نظام کشوری و اداری اشکانیان(بخش ۵/بخش پایانی)
#اشکانی
#ایرانشناسی
وضعیت جغرافیایی اشکانیان و قرار گرفتن بر سر راه تجاری بین چین و هند تا سرزمین روم و دریای مدیترانه، شرایط مناسبی را برای دولت و امر بازرگانی پیش میآورد و سبب میشد که ایران و سرزمینهای دوردست، سفیران سیاسی و تجاری رد و بدل شود. سرزمین بینالنهرین بهویژه بر سر راه بازرگانی شرق و غرب قرار داشت و تجارت ابریشم حتی در آن زمین، یکی از اقلام مهم را تشکیل میداد، بهویژه که امپراتوری روم با چین نیز روابط و دادوسِتَد داشت. در زمان مهرداد دوم، هیاتی از چین بین سالهای ۱۲۰ تا ۸۷ ق.م، به ایران آمد و بعدها نیز در سال ۹۷ میلادی هیات دیگری به ایران آمد. سفیر چین از شهرهای صددروازه، هگمتانه و بابل دیدن کرد. راه دیگر بازرگانی، از طریق خلیج فارس تا هندوستان بود. علاوه بر آن مسیر خلیج فارس از طریق رودخانهی دجله تا شهر سلوکیه به ناحیهی دورا_اروپوس و مرکز بازرگانی سوریه متصل میشد. در قرن دوم و اول قبل از میلاد نیز راه بازرگانی ترکستان، مرو، صددروازه، هگمتانه، سلوکیه، هَترا(الحضر)و نصیبین و سواحل فرات، راهی شناخته شده بود. کشف سکههای مهرداد دوم، در ترکستان و یا داد و ستد پارچههای سوری در مغولستان، نشانگر روابط خوب بازرگانی آن دوران است. انار، محصولی ایرانی بود که به چین برده شد و آنرا" میوهی پارتی"میدانستند. هلو و زردآلو از چین به ایران آورده شد."پولاد مرو"یکی از بهترین محصول چین بود که در مرو به فروش میرسید و به همین مناسبت نیز فولاد مروی خوانده میشد. جادهی هندوستان، سیستان، کرمان به استخر نیز اهمیت زیادی داشت و رد و بدل کالا را در مسافتهای دور ممکن میساخت. سرزمینهای شرقی پارتیان بیشتر به دامپروری و کشاورزی میپرداختند و محصولات این نواحی مانند گندم، جو و نیز برداشت از تاکستانها، رقم مهمی از اقلام بازرگانی را تشکیل میداد. در اراضی کشاورزی و امور بازرگانی، بردگان نقش مهمی داشتند و یکی از ارکان مهم کشت و یا داد و ستد را تشکیل میدادند.(ص ۵۸۸_۵۸۷)
بن مایه:میراحمدی.مریم _تاریخ تحولات ایرانشناسی_ج ۱_تهران_طهوری_ چاپ اول ۱۳۸۹
@atorabanorg
#اشکانی
#ایرانشناسی
وضعیت جغرافیایی اشکانیان و قرار گرفتن بر سر راه تجاری بین چین و هند تا سرزمین روم و دریای مدیترانه، شرایط مناسبی را برای دولت و امر بازرگانی پیش میآورد و سبب میشد که ایران و سرزمینهای دوردست، سفیران سیاسی و تجاری رد و بدل شود. سرزمین بینالنهرین بهویژه بر سر راه بازرگانی شرق و غرب قرار داشت و تجارت ابریشم حتی در آن زمین، یکی از اقلام مهم را تشکیل میداد، بهویژه که امپراتوری روم با چین نیز روابط و دادوسِتَد داشت. در زمان مهرداد دوم، هیاتی از چین بین سالهای ۱۲۰ تا ۸۷ ق.م، به ایران آمد و بعدها نیز در سال ۹۷ میلادی هیات دیگری به ایران آمد. سفیر چین از شهرهای صددروازه، هگمتانه و بابل دیدن کرد. راه دیگر بازرگانی، از طریق خلیج فارس تا هندوستان بود. علاوه بر آن مسیر خلیج فارس از طریق رودخانهی دجله تا شهر سلوکیه به ناحیهی دورا_اروپوس و مرکز بازرگانی سوریه متصل میشد. در قرن دوم و اول قبل از میلاد نیز راه بازرگانی ترکستان، مرو، صددروازه، هگمتانه، سلوکیه، هَترا(الحضر)و نصیبین و سواحل فرات، راهی شناخته شده بود. کشف سکههای مهرداد دوم، در ترکستان و یا داد و ستد پارچههای سوری در مغولستان، نشانگر روابط خوب بازرگانی آن دوران است. انار، محصولی ایرانی بود که به چین برده شد و آنرا" میوهی پارتی"میدانستند. هلو و زردآلو از چین به ایران آورده شد."پولاد مرو"یکی از بهترین محصول چین بود که در مرو به فروش میرسید و به همین مناسبت نیز فولاد مروی خوانده میشد. جادهی هندوستان، سیستان، کرمان به استخر نیز اهمیت زیادی داشت و رد و بدل کالا را در مسافتهای دور ممکن میساخت. سرزمینهای شرقی پارتیان بیشتر به دامپروری و کشاورزی میپرداختند و محصولات این نواحی مانند گندم، جو و نیز برداشت از تاکستانها، رقم مهمی از اقلام بازرگانی را تشکیل میداد. در اراضی کشاورزی و امور بازرگانی، بردگان نقش مهمی داشتند و یکی از ارکان مهم کشت و یا داد و ستد را تشکیل میدادند.(ص ۵۸۸_۵۸۷)
بن مایه:میراحمدی.مریم _تاریخ تحولات ایرانشناسی_ج ۱_تهران_طهوری_ چاپ اول ۱۳۸۹
@atorabanorg
کلام فصیح و بلیغ فارسی از جنس کلام فردوسی و سعدی همانند حله های دلاویز زَرتار است
#فارسی
#ایرانشناسی
کسانی که خداوند خميره ی وجود ایشان را به آب لطف ذوق و صفای قریحه سرشته و با اعطای این لطیفه ی غیبی به مقام جلیل پرستندگی مظاهر جمال و کمال ارتقاء داده و از سایر اجناس مردم ممیزشان کرده است، هرگاه که به نمونه ای از کلام فصیح و بلیغ فارسی از جنس کلام فردوسی و سعدی و قائم مقام و نظایر ایشان بر می خورند آن را که نهاده ی خِرَد روشن بین این اساتید و رشته زبان شیوای ایشان و بافته دست هنرمندشان است، در حکم حله ای می یابند زیبا و منقش که در مقابل جمال هیئت آن مجذوب و فریفته می مانند و تمامی و زیبایی آن مثل هر شاهکار بدیعی خاطر ایشان را در دریای نشاط و انبساط فرو می برد و بر اثر اهتزاز وجد و حالتی که از این نوع مطالعه ایشان را فراهم می آید، در هر دیدار لذتی نو در خود احساس می کند و هیچگاه از تکرار این عمل ملول نمی شوند و این نیست جز از زیبایی و لطافت و سلامت اجزاء ترکیب کننده آن حله در مرحله اول و رعایت موزونی و صحت تناسب و مهارت در ترکیب آن اجزاء با یکدیگر در مقام ثانی، به شکلی که اگر نقادی استاد چنین حله ای را مورد دقت قرار دهد اولاً هر تار آن از جنس لطیف تر بافته های ذوق انسانی می یابد که هم ماده طبیعی آن از بهترین اجناس اختیار شده و هم ساخت و پرداخت آن به خوش ترین صورتی از زیر دست استاد بیرون آمده است؛ ثانیاً هیئت مولفه آن به اندازه ای متناسب و با آهنگ صورت انجام پذیرفته استکه دیدار آن مثل بهترین پرده های نقاشی به اهل نظر به غیر از لطف و جمال چیزی دیگر نمی نماید و هیئت و مجموع آن با اینکه از اجزاء و مواد تالیف یافته، ایشان را مجال توجه به عناصری که این مجموعه از آنها ترکیب شده نمی دهد. (جلد دوم _ ص ۷۸۸ _ ۷۸۹)
مأخذ: آشتیانی.عباس اقبال، (مقاله: فارسی ساختگی)، ای زبان فارسی...، جلد دوم(دربرگیرنده پنجاه و دو گفتار) به کوشش میلاد عظیمی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، تهران، سال ۱۳۹۰
@atorabanorg
#فارسی
#ایرانشناسی
کسانی که خداوند خميره ی وجود ایشان را به آب لطف ذوق و صفای قریحه سرشته و با اعطای این لطیفه ی غیبی به مقام جلیل پرستندگی مظاهر جمال و کمال ارتقاء داده و از سایر اجناس مردم ممیزشان کرده است، هرگاه که به نمونه ای از کلام فصیح و بلیغ فارسی از جنس کلام فردوسی و سعدی و قائم مقام و نظایر ایشان بر می خورند آن را که نهاده ی خِرَد روشن بین این اساتید و رشته زبان شیوای ایشان و بافته دست هنرمندشان است، در حکم حله ای می یابند زیبا و منقش که در مقابل جمال هیئت آن مجذوب و فریفته می مانند و تمامی و زیبایی آن مثل هر شاهکار بدیعی خاطر ایشان را در دریای نشاط و انبساط فرو می برد و بر اثر اهتزاز وجد و حالتی که از این نوع مطالعه ایشان را فراهم می آید، در هر دیدار لذتی نو در خود احساس می کند و هیچگاه از تکرار این عمل ملول نمی شوند و این نیست جز از زیبایی و لطافت و سلامت اجزاء ترکیب کننده آن حله در مرحله اول و رعایت موزونی و صحت تناسب و مهارت در ترکیب آن اجزاء با یکدیگر در مقام ثانی، به شکلی که اگر نقادی استاد چنین حله ای را مورد دقت قرار دهد اولاً هر تار آن از جنس لطیف تر بافته های ذوق انسانی می یابد که هم ماده طبیعی آن از بهترین اجناس اختیار شده و هم ساخت و پرداخت آن به خوش ترین صورتی از زیر دست استاد بیرون آمده است؛ ثانیاً هیئت مولفه آن به اندازه ای متناسب و با آهنگ صورت انجام پذیرفته استکه دیدار آن مثل بهترین پرده های نقاشی به اهل نظر به غیر از لطف و جمال چیزی دیگر نمی نماید و هیئت و مجموع آن با اینکه از اجزاء و مواد تالیف یافته، ایشان را مجال توجه به عناصری که این مجموعه از آنها ترکیب شده نمی دهد. (جلد دوم _ ص ۷۸۸ _ ۷۸۹)
مأخذ: آشتیانی.عباس اقبال، (مقاله: فارسی ساختگی)، ای زبان فارسی...، جلد دوم(دربرگیرنده پنجاه و دو گفتار) به کوشش میلاد عظیمی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، تهران، سال ۱۳۹۰
@atorabanorg
نقش نگهبان چهاربال در پاسارگاد (شماره ۲)
#ایرانشناسی
#کتاب_مرجع
#هخامنشی
#کوروش
#باستانشناسی
مقایسه (۱)، معماری
در تضاد با دروازه های چشمگیر نینوا و بابل، دروازه پاسارگاد با یک ورودی بزرگ جدا افتاده و بدون نگهبانی نیروهای محافظ مربوطه، حالتی منتزع دارد. در شرق باستان ورودی اصلی چیزی بیش از محل رفت و آمد معمولی محسوب می شد و می توان تصور کرد که کوروش امکانات تشریفاتی و مزایای روان شناختی ناشی از عظمت دروازه را در نظر داشته است. به دلیل مخنصر بودن کتیبه کوروش، نام این دروازه نامعلوم است، حتی اگر عنوانی کوتاهتر از "دروازه ملل" داشته، نامی که به دروازه عظیم خشایارشاه در تخت جمشید داده شده است. در بین شیوه های متفاوت معماری موثر در بقایای به جا مانده دروازه R، ما روشنترین سبکهای محلی را در نقشه شاهد هستیم. تالارهای بلند مستطیل شکل با دو ردیف ستون طرحی عمومی بوده که در حسنلو IV(۸۰۰.۱۰۰۰ پ.م)، و در قرن هفتم ب. م. در سرزمین ماد اجرا شده است. حتی مجموعه پشتیبانیهای نمای خارجی دروازه R (اگر در مجموع قایل به وجود آنها باشیم)، می تواند بر مبنای یک سلیقه قدیمی ایرانی برای پیش نشسنگیهای مکرر و طاقچه های مطبق باشد. به هر حال برجسته ترین ویژگی دروازه R هویت تلفیقی آن است. این بنا یکی از اولین نمونه های مربوط به کوروش است که ترکیبی متمایز از روشهای معماری شرقی و غربی را در بردارد و شامل: شالوده ها، کفها، رگچین پایه ها، ستونها و کلافهای درها، همگی از سنگ است که آنها را در ارتباط تنگاتنگ با دیوارهای اندوددار خشتی و سقفهای چوبی قرار داده است. در آشور دیوارهای خشتی کاخها از کف به بالا، با ورقه هایی از سنگ پوشانده و تزیین می شد. این روش شامل: درگاهیها و داخل و خارج دیوارها می شد، ولی در یونان و ایونی وضعیت متفاوت بود. وقتی نمای ستوندار در ا بیشتر بناها رواج پیدا کرد، تزیینات نقش برجسته شامل ساقه ستونها نیز شد و بیشتر از همه در افریزها و سنتوریها، بر فراز دیوارها، به کار رفت. در پاسارگاد رگچین پایه های سنگی صیقلدار نیاز به ورقهای سنگی عمودی را در نمای دیوارها از بین برد، در حالی که طبیعت چوبی سقفها و ابعاد ستونهای خارجی، اجازه استفاده از افزوده هایی به شکل نقش برجسته های سبک یونانی را نمی داد. در نتیجه، همان طور که به نظر می رسد معمار کوروش به آن دست یافته باشد، نقوش فقط به کفش کَنها ختم شد، جایی که ستونها مانع دید نبودند. ملاحظات فنی استفاده از قطعات بلند سنگی را طلب می کرد و بسیاری از گرته های آشوری از نوع عالی آن، اخذ و با نیازهای موجود تطبیق داده شد.(ص ۷۶)
مأخذ: استروناخ، دیوید، پاسارگاد (گزارشی از کاوشهای انجام شده توسط موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا ، از سال ۱۹۶۱ تا سال ۱۹۶۳)، مترجم: دکتر حمید خطیب شهیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، سال ۱۳۷۹
@atorabanorg
#ایرانشناسی
#کتاب_مرجع
#هخامنشی
#کوروش
#باستانشناسی
مقایسه (۱)، معماری
در تضاد با دروازه های چشمگیر نینوا و بابل، دروازه پاسارگاد با یک ورودی بزرگ جدا افتاده و بدون نگهبانی نیروهای محافظ مربوطه، حالتی منتزع دارد. در شرق باستان ورودی اصلی چیزی بیش از محل رفت و آمد معمولی محسوب می شد و می توان تصور کرد که کوروش امکانات تشریفاتی و مزایای روان شناختی ناشی از عظمت دروازه را در نظر داشته است. به دلیل مخنصر بودن کتیبه کوروش، نام این دروازه نامعلوم است، حتی اگر عنوانی کوتاهتر از "دروازه ملل" داشته، نامی که به دروازه عظیم خشایارشاه در تخت جمشید داده شده است. در بین شیوه های متفاوت معماری موثر در بقایای به جا مانده دروازه R، ما روشنترین سبکهای محلی را در نقشه شاهد هستیم. تالارهای بلند مستطیل شکل با دو ردیف ستون طرحی عمومی بوده که در حسنلو IV(۸۰۰.۱۰۰۰ پ.م)، و در قرن هفتم ب. م. در سرزمین ماد اجرا شده است. حتی مجموعه پشتیبانیهای نمای خارجی دروازه R (اگر در مجموع قایل به وجود آنها باشیم)، می تواند بر مبنای یک سلیقه قدیمی ایرانی برای پیش نشسنگیهای مکرر و طاقچه های مطبق باشد. به هر حال برجسته ترین ویژگی دروازه R هویت تلفیقی آن است. این بنا یکی از اولین نمونه های مربوط به کوروش است که ترکیبی متمایز از روشهای معماری شرقی و غربی را در بردارد و شامل: شالوده ها، کفها، رگچین پایه ها، ستونها و کلافهای درها، همگی از سنگ است که آنها را در ارتباط تنگاتنگ با دیوارهای اندوددار خشتی و سقفهای چوبی قرار داده است. در آشور دیوارهای خشتی کاخها از کف به بالا، با ورقه هایی از سنگ پوشانده و تزیین می شد. این روش شامل: درگاهیها و داخل و خارج دیوارها می شد، ولی در یونان و ایونی وضعیت متفاوت بود. وقتی نمای ستوندار در ا بیشتر بناها رواج پیدا کرد، تزیینات نقش برجسته شامل ساقه ستونها نیز شد و بیشتر از همه در افریزها و سنتوریها، بر فراز دیوارها، به کار رفت. در پاسارگاد رگچین پایه های سنگی صیقلدار نیاز به ورقهای سنگی عمودی را در نمای دیوارها از بین برد، در حالی که طبیعت چوبی سقفها و ابعاد ستونهای خارجی، اجازه استفاده از افزوده هایی به شکل نقش برجسته های سبک یونانی را نمی داد. در نتیجه، همان طور که به نظر می رسد معمار کوروش به آن دست یافته باشد، نقوش فقط به کفش کَنها ختم شد، جایی که ستونها مانع دید نبودند. ملاحظات فنی استفاده از قطعات بلند سنگی را طلب می کرد و بسیاری از گرته های آشوری از نوع عالی آن، اخذ و با نیازهای موجود تطبیق داده شد.(ص ۷۶)
مأخذ: استروناخ، دیوید، پاسارگاد (گزارشی از کاوشهای انجام شده توسط موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا ، از سال ۱۹۶۱ تا سال ۱۹۶۳)، مترجم: دکتر حمید خطیب شهیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، سال ۱۳۷۹
@atorabanorg
نقش نگهبان چهاربال در پاسارگاد (شماره ۳)
#ایرانشناسی
#کتاب_مرجع
#هخامنشی
#کوروش
#باستانشناسی
مقایسه ۲، نقش برجسته
درباره نمونه اصلی نقوش بالدار، که زمانی در کفش کَنهای دروازه R جای داشتند، تردیدی وجود ندارد. آنها بر مبنای طرح آشوری لاماسو (lamassu) حجاری شده، و اگر بخواهیم فقط از روی چند قطعه سنگ کوچک قضاوت کنیم، همان سبک را ادامه داده اند. به علاوه می توان افزود که کوروش طرح جدید تر لاماسو را که توسط سناخریب (Sennacherib) اختراع شده و به جای پنج پا، چهار پا داشت، انتخاب کرد. آخرین نمونه آشوری نقش چهارباله نیز مشخص است. با وجود تغییرات جزیی متعدد در طرز قرارگرفتن و لباس و پوشش روی سر، نقش پاسارگاد می بایست از نگهبان جادویی شناخته شده در کاخ سارگون دوم در خورس آباد، تقلید شده باشد. به علاوه با این کشف که نگهبان چهارباله انسان مانند خورس آباد، مستقیماً در پشت جفتی گاو نر کوه پیکر بالدار جای داشته، مقایسه کاملاً به جاست. بعضی عناصر جدید در نقش مربوط به دروازه R نظایر قدیمیتر مهمی در نقش برجسته های نبونيدوس (Nabonidus) بابلی (۵۵۶-۵۳۹ پ.م) دارد. در یک یادمان سنگ بازالتی از بابل و دو سنگ یادمان دیگر در حران (Harran)، نبونیدوس به حالت نیمرخ کامل نشان داده شده در حالی که شانه چپ پنهان است و شانه راست در میانه بدن نقش بسته است. همچنین از جنبه های دیگر نیز، به خصوص از نظر وضعیت بازوها و خط نرم و اغلب منعطفی که نمایانگر پشت بدن است، این سه نقش برجسته بابلی یادآور نقش بالدار پاسارگاد است. لباس نقش پاسارگاد با حاشیه دوزی ابریشمی و روزتهای کوچک، بی تردید با پوشش شاهزاده ایلامی در صحنه نبرد اولای (Ulai) همانند است. همچنین نقوش دیدنی بجای مانده از آشور بانیپال (Ashurbanipal) در نبرد اولای، نشان می دهد که شاهزاده کلاهی چسبیده به کاسه سر نیز داشته است. با توجه به تاج مصری نقش، می توان چنین انگاشت که حجاران کوروش کار خود را از روی نمونه های سوریه ای یا فینیقی گرته برداری کرده اند، البته نه به این دلیل که مصر در ۵۲۵ پ.م. خارج از قلمرو غربی شاهنشاهی هخامنشی قرار داشته، بلکه تلفيق آزادانه تاج hmhm یا تاج سه گانه atef' با نقش بالدار غير مصری، در هنر سوریه ای - فینیقی سابقه دارد. یک سنگ یادمان بازالتی از شمال سوریه مشخص کننده موضوع است. در یک نقش برجسته زمخت، خدای چهار باله ای را می بینیم که تاج atef' بر سر داشته و پوشش چند تکه وی حاشیه دار بوده و دارای یک دنباله حلقوی است. خدا یک دسته غله در دست چپ پایین افتاده و یک گرز ترکیبی در دست راست بلند شده خود دارد. بارنت (Barnett) این نقش را به بعل(۱) فرزند داگان (Dagan)، از خدایان فینیقی نسبت می دهد. نقش های چهارباله دیگر با مختصر شدن تاج atef' را می توان در جامهای دست ساز فلزکاران فینیقی مشاهده کرد. بالهای خدای نقش شده بر سنگ یادمان سوریه ای تقریبا با زمین مماس است، به همان شکل که در بالهای نقش پاسارگاد نیز به چشم می خورد. همچنین لازم به یادآوری است که پوشش سر نوع فینیقی، در نمونه ای از یک مجسمه برنزی با تاج مصرى atef که در قلعه الفخرا (۲) در لبنان پیدا شده، به نوعی با کلاه شیاردار نقش برجسته دروازه R مشابهت دارد. به طور خلاصه ما می توانیم سلسله ای گسترده از نمونه های مشابه را، در عناصر مختلف موجود در نقش پاسارگاد، پیدا کنیم. یک نقش مربوط به دروازه ای با حال و هوای آشوری، منعکس کننده ابداعات حجاران بابل نو در اواسط قرن ششم پ. م. است، نوعی تلفيق خاص که بیشتر بومی هنر سوریه ای . فینیقی محسوب می شود و بالاخره نوع مشخص لباسی که ما می دانیم در ایلام مورد استفاده بوده است. همچنین باید تاکید کرد که این مخلوق تلفیقی، فقط نقش کلی پیکر شخصی با هویت سلطنتی نیست، بلکه در سکونی که آن را زینت می بخشد، ارتباط روشنی با نقش برجسته های متاخر هخامنشی وجود دارد.(ص ۷۶ _ ۷۸)
۱)Ba'al
۲)Gal' at Faqra
مأخذ: استروناخ، دیوید، پاسارگاد (گزارشی از کاوشهای انجام شده توسط موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا ، از سال ۱۹۶۱ تا سال ۱۹۶۳)، مترجم: دکتر حمید خطیب شهیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، سال ۱۳۷۹
@atorabanorg
#ایرانشناسی
#کتاب_مرجع
#هخامنشی
#کوروش
#باستانشناسی
مقایسه ۲، نقش برجسته
درباره نمونه اصلی نقوش بالدار، که زمانی در کفش کَنهای دروازه R جای داشتند، تردیدی وجود ندارد. آنها بر مبنای طرح آشوری لاماسو (lamassu) حجاری شده، و اگر بخواهیم فقط از روی چند قطعه سنگ کوچک قضاوت کنیم، همان سبک را ادامه داده اند. به علاوه می توان افزود که کوروش طرح جدید تر لاماسو را که توسط سناخریب (Sennacherib) اختراع شده و به جای پنج پا، چهار پا داشت، انتخاب کرد. آخرین نمونه آشوری نقش چهارباله نیز مشخص است. با وجود تغییرات جزیی متعدد در طرز قرارگرفتن و لباس و پوشش روی سر، نقش پاسارگاد می بایست از نگهبان جادویی شناخته شده در کاخ سارگون دوم در خورس آباد، تقلید شده باشد. به علاوه با این کشف که نگهبان چهارباله انسان مانند خورس آباد، مستقیماً در پشت جفتی گاو نر کوه پیکر بالدار جای داشته، مقایسه کاملاً به جاست. بعضی عناصر جدید در نقش مربوط به دروازه R نظایر قدیمیتر مهمی در نقش برجسته های نبونيدوس (Nabonidus) بابلی (۵۵۶-۵۳۹ پ.م) دارد. در یک یادمان سنگ بازالتی از بابل و دو سنگ یادمان دیگر در حران (Harran)، نبونیدوس به حالت نیمرخ کامل نشان داده شده در حالی که شانه چپ پنهان است و شانه راست در میانه بدن نقش بسته است. همچنین از جنبه های دیگر نیز، به خصوص از نظر وضعیت بازوها و خط نرم و اغلب منعطفی که نمایانگر پشت بدن است، این سه نقش برجسته بابلی یادآور نقش بالدار پاسارگاد است. لباس نقش پاسارگاد با حاشیه دوزی ابریشمی و روزتهای کوچک، بی تردید با پوشش شاهزاده ایلامی در صحنه نبرد اولای (Ulai) همانند است. همچنین نقوش دیدنی بجای مانده از آشور بانیپال (Ashurbanipal) در نبرد اولای، نشان می دهد که شاهزاده کلاهی چسبیده به کاسه سر نیز داشته است. با توجه به تاج مصری نقش، می توان چنین انگاشت که حجاران کوروش کار خود را از روی نمونه های سوریه ای یا فینیقی گرته برداری کرده اند، البته نه به این دلیل که مصر در ۵۲۵ پ.م. خارج از قلمرو غربی شاهنشاهی هخامنشی قرار داشته، بلکه تلفيق آزادانه تاج hmhm یا تاج سه گانه atef' با نقش بالدار غير مصری، در هنر سوریه ای - فینیقی سابقه دارد. یک سنگ یادمان بازالتی از شمال سوریه مشخص کننده موضوع است. در یک نقش برجسته زمخت، خدای چهار باله ای را می بینیم که تاج atef' بر سر داشته و پوشش چند تکه وی حاشیه دار بوده و دارای یک دنباله حلقوی است. خدا یک دسته غله در دست چپ پایین افتاده و یک گرز ترکیبی در دست راست بلند شده خود دارد. بارنت (Barnett) این نقش را به بعل(۱) فرزند داگان (Dagan)، از خدایان فینیقی نسبت می دهد. نقش های چهارباله دیگر با مختصر شدن تاج atef' را می توان در جامهای دست ساز فلزکاران فینیقی مشاهده کرد. بالهای خدای نقش شده بر سنگ یادمان سوریه ای تقریبا با زمین مماس است، به همان شکل که در بالهای نقش پاسارگاد نیز به چشم می خورد. همچنین لازم به یادآوری است که پوشش سر نوع فینیقی، در نمونه ای از یک مجسمه برنزی با تاج مصرى atef که در قلعه الفخرا (۲) در لبنان پیدا شده، به نوعی با کلاه شیاردار نقش برجسته دروازه R مشابهت دارد. به طور خلاصه ما می توانیم سلسله ای گسترده از نمونه های مشابه را، در عناصر مختلف موجود در نقش پاسارگاد، پیدا کنیم. یک نقش مربوط به دروازه ای با حال و هوای آشوری، منعکس کننده ابداعات حجاران بابل نو در اواسط قرن ششم پ. م. است، نوعی تلفيق خاص که بیشتر بومی هنر سوریه ای . فینیقی محسوب می شود و بالاخره نوع مشخص لباسی که ما می دانیم در ایلام مورد استفاده بوده است. همچنین باید تاکید کرد که این مخلوق تلفیقی، فقط نقش کلی پیکر شخصی با هویت سلطنتی نیست، بلکه در سکونی که آن را زینت می بخشد، ارتباط روشنی با نقش برجسته های متاخر هخامنشی وجود دارد.(ص ۷۶ _ ۷۸)
۱)Ba'al
۲)Gal' at Faqra
مأخذ: استروناخ، دیوید، پاسارگاد (گزارشی از کاوشهای انجام شده توسط موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا ، از سال ۱۹۶۱ تا سال ۱۹۶۳)، مترجم: دکتر حمید خطیب شهیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، سال ۱۳۷۹
@atorabanorg
نقش نگهبان چهاربال در پاسارگاد (شماره ۴)
#ایرانشناسی
#کتاب_مرجع
#هخامنشی
#کوروش
#باستانشناسی
بالاخره ما باید درباره نظریه های متفاوتی که در راستای هویت بخشی به این نقش مطرح شده، بحث کنیم. آیا این نقش کوروش است؟ آیا فروهر است یا نمایش شاه است به حالت روحانی؟ و یا مفهوم دیگری دارد؟
در غیاب هر نوع نمونه قابل مقایسه فرضی دیگر با کوروش، همیشه گرایش زیادی به نظریه اول وجود داشته است. ساده ترین راه حل این است که نقش، کوروش را نشان دهد، زیرا نام او در کتیبه مفقود شده بالای آن ذکر شده بوده است. به هر حال نمی توان گفت که این متن ارتباطی با هویت نقش پایین خود داشته است. همان طور که نویسندگان متعدد خاطرنشان کرده اند، این متن میخی فقط به این دروازه و این نقش برجسته منحصر نبوده، بلکه موارد مشابه دیگری در دروازه R کاخ S و کاخ P شناخته شده است.(ص ۷۸)
مأخذ: استروناخ، دیوید، پاسارگاد (گزارشی از کاوشهای انجام شده توسط موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا ، از سال ۱۹۶۱ تا سال ۱۹۶۳)، مترجم: دکتر حمید خطیب شهیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، سال ۱۳۷۹
@atorabanorg
#ایرانشناسی
#کتاب_مرجع
#هخامنشی
#کوروش
#باستانشناسی
بالاخره ما باید درباره نظریه های متفاوتی که در راستای هویت بخشی به این نقش مطرح شده، بحث کنیم. آیا این نقش کوروش است؟ آیا فروهر است یا نمایش شاه است به حالت روحانی؟ و یا مفهوم دیگری دارد؟
در غیاب هر نوع نمونه قابل مقایسه فرضی دیگر با کوروش، همیشه گرایش زیادی به نظریه اول وجود داشته است. ساده ترین راه حل این است که نقش، کوروش را نشان دهد، زیرا نام او در کتیبه مفقود شده بالای آن ذکر شده بوده است. به هر حال نمی توان گفت که این متن ارتباطی با هویت نقش پایین خود داشته است. همان طور که نویسندگان متعدد خاطرنشان کرده اند، این متن میخی فقط به این دروازه و این نقش برجسته منحصر نبوده، بلکه موارد مشابه دیگری در دروازه R کاخ S و کاخ P شناخته شده است.(ص ۷۸)
مأخذ: استروناخ، دیوید، پاسارگاد (گزارشی از کاوشهای انجام شده توسط موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا ، از سال ۱۹۶۱ تا سال ۱۹۶۳)، مترجم: دکتر حمید خطیب شهیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، سال ۱۳۷۹
@atorabanorg
نقش نگهبان چهاربال در پاسارگاد (شماره ۵)
#باستانشناسی
#ایرانشناسی
#کتاب_مرجع
#کوروش
#هخامنشی
ابوالکلام آزاد این نظریه را مطرح کرده که کوروش و نه اسکندر، باید "ذوالقرنین" یعنی "دارنده دو شاخ" در سنتهای اسلامی باشد. وی جهت اثبات نظریه خود شاخهای مربوط به تاج نقش پاسارگاد را دلیل آورده است. همچنین دفرانکوویچ با ارجاع به مقاله منتشر نشده ای از خود، نقش بالدار را به کوروش متعلق می داند. درباره نظریه دوم لازم است تا فرضیه های سامی را ذکر کنیم. بعد از در نظر گرفتن آنچه که وی به شایستگی نوعی روحانیت والوهیت ... در نقش" می نامد، سوال می کند که آیا این نقش نمی تواند نمایشگر فروهر با همتای روحانی کوروش باشد. شاپور شهبازی با جنبه تخیلی کمتر نقش را به نوعی نمایش آرمانی از "کوروش کبیر" نسبت می دهد که در آن بالها، تاج و لباس منحصر بفرد نقش با چند نشانه سلطنتی پذیرفته شده مطابقت دارد: بالها یادآور شاهزاده بالدار است که قبل از داریوش می زیسته، و همچنین مفهوم خاص مربوط به بالها در تعبیر رویاهای شاهانه در همین دوران است. از نظر وی نیز کتیبه میخی این نقش شاهانه را با کوروش در ارتباط قرار می دهد. البته بیشتر محققین از مدتها پیش به این توافق رسیده اند که این نقش برجسته فاقد تمامی ویژگیهای بعدی هنر هخامنشی است: یک عصا با کمان سلطنتی، ریشی بلند، یک گل نیلوفر آبی در دست، تاج شاهی با لباس پارسی. این نقش فاقد شیارهایی است که با مفتول طلا پر می شده و در قطعات نقش برجسته به دست آمده ای که کوروش کبیر را در کاخ P نشان می دهد، به کار رفته است و این نقش دارای بال است، نوعی ویژگی فوق انسانی، که مناسب تجسم یک پادشاه هخامشنی نیست. همچنین عجولانه خواهد بود اگر شباهتی را بین چهره نقش کوروش و نقش بالدار جستجو کنیم. نقش برجسته های هخامنشی اغلب نمایشگر شکلهای آرمانی هستند و اگر کماندار با نیزه دار نقش برجسته داریوش کبیر در بیستون را به عنوان شاهد مورد استفاده قرار دهیم، این امکان قویاً وجود دارد که صورت شخص بالدار صرفا تابیدکننده طرح معمول اندام انسان که در نیمه دوم قرن ششم پ.م. رایج بوده است، باشد.(ص ۷۸ _ ۷۹)
مأخذ: استروناخ، دیوید، پاسارگاد (گزارشی از کاوشهای انجام شده توسط موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا ، از سال ۱۹۶۱ تا سال ۱۹۶۳)، مترجم: دکتر حمید خطیب شهیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، سال ۱۳۷۹
@atorabanorg
#باستانشناسی
#ایرانشناسی
#کتاب_مرجع
#کوروش
#هخامنشی
ابوالکلام آزاد این نظریه را مطرح کرده که کوروش و نه اسکندر، باید "ذوالقرنین" یعنی "دارنده دو شاخ" در سنتهای اسلامی باشد. وی جهت اثبات نظریه خود شاخهای مربوط به تاج نقش پاسارگاد را دلیل آورده است. همچنین دفرانکوویچ با ارجاع به مقاله منتشر نشده ای از خود، نقش بالدار را به کوروش متعلق می داند. درباره نظریه دوم لازم است تا فرضیه های سامی را ذکر کنیم. بعد از در نظر گرفتن آنچه که وی به شایستگی نوعی روحانیت والوهیت ... در نقش" می نامد، سوال می کند که آیا این نقش نمی تواند نمایشگر فروهر با همتای روحانی کوروش باشد. شاپور شهبازی با جنبه تخیلی کمتر نقش را به نوعی نمایش آرمانی از "کوروش کبیر" نسبت می دهد که در آن بالها، تاج و لباس منحصر بفرد نقش با چند نشانه سلطنتی پذیرفته شده مطابقت دارد: بالها یادآور شاهزاده بالدار است که قبل از داریوش می زیسته، و همچنین مفهوم خاص مربوط به بالها در تعبیر رویاهای شاهانه در همین دوران است. از نظر وی نیز کتیبه میخی این نقش شاهانه را با کوروش در ارتباط قرار می دهد. البته بیشتر محققین از مدتها پیش به این توافق رسیده اند که این نقش برجسته فاقد تمامی ویژگیهای بعدی هنر هخامنشی است: یک عصا با کمان سلطنتی، ریشی بلند، یک گل نیلوفر آبی در دست، تاج شاهی با لباس پارسی. این نقش فاقد شیارهایی است که با مفتول طلا پر می شده و در قطعات نقش برجسته به دست آمده ای که کوروش کبیر را در کاخ P نشان می دهد، به کار رفته است و این نقش دارای بال است، نوعی ویژگی فوق انسانی، که مناسب تجسم یک پادشاه هخامشنی نیست. همچنین عجولانه خواهد بود اگر شباهتی را بین چهره نقش کوروش و نقش بالدار جستجو کنیم. نقش برجسته های هخامنشی اغلب نمایشگر شکلهای آرمانی هستند و اگر کماندار با نیزه دار نقش برجسته داریوش کبیر در بیستون را به عنوان شاهد مورد استفاده قرار دهیم، این امکان قویاً وجود دارد که صورت شخص بالدار صرفا تابیدکننده طرح معمول اندام انسان که در نیمه دوم قرن ششم پ.م. رایج بوده است، باشد.(ص ۷۸ _ ۷۹)
مأخذ: استروناخ، دیوید، پاسارگاد (گزارشی از کاوشهای انجام شده توسط موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا ، از سال ۱۹۶۱ تا سال ۱۹۶۳)، مترجم: دکتر حمید خطیب شهیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، سال ۱۳۷۹
@atorabanorg
نقش نگهبان چهاربال در پاسارگاد (شماره ۶)
#ایرانشناسی
#کتاب_مرجع
#هخامنشی
#کوروش
#باستانشناسی
بر مبنای نوشته های هرودوت که "ایرانیان خدایان خود را تصویر نمی کردند"، قبول اینکه نقش بالدار با نمایش تمام بدن، به یکی از خدایان بومی تعلق داشته، دشوار است. البته بعضاً اظهار شده که این نقش برجسته در حقیقت یک خدای بیگانه، شاید فینیقی است. از دیدگاه سیدنی اسمیت این نقش برجسته " آرمانهای تلفیقی مذهبی .... معمول در قرن ششم پ.م." را منعکس می کند که نه در میان ایرانیان، بلکه در بین خراجگزاران بخش غربی شاهنشاهی کوروش مقبول بوده است. برای بارنت این نقش " اگر بیگانه ای را بنماید، باید برای تابعین شاه بخوبی شناخته شده و کاملاً درک شده باشد" و او معتقد است که نقش باید نشان دهنده بعل - آلیيان(۱) پسر "داگان" خدای جوان حاصلخیزی فینیقی باشد. بارنت با استناد به رفتار آزادمنشانه کوروش در رابطه با ادیان دیگر و انقیاد صلح آمیزی که فرمانروایان سوریه و فینیقیه در ۵۳۸ پ.م در برابر او داشتند، ادامه می دهد که شاهنشاه ایران احتمالاً مرحمتی دلپذیر را به خراجگزاران جدید فینیقی خود بی زیان دید" تا خدای آنان را در کاخ خود جای دهد، در حالی که " لباس سلطنتی خود و شاید هم پدرش را بر تن او کرده است". در واقع این نقش برجسته منفرد به جای مانده، باید بخشی از نمونه های گسترده تری باشد که در آنها نقش خدایان بیگانه، هر یک به عنوان نمادی از سه چهارم شاهنشاهی وسیع کوروش، در ورودیهای دیگر دروزاه R کارگذاشته شده بود. به هر حال آیا می توان خدایی را با نشان دادن او در لباسی غیر از پوشش اصلیش، مفتخر کرد؟ یا خواستار به جای آوردن وظایفی شد که ارتباطی با اعمال اصلی وی ندارد. آیا واقعاً این بازتاب چهار بخش شاهنشاهی به شکل خدایان مناطق مختلف است؟ حال آنکه حداقل دو ورودی کاخک بدون تردید نقش برجسته نگهبانان آشوری را نشان می داده اند بالاخره آیا می توان نقش بالدار دروازه R را به بعل - آلییان نسبت داد؟ در حالی که یک مقایسه اجمالی اختلافهای فاحشی را در لباس، تاج، طرز قرارگرفتن و طرح اندام نشان می دهد. خلاصه به نظر غیرممکن می آید که بتوان نقش برجسته دروازه R را به یک خدای شناخته شده فینیقی نسبت داد، زیرا می تواند نمایش موثقی از باورهای مذهبی تابعین کوروش، در دوردست غرب شاهنشاهی باشد. خود من با هرتسفلد موافقم که نقش بالدار فرد نامعینی بوده، یک نگهبان فوق انسان، که در نهایت از نگهبانان جادویی آشوری نشأت گرفته است. بیشتر تغییراتی را که در نقش برجسته قرن ششمی پ.م. ما رخ داده است می توان با تمایل به بخشیدن ظاهری روز آمدتر، و به طریقی ایرانی، تعبیر کرد. در این زمینه، نقش برجسته پاسارگاد به حالت نیمرخ و تمام قد نشان داده شده، دارای عناصر محلی در طرح چهره، لباس ایلامی و ریشی کوتاه است. حتی در مورد تاج بیگانه نیز لازم به یادآوری است که تاج مصرى atef' در گذشته با نقش نگهبانان در نقاط مختلف در ارتباط بوده است. در عین حال مهمترین پیام روزآمد نقش برجسته بالدار بیشتر جنبه سیاسی داشته و در جهت انعکاس گسترش ناگهانی قلمرو هخامنشی به کار رفته است. این بدان معنی نیست که تاج به عمد انتخاب شده تا تصرف فينيقيه توسط کوروش با دعاوی احتمالی او را در مورد مصر، به عنوان دولتی خراجگزار، مطرح کند. در زمانی که تاجهای مصریatef' و hmhm در منطقه گسترده ای در خارج مصر شناخته شده بود، می توان چنین تصور کرد که تاج نقش برجسته بالدار با علایق جدید شاهنشاهی در غرب مطابقت داشته است. این فکر که تاج در دوران سلطنت کمبوجیه به نقش اضافه شده، قابل تأمل نیست. همان طور که نیلندر خاطرنشان کرده، زمینه طرح اصلی کاملا صاف بوده و امکان افزودن نقش دیگری به سطح يكدست آن، وجود نداشته است. گستره ای که ما می توانیم امیدوار به بازیابی بقیه صحنه های تزیینی دروازه R در آن باشیم، محدود است. هر چند می توان قطعات سنگی به دست آمده در کاوشها را جهت نشان دادن احتمالاً دو گاونر بالدار در دو سوی ورودی خارجی مورد استفاده قرار داد، ولی ما از این که گاوهایی با سر انسان در ورودی دیگر وجود داشته، آگاه نیستیم. ابعاد محدود رگچین پایه درگاهی داخلی مهمترین دلیل ما بوده، و بیشتر دلالت بر نوع دیگری از نگهبانان تلفيقی دارد. در آنجا که ورودی ضلع جنوب غربی حفظ شده، شاید بتوان جفت دیگری از نقش برجسته های ایستاده را در نظر گرفت که مکمل نقش برجسته بالدار بوده، ولی شباهتی به آن نداشته اند. چنین ترتیبی با تقابل مورد نظر برای دو درگاهی اصلی مطابقت داشته و پهلوهای آن تقارن جالبی را نشان می داده، که می تواند با نقوش ورودی کاخ S مقایسه شود.(ص ۷۹ _ ۸۰)
۱)Ba' al - Aliyan
مأخذ: استروناخ، دیوید، پاسارگاد (گزارشی از کاوشهای انجام شده توسط موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا ، از سال ۱۹۶۱ تا سال ۱۹۶۳)، مترجم: دکتر حمید خطیب شهیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، سال ۱۳۷۹
@atorabanorg
#ایرانشناسی
#کتاب_مرجع
#هخامنشی
#کوروش
#باستانشناسی
بر مبنای نوشته های هرودوت که "ایرانیان خدایان خود را تصویر نمی کردند"، قبول اینکه نقش بالدار با نمایش تمام بدن، به یکی از خدایان بومی تعلق داشته، دشوار است. البته بعضاً اظهار شده که این نقش برجسته در حقیقت یک خدای بیگانه، شاید فینیقی است. از دیدگاه سیدنی اسمیت این نقش برجسته " آرمانهای تلفیقی مذهبی .... معمول در قرن ششم پ.م." را منعکس می کند که نه در میان ایرانیان، بلکه در بین خراجگزاران بخش غربی شاهنشاهی کوروش مقبول بوده است. برای بارنت این نقش " اگر بیگانه ای را بنماید، باید برای تابعین شاه بخوبی شناخته شده و کاملاً درک شده باشد" و او معتقد است که نقش باید نشان دهنده بعل - آلیيان(۱) پسر "داگان" خدای جوان حاصلخیزی فینیقی باشد. بارنت با استناد به رفتار آزادمنشانه کوروش در رابطه با ادیان دیگر و انقیاد صلح آمیزی که فرمانروایان سوریه و فینیقیه در ۵۳۸ پ.م در برابر او داشتند، ادامه می دهد که شاهنشاه ایران احتمالاً مرحمتی دلپذیر را به خراجگزاران جدید فینیقی خود بی زیان دید" تا خدای آنان را در کاخ خود جای دهد، در حالی که " لباس سلطنتی خود و شاید هم پدرش را بر تن او کرده است". در واقع این نقش برجسته منفرد به جای مانده، باید بخشی از نمونه های گسترده تری باشد که در آنها نقش خدایان بیگانه، هر یک به عنوان نمادی از سه چهارم شاهنشاهی وسیع کوروش، در ورودیهای دیگر دروزاه R کارگذاشته شده بود. به هر حال آیا می توان خدایی را با نشان دادن او در لباسی غیر از پوشش اصلیش، مفتخر کرد؟ یا خواستار به جای آوردن وظایفی شد که ارتباطی با اعمال اصلی وی ندارد. آیا واقعاً این بازتاب چهار بخش شاهنشاهی به شکل خدایان مناطق مختلف است؟ حال آنکه حداقل دو ورودی کاخک بدون تردید نقش برجسته نگهبانان آشوری را نشان می داده اند بالاخره آیا می توان نقش بالدار دروازه R را به بعل - آلییان نسبت داد؟ در حالی که یک مقایسه اجمالی اختلافهای فاحشی را در لباس، تاج، طرز قرارگرفتن و طرح اندام نشان می دهد. خلاصه به نظر غیرممکن می آید که بتوان نقش برجسته دروازه R را به یک خدای شناخته شده فینیقی نسبت داد، زیرا می تواند نمایش موثقی از باورهای مذهبی تابعین کوروش، در دوردست غرب شاهنشاهی باشد. خود من با هرتسفلد موافقم که نقش بالدار فرد نامعینی بوده، یک نگهبان فوق انسان، که در نهایت از نگهبانان جادویی آشوری نشأت گرفته است. بیشتر تغییراتی را که در نقش برجسته قرن ششمی پ.م. ما رخ داده است می توان با تمایل به بخشیدن ظاهری روز آمدتر، و به طریقی ایرانی، تعبیر کرد. در این زمینه، نقش برجسته پاسارگاد به حالت نیمرخ و تمام قد نشان داده شده، دارای عناصر محلی در طرح چهره، لباس ایلامی و ریشی کوتاه است. حتی در مورد تاج بیگانه نیز لازم به یادآوری است که تاج مصرى atef' در گذشته با نقش نگهبانان در نقاط مختلف در ارتباط بوده است. در عین حال مهمترین پیام روزآمد نقش برجسته بالدار بیشتر جنبه سیاسی داشته و در جهت انعکاس گسترش ناگهانی قلمرو هخامنشی به کار رفته است. این بدان معنی نیست که تاج به عمد انتخاب شده تا تصرف فينيقيه توسط کوروش با دعاوی احتمالی او را در مورد مصر، به عنوان دولتی خراجگزار، مطرح کند. در زمانی که تاجهای مصریatef' و hmhm در منطقه گسترده ای در خارج مصر شناخته شده بود، می توان چنین تصور کرد که تاج نقش برجسته بالدار با علایق جدید شاهنشاهی در غرب مطابقت داشته است. این فکر که تاج در دوران سلطنت کمبوجیه به نقش اضافه شده، قابل تأمل نیست. همان طور که نیلندر خاطرنشان کرده، زمینه طرح اصلی کاملا صاف بوده و امکان افزودن نقش دیگری به سطح يكدست آن، وجود نداشته است. گستره ای که ما می توانیم امیدوار به بازیابی بقیه صحنه های تزیینی دروازه R در آن باشیم، محدود است. هر چند می توان قطعات سنگی به دست آمده در کاوشها را جهت نشان دادن احتمالاً دو گاونر بالدار در دو سوی ورودی خارجی مورد استفاده قرار داد، ولی ما از این که گاوهایی با سر انسان در ورودی دیگر وجود داشته، آگاه نیستیم. ابعاد محدود رگچین پایه درگاهی داخلی مهمترین دلیل ما بوده، و بیشتر دلالت بر نوع دیگری از نگهبانان تلفيقی دارد. در آنجا که ورودی ضلع جنوب غربی حفظ شده، شاید بتوان جفت دیگری از نقش برجسته های ایستاده را در نظر گرفت که مکمل نقش برجسته بالدار بوده، ولی شباهتی به آن نداشته اند. چنین ترتیبی با تقابل مورد نظر برای دو درگاهی اصلی مطابقت داشته و پهلوهای آن تقارن جالبی را نشان می داده، که می تواند با نقوش ورودی کاخ S مقایسه شود.(ص ۷۹ _ ۸۰)
۱)Ba' al - Aliyan
مأخذ: استروناخ، دیوید، پاسارگاد (گزارشی از کاوشهای انجام شده توسط موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا ، از سال ۱۹۶۱ تا سال ۱۹۶۳)، مترجم: دکتر حمید خطیب شهیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، سال ۱۳۷۹
@atorabanorg
نقش نگهبان چهاربال در پاسارگاد_ [ص ۷۵] (شماره ۷)
#باستانشناسی
#ایرانشناسی
#کتاب_مرجع
#کوروش
#هخامنشی
مأخذ: استروناخ، دیوید، پاسارگاد (گزارشی از کاوشهای انجام شده توسط موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا ، از سال ۱۹۶۱ تا سال ۱۹۶۳)، مترجم: دکتر حمید خطیب شهیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، سال ۱۳۷۹
@atorabanorg
#باستانشناسی
#ایرانشناسی
#کتاب_مرجع
#کوروش
#هخامنشی
مأخذ: استروناخ، دیوید، پاسارگاد (گزارشی از کاوشهای انجام شده توسط موسسه مطالعات ایرانی بریتانیا ، از سال ۱۹۶۱ تا سال ۱۹۶۳)، مترجم: دکتر حمید خطیب شهیدی، سازمان میراث فرهنگی کشور، سال ۱۳۷۹
@atorabanorg
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
میراث عیلامیان به هخامنشیان (گذر از پادشاهی عیلام به شاهنشاهی هخامنشی)
#تمدن_ایلام
#هخامنشی
#باستانشناسی
#ایرانشناسی
#فیلم
سخنران: دکتر کامیار عبدی
این سخنرانی در تاریخ ۱۱ آذرماه سال ۱۳۹۶ در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد
@atorabanorg
#تمدن_ایلام
#هخامنشی
#باستانشناسی
#ایرانشناسی
#فیلم
سخنران: دکتر کامیار عبدی
این سخنرانی در تاریخ ۱۱ آذرماه سال ۱۳۹۶ در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد
@atorabanorg
نام کوروش بزرگ در مناظرهی خلیفه المهدی عباسی و تیموتائوس اول(متوفی ۱۶۹ هجری/۷۸۵)
#کوروش
#ایرانشناسی
_آن مردی که بر سوار الاغ است کیست و آنکه سوار بر شتر میباشد چه کسی است؟
_آن مرد که سوار بر الاغ است داریوش پسر اسوریش پادشاه ماد است و آنکه بر شتر سوار است کوروشِ پارسی پادشاه ایلام که امروزه جندیشاپور نام دارد. زیرا سلطنت ماد، سلطنت بابل را که با نبوکدنصر بود محو ساخت. سپس کوروش سلطنت داریوش را از بین برد و قلمرو او را به تصرف خویش درآورد. از اینرو اشعیا در ابتدای متن چنین گفته است:"ای ایلام برآی و ای کوه مدیان"(۲:۲۱). مقصود وی کوروش و پادشاه مادهاست. و باز نبی ادامه میدهد:"اینک فوج مردان و سواران جفت جفت میآیند و او مزید کرده گفت:بابل افتاد"(۱۹:۲۱). اشعیای نبی این چنین به ویرانی بابل و واگذاری آن به فارس اشاره میکند و پادشاه ماد را سوار بر الاغ نی نامد زیرا الاغ مرکب متداول کرمان و فارس بوده است. نبی بصورت سمبولیک طبق معمول خطابه ی نبوتی سخن می گوید و مناطق را بر حسب مرکبهایی که در آنجا مورد استفاده شده تعیین مینماید و پادشاهان را بر حسب مناطق تحت فرمانرواییشان مشخص مینماید، آنها بودند که سلطنت بابل را بر انداختند.
به علاوه چون پادشاه ماد ضعیف بود او را به الاغ و چون پادشاه فارس قدرتمند و قوی بود و وی را به شتر تشبیه کرده است. همچنین دانیال نبی پادشاه ماد را به خرسی ناتوان و بدبو و پادشاه فارس را به پلنگ تشبیه می کند(دانیال، فصل ۷، بند ۶_۵)و در رویای نبوکدنصر فارس و جندیشاپور به خاطر دوام و قوامش به مفرغ تشبیه شدهاست(دانیال، فصل ۲،بند ۴۴_۳۱). نبی بنا به اقتضای نبوتش ویرانی بابل و گذاری سلطنت آن را اعلام کرد. دو پادشاهی که بابل را ویران کردند یکی پادشاه ماد و دیگری پادشاه فارس هستند. لذا پانصد سال از این واقعه تا ظهور مسیح و هزار و صد سال تا ظهور محمد گذشته است.(ج. دوم _ ص ۱۴۹_۱۴۸)
بن مایه: اسناد و مباحثی درباره تاریخ کلیسای شرق، مجموعه نویسندگان، ج ۲، لندن، انتشارات ایلام
@atorabanorg
#کوروش
#ایرانشناسی
_آن مردی که بر سوار الاغ است کیست و آنکه سوار بر شتر میباشد چه کسی است؟
_آن مرد که سوار بر الاغ است داریوش پسر اسوریش پادشاه ماد است و آنکه بر شتر سوار است کوروشِ پارسی پادشاه ایلام که امروزه جندیشاپور نام دارد. زیرا سلطنت ماد، سلطنت بابل را که با نبوکدنصر بود محو ساخت. سپس کوروش سلطنت داریوش را از بین برد و قلمرو او را به تصرف خویش درآورد. از اینرو اشعیا در ابتدای متن چنین گفته است:"ای ایلام برآی و ای کوه مدیان"(۲:۲۱). مقصود وی کوروش و پادشاه مادهاست. و باز نبی ادامه میدهد:"اینک فوج مردان و سواران جفت جفت میآیند و او مزید کرده گفت:بابل افتاد"(۱۹:۲۱). اشعیای نبی این چنین به ویرانی بابل و واگذاری آن به فارس اشاره میکند و پادشاه ماد را سوار بر الاغ نی نامد زیرا الاغ مرکب متداول کرمان و فارس بوده است. نبی بصورت سمبولیک طبق معمول خطابه ی نبوتی سخن می گوید و مناطق را بر حسب مرکبهایی که در آنجا مورد استفاده شده تعیین مینماید و پادشاهان را بر حسب مناطق تحت فرمانرواییشان مشخص مینماید، آنها بودند که سلطنت بابل را بر انداختند.
به علاوه چون پادشاه ماد ضعیف بود او را به الاغ و چون پادشاه فارس قدرتمند و قوی بود و وی را به شتر تشبیه کرده است. همچنین دانیال نبی پادشاه ماد را به خرسی ناتوان و بدبو و پادشاه فارس را به پلنگ تشبیه می کند(دانیال، فصل ۷، بند ۶_۵)و در رویای نبوکدنصر فارس و جندیشاپور به خاطر دوام و قوامش به مفرغ تشبیه شدهاست(دانیال، فصل ۲،بند ۴۴_۳۱). نبی بنا به اقتضای نبوتش ویرانی بابل و گذاری سلطنت آن را اعلام کرد. دو پادشاهی که بابل را ویران کردند یکی پادشاه ماد و دیگری پادشاه فارس هستند. لذا پانصد سال از این واقعه تا ظهور مسیح و هزار و صد سال تا ظهور محمد گذشته است.(ج. دوم _ ص ۱۴۹_۱۴۸)
بن مایه: اسناد و مباحثی درباره تاریخ کلیسای شرق، مجموعه نویسندگان، ج ۲، لندن، انتشارات ایلام
@atorabanorg
نقشهی امپراتوری ماد
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: علی اف. اقرار، پادشاهی ماد، ترجمه کامبیز میربهاء، تهران، ققنوس، ۱۳۸۸_ ص ۶۷۸
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: علی اف. اقرار، پادشاهی ماد، ترجمه کامبیز میربهاء، تهران، ققنوس، ۱۳۸۸_ ص ۶۷۸
@atorabanorg
نظام حکومت در عصر ماد(بخش ۱)
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
از دوران ماد، بهدلیل کمبود منابع و آثار مستقیم کتیبهای غیر مستقیم، از سرزمینهای مجاور و به زبان سومری و اکادی(به لهجهی بابلی و آشوری)، ایلامی، اورارتویی، عبری قدیم، لاتین و ارمنی قدیم است. علاوه بر آن، اطلاع از ماد و فرهنگ مادها با مقایسهی با منابع سرزمین پارس و زبان پارسی باستان امکانپذیر است. برخی از کتاب های دینی مانند اوستا و یا عهد عتیق (کتاب دانیال)حاوی اطلاعات ارزشمندی دربارهی ماد است. مورخان و نویسندگان یونانی یونانی مانند گزنفون، هرودوت، کتزیاس، بطلیموس و غیره هم در کتاب های، آگاهیهای مفصلی ارائه میدهند که بسیار موثر و جالب توجه است. کشفیات باستانشناسی در اواخر قرن نوزدهم میلادی و کشف منابع اصیل شرقی بهویژه قرائت خطوط میخی، کمک ارزشمندی شناخت فرهنگ و تمدن ماد کرد زیرا حاوی اطلاعات ذیقیمتی بودهاست. مادها به دلیل براندازی دولت آسور(آشور)که بر منطقهی وسیعی از غرب آسیا تسلط داشتند و نیز به سبب دفاع متوالی در حملات سکاها(اسکیت ها)و پایهگذاری ارکان مدنیت آسور اهمیت بسیار دارند.
در قرن دهم قبل از میلاد، مردمانی"آریان نژاد"در نواحی شمال غرب ایران که محدودهی امروزی آذربایجان و جنوب دریاچهی اورمیه و کردستان را تشکیل میدهد، ساکن شدند. اینان موفق شدند که در حدود قرن هفتم ق.م، حکومت ماد را تاسیس کنند. بنابر نوشتهی هرودوت، مادیها که "آریان"نامیده میشدند مشتمل بر شش طایفهی بوز، پارتاکن، اِستِروخات، اَریزانت، بودین و مغها بودند. مادیها چندین قرن تابع آسور(آشور)بودند، به همین سبب کتیبههای آشوری اطلاعات مفیدی از نظام زندگی و حکومتی آنها ارائه میدهد. مادیها بعدها در منطقهی کوهستانی(بین رود زهاب و دیاله)و در جلگههای اطراف ساکن شدند که از آنها به ترتیب بصورت"پارسوا "(پارشوا)و"آمادای"نام برده شدهاست. مادها پس از آنکه، مدتی را تحت حکومت آشور گذراندند، خود را از این قید رها کردند و حکومت مستقلی تشکیل دادند. با تاسیس دولت ماد و روی کار آمدن دَیااُکو(دیوکِس، دیوک)، محل تجمع آنان یعنی اکباتان(در منابع آشوری اَمَدانا و در کتیبههای هخامنشی هگمتانه)بصورت شهر درآمد و هفت دیوار و بخش مجزا از یکدیگر، شهر بزرگی را پدید آورد که به سبک بابل، و با الهام از سیارات هفتگانه، هفت رنگ مختلف رنگآمیزی شد.(سال ۸_۷۰۱ تا ۶۵۵ ق.م).(ص ۵۱۲_۵۱۱)
بن مایه:میراحمدی.مریم _تاریخ تحولات ایرانشناسی_ج ۱_تهران_طهوری_ چاپ اول ۱۳۸۹
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
از دوران ماد، بهدلیل کمبود منابع و آثار مستقیم کتیبهای غیر مستقیم، از سرزمینهای مجاور و به زبان سومری و اکادی(به لهجهی بابلی و آشوری)، ایلامی، اورارتویی، عبری قدیم، لاتین و ارمنی قدیم است. علاوه بر آن، اطلاع از ماد و فرهنگ مادها با مقایسهی با منابع سرزمین پارس و زبان پارسی باستان امکانپذیر است. برخی از کتاب های دینی مانند اوستا و یا عهد عتیق (کتاب دانیال)حاوی اطلاعات ارزشمندی دربارهی ماد است. مورخان و نویسندگان یونانی یونانی مانند گزنفون، هرودوت، کتزیاس، بطلیموس و غیره هم در کتاب های، آگاهیهای مفصلی ارائه میدهند که بسیار موثر و جالب توجه است. کشفیات باستانشناسی در اواخر قرن نوزدهم میلادی و کشف منابع اصیل شرقی بهویژه قرائت خطوط میخی، کمک ارزشمندی شناخت فرهنگ و تمدن ماد کرد زیرا حاوی اطلاعات ذیقیمتی بودهاست. مادها به دلیل براندازی دولت آسور(آشور)که بر منطقهی وسیعی از غرب آسیا تسلط داشتند و نیز به سبب دفاع متوالی در حملات سکاها(اسکیت ها)و پایهگذاری ارکان مدنیت آسور اهمیت بسیار دارند.
در قرن دهم قبل از میلاد، مردمانی"آریان نژاد"در نواحی شمال غرب ایران که محدودهی امروزی آذربایجان و جنوب دریاچهی اورمیه و کردستان را تشکیل میدهد، ساکن شدند. اینان موفق شدند که در حدود قرن هفتم ق.م، حکومت ماد را تاسیس کنند. بنابر نوشتهی هرودوت، مادیها که "آریان"نامیده میشدند مشتمل بر شش طایفهی بوز، پارتاکن، اِستِروخات، اَریزانت، بودین و مغها بودند. مادیها چندین قرن تابع آسور(آشور)بودند، به همین سبب کتیبههای آشوری اطلاعات مفیدی از نظام زندگی و حکومتی آنها ارائه میدهد. مادیها بعدها در منطقهی کوهستانی(بین رود زهاب و دیاله)و در جلگههای اطراف ساکن شدند که از آنها به ترتیب بصورت"پارسوا "(پارشوا)و"آمادای"نام برده شدهاست. مادها پس از آنکه، مدتی را تحت حکومت آشور گذراندند، خود را از این قید رها کردند و حکومت مستقلی تشکیل دادند. با تاسیس دولت ماد و روی کار آمدن دَیااُکو(دیوکِس، دیوک)، محل تجمع آنان یعنی اکباتان(در منابع آشوری اَمَدانا و در کتیبههای هخامنشی هگمتانه)بصورت شهر درآمد و هفت دیوار و بخش مجزا از یکدیگر، شهر بزرگی را پدید آورد که به سبک بابل، و با الهام از سیارات هفتگانه، هفت رنگ مختلف رنگآمیزی شد.(سال ۸_۷۰۱ تا ۶۵۵ ق.م).(ص ۵۱۲_۵۱۱)
بن مایه:میراحمدی.مریم _تاریخ تحولات ایرانشناسی_ج ۱_تهران_طهوری_ چاپ اول ۱۳۸۹
@atorabanorg
از مکشوفات باستانشناسی مادی
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: علی اف. اقرار، پادشاهی ماد، ترجمه کامبیز میربهاء، تهران، ققنوس، ۱۳۸۸_ ص ۶۲۶
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: علی اف. اقرار، پادشاهی ماد، ترجمه کامبیز میربهاء، تهران، ققنوس، ۱۳۸۸_ ص ۶۲۶
@atorabanorg
نظام حکومت در عصر ماد(بخش ۲)
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
فَرَوَرتیش(فرائورت، فرآاُرتُس)(۶۵۵ تا ۶۳۳ ق.م)کوشش کرد که تا دوران سیاسی آرامی را سپری کند و سرزمین خود را از جانب مشرق گسترش بخشد و خود را بهگونهای از قید آشور برهاند، اما توفیق نظامی نیافت و سپاهیانش شکست خوردند و خود نیز کشته شد.
هُوَو خشَتَرَ(هوخشتره، به یونانی کیاکسار)(۶۳۳ تا ۵۸۴ ق.م)، اوقات خود را صرف ایجاد تشکیلات نظامی کرد و قوای سواره نظام و پیاده نظام منظمی را تاسیس نمود. وی که از شکست قبلی مادها از آشوریها درس گرفته بود، توانست سواره نظام ماهری تربیت کند که بر سپاه سواره آشور ارجحیت داشت. سرانجام او به سرزمین آشور حمله برد و شهر نینوا، مرکز اصلی آشوریان را برای مدتی محاصره کرد. با آمدن سکاهای متحد آشوریان، محاصره شکست شد و از شمال دریاچهی اورمیه نبرد سختی درگرفت و منجر به تاخت و تاز و اشغال سکاها در زمین ماد به مدت بیست و هشت سال شد. سرانجام در ۶۱۵ ق.م مادی ها موفق به راندن سکاها از سرزمین خود شدند.
حدود سال ۶۰۶ ق.م، حاکم بابل با کمک هووخشتر بر ضد پادشاه آشور، شهر نینوا را محاصره کردند و سپس آنرا آتش زدند و بدینسان قلمرو آشوریان، بین فاتحان تقسیم شد. بخشهای آشوری آسیای صغیر جزو ماد شد و سرزمین شامات و فلسطین جزو بابل شد. با روی کار آمدن فرمانروای پرقدرتی مانند بخت النصر در بابل و ازدواج دختر هووخشتر، اتحادی بین ماد و بابل بهوجود آمد. با از میان رفتن قدرت آشور، دیگر سرزمینهای آنها مانند ارمنستان و کاپادوکیه به تصرف ماد درآمد و سرزمین ماد با دولت پر قدرت لیدی همسایه شد.(ص ۵۱۲)
بن مایه:میراحمدی.مریم_تاریخ تحولات ایرانشناسی_ج ۱_تهران_طهوری_ چاپ اول ۱۳۸۹
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
فَرَوَرتیش(فرائورت، فرآاُرتُس)(۶۵۵ تا ۶۳۳ ق.م)کوشش کرد که تا دوران سیاسی آرامی را سپری کند و سرزمین خود را از جانب مشرق گسترش بخشد و خود را بهگونهای از قید آشور برهاند، اما توفیق نظامی نیافت و سپاهیانش شکست خوردند و خود نیز کشته شد.
هُوَو خشَتَرَ(هوخشتره، به یونانی کیاکسار)(۶۳۳ تا ۵۸۴ ق.م)، اوقات خود را صرف ایجاد تشکیلات نظامی کرد و قوای سواره نظام و پیاده نظام منظمی را تاسیس نمود. وی که از شکست قبلی مادها از آشوریها درس گرفته بود، توانست سواره نظام ماهری تربیت کند که بر سپاه سواره آشور ارجحیت داشت. سرانجام او به سرزمین آشور حمله برد و شهر نینوا، مرکز اصلی آشوریان را برای مدتی محاصره کرد. با آمدن سکاهای متحد آشوریان، محاصره شکست شد و از شمال دریاچهی اورمیه نبرد سختی درگرفت و منجر به تاخت و تاز و اشغال سکاها در زمین ماد به مدت بیست و هشت سال شد. سرانجام در ۶۱۵ ق.م مادی ها موفق به راندن سکاها از سرزمین خود شدند.
حدود سال ۶۰۶ ق.م، حاکم بابل با کمک هووخشتر بر ضد پادشاه آشور، شهر نینوا را محاصره کردند و سپس آنرا آتش زدند و بدینسان قلمرو آشوریان، بین فاتحان تقسیم شد. بخشهای آشوری آسیای صغیر جزو ماد شد و سرزمین شامات و فلسطین جزو بابل شد. با روی کار آمدن فرمانروای پرقدرتی مانند بخت النصر در بابل و ازدواج دختر هووخشتر، اتحادی بین ماد و بابل بهوجود آمد. با از میان رفتن قدرت آشور، دیگر سرزمینهای آنها مانند ارمنستان و کاپادوکیه به تصرف ماد درآمد و سرزمین ماد با دولت پر قدرت لیدی همسایه شد.(ص ۵۱۲)
بن مایه:میراحمدی.مریم_تاریخ تحولات ایرانشناسی_ج ۱_تهران_طهوری_ چاپ اول ۱۳۸۹
@atorabanorg
نقش سه دژ مادی بر مهرهای آشوری
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: علی اف. اقرار، پادشاهی ماد، ترجمه کامبیز میربهاء، تهران، ققنوس، ۱۳۸۸_ ص ۶۶۶۳
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: علی اف. اقرار، پادشاهی ماد، ترجمه کامبیز میربهاء، تهران، ققنوس، ۱۳۸۸_ ص ۶۶۶۳
@atorabanorg
نظام حکومت در عصر ماد(بخش ۳)
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
لیدیها بر سرزمین پهناوری حکم میراندند. در شمال و جنوب این سرزمین، دریای سیاه، دریای مرمره و دریای مدیترانه بود. از مشرق به رود هالیس(قزل ایرماق=رود سرخ)و از غرب به دریای اژه(بحرالجزایر)منتهی میشد. لیدیها در تشکیلات حکومتی، دارای تمدنی والا بودند. سازمان لشکری آنها بسیار قوی بود. مردان جنگی و ورزیدهای از یونان را بهعنوان سپاهیان مزدور در خدمت داشتند و به همین علت زمانی که بین مادها و لیدیها جنگ درگرفت، این نبرد بدون پیشرفتی برای مادها، به مدت شش سال طول کشید. سبب اتمام جنگ، کسوف بود که اتفاق(۲۸ مه ۵۸۵ ق.م)و این واقعه را خشم الهی دانستند و به جنگ پایان دادند و سرحد بین ماد و لیدی با حکمیت بخت بختالنصر، رود هالیس شد و پسر هووخشتر با دختر شاه لیدی ازدواج کرد و یک سال بعد نیز هووخشتر درگذشت(۵۸۴ ق.م.).
ایشتوویگو(ایشتووگه، ایختوویگو، آستیاگ)که بعد از پدر به حکومت رسید (۵۸۴ تا ۵۵۰ ق.م)موفق شد تا با الهام از تشکیلات نظامی و اداری آشور، نظمی به سازمانهای اداری ماد بدهد. حکومت حدودا سی سال وی تشکیلات پرشکوهی بهوجود آورد اما سرانجام این سرزمین به دست کوروش هخامنشی فتح و ضمیمهی قلمرو پارس شد.(ص ۵۱۳_۵۱۲)
بن مایه:میراحمدی.مریم_تاریخ تحولات ایرانشناسی_ج ۱_تهران_طهوری_ چاپ اول ۱۳۸۹
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
لیدیها بر سرزمین پهناوری حکم میراندند. در شمال و جنوب این سرزمین، دریای سیاه، دریای مرمره و دریای مدیترانه بود. از مشرق به رود هالیس(قزل ایرماق=رود سرخ)و از غرب به دریای اژه(بحرالجزایر)منتهی میشد. لیدیها در تشکیلات حکومتی، دارای تمدنی والا بودند. سازمان لشکری آنها بسیار قوی بود. مردان جنگی و ورزیدهای از یونان را بهعنوان سپاهیان مزدور در خدمت داشتند و به همین علت زمانی که بین مادها و لیدیها جنگ درگرفت، این نبرد بدون پیشرفتی برای مادها، به مدت شش سال طول کشید. سبب اتمام جنگ، کسوف بود که اتفاق(۲۸ مه ۵۸۵ ق.م)و این واقعه را خشم الهی دانستند و به جنگ پایان دادند و سرحد بین ماد و لیدی با حکمیت بخت بختالنصر، رود هالیس شد و پسر هووخشتر با دختر شاه لیدی ازدواج کرد و یک سال بعد نیز هووخشتر درگذشت(۵۸۴ ق.م.).
ایشتوویگو(ایشتووگه، ایختوویگو، آستیاگ)که بعد از پدر به حکومت رسید (۵۸۴ تا ۵۵۰ ق.م)موفق شد تا با الهام از تشکیلات نظامی و اداری آشور، نظمی به سازمانهای اداری ماد بدهد. حکومت حدودا سی سال وی تشکیلات پرشکوهی بهوجود آورد اما سرانجام این سرزمین به دست کوروش هخامنشی فتح و ضمیمهی قلمرو پارس شد.(ص ۵۱۳_۵۱۲)
بن مایه:میراحمدی.مریم_تاریخ تحولات ایرانشناسی_ج ۱_تهران_طهوری_ چاپ اول ۱۳۸۹
@atorabanorg
فهرست نام فرمانروایان ماد طبق روایات کتزیاس و هرودوت
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: میراحمدی.مریم، تاریخ تحولات ایرانشناسی، ج ۱، تهران، طهوری، چاپ اول ۱۳۸۹، ص ۵۱۳
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
بن مایه: میراحمدی.مریم، تاریخ تحولات ایرانشناسی، ج ۱، تهران، طهوری، چاپ اول ۱۳۸۹، ص ۵۱۳
@atorabanorg
قلمرو پادشاهی ماد
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
این قلمرو از سرزمین شاهی قدیمی ماد مرکزی و ماد شرقی مانند سکاها (اسکیتها)، مانّا(مانِنا)و بروایت هرودوت از ساتراپنشینهای یکدیگر مانند پاریکانیان، اورتوکویبانتیان(تیزخودها)در اواخر قرن هشتم و اوایل قرن هفتم قبل از میلاد تشکیل شد که منطقهی وسیعی را فرامیگرفت.
این سرزمین، در شمال، ماورای رود ارس و کوههای آرارات را شامل میشد؛ و در مشرق اراضی ری تا کویر لوت؛ و در جنوب تا نواحی اصفهان و پارس گسترش داشت. در غرب هم از کوههای زاگروس گذشته، تا شرق رود هالیس (=قزل ایرماق)و سرزمین لودیا(لیدیه)تداوم مییافت. در جنوب غربی نیز تا همسایگی سرزمین پر قدرت بابل کشیده میشد.(ص ۵۱۴)
بن مایه:میراحمدی.مریم_تاریخ تحولات ایرانشناسی_ج ۱_تهران_طهوری_ چاپ اول ۱۳۸۹، ص ۵۱۳
@atorabanorg
#ماد_شناسی
#ایرانشناسی
این قلمرو از سرزمین شاهی قدیمی ماد مرکزی و ماد شرقی مانند سکاها (اسکیتها)، مانّا(مانِنا)و بروایت هرودوت از ساتراپنشینهای یکدیگر مانند پاریکانیان، اورتوکویبانتیان(تیزخودها)در اواخر قرن هشتم و اوایل قرن هفتم قبل از میلاد تشکیل شد که منطقهی وسیعی را فرامیگرفت.
این سرزمین، در شمال، ماورای رود ارس و کوههای آرارات را شامل میشد؛ و در مشرق اراضی ری تا کویر لوت؛ و در جنوب تا نواحی اصفهان و پارس گسترش داشت. در غرب هم از کوههای زاگروس گذشته، تا شرق رود هالیس (=قزل ایرماق)و سرزمین لودیا(لیدیه)تداوم مییافت. در جنوب غربی نیز تا همسایگی سرزمین پر قدرت بابل کشیده میشد.(ص ۵۱۴)
بن مایه:میراحمدی.مریم_تاریخ تحولات ایرانشناسی_ج ۱_تهران_طهوری_ چاپ اول ۱۳۸۹، ص ۵۱۳
@atorabanorg