👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
6.75K subscribers
1.97K photos
1.15K videos
37 files
762 links
اینستاگرام
https://www.instagram.com/admmmj123?r
=nametag

کانال دوم ما👇
@ADMMMJ1234
Download Telegram
#ارسالی_از_طرف_اعضای_کانال

#اعتماد_مضر

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

میخواستم که داستان زندگی خود را بیان کنم که تا خواهرانم بدانندودرس عبرت بگیرن😔

من دختری ۱۸ ساله هستم
از یک خانواده مذهبی ومتاهل هستم ...یعنی نامزدم

بعد از مدتی از نامزدیم یه روز از اینترنت با یک پسراشنا شدم اول اشتباهی پیویش توی گوشیم اومد بعد عکس پروفایلشو نگاه کردم عکس خوبی بود منم ذخیره کردم و بعدپیویش رو پاک کردم

راستش ساده بودمو زیاد هم از مجازی نمیدونستم و بلد نبودم
پیویش رو پاک کردم اما دوباره اومد و نمیدونستم چجوری میشه حذفش کرد و بلاک کردن هم بلد نبودم

بعد دیدم که زنگ زد منم جواب دادم صداش رو که شنیدم فهمیدم که این پسر است قطع کردم بعد پیام فرستادکه شما؟؟؟
منم که ساده بودم اسمم رو گفتم بعد گفت که شماره منو از کجا آوردی من گفتم که شماره شما را ندارم فقط از ایمو پیویتون اومد توی گوشی ....بعد من پاک کردم

دیدم که باز زنگ زد منم ساده جواب دادم گفتم که زنگ نزن بابایا یکی از خانواده ام بدونه منو میکشه

بعد اونم گفت که کسی خبردار نمیشه منم خانواده دارم بعد من پاکش میکردم اما نمیدونستم چجوری بلاکش کنم

بعد شب عکس های عاشقانه و از این حرفا برام فرستاد منم ساده نگاه میکردم من از اون عکس ها نداشتم پیدا‌میکردم دانلود کردم براش فرستادم

بعد اسرار داشت عکسمو بفرستم خیلی اسرا کرد نمیدونم شیطان گولم زد دادم 😔بعد همین جوری شد که میگفت عکس ....منم ‌میفرستادم

اما خبر نداشت که من نامزاد دارم

همینطور روزها زنگ میزدو منم جواب میدادم و حرف میزدم😭😭😭

یه روز به من این خبیث گفت که بیا فرار کنیم هر جای که تو دوست داشته باشی من تو را میبرم

اصلا قبول نکردم

من یک دختر خوبی و با ادب بودم همه خانواده خویشاوندان ازم تعریف میکردن

اما این خبیث آمد از سادگی من استفاده کرد تا به او آغشته شدم یعنی اونو دوست داشتم اون همیشه که زنگ میزد اول حرف از فرار بود میگفت که تو چرا نمیری با هم زندگی خوبی راسپری میکنیم

اما من ساکت میشدم هیچی دلم قبول نمیکرد

بعد از چند مدت خواهرم شک کرد به بابامم گفت بعد خانواده هم خبر شدن که من به اون پسره رابطه دارم بعد برادرم به اون پسره زنگ زد برادر به اون پسره گفت که تو چرا به خواهرم مزاحمت میکنی اون نامزاد داره بعد اون خبیث بخاطر نجات خود گفت که من دنبال خواهرتون نیستم خواهر شما همش دنبالمه به من زنگ میزنه اونجا فهمیدم که این مرا فریب داده اونیکه میگفت که از پدر و مادر خودم بیشتر دوست دارم من دیوانه هم باور میکردم


بابامم مرا اینقد کتک زد که خون جاری بود از بدنم و گوشی هم ازم گرفتن

من همیشه گریه‌میکردم یه روز نبود که گریه نکرده باشم غمگین اصلا به نام خنده چیزی را نمیشناختم باز عید شد عید سعید فطر شد همه در اون روز خوشحال بودن اما من گریه میکردم و نامزدم هم ازین ماجراها خبری نداشت

بعد خواستم که چارهای برای درد خودم پیداکنم به یک استاد گفتم همه چیزو
استاد قیام بعد اون همه چیز را ازم پرسید منم از اول گفتم

بعد گفتم که یاد اون منو به گریه میندازه از خرج خوراک افتاده بودم هیچی نمیخوردم خیلی ضعیف شده بودم

خداوند استاد قیام را خیر بدهد مرا کمک کرد تا خوب شوم

به عید سعید فطر گوشی هم را دادن ایمو اون توی گوشی بود بعد خواستم که پیام بدم که عکس هامو چیکارکرده😭😭

اول نشناخت بعد معرفی کردم شناخت گفتم چرا به بابام همچین حرفی گفتی
گفت دیگه راهی نداشتم

اون پسره رفته بودترکیه گفتم که منوتو این منجلاب گذاشتی رفتی ترکیه😭😭😭 گفت که اره

بعد دیگه زنگ نزدم فقط یک بار با اون صحبت کردم بعد اون اسرار میکرد که زنگ بزن یا من زنگ میزنم جواب بدی منم میگفتم نخیر

جواب نمیدادم بعد یه روز به اون نوشته کردم که من نامزاد شدم پیش خودم گفتم که این چی میگوید عکس گل خواستگاری هم فرستادم بعد خیلی عصبانی شد

بعد گفت که زندگی تو را به خاک یک سان میکنم اما من هیچی به حرفش گوش نمیکردم‌چون خوب شده بودم از قبل به کمک الله وبا کمک استاد قیام

بعد اون‌میخواست که منو غمگینم کنه میگفت که شماره پدرت وبرادرت رو دارم

باز هم هیچ عکس العملی نشان نمیدادم

باخودم میگفتم اگه اون عکسم رو داره من خدا رو دارم

بعدیه شب گفت بزرگترین خیانت رودر حق تو کردم ومیکنم باز هم هیچ عکس العملی نشان نمیدادم فقط یک عکس از قبر براش فرستادم گفتم که باز من و تو هم یه روز این جا میریم

سوال و جواب میشیم

بعد دیگه ایموش رو بلاک کردم دیگه هیچی نه اون پیام داد و نه من

و توبه کردم😭😭😭
الان مشکل اعصاب بزام پیش اومده اگه حرص بخورم سردرد میشم😔

اماالحمدالله خوب شدم
دلم آرومه❤️

و حالا یک دعوتگر شدم

وتنها نصیحتم برای خواهرانم همینه که

فریب گرگ صفت هارو نخورید😔

والسلام علیکم ورحمت الله وبرکاته

👩‍❤️‍👨 کانال حب حلال 👩‍❤️‍👨
@admmmj123
➥┈✾✧❥◌◌◌◌


🍂🌼خوشبختی برای یک زن,
بدست آوردن قلب یک مرد
و
#نگهداری آن برای همیشه

خوشبختی برای یک مرد آن است که همسرش به او
#اعتماد داشته باشد
نه اینکه از او مراقبت نماید...

♡کانال حب حلال♡ 💍❤️

@admmmj123
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
‍ ‌ 💥 #تنهایی؟👋🏼 #نه_الله_با_من_است.... #قسمت_سی_هفتم ✍🏼عمه ام شب و روز میگفت چرا میخوای ازش #طلاق بگیری من همش میگفتم خودم بهتر میدونم... اون شب که عمه م خونه ما بود و برگشت خونه شون پدر و مادرم حسابی #دعوامون کردن... سوژین از کار مامانم حسابی ناراحت…
‍ ‌ 💥 #تنهایی؟✋🏼 #نه_الله_با_من_است....

#قسمت_سی_هشتم

💔پدرم میخواست
#قرآنها را تو آتیش بیاندازد جلوی چشای من و خواهرم....
خواهرم پدرم رو هل داد و تند گرفت فریاد زد پس شما برای چی مسلمانید....

🌸🍃الحمدالله هنوز یه ذره
#ایمان ته دل ادمای اونجا بود و نذاشتن قرآن ها رو آتیش بزند اما #کتاب های دینی رو آتیش زدن چون پدرم بهشون گفت مال داعش هاست میخواست #چادر و #نقابمون رو هم بسوزاند....

تمام خونه رو بهم ریخت سوژین گفت
#ازدواج میکنم کاری به اونا نداشته باش به من که #شوک وارد شده بود #احساس میکردم دارم بی هوش میشم چشام سیاهی میرفت...
خدایا
#خواهرم چی داره میگه #دیوونه شده دویدم #چادر و #نقابم را آوردم که پدرم پاره کنه دست از این #ازدواج برداره اما خواهرم حرف حالیش نمیشد انگار سوژین نبود هرچی من میگفتم حالیش نبود...

هرچی
#خواهش کردم کار ساز نبود دیگه سرو صدا تموم شد اما انگار #دنیا رو سرم خراب شده بود چشام خوب نمیدید خواهرم دستامو گرفت پاشو روژین الله اینبار باماست تو نگران چی هستی...
گفتم چیکار داری میکنی بخدا
#قسم من میمیرم اگر تو این ازدواج رو قبول کنی... محمد قبول نمیکنه نه قبول نمیکنه اون #برادر شیری ماست...

🌸🍃گفت روژین آروم باش من میدونم چیکار دارم میکنم همه چی
#حل میشه تو که ناامید نیستی پس خیالت راحت باشد....حرفای خواهر #تسکینی برای قلبم بود و بهش #اعتماد کردم و تونستم آروم بگیرم...

✍🏼خواهرم خیلی وقت بود تصمیمی گرفته بود اما دلیل محکمی نداشت واسه رفتن خواهر بهم گفت تصمیم داره بریم
#عربستان_سعودی (شهر پیامبرﷺ ) این تصمیم خواهر خیلی بیشتر شوکه ام کرد راستشو بخواین دوست داشتم برم بخاطر وضعیتمون تو خونه...
دیگه
#نفس کشیدن تو خونه خیلی سخت شده بود دلم هوای تازه میخواست که نفس بکشم و آروم #زندگی کنم خواهر به کمک چند نفری تونست کارای #سفر رو انجام بده و همچنان داشت واسه خونه فیلم بازی میکرد که انگار میخواد با #محمد ازدواج کنه محمد هم خبر داشت از تصمیمون و سه تایی داشتیم واسه خانوادی خودمون فیلم بازی میکردیم....

من واقعا
#نگران بودم نمیتونستم فکر کنم که خانوادم همین جوری بمیرن بدون #هدایت...تکلیف #خواهر و #برادرهای دیگه ام و پدر و مادرم چی میشه...

😔هرچی
#فکر میکردم بیشتر این #سفر برایم سخت میشد ، خواهرم متوجه رفتارهام شده اما میترسید ازم بپرسه میام یا نه خودم از این #واقعیت میترسیدم که از #خواهرم دور باشم نمیتونستم بهش بگم نرو چون اون دیگه رفتنی بود و باید میرفت تا این که یه روز از بیرون اومد و گفت یه خبر خیلی خوش دارم و از تعجب شاخ در میاری از #کنجکاوی #سکته میکردم...

🌸🍃همش میگفتم بگو زودباش دیگه اونم گفت یکی هست میتونه شناسنامه اون ور رو برامون جور کنه نمیدونستم باید
#خوشحال باشم یا #ناراحت . . . .


#ادامه_دارد_ان‌شاءالله

@admmmj123
#اعتماد_مضر😰😭

السلام علیکم و رحمت الله و برکاته
میخواستم که #داستان زندگی خود را بیان کنم که تا خواهرانم بدانندودرس عبرت بگیرن
من دختری ۱۸ ساله هستم
از یک خانواده مذهبی ومتاهل هستم ...یعنی نامزدم
بعد از مدتی از نامزدیم یه روز از اینترنت با یک پسراشنا شدم اول اشتباهی  پیویش توی گوشیم اومد بعد عکس پروفایلشو  نگاه کردم  عکس خوبی بود منم ذخیره کردم و بعدپیویش رو پاک کردم
راستش ساده بودمو زیاد هم از مجازی نمیدونستم و بلد نبودم 😔
پیویش رو پاک کردم اما دوباره اومد و نمیدونستم چجوری میشه حذفش کرد و بلاک کردن هم بلد نبودم
بعد دیدم که زنگ زد منم جواب دادم صداش رو که شنیدم فهمیدم که این پسر است قطع کردم بعد پیام فرستادکه شما؟؟؟
منم که ساده بودم اسمم رو گفتم بعد گفت که شماره منو از کجا آوردی من گفتم که شماره شما را ندارم فقط از ایمو پیویتون اومد توی گوشی ....بعد من پاک کردم
دیدم که باز زنگ زد منم ساده جواب دادم گفتم که زنگ نزن بابایا یکی از خانواده ام بدونه منو میکشه،بعد اونم گفت...😭
#ادامه داستان کلیک کنید ⤵️
👩‍❤️‍👨♡حُب حلال♡ 👩‍❤️‍👨
. #نکته_تربیتی فرزند 👶👧 اگر کودک، کار نادرستی انجام داد دلیل نادرستی آن کار را برایش توضیح دهید نه اینکه فقط بگویید «دیگه تو رو دوست ندارم» و مسئله بر او پوشیده بماند و دلیل نادرستی کارش را نفهمد. #حب_حلال 😍
.
#همسرانه

اگر یه موقع هایی میبینید که همسرتون نسبت به کسی
#حسادت میکنه و به خاطر حسادتش به اون فرد عکس العمل نشون میده یکی از راهای کم کردن این نوع حسادت افزایش دادن عزت نفس همسرتونه.
#چطوری؟
از همسرتون
#تعریف کنید .مخصوصا در مورد اون ویژگی هایی که میبینید نسبت بهشون بر روی اون فرد حساسه.
بهش میدون بدید که کارهایی رو انجام بده که با انجام اون کارها پیش شما خودش رو نشون میده.

اگر همسرتون احساس کنه که بهش
#اعتماد دارید و اون رو در همه موارد قبول دارید و ترجیهش میدید خودش رو کمتر در معرض حسادت و مقایسه با دیگران قرار میده.

#حب_حلال 😍