گروه شریعتی
573 subscribers
1.67K photos
557 videos
66 files
1.56K links
به نام خداوند حقیقت، زیبایی و خیر

🌐 نشـانی ما در فیس بوک:
Facebook.com/shariati.group

📩 تماس با ما:
Shariati.group@Gmail.com
Download Telegram
🔅 سالروز درگذشت مرحوم #حسین_شاه‌حسینی گرامی باد

#جبهه_ملی_ایران

@Shariati_Group
📽 | به مناسبت درگذشت مرحوم #حسین_شاه‌حسینی

سخنان ایشان درباره تعامل دکتر #محمد_مصدق با مردم در دوران تبعید در #احمدآباد ، یک سال پیش از درگذشت ایشان در مصاحبه با جمعی از دانشجویان در جریان تهیه فیلم مستند برای انجمن #فرهنگ و #سیاست دانشگاه #زنجان

🔗 سخنان ایشان درباره پاکدستی دکتر مصدق

🔗 اخلاق دیپلماتیک #مصدق در سفرهای خارج از کشور

#جبهه_ملی_ایران

@Shariati_Group
🆔 @NFIfans
💢 به‌مناسبت خیزش ۳۰ تیر ۱۳۳۱ ؛ روزی که مردم با خون خویش، نخست وزیر خود را برگزیدند

صبح روز ۳۰ تیر بود مردم از اطراف و اکناف تهران به طرف مجلس راه افتادند. جلو دادگستری آمدیم. در آنجا سرهنگ طاهری، افسر شهربانی آدم قسی القلبی بود که با عده‌ای نیروی سوار بر اسب ایستاده بود در آن موقع پاسبان‌ها سوار اسب‌ها می‌شدند. صدای نعل اسب‌ها، روی آسفالت ایجاد وحشت و رعب در میان #مردم می‌کرد. کسانی که آمدند بیشتر جوان‌های بازار بودند یک عده هم ما بودیم... اولین گلوله شلیک شد. جوانی بر زمین افتاد. شلیک گلوله توسط پاسبان‌ها بود. پاسبان‌ها فرار کردند. از جنازه خون می‌ریخت. چه کسی بود نمی‌شناختیم. زیر جنازه را گرفتیم و از جلو دادگستری حرکت کردیم آمدیم طرف باب همایون سابق. چشم مردم به #خون افتاده بود. کسی کشته شده بود. اصلا جلو مردم نیرویی نمی‌توانست مقاومت کند، سیل جمعیت از توپخانه به سمت لاله‌زار آمد. وسط لاله‌زار دوباره پلیس حمله کرد. دومین نفر در لاله‌زار کشته شد.
در این هنگام جوانکی از حزب زحمتکشان آن موقع بیرون آمد. لباس دانشجویی دبیرستان نظام به تن داشت. نام او امیر بیجار بود. او را می‌شناختیم. از ورزشکاران بود. فریاد زد: ‌«درود بر مصدق‌» ، ‌«یا مرگ یا مصدق‌» که بلافاصله با گلوله او را زدند. امیر بیجار افتاد. با این که سال‌ها از آن حادثه گذشته اما هر وقت یاد آن صحنه می‌افتم بی‌اختیار متأثر می‌شوم. امیر بیجار با خون خود نوشت «یا مرگ یا مصدق‌» و تمام کرد.

دیگر کسی گوشش بدهکار نبود. گلوله از اطراف می‌آمد. خیلی‌ها کف نهر یا کف خیابان خوابیده بودند. در خیابان صفی‌علیشاه با عباس لؤلؤ بودم. دوتایی بودیم که گلوله زدند، خورد به عباس لؤلؤ و افتاد توی نهر. پلیس عقب‌نشینی کرد. من با رفیقم رضایی جنازه عباس را برداشتیم و روی شانه گرفتیم. از پشت خیابان صفی علیشاه رفتیم گفتند ببرید اینجا یک بیمارستان است. البته ما نمی‌دانستیم بیمارستان شهربانی بود. عباس لؤلؤ را که خواباندیم روی تخت بیمارستان دیدیم جان داد... تمام لباس ما خونین بود.
و بعد آمدیم بیرون تو خیابانها. شعار بسیارزیاد بود ولی پاسبان‌ها و نیروهای انتظامی در خیابان نبودند. همه گرسنه و تشنه پراکنده بودند. دیگر رمق نداشتیم ولی آن قدر تحت تاثیر عظمت آن روز قرار گرفته بودیم که توجه نداشیم چه می‌شود.
تقریبا ساعت چهار بعدازظهر بود. دیدیم یک ماشین به سرعت سناتور ظهیرالاسلام را همراه خود می‌آورد. آمدیم جلوی مجلس شورا. #ظهیرالاسلام از ماشین آمد پایین و گفت: «آقایان #شاه اجازه داد #مصدق بیاید، بروید خانه‌تان‌» این را گفت و رفت تو مجلس. یک ربع بعد مهندس #حسیبی از داخل مجلس جلو نرده‌های مجلس فریاد زد:‌ «...قوام السلطنه استعفا کرد‌»
با تشکیل جلسه مجلس به دکتر #محمد_مصدق ابراز تمایل کرد. همه مردم ریختند کلانتری ٢ روبروی مسجد #سپهسالار را گرفتند. مردم آن شب شهر را نگه داشتند. سر چهارراه‌ها، مردم ایستاده بودند راهنمایی می‌کردند. #تاریخ را که نگاه می‌کنی می‌بینی در آن شب یک دکان چپاول نشد. یک شیشه شکسته نشد. شاید آن شب امن‌ترین شب‌هایی بود که در تهران گذشته است.
بعد از اعلام رای تمایل #مجلس بلافاصله دکتر مصدق از رادیو پیام داد و ضمن تشکر و قدردانی از مردم خواست که آرامش و نظم عمومی را حفظ کنند و به منازلشان بروند. وقتی مصدق پیام را داد، متوجه شدیم که شاه تا ظهر آن روز باز مصر بود که اگر #قوام‌السلطنه نمی‌تواند با سیدضیاءالدین وارد مذاکره شود ولی #سیدضیاءالدین گفته بود آقا دیگر کار از کارگذشته است.

📚 خاطرات #حسین_شاه‌حسینی
مصدق، دولت ملی و کودتا - #عزت‌الله_سحابی ، ص ۸۸-۹۰

@Shariati_Group
🆔 @mohammadmosaddegh
📌 شرط اصلی مبارزه

🔅پیش از شروع حرکت دکتر #شریعتی، پدر ایشان مرحوم #محمدتقی_شریعتی، در مشهد خدمات بسیار زیادی انجام داده بود. ایشان ضمن حمایت از #نهضت_ملی‌ شدن صنعت #نفت و فعالیت در جهت مقابله با کودتای #۲۸_مرداد در کانون نشر حقایق اسلامی، به طرح مسائل اسلامی می‌پرداخت. اواسط دهه‌ی ۱۳۴۰، مرحوم آقای همایون در کنار محل فعلی #حسینیه_ارشاد که به محله‌ی چاله‌هرز معروف بود زمینی را برای فعالیت‌های مذهبی در نظر گرفت و چادری در آن برپا کرد، مرحوم استاد محمدتقی شریعتی که به #تهران آمده بود در آن محل در شب‌های جمعه تفسیر #قرآن می‌گفت. در آن محل همچنین به مناسبت اعیاد مذهبی و وفیات مراسم برگزار می‌کردند. آن جلسات که به همت بانیان حسینیه ارشاد و انجمن اسلامی مهندسین برگزار می‌شد تأثیر بسزایی در گرایش جوانان به مسائل سیاسی و مذهبی داشت. دکتر #علی_شریعتی از جمله اعضای #جبهه_ملی_ایران در #خراسان بود. پس از کودتای ۲۸ مرداد، عضو نهضت مقاومت ملی شد و با پدرش در #مشهد به فعالیت پرداخت. بعد از تأسیس #نهضت_آزادی، دکتر شریعتی به عضویت آن درآمد.

🔅آخرین بار که من با ایشان ملاقات کردم چند روز پیش از مسافرت دکتر شریعتی به #اروپا بود. اواسط اردیبهشت ۱۳۵۶ به مناسبت #آزادی آقای دکتر شیبانی از زندان من از تعدادی از دوستان و هم‌اندیشان که بالغ بر یکصد و پنجاه نفر بودند، از جمله آقای رضا اصفهانی، مهندس #مهدی_بازرگان و خانم #اعظم_طالقانی دعوت کرده بودم. در آن مراسم دکتر شریعتی درباره این‌که شرط اصلی مبارزه ساده‌زیستی است و با تجمل و تجمل‌گرایی حضور در صحنه مبارزه امکان ندارد صحبت کرد. بعد از سخنرانی ایشان ما با یکدیگر مدتی در باغ قدم زدیم. دکتر شریعتی در آن صحبت‌ها در مورد اعتقاد خود به دکتر #مصدق و لزوم تقید به #مذهب صحبت کرد؛ بعد هم در پایان اضافه کرد که منظور ما از نقش و تأثیر مذهب آن نیست که آقایان به فکر #حکومت کردن بیفتند...

@Shariati_Group

📚 خاطرات مرحوم #حسین_شاه‌حسینی
روزنامه اطلاعات / ۳۰ خرداد ۱۳۹۶ - تحت عنوان: شرط اصلی مبارزه