی کامل انسان در برابر اراده متجاوز است.»
نگاه به زندگی و مبارزه و سخنان بزرگان دیگری مانند نلسون ماندلا، واسلاو هاول، مارتین لوترکینگ و دیگر مبارزان خشونتپرهیز در جهان گواه آن است که اصلاحطلبان در جمهوریاسلامی تنها خواهان تداوم و دوام جمهوریاسلامی هستند و زبونی و خواری را به نام خشونتپرهیزی به مردم قالب میکنند.
ب.مهرانی
@cafe_andishe95
▪️بدترین کسان، آنانی هستند همچون #آدولف_آیشمن (مامور اصلی پاکسازی یهودیان در جنگ جهانی دوم با عنوان برنامه "راه حل نهایی" یا هولوکاست که منجر به کشتار صدها هزار انسان بیگناه گردید) که هرگز زحمت آشنایی با آن #خویشتن_درونی را به خود نداده اند . آیشمن از نظر روانی به علت فقدان #تخیل نمیتوانست مجسم کند که قربانیانش چه #رنجی می کشند!
«قوه تخیل» نیرویی است که انسان را قادر می سازد در نزد خودش ، در عالم ذهن ، ابعاد انسانی و اخلاقی، #تبهکاری را چون واقعیتی ملموس مجسم کند. آیشمنِ عاجز از تفکر، نمی توانست در درون با خودش ، وارد بحث و گفتگو شود. من به ظاهر یکی بیش نیستم ، اما واقعا پیش از یکی هستم. من خویشتنی دارم و با این خویشتن مرتبطم. این خویشتن وهم و پندار و پوچ نیست. زیرا با من سخن می گوید و صدایش را به گوش من می رساند. من با خود سخن میگویم وبه این معنی در من کس دیگری نیز هست و ما دوتاییم.
#من و #خویشتن من ممکن است با هم سازگار یا ناسازگار باشیم. من اگر با دیگران هم عقیده نباشم می توانم به آنها پشت کنم و به راه خود روم، اما نمی توانم به خویشتن پشت کنم . اگر بدی کنم محکوم هستم که با آن بدکار «هم بودی» و «همزیستی» تحمل ناپذیری داشته باشم و هرگز نتوانم از چنگ آن رها شوم. حقیقت آن است که #شرارت و #بدکاری، عزت نفس و کرامت ما را نزد خودمان نابود می کند.
📚هانا آرنت
@cafe_andishe95
«قوه تخیل» نیرویی است که انسان را قادر می سازد در نزد خودش ، در عالم ذهن ، ابعاد انسانی و اخلاقی، #تبهکاری را چون واقعیتی ملموس مجسم کند. آیشمنِ عاجز از تفکر، نمی توانست در درون با خودش ، وارد بحث و گفتگو شود. من به ظاهر یکی بیش نیستم ، اما واقعا پیش از یکی هستم. من خویشتنی دارم و با این خویشتن مرتبطم. این خویشتن وهم و پندار و پوچ نیست. زیرا با من سخن می گوید و صدایش را به گوش من می رساند. من با خود سخن میگویم وبه این معنی در من کس دیگری نیز هست و ما دوتاییم.
#من و #خویشتن من ممکن است با هم سازگار یا ناسازگار باشیم. من اگر با دیگران هم عقیده نباشم می توانم به آنها پشت کنم و به راه خود روم، اما نمی توانم به خویشتن پشت کنم . اگر بدی کنم محکوم هستم که با آن بدکار «هم بودی» و «همزیستی» تحمل ناپذیری داشته باشم و هرگز نتوانم از چنگ آن رها شوم. حقیقت آن است که #شرارت و #بدکاری، عزت نفس و کرامت ما را نزد خودمان نابود می کند.
📚هانا آرنت
@cafe_andishe95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
پدر تاجدارم
چهل سال دروغ گفتند و مرتجعین سرخ و سیاه سعی کردند تاریخ را وارونه جلوه دهند!
اما خواندیم آنچه را که باید میخواندیم و حقیقت پشت ابر نماند!
از لابلای تاریخ حقیقت را بیرون کشیدیم و فهمیدیم تو #کورش_زمانه بودی!
نسلی تو را شناخت و عاشقت شد که هرگز تو را ندید!
از قضاوت بی رحمانه و سخت تاریخ سربلند بیرون آمدین!
به داشتن پادشاهی چون شما تا روزی که نفس میکشیم افتخار خواهیم کرد!
شما معنای انسانیت و میهن دوستی بودین!
#یادت_جاودان است
@cafe_andishe95
چهل سال دروغ گفتند و مرتجعین سرخ و سیاه سعی کردند تاریخ را وارونه جلوه دهند!
اما خواندیم آنچه را که باید میخواندیم و حقیقت پشت ابر نماند!
از لابلای تاریخ حقیقت را بیرون کشیدیم و فهمیدیم تو #کورش_زمانه بودی!
نسلی تو را شناخت و عاشقت شد که هرگز تو را ندید!
از قضاوت بی رحمانه و سخت تاریخ سربلند بیرون آمدین!
به داشتن پادشاهی چون شما تا روزی که نفس میکشیم افتخار خواهیم کرد!
شما معنای انسانیت و میهن دوستی بودین!
#یادت_جاودان است
@cafe_andishe95
■ در سیاست و طبابت
هر کس وعده زیاد بدهد،
شارلاتان است ...!
#کارل_پوپر فیلسوف لیبرال دموکرات
@cafe_andishe95
هر کس وعده زیاد بدهد،
شارلاتان است ...!
#کارل_پوپر فیلسوف لیبرال دموکرات
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم pinned «☑️فردگرایی،دموکراسی،آزادی از منظر الکسی دوتوکویل فیلسوف لیبرال دموکرات☑️ 📍الکسی دو توکویل با نام کامل الکسی شارل آنری موریس کلرل دو توکویل، یکی از مهمترین متفکران قرن نوزدهم فرانسه است. وی تاریخدان، حقوقدان، فیلسوف، سیاستمدار و یکی از موسسین جامعهشناسی…»
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بخشی از فیلم "مُهر هفتم" شاهکار اینگمار برگمن کارگردان بزرگ سوئدی
📍پرسش در باب ایمان و خدا
@cafe_andishe95
📍پرسش در باب ایمان و خدا
@cafe_andishe95
💢فرم اندیشه اسطوره ایی و علمی🔬
💢سوژه و ابژه (شناسنده وموضوع شناختني)
براي شناخت فرم انديشه ي اسطوره اي بايد آن را با فرم انديشه علمي- تجربي مقابله و مقايسه كرد. انسان براي دستيابي به علم ناگزير است از ميان تاثرات حسي ناپايدار و سيال و تفكيك ناشده اي كه از طريق
حواس خود از جهان خارج دريافت مي دارد، روابط يا نسبت هاي تغيرناپذيري را كشف كند .اين نسبت ها يا روابط پايدار، ساخت تغيير ناپذير "ابژه" و چارچوب آن را تشكيل مي دهند. انديشه علمي انتقادي،مفهوم"ابژه" را تا مبادي عقلاني آن دنبال مي كند و مي كوشد تا قطعيت وجود آن را به روابط تغيير ناپذير، و بويژه به مقدار و عدد ، تحول كند. زيرا همين دو نسبت، واقعيت اشياي تجربه شده را تبييين مي كنند.
🔻بنابراين هر ادراكي از شيي تجربي يا واقع هاي تجربي مستلزم چنين ارزيابي انتقادي است. انديشه علمي منطقي ، عناصر تغييرناپذير را از عناصر متغير، و امور عرضي را از امور اساسي و ضروري باز مي شناسد،
و هر امر تجربي را نه به خودي خود يا آنچه بي واسطه ارائ همي دهد، بلكه در ارتباط با تجربه، به منزلهء كل مي سنجد و مي آزمايد .اين امر تجربي چنانچه در ارتباط با كل تجربه تاييد شد، به قلمرو واقعيت
پذيرفته و وجود عيني آن مشخص مي شود. انديشه علمي اين شيوهء انتقادي را در برابر تاثرات حسي(و نيز امور واقع اجتماعي و تاريخي) و پديدارهاي فيزيكي همواره نگاه مي دارد؛ شايد بعدها روشن شود عناصري را كه پايدا رمي پنداشت، به طور نسبي پايدارند و وجودشان به « عناصر پايدارتري »وابسته است.در انديشه علمي، با پيروي ا زاين شيوه انتقادي، مر زميان « سوژه »و « ابژه »از همان آغاز شكل ثابتي نم ييابد بلكه با تداوم تجربه و دستيابي به اصول نظري علمي همواره دستخوش تغيير است. آنچه را واقعيت عيني مي ناميم تنها به دنبال فراگرد عقلاني گزينش و سنجش تاثرات حسي(يا رويدادهاي اجتماعي و تاريخي) و تحليل و
تركيب آنهاست كه شكل نهايي به خود مي گيرد. بايد به ياد داشت كه اين فراگرد پيوسته تكرار مي شود و
واقعيت عيني(خواه فيزيكي، خواه اجتماعي) مجدداً مورد سنجش و ارزيابي قرار مي گيرد.خصلت
اساسي اين فراگرد عقلاني، شيوه انتقادي آن است. اما خصلت اساسي انديشه اسطوره اي، شيوه عاطفي اش است. برخورد انديشهء اسطور هاي با جهان، در حقيقت همچون برخورد « تو » با « من » است و بنابراين رويارويي حيات است با حيات. در انديشه اسطور ه اي فرد جزء جدايي ناپذير اجتماع است و اجتماع نيز در
بستر طبيعت قرار دارد و وابسته به نيروهاي آن است. برخي از اين نيروها با انسان(يا اجتماع او) سر سازگاري
دارند و در موقع لزوم به ياري او مي آيند و برخي ديگر، با او دشمني مي ورزند. بنابراين جهان از دو دسته
نيروي دوست و دشمن فراهم آمده است.
@cafe_andishe95
💢سوژه و ابژه (شناسنده وموضوع شناختني)
براي شناخت فرم انديشه ي اسطوره اي بايد آن را با فرم انديشه علمي- تجربي مقابله و مقايسه كرد. انسان براي دستيابي به علم ناگزير است از ميان تاثرات حسي ناپايدار و سيال و تفكيك ناشده اي كه از طريق
حواس خود از جهان خارج دريافت مي دارد، روابط يا نسبت هاي تغيرناپذيري را كشف كند .اين نسبت ها يا روابط پايدار، ساخت تغيير ناپذير "ابژه" و چارچوب آن را تشكيل مي دهند. انديشه علمي انتقادي،مفهوم"ابژه" را تا مبادي عقلاني آن دنبال مي كند و مي كوشد تا قطعيت وجود آن را به روابط تغيير ناپذير، و بويژه به مقدار و عدد ، تحول كند. زيرا همين دو نسبت، واقعيت اشياي تجربه شده را تبييين مي كنند.
🔻بنابراين هر ادراكي از شيي تجربي يا واقع هاي تجربي مستلزم چنين ارزيابي انتقادي است. انديشه علمي منطقي ، عناصر تغييرناپذير را از عناصر متغير، و امور عرضي را از امور اساسي و ضروري باز مي شناسد،
و هر امر تجربي را نه به خودي خود يا آنچه بي واسطه ارائ همي دهد، بلكه در ارتباط با تجربه، به منزلهء كل مي سنجد و مي آزمايد .اين امر تجربي چنانچه در ارتباط با كل تجربه تاييد شد، به قلمرو واقعيت
پذيرفته و وجود عيني آن مشخص مي شود. انديشه علمي اين شيوهء انتقادي را در برابر تاثرات حسي(و نيز امور واقع اجتماعي و تاريخي) و پديدارهاي فيزيكي همواره نگاه مي دارد؛ شايد بعدها روشن شود عناصري را كه پايدا رمي پنداشت، به طور نسبي پايدارند و وجودشان به « عناصر پايدارتري »وابسته است.در انديشه علمي، با پيروي ا زاين شيوه انتقادي، مر زميان « سوژه »و « ابژه »از همان آغاز شكل ثابتي نم ييابد بلكه با تداوم تجربه و دستيابي به اصول نظري علمي همواره دستخوش تغيير است. آنچه را واقعيت عيني مي ناميم تنها به دنبال فراگرد عقلاني گزينش و سنجش تاثرات حسي(يا رويدادهاي اجتماعي و تاريخي) و تحليل و
تركيب آنهاست كه شكل نهايي به خود مي گيرد. بايد به ياد داشت كه اين فراگرد پيوسته تكرار مي شود و
واقعيت عيني(خواه فيزيكي، خواه اجتماعي) مجدداً مورد سنجش و ارزيابي قرار مي گيرد.خصلت
اساسي اين فراگرد عقلاني، شيوه انتقادي آن است. اما خصلت اساسي انديشه اسطوره اي، شيوه عاطفي اش است. برخورد انديشهء اسطور هاي با جهان، در حقيقت همچون برخورد « تو » با « من » است و بنابراين رويارويي حيات است با حيات. در انديشه اسطور ه اي فرد جزء جدايي ناپذير اجتماع است و اجتماع نيز در
بستر طبيعت قرار دارد و وابسته به نيروهاي آن است. برخي از اين نيروها با انسان(يا اجتماع او) سر سازگاري
دارند و در موقع لزوم به ياري او مي آيند و برخي ديگر، با او دشمني مي ورزند. بنابراين جهان از دو دسته
نيروي دوست و دشمن فراهم آمده است.
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
💢فرم اندیشه اسطوره ایی و علمی🔬 💢سوژه و ابژه (شناسنده وموضوع شناختني) براي شناخت فرم انديشه ي اسطوره اي بايد آن را با فرم انديشه علمي- تجربي مقابله و مقايسه كرد. انسان براي دستيابي به علم ناگزير است از ميان تاثرات حسي ناپايدار و سيال و تفكيك ناشده اي كه از…
🔅تمايز ميان انديشهء علمي وانديشهء اسطور ه ایي🔅
از همين جا تمايز ميان انديشهء علمي و انديشهء اسطوره اي آغاز مي شود. انديشهء علمي، هر شيء يا هر پديدار طبيعي را جزئي از يك گروه يا مجموعه مي داند كه خصلتي همانند اشيا يا پديدارهاي نظير خود
دارد. بنابراين علم ، اشيا يا رويدادها را اجزايی مي شناسند كه از قوانين كلي تبعيت مي كنند و به همين علت رفتار آنها، تحت شرايط معلوم، قابل پيش بيني است
اما انديشه ي اسطوره اي پديدارها را به منزله
« تو »مي پندارد .اين « تو » بي همتا و يگانه است و ويژگي غير قابل پيش بيني هر فرد بي همتا را داراست وجودی است كه تا آنجا شناختي است كه خود را متجلي سازد.« تو »را نمي توان درك كرد يا درباره اش انديشيد،بلكه بايد در رابطه اي فعال و متقابل به طور عاطفي تجرب هاش كرد. در انديشه اسطور هاي همه پديدارهاي طبيعي ، همچون رعد و برق ، سقوط اجسام، خشكسالي، جزر و مد و جز اينها به منزله « تو »هستند.این "تو"در اینجا بر سر مِهر است و آنجا بر سر کین و از همين روست كه انديشه اسطوره اي براي هميشه زنداني پديدارها مي ماند وميان بود و نمود و "ذهنیت"و "عینیت"تفاوتی قائل نمی شود واز كشف قوانين كلي حاكم بر پديدارها ناتوان است.
📍در انديشه علمي نظم وترتيب يك پديدار و ضرورت وجود آن، در ارتباط با كل نظام مفهومي سنجيده مي شود و همين كل، معيار ارزيابي حقيقت پديدار تجربي و "واقعی"كه در بر دارد قرار مي گيرد. بدين
ترتيب در سازمان و آرايش تئوريك جهان تجربه، هر امر جزئي، بي واسطه يا با واسطه، به يك امر كلي ارجاع مي گردد و در ارتباط با كل ارزيابي مي شود، مثلاً انديشهء اسطوره اي در برخورد با سقوط اجسام میان سقوط « اين »جسم در اين"جا"و "اکنون"با سقوط "آن"جسم در آن"جا"و "دیروز"ارتباطی نمی بیند.
وهر رويدادي را بي همتا مي داند؛ اما انديشهء علمي، سقوط هر جسمي را رويدادي نوعي قلمداد مي كند و
در پي كشف قانوني ب رمي آيد كه بر سقوط تمام اجسام حاكم باشد. هدف انديشهء علمي دستيابي به همين
تركيب كلي و جهانشمول است تا در آن، همه امور جزئي يا پديدارها در يكانگي تجربه درك شوند. اما براي رسيدن به اين تركيب كلي بايد از تجزيه و تحليل آغاز كرد. يعني پيش از آنكه محتويات تجربه،
منظم و مرتب شوند و به شكل يك كل منسجم درآيند بايد دگرگون شوند. براي اين كار نخست بايد آنها
را تجزيه كرد تا به عناصر بسيط رسيد، عناصري كه تاثر حسي ب يواسطه نمي تواند آنها را فرا چنگ آورد.
آن محتويات را نم يتوان تحت قاعده اي كلي و جهانشمول درآورد و متعين ساخت؛ زيرا سيال و تفكيك ناشده اند.براي يافتن نظمي پايدار در ميان پديدارها بايد به شالودۀ آنها راه یافت.مثلا حس لامسه،گرمي جسمي را حس مي كند؛ اما براي تبيين گرماي جسم مي بايد به قلمروي فراسوي پديدار گ رمي رفت.
فقط هنگامي كه جسم را متشكل از اتم و گرمي آن را معلول حركت اتم ها دانستيم، تبيين درستي از گرمي جسم ارائه داد ه ايم. بدون دستيابي به چنين عناصر اوليه و بسيط(مثلاً در مثال بالا اتم ها)، علم فاقد
شالوده خواهد بود؛ زيرا محتويات حسي تفكيك ناشده و تصاوير ادراك حسي، شالوده و اساسي براي
انديشهء علمي- تجربي ارائه نمي دهند. تركيبي كه تفكر تجربي براي حصول آن مي كوشد، هميشه مستلزم
تحليل است و فقط بر پايه تحليل، تركيب امكا نپذير مي شود. تركيب، تحليل ر اپيش فرض مي گيرد و هدف تحليل نيز هموار كردن راه براي تركيب است.
☑️یدالله موقن مترجم و نویسنده☑️
@cafe_andishe95
از همين جا تمايز ميان انديشهء علمي و انديشهء اسطوره اي آغاز مي شود. انديشهء علمي، هر شيء يا هر پديدار طبيعي را جزئي از يك گروه يا مجموعه مي داند كه خصلتي همانند اشيا يا پديدارهاي نظير خود
دارد. بنابراين علم ، اشيا يا رويدادها را اجزايی مي شناسند كه از قوانين كلي تبعيت مي كنند و به همين علت رفتار آنها، تحت شرايط معلوم، قابل پيش بيني است
اما انديشه ي اسطوره اي پديدارها را به منزله
« تو »مي پندارد .اين « تو » بي همتا و يگانه است و ويژگي غير قابل پيش بيني هر فرد بي همتا را داراست وجودی است كه تا آنجا شناختي است كه خود را متجلي سازد.« تو »را نمي توان درك كرد يا درباره اش انديشيد،بلكه بايد در رابطه اي فعال و متقابل به طور عاطفي تجرب هاش كرد. در انديشه اسطور هاي همه پديدارهاي طبيعي ، همچون رعد و برق ، سقوط اجسام، خشكسالي، جزر و مد و جز اينها به منزله « تو »هستند.این "تو"در اینجا بر سر مِهر است و آنجا بر سر کین و از همين روست كه انديشه اسطوره اي براي هميشه زنداني پديدارها مي ماند وميان بود و نمود و "ذهنیت"و "عینیت"تفاوتی قائل نمی شود واز كشف قوانين كلي حاكم بر پديدارها ناتوان است.
📍در انديشه علمي نظم وترتيب يك پديدار و ضرورت وجود آن، در ارتباط با كل نظام مفهومي سنجيده مي شود و همين كل، معيار ارزيابي حقيقت پديدار تجربي و "واقعی"كه در بر دارد قرار مي گيرد. بدين
ترتيب در سازمان و آرايش تئوريك جهان تجربه، هر امر جزئي، بي واسطه يا با واسطه، به يك امر كلي ارجاع مي گردد و در ارتباط با كل ارزيابي مي شود، مثلاً انديشهء اسطوره اي در برخورد با سقوط اجسام میان سقوط « اين »جسم در اين"جا"و "اکنون"با سقوط "آن"جسم در آن"جا"و "دیروز"ارتباطی نمی بیند.
وهر رويدادي را بي همتا مي داند؛ اما انديشهء علمي، سقوط هر جسمي را رويدادي نوعي قلمداد مي كند و
در پي كشف قانوني ب رمي آيد كه بر سقوط تمام اجسام حاكم باشد. هدف انديشهء علمي دستيابي به همين
تركيب كلي و جهانشمول است تا در آن، همه امور جزئي يا پديدارها در يكانگي تجربه درك شوند. اما براي رسيدن به اين تركيب كلي بايد از تجزيه و تحليل آغاز كرد. يعني پيش از آنكه محتويات تجربه،
منظم و مرتب شوند و به شكل يك كل منسجم درآيند بايد دگرگون شوند. براي اين كار نخست بايد آنها
را تجزيه كرد تا به عناصر بسيط رسيد، عناصري كه تاثر حسي ب يواسطه نمي تواند آنها را فرا چنگ آورد.
آن محتويات را نم يتوان تحت قاعده اي كلي و جهانشمول درآورد و متعين ساخت؛ زيرا سيال و تفكيك ناشده اند.براي يافتن نظمي پايدار در ميان پديدارها بايد به شالودۀ آنها راه یافت.مثلا حس لامسه،گرمي جسمي را حس مي كند؛ اما براي تبيين گرماي جسم مي بايد به قلمروي فراسوي پديدار گ رمي رفت.
فقط هنگامي كه جسم را متشكل از اتم و گرمي آن را معلول حركت اتم ها دانستيم، تبيين درستي از گرمي جسم ارائه داد ه ايم. بدون دستيابي به چنين عناصر اوليه و بسيط(مثلاً در مثال بالا اتم ها)، علم فاقد
شالوده خواهد بود؛ زيرا محتويات حسي تفكيك ناشده و تصاوير ادراك حسي، شالوده و اساسي براي
انديشهء علمي- تجربي ارائه نمي دهند. تركيبي كه تفكر تجربي براي حصول آن مي كوشد، هميشه مستلزم
تحليل است و فقط بر پايه تحليل، تركيب امكا نپذير مي شود. تركيب، تحليل ر اپيش فرض مي گيرد و هدف تحليل نيز هموار كردن راه براي تركيب است.
☑️یدالله موقن مترجم و نویسنده☑️
@cafe_andishe95
لیبراسیون/لیبرالیسم
🔅تمايز ميان انديشهء علمي وانديشهء اسطور ه ایي🔅 از همين جا تمايز ميان انديشهء علمي و انديشهء اسطوره اي آغاز مي شود. انديشهء علمي، هر شيء يا هر پديدار طبيعي را جزئي از يك گروه يا مجموعه مي داند كه خصلتي همانند اشيا يا پديدارهاي نظير خود دارد. بنابراين علم ،…
🔬فرم مشخص جهان علم🔬
📍 از طريق دو عمل معكوس تحليل و تركيب و همبستگي متقابل آنهاست كه جهان علم، فرم مشخص خود را مي يابد. در اينجا لازم است با آوردن مثالي موضوع را روشن كنيم؛هنگامي كه گلوله اي از دهانهء توپي به سوي هدف شليك مي شود، نخست سيري صعودي دارد و سپس سيري نزولي. مشاهده صرف از تعيين
دقيق مسير گلوله ناتوان است. اما اگر مجموعه شرايطي را كه به طور همزمان حركت گلوله را تحت تاثير
قرار مي دهند، از يكديگر جدا كنيم و سپس هر يك از آنها را، با در نظر گرفتن قوانين حاكم بر آن، جدا جدا بررسي نماييم، مي توانيم مسير گلوله را تعيين كنيم. يعني بايد نشان دهيم كه مسير گلوله به دو نيروي
مختلف وابسته است .اين دو نيرو، يكي ضربه اوليه و ديگري نيروي جاذبهء زمين است كه گلوله را به سوي مركز خود مي كشاند. پس از آنكه حركت گلوله را به اين دو مولفه تجزيه كرديم، مي توانيم با تركيب
مجدد آنها مسير گلوله را تعيين كنيم.
بدين ترتيب مي بينيم كه در قلمرو انديشهء علمي، مفهوم« عينيت »به تحليل مداوم عناصر تجربه و سپس تركيب مجدد آنها وابسته است. به هنگام تحليل، خرد، عناصر عرضي را از عناصر اساسي و ضروري، و
عناصر تغيير پذير را از عناصر تغيير ناپذير و پايدار تميز مي دهد .اين فراگرد گزينش عناصر تجربه، از ابزارهاي اساسي تفكر علمي است.
🔻اما انديشه اسطور هاي در جهان تصاوير زندگي مي كند، جهاني كه آن را كاملاً عيني مي داند، اما رابطهء اسطوره با اين جهان از آن حالت "بحرانی"كه سرآغاز تفكر علمي- انتقادي به شمار مي رود،هيچ نشانه اي،
در بر ندارد.
واقعيتي كه اسطوره را اشباع مي كند، واقعيتي تفكيك ناشده است و انديشه اسطوره اي فاقد ابزارهايي همچون گزينش و سنجش و تحليل و تركيب است تا بتواند « لحظه »را فرا ببرد، يعني آن را به گذشته يا آينده مرتبط كند؛ يا آن را به منزلهء يك امر جزئي به كل عناصر واقعيت ارتباط دهد، واين همان كاري است كه انديشه علمي بدان دست مي زند، يعني هر امر جزئي داده شده اي را به ديگر امور جزئي ارتباط مي دهد و سرانجام همگي آنها را تحت يك قانون عمومي يا يك فراگرد كلي در مي آورد. آگاهي
اسطوره اي اسير تاثر حسي و وجود لحظ هاي آ نمي شود و بدين ترتيب زنداني پديدار صر ف مي گردد؛ نه انگيزه اي دارد و نه ابزاري، كه آنچه را در اين « جا »و« اكنون » ارائه مي شود، بسنجد و عينيت آن را با ارزيابي به وسيلهء آن چيزي كه در اين « جا »و« اكنون »ارائه نشده، يعني چيزي كه متعلق به گذشته و آينده است محدود كند و متعين سازد. و اگر اين معياركه آن را ميانجيگرانه مي ناميم و اساس انديشه علمي-انتقادي را تشكيل مي دهد در كار نباشد، تمامي « حقيقت »و واقعيت در « حضور »تاثر حسي محض محو مي شوند وهمهء پديدارها هم ارز و هم سطح مي گردند. در اينچا ديگر لايه ها و درجات مختلفي از واقعيت وجود ندارد. يعني عناصر اساسي و ضروري از عناصر عرَضي، و عناصر تغييرناپذير و پايدار از عناصر متغير و دگرگون شونده باز شناخته نمي شوند؛ در نتيجه، تصوير حاصل از واقعيت، سطحي و فاقد عمق است؛ و ميان امر جزئي و امر كلي، ميان جزء و كل، و ميان امر زودگذر و امر پايدار فرقي نيست.
🔻بنابراين انديشهء اسطوره اي نمي تواند ميان «ذهنیت» و «عینیت» ميان آرزو و تحقق آن، ميان شيءو تصوير آن ، ميان خواب و بيداري و ميان مرده و زنده فرقي قائل شود.
☑️یدالله موقن مترجم و نویسنده☑️
@cafe_andishe95
📍 از طريق دو عمل معكوس تحليل و تركيب و همبستگي متقابل آنهاست كه جهان علم، فرم مشخص خود را مي يابد. در اينجا لازم است با آوردن مثالي موضوع را روشن كنيم؛هنگامي كه گلوله اي از دهانهء توپي به سوي هدف شليك مي شود، نخست سيري صعودي دارد و سپس سيري نزولي. مشاهده صرف از تعيين
دقيق مسير گلوله ناتوان است. اما اگر مجموعه شرايطي را كه به طور همزمان حركت گلوله را تحت تاثير
قرار مي دهند، از يكديگر جدا كنيم و سپس هر يك از آنها را، با در نظر گرفتن قوانين حاكم بر آن، جدا جدا بررسي نماييم، مي توانيم مسير گلوله را تعيين كنيم. يعني بايد نشان دهيم كه مسير گلوله به دو نيروي
مختلف وابسته است .اين دو نيرو، يكي ضربه اوليه و ديگري نيروي جاذبهء زمين است كه گلوله را به سوي مركز خود مي كشاند. پس از آنكه حركت گلوله را به اين دو مولفه تجزيه كرديم، مي توانيم با تركيب
مجدد آنها مسير گلوله را تعيين كنيم.
بدين ترتيب مي بينيم كه در قلمرو انديشهء علمي، مفهوم« عينيت »به تحليل مداوم عناصر تجربه و سپس تركيب مجدد آنها وابسته است. به هنگام تحليل، خرد، عناصر عرضي را از عناصر اساسي و ضروري، و
عناصر تغيير پذير را از عناصر تغيير ناپذير و پايدار تميز مي دهد .اين فراگرد گزينش عناصر تجربه، از ابزارهاي اساسي تفكر علمي است.
🔻اما انديشه اسطور هاي در جهان تصاوير زندگي مي كند، جهاني كه آن را كاملاً عيني مي داند، اما رابطهء اسطوره با اين جهان از آن حالت "بحرانی"كه سرآغاز تفكر علمي- انتقادي به شمار مي رود،هيچ نشانه اي،
در بر ندارد.
واقعيتي كه اسطوره را اشباع مي كند، واقعيتي تفكيك ناشده است و انديشه اسطوره اي فاقد ابزارهايي همچون گزينش و سنجش و تحليل و تركيب است تا بتواند « لحظه »را فرا ببرد، يعني آن را به گذشته يا آينده مرتبط كند؛ يا آن را به منزلهء يك امر جزئي به كل عناصر واقعيت ارتباط دهد، واين همان كاري است كه انديشه علمي بدان دست مي زند، يعني هر امر جزئي داده شده اي را به ديگر امور جزئي ارتباط مي دهد و سرانجام همگي آنها را تحت يك قانون عمومي يا يك فراگرد كلي در مي آورد. آگاهي
اسطوره اي اسير تاثر حسي و وجود لحظ هاي آ نمي شود و بدين ترتيب زنداني پديدار صر ف مي گردد؛ نه انگيزه اي دارد و نه ابزاري، كه آنچه را در اين « جا »و« اكنون » ارائه مي شود، بسنجد و عينيت آن را با ارزيابي به وسيلهء آن چيزي كه در اين « جا »و« اكنون »ارائه نشده، يعني چيزي كه متعلق به گذشته و آينده است محدود كند و متعين سازد. و اگر اين معياركه آن را ميانجيگرانه مي ناميم و اساس انديشه علمي-انتقادي را تشكيل مي دهد در كار نباشد، تمامي « حقيقت »و واقعيت در « حضور »تاثر حسي محض محو مي شوند وهمهء پديدارها هم ارز و هم سطح مي گردند. در اينچا ديگر لايه ها و درجات مختلفي از واقعيت وجود ندارد. يعني عناصر اساسي و ضروري از عناصر عرَضي، و عناصر تغييرناپذير و پايدار از عناصر متغير و دگرگون شونده باز شناخته نمي شوند؛ در نتيجه، تصوير حاصل از واقعيت، سطحي و فاقد عمق است؛ و ميان امر جزئي و امر كلي، ميان جزء و كل، و ميان امر زودگذر و امر پايدار فرقي نيست.
🔻بنابراين انديشهء اسطوره اي نمي تواند ميان «ذهنیت» و «عینیت» ميان آرزو و تحقق آن، ميان شيءو تصوير آن ، ميان خواب و بيداري و ميان مرده و زنده فرقي قائل شود.
☑️یدالله موقن مترجم و نویسنده☑️
@cafe_andishe95
🔵روزی که مردم فهمیدند از مرد روی بالکن قویترند🔵
🔺در تاریخ ۲۱ دسامبر سال ۱۹۸۹، نیکلای چائوشسکو، دیکتاتور کمونیست رومانی، تظاهرات گستردهای را جهت حمایت از حکومت خود در مرکز بخارست ترتیب داد.اروپا درگیر انقلابهای متعدد بود. چائوشسکو که از سال ۱۹۶۵ بر رومانی حکومت میکرد، میخواست از این طوفان در امان بماند. با این حال ۴ روز قبل در شهر تیمیشوارا، قیامی برپا شده بود (جالب اینکه در آن روز چائوشسکو به دعوت مقامات ایران به تهران آمده بود). چائوشسکو برای اثبات محبوبیت خود به رومانیاییها و مردم جهان این تظاهرات را ترتیب داد. طرفداران چائوشسکو حدود ۸۰ هزار نفر را به میدان مرکزی بخارست آوردند و از تمام رومانیاییها خواسته شد تا از هر کاری دست بکشند و به تلویزیون یا رادیو توجه کنند.
🔺چائوشسکو روی بالکن مشرف به میدان قرار گرفت و رو به جمعیتی که ظاهراً هلهله میکردند، شروع به سخنرانی کرد. او هشت دقیقه از شکوه سوسیالیسم رومانیایی گفت. جمعیت هم به صورت تصنعی او را تشویق میکردند. بعد یک اتفاق عجیب افتاد. چائوشسکو داشت میگفت: «من میخواهم از بانیان و سازماندهندگان این رویداد بزرگ در بخارست تشکر کنم که آن را...» که ناگهان با چشمانی گشاده ساکت ماند و با ناباوری به جمعیت خیره شد. او هیچگاه جملهاش را کامل نکرد.
🔺یک نفر در جمعیت او را هو کرد. هنوز هم معلوم نیست چه کسی اولین بار جرأت این کار را پیدا کرد. اما بعد یک نفر دیگر چائوشسکو را هو کرد. ظرف چند دقیقه جمعیت داشت سوت میکشید، شعار میداد و فریاد میزد: «تیمیشوارا! تیمیشوارا!» او با هو کردنهای مردم و شعار «مرگ بر دیکتاتور» روبرو شد.
🔺همهی اینها داشت به صورت زنده از تلویزیون رومانی پخش میشد. سهچهارم جمعیت این کشور در برابر تلویزیون میخکوب شده بودند و قلبهایشان تند تند میزد. پلیس مخفی فوراً به رسانهها دستور توقف پخش داد، اما پرسنل تلویزیونی سر باز زدند. فیلمبردار دوربین را به سمت آسمان گرفت تا بینندهها نتوانند ترس را در چهرهی رهبران حزب که در بالکن ایستاده بودند، مشاهده کنند. صدا همچنان پخش شد. کل رومانی صدای هو کردن جمعیت را شنید. عکسالعمل چائوشسکو در برابر ماجرا این بود که توی میکروفن فریاد میزد: «الو! الو! الو!» انگار میکروفن بود که مشکل داشت!
🔺چائوشسکو سپس از جمعیت خواست که آرام باشند: «رفقا! رفقا! سکوت کنید، رفقا!» اما رفقا نمیخواستند ساکت باشند. رومانی کمونیست زمانی سقوط کرد که ۸۰ هزار نفر انسان حاضر در میدان مرکزی بخارست فهمیدند، قدرت آنها از پیرمرد کلاهخز پوشیدهی روی بالکن بیشتر است.
🔺چائوشسکو سه روز بعد محاکمه و همان روز اعدام شد.جالبتر از نحوهی فروپاشی حکومت چائوشسکو، بقای این حکومت به مدت چندین دهه بود. چرا اکثریت مردم چندین دهه برای مرد روی بالکن دست میزدند و هر چه او میگفت را انجام میدادند؟
امیر حسین سینایی
@cafe_andishe95
🔺در تاریخ ۲۱ دسامبر سال ۱۹۸۹، نیکلای چائوشسکو، دیکتاتور کمونیست رومانی، تظاهرات گستردهای را جهت حمایت از حکومت خود در مرکز بخارست ترتیب داد.اروپا درگیر انقلابهای متعدد بود. چائوشسکو که از سال ۱۹۶۵ بر رومانی حکومت میکرد، میخواست از این طوفان در امان بماند. با این حال ۴ روز قبل در شهر تیمیشوارا، قیامی برپا شده بود (جالب اینکه در آن روز چائوشسکو به دعوت مقامات ایران به تهران آمده بود). چائوشسکو برای اثبات محبوبیت خود به رومانیاییها و مردم جهان این تظاهرات را ترتیب داد. طرفداران چائوشسکو حدود ۸۰ هزار نفر را به میدان مرکزی بخارست آوردند و از تمام رومانیاییها خواسته شد تا از هر کاری دست بکشند و به تلویزیون یا رادیو توجه کنند.
🔺چائوشسکو روی بالکن مشرف به میدان قرار گرفت و رو به جمعیتی که ظاهراً هلهله میکردند، شروع به سخنرانی کرد. او هشت دقیقه از شکوه سوسیالیسم رومانیایی گفت. جمعیت هم به صورت تصنعی او را تشویق میکردند. بعد یک اتفاق عجیب افتاد. چائوشسکو داشت میگفت: «من میخواهم از بانیان و سازماندهندگان این رویداد بزرگ در بخارست تشکر کنم که آن را...» که ناگهان با چشمانی گشاده ساکت ماند و با ناباوری به جمعیت خیره شد. او هیچگاه جملهاش را کامل نکرد.
🔺یک نفر در جمعیت او را هو کرد. هنوز هم معلوم نیست چه کسی اولین بار جرأت این کار را پیدا کرد. اما بعد یک نفر دیگر چائوشسکو را هو کرد. ظرف چند دقیقه جمعیت داشت سوت میکشید، شعار میداد و فریاد میزد: «تیمیشوارا! تیمیشوارا!» او با هو کردنهای مردم و شعار «مرگ بر دیکتاتور» روبرو شد.
🔺همهی اینها داشت به صورت زنده از تلویزیون رومانی پخش میشد. سهچهارم جمعیت این کشور در برابر تلویزیون میخکوب شده بودند و قلبهایشان تند تند میزد. پلیس مخفی فوراً به رسانهها دستور توقف پخش داد، اما پرسنل تلویزیونی سر باز زدند. فیلمبردار دوربین را به سمت آسمان گرفت تا بینندهها نتوانند ترس را در چهرهی رهبران حزب که در بالکن ایستاده بودند، مشاهده کنند. صدا همچنان پخش شد. کل رومانی صدای هو کردن جمعیت را شنید. عکسالعمل چائوشسکو در برابر ماجرا این بود که توی میکروفن فریاد میزد: «الو! الو! الو!» انگار میکروفن بود که مشکل داشت!
🔺چائوشسکو سپس از جمعیت خواست که آرام باشند: «رفقا! رفقا! سکوت کنید، رفقا!» اما رفقا نمیخواستند ساکت باشند. رومانی کمونیست زمانی سقوط کرد که ۸۰ هزار نفر انسان حاضر در میدان مرکزی بخارست فهمیدند، قدرت آنها از پیرمرد کلاهخز پوشیدهی روی بالکن بیشتر است.
🔺چائوشسکو سه روز بعد محاکمه و همان روز اعدام شد.جالبتر از نحوهی فروپاشی حکومت چائوشسکو، بقای این حکومت به مدت چندین دهه بود. چرا اکثریت مردم چندین دهه برای مرد روی بالکن دست میزدند و هر چه او میگفت را انجام میدادند؟
امیر حسین سینایی
@cafe_andishe95
✅دیکتاتوری و اخلاق بردگی✅
📍مردمانی که در سایهی حکومتهای دیکتاتوری زندگی میکنند خُلق و خوی بردگان پیدا میکنند. آنها با چیزهایی شاد و از چیزهایی غمگین میشوند که عموما برای انسانهای آزاد عجیب مینماید.
«تیموتی گارتوناش»، تاریخدان انگلیسی یکی از شاهدان آن شبی است که دیوار برلین فروریخت. او در مورد آن روزها مینویسد که جشن شادی بین مردم جاری بود و چوبپنبهها از سر بطریهای نوشیدنی گازدار بالا میپرید و اشک شادی جاری بود.
گارتوناش میگوید که حدود دو میلیون نفر از شهزوندان آلمان شرقی، سیلوار برای تعطیلات آخر هفته به برلین غربی سرازیر شدند و در خیابانها قدم میزدند و مقابل بانکها ازدحام میکردند تا صد مارک (حدود ۵۰ دلار) «پول خوشآمدشان» را بگیرند که دولت آلمان برای شهروندان آلمان شرقی در نظر گرفته بود.
مردم پولها را میگرفتند و با احتیاط خرید میکردند و عموما دو سه قلم جنس معمولی مثل اسباببازی و سیگار غربی میخریدند.
نکته قابل تاملی که گارتوناش در توصیف این مشاهداتش میگوید این است که «توصیف کیفیت این تجربه خیلی سخت است، چون آنچه عملا آنها میکردند به شکل حیرتانگیزی عادی بود... برلینیها در خیابانهای برلین قدم میزدند. چه چیزی میتوانست عادیتر از این باشد؟ اما در عین حال، چه چیزی میتوانست خیالانگیزتر از این باشد!» (فانوس جادو، ترجمه فرزانه سالمی، نشر آگه، ص۶۵)
آری! زندگی در نظامهای دیکتاتوری، شهروند را به برده تبدیل میکند و بردگان حتا از امور عادی نیز غرق شادی و حیرت میشوند.
روزی که زنان ایران پس از چهل سال، آنهم به صورت محدود و در محیط قفسگونه به ورزشگاه رفتند و به تماشای فوتبال نشستند (راستی چه چیزی عادیتر از این) غرق شادی بودند.
زمانی که ما بتوانیم آزادانه نوع پوشش خود را انتخاب کنیم، روزی که آوازخوانی زنان آزاد باشد و تلویزیون ساز نشان بدهد و رقص آزاد باشد؛ روزی که گشت ارشاد در خیابانها نباشد و حکومت به مهمانیهای خصوصی مردم حمله نبَرد، ما، همهی ما که چهاردهه است مانند بردگان در مملکتمان زندگی میکنیم بینهایت خوشحال خواهیم بود.
آری! بردگان برای یک زندگی عادی و نرمال غرق در شور و شعف خواهند بود؛ زندگی عادیای که قبل از این چهاردهه مانند اکسیژن در فضا جاری بود و کسی به خاطر داشتنش شادی نمیکرد.
نظامهای تمامیتخواه، یک زندگی عادی را برای شهروندانشان به حسرت و آرزو تبدیل میکنند و مگر زندگی بردهوار جز این است؟
📚بهزاد مهرانی
@cafe_andishe95
📍مردمانی که در سایهی حکومتهای دیکتاتوری زندگی میکنند خُلق و خوی بردگان پیدا میکنند. آنها با چیزهایی شاد و از چیزهایی غمگین میشوند که عموما برای انسانهای آزاد عجیب مینماید.
«تیموتی گارتوناش»، تاریخدان انگلیسی یکی از شاهدان آن شبی است که دیوار برلین فروریخت. او در مورد آن روزها مینویسد که جشن شادی بین مردم جاری بود و چوبپنبهها از سر بطریهای نوشیدنی گازدار بالا میپرید و اشک شادی جاری بود.
گارتوناش میگوید که حدود دو میلیون نفر از شهزوندان آلمان شرقی، سیلوار برای تعطیلات آخر هفته به برلین غربی سرازیر شدند و در خیابانها قدم میزدند و مقابل بانکها ازدحام میکردند تا صد مارک (حدود ۵۰ دلار) «پول خوشآمدشان» را بگیرند که دولت آلمان برای شهروندان آلمان شرقی در نظر گرفته بود.
مردم پولها را میگرفتند و با احتیاط خرید میکردند و عموما دو سه قلم جنس معمولی مثل اسباببازی و سیگار غربی میخریدند.
نکته قابل تاملی که گارتوناش در توصیف این مشاهداتش میگوید این است که «توصیف کیفیت این تجربه خیلی سخت است، چون آنچه عملا آنها میکردند به شکل حیرتانگیزی عادی بود... برلینیها در خیابانهای برلین قدم میزدند. چه چیزی میتوانست عادیتر از این باشد؟ اما در عین حال، چه چیزی میتوانست خیالانگیزتر از این باشد!» (فانوس جادو، ترجمه فرزانه سالمی، نشر آگه، ص۶۵)
آری! زندگی در نظامهای دیکتاتوری، شهروند را به برده تبدیل میکند و بردگان حتا از امور عادی نیز غرق شادی و حیرت میشوند.
روزی که زنان ایران پس از چهل سال، آنهم به صورت محدود و در محیط قفسگونه به ورزشگاه رفتند و به تماشای فوتبال نشستند (راستی چه چیزی عادیتر از این) غرق شادی بودند.
زمانی که ما بتوانیم آزادانه نوع پوشش خود را انتخاب کنیم، روزی که آوازخوانی زنان آزاد باشد و تلویزیون ساز نشان بدهد و رقص آزاد باشد؛ روزی که گشت ارشاد در خیابانها نباشد و حکومت به مهمانیهای خصوصی مردم حمله نبَرد، ما، همهی ما که چهاردهه است مانند بردگان در مملکتمان زندگی میکنیم بینهایت خوشحال خواهیم بود.
آری! بردگان برای یک زندگی عادی و نرمال غرق در شور و شعف خواهند بود؛ زندگی عادیای که قبل از این چهاردهه مانند اکسیژن در فضا جاری بود و کسی به خاطر داشتنش شادی نمیکرد.
نظامهای تمامیتخواه، یک زندگی عادی را برای شهروندانشان به حسرت و آرزو تبدیل میکنند و مگر زندگی بردهوار جز این است؟
📚بهزاد مهرانی
@cafe_andishe95
💢اول ای جان، دفع شر موش کن
امروز در چندین شهر، مردم شعار «روحانی، استعفا» سر دادند و برخی رسانه ها و کانال های تلگرامی هم به استقبال این شعار مردمی رفتند. ظاهرا گرانی قیمت بنزین، مردم را به ستوه آورده و برای همین هم شروع کرده اند خشمشان را با آتش زدن چند پمپ بنزین بروز دادن.
من هم موافقم با کناره گیری دولتی که علاوه بر ضعف و ناکارامدی، کارنامه سیاهی در صداقت و راستگویی دارد. بد هم نیست که سنت غلط تداوم یک دولت ناکارآمد تا پایان دوره اش، برچیده شود.
اما یک پرسش اساسی و مساله ای بنیادین تر هنوز وجود دارد. بعداز استعفای دولت قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ انتخابات برگزار شود؟ کدام انتخابات؟ با کدام روش؟ همان سبک و سیاق سابق؟ همان نمایش و بازی انتخابات؟ همان شورای نگهبان؟ همان کاندیداهای مطلوب نظام (و نه مردم)؟
از اینها مهمتر اینکه، اصلا یک انتخابات کاملا ازاد برگزار شود تا یک رئیس جمهور صد در صد مردمی انتخاب شود. آخرش چه؟ مگر این رئیس جمهور صد در صد مردمی، قرار است خلاف سیاستهای کلی نظام، کاری کند؟
چرا دوست داریم خودمان را فریب بدهیم؟ دولت و رئیس جمهور چکاره است، وقتی بیشترین درامدها و بودجه کشور در اختیار جاهایی غیر از دولت است و در جاهایی هزینه و خرج میشود که اصلا دولت در آن، دخالتی و نفوذی ندارد.
شیخ حسن روحانی گفته که درامد حاصل از گرانی بنزین را قرار است به فقرا بدهند. خودش هم میداند که این حرف مزخرف است و همچنین میداند که مردم هم میدانند این حرف مزخرف است. ولی چکار باید بکند؟ او و دولتش پول کم دارند. درامد دولتش کم است و مصرف بالا. او که نه میتواند و نه البته تمایلی به اینکار دارد که مثلا از بودجه موسسات و مراکز پژوهشی صد من یه غاز قم و مشهد کم کند، و یا مثلا از پولهایی که در خارج از مرزهای ایران هزینه میشود به بهانه دفاع از امنیت ملی!
زورش به آقایان نمیرسد، لامحاله دست دراز میکند به جیب مردم. خیلی بد است؟
بله. بد است. ولی اقا یا خانم محترمی که سنگ نظام را به سینه میزنی، به شما هیچ ربطی ندارد که اینکار روحانی بد است. چراکه تو نمیتوانی سوراخ های را که در انبان بودجه دولت است و موشهایی را که دائما پولها را می بلعند، ندیده بگیری و فقط بیایی سراغ دولت که چرا برای کسری بودجه اش، دست در جیب تو کرده. اگر نادان نباشی، خواهی دید اصلی ترین کسی که دست در جیب مردم کرده، نه دولت روحانی و نه بطور کلی دولتها، بل کسی دیگر است. همان کسی که تو سنگش را به سینه میزنی. پس لطفا نه احمق باش و نه دیگران را احمق فرض کن. به قول مولانا:
ما درین انبار گندم میکنیم
گندم جمع آمده گم میکنیم
مینیندیشیم آخر ما بهوش
کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست
و از فنش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شر موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن
ا.جباری
@cafe_andishe95
امروز در چندین شهر، مردم شعار «روحانی، استعفا» سر دادند و برخی رسانه ها و کانال های تلگرامی هم به استقبال این شعار مردمی رفتند. ظاهرا گرانی قیمت بنزین، مردم را به ستوه آورده و برای همین هم شروع کرده اند خشمشان را با آتش زدن چند پمپ بنزین بروز دادن.
من هم موافقم با کناره گیری دولتی که علاوه بر ضعف و ناکارامدی، کارنامه سیاهی در صداقت و راستگویی دارد. بد هم نیست که سنت غلط تداوم یک دولت ناکارآمد تا پایان دوره اش، برچیده شود.
اما یک پرسش اساسی و مساله ای بنیادین تر هنوز وجود دارد. بعداز استعفای دولت قرار است چه اتفاقی بیفتد؟ انتخابات برگزار شود؟ کدام انتخابات؟ با کدام روش؟ همان سبک و سیاق سابق؟ همان نمایش و بازی انتخابات؟ همان شورای نگهبان؟ همان کاندیداهای مطلوب نظام (و نه مردم)؟
از اینها مهمتر اینکه، اصلا یک انتخابات کاملا ازاد برگزار شود تا یک رئیس جمهور صد در صد مردمی انتخاب شود. آخرش چه؟ مگر این رئیس جمهور صد در صد مردمی، قرار است خلاف سیاستهای کلی نظام، کاری کند؟
چرا دوست داریم خودمان را فریب بدهیم؟ دولت و رئیس جمهور چکاره است، وقتی بیشترین درامدها و بودجه کشور در اختیار جاهایی غیر از دولت است و در جاهایی هزینه و خرج میشود که اصلا دولت در آن، دخالتی و نفوذی ندارد.
شیخ حسن روحانی گفته که درامد حاصل از گرانی بنزین را قرار است به فقرا بدهند. خودش هم میداند که این حرف مزخرف است و همچنین میداند که مردم هم میدانند این حرف مزخرف است. ولی چکار باید بکند؟ او و دولتش پول کم دارند. درامد دولتش کم است و مصرف بالا. او که نه میتواند و نه البته تمایلی به اینکار دارد که مثلا از بودجه موسسات و مراکز پژوهشی صد من یه غاز قم و مشهد کم کند، و یا مثلا از پولهایی که در خارج از مرزهای ایران هزینه میشود به بهانه دفاع از امنیت ملی!
زورش به آقایان نمیرسد، لامحاله دست دراز میکند به جیب مردم. خیلی بد است؟
بله. بد است. ولی اقا یا خانم محترمی که سنگ نظام را به سینه میزنی، به شما هیچ ربطی ندارد که اینکار روحانی بد است. چراکه تو نمیتوانی سوراخ های را که در انبان بودجه دولت است و موشهایی را که دائما پولها را می بلعند، ندیده بگیری و فقط بیایی سراغ دولت که چرا برای کسری بودجه اش، دست در جیب تو کرده. اگر نادان نباشی، خواهی دید اصلی ترین کسی که دست در جیب مردم کرده، نه دولت روحانی و نه بطور کلی دولتها، بل کسی دیگر است. همان کسی که تو سنگش را به سینه میزنی. پس لطفا نه احمق باش و نه دیگران را احمق فرض کن. به قول مولانا:
ما درین انبار گندم میکنیم
گندم جمع آمده گم میکنیم
مینیندیشیم آخر ما بهوش
کین خلل در گندمست از مکر موش
موش تا انبار ما حفره زدست
و از فنش انبار ما ویران شدست
اول ای جان دفع شر موش کن
وانگهان در جمع گندم جوش کن
ا.جباری
@cafe_andishe95
⚫️در حوادث سال ۸۸ و شلوغی های بعد از ان، شاهد شکاف هایی در بین توده مردم بودیم که حتی در سطح خانواده و دوستان نیز پدیدار شده بود. برادر با برادر، خواهر با خواهر، پدر با پسر، دختر با مادر و ... با هم مرزبندی کرده بودند. البته ارام ارام این مرزبندی کم رنگ شد و آن نزاع ها نیز از میان رفت. چراکه موضوعی که علت این مرزبندی ها شده بود، چندان اصیل نبود. موضوع درباره به قدرت رسیدن یک جناح و عقب ماندن جناح دیگر بود. موضوع سر "رأی" و انتخاباتی بود که کلا کمتر از ۲۰ درصد مقدرات مملکت را تعیین میکرد. البته اینرا انموقع خیلیها نمیدانستند. فکر میکردند، رای شان خورده شده و اگر خورده نمیشد، صد درصد مقدرات مملکت تغییر میکرد. حالا فهمیده اند که اشتباه فکر میکردند. حالا متوجه شده اند که حتی اگر کاندید مورد نظرشان هم رای می اورد، نه تنها هیچ فرقی نمیکرد، بلکه همین شرایطی که الان در سال ۹۸ در حال تجربه اش هستند، همان موقع تجربه اش میکردند. حالا فهمیده اند که دولت و رئیس جمهور در این مملکت یک "تدارکاتچی" بیش نیست.
برای همین حالا دیگر وضع فرق کرده. الان دیگر دعوا سر تدارکاتچی نیست. دعوا بر سر هست و نیست ایران است. دعوا بر سر شرافت و بی شرافتی است. دعوا سر عدالت و ظلم است. در یکسو حکومت با پول نفت و قدرت اسلحه و همه رسانه هایش ایستاده، و در سوی دیگر مردمی که دیگر حتی حق اعتراض به فقر و فلاکت خود را هم ندارند.
حالا دیگر وضع فرق کرده. در چنین شرایطی باید تک تک اعضای خانواده ات نیز تکلیفشان را روشن کنند که در کدام سوی این ماجرا ایستاده اند. ایا هنوز به بهانه داعش و امنیت و اسراییل و امریکای جهانخوار و ...مدافع نظام مقدس هستند. یا همدل و همصدا با مردم؟
برای همین به همه دوستان و اقوام و خویشانم، پیامکی ارسال کردم و از انها خواستم چنانچه هنوز، مدافع نظام مقدس هستند، مرا از ذهن و فهرست اشنایان خود، پاک کنند و هرگز به خانه ام نیایند. این حداقل کاریست که در تعیین مرز شرافت و بی شرافتی میتوان کرد.
اکبر جباری
@cafe_andishe95
برای همین حالا دیگر وضع فرق کرده. الان دیگر دعوا سر تدارکاتچی نیست. دعوا بر سر هست و نیست ایران است. دعوا بر سر شرافت و بی شرافتی است. دعوا سر عدالت و ظلم است. در یکسو حکومت با پول نفت و قدرت اسلحه و همه رسانه هایش ایستاده، و در سوی دیگر مردمی که دیگر حتی حق اعتراض به فقر و فلاکت خود را هم ندارند.
حالا دیگر وضع فرق کرده. در چنین شرایطی باید تک تک اعضای خانواده ات نیز تکلیفشان را روشن کنند که در کدام سوی این ماجرا ایستاده اند. ایا هنوز به بهانه داعش و امنیت و اسراییل و امریکای جهانخوار و ...مدافع نظام مقدس هستند. یا همدل و همصدا با مردم؟
برای همین به همه دوستان و اقوام و خویشانم، پیامکی ارسال کردم و از انها خواستم چنانچه هنوز، مدافع نظام مقدس هستند، مرا از ذهن و فهرست اشنایان خود، پاک کنند و هرگز به خانه ام نیایند. این حداقل کاریست که در تعیین مرز شرافت و بی شرافتی میتوان کرد.
اکبر جباری
@cafe_andishe95