Forwarded from سفره ی دل
حکایت 3⃣7⃣3⃣
🌺 به مناسبت ولادت
حضرت زینب
سلام الله علیها 🌺
#ابوهاشم_جعفرى می گوید :
در زمان #متوكل زنى مدعى شد كه من #زينب دختر حضرت #زهرا سلاماللهعلیها دختر #پیامبر_اکرم صلیالله علیه و آله هستم .
،
متوكل به او گفت : _ چگونه ممکن است ؟!_ تو زن جوانى هستى و از زمان پیامبر خدا صلّى اللّٰه عليه و آله و سالها مىگذرد !
گفت : پيامبر اكرم دست بر سرم كشيده و دعا كرده است كه هر چهل سال يك مرتبه جوانى برايم برگردد . من تا كنون خود را به مردم معرفى نكرده بودم . اما احتياج مرا واداشت كه خود را معرفى كنم.
متوكل گروهى از اولاد امیرالمومنین عليه السّلام ، بنى عباس و طايفه ی قريش را خواست و جريان او را تعریف كرد .
چند نفر وفات حضرت زينب سلام الله علیها را در سال فلان روايت كردند.
متوكل به او گفت : در مقابل اين حرف چه مىگویى؟
گفت : این روايت دروغى است که از خودشان ساختهاند . من از نظر مردم پنهان بودهام . كسى از زنده بودن و مرگ من خبر نداشته است .
متوكل به آنها گفت : غير از اين روايت دليل ديگرى داريد كه اين زن را مغلوب كنيد ؟
گفتند : نه.
گفت من از جدم عباس بيزار باشم اگر مانع از ادعای این زن بشوم مگر با دليل .
گفتند : خوب است ابن الرضا ، #امام_هادی علیهالسلام را احضار كنى . شايد او دليل ديگرى غير از اين روايت داشته باشد .
آن حضرت را احضار کرد و جريان آن زن را گفت .
امام هادی علیه السّلام فرمود :
دروغ مىگويد ! حضرت زينب عليها السّلام در فلان ماه و فلان روز از دنيا رفته است .
متوكل گفت : اين جمع نيز همين روايت را نقل كردند ، ولى من قسم ياد كردهام كه مانع ادعای این زن نشوم مگر با دليل .
حضرت فرمود : چيز مهمى نيست ؛ دليلى می آورم كه او را ملزم نمايد و ديگران نيز بپذيرند .
پرسيد : چه دليلی ؟
فرمود :
« لُحُومُ بَنِي فَاطِمَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلَى اَلسِّبَاعِ فَأَنْزِلْهَا إِلَى اَلسِّبَاعِ فَإِنْ كَانَتْ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ فَلاَ تَضُرُّهَا ...
گوشت #فرزندان #فاطمه سلام الله علیها بر درندگان حرام است ؛ او را وارد قفس درندگان كن . اگر از فرزندان فاطمه سلام الله علیها باشد ، درندگان به او كارى ندارند... »
متوكل به آن زن گفت : چه مىگوئى ؟
گفت : او مايل است مرا به كشتن دهد . اينجا از فرزندان #امامحسن و امامحسين علیهماالسلام زيادند ، هر كدام را که مايلى در قفس درندگان بفرست .
در اين موقع رنگ از چهره ی همه پريد . بعضى از دشمنان امام هادی علیه السلام گفتند : مىخواهد ديگرى را با حيله به چنگ درندگان اندازد ، چرا خودش نمي رود؟!
متوكل نيز از این پيشنهاد استقبال کرد و چون ميل داشت بدون اینکه در ریخته شدن خون حضرت دخالت کرده باشد ، با این کار امام از بين برود ، رو به حضرت كرد و گفت :
چرا خودتان نمي رويد؟
فرمود : اگر شما مايل باشيد مي روم .
متوکل گفت : نردبانى آوردند و راه وارد شدن به محل درندگان را گشودند. شش شير در آن قفس بود . حضرت پائين رفتند و در ميان شيرها نشستند . آنها اطراف امام عليه السّلام را گرفتند و دستهاى خود را روى زمين پهن كردند و سر بر روى دست خويش نهادند .
حضرت دست بر سر يكايك آنها كشيد و تا به هر كدام اشاره مىنمود که فاصله بگيرند ، اطاعت می کردند و به قسمتی كه امام دستور داده بود می رفتند و در مقابل امام ايستادند.
وزير متوكل به او گوشزد كرد كه اين كار بر ضرر تو است . بگو قبل از اينكه جريان بین همه ی مردم منتشر گردد ، از آنجا خارج شود .
متوكل گفت به حضرت گفت : ما نظر بدى درباره شما نداشتيم و فقط منظورمان اين بود كه فرمايش شما ثابت شود ، اكنون خوب است بالا بيائيد.
امام از جاى خود حركت كرد و نزديك نردبان آمد ، شيرها اطرافش را گرفتند و خود را به لباسهاى ايشان مي ماليدند.
همين كه پاى بر اولين پله نردبان گذاشت ، اشاره كرد برگرديد همه رفتند و ايشان بالا آمد.
فرمود : هر كسى مدعى است فرزند حضرت زهرا عليها السّلام است ، ميان اين درندهها برود .
متوكل رو به آن زن كرد و گفت : پائين برو ؛
زن شروع به التماس کرد و گفت من به دروغ گفتم دختر فلان كس هستم . از #فقر و تنگدستى چنین ادعایی را كردم .
گفت : او را در قفس درندهها بیاندازید .
ولى مادرش درخواست كرد كه آن زن را ببخشد.
🗂منبع :
الخرائج و الجرائح ، ج ۱ ، ص ۴۰۴
#جایگاه_فرزندان_حضرت_زهراسلاماللهعلیها
#علم_امام
📜@sofre_ye_del
🌺 به مناسبت ولادت
حضرت زینب
سلام الله علیها 🌺
#ابوهاشم_جعفرى می گوید :
در زمان #متوكل زنى مدعى شد كه من #زينب دختر حضرت #زهرا سلاماللهعلیها دختر #پیامبر_اکرم صلیالله علیه و آله هستم .
،
متوكل به او گفت : _ چگونه ممکن است ؟!_ تو زن جوانى هستى و از زمان پیامبر خدا صلّى اللّٰه عليه و آله و سالها مىگذرد !
گفت : پيامبر اكرم دست بر سرم كشيده و دعا كرده است كه هر چهل سال يك مرتبه جوانى برايم برگردد . من تا كنون خود را به مردم معرفى نكرده بودم . اما احتياج مرا واداشت كه خود را معرفى كنم.
متوكل گروهى از اولاد امیرالمومنین عليه السّلام ، بنى عباس و طايفه ی قريش را خواست و جريان او را تعریف كرد .
چند نفر وفات حضرت زينب سلام الله علیها را در سال فلان روايت كردند.
متوكل به او گفت : در مقابل اين حرف چه مىگویى؟
گفت : این روايت دروغى است که از خودشان ساختهاند . من از نظر مردم پنهان بودهام . كسى از زنده بودن و مرگ من خبر نداشته است .
متوكل به آنها گفت : غير از اين روايت دليل ديگرى داريد كه اين زن را مغلوب كنيد ؟
گفتند : نه.
گفت من از جدم عباس بيزار باشم اگر مانع از ادعای این زن بشوم مگر با دليل .
گفتند : خوب است ابن الرضا ، #امام_هادی علیهالسلام را احضار كنى . شايد او دليل ديگرى غير از اين روايت داشته باشد .
آن حضرت را احضار کرد و جريان آن زن را گفت .
امام هادی علیه السّلام فرمود :
دروغ مىگويد ! حضرت زينب عليها السّلام در فلان ماه و فلان روز از دنيا رفته است .
متوكل گفت : اين جمع نيز همين روايت را نقل كردند ، ولى من قسم ياد كردهام كه مانع ادعای این زن نشوم مگر با دليل .
حضرت فرمود : چيز مهمى نيست ؛ دليلى می آورم كه او را ملزم نمايد و ديگران نيز بپذيرند .
پرسيد : چه دليلی ؟
فرمود :
« لُحُومُ بَنِي فَاطِمَةَ مُحَرَّمَةٌ عَلَى اَلسِّبَاعِ فَأَنْزِلْهَا إِلَى اَلسِّبَاعِ فَإِنْ كَانَتْ مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ فَلاَ تَضُرُّهَا ...
گوشت #فرزندان #فاطمه سلام الله علیها بر درندگان حرام است ؛ او را وارد قفس درندگان كن . اگر از فرزندان فاطمه سلام الله علیها باشد ، درندگان به او كارى ندارند... »
متوكل به آن زن گفت : چه مىگوئى ؟
گفت : او مايل است مرا به كشتن دهد . اينجا از فرزندان #امامحسن و امامحسين علیهماالسلام زيادند ، هر كدام را که مايلى در قفس درندگان بفرست .
در اين موقع رنگ از چهره ی همه پريد . بعضى از دشمنان امام هادی علیه السلام گفتند : مىخواهد ديگرى را با حيله به چنگ درندگان اندازد ، چرا خودش نمي رود؟!
متوكل نيز از این پيشنهاد استقبال کرد و چون ميل داشت بدون اینکه در ریخته شدن خون حضرت دخالت کرده باشد ، با این کار امام از بين برود ، رو به حضرت كرد و گفت :
چرا خودتان نمي رويد؟
فرمود : اگر شما مايل باشيد مي روم .
متوکل گفت : نردبانى آوردند و راه وارد شدن به محل درندگان را گشودند. شش شير در آن قفس بود . حضرت پائين رفتند و در ميان شيرها نشستند . آنها اطراف امام عليه السّلام را گرفتند و دستهاى خود را روى زمين پهن كردند و سر بر روى دست خويش نهادند .
حضرت دست بر سر يكايك آنها كشيد و تا به هر كدام اشاره مىنمود که فاصله بگيرند ، اطاعت می کردند و به قسمتی كه امام دستور داده بود می رفتند و در مقابل امام ايستادند.
وزير متوكل به او گوشزد كرد كه اين كار بر ضرر تو است . بگو قبل از اينكه جريان بین همه ی مردم منتشر گردد ، از آنجا خارج شود .
متوكل گفت به حضرت گفت : ما نظر بدى درباره شما نداشتيم و فقط منظورمان اين بود كه فرمايش شما ثابت شود ، اكنون خوب است بالا بيائيد.
امام از جاى خود حركت كرد و نزديك نردبان آمد ، شيرها اطرافش را گرفتند و خود را به لباسهاى ايشان مي ماليدند.
همين كه پاى بر اولين پله نردبان گذاشت ، اشاره كرد برگرديد همه رفتند و ايشان بالا آمد.
فرمود : هر كسى مدعى است فرزند حضرت زهرا عليها السّلام است ، ميان اين درندهها برود .
متوكل رو به آن زن كرد و گفت : پائين برو ؛
زن شروع به التماس کرد و گفت من به دروغ گفتم دختر فلان كس هستم . از #فقر و تنگدستى چنین ادعایی را كردم .
گفت : او را در قفس درندهها بیاندازید .
ولى مادرش درخواست كرد كه آن زن را ببخشد.
🗂منبع :
الخرائج و الجرائح ، ج ۱ ، ص ۴۰۴
#جایگاه_فرزندان_حضرت_زهراسلاماللهعلیها
#علم_امام
📜@sofre_ye_del
Forwarded from حدیثنا
💠آصف بن برخیا چهطور توانست تخت پادشاهی بلقیس را با آن سرعت حاضر کند؟
♦️در مطلب قبل، به «آصف بن برخیا» اشاره شد که با مقدار کمی که از علم کتاب داشت، توانست تخت بلقیس را در کمتر از چشم بر هم زدن، نزد حضرت سلیمان (علینبیناوآلهوعلیهالسلام) حاضر کند.
🔺در حدیثی از امام باقر (علیهالسلام) حقیقت این انتقال تشریح شده است و علمی که عاصف با آن به چنین قدرتی دست یافته بود، با علمی که نزد اهلبیت (علیهمالسلام) هست، مقایسه شده است.
👈ملاحظه بفرمایید...
🌿...عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:
🍃«إِنَّ اِسْمَ اَللَّهِ اَلْأَعْظَمَ عَلَى ثَلاَثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتَّى تَنَاوَلَ اَلسَّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ اَلْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ اَلاِسْمِ اَلْأَعْظَمِ اِثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اَللَّهِ تَعَالَى اِسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ اَلْغَيْبِ عِنْدَهُ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ.»
📚الکافي، ج۱، ص۲۳۰
🔶از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده است:
🔸«بهراستی که اسم اعظم خداوند بر هفتاد و سه حرف است. نزد آصف (بن برخیا) فقط یک حرف از این هفتاد و سه حرف بود.
🔸پس آن حرف را به زبان آورد و زمینی که میان او و تخت بلقیس بود، فرو رفت و ناپدید شد تا او تخت را با دستش گرفت. سپس زمین، سریعتر از چشم بر هم زدن، به جای خود برگشت.
🔸و نزد ما (اهل بیت) هفتاد و دو حرف از (هفتاد و سه حرف) اسم اعظم هست و یک حرف نزد خداوند (تعالی) است و آن را، در علم غیبی که نزد اوست، به خود اختصاص داده است.
🔸«و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم»؛ «و هیچ توان و قدرتی نیست، مگر با (توفیقِ) خداوندِ بلندمرتبهی عظیم.»»
#امام_باقر_علیه_السلام #علم #قدرت #علم_امام #علم_غیب #اسم_اعظم #حدیث
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona
♦️در مطلب قبل، به «آصف بن برخیا» اشاره شد که با مقدار کمی که از علم کتاب داشت، توانست تخت بلقیس را در کمتر از چشم بر هم زدن، نزد حضرت سلیمان (علینبیناوآلهوعلیهالسلام) حاضر کند.
🔺در حدیثی از امام باقر (علیهالسلام) حقیقت این انتقال تشریح شده است و علمی که عاصف با آن به چنین قدرتی دست یافته بود، با علمی که نزد اهلبیت (علیهمالسلام) هست، مقایسه شده است.
👈ملاحظه بفرمایید...
🌿...عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ قَالَ:
🍃«إِنَّ اِسْمَ اَللَّهِ اَلْأَعْظَمَ عَلَى ثَلاَثَةٍ وَ سَبْعِينَ حَرْفاً وَ إِنَّمَا كَانَ عِنْدَ آصَفَ مِنْهَا حَرْفٌ وَاحِدٌ فَتَكَلَّمَ بِهِ فَخُسِفَ بِالْأَرْضِ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ سَرِيرِ بِلْقِيسَ حَتَّى تَنَاوَلَ اَلسَّرِيرَ بِيَدِهِ ثُمَّ عَادَتِ اَلْأَرْضُ كَمَا كَانَتْ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ وَ نَحْنُ عِنْدَنَا مِنَ اَلاِسْمِ اَلْأَعْظَمِ اِثْنَانِ وَ سَبْعُونَ حَرْفاً وَ حَرْفٌ وَاحِدٌ عِنْدَ اَللَّهِ تَعَالَى اِسْتَأْثَرَ بِهِ فِي عِلْمِ اَلْغَيْبِ عِنْدَهُ وَ لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ اَلْعَلِيِّ اَلْعَظِيمِ.»
📚الکافي، ج۱، ص۲۳۰
🔶از امام باقر (علیهالسلام) نقل شده است:
🔸«بهراستی که اسم اعظم خداوند بر هفتاد و سه حرف است. نزد آصف (بن برخیا) فقط یک حرف از این هفتاد و سه حرف بود.
🔸پس آن حرف را به زبان آورد و زمینی که میان او و تخت بلقیس بود، فرو رفت و ناپدید شد تا او تخت را با دستش گرفت. سپس زمین، سریعتر از چشم بر هم زدن، به جای خود برگشت.
🔸و نزد ما (اهل بیت) هفتاد و دو حرف از (هفتاد و سه حرف) اسم اعظم هست و یک حرف نزد خداوند (تعالی) است و آن را، در علم غیبی که نزد اوست، به خود اختصاص داده است.
🔸«و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم»؛ «و هیچ توان و قدرتی نیست، مگر با (توفیقِ) خداوندِ بلندمرتبهی عظیم.»»
#امام_باقر_علیه_السلام #علم #قدرت #علم_امام #علم_غیب #اسم_اعظم #حدیث
💠 جرعهای از احادیث کمترشنیدهشده اهلبیت ﴿علیهمالسلام﴾ در «حـدیـثـنـا»:
💠 @hadithona