سرزمین مقدس؛ سفری به فلسطین نوشته و طراحی گی دولیل یکی از معروفترین سفرنامههای مصور است که معمولاً نام آن در فهرست برترین گرافیک ناولها به انتخاب مؤسسات و سایتهای معتبر به چشم میخورد.
گی دولیل سال ۱۹۶۶ در کبک کانادا متولد شد و به همراه همسر و دو فرزندش در جنوب فرانسه زندگی میکند. دولیل حدود ده سال انیماتور بوده و همین باعث شده در طراحی خبره شود. او بیشتر با سفرنامههای مصورش دربارهی زندگی در کشورهایی که فضای سیاسی خاص دارند، از برمه و کرهی شمالی گرفته تا چین و فلسطین، شناخته میشود. او یک سال همراه همسر و فرزندانش در فلسطین زندگی کرده و دیدهها و شنیدههایش در این مدت را به تصویر کشیده است. با این حال نمیتوان او را نویسنده و هنرمندی سیاسی دانست، چرا که کتابهایش تا حد زیادی بر زندگی روزمره و تجربههای شخصیاش در کشورهای مقصد تمرکز دارند؛ روایتهای مستند و طنزآمیزی که البته از نقد اجتماعی خالی نیستند و.....
#سرزمین_مقدس
#گی_دولیل
#عاطفه_احمدی
#نشر_اطراف
#سفرنامه #سفرنامه_مصور #کتاب_مصور #فلسطین #داستان_تصویری #مجله #فکاهی #طنز
#ارسال_کتاب #ارسال_به_تمام_نقاط_کشور
@afrabook
گی دولیل سال ۱۹۶۶ در کبک کانادا متولد شد و به همراه همسر و دو فرزندش در جنوب فرانسه زندگی میکند. دولیل حدود ده سال انیماتور بوده و همین باعث شده در طراحی خبره شود. او بیشتر با سفرنامههای مصورش دربارهی زندگی در کشورهایی که فضای سیاسی خاص دارند، از برمه و کرهی شمالی گرفته تا چین و فلسطین، شناخته میشود. او یک سال همراه همسر و فرزندانش در فلسطین زندگی کرده و دیدهها و شنیدههایش در این مدت را به تصویر کشیده است. با این حال نمیتوان او را نویسنده و هنرمندی سیاسی دانست، چرا که کتابهایش تا حد زیادی بر زندگی روزمره و تجربههای شخصیاش در کشورهای مقصد تمرکز دارند؛ روایتهای مستند و طنزآمیزی که البته از نقد اجتماعی خالی نیستند و.....
#سرزمین_مقدس
#گی_دولیل
#عاطفه_احمدی
#نشر_اطراف
#سفرنامه #سفرنامه_مصور #کتاب_مصور #فلسطین #داستان_تصویری #مجله #فکاهی #طنز
#ارسال_کتاب #ارسال_به_تمام_نقاط_کشور
@afrabook
آبگوشت
بانو گفت «آبگوشت بهترین خورشها است و به جهان کس نیست که آن نپسندد. و آن به گونهها پزند، مگر آنکه بیشتر ساده بُود.» من گویم «در بروجرد آبگوشت را نخودآب گویند و به برخی شهرها، يخنی نامند. نخودآبِ بروجرد به همهٔ ایرانزمین نامدار است و به شهر دیگر چون آنجا نتوانند پخت. و خوراک همه مردم شهر و روستا همان نخودآب است که بهترین خورشهای جهان است. هر که خورده باشد داند که من راست گفتهام. و به خوانی که آن آبگوشت بُود کسی را به خورشهای دیگر آرزو نیاید و این مزه و خوردنی در گوشت آنجا خدای آفریده که در گوشت گوسپندان دیگر جای نیست وگرنه این خورش الوكردی در تبریز پزد، گویی هرگز به نخودآبِ الوكرد ماننده نیست.»
#کارنامه_خورش
#دستور_غذا #نادرمیرزا #قاجاریه
#نازیلا_ناظمی
#نشر_اطراف
#آشپزی #نسخه_خطی #آشپزی_ایرانی #تاریخ #آش #کوفته #کوکو #آبگوشت #خورش
#ارسال_کتاب #ارسال_به_تمام_نقاط_کشور
@afrabook
بانو گفت «آبگوشت بهترین خورشها است و به جهان کس نیست که آن نپسندد. و آن به گونهها پزند، مگر آنکه بیشتر ساده بُود.» من گویم «در بروجرد آبگوشت را نخودآب گویند و به برخی شهرها، يخنی نامند. نخودآبِ بروجرد به همهٔ ایرانزمین نامدار است و به شهر دیگر چون آنجا نتوانند پخت. و خوراک همه مردم شهر و روستا همان نخودآب است که بهترین خورشهای جهان است. هر که خورده باشد داند که من راست گفتهام. و به خوانی که آن آبگوشت بُود کسی را به خورشهای دیگر آرزو نیاید و این مزه و خوردنی در گوشت آنجا خدای آفریده که در گوشت گوسپندان دیگر جای نیست وگرنه این خورش الوكردی در تبریز پزد، گویی هرگز به نخودآبِ الوكرد ماننده نیست.»
#کارنامه_خورش
#دستور_غذا #نادرمیرزا #قاجاریه
#نازیلا_ناظمی
#نشر_اطراف
#آشپزی #نسخه_خطی #آشپزی_ایرانی #تاریخ #آش #کوفته #کوکو #آبگوشت #خورش
#ارسال_کتاب #ارسال_به_تمام_نقاط_کشور
@afrabook
#پر_فروش #پر_فروش_ترین_کتاب #پرفروشترین_کتاب #کتاب #کتاب_بخوانیم #با_هم_کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب_بخوانیم #نشر_زمستان #انتشارات_مروارید #نشر_مروارید #انتشارات_نیلوفر #انتشارات_امیرکبیر #کتاب_پارسه #نشر_دف #نشر_اطراف #نشر_چشمه #نشر_سخن #نشر_نی #نشر_هرمس #نشر_زمستان #نشر_نی #انتشارات_علمی_و_فرهنگی #خرد_سرخ @afrabook
روضهخوان به مردم میگوید قدر خودشان را بدانند که در مرکز جهان نشستهاند و ملائک بالهاشان را زیر پای آنها پهن کردهاند. از مردم می خواهد به گذشته خود فکر کنند، ببینند چه کار صواب انجام دادهاند، دعای چه کسی پشت سرشان بوده که چرخدندههای آسمان را به حرکت درآورده و آنها را از حضار این مجلس قرار داده است.
در روضهی مادر بزرگ از این خبرها نبود ما در مرکز جهان نبودیم. بعید میدانم که بال ملائک زیر پای ما پهن بوده باشد: یک مشت آدم که سال تا سال چشم دیدن هم را نداشتند و اگر دو نفرشان را در یک اتاق تنها میگذاشتی به ثانیه نمیکشید که پاچهی هم را میگرفتند، وسط یک کوچه خاکی، در خانهی کاهگلی زیر پونز نقشه، دور هم جمع میشدیم و تا سر میچرخاندیم لاشهی گوسفندان سر و ته از درخت آویزان میشد و با اشارهی نوک چاقو دل و رودهها میریخت توی تشت و خون میپاشید پای گلهای باغچه. ..،
روضهی مادر بزرگ مجموعهای تمام کمال بود از چیزهایی که نباید باشد.
#رستخیز #روایت #محرم #روضه
#روضه_هایی_که_زندگی_میکنیم
#نفیسه_مرشدزاده #نشر_اطراف #روایتها
#ارسال_کتاب #ارسال_کتاب_به_تمام_نقاط
#ارسال_کتاب_به_سراسر_کشور
@afrabook
در روضهی مادر بزرگ از این خبرها نبود ما در مرکز جهان نبودیم. بعید میدانم که بال ملائک زیر پای ما پهن بوده باشد: یک مشت آدم که سال تا سال چشم دیدن هم را نداشتند و اگر دو نفرشان را در یک اتاق تنها میگذاشتی به ثانیه نمیکشید که پاچهی هم را میگرفتند، وسط یک کوچه خاکی، در خانهی کاهگلی زیر پونز نقشه، دور هم جمع میشدیم و تا سر میچرخاندیم لاشهی گوسفندان سر و ته از درخت آویزان میشد و با اشارهی نوک چاقو دل و رودهها میریخت توی تشت و خون میپاشید پای گلهای باغچه. ..،
روضهی مادر بزرگ مجموعهای تمام کمال بود از چیزهایی که نباید باشد.
#رستخیز #روایت #محرم #روضه
#روضه_هایی_که_زندگی_میکنیم
#نفیسه_مرشدزاده #نشر_اطراف #روایتها
#ارسال_کتاب #ارسال_کتاب_به_تمام_نقاط
#ارسال_کتاب_به_سراسر_کشور
@afrabook
دنیل لاینز کهنهروزنامهنگاری است که بعد از حدود دو دهه فعالیت در بخش کسبوکار و فناوری نشریهی نیوزویک صبح روزی معمولی با یک تلفن ساده عذرش را میخواهند. لاينز مجبور میشود برای تأمین مخارج زندگی، به هاتاسپات، از استارتآپهای پرهیاهوی سیلیکونولی، بپیوندد و در پنجاهویک سالگی با عنوان
«همکار بازاریابی» بین دهها جوانی مشغول کار شود که تیشرتهایی رنگارنگ با لوگوی شرکت به تن دارند. این موقعیت جدید آغاز سفری است به اعماق جزیرهی جذاب و اگزوتیک و فرهنگ درون گروهی و جدا افتادهی اکوسیستم استارتآپی.
#مصائب_من_در_حباب_استارت_آپ
#دنیل_لاینز
#سعید_قدوسی_نژاد
#نشر_اطراف
#استارت_آپ #اقتصاد #روزنامه_نگاری #سرگذشتنامه
#ارسال_به_تمام_نقاط_کشور #ارسال_کتاب
@afrabook
«همکار بازاریابی» بین دهها جوانی مشغول کار شود که تیشرتهایی رنگارنگ با لوگوی شرکت به تن دارند. این موقعیت جدید آغاز سفری است به اعماق جزیرهی جذاب و اگزوتیک و فرهنگ درون گروهی و جدا افتادهی اکوسیستم استارتآپی.
#مصائب_من_در_حباب_استارت_آپ
#دنیل_لاینز
#سعید_قدوسی_نژاد
#نشر_اطراف
#استارت_آپ #اقتصاد #روزنامه_نگاری #سرگذشتنامه
#ارسال_به_تمام_نقاط_کشور #ارسال_کتاب
@afrabook
#پر_فروش #پر_فروش_ترین_کتاب #پرفروشترین_کتاب #کتاب #کتاب_بخوانیم #با_هم_کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب_بخوانیم
#نشر_برج #نشر_قطره #انتشارات_مروارید #نشر_مروارید #انتشارات_نیلوفر #سایه_سخن #نشر_نو #نشر_اطراف #نشر_چشمه #نشر_نیلوفر #نشر_بیدگل #نشر_هرمس #نشر_کرگدن #طرح_نو #نشر_گمان @afrabook
#نشر_برج #نشر_قطره #انتشارات_مروارید #نشر_مروارید #انتشارات_نیلوفر #سایه_سخن #نشر_نو #نشر_اطراف #نشر_چشمه #نشر_نیلوفر #نشر_بیدگل #نشر_هرمس #نشر_کرگدن #طرح_نو #نشر_گمان @afrabook
خرابه چیست؟ سازهای انسانساخت که به دست طبیعت سپرده شده. یکی از افسونهای خرابههای شهری همان افسون بیابان است: مکانی پر از نوید ناشناختهها با تمام شهودها و مخاطراتش. شهرها را مردان (و به تواتر کمتر، زنان) میسازند اما طبیعت شهرها را به تدریج میفرساید، از زمینلرزه و طوفان گرفته تا فرایندهای پیشروندهی پوسیدن، فرسایش، زنگار گرفتن، تجزیهی میکروبی بتن و سنگ و چوب و آجر، بازگشت گیاهان و حیوانات که نظام پیچیدهی خودشان را برپا میکنند و نظام سادهی انسان را بیش از پیش از کار میاندازند. وقتی انسانها به دلایل اقتصادی یا سیاسی از نگهداشت شهر دست میکشند، طبیعت فرصت مییابد دست بالا را بگیرد. البته ویرانگری و آتشافروزی و جنگ، که در هر سه انسانها عنان خود را از دست میدهند، نیز در ایجاد خرابهها نقش دارند.
#نقشه_هایی_برای_گم_شدن
#ربکا_سولنیت
#نیما_اشرفی
#نشر_اطراف
#مسافرت #فلسفه #جستار #جستار_ادبی #ادبیات #جستارنویسی
#ارسال_کتاب #ارسال_به_تمام_نقاط_کشور
@afrabook
#نقشه_هایی_برای_گم_شدن
#ربکا_سولنیت
#نیما_اشرفی
#نشر_اطراف
#مسافرت #فلسفه #جستار #جستار_ادبی #ادبیات #جستارنویسی
#ارسال_کتاب #ارسال_به_تمام_نقاط_کشور
@afrabook
نوشتهها دربارهی کنش جمعی عمدتا این نکته را نادیده میگیرند گاهی، وقتی کسی بخواهد اجتماع را به کنش جمعی برانگیزد، مانعی حتی بزرگتر از این ها هم پیشِ رو دارد: برساختن نفعی مشترک در یک هدف جمعی. در ادامه توضیح میدهم که خیر عمومی اغلب باید برساخته شود، گاهی چون اعضای گروه متوجه نیستند بعضی رخدادها چگونه میتوانند بر منافعشان تاثیر بگذارند و مهمتر ازآن، گاهی چون خود منافع و دغدغههای اعضای گروه هم باید برساخته شوند.
#روایت_و_کنش_جمعی
#فردریک_دبلیو_میر
#الهام_شوشتری
#نشر_اطراف
#سیاسی #جامعه_شناسی #جامعه_شناسی_سیاسی
#ارسال_کتاب
#ارسال_به_تمام_نقاط_کشور
@afrabook
#روایت_و_کنش_جمعی
#فردریک_دبلیو_میر
#الهام_شوشتری
#نشر_اطراف
#سیاسی #جامعه_شناسی #جامعه_شناسی_سیاسی
#ارسال_کتاب
#ارسال_به_تمام_نقاط_کشور
@afrabook
بچه عاشق نگاه کردن به عکس بچههاست. و عاشق نگاه کردن به نقاشیهایی که از بچهها میکشند. و با این که زیاد با بچههای دیگر بازی نمیکند، توی خیابان با توجه خاصی نگاهشان میکند که خیلی بیشتر از توجهش به آدم بزرگی با همان فاصله، و البته کمتر از توجهش به یک سگ است. نوع خاصی از توجه است، فکرکنم یک نوع توجه آینهای. هنوز نمیداند قرار است یک وقتی بزرگتر شود. هنوز نمیداند قرار است یکی از ما شود. ما متعلق به گونهی «بزرگ» هستیم، او متعلق به گونهی کوچک.
#کوچک_و_سخت
#ریوکا_گالچن
#رویا_پورآذر
#نشر_اطراف
#جستار #مادری #مادرانه #زنان
#ارسال_کتاب #ارسال_به_تمام_نقاط_کشور
@afrabook
#کوچک_و_سخت
#ریوکا_گالچن
#رویا_پورآذر
#نشر_اطراف
#جستار #مادری #مادرانه #زنان
#ارسال_کتاب #ارسال_به_تمام_نقاط_کشور
@afrabook
«استیو جابز غلط کرد با تو» تلاشیست برای ثبت تجربهی شخصی از محیط کار در شرکتهای فناور ایرانی. بیشتر روایتهایی را که از کسبوکارهای نو خواندهایم، مدیران و بنیانگذارانی نوشتهاند که با ثبت روایت پیروزی یا شکستشان هم در پی برندسازیاند. اما از هزاران نفری که در مشاغل میانی و ردههای پایینتر کار میکنند معمولاً روایت مستند و خاطرهای در دست نیست. «استیو جابز غلط کرد با تو» از این نظر ارزشمند است که بازتولید همان «ادبیات موفقیت» مرسوم به حساب نمیآید؛ روایتیست نقادانه با طنزی گزنده از زندگی روزمره در کسبوکارهای نوپا.
#استیو_جابز_غلط_کرد_با_تو
#آزاده_رحیمی
#نشر_اطراف #اطراف
#محیط_کار #شغل #استارت_آپ #بازار #کسب_و_کار #برندینگ #ارسال_کتاب #ارسال_به_تمام_نقاط_کشور
@afrabook
#استیو_جابز_غلط_کرد_با_تو
#آزاده_رحیمی
#نشر_اطراف #اطراف
#محیط_کار #شغل #استارت_آپ #بازار #کسب_و_کار #برندینگ #ارسال_کتاب #ارسال_به_تمام_نقاط_کشور
@afrabook
.
دقیقاً نمیدانم چرا این چند وقته خیلیها از نیویورک برایم بریده مطالبی دربارهی افول وسقوط روانکاوی میفرستند. بیشتر دلایلی که برای از بین رفتن این رشته مطرح میشوند معقول به نظر میرسند: مردم شادترند، سرشلوغترند، فعالیتهای شکاکهای ضدفروید بالاخره جایی در ذهن عامهی مردم باز کرده و برای همین هم کسی دیگر نه وقت رودهدرازیهای تحلیلی روانکاوی را دارد و نه حوصلهی رازآلودگیهایش را. اما بین مطالبی که برایم میفرستادند -و در این مورد خاص اصلاً دلم نمیخواهد بدانم چرا- چیزهای زیادی هم دربارهی بیماریهای روانی و درمانهای جدیدشان بود که مو به تن آدم سیخ میکرد: مطالبی دربارهی انواع افسردگی، فاجعهها، اعترافهای ناگهانی (یا بیشرمانه) به امیال پنهانی و
اینکه چطور میشود همهشان را با دارو درمان کرد. دورهی حرف زدن تمام شده و قرص خوردن از راه رسیده. وقتهایی که از پاریس به نیویورک برمیگردم به نظرم میرسد بعضی از دوستانم مثل آن کیکهای چندلایهای هستند که ...
#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
#نقشه_هایی_برای_گم_شدن
#آدام_گاپنیک
#کیوان_سررشته
#نشر_اطراف
@afrabook
@cafetarikh.ir
دقیقاً نمیدانم چرا این چند وقته خیلیها از نیویورک برایم بریده مطالبی دربارهی افول وسقوط روانکاوی میفرستند. بیشتر دلایلی که برای از بین رفتن این رشته مطرح میشوند معقول به نظر میرسند: مردم شادترند، سرشلوغترند، فعالیتهای شکاکهای ضدفروید بالاخره جایی در ذهن عامهی مردم باز کرده و برای همین هم کسی دیگر نه وقت رودهدرازیهای تحلیلی روانکاوی را دارد و نه حوصلهی رازآلودگیهایش را. اما بین مطالبی که برایم میفرستادند -و در این مورد خاص اصلاً دلم نمیخواهد بدانم چرا- چیزهای زیادی هم دربارهی بیماریهای روانی و درمانهای جدیدشان بود که مو به تن آدم سیخ میکرد: مطالبی دربارهی انواع افسردگی، فاجعهها، اعترافهای ناگهانی (یا بیشرمانه) به امیال پنهانی و
اینکه چطور میشود همهشان را با دارو درمان کرد. دورهی حرف زدن تمام شده و قرص خوردن از راه رسیده. وقتهایی که از پاریس به نیویورک برمیگردم به نظرم میرسد بعضی از دوستانم مثل آن کیکهای چندلایهای هستند که ...
#دیدار_اتفاقی_با_دوست_خیالی
#نقشه_هایی_برای_گم_شدن
#آدام_گاپنیک
#کیوان_سررشته
#نشر_اطراف
@afrabook
@cafetarikh.ir
.
#پر_فروش #پر_فروش_ترین_کتاب #پرفروشترین_کتاب #کتاب #کتاب_بخوانیم #با_هم_کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب_بخوانیم #نشر_گمان #نشر_اطراف #کتاب_کوچه
#انتشارات_مروارید #نشر_مروارید #نشر_نو
#نشر_بینش_نو #نشر_مرکز #نشر_قطره #نشر_لگا #نشر_علمی_فرهنگی #نشر_نوین #نشر_چشمه #کوله_پشتی #نشر_نو
@afrabook
#پر_فروش #پر_فروش_ترین_کتاب #پرفروشترین_کتاب #کتاب #کتاب_بخوانیم #با_هم_کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب #کتاب_بخوانیم #کتاب_خوب_بخوانیم #نشر_گمان #نشر_اطراف #کتاب_کوچه
#انتشارات_مروارید #نشر_مروارید #نشر_نو
#نشر_بینش_نو #نشر_مرکز #نشر_قطره #نشر_لگا #نشر_علمی_فرهنگی #نشر_نوین #نشر_چشمه #کوله_پشتی #نشر_نو
@afrabook
.
رینا تلگمایر در کتابهایش از مشکلات، ناراحتیها و ترسهای نوجوانیاش حرف میزند ولی آن اتفاقها را طوری تعریف میکند که در پایان، شادی را به صورت بچهها بیاورد. تلگمایر در مجموعهی خاطرات نوجوانی، ماجراهای سالهای مدرسهاش را تعریف و تصویرسازی کرده تا بگوید مشکلات بچهها مهماند و باید به بچهها نشان داد که میتوانند از پس مشکلات خودشان بربیایند. او میخواهد با قصههای واقعیاش به بچهها بگوید که «بالاخره اوضاع خوب میشود.»
#لبخندها #دلهره_ها #خواهرها
#رینا_تلگمایر
#هدا_نژاد_حسینیان
#نشر_اطراف
#کودک_نوجوان
#راه_راه
#روایت #خاطرات #کتاب_مصور
#ارسال_کتاب #ارسال_به_تمام_نقاط_کشور
@afrabook
رینا تلگمایر در کتابهایش از مشکلات، ناراحتیها و ترسهای نوجوانیاش حرف میزند ولی آن اتفاقها را طوری تعریف میکند که در پایان، شادی را به صورت بچهها بیاورد. تلگمایر در مجموعهی خاطرات نوجوانی، ماجراهای سالهای مدرسهاش را تعریف و تصویرسازی کرده تا بگوید مشکلات بچهها مهماند و باید به بچهها نشان داد که میتوانند از پس مشکلات خودشان بربیایند. او میخواهد با قصههای واقعیاش به بچهها بگوید که «بالاخره اوضاع خوب میشود.»
#لبخندها #دلهره_ها #خواهرها
#رینا_تلگمایر
#هدا_نژاد_حسینیان
#نشر_اطراف
#کودک_نوجوان
#راه_راه
#روایت #خاطرات #کتاب_مصور
#ارسال_کتاب #ارسال_به_تمام_نقاط_کشور
@afrabook
چون پدرم را خیلی زیاد، خیلی آتشین، خیلی لطیف دوست داشتم، همیشه ترس چنین روزی پس ذهنم بود. اما گول وضع خوب سلامتیاش را خورده بودم و فکر میکردم هنوز وقت داریم. فکر میکردم وقتش هنوز نرسیده. برادرم کنه میگوید «مطمئن بودم بابا بیشتر از نود سال عمر میکند.» همهمان مطمئن بودیم. اما نکند ته دلم حقیقتی را که یکسره منکرش بودم حس میکردم؟ نکند روحم یک جورهایی خبر داشت و به خاطر همین وقتی شنیدم ناخوش است نگرانی به دلم چنگ انداخت؟ نکند آن پرده معلق تیره و تاری که روی قلبم افتاده بود و نه میتوانستم اسمی رویش بگذارم و نه میتوانستم کنارش بزنم به خاطر همین بود؟ در خانوادهی ما، آن کسی که مدام نگران همه است منم. اما این بار نگرانیام حتی در مقیاس خودم هم شدید بود. در مانده بودم. آرزو میکردم فرودگاههای نیجریه باز بودند تا بروم لاگوس و از لاگوس با هواپیما بروم آسابا و از آنجا با ماشین به شهرمان...
#لنگرگاهی_در_شن_روان
#شش_مواجهه_با_سوگ و #مرگ
#چیماماندا_انگزی_آدیچی #رالف_والدو_امرسون #جویس_کرول_اوتس #جون_دیدیون #راینر_ماریا_ریلکه #الکساندرهمن
#الهام_شوشتریزاده
#نشر_اطراف
@afrabook
#لنگرگاهی_در_شن_روان
#شش_مواجهه_با_سوگ و #مرگ
#چیماماندا_انگزی_آدیچی #رالف_والدو_امرسون #جویس_کرول_اوتس #جون_دیدیون #راینر_ماریا_ریلکه #الکساندرهمن
#الهام_شوشتریزاده
#نشر_اطراف
@afrabook
دلم میخواهد قهرمان پسرم باشم. مثل پدرم که برای من بود. گاهی از او خشمگین بودهام.میدانم که پسرم هم از من خشمگین خواهد شد. اما انگار حجم این خشمها مقابل قهرمان بودنش برایم کم بود. من هم میخواهم بیشتر وقتها قهرمان پسرم باشم و برای این قهرمان بودن هم برنامهریزی هم کردهام. همراه همسرم به کلاس آمادگی برای پدر شدن رفتم و سعی کردم یاد بگیرم چطور پدر بهتری باشم و کمتر اشتباه کنم. قبل از تولدش گواهینامهی موتور گرفتم و موتورسواری میکنم. مهارت های غواصی و سوارکاریام را هم کامل و کارهای نیمهکاره را تمام کردهام.اما مطمئنم نمیخواهم قهرمانی باشم که حرف نمیزند و رنجهایش را در سکوت تحمل میکند. دلم میخواد پسرم سکوت را نه از من بگیرد نه از پدرم و نه از پدرانمان. دلم میخواهد برایش قهرمانی باشم که با شجاعت حرف میزند. قهرمانی که رنج سکوت را تحمل نمیکند. آن را ماهرانه فریاد میزند. میایستد و بیخجالت، با افتخار، از رنجهایش میگوید. بلند، طولانی، بیوحشت.
#پروژی_پدری
#نشر_اطراف
#فاطمه_ستوده
#حسام_اسلامی
#ارتباط_پدر_فرزندی
#تجربه #تصویر_پدر #رازهای_مگو
#ارسال_به_تمام_نقاط_کشور #ارسال
@afrabook
#پروژی_پدری
#نشر_اطراف
#فاطمه_ستوده
#حسام_اسلامی
#ارتباط_پدر_فرزندی
#تجربه #تصویر_پدر #رازهای_مگو
#ارسال_به_تمام_نقاط_کشور #ارسال
@afrabook
در دیدار اولمان دیده بودم که آمادهی جنگیدن است اما دنبال معنای این مبارزه میگردد. دلش میخواست بفهمد این مسیر دردناک و پر رنج را چرا باید طی کند. فکر میکنم خیلی طول نکشید که جواب این سوال پیدا کرد. گاهی خیال میکنم مهدی شادمانی تمام این سالها در تمام عزاداریها،گریهها، سینه زدنها و میانهداریها، در فراخوانها و احضارهای وسط روضه، این سوال را از تکتک شخصیتهای آن روز پرسیده. از حبیب، از حر، از اکبر و عباس. پرسیده که این جنگ، مبارزه، این ایثار ذرهذرهی جسمشان برای چه بوده و چه معنایی داشته. در خیال خودم مهدی را میبینم که در یکی از این تصویرهای خلاق وسط عزاداری، پا می گذارد در پردههای واقعه و میان قهرمانها میچرخد، نزدیکشان میشود، به دیالوگها ها گوش میدهد و همه ریزهکاریها را بررسی میکند. تا وقتی نمیفهمد آن میان چه خبر است ول کن نیست. دنبال پاسخ سوالش مدام به منابع مراجعه میکند، با آدمها حرف میزند، سوالش را تکرار میکند و پیگیرشان است تا جواب بدهند...
#رهیده
#مجموعه_کاشوب
#روضه_هایی_که_زندگی_میکنیم
#نشر_اطراف
#طاهره_ابوفاضلی #مهدی_شادمانی
#جواد_رسولی
#ارسال_کتاب #ارسال_پستی
@afrabook
#رهیده
#مجموعه_کاشوب
#روضه_هایی_که_زندگی_میکنیم
#نشر_اطراف
#طاهره_ابوفاضلی #مهدی_شادمانی
#جواد_رسولی
#ارسال_کتاب #ارسال_پستی
@afrabook
.
وقتی منتظریم تا مراسم خاکسپاری برگزار شود، با خودمان میگوییم نکند، «از عهدهاش بر نیاییم»، در شأن مراسم رفتار نکنیم، «صبوری»مان را نشان ندهیم؛ صبوریای که همیشه و همه جا میگویند واکنش درست در برابر مرگ است. فکر میکنیم باید خودمان را برای آن لحظه محکم و قوی کنیم و نمیتوانیم به مردم خوشآمد بگویم! میتوانم صحنهی واقعه را ترک کنم؟ اصلا آن روز میتوانم لباس بپوشم و آماده شوم؟ محال است از قبل بدانیم که مسئله اصلی اینها نیست. محال است بدانیم خود خاکسپاری تسکین دهنده است، یک جور پناه سُکرآور که در آن، محبتِ دیگران و وزن و معنای مراسم مثل آغوشی گرم در برمان میگیرد. محال است پیشاپیش آن غیاب پایانناپذیری که در انتظارمان است آگاه باشیم؛ از آن خلأ، آن نقطه مقابل معنا، آن توالی بیوقفهی لحظههایی که در آنها خودِ پوچی و بیمعنایی را تجربه می کنیم.
#لنگرگاهی_در_شن_روان
#شش_مواجهه_با_سوگ و #مرگ
#چیماماندا_انگزی_آدیچی #رالف_والدو_امرسون #جویس_کرول_اوتس #جون_دیدیون #راینر_ماریا_ریلکه #الکساندرهمن
#الهام_شوشتریزاده
#نشر_اطراف
#فقدان #از_دست_دادن #سوگواری
@afrabook
وقتی منتظریم تا مراسم خاکسپاری برگزار شود، با خودمان میگوییم نکند، «از عهدهاش بر نیاییم»، در شأن مراسم رفتار نکنیم، «صبوری»مان را نشان ندهیم؛ صبوریای که همیشه و همه جا میگویند واکنش درست در برابر مرگ است. فکر میکنیم باید خودمان را برای آن لحظه محکم و قوی کنیم و نمیتوانیم به مردم خوشآمد بگویم! میتوانم صحنهی واقعه را ترک کنم؟ اصلا آن روز میتوانم لباس بپوشم و آماده شوم؟ محال است از قبل بدانیم که مسئله اصلی اینها نیست. محال است بدانیم خود خاکسپاری تسکین دهنده است، یک جور پناه سُکرآور که در آن، محبتِ دیگران و وزن و معنای مراسم مثل آغوشی گرم در برمان میگیرد. محال است پیشاپیش آن غیاب پایانناپذیری که در انتظارمان است آگاه باشیم؛ از آن خلأ، آن نقطه مقابل معنا، آن توالی بیوقفهی لحظههایی که در آنها خودِ پوچی و بیمعنایی را تجربه می کنیم.
#لنگرگاهی_در_شن_روان
#شش_مواجهه_با_سوگ و #مرگ
#چیماماندا_انگزی_آدیچی #رالف_والدو_امرسون #جویس_کرول_اوتس #جون_دیدیون #راینر_ماریا_ریلکه #الکساندرهمن
#الهام_شوشتریزاده
#نشر_اطراف
#فقدان #از_دست_دادن #سوگواری
@afrabook
#شنیدن_شهر
#لیونی_سَندرکاک #جیمز_تراگ_مورتِن #لیوِن_اَمیل #رابرت_آ._بیورگارد #باربارا_اِکشتاین
#نوید_پورمحمدرضا
#نشر_اطراف
#ارسال_به_تمام_نقاط_کشور #ارسال_به_خارج_از_کشور #ارسال_پستی
@afrabook
#لیونی_سَندرکاک #جیمز_تراگ_مورتِن #لیوِن_اَمیل #رابرت_آ._بیورگارد #باربارا_اِکشتاین
#نوید_پورمحمدرضا
#نشر_اطراف
#ارسال_به_تمام_نقاط_کشور #ارسال_به_خارج_از_کشور #ارسال_پستی
@afrabook
.
گاهی دلم برایش تنگ می شود. زمینکوروش صدایش میکردند؛ نه با کسره ، که با علامت ساکن روی نون. گوگل میکنمش. چیزی نمییابم. عمرش به اینترنت و گوگل قد نداد. تابستانی بود. گرم بود و با آفتاب پیوند داشت. اگر هم تابستان نبود یا گرم نبود، حتما روز تعطیل بود، جمعه بود. زمینکوروش تجسم تابستانها و روزهای تعطیل نوجوانیام بود. در خیابان رودخانهی تهران زندگی میکردیم و زمینکوروش امتداد شمالی آن خیابان بود و انتهایش میرسید به اصلیترین خیابان شرقی-غربی شهر: آزادی. ما نوجوانهایی که اغلبمان متولد سالهای بعد از انقلاب بودیم و در محلههای جنوب خیابان آزادی، در دکتر هوشیاریا رودخانه یا طوس یا زنجان با اکبرآباد یا دیگر محله های آن محدوده زندگی می کردیم، در زمین کوروش یکدیگر را میدیدیم. زمینکوروش محل ملاقات محلهها بود. خودش به هیچ محلهای تعلق نداشت، در مرز یا امتداد آنها قرار داشت، اما زمینی بزرگ و کشیده بود، بخشنده بود، در خودش جای میداد، پناه میداد، گشاده رو بود و آغوشش باز ما آن جا فوتبال بازی میکردیم، والیبال بازی میکردیم، توی سروکلهی هم میزدیم، داد میزدیم، دعوا میکردیم، راه میرفتیم و حرف میزدیم، خیال پردازی میکردیم، در سایهسار گوشهها، کنجها، دیوارها و تک درختهایش مینشستیم و نوشابه میخوردیم. زمین کوروش جای تنهایی نبود.
#شنیدن_شهر
#لیونی_سَندرکاک #جیمز_تراگ_مورتِن #لیوِن_اَمیل #رابرت_آ._بیورگارد #باربارا_اِکشتاین
#نوید_پورمحمدرضا
#نشر_اطراف
#ارسال_به_تمام_نقاط_کشور #ارسال_به_خارج_از_کشور #ارسال_پستی
@afrabook
گاهی دلم برایش تنگ می شود. زمینکوروش صدایش میکردند؛ نه با کسره ، که با علامت ساکن روی نون. گوگل میکنمش. چیزی نمییابم. عمرش به اینترنت و گوگل قد نداد. تابستانی بود. گرم بود و با آفتاب پیوند داشت. اگر هم تابستان نبود یا گرم نبود، حتما روز تعطیل بود، جمعه بود. زمینکوروش تجسم تابستانها و روزهای تعطیل نوجوانیام بود. در خیابان رودخانهی تهران زندگی میکردیم و زمینکوروش امتداد شمالی آن خیابان بود و انتهایش میرسید به اصلیترین خیابان شرقی-غربی شهر: آزادی. ما نوجوانهایی که اغلبمان متولد سالهای بعد از انقلاب بودیم و در محلههای جنوب خیابان آزادی، در دکتر هوشیاریا رودخانه یا طوس یا زنجان با اکبرآباد یا دیگر محله های آن محدوده زندگی می کردیم، در زمین کوروش یکدیگر را میدیدیم. زمینکوروش محل ملاقات محلهها بود. خودش به هیچ محلهای تعلق نداشت، در مرز یا امتداد آنها قرار داشت، اما زمینی بزرگ و کشیده بود، بخشنده بود، در خودش جای میداد، پناه میداد، گشاده رو بود و آغوشش باز ما آن جا فوتبال بازی میکردیم، والیبال بازی میکردیم، توی سروکلهی هم میزدیم، داد میزدیم، دعوا میکردیم، راه میرفتیم و حرف میزدیم، خیال پردازی میکردیم، در سایهسار گوشهها، کنجها، دیوارها و تک درختهایش مینشستیم و نوشابه میخوردیم. زمین کوروش جای تنهایی نبود.
#شنیدن_شهر
#لیونی_سَندرکاک #جیمز_تراگ_مورتِن #لیوِن_اَمیل #رابرت_آ._بیورگارد #باربارا_اِکشتاین
#نوید_پورمحمدرضا
#نشر_اطراف
#ارسال_به_تمام_نقاط_کشور #ارسال_به_خارج_از_کشور #ارسال_پستی
@afrabook