اكنون، ما و شريعتی
1.41K subscribers
1.31K photos
198 videos
86 files
1.41K links
چشم‌اندازِ نوشريعتی
Download Telegram
Forwarded from ایران فردا
🔴 مرگی آرش وار

💠 مسعود میری
@iranfardamag

🔹به گمانم آن سال هم 400 بود که به خراسان و هرات و مرو چنان قحط آمد که بشر چنان ندیده بود. قحط آب و نان را توان صبوری کرد اما قحط آدمیزادی و آدمیت را طاقت کس نیاوَرَد ، که اینک چنین در مضیقه‌ی آن به اندوه اندریم.

🔺 در آن قحط که تواریخ به درشتی از آن ذکر ایام کرده‌اند ، زندگان مردگان را خوردند ، اما هر گاه قحط آدمیزادی ست ، مردگان زندگانند زیرا حرمت دم و داد را در بیداد نتوان نگاه‌کرد. هزار سال از آن واقعه گذشته ، که در نشابور و مرو و سیستان، مردگان خوراک زندگان می‌شد ، و اکنون ما چه زندگانی هستیم که داد از تاریخ و داوران نتوان ستاندن ، در این تنگ حوصله روزگاری که اگر قلم را در حضرت سیاست احترامی می‌بود، چنین نمی‌شد که زندگانِ قلم در قساوت قدرت بی‌جان شوند و صدایی برنخیزد.

🔹این قحط که نتوان داد از تاریخ و فرهنگ و سیاست گرفت ، چنان ید مغلوله‌ای شده ، افتیده بر گردن ترس و هول ، که شاعر را زنده به محبس می‌برند و مرده به مردم پس می‌دهند. دهان سنگ ما را باران هم نخواهد گشود ، برکت از نان‌ها خواهد گریخت و زوال روح وقت‌ها و ورق‌ها از دانش را خواهیم دید.

🔺 چه بگویم که دهانم تر می‌گرید و چشمانم خشک می‌موید . این مرگ دوستی نیست که بگویم «از شمار دو چشم.. » ، یا مرگ پدری پیر و مادری مو سپید ، یا جوانی ناکام ، که به تغزل و رثا برای آن چیزی سرهم‌بندی کنیم ، مرگ برکت است که از کلمات می‌رود ، از غیرت مردمی زائل می‌شود ، و از دهان آرزو و تمنا نوای انسانی را می‌سترد. بکتاش آبتین را نه هرگز دیده‌ام و نه با او رفاقتی داشته‌ام ، اما شاعران همانند که سهراب سپهری گفت:« شاعران وارث آب و خرد و روشنی‌اند»، و از این سبب او که در روشنان کلمات ایستاده بود ، اکنون خود خورشیدی است تا ابد شکفته به تابیدن!

🔹مرگ این خواجه خواب مرا و شما را باید بیاشوبد . او اکنون در آستانه‌ی آینده ، نام آزادی و آرمان رهایی را با جان خود ، آرش وار ، اداء کرده است.


#ایران_فردا
#مسعود_میری
#بکتاش_آبتین


https://bit.ly/32SbXCx
https://t.me/iranfardamag
Forwarded from ایران فردا
🔘 سوگ

🔹مسعود میری
@iranfardamag


▪️ محمدعلی اسلامی ندوشن مردی کهن بود . در لفظ دری چراغی می‌یافت که ریاح و یزشن همپرسه‌گی‌ی ملتی روشن‌بین را نشان دهد. او به حقیقت دانسته بود که در این پهنجای خشک و بی آب و علف ، آنچه ما را مبقی و پایدار نگه خواهد داشت ، روشن نگه داشتن یک چراغ اتصال است ، برای ندوشن ، این آتش پیوندگر نژاد و نسب و مذهب و قومیت نبود ، چیزی از جنس تفاخر نبود ، بل امری تمدنی و اتصالی بود که حاصل الفت همه‌ی آن‌ چیزها بود و حامل عداوت آن‌ها نه!

🔸 او به راستی می‌دانست که سرزمین‌های دور و نزدیک ، اگر گِردِ آتشی کهن جمع نشوند ، چونان غبار سُم اسپ غارتیان بر مغاک فروپاشی فرو خواهند نشست و ، برگ و بار رستگاری در باغ دیده‌ی دیارشان نخواهد رُست . خاست و خیز هر ملتی در گرو خیزش معنوی و فکری‌ی مردمان اوست و خواست بلندآوازگی و شادکامی ،روی آوردن به مقصد تمدنی بزرگ است که جز جمع آمدن زیر یک خیمه‌ی اجتماع راهی دیگر نیست.

▪️ ندوشن دیگر نیست. ما میراث او را در دست داریم و تمنای او چه بسا چنین بوده باشد که رؤیای او را در دل به آغوش کشیم. رویای حاصل کردن مولفه‌های انسانی در دنیای واقعی ، به منظور نیل به تمدنی که مردم باشنده‌ی این تاریخ و فرهنگ سزاوار آنند ، هر چند فاصله ای دهشت‌بار از آن رخ داده باشد.

🔸 خاک چنان در بر گیرد تن پُر کلمات او را که میان وی و ما فاصله‌ای جز مرگ نباشد. نامش و درنگ جانانش از چشم و جان ما دریغ مباد.


#ایران_فردا
#مسعود_میری
#محمدعلی_اسلامی_ندوشن


https://bit.ly/3vPpJQA
https://t.me/iranfardamag
Forwarded from ایران فردا
🟠 ابتهاج مرده‌است سایه نه!

💠 مسعود میری
@iranfardamag

▪️ «گوید رهی: خواجه بر درگاه استاده به گورستان نگریست، پرسید ای خواجه مردگان را نک سخنی نیست، گفت زانک این زندگان را آن مردگان به گورستان روان کنند ، ندانم اینجایگه گورستان بود یا آنجایگه که مردمان روند و آیند»
عارف بُستی سگزی

****

🔸روزگار نو این شانس را برای مردگان امروز و زندگان دیروز فراهم آورده که برای زندگان امروز و مردگان فردا عکس یا فیلم باقی بگذارند . عکسهای دسته جمعی که در سور و سوگ گرفته می‌شود ، محو آدم‌ها را در آن می‌توان رصد کرد. مرده شناسی یکی از آن کارهایی‌است که هر روز مثل اعداد بورس در نوسانی عجیب قرار دارد .

🔹من خود ناگزیرم بدین رسم به سراغ ابتهاج بروم. این مرده شناسی واجد هیچ ارزشی نیست ، نه خوب است نه بد ، نه خیر است نه شر ، ممکن است در کار زندگان هیچ نفعی عاید نکند. شاید دلالت مردگان برای زندگان پندی، اندرزی ، زینهاری باشد، لیک این زندگان دیگر پند مردگان را ننیوشند و گوشوار گوشِ عمل نکنند.

🔸این مقدمه به کار این بحث مقتصر و نحیف می‌خورد ، چون مرگ شبحِ « سایه» جان گرفتن اوست و حاوی‌ی آخرین کلماتی‌ست که یک پیر به فرزندان می‌دهد. من که هر چهره‌‌ی زیبایی می‌نگرم می‌ستایم هر سخن نکویی می‌شنوم بر می‌گزینم و هر آدم خیرخواهی می‌یابم ذکر نامش را دریغ نمی‌کنم.از این رو باید پذیرفته باشم که:

آنان که محیط فضل و آداب شدند
در جمع کمال شمع اصحاب شدند
ره زین شب تاریک نبردند به روز
گفتند فسانه‌ای و در خواب شدند

🔹جهان ایده‌ها جهان آدم‌هاست. این داستان ایده‌ها همان چیزی ست که یک سر در چاک پیرهن پارادایم‌ها دارد یک سر به قبای ایمان‌ها و عقاید تن می‌پوشاند.

🔸این روزها تحمل و رواداری در این مسئله کم یافت می‌شد. در این لحظه که «هوشنگ ابتهاج» مرده است و «سایه» هستی گرفته ، بسیاری او را به سبب چپ گرا بودن محکوم می‌کنند.باید دید حاصل این ایده‌ها چقدر به انسان خدمت کرده و چه اندازه زبان رسانده ‌. این محاسبه ممکن است نظر ما را تغییر دهد.خب ! در دنیای مدرن این چپ و راست در آغوش هم افتاده‌اند و از یک سو تامین اجتماعی و عدالت را بر اقتصاد باز و بازار آزاد تحمیل کرده اند و از جانب دیگر حق بازار را هم پذیرفته اند.با این وصف سایه خرقه در شعر تهی کرده و شعر و هنر آنقدر بی وفاست که اسم غالب شاعران بزرگ را استعاره‌ی شعر بلعیده است. ما تنها با حکایتی روبرو هستیم که در سروده‌ها باقی ست ، وقتی می‌نویسد:

🔹دریاست چه سنجد که بر این موج خسی رفت.

🔸اما مرده‌شناسی این فایده را دارد که زخم بیرحمی‌ی نسیان نام شاعر در استعاره نویسی‌های زبان را بطور موقت مرحم ذکری بگذارد.اما این شاعر کمونیست یا مذهبی ، هر چه باشد اکنون دیگر فقط «سایه»است.

🔹از خواص مرده شناسی یکی این شاید بوده باشد که آنچه بر دوره‌ای یا مردمی گذشته ، به طرز مشکوکی هیئت و هیبتی بدان می‌بخشد و در باب آن داوری می‌کند. چنانکه رفت ، هر آدمی یک داستان در جان دارد و با معونه‌ و دستگیری‌ی آن داستان به شکل دادن رویدادها و صورت‌بندی مضمون‌ها وجه همت می‌‌گمارد. پس هر کدام از ما نوعی مرده شناسی در کار گرفته‌ایم.

🔸تاریخ شاعرانی از نوع «سایه» به گمان بسیاری به انتهای راه رسیده بود. با آن‌که شاعرانی چون سیمبین بهبهانی با آن غزل‌هایی که آهنگ کلمات، در وزن های ابداعی و در لفاف مضامینی متجددانه تولید می‌شد، بسا که ضرورت زمانه هم بود ، گسترش و پخش اشعاری که در وزن‌های سهل خوان‌تر اما پرورده به مضمون‌هایی در طرز نو نوشته می شد را سخت می‌کرد. شاید غزل‌های سایه قوت مضمونی و جزالت غزل‌های حسین منزوی را نداشت ، اما حرارت داشت و چم دیکلماسیون نیمایی در اجرای غزل منتشر بود.

🔹این فرم غنی با سنت تغنی‌ی ایرانی در خنیاگری موافق می‌افتاد و طبع همصدایی با ساز و آواز را در خود تعبیه داشت. سایه توانست از سنت دیرپای «خواندن» در مجلس موسیقی که به گونه‌ای شعر و ساز را در هم می‌پیوندد ، اشعار خود را به گوش مخاطبان برساند. اگر او از فرصت استفاده برده یا به قول اهل صوف «ابوالوقت» باشد، آمیخته با رندی‌ است و نقد او در این داستان پس از چندی از یاد می‌رود ، حتی اگر حق هم باشد.در نظام‌های غیر آزاد و مطلقه، هر چند گسترش هنر در پرتوهایی میسر است ، لکن مجال همه‌جانبه‌گرایی یا لااقل چند جانبه‌گرایی دشواری دارد. اینکه یک جوان چپ‌گرا توانسته باشد به توش و توان ادبی‌ی خود صدای شعرش را در نوای ساز درآمیزد ، از هنر قابل ملاحظه‌ و درخور گزارش خبر می‌دهد. خاصه که این هنر در طومار سنت گشودگی داشته باشد و هوای مغازله در سر بپروراند، و در عین حال با دعوی‌ی اکنون نیز همراه شده باشد. به قول بزرگی شخصیت مردمان بلاد ما را باید در همین جهان چند پهلو محاسبه و مساحی کرد....



متن کامل :

https://bit.ly/3JIK94v


#سایه
#ایران_فردا
#مسعود_میری
#هوشنگ_ابتهاج
Forwarded from ایران فردا
🔴 مرگ ژینا؛
شورشی در جهان ترسخورده‌ی ما

🔷 مسعود میری

@iranfardamag

🔸 به دخترم گفتم چقدر می‌ترسم تو اینجا می‌بودی! اما به بی‌شماری دختران دیگرم چه بگویم؟ سکوت مثل خوره به این درخت رخنه کرده، دهان ما آوازهای روشن را از دست داده است. سعدی گفته بود:

جماعتی که نظر را حرام می‌دارند / نظر حرام بکردند و خون خلق حلال.

▪️سعدی همین لحظه دست بر شانه‌ی ایرانه خانم زیبا گذاشته و در برابر این هجوم بی امان اندوه با ما می‌گرید.

🔸 مهسا از یک شهرستان کوچک و زیبا به تهران آمد تا در پایتخت زیباتر شود. ما که دهه‌ها در تهران زیسته‌ایم، روزی از شهرستان بدین امید به پایتخت می‌آمدیم.

▪️در کتابفروشی‌ ها قدم می‌زدیم و کتاب شماره می‌کردیم. بعد متوجه شدیم ناگهان مرده‌ایم. در جایی که تو مدام باید خودت را بپایی، تو مراقب خودت باشی، تو ترس این را داشته باشی که کسی کاری به کارت دارد، کار دل از دست می‌رود.

🔸ترس از گشت ارشاد دیگر مبدل به هراسی دائمی شده است. اگر قانونی عرف زندگی را که تمام امنیت در بطن آن تولید و تعریف می‌شود، تخریب کند، باید آن قانون را از لوح زندگی شست، چه برسد به آنکه دختران ما را به مرگ تهدید کند.

▪️ آنان که در تاریخ دین دانشی دارند بهتر از من می‌دانند که فروریختن عرف زندگی بقای اجتماعی را ویران می‌کند. ایدئولوژی‌های دولتی همیشه دولت‌ساز نبوده‌اند. اغلب ایدئولوژی‌های دولتی با همین جنگیدن مدام با عرف زندگی، نهادهای و ساختار دیوان‌سالاری‌ی خود را بر باد داده‌اند. این را گفتم تا بدانند بریدن شاخه‌ای که بر آن نشسته‌اند بی‌فرداست. ژینا چون لحظه‌ی روشنایی و نور قدم تاریکی و زور را می‌بلعد.

🔸 ژینا حتما یک دختر معمولی، ساده، زیبا و پر از رؤیاهای یک دختر شهرستانی را در جان داشته است. من این رویاهای لطیف و پاکیزه را به نیکی می‌فهمم، چون هنوز کوچه‌های لاغر شهرستان را در نهان دارم.

▪️تمام جهان در این رویاهای کوچک برومند شده است. از این بابت مرگ ژینا  شورشی در جهان ترسخورده‌ی ما خواهد بود تا مجال این همه اندوه بی‌ثمر نماند.

🔸 حالا که با دلی خونین و چشمی اشکبار به این روزها می‌نگرم، گمان می‌کنم چقدر روح زندگانی نحیف شده‌است. به کسی که دوستش می‌دارم گفته بودم هرگز سخن از مرگ مگو، اکنون نیز به همگان می‌گویم زندگی تنها آرزویی ست که دوست می‌دارم مدام از لبان شما بشکفد و چون دامنی گل سرخ شیراز، چون لبان رژ زده‌ی لاله‌ی دشت بر چشم مردمان بریزد، اما چرا در این دم غمناک جانم تمنای وصال مرگ می‌کند، او تنها بیست و سه سال داشت، بیست و سه سال!

▪️ دوستی نوشته بود دختران تان را... نه! نمی‌خواهم بگویم چه نوشته بود ، اما من می‌گویم دختران‌مان مبارزه‌ی مدنی بیاموزیم، آن‌ها باید یاد بگیرند حتی قدمی از حق خود پای پس نکشند، جایی که مردانی مثل من از جرئت زندگی تهی شده‌اند.

#ژینا
#ایران_فردا
#مهسا_امینی
#گشت_ارشاد
#مسعود_میری
#نه_به_حجاب_اجباری

https://bit.ly/3dh6Lxf
https://t.me/iranfardamag
Forwarded from ایران فردا
🔴 سیاست نامه‌ای که حالا باید خواند!
▪️ فردوسی و گزارشی از فراخنای هستن و شدن ملی ما

🔺 به مناسبت 25 اردی‌بهشت روز "فردوسی"

🔷
مسعود میری
@iranfardamag


🔸ملت‌ها برای بقا نیاز به نقشه‌ی راه و ایده‌هایی مهم دارند . می‌گویم "ایده‌های مهم" ، چون "نقشه‌ها" و "ایده‌ها" پابه‌پای هم بهانه‌های بودن و دوام یک قوم و ملت را تازه و بیدار نگه‌می‌دارند.

▪️"متن‌"های بزرگ اغلب گره خوردن دو گیسوی نقشه‌ی راه و ایده‌های بزرگ را برای مادر بانوی سرزمین ما فراهم می آورند. شاهنامه به گمان من نه کتابی خُرد بلکه فراتر از کتابت تاریخ یا گرد آوردن مرده‌ریگ اسطوره‌هاست ، ببایدْشْ نبشتن بر لوح جان افسرده‌ی ایران شمارید ، که حیازت مباحات / 1ملکوت موات این فلات زخمین را در نامه‌ای پرهیخته و نو ، جوانی بخشید. شاهنامه، فردوسی را چنان رازآکند و مخفی می‌نمایاند که از زاد و زیست او ، مولد و موطنش ، خاندان و خانه‌اش کلامی چیزی برجای نیست ، تو گویی این دفترِ مَه بایست که شاهانه کاری از کسی بوده باشد که امکان وصف آن بدست نیاید. این همه فقدان خبر در باب زندگانیش اما با وفور معنی در بیان و گشادگی و فراخی سپهر و میدان در جانِ کلام جبران می‌شود . تو گویی فردوسی کسی نبوده که نمی‌شناسیمش ، گو که با این میراث سَهْم معرفت بدو با هر بار رجوع به اثر افزونتر هم می‌شود.

🔸کارهای بزرگ ، اندیشه‌های سترگ و فکرهای بدیع از سنت‌های به غایت مصروف و معمول برمی‌جهند ، چنانکه در نظر اول خیلی به باطن آدم خوش نمی‌نشیند. بدعت ، درست که اقدامی گسیخته از پیشینه است : بریده از عادت مألوف و معروف ؛ اما همه‌ی گسل‌ها در ژرفای جانب زمین و زندگی حادث می‌شود . ظهور اتفاق و بروز گسل ، آخرین لخت و وقت تکانه‌های زمین و زمان و جان باشد اگر ، فهم ما به این تکانه‌های بزرگ از آن بابت شاذ و نادر می‌نُماید که در سلسله علت‌ها ، بخش عمده‌ی علل مُختَفی است و ندیدن‌شان نبودنشان را به تصور داخل می‌سازد.

▪️شاهنامه نگاری در فرهنگ ایرانی در سه سنت شاهی، دینی و پهلوانی قرن ها پیش از فردوسی تقریر و مذکور افتاده بوده است. آنان که مشتاق پژوهش در این ابواب هستند بد نیست که به خداینامک‌ها که علی‌الاغلب شاهنامه‌های دولتی و شاهی (و نمایند‌ی فکر منطقه‌‌ی غربی‌ی ایران در این ژانر) را نمایندگی می‌کرده ، یا سفرنامه‌های دینی‌ی معراج و عالم آخرت مثلا ازتاویراف نامک را که خود نوعی شهنامه‌ی دینی است ، یا اندک مانده‌های شاهنامه‌های پیش از فردوسی چون صعالبی و بلعمی و مقدمه‌ی ابومنصوری و خورده مانده‌های رودکی و مسعود مروزی و دقیقی‌ی توسی و غیره را (که با رعایت جانب احتیاط بیشترشان را می‌شود نماینده‌ی سبک شرقی‌ی ایران در این ژانر دانست) رجوع کنند .

🔸در این وهله البته تفاوت گوسان‌ها در شرق و خنیاگران در غرب هم قابل تامل خواهد بود. در فهم این تفاوت‌های بی‌شمار و نقار افتاده در زمین و زمینه‌ی این سه نحوه از حماسه پردازیست که درست یافتن و درست خواندن نقشه‌ی سرگذشت‌ها نیز ممکن می‌شود. دیدن و خواندن توپولوژی ی زندگی در تاریخ بی خوانش توپولوژی‌ی نقشه‌ی خیال مقدور نیست ، و امروزه هر متن‌خوان حرفه‌ای ناچار است همسنگ تاریخ ، پی‌رنگ افسان و اسطوره را هم به صید فهم و دریافت درآورد ، ورنه گاهِ مواجهه با معناهای زندگی ، رهپو در این راه با دره‌های عمیق و پیچیده رو در رو و درگیر می‌شود. در باب همین موضوع هستند صاحب نظرانی که به ذکاوت و ژرف‌دانی دریافته‌اند که بخشی از روایت مستور تاریخ از قضا در نا_تاریخِ روایت‌های اسطوره‌ای و افسانوی پنهان مانده و باید چون غواصی زبده آن‌ها را در خوانشی چالاک از اعماق بیرون کشید. آثار پربهایی در این سبک و روش این سالیان نگاشته شده و می‌تواند بخشی از دره‌های جهل ما را پلی بشود به سوی درکی درست از وقایعی که بر سر ما گذر کرده است.....


متن کامل:

https://bit.ly/3W1AgVI
#شاهنامه
#فردوسی
#ایران_فردا
#مسعود_میری




http://t.me/iranfardamag
Forwarded from ایران فردا
🔴 خوانشی مدنی از متن!

بازنشر از ایران فردا*
▪️ به مناسبت ۳۱ فروردین ۳۷ امین سالیاد استاد محمدتقی شریعتی
( زاده‌ی ۱۲۸۶ مزینان – درگذشته‌ی ۳۱ فروردین ۱۳۶۶ )

🔸
مسعود میری
@iranfardamag

🔺 محمدتقی شریعتی به نسلی تعلق داشت که ناچار بود یا از پندار تمامیت خواه سنت و دین فاصله گیرد و به زندگی‌ی نو و الزامات آن تن در دهد یا به انکار تجدد روی آورد و از سنت ، ایدئولوژی و ایمانی سیاسی استحصال کند. آن نسل اکنون که به پایان قرن آن رسیده‌ایم نیک فرجام و خرسند از تلاش خود نیست.

🔹در میانه‌ی آن دو رویکرد که حالا دو وجه تأمل روزمره ی ما را شکل داده ، اطراف دیگری هم برخاست و به ظهور رسید که هر کدام همچون مینور در میانه‌ی آن دو سنگ آسیابِ ماژورِ این عصر، در کیفیت زندگی‌ی مردم وارد نشد. شاید در یک تحلیل کوچک و غیر حرفه‌ای بتوانیم نگاه از دریچه‌ی سنت به جهان ، بی در آمیختن با سیاست ، آنگونه که کسانی چون سید حسین نصر یا شایگان و طباطبایی در آن توغل و تفکر کرده‌اند را برجسته و بارز دید. به ویژه شکست سنتِ سیاست‌ورز در روند پروردگی‌ی مدنیتِ غنی‌ی تجدد ، و بار کج نهادن دین‌ورزی در میدان بنیاد گرایی ، موجب شده تا از میراث برجای مانده از آن طیف سنت‌گرایی (با فهم تمام تفاوتهای شان) پرده برداری شود . این نحله که از طریق تخلی از پرابلم‌های سیاست ، حکمرانی و اجتماعیات، در تولای خلوتِ جان افکندن به عوالمِ اندیشیدن ، نیرویی پنهان گرفته ، در ربع دوم نیمه‌ی اول قرن به میدان آمد. گر چه اکنون صحنه چنان آشفته است که نسل نو میان لایه‌های مختلف الالحان و رنگ به رنگ سنت‌گرایی هیچ مرزی قائل نیست و همه را به یک چوب می‌تاراند، اما برای کسی که به اجمال ضرب چوب روزگاران را بر تن اندیشیدن آزموده ، هنوز طنین برخی الحانِ سنت، خوشایند گمان می‌شود.

🔺 پندار دیگری هم در آن عصرها در میان حلقه‌ای از متدین‌ها و دوستداران معنویت جریان داشت که نه به سنت متداول حوزه ملزم می‌بود (با وجود آنکه از مَدرَس همان سنت برآمده‌بود) نه در سیاست دستی قوی داشت (هر چند نیرویی استبداد ستیز و سیاسی تلقی می‌شد) و نه داو تجدد وسنت را به سود هر کدام می‌پسندید (گر چه گاه مناسک سنت را به طریق متجددانه اجرا می‌نمود).

🔹محمد تقی شریعتی در پرتو این باورهای چند پهلو به گستره‌ی دشت خراسان درخشید. باید نبض آن دوره را در دست بگیرید تا دریابید که ناممکن است در شهر اهل تفکیک که فارغ از فلسفه و دانش عقلی می‌زید، مفری جست که بتوان تعقل را زیور دینی بخشید، یا ، در سایه‌ی سنگین حوزه‌ی پر هیمنه‌ی سنت دینی که هیبت مرجعیت آن فرصت نواندیشی را ممنوع کرده بود ، با آهنگ روزگار خود ، نو زیست. محمدتقی شریعتی درنگی در این تأمل ناممکن‌ها بود. او با نگاهی که نه از سیوطی و مغنی و اصول برمی‌آمد ، از لابلای سطور غبارگرفته‌ی درس طلبگی جان بدر برد و تنها میدان در دسترس را برای زندگی‌ی نو برگزید : خوانشی مدنی از کلان _متن !

🔺 شریعتی قرآن را برگزید، و در این مهلت با کسانی چون زنجانی ، طالقانی و طباطبایی به نحوی هم‌سفر شد. در پنداشت محمدتقی شریعتی قرآن قابلیت و استعداد آن را داشت که متنی «واسطه» باشد میان «انسانِ در سنت» با «جهان در حال پیشرفت». جنس این واسطه گری چنان نبود که قرآن را چون متنی خود بنیاد تلقی کند ، چنان که خود از نو از ابداع چرخ چاه بیاغازد تا به تمدن موهوم اسلامی برسد . بلکه قرآن در منظر و مرآی او همانند طالقانی ، پیوندگاه ورود انسان معاصرِ مسلمان به قرن تجدد بود.

🔹داوری در باب اینکه آیا باوری اینگونه حقیقتاً به اهداف خود رسیده یا خواهد رسید ، جای بررسی دارد ، ولی ارزش آن تلقی برای سرزمین‌های ما که میان قرائت صلب ایدیولوژیک از دین از یک سو و خوانش انکار و طرد مطلق دین از سوی دیگر دست و پا می‌زند ، درسی از دمکراسی و رواداری در نهفت خود پنهان دارد.

🔺 این نوع بیان از متن ، همچنان به سود مدنیت و آزادی ست ، که متن در مصب رودخانه زندگی‌ی نو گره‌گشایی کند و نه بند و مانع باشد. شاید برای نسل جدید آن باورها به چشم پسند دیده نشود ، ولی جوانه‌ی رجوع معناگرایانه به متون که در هجمه‌ی فقدان گسترده‌ی معنازدایی و هویت‌ستیزی بار دیگر از خاک ایمان سربرون کرده ، می‌تواند تجربه‌ی گران محمدتقی شریعتی و طالقانی را قابل استفاده کند.....


متن کامل :

https://bit.ly/3EBoyIp

#ایران_فردا
#مسعود_میری
#محمدتقی_شریعتی
#خوانش_مدنی_از_متن

*لینک مطلب

https://t.me/iranfardamag/3277
https://t.me/iranfardamag
Forwarded from ایران فردا
🔴«همه‌ی هستی‌ی من آیه‌ی تاریکی‌ست
من در این آیه تو را آه کشیدم آه »

🔷
مسعود میری
چهل و هفتمین سالیاد دکترعلی شریعتی

@iranfardamag

▪️این شعر از فروغ یک داستان بزرگ در خود پنهان کرده. ما در سرگذشت خود این فرجه‌ی تاریک را تجربه می‌کنیم. انبوه خورده‌ روایت‌هایی که یک آدم را پس از مرگ می‌سازد ، همان آه‌هایی است که در آیه‌ی تاریکی می‌جوییم و در آن جسته می‌شویم. ما را چه کسی خواهد جست و اصلا جای یافتن ما در کجاست ؟ این اقلیم همان تاریکی‌ست ، نه معنای مصطلح سیاهی ، که به معنای لوگوس ، کلمه ، ظلمات فهم‌های کارساز.

🔸این روزها هیچکس مایل نیست دیگر در باره‌ی شریعتی ، شاملو ، طالقانی ، منتظری، بازرگان و امثال این بزرگان چیزی بنویسد. ترس از اینکه مبادا از چشم بیفتند زیرا پسند روزگار دیگر شده‌است. اما سزاوار است یاد بگیریم ساختن بنیاد یک تفکر پهلوهای بسیار دارد و فرهنگ چند پهلو می‌تواند ما را سیراب از عیون فهم‌های بزرگ بسازد . امروز یاد شریعتی با مرگ یا شهادت او به نسیان برده شد. دریغم آمد در این سکوت بمانم.

صدا :
▪️هر وقت صدای شریعتی را می‌شنوم از یاد می‌برم که نقدهای جدی و بنیان‌ برافکنی به اندیشه‌های او پیدا کرده‌ام. این صدا برای نسل من به اعماق اشاره دارد. ژرفای آب و مغاک خاک هر دو اعماق هستند. من وقتی به تاریخ پدیدآیی‌ی دین زرتشت می‌نگرم ، بلافاصله از خود می‌پرسم آیا ظهور زرتشت که موجب خاتمه یافتن نظام پهلوانی و پاش‌خوردن یکپارچگی ی کیانیان شد ، چیز خوبی بود؟ سپس از پی جویی‌ی این پرسش بنا به ملاحظاتی چشم پوشی می‌کنم زیرا در اعماق و ژرفا صدای او در بافت فرهنگ ما گوارده شده‌است.

🔸برای این صداها که گاه فارغ از درونه‌ی ایدئولوژی‌‌ها،در طنین خود دوام دارد ، دلیلی عجیب پنهان است : وجهی از وجود ما این صداست و همچنین بدین صدا اشتیاق شنیدن دارد. صدای شریعتی فارغ از آموزه‌های او ، پژواک یک تمنای سرکوب شده است. صدای تمنای انسانی که در وسط چهارراه دین و دنیا ، اسطوره و واقعیت ، غرب و شرق ، عرفان و فلسفه ، تمدن و سنت ، تجدد و کهن ، ایرانی‌ای است ایستاده در بحران ، اما یک ایرانی‌ی حیرت زده و اندوهگین. این صدا در نهاد خود پرسش‌گر است و در نهاد پرسش خود گنگ خواب دیده. نفی و انکار این صداها ممکن نیست زیرا وقتی انکار صدای حلاج توسط او بی‌اثر می‌شود، نفی صدای او هم توسط ما در یک زمانی مخدوش خواهد شد. شریعتی در خورده روایات تاریکی ، در حُطام و خرده شیشه‌های کلمات ، زیر پای ماست ، همانطور که اندوه بی‌نهایت یاس و حزن حنجره‌ی قوال را می‌خراشد ، آن صداهای شکسته در کلمات پاهای رهگذران شنوای مشتاقش را هم مجروح می‌کند. صدای او امروز دارد گم می‌شود ، گویی «عالم تمام کر» ، اما هر صدایی که شنیده شده باشد ، دال بر سمع ثقیل آینده نخواهد بود ، و حتما فردای دیگری سراغش را خواهند گرفت ، زیرا حقیقت صد چهره در نقاب دارد و
«رگ رگست این آب شیرین واب شور/در خلایق می‌رود تا نفخ صور»

▪️من این صداها را از پسند خاص و عام مردمان بیرون می‌گذارم ، از نقد زمانه‌ی اهل فضل و سیاست هم دور می‌گذارم ، زیرا در هر غریو صدایی حقیقتی خفته است که از همان هسته‌ی مذاب "ظلمات" فهم‌های آدمی می‌تراود. امروز شریعتی سنگ می‌خورد ، خودم هم گاه سنگ ملامتی به سمت او پرتاب می‌کنم ، که هر گوینده‌ای باید بپذیرد ، اما نمی‌توان صدایی را که شنیده‌ام ، به شرنگ نیوشیدنش بهت زده شده ام ، گاه گرسته گرسته شب‌ها به صبح رسانده‌ام ، و گهی خواب از سرم پرانده از پژواک پراکنده‌ی موسیقی ی کلامش ، انکار کنم ، هر چند اقلیم‌های ما جزیره‌هایی دور از هم باشد . بگذار این صدای بزرگ در ضبط صوت خیالم ذخیره بماند.

آشوب :
🔸این‌اسطوره‌ی «ظلمات» همیشه بر اسطوره‌ی «آشوب» واقع است و در «آستانه‌ی آشوب » و در "رخداد"ی مستحیل می‌شود. دگرگونی، پود آشوب است و در استعاره‌ای که به تحول و انهدام واصل می‌گردد ، آستانه‌ی آشوب یک درگاه یا یک آغاز نیست ، بلکه یک جریان و یک «در راه» است. اینجا ظلمات‌ را برابر نور نباید پنداشته شود ، چنانکه مثلا «فنادی فی‌الظلماتِ…» ذوالنون در قرآن ، بلکه آن چیزی ببینید که در اسطوره‌ی پایان یک نظم روی می‌دهد. شریعتی مظهر آن آستانه‌ی آشوب در ایرانِ عصر خود شد. فهم ما از آشوب ، آشفتگی نبایست بوده باشد ، بلکه تکانه‌ی عظیم روح جمعی در چیزی است ، چیزی که نه در حق می‌گنجد و نه در باطل مندرج است تو گویی نبا عظیم بوده باشد. این چیزی که غالباً نافهما و در ناشناختگی باقی می‌ماند ، از نیازی خبر می‌دهد که نهان روح جمعی از ظلمات وام می‌گیرد......


متن کامل:

https://cutt.ly/vep4nkA9

#ایران_فردا
#علی_شریعتی
#مسعود_میری
#چهل_وهفتمین_یادمان

https://t.me/iranfardamag