🟠 تعریف مستضعفین در قرآن
″… #استضعاف که در #قرآن بکار میرود بهمعنی «بیچارگی و ضعف گرفتن» است و بسیار قابل تأمل است چون معنایی است اعم از #استبداد و #استثمار و #استعباد و #استعمار و #استحمار و... اینها همه شکلهای مختلف استضعاف در زمانها و نظامهای گوناگون است که گاه با شکلی از آن مبارزه میشود و از میان برده میشود ولی شکل دیگری جانشین آن نمیشود.
هر نظامی که #انسان را به ضعف دچار کند، چه ضعف اقتصادی (استثمار)، چه سیاسی (استبداد)، چه ملی (استعمار)، چه فکری و روحی و اخلاقی (استحمار) و چه در آن واحد و نظام واحد همهاش با هم و چه اشکال دیگری که شاید بعدها اختراع کنند، «استضعاف» است و قربانیان آن طبقهی «مستضعفین» را بوجود میآورند و قرآن از نجات این طبقه و نفى استضعاف در جهان سخن میگوید و این است که سخنش همیشه زنده است، چه اگر بجای آن یکی از انواع آنرا مثلاً استعباد یا استعمار یا استبداد را میکوبید، پس از تحقق #استقلال با #دموکراسی و #لیبرالیسم و نفی نظام بردگی سخنش مرده بود و رسالتش منتفی شده بود و تنها ارزش تاریخی داشت و پس از استقلال و لیبرالیسم، که باز توده در اشکال دیگری به ضعف گرفتار میشود از قبيل استثمار طبقاتی با استحمار فکری (بوسیله #مذهب، #هنر، #فلسفه، #ادبیات، #ایدئولوژی، تبلیغات، علوم، تحقیقات، #آزادی جنسی، فلسفهی پوچی، بکت بازی ، #نیهیلیسم ، #تصوف، زهدگرایی، فردگرایی، ریاضت، ذهنیت گرایی، مادیت گرایی، رآلیسم، ایده آلیسم و مواد مخدر و هزاران هزار فوت و فن کهنه و نو و رنگبهرنگ که همه جادوهای سیاه اراده و آگاهی و بیداری و مسئولیت است تا قدرتهای انسانی و استعدادهای «خدایی» در مردم فلج بشود و به ضعف دچار گردد). رسالت قرآن که مبارزه با استعمار و استبداد و استعباد (بردگی) بود، در وضع جدید نمیتوانست بکار آید و ناچار روشنفکران به یک ایدئولوژی تازه که بتواند نظام تازه و پدیدههای ضد انسانی و فرمهای ضد مردمی نوساخته را تفسیر کند و با آن مبارزه کند نیازمند بودند…″
📚 معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۲۰ / چه باید کرد؟ / ص۲۴۹
✅ @Shariati_Group
″… #استضعاف که در #قرآن بکار میرود بهمعنی «بیچارگی و ضعف گرفتن» است و بسیار قابل تأمل است چون معنایی است اعم از #استبداد و #استثمار و #استعباد و #استعمار و #استحمار و... اینها همه شکلهای مختلف استضعاف در زمانها و نظامهای گوناگون است که گاه با شکلی از آن مبارزه میشود و از میان برده میشود ولی شکل دیگری جانشین آن نمیشود.
هر نظامی که #انسان را به ضعف دچار کند، چه ضعف اقتصادی (استثمار)، چه سیاسی (استبداد)، چه ملی (استعمار)، چه فکری و روحی و اخلاقی (استحمار) و چه در آن واحد و نظام واحد همهاش با هم و چه اشکال دیگری که شاید بعدها اختراع کنند، «استضعاف» است و قربانیان آن طبقهی «مستضعفین» را بوجود میآورند و قرآن از نجات این طبقه و نفى استضعاف در جهان سخن میگوید و این است که سخنش همیشه زنده است، چه اگر بجای آن یکی از انواع آنرا مثلاً استعباد یا استعمار یا استبداد را میکوبید، پس از تحقق #استقلال با #دموکراسی و #لیبرالیسم و نفی نظام بردگی سخنش مرده بود و رسالتش منتفی شده بود و تنها ارزش تاریخی داشت و پس از استقلال و لیبرالیسم، که باز توده در اشکال دیگری به ضعف گرفتار میشود از قبيل استثمار طبقاتی با استحمار فکری (بوسیله #مذهب، #هنر، #فلسفه، #ادبیات، #ایدئولوژی، تبلیغات، علوم، تحقیقات، #آزادی جنسی، فلسفهی پوچی، بکت بازی ، #نیهیلیسم ، #تصوف، زهدگرایی، فردگرایی، ریاضت، ذهنیت گرایی، مادیت گرایی، رآلیسم، ایده آلیسم و مواد مخدر و هزاران هزار فوت و فن کهنه و نو و رنگبهرنگ که همه جادوهای سیاه اراده و آگاهی و بیداری و مسئولیت است تا قدرتهای انسانی و استعدادهای «خدایی» در مردم فلج بشود و به ضعف دچار گردد). رسالت قرآن که مبارزه با استعمار و استبداد و استعباد (بردگی) بود، در وضع جدید نمیتوانست بکار آید و ناچار روشنفکران به یک ایدئولوژی تازه که بتواند نظام تازه و پدیدههای ضد انسانی و فرمهای ضد مردمی نوساخته را تفسیر کند و با آن مبارزه کند نیازمند بودند…″
📚 معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۲۰ / چه باید کرد؟ / ص۲۴۹
✅ @Shariati_Group
Telegram
.
🔷 عرفـان، آغـاز انسـان
✍ نسرین غلامحسینزاده
🔸در این یادداشتهای کوتاه برآنم تا نمایی کلی از آنچه دکتر #اقبال_لاهوری و دکتر #علی_شریعتی عرفان میخوانند را بازگو نمایم؛ به این امید که #عرفان به عنوان یکی از ارکانی که هر دو این بزرگان قائل به آن هستند از جنبه کلی و ذهنی خارج شده و صورت دقیقتر و واضحتری یابد.
پرداختن به عرفان در اشعار #اقبال بحث مفصلی میطلبد که در اینجا امکان طرح آن وجود ندارد و آنچه در بحث به آن اشاره خواهد شد، نگاهی مختصر به کتاب بازسازی اندیشههای دینی اوست. آنچه اقبال آن را به عنوان هدف اصلی خود در کتاب «بازسازی اندیشۀ دینی» ذکر کرده است، بازسازی فلسفی #اسلام بوده است که البته ضرورتاً به بحثهای مهم دیگری چون عرفان، #دموکراسی و... نیز پرداخته شده است. از نظر او تفاوتی بین سطح عادی تجربۀ #انسان و تجربۀ عرفانی یا درونی وجود ندارد و هر دو به یک اندازه ارزشمند و قابل اعتماد هستند، «چیزی به نام جهان غیرقدسی وجود ندارد. همۀ این گسترۀ مادی عبارت است از میدانی برای تحقق خود معنوی: همه چیز زمینهای قدسی دارد. چنان که پیامبر به زیبایی بیان میکند: تمامی این زمین #مسجد است.» (اقبال لاهوری، محمد، ۱۹۶۸ :۹۳)
به نظر او تجربه، چه درونی باشد چه بیرونی، نمادی از واقعیت است و برای اثبات این مدعا دست به آزمون عقلی برای تضمین درستی تجربۀ عرفانی در فصل دوم کتاب بازسازی میزند که مطالعهی کامل این فصل برای اثبات این ادعا ضروری است.
🔹البته او بین #تصوف و عرفان تمایز اساسی قائل است و اولی را که «فنا فی الله» و پیوستن قطره به دریاست، کاملا نفی مینماید و در تقابل با پیروان آیین #وحدت_وجود که بر این عقیده بودند که آدمی باید بالاترین هدف و اندیشهاش این باشد که هویت فردی خود را در وجود مطلق فنا سازد، برای شخصیت انسان هویتی مستقل قائل است و یافتن تعریف دقیقتری از خود را در رهایی از محدودیتهای فردیت نمیداند. او منزلت و مرتبهی هر موجودی را بسته به مراتبی میداند که در #اشراق میپیماید و پرورش و رشد این فردیت را جز از طریق تماس با محیط ملموس و پویا ممکن نمیداند و اساساً یکی از دلایل سکون و بیتحرکی #فقه و #حقوق در اسلام را طلوع و رشد تصوف زاهدانه میداند که به تدریج تحت تأثیر خصوصیتی غیراسلامی –وجه نظر ورزانه محض- گسترش یافت.
به باور او تصوف در ابتدا صورتی از آزاداندیشی و در اتحاد با #عقل گرایی بوده است و تأکیدی که بر جدایی بین ظاهر و باطن میکند رویکرد بیتفاوتی به همۀ چیزهای مرتبط با ظاهر و نه واقعیت را به وجود آورد، این روحیه که کاملآ میل به عالم دیگر داشت در تصوفهای بعدتر، توجه انسانها را از یک جنبهی بسیار مهم اسلام به عنوان بعد سیاسی – اجتماعی بازداشت.
🔸عرفان از نظر او گذر و رفتن خود نامتناهی به آغوش عاشقِ خود متناهی است و اساساً با تصوف در تضاد میباشد و بر خلاف تصوف که جدایی خود نامتناهی و خود متناهی را نمیپذیرد، معتقد است این درک نادرست ناشی از نشناختن ماهیت حقیقی امر نامتناهی است. #عرفان_اسلامی و تجربهای که از طریق آن بدست میآید تجربهای کاملاً طبیعی و متعارف است و دارای مفهوم زیست شناختی است که برای خود بیشترین اهمیت را دارد.
اما این تجربهی درونی چگونه به دست میآید؟ و آیا آنطور که در #تاریخ تصوف مشاهده کردهایم موجب انفعال اجتماعی میشود و در مرحلۀ تغییر خود باقی میماند؟
اقبال در پاسخ به این سوالات به صراحت میگوید: «این تجربه نتیجۀ تغییر و تحول زیستی درونی است که آن را نمیتوان از طریق مقولات منطقی صرف بدست آورد. این تجربه میتواند خودش را فقط در کنش ساختن جهان یا عمل دگرگون کردن جهان ابراز کند و تنها در این شکل است که محتوای این تجربهی بیزمان میتواند خودش را در حرکت زمان اشاعه دهد و خویشتن را به طور موثری در مقابل چشم تاریخ قابل رویت کند.(همان: ۱۰۹) .
"عمل نهایی خود یک عمل عقلانی و ذهنی نیست بلکه عملی وجودی و زیستی است که تمام هستی خود را تعمیق میبخشد."(همان: ۱۱۷)
✅ @Shariati_Group
🆔 @Shariati40
🔗 ادامه متن را در اینجا مطالعه فرمایید
✍ نسرین غلامحسینزاده
🔸در این یادداشتهای کوتاه برآنم تا نمایی کلی از آنچه دکتر #اقبال_لاهوری و دکتر #علی_شریعتی عرفان میخوانند را بازگو نمایم؛ به این امید که #عرفان به عنوان یکی از ارکانی که هر دو این بزرگان قائل به آن هستند از جنبه کلی و ذهنی خارج شده و صورت دقیقتر و واضحتری یابد.
پرداختن به عرفان در اشعار #اقبال بحث مفصلی میطلبد که در اینجا امکان طرح آن وجود ندارد و آنچه در بحث به آن اشاره خواهد شد، نگاهی مختصر به کتاب بازسازی اندیشههای دینی اوست. آنچه اقبال آن را به عنوان هدف اصلی خود در کتاب «بازسازی اندیشۀ دینی» ذکر کرده است، بازسازی فلسفی #اسلام بوده است که البته ضرورتاً به بحثهای مهم دیگری چون عرفان، #دموکراسی و... نیز پرداخته شده است. از نظر او تفاوتی بین سطح عادی تجربۀ #انسان و تجربۀ عرفانی یا درونی وجود ندارد و هر دو به یک اندازه ارزشمند و قابل اعتماد هستند، «چیزی به نام جهان غیرقدسی وجود ندارد. همۀ این گسترۀ مادی عبارت است از میدانی برای تحقق خود معنوی: همه چیز زمینهای قدسی دارد. چنان که پیامبر به زیبایی بیان میکند: تمامی این زمین #مسجد است.» (اقبال لاهوری، محمد، ۱۹۶۸ :۹۳)
به نظر او تجربه، چه درونی باشد چه بیرونی، نمادی از واقعیت است و برای اثبات این مدعا دست به آزمون عقلی برای تضمین درستی تجربۀ عرفانی در فصل دوم کتاب بازسازی میزند که مطالعهی کامل این فصل برای اثبات این ادعا ضروری است.
🔹البته او بین #تصوف و عرفان تمایز اساسی قائل است و اولی را که «فنا فی الله» و پیوستن قطره به دریاست، کاملا نفی مینماید و در تقابل با پیروان آیین #وحدت_وجود که بر این عقیده بودند که آدمی باید بالاترین هدف و اندیشهاش این باشد که هویت فردی خود را در وجود مطلق فنا سازد، برای شخصیت انسان هویتی مستقل قائل است و یافتن تعریف دقیقتری از خود را در رهایی از محدودیتهای فردیت نمیداند. او منزلت و مرتبهی هر موجودی را بسته به مراتبی میداند که در #اشراق میپیماید و پرورش و رشد این فردیت را جز از طریق تماس با محیط ملموس و پویا ممکن نمیداند و اساساً یکی از دلایل سکون و بیتحرکی #فقه و #حقوق در اسلام را طلوع و رشد تصوف زاهدانه میداند که به تدریج تحت تأثیر خصوصیتی غیراسلامی –وجه نظر ورزانه محض- گسترش یافت.
به باور او تصوف در ابتدا صورتی از آزاداندیشی و در اتحاد با #عقل گرایی بوده است و تأکیدی که بر جدایی بین ظاهر و باطن میکند رویکرد بیتفاوتی به همۀ چیزهای مرتبط با ظاهر و نه واقعیت را به وجود آورد، این روحیه که کاملآ میل به عالم دیگر داشت در تصوفهای بعدتر، توجه انسانها را از یک جنبهی بسیار مهم اسلام به عنوان بعد سیاسی – اجتماعی بازداشت.
🔸عرفان از نظر او گذر و رفتن خود نامتناهی به آغوش عاشقِ خود متناهی است و اساساً با تصوف در تضاد میباشد و بر خلاف تصوف که جدایی خود نامتناهی و خود متناهی را نمیپذیرد، معتقد است این درک نادرست ناشی از نشناختن ماهیت حقیقی امر نامتناهی است. #عرفان_اسلامی و تجربهای که از طریق آن بدست میآید تجربهای کاملاً طبیعی و متعارف است و دارای مفهوم زیست شناختی است که برای خود بیشترین اهمیت را دارد.
اما این تجربهی درونی چگونه به دست میآید؟ و آیا آنطور که در #تاریخ تصوف مشاهده کردهایم موجب انفعال اجتماعی میشود و در مرحلۀ تغییر خود باقی میماند؟
اقبال در پاسخ به این سوالات به صراحت میگوید: «این تجربه نتیجۀ تغییر و تحول زیستی درونی است که آن را نمیتوان از طریق مقولات منطقی صرف بدست آورد. این تجربه میتواند خودش را فقط در کنش ساختن جهان یا عمل دگرگون کردن جهان ابراز کند و تنها در این شکل است که محتوای این تجربهی بیزمان میتواند خودش را در حرکت زمان اشاعه دهد و خویشتن را به طور موثری در مقابل چشم تاریخ قابل رویت کند.(همان: ۱۰۹) .
"عمل نهایی خود یک عمل عقلانی و ذهنی نیست بلکه عملی وجودی و زیستی است که تمام هستی خود را تعمیق میبخشد."(همان: ۱۱۷)
✅ @Shariati_Group
🆔 @Shariati40
🔗 ادامه متن را در اینجا مطالعه فرمایید
Telegraph
عرفان، آغاز انسان
نسرین غلامحسین زاده در این یادداشت های کوتاه بر آنم تا نمایی کلی از آنچه دکتر اقبال لاهوری و دکتر علی شریعتی عرفان می خوانند را بازگو نمایم به این امید که عرفان به عنوان یکی از ارکانی که هر دو این بزرگان قائل به آن هستند از جنبه کلی و ذهنی خارج شده و صورت…
🟢 محمد، پیشوای تاریخیِ پارسایان شب و شیران روز
🔸به مناسبت فرارسیدن سالروز #مبعث رسول #اسلام، خاتم النبیین
″… چنین است سیمای مذهبی که #رسالت «رهبری آینده انسان» را بر دوش گرفته است و ازین است که جامه خاتمیت بر اندام مذهبی برازنده است که خدایش هم سیمای #یهوه را دارد و هم سیمای تئوس را، کتابش هم حکمت #تورات را دارد و هم مواعظ #انجیل را، و پیامبرش هم دماغ #موسی را و هم دل #عیسی را و پروردگانش هم سیمای چریکی را دارند که زندگی را جز نبرد به خاطر «#آزادی و #مردم» نمیدانند و آن را تنها و تنها «عقیده و مبارزه» میخوانند و هم سیمای حکیمی را که «مرکب دانشمندان را از خون شهیدان برتر» میشمارند و به قلم و نوشته سوگند میخورند، و هم سیمای عارفی را که دل از نام و نان و زندگی و فریبها و بازیچههای پستش برکندهاند و دور از جهان، جهانی در خویش آفریدهاند و با عشقهای بزرگ، دردهای عزیز و زیستن هایی نه بر روی خاک آشنا گشتهاند، در خلوت عظیم و زیبای خویش زندگی میکنند و شمع جمعیت تنهایی خویشند...
#محمد خود با دو خط زیبا و صریح، سیمای اینان را تصویر کرده است که: «پارسایان شباند و شیران روز».
بدین گونه است که تنها محمد و رسالت چند بعدی و دو «جهته»اش شایستگی آن را دارند که آرزوی بزرگ «انسان امروز» را تحقق بخشند.
تجربه تلخی که از سرنوشت تمدنهای #تاریخ به دست آوردهایم، نوسان دائمی جامعهها است میان #دنیا و #آخرت، معنویت و مادیت، فردیت و جمعیت، جسم و روح، عظمت اخلاق و #قدرت زندگی، عمق #فرهنگ و اوج #تمدن، دل و دماغ، #عقل و #احساس، #علم و #دین، اصالت و مصلحت، لذت و #تقوی، زیبایی و سود، عینیت و ذهنیت... و بهتر زیستن و بالاخره، #واقعیت و #حقیقت، #رئالیسم و #ایدهآلیسم، که همواره بشریت را بیمار و معیوب داشته و از «محرومیت» و «انحراف» رنجور ساخته است و اکنون نیز، در طول حیات درازش بر روی زمین، بیش از همیشه از چنین بیماریای رنج میبرد، رنجی که جهان را با همهی فراخی، بر او تنگ کرده است. افقهای روشن زندگی را، همه، سیاه و شوم میبیند و #انسان را تنهای بیسامان و آواره، و آفرینش را دستگاهی ابله و پوچ؛ به گونهای که بدبینی و تلخاندیشی و یأس شوم فلسفی، روح و اندیشهی قرن ما را تباه ساخته و #مذهب عام روشنفکران امروز جهان شده است، تا آنجا که منحنی #جنون و انتحار، هماهنگ با فرهنگ و مدنیت بزرگ انسان امروز، به شتاب صعود میکند و اینده او را هولناک و پریشان و رقت بار ساخته است.
رسالت روشنفکران اصیل امروز جهان جز این نیست که تمدن #اروپا را در #هند برپا کنند و #تصوف هند را در کالبد مادی اروپا بدمند؛ «ذهنیت» #شرق را به #غرب برند و «عینیت» غرب را به شرق آورند؛ با آتش #شمس، جان #ارسطو را بسوزانند و به «چشمان خشک» #بیکن نم اشکی بخشند؛ شمشیر #قیصر را به دست مسیح دهند و بیتابی #حلاج را در قلب #کانت بخشند؛ بر حصار آتن دروازهای از #رم بگشایند و بالاخره، از «سنای رم» و «آکادمیای آتن» و «کلیسای عیسی» یک «مسجد» بنیاد کنند و به گفته #الکسیس_کارل : «هم زیبایی علم را بشناسند و هم زیبایی #خدا را و به سخن #پاسکال همچنان گوش دهند که به سخن #دکارت » ...″
✅ @Shariati_Group
📚 معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۳۰ / #اسلام_شناسی / سیمای محمد
🔸به مناسبت فرارسیدن سالروز #مبعث رسول #اسلام، خاتم النبیین
″… چنین است سیمای مذهبی که #رسالت «رهبری آینده انسان» را بر دوش گرفته است و ازین است که جامه خاتمیت بر اندام مذهبی برازنده است که خدایش هم سیمای #یهوه را دارد و هم سیمای تئوس را، کتابش هم حکمت #تورات را دارد و هم مواعظ #انجیل را، و پیامبرش هم دماغ #موسی را و هم دل #عیسی را و پروردگانش هم سیمای چریکی را دارند که زندگی را جز نبرد به خاطر «#آزادی و #مردم» نمیدانند و آن را تنها و تنها «عقیده و مبارزه» میخوانند و هم سیمای حکیمی را که «مرکب دانشمندان را از خون شهیدان برتر» میشمارند و به قلم و نوشته سوگند میخورند، و هم سیمای عارفی را که دل از نام و نان و زندگی و فریبها و بازیچههای پستش برکندهاند و دور از جهان، جهانی در خویش آفریدهاند و با عشقهای بزرگ، دردهای عزیز و زیستن هایی نه بر روی خاک آشنا گشتهاند، در خلوت عظیم و زیبای خویش زندگی میکنند و شمع جمعیت تنهایی خویشند...
#محمد خود با دو خط زیبا و صریح، سیمای اینان را تصویر کرده است که: «پارسایان شباند و شیران روز».
بدین گونه است که تنها محمد و رسالت چند بعدی و دو «جهته»اش شایستگی آن را دارند که آرزوی بزرگ «انسان امروز» را تحقق بخشند.
تجربه تلخی که از سرنوشت تمدنهای #تاریخ به دست آوردهایم، نوسان دائمی جامعهها است میان #دنیا و #آخرت، معنویت و مادیت، فردیت و جمعیت، جسم و روح، عظمت اخلاق و #قدرت زندگی، عمق #فرهنگ و اوج #تمدن، دل و دماغ، #عقل و #احساس، #علم و #دین، اصالت و مصلحت، لذت و #تقوی، زیبایی و سود، عینیت و ذهنیت... و بهتر زیستن و بالاخره، #واقعیت و #حقیقت، #رئالیسم و #ایدهآلیسم، که همواره بشریت را بیمار و معیوب داشته و از «محرومیت» و «انحراف» رنجور ساخته است و اکنون نیز، در طول حیات درازش بر روی زمین، بیش از همیشه از چنین بیماریای رنج میبرد، رنجی که جهان را با همهی فراخی، بر او تنگ کرده است. افقهای روشن زندگی را، همه، سیاه و شوم میبیند و #انسان را تنهای بیسامان و آواره، و آفرینش را دستگاهی ابله و پوچ؛ به گونهای که بدبینی و تلخاندیشی و یأس شوم فلسفی، روح و اندیشهی قرن ما را تباه ساخته و #مذهب عام روشنفکران امروز جهان شده است، تا آنجا که منحنی #جنون و انتحار، هماهنگ با فرهنگ و مدنیت بزرگ انسان امروز، به شتاب صعود میکند و اینده او را هولناک و پریشان و رقت بار ساخته است.
رسالت روشنفکران اصیل امروز جهان جز این نیست که تمدن #اروپا را در #هند برپا کنند و #تصوف هند را در کالبد مادی اروپا بدمند؛ «ذهنیت» #شرق را به #غرب برند و «عینیت» غرب را به شرق آورند؛ با آتش #شمس، جان #ارسطو را بسوزانند و به «چشمان خشک» #بیکن نم اشکی بخشند؛ شمشیر #قیصر را به دست مسیح دهند و بیتابی #حلاج را در قلب #کانت بخشند؛ بر حصار آتن دروازهای از #رم بگشایند و بالاخره، از «سنای رم» و «آکادمیای آتن» و «کلیسای عیسی» یک «مسجد» بنیاد کنند و به گفته #الکسیس_کارل : «هم زیبایی علم را بشناسند و هم زیبایی #خدا را و به سخن #پاسکال همچنان گوش دهند که به سخن #دکارت » ...″
✅ @Shariati_Group
📚 معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۳۰ / #اسلام_شناسی / سیمای محمد
Telegram
.
🔅قرنها از طرح آرمان «وحدت اسلامی» میگذرد. از انگیزههای مصلحتاندیشانه #حسن_صباح برای طرح تفاهم با اهل سنت در قرن ششم هجری که منجر به فروپاشی آنان به دست مغولان شد، تا اهداف مسالمتجویانه اهل #تصوف و #عرفان در قرون هفتم و هشتم که به شیعه شدن ایرانیان کمک فراوانی کرد، از فشار نادرشاه به علمای شیعه و سنی برای اتحاد که منجر به تشکیل نشست اجباری علمای #اسلام در #نجف و اعلام اتحاد صوریشان شد تا دغدغههای جریان نواندیشی دینی از #سیدجمال_اسدآبادی تا #طالقانی و #بازرگان و #شریعتی، همگی نشان از ریشهدار بودن این دغدغه در بین ایرانیان میدهد. شاید کمتر کشور اسلامی به اندازه #ایران و ایرانی برای «وحدت اسلامی» تلاش کرده باشد.
🔅در این میان، کسانی هم بودند که میکوشیدند نگاه واقعبینانهتری به «وحدت و تقریب» داشته باشند. #علی_شریعتی از فعالان جریان نوگرای دینی بود که هرچند #علی(ع) را «بنیانگذار وحدت» میدانست، ولی میگفت: «وحدت میان #تشیع و #تسنن ممکن نیست؛ میان #شیعه و #سنی واجب است در برابر دشمن.»
🔗 مطالعه متن کامل
✅ @Shariati_Group
🔅در این میان، کسانی هم بودند که میکوشیدند نگاه واقعبینانهتری به «وحدت و تقریب» داشته باشند. #علی_شریعتی از فعالان جریان نوگرای دینی بود که هرچند #علی(ع) را «بنیانگذار وحدت» میدانست، ولی میگفت: «وحدت میان #تشیع و #تسنن ممکن نیست؛ میان #شیعه و #سنی واجب است در برابر دشمن.»
🔗 مطالعه متن کامل
✅ @Shariati_Group