شاعری مثل نیما یوشیج ،به نحوی دیگر به شعر خود شکل ذهنی می دهد. "منِ" نیما تنها "منِ" خودش نیست، بلکه "منِ" همه ماست. شعر نیما خیلی کم حالت بیوگرافی شخصی دارد. موقعی که او از انسان حرف می زند، انسانی عمومی در برابر ما دیده می شود. موقعی که او می گوید:
《خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه》
این فقط کشتگاه او نیست که در جوار کشت همسایه خشک شده ، بلکه کشتگاه همه ی ماست.
#کتابهایی_که_خوانده_ام
#ادبیات
📚 طلا در مس
🖋 #رضا_براهنی
@derakhte_honar
《خشک آمد کشتگاه من
در جوار کشت همسایه》
این فقط کشتگاه او نیست که در جوار کشت همسایه خشک شده ، بلکه کشتگاه همه ی ماست.
#کتابهایی_که_خوانده_ام
#ادبیات
📚 طلا در مس
🖋 #رضا_براهنی
@derakhte_honar
درباره کتاب «مرشد و مارگاریتا» اثر بولگاکف
*
مرشد و مارگریتا رمانی روسی است که نویسنده، یعنی میخائیل بولگاکف آن را در سال ۱۹۲۸ آغاز کرد و تا ۴ هفته پیش از مرگش یعنی تا سال ۱۹۴۰ ادامه داد. این رمان فلسفی دارای فضای رئال و سورئال به صورت توأمان است و مضامین سیاسی و تاریخی را مطرح میکند.
داستان کتاب:
کتاب دارای دو خط اصلی داستانی است که هر دو با زاویه دید سوم شخص بیان میشوند.
داستان اول ورود شیطان و همراهانش به مسکو، در زمان حکومت استالین را مطرح میکند که حوادث شگفتانگیز و بدیعی را میآفریند. در داستان دوم با بخشهایی از کتاب مرشد مواجه میشویم که به داستان زندگی پونتیوس پیلاطس، قیصر روم در زمان مصلوب شدن عیسی مسیح اشاره دارد. داستان عشق مرشد و مارگریتا از داستانهای فرعی کتاب و پیونددهندهی سایر خطوط به هم میباشد.
داستان کتاب از یک پارک شروع می شود که یک سردبیر و یک شاعر در مورد سرودن شعری بحث می کنند که شخصی خارجی به نام ولند (ابلیس) وارد بحث آن ها می شود و از الحاد آن ها تعجب می کند و با آن ها بحث می کند و شیوه ی مرگ سردبیر را به او می گوید که به واقعیت منجر می شود.
مرشد و مارگریتا کتابی سخت خوان و دارای مفاهیم فلسفی عمیق است. این کتاب را باید بسیار با حوصله خواند. داستان در مسکو و در زمان استالین جریان دارد که با ظهور ابلیس در آن شهر بسیاری از جریانات عجیب شروع می شود.
این کتاب مانند شمشیری دو لبه به نقد می پردازد، در یک بستر سیاسی از شرایط حاکم بر شوروی می گوید از سیستم فکری خشک توده ی مردم می گوید، سیر فکری معمول مذهبیون را به چالش می کشد. در جای جای کتاب فضای سورئال حس می شود، در نگاه نخست، اینگونه برداشت می شود که بولگاکف سعی دارد ما را درگیر متافیزیک کند و ما را به سوی آن سوق دهد ولی با پیش رفتن در داستان این مسئله به شیوه ای دیگر خود را نشان می دهد.
«بولگاکف» در این کتاب از مافیای ادبی می گوید که دگراندیشان را به حاشیه کشانده اند و اجازه رشد به آن ها نمی دهند. نمونه آن رفتار با مرشد و کتابش بود.
این کتاب بارها از فضای بسته و سرکوبگر زمان می گوید که به چه شکل آنچه را که با سیستم نسازد خفه می کند و بولگاکف این را حتی به متافیزیک کشاند که چطور آن اتفاق های عجیب را با توضیحاتی سطحی فیصله دادند. جنبه ی دیگری از کتاب که شدیدا جذبم کرد تفاوت اندیشه ی حاکم بود. ابلیس در این کتاب شخصی بسیار بدی نبود، هر چند مشکلاتی به وجود آورد ولی گویی در قسمت هایی حتی قهرمان می شود.
کتاب بیشتر با دیدی نقادانه به شرایط زمان استالین میپردازه چطور در اینجا به اندیشه های خارج از مذهب میدان نمی دهند در آن زمان در شوروی گرایش جامعه به سوی بس اعتقادی بود به همین خاطر به سایر اندیشه ها میدان نمیداد از سانسور و بی لیاقتی مشتی قدرت به دست و پول دوست می گوید از مشکلات زندگی معاصر می گوید در واقع بیشتر نقادانه از اوضاع جامعه می گوید و این حرف ها رو در لفافه میزند.
*
این کتاب را نخستین بار «عباس میلانی» به زبان فارسی ترجمه کرده است. پشت جلد ترجمه فارسی این کتاب آمده است:
میخائیل بولگاکف سیزده سال آخر عمر خود را صرف نوشتن مرشد و مارگریتا کرد که به گمان بسیاری از منتقدان با رمان های کلاسیک پهلو زده و بی تردید از درخشان ترین آثار ادبی روسیه به شمار می رود. هنگام درگذشت بولگاکف جز همسر و دوستان نزدیکش کسی از وجود این کتاب خبر نداشت. ربع قرن پس از مرگ نویسنده، رمان بالاخره اجازه انتشار یافت و شمارگان سیصدهزارتایی آن یک شبه به فروش رفت و سپس هر نسخه آن تا صد برابر قیمت فروخته شد. درباره این رمان شگفت انگیز بیش از صد کتاب و مقاله تنها به زبان انگلیسی نوشته شده است.
*
قسمتی از متن کتاب:
سؤالی که ناراحتم کرده این است که اگر خدا نباشد، چه کسی حاکم بر سرنوشت انسان است و به جهان نظم می دهد؟
بزدومنی با عصبانیت در پاسخ به این سؤال کاملاً بی معنی گفت: انسان خودش بر سرنوشت خودش حاکم است.
* *
#ادبیات
#کتاب
#رمان
#جستجو
#مارسل_پروست
@Derakhte_Honar
*
مرشد و مارگریتا رمانی روسی است که نویسنده، یعنی میخائیل بولگاکف آن را در سال ۱۹۲۸ آغاز کرد و تا ۴ هفته پیش از مرگش یعنی تا سال ۱۹۴۰ ادامه داد. این رمان فلسفی دارای فضای رئال و سورئال به صورت توأمان است و مضامین سیاسی و تاریخی را مطرح میکند.
داستان کتاب:
کتاب دارای دو خط اصلی داستانی است که هر دو با زاویه دید سوم شخص بیان میشوند.
داستان اول ورود شیطان و همراهانش به مسکو، در زمان حکومت استالین را مطرح میکند که حوادث شگفتانگیز و بدیعی را میآفریند. در داستان دوم با بخشهایی از کتاب مرشد مواجه میشویم که به داستان زندگی پونتیوس پیلاطس، قیصر روم در زمان مصلوب شدن عیسی مسیح اشاره دارد. داستان عشق مرشد و مارگریتا از داستانهای فرعی کتاب و پیونددهندهی سایر خطوط به هم میباشد.
داستان کتاب از یک پارک شروع می شود که یک سردبیر و یک شاعر در مورد سرودن شعری بحث می کنند که شخصی خارجی به نام ولند (ابلیس) وارد بحث آن ها می شود و از الحاد آن ها تعجب می کند و با آن ها بحث می کند و شیوه ی مرگ سردبیر را به او می گوید که به واقعیت منجر می شود.
مرشد و مارگریتا کتابی سخت خوان و دارای مفاهیم فلسفی عمیق است. این کتاب را باید بسیار با حوصله خواند. داستان در مسکو و در زمان استالین جریان دارد که با ظهور ابلیس در آن شهر بسیاری از جریانات عجیب شروع می شود.
این کتاب مانند شمشیری دو لبه به نقد می پردازد، در یک بستر سیاسی از شرایط حاکم بر شوروی می گوید از سیستم فکری خشک توده ی مردم می گوید، سیر فکری معمول مذهبیون را به چالش می کشد. در جای جای کتاب فضای سورئال حس می شود، در نگاه نخست، اینگونه برداشت می شود که بولگاکف سعی دارد ما را درگیر متافیزیک کند و ما را به سوی آن سوق دهد ولی با پیش رفتن در داستان این مسئله به شیوه ای دیگر خود را نشان می دهد.
«بولگاکف» در این کتاب از مافیای ادبی می گوید که دگراندیشان را به حاشیه کشانده اند و اجازه رشد به آن ها نمی دهند. نمونه آن رفتار با مرشد و کتابش بود.
این کتاب بارها از فضای بسته و سرکوبگر زمان می گوید که به چه شکل آنچه را که با سیستم نسازد خفه می کند و بولگاکف این را حتی به متافیزیک کشاند که چطور آن اتفاق های عجیب را با توضیحاتی سطحی فیصله دادند. جنبه ی دیگری از کتاب که شدیدا جذبم کرد تفاوت اندیشه ی حاکم بود. ابلیس در این کتاب شخصی بسیار بدی نبود، هر چند مشکلاتی به وجود آورد ولی گویی در قسمت هایی حتی قهرمان می شود.
کتاب بیشتر با دیدی نقادانه به شرایط زمان استالین میپردازه چطور در اینجا به اندیشه های خارج از مذهب میدان نمی دهند در آن زمان در شوروی گرایش جامعه به سوی بس اعتقادی بود به همین خاطر به سایر اندیشه ها میدان نمیداد از سانسور و بی لیاقتی مشتی قدرت به دست و پول دوست می گوید از مشکلات زندگی معاصر می گوید در واقع بیشتر نقادانه از اوضاع جامعه می گوید و این حرف ها رو در لفافه میزند.
*
این کتاب را نخستین بار «عباس میلانی» به زبان فارسی ترجمه کرده است. پشت جلد ترجمه فارسی این کتاب آمده است:
میخائیل بولگاکف سیزده سال آخر عمر خود را صرف نوشتن مرشد و مارگریتا کرد که به گمان بسیاری از منتقدان با رمان های کلاسیک پهلو زده و بی تردید از درخشان ترین آثار ادبی روسیه به شمار می رود. هنگام درگذشت بولگاکف جز همسر و دوستان نزدیکش کسی از وجود این کتاب خبر نداشت. ربع قرن پس از مرگ نویسنده، رمان بالاخره اجازه انتشار یافت و شمارگان سیصدهزارتایی آن یک شبه به فروش رفت و سپس هر نسخه آن تا صد برابر قیمت فروخته شد. درباره این رمان شگفت انگیز بیش از صد کتاب و مقاله تنها به زبان انگلیسی نوشته شده است.
*
قسمتی از متن کتاب:
سؤالی که ناراحتم کرده این است که اگر خدا نباشد، چه کسی حاکم بر سرنوشت انسان است و به جهان نظم می دهد؟
بزدومنی با عصبانیت در پاسخ به این سؤال کاملاً بی معنی گفت: انسان خودش بر سرنوشت خودش حاکم است.
* *
#ادبیات
#کتاب
#رمان
#جستجو
#مارسل_پروست
@Derakhte_Honar
ریشه ضرب المثل های ایرانی:
«آش شله قلمکار»
هر کاری که بدون رعایت نظم و نسق انجام گیرد و آغاز و پایان آن معلوم نباشد ، به آش شله قلمکار تشبیه و تمثیل می شود . اصولا هر عمل و اقدامی که در ترکیب آن توجه نشود، قهرأ به صورت معجونی در می آید که کمتر از آش شله قلمکار نخواهد بود.
اکنون ببینیم آش شله قلمکار چیست و از چه زمانی معمول و متداول گردیده است.
ناصر الدین شاه قاجار بنابر نذری که داشت سالی یک روز، آن هم در فصل بهار ، به شهرستانک از ییلاقات شمال غرب تهران و بعدها به علت دوری راه به قریه سرخه حصار، واقع در شرق تهران می رفت. به فرمان او دوازده دیگ آشی بر بار می گذاشتند که از قطعات گوشت چهارده رأس گوسفند و غالب نباتات مأکول و انواع خوردنیها ترکیب می شد. کلیه اعیان و اشراف و رجال و شاهزادگان و زوجات شاه و وزرا در این آشپزان افتخار حضور داشتتند و مجتمعأ به کار طبخ و آشپزی می پرداختند. عده ای از معاریف و موجهین کشور به کار پاک کردن نخود و سبزی و لوبیا و ماش و عدس و برنج مشغول بودند. جمعی فلفل و زرد چوبه و نمک تهیه می کردند. نسوان و خواتین محترمه که در مواقع عادی و در خانه مسکونی خود دست به سیاه و سفید نمی زدند، در این محل دامن چادر به کمر زده در پای دیگ آشپزان برای روشن کردن آتش و طبخ آش کذایی از بر و دوش و سر و کول یکدیگر بالا می رفتند تا هر چه بیشتر مورد لطف و عنایت قرار گیرند. خلاصه هر کس به فرا خورشان و مقام خویش کاری انجام می داد تا آش مورد بحث حاضر و مهیا شود. چون این آش ترکیب نامناسبی از غالب مأکولات و خوردنیها بود، لذا هر کاری که ترکیب ناموزون داشته باشد و یا به قول علامه دهخدا:" چو زنبیل در یوزه هفتاد رنگ" باشد؛ آن را به آش شله قلمکار تشبیه می کنند.
#ادبیات_شفاهی
#فرهنگ_عامه
#ضرب_المثل
منبع: سایت سارا شعر
http://sarapoem.persiangig.com/link7/zarbolmasal2.htm
@derakhte_honar
«آش شله قلمکار»
هر کاری که بدون رعایت نظم و نسق انجام گیرد و آغاز و پایان آن معلوم نباشد ، به آش شله قلمکار تشبیه و تمثیل می شود . اصولا هر عمل و اقدامی که در ترکیب آن توجه نشود، قهرأ به صورت معجونی در می آید که کمتر از آش شله قلمکار نخواهد بود.
اکنون ببینیم آش شله قلمکار چیست و از چه زمانی معمول و متداول گردیده است.
ناصر الدین شاه قاجار بنابر نذری که داشت سالی یک روز، آن هم در فصل بهار ، به شهرستانک از ییلاقات شمال غرب تهران و بعدها به علت دوری راه به قریه سرخه حصار، واقع در شرق تهران می رفت. به فرمان او دوازده دیگ آشی بر بار می گذاشتند که از قطعات گوشت چهارده رأس گوسفند و غالب نباتات مأکول و انواع خوردنیها ترکیب می شد. کلیه اعیان و اشراف و رجال و شاهزادگان و زوجات شاه و وزرا در این آشپزان افتخار حضور داشتتند و مجتمعأ به کار طبخ و آشپزی می پرداختند. عده ای از معاریف و موجهین کشور به کار پاک کردن نخود و سبزی و لوبیا و ماش و عدس و برنج مشغول بودند. جمعی فلفل و زرد چوبه و نمک تهیه می کردند. نسوان و خواتین محترمه که در مواقع عادی و در خانه مسکونی خود دست به سیاه و سفید نمی زدند، در این محل دامن چادر به کمر زده در پای دیگ آشپزان برای روشن کردن آتش و طبخ آش کذایی از بر و دوش و سر و کول یکدیگر بالا می رفتند تا هر چه بیشتر مورد لطف و عنایت قرار گیرند. خلاصه هر کس به فرا خورشان و مقام خویش کاری انجام می داد تا آش مورد بحث حاضر و مهیا شود. چون این آش ترکیب نامناسبی از غالب مأکولات و خوردنیها بود، لذا هر کاری که ترکیب ناموزون داشته باشد و یا به قول علامه دهخدا:" چو زنبیل در یوزه هفتاد رنگ" باشد؛ آن را به آش شله قلمکار تشبیه می کنند.
#ادبیات_شفاهی
#فرهنگ_عامه
#ضرب_المثل
منبع: سایت سارا شعر
http://sarapoem.persiangig.com/link7/zarbolmasal2.htm
@derakhte_honar
«شاهنامه» و «فردوسی» از نگاه دکتر محمدامین ریاحی:
امروز با نمونههای فراوانی که از وطنپرستی افراطی در اکناف جهان دیده شده و مایه خونریزیها و ویرانگریها شده است و میشود، گاهی از وطنپرستی مفهومی توام با نژادپرستی و تعصبات جاهلانه و نفرت بیجا از هربیگانه به ذهن میرسد. وطنپرستی در شاهنامه برکنار از این آلایشهاست. وطندوستی فردوسی احساسی حکیمانه توام با اعتدال و خردمندی و عاطفه انسانی و به کلی دور از نژادپرستی است. عشق به ایران در شاهنامه به مفهوم عشق به فرهنگ مردم ایران، و آرامش و آبادی ایران، و آزادی و آسایش مردم ایران، و برخورداری آنها از عدالت است. نفرتی که نسبت به مهاجمان هست، بهسبب تبار آنها نیست؛ به سبب این است که بیگانه به ناحق و به ناخواست مردم به این سرزمین هجوم آورده، و چون با فرهنگ مردم بیگانه است و از محبت و پشتیبانی مردم محروم است، ناچار با خونریزی و بیدادگری و ویرانسازی فرمان میراند. نفرت از مهاجم به مفهوم نفرت از ظلم است. نفرت از ضحاک و افراسیاب، نفرت از بیدادگریهای آنهاست، و ستایش کین خواهی ایرانیان، ستایش اجرای عدالت است.
#ادبیات_فارسی
#شعر_فارسی
#شاهنامه
#محمد_امین_ریاحی
@derakhte_honar
امروز با نمونههای فراوانی که از وطنپرستی افراطی در اکناف جهان دیده شده و مایه خونریزیها و ویرانگریها شده است و میشود، گاهی از وطنپرستی مفهومی توام با نژادپرستی و تعصبات جاهلانه و نفرت بیجا از هربیگانه به ذهن میرسد. وطنپرستی در شاهنامه برکنار از این آلایشهاست. وطندوستی فردوسی احساسی حکیمانه توام با اعتدال و خردمندی و عاطفه انسانی و به کلی دور از نژادپرستی است. عشق به ایران در شاهنامه به مفهوم عشق به فرهنگ مردم ایران، و آرامش و آبادی ایران، و آزادی و آسایش مردم ایران، و برخورداری آنها از عدالت است. نفرتی که نسبت به مهاجمان هست، بهسبب تبار آنها نیست؛ به سبب این است که بیگانه به ناحق و به ناخواست مردم به این سرزمین هجوم آورده، و چون با فرهنگ مردم بیگانه است و از محبت و پشتیبانی مردم محروم است، ناچار با خونریزی و بیدادگری و ویرانسازی فرمان میراند. نفرت از مهاجم به مفهوم نفرت از ظلم است. نفرت از ضحاک و افراسیاب، نفرت از بیدادگریهای آنهاست، و ستایش کین خواهی ایرانیان، ستایش اجرای عدالت است.
#ادبیات_فارسی
#شعر_فارسی
#شاهنامه
#محمد_امین_ریاحی
@derakhte_honar
توصیههای «مایکل شیبن» به نویسندههای جوان:
گوشی را کنار بگذارید/ داستان دیگران را بشنوید تا داستان خودتان را بنویسید.
مایکل شیبن، رمان نویس و فیلمنامه نویس آمریکایی در سال 1988 با نوشتن رمان علمی تخیلی «اسرار پیتسبرگ» توانست محبوبیت خاصی بین مخاطبان انگلیسی زبان کسب کند. وی در سال ۲۰۰۱ به خاطر رمان «ماجراهای شگفتانگیز کاوالیر و کلی» جایزه پولیتزر را گرفت و کتاب «مجمع پلیسهای عبری» را در سال ۲۰۰۷ منتشر کرد که یک سال بعد به خاطر این کتاب برنده جایزه علمی تخیلی هوگو شد.
استعداد فوقالعاده شیبن در ترکیب داستان تخیلی و تحقیقات علمی از او نویسندهای منحصر به فرد ساخته است به طوری که بسیاری اعتقاد دارند ژانر جدیدی را ایجاد کرده است. وی در گفتگویی به نویسندههای جوان توصیه میکند بهترین راه تمرکز برای نوشتن این است که تلفن همراه خود و هر وسیله تکنولوژی دیگر را کنار بگذارند. وی میگوید اولین چیز بعد از تمرکز نیز این است که بدانیم درباره چه چیزی مینویسیم چون بعضی نویسندهها تا آخرین کلمه کتابشان نمیدانند درباره چه چیزی نوشتهاند. گفتگوی زیر را با مایکل شیبن را بخوانید:
معمولاً نویسندهها عادت دارند در تنهایی بنویسند و حتی به صورت تنها یا منزوی زندگی کنند. این مسئله در مورد شما صدق میکند؟
البته بستگی به شرایط دارد. باید بگویم که شغل نویسندگی با تخیل سروکار دارد و برای بالا بردن قدرت تخیلی به نظرم باید با جامعه ارتباط بیشتری داشت. وقتی نویسنده نتواند با آدمهای اطرافش ارتباط خوبی داشته باشد نمیتواند داستان خوبی بنویسد. همانطور که شما گفتید شغل نویسندگی با انزوا قرابت خاصی دارد ولی برای خلق یک دنیای تخیلی و داستانی نیز باید از دنیای واقعی الگو گرفت. خودم خیلی آدم خجالتی هستم ولی ترجیح میدهم با آدمهای بیشتری در اطرافم صحبت و معاشرت کنم تا با این حسم مبارزه کنم چون اعتقاد دارم خجالتی بودن چیزی برای من نویسنده ندارد. باید داستان انسانهای زیادی را بشنوم تا بتوانمک داستان خودم را بنویسم.
توصیه شما به نویسندگان جوان تر درباره شنیدن بهتر داستان دیگران چیست؟
خب شاید کسی از من بپرسد که چه زمان طول میکشد تا یک رمان بنویسم. اگر بگویم سه یا چهار سال شاید با توجه به سابقه من چیز عجیبی باشد ولی باید بگویم که نوشتن یک فرآیند طولانی است که تنها بخش کوتاهی از آن روی کاغذ میآید. باید بیشتر از وقتی که برای نوشتن یک رمان میگذارید برای شنیدن یا خواندن داستانهای دیگران وقت بگذارید. اگر بخواهم توصیهای به خودم کنم همان خواندن یا شنیدن داستان دیگران است. توصیه من به نویسندههای جوانتر این است که اول از همه تلفن یا وسیله دیجیتال خود را کنار بگذارند و شروع به تخیل کنند. معمولاً جوانها عادت دارند حتی در موقع قدم زدن در خیابان به جای نگاه کردن به درختان و آسمان و ... به تلفن خود نگاه میکنند پس بهتر است آن را کناری گذاشته و به اطرافتان نگاه کنید. تلفن همیشه یک عالمه چیز جدید دارد. از اینستاگرام گرفته تا ایمیل و پیامهای غیرضروری.
معمولاً در آثارتان سعی میکنید سبکهای جدید را تجربه کنید. چگونه؟
خب این همان چیز است که قبلاً گفتم. همیشه سعی میکنم نوشتههایی از دیگران را بخوانم و در مطالعه داستان و کتاب خیلی تنوع طلب هستم. از نوشتههای کلاسیک و مدرن گرفته تا کتابهای مربوط به نویسندگان مستند و ... خب اینجوری میتوانم هر کدام از این نوشتهها را برای الهام بخشی خودم استفاده کنم. باید بگویم نویسندگی همان خواندن و تجربه کردن است.
#ادبیات
#داستان
#نویسنده
#مایکل_شیبن
@derakhte_honar
گوشی را کنار بگذارید/ داستان دیگران را بشنوید تا داستان خودتان را بنویسید.
مایکل شیبن، رمان نویس و فیلمنامه نویس آمریکایی در سال 1988 با نوشتن رمان علمی تخیلی «اسرار پیتسبرگ» توانست محبوبیت خاصی بین مخاطبان انگلیسی زبان کسب کند. وی در سال ۲۰۰۱ به خاطر رمان «ماجراهای شگفتانگیز کاوالیر و کلی» جایزه پولیتزر را گرفت و کتاب «مجمع پلیسهای عبری» را در سال ۲۰۰۷ منتشر کرد که یک سال بعد به خاطر این کتاب برنده جایزه علمی تخیلی هوگو شد.
استعداد فوقالعاده شیبن در ترکیب داستان تخیلی و تحقیقات علمی از او نویسندهای منحصر به فرد ساخته است به طوری که بسیاری اعتقاد دارند ژانر جدیدی را ایجاد کرده است. وی در گفتگویی به نویسندههای جوان توصیه میکند بهترین راه تمرکز برای نوشتن این است که تلفن همراه خود و هر وسیله تکنولوژی دیگر را کنار بگذارند. وی میگوید اولین چیز بعد از تمرکز نیز این است که بدانیم درباره چه چیزی مینویسیم چون بعضی نویسندهها تا آخرین کلمه کتابشان نمیدانند درباره چه چیزی نوشتهاند. گفتگوی زیر را با مایکل شیبن را بخوانید:
معمولاً نویسندهها عادت دارند در تنهایی بنویسند و حتی به صورت تنها یا منزوی زندگی کنند. این مسئله در مورد شما صدق میکند؟
البته بستگی به شرایط دارد. باید بگویم که شغل نویسندگی با تخیل سروکار دارد و برای بالا بردن قدرت تخیلی به نظرم باید با جامعه ارتباط بیشتری داشت. وقتی نویسنده نتواند با آدمهای اطرافش ارتباط خوبی داشته باشد نمیتواند داستان خوبی بنویسد. همانطور که شما گفتید شغل نویسندگی با انزوا قرابت خاصی دارد ولی برای خلق یک دنیای تخیلی و داستانی نیز باید از دنیای واقعی الگو گرفت. خودم خیلی آدم خجالتی هستم ولی ترجیح میدهم با آدمهای بیشتری در اطرافم صحبت و معاشرت کنم تا با این حسم مبارزه کنم چون اعتقاد دارم خجالتی بودن چیزی برای من نویسنده ندارد. باید داستان انسانهای زیادی را بشنوم تا بتوانمک داستان خودم را بنویسم.
توصیه شما به نویسندگان جوان تر درباره شنیدن بهتر داستان دیگران چیست؟
خب شاید کسی از من بپرسد که چه زمان طول میکشد تا یک رمان بنویسم. اگر بگویم سه یا چهار سال شاید با توجه به سابقه من چیز عجیبی باشد ولی باید بگویم که نوشتن یک فرآیند طولانی است که تنها بخش کوتاهی از آن روی کاغذ میآید. باید بیشتر از وقتی که برای نوشتن یک رمان میگذارید برای شنیدن یا خواندن داستانهای دیگران وقت بگذارید. اگر بخواهم توصیهای به خودم کنم همان خواندن یا شنیدن داستان دیگران است. توصیه من به نویسندههای جوانتر این است که اول از همه تلفن یا وسیله دیجیتال خود را کنار بگذارند و شروع به تخیل کنند. معمولاً جوانها عادت دارند حتی در موقع قدم زدن در خیابان به جای نگاه کردن به درختان و آسمان و ... به تلفن خود نگاه میکنند پس بهتر است آن را کناری گذاشته و به اطرافتان نگاه کنید. تلفن همیشه یک عالمه چیز جدید دارد. از اینستاگرام گرفته تا ایمیل و پیامهای غیرضروری.
معمولاً در آثارتان سعی میکنید سبکهای جدید را تجربه کنید. چگونه؟
خب این همان چیز است که قبلاً گفتم. همیشه سعی میکنم نوشتههایی از دیگران را بخوانم و در مطالعه داستان و کتاب خیلی تنوع طلب هستم. از نوشتههای کلاسیک و مدرن گرفته تا کتابهای مربوط به نویسندگان مستند و ... خب اینجوری میتوانم هر کدام از این نوشتهها را برای الهام بخشی خودم استفاده کنم. باید بگویم نویسندگی همان خواندن و تجربه کردن است.
#ادبیات
#داستان
#نویسنده
#مایکل_شیبن
@derakhte_honar
نوبل امسال دو برنده دارد!
آکادمی سوئدی جایزه نوبل ادبیات پس از آنکه اتهامهای رسوایی جنسی مطرحشده آنها را ناچار به لغو مراسم سال گذشته کرد، پاییز امسال برندگان جایزه سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ را همزمان مشخص میکند.
اهدای جایزه نوبل ادبیات سال گذشته برای اولینبار پس از ۷۰ سال درحالی لغو شد که اتهامهای رسوایی جنسی همسر یکی از اعضای سابق این آکادمی خبرساز شد.
آکادمی سوئدی که مسئولیت اهدای جایزه نوبل ادبیات را به عهده دارد روز سهشنبه طی بیانیهای اعلام کرد: « اقداماتی که تاکنون اتخاذ شده به منظور ایجاد فرصتهای خوبی برای بازگرداندن اعتماد دوباره به این آکادمی صورت گرفته است.»
بزرگترین تغییر ایجادشده در جایزه نوبل انتصاب پنج نفر از اعضای مستقل این آکادمی است که قرار است برای چند سال آینده در انتخاب برنده جایزه نوبل ادبیات این آکادمی را یاری کنند.
چگونگی انتخاب برنده مدت زیادی است که همچون یک راز باقی مانده و تنها مشخص است که از بین ۲۰۰ نامزد که در ماه فوریه مورد بررسی قرار میگیرند و اعلام نامزدهای نهایی در ماه «می»، پنج نویسنده فینالیست در تابستان مورد بررسی قرار میگیرند.
در جریان این رویداد، آکادمی سوئدی با استعفای تعدادی از اعضا مواجه شد و در ادامه افراد دیگری جایگزین این تعداد شدند.
آکادمی نوبل همچنین اعلام کرد به هیچ عنوان اشخاصی را که دارای پیشینه کیفری و یا ناهنجاری اخلاقی هستند به عنوان اعضای آکادمی نمیپذیرد و با اصلاحات انجامشده و اصلاحات در دست اجرا، این آکادمی نه تنها اتفاقهای گذشته را پشت سر میگذارد بلکه در آینده عملکرد بهتری نیز خواهد داشت.
«کازوئو ایشیگورو» نویسنده انگلیسی ژاپنیتبار که رمانهای «بازمانده روز» و «هرگز رهایم مکن»از آثار شناختهشده او هستند، آخرین نویسندهای بود که در سال ۲۰۱۷ موفق به کسب این جایزه شد.
سال گذشته جایزه جایگزین نوبل ادبیات در پی برگزار نشدن جایزه اصلی به «ماریز کُنده» نویسنده فرانسوی رسید.
#خبر
#ادبیات
#جایزه_نوبل
@Derakhte_Honar
آکادمی سوئدی جایزه نوبل ادبیات پس از آنکه اتهامهای رسوایی جنسی مطرحشده آنها را ناچار به لغو مراسم سال گذشته کرد، پاییز امسال برندگان جایزه سالهای ۲۰۱۸ و ۲۰۱۹ را همزمان مشخص میکند.
اهدای جایزه نوبل ادبیات سال گذشته برای اولینبار پس از ۷۰ سال درحالی لغو شد که اتهامهای رسوایی جنسی همسر یکی از اعضای سابق این آکادمی خبرساز شد.
آکادمی سوئدی که مسئولیت اهدای جایزه نوبل ادبیات را به عهده دارد روز سهشنبه طی بیانیهای اعلام کرد: « اقداماتی که تاکنون اتخاذ شده به منظور ایجاد فرصتهای خوبی برای بازگرداندن اعتماد دوباره به این آکادمی صورت گرفته است.»
بزرگترین تغییر ایجادشده در جایزه نوبل انتصاب پنج نفر از اعضای مستقل این آکادمی است که قرار است برای چند سال آینده در انتخاب برنده جایزه نوبل ادبیات این آکادمی را یاری کنند.
چگونگی انتخاب برنده مدت زیادی است که همچون یک راز باقی مانده و تنها مشخص است که از بین ۲۰۰ نامزد که در ماه فوریه مورد بررسی قرار میگیرند و اعلام نامزدهای نهایی در ماه «می»، پنج نویسنده فینالیست در تابستان مورد بررسی قرار میگیرند.
در جریان این رویداد، آکادمی سوئدی با استعفای تعدادی از اعضا مواجه شد و در ادامه افراد دیگری جایگزین این تعداد شدند.
آکادمی نوبل همچنین اعلام کرد به هیچ عنوان اشخاصی را که دارای پیشینه کیفری و یا ناهنجاری اخلاقی هستند به عنوان اعضای آکادمی نمیپذیرد و با اصلاحات انجامشده و اصلاحات در دست اجرا، این آکادمی نه تنها اتفاقهای گذشته را پشت سر میگذارد بلکه در آینده عملکرد بهتری نیز خواهد داشت.
«کازوئو ایشیگورو» نویسنده انگلیسی ژاپنیتبار که رمانهای «بازمانده روز» و «هرگز رهایم مکن»از آثار شناختهشده او هستند، آخرین نویسندهای بود که در سال ۲۰۱۷ موفق به کسب این جایزه شد.
سال گذشته جایزه جایگزین نوبل ادبیات در پی برگزار نشدن جایزه اصلی به «ماریز کُنده» نویسنده فرانسوی رسید.
#خبر
#ادبیات
#جایزه_نوبل
@Derakhte_Honar
بررسی_کاربرد_عناصر_فرهنگ_عامه_فولکلور.pdf
774.8 KB
بررسی کاربرد عناصر فرهنگ عامه (فولکلور) در آثار داستانی هدایت
(عبداله حسن زاه-مهدی احمدی)
#ادبیات
#فرهنگ_عامه
#مقاله
#صادق_هدایت
#درخت_هنر
@derakhte_honar
(عبداله حسن زاه-مهدی احمدی)
#ادبیات
#فرهنگ_عامه
#مقاله
#صادق_هدایت
#درخت_هنر
@derakhte_honar
🔔شش زنگی ﮐﻪ ﺑﺸﺮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﭼﻨﺪﯾﻦ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﺮﺩ:
✅ﺍﻭﻟﯿﻦ زنگ ﺭﺍ ﮐﻮﭘﺮﻧﯿﮏ در ۱۵۵۰ میلادی ﻧﻮﺍﺧﺖ . ﺍﻭ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﺮﮐﺰ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﻧﯿﺴﺖ بلکه ﺳﯿﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﺮﺩ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻣﯽﮔﺮﺩﺩ.
✅دومین زنگ را نیوتن در ۱۷۰۰ میلادی نواخت :
او نشان داد که هیچ نیروی غیبی و هوشمندانه ای موجب سقوط اجسام و حرکت سیارات و شهاب سنگها و کهکشانها نمیشود. تنها نیروی جاذبه است که نه هوشمندانه کار میکند و نه برنامه ریزی شده.
✅سومین زنگ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻭﯾﻦ در ۱۸۵۰ میلادی ﻧﻮﺍﺧﺖ :
او ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﻪ "ﺍﺷﺮف ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ" ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﻣﯿﺸﺪ ، نشان ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺍﺧﺘﻼﻓﯽ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﺟﺎﻧﺪﺍﺭﺍﻥ ندارد و در اثر تغییر و تکامل موجودات دیگر به وجود آمده است.
✅چهارمین زنگ را نیچه در ۱۹۰۰ میلادی نواخت. او گفت:
که هیچ نجات دهنده ی غیبی وجود ندارد. تنها انسان است که می تواند نجات دهنده خود باشد. او گفت: ''ایمان مذهبی یعنی اینکه نمیخواهم بپذیرم حقیقت چیست؟ انسانها نمیخواهند عقایدشان را تغییر دهند چونکه نمیخواهند توهماتشان تخریب شوند.''
✅پنجمین زنگ ﺭﺍ ﻓﺮﻭﯾﺪ در ۱۹۰۰ میلادی ﺯﺩ:
ﺍﻭ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻋﻘﻞ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ اﻧﺴﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ , ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺑﺸﺮ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺁﻥ افکار_ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ.
✅ششمین زنگ را راسل در ۱۹۵۰ میلادی نواخت. او به ما آموخت:
''از اینکه عقیده ای متفاوت با اکثریت داشته باشید نترسید. بسیاری از عقاید که امروز مورد قبول اکثریتند زمانی مورد مخالفت اکثریت بوده اند.
اگر پنجاه میلیون نفر هم عقیده احمقانه ای داشته باشند، باز هم آن عقیده احمقانه است.''
📚 آزادی نه دادنی است نه گرفتنی. بلکه آموختنی است برای همین است که خیلی ها از آن گریزانند. چون یاد گرفتن برایشان مشکل است. با دوپینگ و یک شبه نمیشود جهان اولی شد.
راه آزادی و پیشرفت نه از خیابانها و با مشتهای گره کرده بلکه از آرامش کتابخانه ها می گذرد. برای همین است که در جهان سوم که نا امنی فراوان است، امن ترین مکانها برای عنکبوتها، کتابخانه ها هستند.
زنگها را کوپرنیک و داروین و... سالهاست که نواخته اند، اما بسیاری در برابر بیدار شدن از خود مقاومت نشان میدهند و به این کار خود افتخار هم می کنند.
#فلسفه #فیزیک #ادبیات #انسان #آزادی #کتاب
#کوپرنیک #نیوتن #داروین #نیچه #فروید #راسل
@derakhte_honar
✅ﺍﻭﻟﯿﻦ زنگ ﺭﺍ ﮐﻮﭘﺮﻧﯿﮏ در ۱۵۵۰ میلادی ﻧﻮﺍﺧﺖ . ﺍﻭ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﺮﮐﺰ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﻧﯿﺴﺖ بلکه ﺳﯿﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﮔﺮﺩ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﻣﯽﮔﺮﺩﺩ.
✅دومین زنگ را نیوتن در ۱۷۰۰ میلادی نواخت :
او نشان داد که هیچ نیروی غیبی و هوشمندانه ای موجب سقوط اجسام و حرکت سیارات و شهاب سنگها و کهکشانها نمیشود. تنها نیروی جاذبه است که نه هوشمندانه کار میکند و نه برنامه ریزی شده.
✅سومین زنگ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻭﯾﻦ در ۱۸۵۰ میلادی ﻧﻮﺍﺧﺖ :
او ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﮐﻪ "ﺍﺷﺮف ﻣﺨﻠﻮﻗﺎﺕ" ﻧﺎﻣﯿﺪﻩ ﻣﯿﺸﺪ ، نشان ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﺍﺧﺘﻼﻓﯽ ﺑﺎ ﺳﺎﯾﺮ ﺟﺎﻧﺪﺍﺭﺍﻥ ندارد و در اثر تغییر و تکامل موجودات دیگر به وجود آمده است.
✅چهارمین زنگ را نیچه در ۱۹۰۰ میلادی نواخت. او گفت:
که هیچ نجات دهنده ی غیبی وجود ندارد. تنها انسان است که می تواند نجات دهنده خود باشد. او گفت: ''ایمان مذهبی یعنی اینکه نمیخواهم بپذیرم حقیقت چیست؟ انسانها نمیخواهند عقایدشان را تغییر دهند چونکه نمیخواهند توهماتشان تخریب شوند.''
✅پنجمین زنگ ﺭﺍ ﻓﺮﻭﯾﺪ در ۱۹۰۰ میلادی ﺯﺩ:
ﺍﻭ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻋﻘﻞ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ اﻧﺴﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ , ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺑﺸﺮ ﺳﺮﭼﺸﻤﻪ ﻣﻬﻢ ﺗﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺁﻥ افکار_ﻧﺎﺧﻮﺩﺁﮔﺎﻩ ﺍﺳﺖ.
✅ششمین زنگ را راسل در ۱۹۵۰ میلادی نواخت. او به ما آموخت:
''از اینکه عقیده ای متفاوت با اکثریت داشته باشید نترسید. بسیاری از عقاید که امروز مورد قبول اکثریتند زمانی مورد مخالفت اکثریت بوده اند.
اگر پنجاه میلیون نفر هم عقیده احمقانه ای داشته باشند، باز هم آن عقیده احمقانه است.''
📚 آزادی نه دادنی است نه گرفتنی. بلکه آموختنی است برای همین است که خیلی ها از آن گریزانند. چون یاد گرفتن برایشان مشکل است. با دوپینگ و یک شبه نمیشود جهان اولی شد.
راه آزادی و پیشرفت نه از خیابانها و با مشتهای گره کرده بلکه از آرامش کتابخانه ها می گذرد. برای همین است که در جهان سوم که نا امنی فراوان است، امن ترین مکانها برای عنکبوتها، کتابخانه ها هستند.
زنگها را کوپرنیک و داروین و... سالهاست که نواخته اند، اما بسیاری در برابر بیدار شدن از خود مقاومت نشان میدهند و به این کار خود افتخار هم می کنند.
#فلسفه #فیزیک #ادبیات #انسان #آزادی #کتاب
#کوپرنیک #نیوتن #داروین #نیچه #فروید #راسل
@derakhte_honar
🗓 10 شهریور
سالروز درگذشت #احسان_یارشاطر
پزوهشگر، نویسنده و ایران شناس.
بنیانگذار و سرویراستار دانشنامه ایرانیکا، بنیانگذار مرکز مطالعات ایرانشناسی، و استاد بازنشستهٔ مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیا نیویورک.
او نخستین ایرانیای است که پس از جنگ جهانی دوم در آمریکا به مرتبهٔ استادی رسید.
ازآغاز دههٔ ۱۹۷۰ نزدیک به ۴۰ ویراستار و ۳۰۰ نویسنده از سراسر آمریکا، اروپا و آسیا با آن همکاری داشتهاند.
یارشاطر ویراستاریِ سه مجلد از تاریخ ایران کمبریج را هم بر عهده داشته و نویسندهٔ شانزده جلد کتاب تاریخ ادبیات ایران است.
وی از سالهای بیست خورشیدی بعنوان یک خدمتگذار نامدار اما بس فروتن و صدیق در کار عظیم ایرانشناسی و فرهنگسازی ایران، سرزمینی که با تمام وجود به آن عشق میورزید پرداخت، و تا واپسین روزهای حیات پرفروغش، همه هستی و زندگیش را بلاوقفه و یکسره در این راه وقف نمود.
او در کودکی والدین خود را از دست داد و با فقر و تنگدستی و سخیتهای بسیار توانست با زحمت و تلاش به تحصیل خود ادامه بدهد تا بالاخره در سال ۱۳۲۶ زیر نظر علی اصغر حکمت موفق بدریافت درجه دکتری در ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد. سپس یه دانشگاه لندن رفت و در آنجا دکترای زبان شناسی را نیز گذراند و به ایران بازگشت و مجددا در دانشگاه تهران به کار تدریس پرداخت. وی قریب ۶۰ سال پیش «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» را برای اولین بار در ایران تاسیس کرد که توانست آثار ارزشمند بیشماری را به فارسی ترجمه و در اختیار علاقمندان قرار دهد.
او مرکز مطالعات ایرانشناسی را در این دانشگاه بنا نهاد و تا پایان عمر به کار تدریس و تحقیق پرداخت.
دکتر یارشاطر بعنوان مؤسس و سرویراستار «دانشنامه ایران و اسلام»، و «دانشنامه ایرانیکا» همه زندگی و دارایی های مادیش را نیز در این راه فدا نمود و با زحمت و کار طاقت فرسای سالیان که حتی یکروز هم تا پایان عمر هرگز تعطیلی برنداشت در این راه ثابت قدم ماند. خانه یارشاطر پر بود از عتیقهجات و آثار نفیس هنری. او برای تامین مخارج کمرشکن ایرانیکا، بارها اجبارا دست به فروش مجموعههای گرانقدر خود زد که هم اکنون بسیاری از آنها در موزه متروپولیتن نیویورک نگهداری میشوند...
“وطن برای من جایی است که بتوان برای ایران کار کرد، نوشت، منتشر کرد و فرهنگ ایران را بهتر شناساند”.
#احسان_یارشاطر
#ایران_شناسی
#ادبیات
#فرهنگ
@derakhte_honar
سالروز درگذشت #احسان_یارشاطر
پزوهشگر، نویسنده و ایران شناس.
بنیانگذار و سرویراستار دانشنامه ایرانیکا، بنیانگذار مرکز مطالعات ایرانشناسی، و استاد بازنشستهٔ مطالعات ایرانی در دانشگاه کلمبیا نیویورک.
او نخستین ایرانیای است که پس از جنگ جهانی دوم در آمریکا به مرتبهٔ استادی رسید.
ازآغاز دههٔ ۱۹۷۰ نزدیک به ۴۰ ویراستار و ۳۰۰ نویسنده از سراسر آمریکا، اروپا و آسیا با آن همکاری داشتهاند.
یارشاطر ویراستاریِ سه مجلد از تاریخ ایران کمبریج را هم بر عهده داشته و نویسندهٔ شانزده جلد کتاب تاریخ ادبیات ایران است.
وی از سالهای بیست خورشیدی بعنوان یک خدمتگذار نامدار اما بس فروتن و صدیق در کار عظیم ایرانشناسی و فرهنگسازی ایران، سرزمینی که با تمام وجود به آن عشق میورزید پرداخت، و تا واپسین روزهای حیات پرفروغش، همه هستی و زندگیش را بلاوقفه و یکسره در این راه وقف نمود.
او در کودکی والدین خود را از دست داد و با فقر و تنگدستی و سخیتهای بسیار توانست با زحمت و تلاش به تحصیل خود ادامه بدهد تا بالاخره در سال ۱۳۲۶ زیر نظر علی اصغر حکمت موفق بدریافت درجه دکتری در ادبیات فارسی از دانشگاه تهران شد. سپس یه دانشگاه لندن رفت و در آنجا دکترای زبان شناسی را نیز گذراند و به ایران بازگشت و مجددا در دانشگاه تهران به کار تدریس پرداخت. وی قریب ۶۰ سال پیش «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» را برای اولین بار در ایران تاسیس کرد که توانست آثار ارزشمند بیشماری را به فارسی ترجمه و در اختیار علاقمندان قرار دهد.
او مرکز مطالعات ایرانشناسی را در این دانشگاه بنا نهاد و تا پایان عمر به کار تدریس و تحقیق پرداخت.
دکتر یارشاطر بعنوان مؤسس و سرویراستار «دانشنامه ایران و اسلام»، و «دانشنامه ایرانیکا» همه زندگی و دارایی های مادیش را نیز در این راه فدا نمود و با زحمت و کار طاقت فرسای سالیان که حتی یکروز هم تا پایان عمر هرگز تعطیلی برنداشت در این راه ثابت قدم ماند. خانه یارشاطر پر بود از عتیقهجات و آثار نفیس هنری. او برای تامین مخارج کمرشکن ایرانیکا، بارها اجبارا دست به فروش مجموعههای گرانقدر خود زد که هم اکنون بسیاری از آنها در موزه متروپولیتن نیویورک نگهداری میشوند...
“وطن برای من جایی است که بتوان برای ایران کار کرد، نوشت، منتشر کرد و فرهنگ ایران را بهتر شناساند”.
#احسان_یارشاطر
#ایران_شناسی
#ادبیات
#فرهنگ
@derakhte_honar