🔆 کنکاشی بر نفرت از شریعتی!
🔅 یکی از منتقدان شناخته شده #دین و نواندیشی دینی اخیراً برایم از «پیش داوریهای دردناک» در مورد دکتر #شریعتی گفت و افزود «کافی است نگاه کنید به کامنتهای پای مقالات مربوط به شریعتی در فیسبوک و جاهای دیگر. این همه جهل آمیخته با نفرت وحشتناک است».
تعبیر ایشان (جهل آمیخته به نفرت) گویی تمام تجربهام در مورد شریعتی در خارج از کشور (البته باز نمیخواهم ساده سازی و یکسان سازی کنم) را یکجا صورتبندی کرد. فکر کردم مطلبی در همین باره در مقایسهی تجربه داخل و خارج از کشور بنویسم.
🔅 اگر «روندی» به جامعه #ایران بنگریم، تصور میکنم از اواخر دوران قاجار جامعه #ایران از یک جامعهی تقریبا یکدست سنتی تبدیل به جامعهای «ناموزون با غلبه وجه سنتی» شد. به گمان من این وضعیت تا اواسط دهه شصت شمسی ادامه پیدا کرد. جامعه ایرانی با پشت سر گذاشتن تجارب مهمی چون #انقلاب #مشروطه و #نهضت_ملی و انقلاب اسلامی وارد مرحله تازهای در این دهه شد: جامعه ناموزون با غلبه وجه مدرن.
🔅 چالش #سنت و #مدرنیته در عمق و با تفاوتهایی، چالش اقتدارگرایی و جمهوری خواهی در سیاست، مسئلهی محوری این دوران است. در خارج از کشور اما بسیاری از این چالش عبور کرده و دید و سبک زندگی ولو تقلیدی و کم عمق، ولی کم و بیش مدرن را پذیرفتهاند. به علاوه یک نکته دیگر که فضای سیاسی- روشنفکری تبعیدیان را اینک کسانی ساختهاند که مرحله به مرحله مهاجرت کردهاند.
🔅 سلطنتطلبان، چپها و مجاهدین
قبل از همه سلطنت طلبان که زخم خورده «انقلاب» هستند (یک انقلاب به گمان آنها شدیداً «مذهبی») راهی تبعید شدند. شریعتی برای بسیار از اینها نماد انقلاب و #مذهب است که از هر دو به شدت عصبانیاند و نفرت دارند..!
سری بعد عمدتا مجاهدین هستند که کاست بستهای را برای خود تشکیل داده و با دیگر بخشهای مخالفان همیشه برخورد و تنش داشتهاند، و طیف گستردهای از چپهای #مارکسیست (باز بدون یکدست کردن آنها)، که خود انقلابی بودهاند اما اینک رانده شده توسط حکومتی «مذهبی»اند، حکومتی که از ابتدا آنها را طرد و حذف و بعد نیز به شدت سرکوب کرده و در دهه شصت یاران بسیاری شان را به خصوص در فاجعه ۶۷ قتل عام نموده است. این دسته از دست مجاهدین نیز ناراحت و عصبانی است و از سوی این جریان «مذهبی» نیز کم دچار ناملایمات و برخوردهای گزنده نشده است (جدا از هر داوری که در رابطه با چالش بین مجاهدین و جناحهای مختلف چپ داشته باشیم).
🔅 حال نفرت از حکومت «مذهبی» را بر عصبانیت و کینه ناراحتی از یک جریان «مذهبی» دیگر که در خارج از کشور نیز دست از سرآنها بر نمیدارد، اضافه کنید. و البته بیفزایید بر آن سابقه دیرینه و رسوب کرده نفرت ضد مذهبی دوران نوجوانی و جوانی را که اگر از خودآگاه رانده شده باشد اما سخت در ناخودآگاه جاخوش کرده است. گرایش ماتریالیستی ضد مذهبی دوران قدیم که تصور میکند شریعتی فضای مذهبی زیادی را به ضرر آنها از دستشان گرفته بود؛ بر آن بیفزایید نقدهای گاه تند شریعتی بر #مارکسیسم و نیز روشنفکری چپ در ایران؛ به علاوه ستم دیدگی از یک حکومت مذهبی و آزردگی مضاعف از یک جریان مذهبی حتی در تبعیدگاه که میتوانست باز شریعتی را نماد و سیبل همهی این زخمهای قدیم و جدید کند.
🔅اصلاح طلبان
در دههی اخیر اما دسته جدیدی نیز به هجرت و تبعیدگاه آمدند: رانده شدگان به ستم پس از جنبش سبز. بخش مهمی از این نسل نو و جوان متاثر از اندیشههای دوران اصلاحاتاند. واین جا باز نسبتی برقرار میشود بین آنها و شریعتی. این نقطه را شاید باید بیشتر از دو مورد قبلی (سلطنتطلبان و چپها) واکاوید.
اصلاحات (همچون خود انقلاب) برخاسته از برخی تغییرات عینی جامعه ایران بود. در این باره بحثهای زیادی صورت گرفته است. اما از جنبه اندیشگی و فرهنگی #اصلاحات نیز ریشههای فراوانی داشت که به گمان من همه طیفهای فکری که در آن هنگام در نشریاتی چون ایران فردا و کیان و آدینه و دنیای سخن و سلام و… با جامعهی مخاطب ارتباط داشتند در شکلگیری گفتمانش موثر بودند. اما آنهایی که در رأس روند اصلاحات قرار داشتند و از قدرت وامکانات ارتباطی و تبلیغی رسمی و علنی بیشتری برخوردار بودند، اصلاح طلبانی بودند که بیشتر از سلام و کیان و نظایر آنها متأثر بودند. اینها عمدتاً خط امامیهای دهه اول انقلاب بودند...
🔅 دستهی دیگری اما از معبر آراء دکتر سروش تغییرشان را آغاز کرده بودند. تغییری که در خود سروش نیز در حال اتفاق بود. دکتر سروش تجانس بیشتری با آنها داشت. پیشینه مشترک این تجانس را تشدید میکرد. برخی نیز ساده وار تفاوت چندانی بین شریعتی و سروش نمیدیدند!
✍ #رضا_علیجانی
✅ @Shariati_Group
🔗 مطالعهی ادامه مطلب:
https://www.radiozamaneh.com/349722
🔅 یکی از منتقدان شناخته شده #دین و نواندیشی دینی اخیراً برایم از «پیش داوریهای دردناک» در مورد دکتر #شریعتی گفت و افزود «کافی است نگاه کنید به کامنتهای پای مقالات مربوط به شریعتی در فیسبوک و جاهای دیگر. این همه جهل آمیخته با نفرت وحشتناک است».
تعبیر ایشان (جهل آمیخته به نفرت) گویی تمام تجربهام در مورد شریعتی در خارج از کشور (البته باز نمیخواهم ساده سازی و یکسان سازی کنم) را یکجا صورتبندی کرد. فکر کردم مطلبی در همین باره در مقایسهی تجربه داخل و خارج از کشور بنویسم.
🔅 اگر «روندی» به جامعه #ایران بنگریم، تصور میکنم از اواخر دوران قاجار جامعه #ایران از یک جامعهی تقریبا یکدست سنتی تبدیل به جامعهای «ناموزون با غلبه وجه سنتی» شد. به گمان من این وضعیت تا اواسط دهه شصت شمسی ادامه پیدا کرد. جامعه ایرانی با پشت سر گذاشتن تجارب مهمی چون #انقلاب #مشروطه و #نهضت_ملی و انقلاب اسلامی وارد مرحله تازهای در این دهه شد: جامعه ناموزون با غلبه وجه مدرن.
🔅 چالش #سنت و #مدرنیته در عمق و با تفاوتهایی، چالش اقتدارگرایی و جمهوری خواهی در سیاست، مسئلهی محوری این دوران است. در خارج از کشور اما بسیاری از این چالش عبور کرده و دید و سبک زندگی ولو تقلیدی و کم عمق، ولی کم و بیش مدرن را پذیرفتهاند. به علاوه یک نکته دیگر که فضای سیاسی- روشنفکری تبعیدیان را اینک کسانی ساختهاند که مرحله به مرحله مهاجرت کردهاند.
🔅 سلطنتطلبان، چپها و مجاهدین
قبل از همه سلطنت طلبان که زخم خورده «انقلاب» هستند (یک انقلاب به گمان آنها شدیداً «مذهبی») راهی تبعید شدند. شریعتی برای بسیار از اینها نماد انقلاب و #مذهب است که از هر دو به شدت عصبانیاند و نفرت دارند..!
سری بعد عمدتا مجاهدین هستند که کاست بستهای را برای خود تشکیل داده و با دیگر بخشهای مخالفان همیشه برخورد و تنش داشتهاند، و طیف گستردهای از چپهای #مارکسیست (باز بدون یکدست کردن آنها)، که خود انقلابی بودهاند اما اینک رانده شده توسط حکومتی «مذهبی»اند، حکومتی که از ابتدا آنها را طرد و حذف و بعد نیز به شدت سرکوب کرده و در دهه شصت یاران بسیاری شان را به خصوص در فاجعه ۶۷ قتل عام نموده است. این دسته از دست مجاهدین نیز ناراحت و عصبانی است و از سوی این جریان «مذهبی» نیز کم دچار ناملایمات و برخوردهای گزنده نشده است (جدا از هر داوری که در رابطه با چالش بین مجاهدین و جناحهای مختلف چپ داشته باشیم).
🔅 حال نفرت از حکومت «مذهبی» را بر عصبانیت و کینه ناراحتی از یک جریان «مذهبی» دیگر که در خارج از کشور نیز دست از سرآنها بر نمیدارد، اضافه کنید. و البته بیفزایید بر آن سابقه دیرینه و رسوب کرده نفرت ضد مذهبی دوران نوجوانی و جوانی را که اگر از خودآگاه رانده شده باشد اما سخت در ناخودآگاه جاخوش کرده است. گرایش ماتریالیستی ضد مذهبی دوران قدیم که تصور میکند شریعتی فضای مذهبی زیادی را به ضرر آنها از دستشان گرفته بود؛ بر آن بیفزایید نقدهای گاه تند شریعتی بر #مارکسیسم و نیز روشنفکری چپ در ایران؛ به علاوه ستم دیدگی از یک حکومت مذهبی و آزردگی مضاعف از یک جریان مذهبی حتی در تبعیدگاه که میتوانست باز شریعتی را نماد و سیبل همهی این زخمهای قدیم و جدید کند.
🔅اصلاح طلبان
در دههی اخیر اما دسته جدیدی نیز به هجرت و تبعیدگاه آمدند: رانده شدگان به ستم پس از جنبش سبز. بخش مهمی از این نسل نو و جوان متاثر از اندیشههای دوران اصلاحاتاند. واین جا باز نسبتی برقرار میشود بین آنها و شریعتی. این نقطه را شاید باید بیشتر از دو مورد قبلی (سلطنتطلبان و چپها) واکاوید.
اصلاحات (همچون خود انقلاب) برخاسته از برخی تغییرات عینی جامعه ایران بود. در این باره بحثهای زیادی صورت گرفته است. اما از جنبه اندیشگی و فرهنگی #اصلاحات نیز ریشههای فراوانی داشت که به گمان من همه طیفهای فکری که در آن هنگام در نشریاتی چون ایران فردا و کیان و آدینه و دنیای سخن و سلام و… با جامعهی مخاطب ارتباط داشتند در شکلگیری گفتمانش موثر بودند. اما آنهایی که در رأس روند اصلاحات قرار داشتند و از قدرت وامکانات ارتباطی و تبلیغی رسمی و علنی بیشتری برخوردار بودند، اصلاح طلبانی بودند که بیشتر از سلام و کیان و نظایر آنها متأثر بودند. اینها عمدتاً خط امامیهای دهه اول انقلاب بودند...
🔅 دستهی دیگری اما از معبر آراء دکتر سروش تغییرشان را آغاز کرده بودند. تغییری که در خود سروش نیز در حال اتفاق بود. دکتر سروش تجانس بیشتری با آنها داشت. پیشینه مشترک این تجانس را تشدید میکرد. برخی نیز ساده وار تفاوت چندانی بین شریعتی و سروش نمیدیدند!
✍ #رضا_علیجانی
✅ @Shariati_Group
🔗 مطالعهی ادامه مطلب:
https://www.radiozamaneh.com/349722
Radiozamaneh
کنکاشی بر نفرت از شریعتی
رضا علیجانی – در کامنتهایی که در اینترنت پای مقالات مربوط به علی شریعتی مینویسند، موجی از نفرت به چشم میخورد. این نفرت از چه ناشی میشود؟ شریعتی به راستی کیست و فکر او سرنوشتی یافته است؟
⭕️ زمانی که زنان «مسأله» شدند!
″. . . امروزه «مسأله زنان» سوژهای است که همه ساحتها از جمله #دین، سیاست، اجتماع، فرهنگ، اقتصاد و… را درگیر کرده [ اما همواره این گونه نبوده]. . .
به دنبال جنبشهای زنان در دهه هفتاد، در فرانسه نشستی برگزار و در آن بررسی شد که «آیا زنان سوژه تاریخی هستند؟ و تاریخ دارند؟» چراکه برای دارا بودن تاریخ باید سند، ردپا و امر مکتوب داشت.
در دههی هشتاد، نشست دیگری برگزار و در آن بررسی شد که فرض را بر این میگذاریم که زنان تاریخ دارند اما آیا میتوان تاریخشان را نوشت در عین اینکه موجودیت تاریخی به ثبت رسیدهای ندارند؟
اما در دههی نود، مجدداً، نشست سومی برگزار و در آن پرسیده شد اصلاً مگر میشود تاریخ نوشت بدون زنان؟
. . . در تمدن یونان قبل از مسیحیت اساساً بحث تبار بشر موضوعیت نداشت چه برسد به اینکه بخواهیم در مورد زنانگی یا مردانگی سخن بگوییم. از این رو، سوژههای اصلی در یونان قدیم، اسطورهها و الهههای شهرها بودند. بنابراین، ما در این دوره، با هیچ «تنش جنسیتی» مواجه نیستیم. اما از قرن یکم به بعد و تحت تأثیر مسیحیت، بتدریج شاهد ردپای زنانه-مردانه هستیم چراکه اساساً در ادیان ابراهیمی است که با وارد کردن «اسطوره آدم و حوا»، پدیدهای بهعنوان «مرد» و «زن»، سوژه و مسأله میشود. به تعبیری، پس از آنکه «اسطوره» جای خود را به «دین» میدهد و خدا، انسان را بهعنوان نماینده و جانشین خود معرفی میکند، بتدریج «انسان» تشخص مییابد و «امر انسانی» سر میزند اما در این دوره، با وجود تشخص یافتن انسان، «زن» در تفسیر قرون وسطایی، در هبوط (پرتابشدگی انسان به زمین) همدست شیطان قلمداد شده است و تا رنسانس و اومانیسم این دیدگاه ادامه دارد.
از این رو، از قرن چهاردهم به بعد زنانی داریم که معتقدند باید موقعیت زنان را به گونه دیگری تفسیر کرد و با تفسیر دیگری از دین، به زنان بهعنوان «سوژههای اجتماعی» نگریست. در این راستا، #رنسانس و بعد رفرم دینی و در ادامه #اومانیسم، زمینهی این تفسیر مجدد را فراهم کرد و از #زن اعاده حیثیت شد.
مقطع سومی که در اروپا اهمیت پیدا میکند، #انقلاب فرانسه تا پایان قرن نوزدهم است. در این جامعه، با بشر در معنای جدیدی مواجه میشویم و نخستین #حقوقبشر در انقلاب فرانسه کلید میخورد. با وجود اینکه زنان در این انقلاب، نقش بسیار مهمی را ایفا میکنند اما همچنان از «حق رأی» محروم هستند!
بر این اساس، میتوان گفت که در جریان انقلاب فرانسه «بشر» سر میزند اما «زن» خیر!
۴۰ سال بعد، دوباره زنان نقش مهمی را در کمون پاریس بازی میکنند، اما همچنان از دادن رأی محروم هستند و اینجا است که در پایان قرن نوزدهم در فرانسه، از سوی زنان، نهضتی برای حقرأی به وجود میآید و نخستین جنبشهای فمینیستی کلید میخورد.
#فمینیسم از واژه «femme» به معنای «زن» گرفته شده و به «طرفداران زنان» تعبیر میشود. در ابتدا در قرن نوزدهم، فمینیسم یک اصطلاح پزشکی بود و به مردانی اطلاق میشد که رفتار زنانه داشتند. فعالان حقوق زن این اصطلاح را از حوزه پزشکی به حوزه اجتماعی وارد کردند و آن را «جنبش زنان» نامیدند. به همین دلیل، موج اول فمینیسم به زنانی اطلاق شد که ادای مردان را درمیآوردند.
موج اول فمینیسم، از پایان قرن نوزدهم شروع شد و تا پایان جنگ جهانی دوم ادامه یافت و به زنانی اطلاق میشد که خواهان حقرأی بودند اما چه در ترکیب با چپها (#مارکسیست ها) و چه در ترکیب راستها، همچنان مسأله زنان به تعویق انداخته میشد.
در پایان قرن نوزدهم با سه نوع حضور زنان مواجه هستیم؛ نخست، زنان و سیاست؛ افرادی که به شکلی مبارزهجویانه خواهان حقرأی هستند. دوم، کسانی که دنبال طرحهای سیاسی نیستند اما فرهنگسازند و شکل دیگری از زنانگی را پایهگذاری میکنند و سوم، آنان که در پی نوعی از برابریجویی زنانه و مردانه هستند اما رویکردشان مبارزهجویانه نیست؛ به تعبیری، #اصلاحطلب هستند و رویکرد براندازنده ندارند.
از جنگ جهانی اول(۱۹۱۴) تا جنگ جهانی دوم (۱۹۴۴) سالهای مهمی است زیرا در این زمان «زنان» به مسأله بدل میشوند هر چند که در عمل در جنبشهایشان شکست میخورند و در مطالباتشان (خواست حقرأی) پاسخی نمیگیرند. این در حالی است که در جریان جنگ جهانی اول، اتفاق مهمی در حوزه زنان رخ میدهد و از آنجا که در جریان جنگ، ۱۰ میلیون از مردان کشته میشوند، زنان جای آنان را در کارخانهها میگیرند و از این رهگذر به «امر اجتماعی» ورود میکنند و زن جدیدی سر میزند. بنابراین در پایان جنگ جهانی دوم با وجود اینکه چهار دهه شکست زنان را شاهد هستیم اما با زن جدیدی مواجه میشویم که در ادبیات، اجتماع و دنیای کار حضور فعال و عاملانهتری دارند...″
✍ دکتر #سوسن_شریعتی
✅ @Shariati_Group
🆔 @VoNoKh
″. . . امروزه «مسأله زنان» سوژهای است که همه ساحتها از جمله #دین، سیاست، اجتماع، فرهنگ، اقتصاد و… را درگیر کرده [ اما همواره این گونه نبوده]. . .
به دنبال جنبشهای زنان در دهه هفتاد، در فرانسه نشستی برگزار و در آن بررسی شد که «آیا زنان سوژه تاریخی هستند؟ و تاریخ دارند؟» چراکه برای دارا بودن تاریخ باید سند، ردپا و امر مکتوب داشت.
در دههی هشتاد، نشست دیگری برگزار و در آن بررسی شد که فرض را بر این میگذاریم که زنان تاریخ دارند اما آیا میتوان تاریخشان را نوشت در عین اینکه موجودیت تاریخی به ثبت رسیدهای ندارند؟
اما در دههی نود، مجدداً، نشست سومی برگزار و در آن پرسیده شد اصلاً مگر میشود تاریخ نوشت بدون زنان؟
. . . در تمدن یونان قبل از مسیحیت اساساً بحث تبار بشر موضوعیت نداشت چه برسد به اینکه بخواهیم در مورد زنانگی یا مردانگی سخن بگوییم. از این رو، سوژههای اصلی در یونان قدیم، اسطورهها و الهههای شهرها بودند. بنابراین، ما در این دوره، با هیچ «تنش جنسیتی» مواجه نیستیم. اما از قرن یکم به بعد و تحت تأثیر مسیحیت، بتدریج شاهد ردپای زنانه-مردانه هستیم چراکه اساساً در ادیان ابراهیمی است که با وارد کردن «اسطوره آدم و حوا»، پدیدهای بهعنوان «مرد» و «زن»، سوژه و مسأله میشود. به تعبیری، پس از آنکه «اسطوره» جای خود را به «دین» میدهد و خدا، انسان را بهعنوان نماینده و جانشین خود معرفی میکند، بتدریج «انسان» تشخص مییابد و «امر انسانی» سر میزند اما در این دوره، با وجود تشخص یافتن انسان، «زن» در تفسیر قرون وسطایی، در هبوط (پرتابشدگی انسان به زمین) همدست شیطان قلمداد شده است و تا رنسانس و اومانیسم این دیدگاه ادامه دارد.
از این رو، از قرن چهاردهم به بعد زنانی داریم که معتقدند باید موقعیت زنان را به گونه دیگری تفسیر کرد و با تفسیر دیگری از دین، به زنان بهعنوان «سوژههای اجتماعی» نگریست. در این راستا، #رنسانس و بعد رفرم دینی و در ادامه #اومانیسم، زمینهی این تفسیر مجدد را فراهم کرد و از #زن اعاده حیثیت شد.
مقطع سومی که در اروپا اهمیت پیدا میکند، #انقلاب فرانسه تا پایان قرن نوزدهم است. در این جامعه، با بشر در معنای جدیدی مواجه میشویم و نخستین #حقوقبشر در انقلاب فرانسه کلید میخورد. با وجود اینکه زنان در این انقلاب، نقش بسیار مهمی را ایفا میکنند اما همچنان از «حق رأی» محروم هستند!
بر این اساس، میتوان گفت که در جریان انقلاب فرانسه «بشر» سر میزند اما «زن» خیر!
۴۰ سال بعد، دوباره زنان نقش مهمی را در کمون پاریس بازی میکنند، اما همچنان از دادن رأی محروم هستند و اینجا است که در پایان قرن نوزدهم در فرانسه، از سوی زنان، نهضتی برای حقرأی به وجود میآید و نخستین جنبشهای فمینیستی کلید میخورد.
#فمینیسم از واژه «femme» به معنای «زن» گرفته شده و به «طرفداران زنان» تعبیر میشود. در ابتدا در قرن نوزدهم، فمینیسم یک اصطلاح پزشکی بود و به مردانی اطلاق میشد که رفتار زنانه داشتند. فعالان حقوق زن این اصطلاح را از حوزه پزشکی به حوزه اجتماعی وارد کردند و آن را «جنبش زنان» نامیدند. به همین دلیل، موج اول فمینیسم به زنانی اطلاق شد که ادای مردان را درمیآوردند.
موج اول فمینیسم، از پایان قرن نوزدهم شروع شد و تا پایان جنگ جهانی دوم ادامه یافت و به زنانی اطلاق میشد که خواهان حقرأی بودند اما چه در ترکیب با چپها (#مارکسیست ها) و چه در ترکیب راستها، همچنان مسأله زنان به تعویق انداخته میشد.
در پایان قرن نوزدهم با سه نوع حضور زنان مواجه هستیم؛ نخست، زنان و سیاست؛ افرادی که به شکلی مبارزهجویانه خواهان حقرأی هستند. دوم، کسانی که دنبال طرحهای سیاسی نیستند اما فرهنگسازند و شکل دیگری از زنانگی را پایهگذاری میکنند و سوم، آنان که در پی نوعی از برابریجویی زنانه و مردانه هستند اما رویکردشان مبارزهجویانه نیست؛ به تعبیری، #اصلاحطلب هستند و رویکرد براندازنده ندارند.
از جنگ جهانی اول(۱۹۱۴) تا جنگ جهانی دوم (۱۹۴۴) سالهای مهمی است زیرا در این زمان «زنان» به مسأله بدل میشوند هر چند که در عمل در جنبشهایشان شکست میخورند و در مطالباتشان (خواست حقرأی) پاسخی نمیگیرند. این در حالی است که در جریان جنگ جهانی اول، اتفاق مهمی در حوزه زنان رخ میدهد و از آنجا که در جریان جنگ، ۱۰ میلیون از مردان کشته میشوند، زنان جای آنان را در کارخانهها میگیرند و از این رهگذر به «امر اجتماعی» ورود میکنند و زن جدیدی سر میزند. بنابراین در پایان جنگ جهانی دوم با وجود اینکه چهار دهه شکست زنان را شاهد هستیم اما با زن جدیدی مواجه میشویم که در ادبیات، اجتماع و دنیای کار حضور فعال و عاملانهتری دارند...″
✍ دکتر #سوسن_شریعتی
✅ @Shariati_Group
🆔 @VoNoKh
Telegram
.
💠 بررسی گفتمان عاشورا در آثار علامه حکیمی
🔴 عاشورا یعنی نفی آنچه به نام #اسلام جریان دارد، اما خِلاف اسلام است...
✍ به تعبیر #محمدرضا_حکیمی عاشورا
«سرود جهشهای آزادیبخش» در طول #تاریخ بوده است. او برای عاشورا رسالتی تاریخی قائل بوده و معتقد است پیام عاشورا پیامی آگاهی بخش به مردم بوده تا مانع تسلیم آنها در برابر طاغوتهای سیاسی و اقتصادی شود. حکیمی عاشورا را پرچم اجرای #عدالت میداند که بر قلهی خورشید نصب شده است. او با این تعبیر برای عاشورا رسالتی عدالتخواهانه نیز قائل است. در نگاه او عاشورا امری همیشه جاری در تاریخ و ویرانگر موانع رسیدن جامعه مظلوم به حقوق خود است. به نظر میرسد مواضع عدالتخواهانهی استاد حکیمی به حرکت درآورندهی موج و مطالبههای عدالتخواهی در سالهای اخیر بوده است.
اگرچه برخی منتقدان ادبیات او را متأثر از ادبیات چپ و #مارکسیست میدانند؛ او بر مفهوم محوری #توحید نیز در بستر گفتمان عاشورایی خود تأکید دارد.
📌 بخشی از متن:
محمدرضا حکیمی توحید و عدالت را سرآمد ارزشها میداند و عاشورا را فریاد دفاع حسین علیهالسلام از این دو حقیقت ازلی و ابدی. عاشورا برای حکیمی در بستر تاریخ و برای همیشه روزگاران جریان دارد و مانند رودی خروشان، ویرانگر موانع رسیدن جامعه مظلوم به حقوق خود است. در نگاه وی، مصیبت خوانی در رسای شهدای طف گرچه پیوند انسان با غمهای بزرگ را صورتبندی میکند و این امر رشد دهنده روح انسان است اما در حقیقت عاشورا، پرچم اجرای عدالت است که بر قله خورشید نصب شده است، و اگر شیعه کوتاهی نکرده بود و عاشورا را به جهانیان شناسانده بود، امروز عاشورا همه محیطهای انسانی را با عدالت و انصاف آشنا کرده بود. به شرط اینکه خود طرفداران عاشورا و حکومتهای مدعی اعتقاد به عاشورا، به «عدالت و انصاف» معتقد باشند و جامعه را بر اساس عدل و داد بسازند و این همه تفاوتهای جهنمی و «درههای فقر» و «قلههای ثروت» وجود نداشته باشد، و یزیدیانی که در زیر نام حسین(ع) خود را پنهان کردهاند در میان نباشد.
حکیمی رسالت اصلی عاشورا را جداسازی حق از باطل و عدل از ظلم به منظور پایداری حق و عدل و نابودی باطل و ظلم میداند.در نظر حکیمی #عاشورا قیامی جاودانه و زنده است، به همین دلیل #با_هیچ_حاکمیتی در طول تاریخ #بیعت نکرده است و همیشه پشتوانه حرکتهای اصلاحی عظیم و سرود جهشهای آزادی بخش در طول تاریخ بوده است. شهادت عاشورا به تعبیر حکیمی: نفی است و اثبات. نفی آنچه به نام اسلام مطرح بود و اثبات آنچه از اسلام فراموش گشته و انکار شده بود. و این هر دو باهم یعنی احیای اسلام در دوران تاریکیها و جهالتها و انکار توحید و عدل.
از این رو حکیمی با صراحت رسالت پیروان عاشورا را آگاهی بخشی و هشیار کردن مردم میداند...
✅ @Shariati_Group
🆔 @mohamadrezahakimi
🔴 عاشورا یعنی نفی آنچه به نام #اسلام جریان دارد، اما خِلاف اسلام است...
✍ به تعبیر #محمدرضا_حکیمی عاشورا
«سرود جهشهای آزادیبخش» در طول #تاریخ بوده است. او برای عاشورا رسالتی تاریخی قائل بوده و معتقد است پیام عاشورا پیامی آگاهی بخش به مردم بوده تا مانع تسلیم آنها در برابر طاغوتهای سیاسی و اقتصادی شود. حکیمی عاشورا را پرچم اجرای #عدالت میداند که بر قلهی خورشید نصب شده است. او با این تعبیر برای عاشورا رسالتی عدالتخواهانه نیز قائل است. در نگاه او عاشورا امری همیشه جاری در تاریخ و ویرانگر موانع رسیدن جامعه مظلوم به حقوق خود است. به نظر میرسد مواضع عدالتخواهانهی استاد حکیمی به حرکت درآورندهی موج و مطالبههای عدالتخواهی در سالهای اخیر بوده است.
اگرچه برخی منتقدان ادبیات او را متأثر از ادبیات چپ و #مارکسیست میدانند؛ او بر مفهوم محوری #توحید نیز در بستر گفتمان عاشورایی خود تأکید دارد.
📌 بخشی از متن:
محمدرضا حکیمی توحید و عدالت را سرآمد ارزشها میداند و عاشورا را فریاد دفاع حسین علیهالسلام از این دو حقیقت ازلی و ابدی. عاشورا برای حکیمی در بستر تاریخ و برای همیشه روزگاران جریان دارد و مانند رودی خروشان، ویرانگر موانع رسیدن جامعه مظلوم به حقوق خود است. در نگاه وی، مصیبت خوانی در رسای شهدای طف گرچه پیوند انسان با غمهای بزرگ را صورتبندی میکند و این امر رشد دهنده روح انسان است اما در حقیقت عاشورا، پرچم اجرای عدالت است که بر قله خورشید نصب شده است، و اگر شیعه کوتاهی نکرده بود و عاشورا را به جهانیان شناسانده بود، امروز عاشورا همه محیطهای انسانی را با عدالت و انصاف آشنا کرده بود. به شرط اینکه خود طرفداران عاشورا و حکومتهای مدعی اعتقاد به عاشورا، به «عدالت و انصاف» معتقد باشند و جامعه را بر اساس عدل و داد بسازند و این همه تفاوتهای جهنمی و «درههای فقر» و «قلههای ثروت» وجود نداشته باشد، و یزیدیانی که در زیر نام حسین(ع) خود را پنهان کردهاند در میان نباشد.
حکیمی رسالت اصلی عاشورا را جداسازی حق از باطل و عدل از ظلم به منظور پایداری حق و عدل و نابودی باطل و ظلم میداند.در نظر حکیمی #عاشورا قیامی جاودانه و زنده است، به همین دلیل #با_هیچ_حاکمیتی در طول تاریخ #بیعت نکرده است و همیشه پشتوانه حرکتهای اصلاحی عظیم و سرود جهشهای آزادی بخش در طول تاریخ بوده است. شهادت عاشورا به تعبیر حکیمی: نفی است و اثبات. نفی آنچه به نام اسلام مطرح بود و اثبات آنچه از اسلام فراموش گشته و انکار شده بود. و این هر دو باهم یعنی احیای اسلام در دوران تاریکیها و جهالتها و انکار توحید و عدل.
از این رو حکیمی با صراحت رسالت پیروان عاشورا را آگاهی بخشی و هشیار کردن مردم میداند...
✅ @Shariati_Group
🆔 @mohamadrezahakimi
Telegram
.
"... علیای که نمیشناسیم، با رستمی که نمیشناسیم، تنها اختلافشان، در اسم است، چنان که، قرآنی را که نمیخوانیم، با اوستایی که نمیفهمیم، یکی است، و هر دو، با همهی کتابهایی که ننوشتهاند، برابر است!
هر ارزشی، پس از «شناختن» و «فهمیدن» قرار دارد، و این است که، چنان که بارها گفتهام:
عشقِ #علی، هیچ دردی را دوا نمیکند، آن چنان که میبینیم، عاشقیم، و بیمار! تنها شناختِ اوست که، میتواند، عاملِ بیداری و مردانگی و #عدالت_خواهی و #جهاد و #قدرت شود، و نیز، عشقی که، شناختِ او، در دلها، برمیافروزد.
و چنین است که، من، در سیمای آن جریدهکشِ سینهزنی، که #شیعه است، و علی را نمیشناسد، و آن مدعی پرافادهای که، #مارکسیست است، و #مارکس را نشناخته است، هر چه میجویم، و میسنجم، کمترین اختلافی نمییابم، زیرا، مارکسِ مجهول، با علی مجهول، کوچکترین تفاوتی ندارند. ..."
✅ @Shariati_Group
📚 معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۳۵ / آثار گوناگون
هر ارزشی، پس از «شناختن» و «فهمیدن» قرار دارد، و این است که، چنان که بارها گفتهام:
عشقِ #علی، هیچ دردی را دوا نمیکند، آن چنان که میبینیم، عاشقیم، و بیمار! تنها شناختِ اوست که، میتواند، عاملِ بیداری و مردانگی و #عدالت_خواهی و #جهاد و #قدرت شود، و نیز، عشقی که، شناختِ او، در دلها، برمیافروزد.
و چنین است که، من، در سیمای آن جریدهکشِ سینهزنی، که #شیعه است، و علی را نمیشناسد، و آن مدعی پرافادهای که، #مارکسیست است، و #مارکس را نشناخته است، هر چه میجویم، و میسنجم، کمترین اختلافی نمییابم، زیرا، مارکسِ مجهول، با علی مجهول، کوچکترین تفاوتی ندارند. ..."
✅ @Shariati_Group
📚 معلم علےشریعتے
مجموعه آثار ۳۵ / آثار گوناگون
Telegram
.