⭕️ زمانی که زنان «مسأله» شدند!
″. . . امروزه «مسأله زنان» سوژهای است که همه ساحتها از جمله #دین، سیاست، اجتماع، فرهنگ، اقتصاد و… را درگیر کرده [ اما همواره این گونه نبوده]. . .
به دنبال جنبشهای زنان در دهه هفتاد، در فرانسه نشستی برگزار و در آن بررسی شد که «آیا زنان سوژه تاریخی هستند؟ و تاریخ دارند؟» چراکه برای دارا بودن تاریخ باید سند، ردپا و امر مکتوب داشت.
در دههی هشتاد، نشست دیگری برگزار و در آن بررسی شد که فرض را بر این میگذاریم که زنان تاریخ دارند اما آیا میتوان تاریخشان را نوشت در عین اینکه موجودیت تاریخی به ثبت رسیدهای ندارند؟
اما در دههی نود، مجدداً، نشست سومی برگزار و در آن پرسیده شد اصلاً مگر میشود تاریخ نوشت بدون زنان؟
. . . در تمدن یونان قبل از مسیحیت اساساً بحث تبار بشر موضوعیت نداشت چه برسد به اینکه بخواهیم در مورد زنانگی یا مردانگی سخن بگوییم. از این رو، سوژههای اصلی در یونان قدیم، اسطورهها و الهههای شهرها بودند. بنابراین، ما در این دوره، با هیچ «تنش جنسیتی» مواجه نیستیم. اما از قرن یکم به بعد و تحت تأثیر مسیحیت، بتدریج شاهد ردپای زنانه-مردانه هستیم چراکه اساساً در ادیان ابراهیمی است که با وارد کردن «اسطوره آدم و حوا»، پدیدهای بهعنوان «مرد» و «زن»، سوژه و مسأله میشود. به تعبیری، پس از آنکه «اسطوره» جای خود را به «دین» میدهد و خدا، انسان را بهعنوان نماینده و جانشین خود معرفی میکند، بتدریج «انسان» تشخص مییابد و «امر انسانی» سر میزند اما در این دوره، با وجود تشخص یافتن انسان، «زن» در تفسیر قرون وسطایی، در هبوط (پرتابشدگی انسان به زمین) همدست شیطان قلمداد شده است و تا رنسانس و اومانیسم این دیدگاه ادامه دارد.
از این رو، از قرن چهاردهم به بعد زنانی داریم که معتقدند باید موقعیت زنان را به گونه دیگری تفسیر کرد و با تفسیر دیگری از دین، به زنان بهعنوان «سوژههای اجتماعی» نگریست. در این راستا، #رنسانس و بعد رفرم دینی و در ادامه #اومانیسم، زمینهی این تفسیر مجدد را فراهم کرد و از #زن اعاده حیثیت شد.
مقطع سومی که در اروپا اهمیت پیدا میکند، #انقلاب فرانسه تا پایان قرن نوزدهم است. در این جامعه، با بشر در معنای جدیدی مواجه میشویم و نخستین #حقوقبشر در انقلاب فرانسه کلید میخورد. با وجود اینکه زنان در این انقلاب، نقش بسیار مهمی را ایفا میکنند اما همچنان از «حق رأی» محروم هستند!
بر این اساس، میتوان گفت که در جریان انقلاب فرانسه «بشر» سر میزند اما «زن» خیر!
۴۰ سال بعد، دوباره زنان نقش مهمی را در کمون پاریس بازی میکنند، اما همچنان از دادن رأی محروم هستند و اینجا است که در پایان قرن نوزدهم در فرانسه، از سوی زنان، نهضتی برای حقرأی به وجود میآید و نخستین جنبشهای فمینیستی کلید میخورد.
#فمینیسم از واژه «femme» به معنای «زن» گرفته شده و به «طرفداران زنان» تعبیر میشود. در ابتدا در قرن نوزدهم، فمینیسم یک اصطلاح پزشکی بود و به مردانی اطلاق میشد که رفتار زنانه داشتند. فعالان حقوق زن این اصطلاح را از حوزه پزشکی به حوزه اجتماعی وارد کردند و آن را «جنبش زنان» نامیدند. به همین دلیل، موج اول فمینیسم به زنانی اطلاق شد که ادای مردان را درمیآوردند.
موج اول فمینیسم، از پایان قرن نوزدهم شروع شد و تا پایان جنگ جهانی دوم ادامه یافت و به زنانی اطلاق میشد که خواهان حقرأی بودند اما چه در ترکیب با چپها (#مارکسیست ها) و چه در ترکیب راستها، همچنان مسأله زنان به تعویق انداخته میشد.
در پایان قرن نوزدهم با سه نوع حضور زنان مواجه هستیم؛ نخست، زنان و سیاست؛ افرادی که به شکلی مبارزهجویانه خواهان حقرأی هستند. دوم، کسانی که دنبال طرحهای سیاسی نیستند اما فرهنگسازند و شکل دیگری از زنانگی را پایهگذاری میکنند و سوم، آنان که در پی نوعی از برابریجویی زنانه و مردانه هستند اما رویکردشان مبارزهجویانه نیست؛ به تعبیری، #اصلاحطلب هستند و رویکرد براندازنده ندارند.
از جنگ جهانی اول(۱۹۱۴) تا جنگ جهانی دوم (۱۹۴۴) سالهای مهمی است زیرا در این زمان «زنان» به مسأله بدل میشوند هر چند که در عمل در جنبشهایشان شکست میخورند و در مطالباتشان (خواست حقرأی) پاسخی نمیگیرند. این در حالی است که در جریان جنگ جهانی اول، اتفاق مهمی در حوزه زنان رخ میدهد و از آنجا که در جریان جنگ، ۱۰ میلیون از مردان کشته میشوند، زنان جای آنان را در کارخانهها میگیرند و از این رهگذر به «امر اجتماعی» ورود میکنند و زن جدیدی سر میزند. بنابراین در پایان جنگ جهانی دوم با وجود اینکه چهار دهه شکست زنان را شاهد هستیم اما با زن جدیدی مواجه میشویم که در ادبیات، اجتماع و دنیای کار حضور فعال و عاملانهتری دارند...″
✍ دکتر #سوسن_شریعتی
✅ @Shariati_Group
🆔 @VoNoKh
″. . . امروزه «مسأله زنان» سوژهای است که همه ساحتها از جمله #دین، سیاست، اجتماع، فرهنگ، اقتصاد و… را درگیر کرده [ اما همواره این گونه نبوده]. . .
به دنبال جنبشهای زنان در دهه هفتاد، در فرانسه نشستی برگزار و در آن بررسی شد که «آیا زنان سوژه تاریخی هستند؟ و تاریخ دارند؟» چراکه برای دارا بودن تاریخ باید سند، ردپا و امر مکتوب داشت.
در دههی هشتاد، نشست دیگری برگزار و در آن بررسی شد که فرض را بر این میگذاریم که زنان تاریخ دارند اما آیا میتوان تاریخشان را نوشت در عین اینکه موجودیت تاریخی به ثبت رسیدهای ندارند؟
اما در دههی نود، مجدداً، نشست سومی برگزار و در آن پرسیده شد اصلاً مگر میشود تاریخ نوشت بدون زنان؟
. . . در تمدن یونان قبل از مسیحیت اساساً بحث تبار بشر موضوعیت نداشت چه برسد به اینکه بخواهیم در مورد زنانگی یا مردانگی سخن بگوییم. از این رو، سوژههای اصلی در یونان قدیم، اسطورهها و الهههای شهرها بودند. بنابراین، ما در این دوره، با هیچ «تنش جنسیتی» مواجه نیستیم. اما از قرن یکم به بعد و تحت تأثیر مسیحیت، بتدریج شاهد ردپای زنانه-مردانه هستیم چراکه اساساً در ادیان ابراهیمی است که با وارد کردن «اسطوره آدم و حوا»، پدیدهای بهعنوان «مرد» و «زن»، سوژه و مسأله میشود. به تعبیری، پس از آنکه «اسطوره» جای خود را به «دین» میدهد و خدا، انسان را بهعنوان نماینده و جانشین خود معرفی میکند، بتدریج «انسان» تشخص مییابد و «امر انسانی» سر میزند اما در این دوره، با وجود تشخص یافتن انسان، «زن» در تفسیر قرون وسطایی، در هبوط (پرتابشدگی انسان به زمین) همدست شیطان قلمداد شده است و تا رنسانس و اومانیسم این دیدگاه ادامه دارد.
از این رو، از قرن چهاردهم به بعد زنانی داریم که معتقدند باید موقعیت زنان را به گونه دیگری تفسیر کرد و با تفسیر دیگری از دین، به زنان بهعنوان «سوژههای اجتماعی» نگریست. در این راستا، #رنسانس و بعد رفرم دینی و در ادامه #اومانیسم، زمینهی این تفسیر مجدد را فراهم کرد و از #زن اعاده حیثیت شد.
مقطع سومی که در اروپا اهمیت پیدا میکند، #انقلاب فرانسه تا پایان قرن نوزدهم است. در این جامعه، با بشر در معنای جدیدی مواجه میشویم و نخستین #حقوقبشر در انقلاب فرانسه کلید میخورد. با وجود اینکه زنان در این انقلاب، نقش بسیار مهمی را ایفا میکنند اما همچنان از «حق رأی» محروم هستند!
بر این اساس، میتوان گفت که در جریان انقلاب فرانسه «بشر» سر میزند اما «زن» خیر!
۴۰ سال بعد، دوباره زنان نقش مهمی را در کمون پاریس بازی میکنند، اما همچنان از دادن رأی محروم هستند و اینجا است که در پایان قرن نوزدهم در فرانسه، از سوی زنان، نهضتی برای حقرأی به وجود میآید و نخستین جنبشهای فمینیستی کلید میخورد.
#فمینیسم از واژه «femme» به معنای «زن» گرفته شده و به «طرفداران زنان» تعبیر میشود. در ابتدا در قرن نوزدهم، فمینیسم یک اصطلاح پزشکی بود و به مردانی اطلاق میشد که رفتار زنانه داشتند. فعالان حقوق زن این اصطلاح را از حوزه پزشکی به حوزه اجتماعی وارد کردند و آن را «جنبش زنان» نامیدند. به همین دلیل، موج اول فمینیسم به زنانی اطلاق شد که ادای مردان را درمیآوردند.
موج اول فمینیسم، از پایان قرن نوزدهم شروع شد و تا پایان جنگ جهانی دوم ادامه یافت و به زنانی اطلاق میشد که خواهان حقرأی بودند اما چه در ترکیب با چپها (#مارکسیست ها) و چه در ترکیب راستها، همچنان مسأله زنان به تعویق انداخته میشد.
در پایان قرن نوزدهم با سه نوع حضور زنان مواجه هستیم؛ نخست، زنان و سیاست؛ افرادی که به شکلی مبارزهجویانه خواهان حقرأی هستند. دوم، کسانی که دنبال طرحهای سیاسی نیستند اما فرهنگسازند و شکل دیگری از زنانگی را پایهگذاری میکنند و سوم، آنان که در پی نوعی از برابریجویی زنانه و مردانه هستند اما رویکردشان مبارزهجویانه نیست؛ به تعبیری، #اصلاحطلب هستند و رویکرد براندازنده ندارند.
از جنگ جهانی اول(۱۹۱۴) تا جنگ جهانی دوم (۱۹۴۴) سالهای مهمی است زیرا در این زمان «زنان» به مسأله بدل میشوند هر چند که در عمل در جنبشهایشان شکست میخورند و در مطالباتشان (خواست حقرأی) پاسخی نمیگیرند. این در حالی است که در جریان جنگ جهانی اول، اتفاق مهمی در حوزه زنان رخ میدهد و از آنجا که در جریان جنگ، ۱۰ میلیون از مردان کشته میشوند، زنان جای آنان را در کارخانهها میگیرند و از این رهگذر به «امر اجتماعی» ورود میکنند و زن جدیدی سر میزند. بنابراین در پایان جنگ جهانی دوم با وجود اینکه چهار دهه شکست زنان را شاهد هستیم اما با زن جدیدی مواجه میشویم که در ادبیات، اجتماع و دنیای کار حضور فعال و عاملانهتری دارند...″
✍ دکتر #سوسن_شریعتی
✅ @Shariati_Group
🆔 @VoNoKh
Telegram
.