#حضرت_زهرا_س
#روضه
از من گرفتی رو؟ نبینی شوهرت را؟
یا اینکه پنهان می کنی چشم ترت را؟
من خوب میدانم دلیلش چیست زهرا
اینکه نبینم صورت نیلوفرت را
آشفته ام...این روزها خیلی خرابم
پلکی بزن..بنگر تو حال حیدرت را
دست تو که بالا نمی آید عزیزم
انقدر زحمت پس نده بال و پرت را
گفتم به زینب شانه نه!مادر مریض است
عشقم خودت دستی بکش موی سرت را
این فاصله بین نفس های تو از چیست؟
پنهان نکن تو دردهای دیگرت را
وقتی که میخوابی حسن دلشوره دارد
می ترسد اخر بر نداری تو سرت را
این روز ها از بس پریشانی حسینت
بو می کند وقتی که خوابی بسترت را
-
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#روضه
از من گرفتی رو؟ نبینی شوهرت را؟
یا اینکه پنهان می کنی چشم ترت را؟
من خوب میدانم دلیلش چیست زهرا
اینکه نبینم صورت نیلوفرت را
آشفته ام...این روزها خیلی خرابم
پلکی بزن..بنگر تو حال حیدرت را
دست تو که بالا نمی آید عزیزم
انقدر زحمت پس نده بال و پرت را
گفتم به زینب شانه نه!مادر مریض است
عشقم خودت دستی بکش موی سرت را
این فاصله بین نفس های تو از چیست؟
پنهان نکن تو دردهای دیگرت را
وقتی که میخوابی حسن دلشوره دارد
می ترسد اخر بر نداری تو سرت را
این روز ها از بس پریشانی حسینت
بو می کند وقتی که خوابی بسترت را
-
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_زهرا_س
از زبان خانم زهرا (س) به امام حسن (ع)
می زنی با نگاه پر بغضت
آتشِ سرد بر دلم پسرم
گریه کم کن به خاطر مادر
من که امروز بهترم پسرم
-
به خدا خوب می شوم مادر
بی قراری نکن عزیزدلم
قول دادی که سِر نگه داری
گریه زاری نکن عزیزدلم
-
مادرت مرده اینچنین شده ای؟
قلب تو نا امید می بینم
من بمیرم...میان گیسویت
چند تاری سپید می بینم
-
بگذر از کوچه و خیالاتش
بگذر از آن شلوغیِ بسیار
بگذر از آتش و در و هیزم
بگذر از رد خون بر مسمار
-
هرچه بوده دگر گذشته حسن
فقط این بر دلم عذاب شده
که غریب است مرد این خانه
که سلامش چه بی جواب شده
-
عهد بستیم..خاطرت مانده؟
که پدر بو ز ما جرا نبرد..
گریه کم کن..خدای ناکرده
در دلش شک به کوچه ها نبرد
-
پسرم،جای من تو این شب ها
شانه کن موی زینبین مرا
نیمه شب ها ز یاد تو نرود
تشنگیِ لب حسین مرا
-
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
از زبان خانم زهرا (س) به امام حسن (ع)
می زنی با نگاه پر بغضت
آتشِ سرد بر دلم پسرم
گریه کم کن به خاطر مادر
من که امروز بهترم پسرم
-
به خدا خوب می شوم مادر
بی قراری نکن عزیزدلم
قول دادی که سِر نگه داری
گریه زاری نکن عزیزدلم
-
مادرت مرده اینچنین شده ای؟
قلب تو نا امید می بینم
من بمیرم...میان گیسویت
چند تاری سپید می بینم
-
بگذر از کوچه و خیالاتش
بگذر از آن شلوغیِ بسیار
بگذر از آتش و در و هیزم
بگذر از رد خون بر مسمار
-
هرچه بوده دگر گذشته حسن
فقط این بر دلم عذاب شده
که غریب است مرد این خانه
که سلامش چه بی جواب شده
-
عهد بستیم..خاطرت مانده؟
که پدر بو ز ما جرا نبرد..
گریه کم کن..خدای ناکرده
در دلش شک به کوچه ها نبرد
-
پسرم،جای من تو این شب ها
شانه کن موی زینبین مرا
نیمه شب ها ز یاد تو نرود
تشنگیِ لب حسین مرا
-
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_زهرا_س
#بستر
شبيه برگِ درختان رو به پاييزى
بخند..گرچه تو با خنده هم غم انگيزى
كه گفته از منِ دلخسته رو بپوشانى؟
از اينكه چهره نشانم دهى بپرهيزى
سكوت كردهاى اما پُر از صدايى تو
نگاههاى تو گويد زِ غصه لب ريزى
چقدر خيره به سقفى؟بس است جانِ على
چقدر گريه كنم تا دوباره برخيزى؟
حسن به گوشهاى آرام اشك مىريزد
تو هم كه بر سرِ سجاده اشك مىريزى...
شده عذابِ دلم گريههاى پنهانت
بخند..گرچه تو با خنده هم غم انگيزى
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#بستر
شبيه برگِ درختان رو به پاييزى
بخند..گرچه تو با خنده هم غم انگيزى
كه گفته از منِ دلخسته رو بپوشانى؟
از اينكه چهره نشانم دهى بپرهيزى
سكوت كردهاى اما پُر از صدايى تو
نگاههاى تو گويد زِ غصه لب ريزى
چقدر خيره به سقفى؟بس است جانِ على
چقدر گريه كنم تا دوباره برخيزى؟
حسن به گوشهاى آرام اشك مىريزد
تو هم كه بر سرِ سجاده اشك مىريزى...
شده عذابِ دلم گريههاى پنهانت
بخند..گرچه تو با خنده هم غم انگيزى
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_زهرا_س
#فاطمیه
-
بهار زندگی ام را خزان مکن باشد؟
مرا به سوگ خودت امتحان مکن باشد؟
بمان و خانه ی مان را به نور روشن کن
بمان و خون به دل کودکان مکن..باشد؟
غذا که خواست عزیزم؟تو استراحت کن
تو کار با بدن ناتوان مکن…باشد؟
مگیر روی خودت را..علی دلش تنگ است
خراب بر سر من آسمان مکن…باشد؟
که گفته بود که تو رفتنی شدی خانم؟
نگاه بر دهن این و آن مکن..باشد؟
-
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#فاطمیه
-
بهار زندگی ام را خزان مکن باشد؟
مرا به سوگ خودت امتحان مکن باشد؟
بمان و خانه ی مان را به نور روشن کن
بمان و خون به دل کودکان مکن..باشد؟
غذا که خواست عزیزم؟تو استراحت کن
تو کار با بدن ناتوان مکن…باشد؟
مگیر روی خودت را..علی دلش تنگ است
خراب بر سر من آسمان مکن…باشد؟
که گفته بود که تو رفتنی شدی خانم؟
نگاه بر دهن این و آن مکن..باشد؟
-
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_حسین_علیه_السلام_ولادت
بالا گرفت کار من و کار عاشقی
افتاده ام به دام و زنم جار عاشقی
حالا که نیست چاره به جز دار عاشقی
مشتاق می روم سر بازار عاشقی
-
حلاّج یار می شوم از وادیِ جنون
اِنّی حسین و اِنّی الیه راجعون
-
شد مستجاب در حرمت آرزوی چشم
تکثیر شد در آینه ها گفت و گوی چشم
من مانده بودم و بغضِ گلوی چشم
مِی، ریخت پای غمت از سبوی چشم
-
بر خاک پات جای لب و بوسه های من
نقل محافل است دگر ماجرای من
-
ای چاره ساز..بر من و درد دلم..حسین
ای مهربان تر از پدر و مادرم…حسین
آقای خاص..حضرت جود و کرم…حسین
منّت نهاده ای به سرم با حرم..حسین
-
تا با تو ایم خسته از عالم نمی شویم
جز محضرت برای ادب خم نمی شویم
-
جمع است در حریم تو دیوانه بیشتر
شمعی و گرد زلف تو پروانه بیشتر
شش گوشه ات شبیه به میخانه بیشتر
میلم کشیده است به پیمانه بیشتر
-
دست دلم دخیل به پایین پای توست
اصلا خدا نوشت که عالم برای توست
-
ناز تورا از عالمیان مشتری ترم
چون بار عشق را به سر شانه می برم
تا در هوای عاشقی تو کبوترم
ممنونِ لقمه ی پدر و شیر مادرم
-
“عمرش بلند..آنکه مرا خاک پات کرد
شیرش حلال…آنکه مرا مبتلات کرد”
-
شد نذر روضه های تو آقا جوانی ام
یارا مباد این که ز این در برانی ام
هرکس که گفت از من و نام و نشانی ام
گفتم غلام حضرت سبع المثانی ام
-
از سایه سار لطف تو دارم حکایتی
هرچه صلاح توست…نه حرف و شکایتی
-
عصری که بود قد تو رعنا تر از همه
بر روی نیزه رفت راس تو بالا تر از همه
با این که بود داغ تو زیبا تر از همه
سرو تن تو گشت معما تر از همه
-
پیچید در تمام فلک ماجرای تو
قلب خدا شکست به پایین پای تو
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
بالا گرفت کار من و کار عاشقی
افتاده ام به دام و زنم جار عاشقی
حالا که نیست چاره به جز دار عاشقی
مشتاق می روم سر بازار عاشقی
-
حلاّج یار می شوم از وادیِ جنون
اِنّی حسین و اِنّی الیه راجعون
-
شد مستجاب در حرمت آرزوی چشم
تکثیر شد در آینه ها گفت و گوی چشم
من مانده بودم و بغضِ گلوی چشم
مِی، ریخت پای غمت از سبوی چشم
-
بر خاک پات جای لب و بوسه های من
نقل محافل است دگر ماجرای من
-
ای چاره ساز..بر من و درد دلم..حسین
ای مهربان تر از پدر و مادرم…حسین
آقای خاص..حضرت جود و کرم…حسین
منّت نهاده ای به سرم با حرم..حسین
-
تا با تو ایم خسته از عالم نمی شویم
جز محضرت برای ادب خم نمی شویم
-
جمع است در حریم تو دیوانه بیشتر
شمعی و گرد زلف تو پروانه بیشتر
شش گوشه ات شبیه به میخانه بیشتر
میلم کشیده است به پیمانه بیشتر
-
دست دلم دخیل به پایین پای توست
اصلا خدا نوشت که عالم برای توست
-
ناز تورا از عالمیان مشتری ترم
چون بار عشق را به سر شانه می برم
تا در هوای عاشقی تو کبوترم
ممنونِ لقمه ی پدر و شیر مادرم
-
“عمرش بلند..آنکه مرا خاک پات کرد
شیرش حلال…آنکه مرا مبتلات کرد”
-
شد نذر روضه های تو آقا جوانی ام
یارا مباد این که ز این در برانی ام
هرکس که گفت از من و نام و نشانی ام
گفتم غلام حضرت سبع المثانی ام
-
از سایه سار لطف تو دارم حکایتی
هرچه صلاح توست…نه حرف و شکایتی
-
عصری که بود قد تو رعنا تر از همه
بر روی نیزه رفت راس تو بالا تر از همه
با این که بود داغ تو زیبا تر از همه
سرو تن تو گشت معما تر از همه
-
پیچید در تمام فلک ماجرای تو
قلب خدا شکست به پایین پای تو
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_عباس_ع_ولادت
بالابلند..سایه ی آقای کربلا
در عین سادگیت…معمای کربلا
خورشید بی بدیل علی بن مرتضی
زیباترین ستاره ی شب های کربلا
در امتداد چشم تو دریا نوشته اند
زانو زده ست پیش تو دریای کربلا
محو تو میشوند خلایق به روز حشر
همچون حسین در تب صحرای کربلا
صدها صفت برای تو در عرش گفته اند
شد صدر نام های تو سقای کربلا
-
باب الحسین..قبله ی حاجات..الدخیل
ای تکیه گاه عمه ی سادات…الدخیل
-
افتاده است شکر خدا کارمان به تو
چشم امید بسته ام عباس جان به تو
کروبیان به جاه شما غبطه می خورند
تکیه زده ست ماه زمین،آسمان به تو
اسطوره ی تمام اساطیر عاشقی
وابسته است طبع همه شاعران به تو
قبل از ولادتم به تو دل بسته بوده ام
حق است این که کنم هدیه،جان به تو
از بس گره گشائی و باب الحوائجی
عرض نیاز کرده زمین و زمان به تو
-
در طالعم،گدای تو بودن نوشته اند
از مابقیِ خاک تو مارا سرشته اند
-
خورشید آمده به تمنای نور تو
دست دلش دخیل به مرز عبور تو
بر کعبه ایستاده ای و خطبه خوانده ای
به به، به فیض منبر و طبع و به شور تو
جبریل در حریم تو جا خوش نموده است
روزی هزار مرتبه دارد مرور تو
رو زد فرات بر تو که لب تر کند ز تو
اما نبرد بهره ز دست غرور تو
یک بار از حسین فراتر نرفته ای
صد آفرین به این ادب و این شعور تو
-
بی شک تو صبح روشن شب های تیره ای
بی خود که نیست..تو قمر این عشیره ای
-
بالا بلند..عصر دهم کم شدی چرا
جان جهان..این همه در هم شدی چرا
ضرب عمود صورت ماه تو را شکست
قرص قمر..این همه مبهم شدی چرا
رنگش پرید حضرت ارباب و ناله زد
سرو حرم..این همه تو خم شدی چرا
ای شادی دل حرم حضرت حسین
با رفتنت باعث ماتم شدی چرا
تو بر فراز نیزه ی اعدا چه می کنی؟
با نیزه های خصم تو همدم شدی چرا
-
از این به بعد خواب به زینب حرام شد
رفتی و کار اهل حرم هم تمام شد
-
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
بالابلند..سایه ی آقای کربلا
در عین سادگیت…معمای کربلا
خورشید بی بدیل علی بن مرتضی
زیباترین ستاره ی شب های کربلا
در امتداد چشم تو دریا نوشته اند
زانو زده ست پیش تو دریای کربلا
محو تو میشوند خلایق به روز حشر
همچون حسین در تب صحرای کربلا
صدها صفت برای تو در عرش گفته اند
شد صدر نام های تو سقای کربلا
-
باب الحسین..قبله ی حاجات..الدخیل
ای تکیه گاه عمه ی سادات…الدخیل
-
افتاده است شکر خدا کارمان به تو
چشم امید بسته ام عباس جان به تو
کروبیان به جاه شما غبطه می خورند
تکیه زده ست ماه زمین،آسمان به تو
اسطوره ی تمام اساطیر عاشقی
وابسته است طبع همه شاعران به تو
قبل از ولادتم به تو دل بسته بوده ام
حق است این که کنم هدیه،جان به تو
از بس گره گشائی و باب الحوائجی
عرض نیاز کرده زمین و زمان به تو
-
در طالعم،گدای تو بودن نوشته اند
از مابقیِ خاک تو مارا سرشته اند
-
خورشید آمده به تمنای نور تو
دست دلش دخیل به مرز عبور تو
بر کعبه ایستاده ای و خطبه خوانده ای
به به، به فیض منبر و طبع و به شور تو
جبریل در حریم تو جا خوش نموده است
روزی هزار مرتبه دارد مرور تو
رو زد فرات بر تو که لب تر کند ز تو
اما نبرد بهره ز دست غرور تو
یک بار از حسین فراتر نرفته ای
صد آفرین به این ادب و این شعور تو
-
بی شک تو صبح روشن شب های تیره ای
بی خود که نیست..تو قمر این عشیره ای
-
بالا بلند..عصر دهم کم شدی چرا
جان جهان..این همه در هم شدی چرا
ضرب عمود صورت ماه تو را شکست
قرص قمر..این همه مبهم شدی چرا
رنگش پرید حضرت ارباب و ناله زد
سرو حرم..این همه تو خم شدی چرا
ای شادی دل حرم حضرت حسین
با رفتنت باعث ماتم شدی چرا
تو بر فراز نیزه ی اعدا چه می کنی؟
با نیزه های خصم تو همدم شدی چرا
-
از این به بعد خواب به زینب حرام شد
رفتی و کار اهل حرم هم تمام شد
-
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_علی_اکبر_ع_ولادت
دل گره خورده ست بر طاق دو ابروی علی
هرچه باداباد با سر میروم سوی علی
بر مشامم میرسد امشب فقط بوی علی
آمدم دنیا برای دیدن روی علی
-
بازهم نام علی در شعر من اعجاز کرد
یا علی اکبر نوشتم روح من پرواز کرد
-
محو روی ماه او هرشب گل مهتاب بود
بس که گیسویش کمند و صورتش جذاب بود
در قنوتش گریه هایش برکه ی سیلاب بود
او فقط ارباب زاده نه!خودش ارباب بود
-
چشمه سارش در عبادت چشمه های سلسبیل
میکشیده منتش را در نمازش جبرئیل
-
هر که او را دیده با خود گفته که پیغمبر است
جمع خوبی هاست..آری..او علیِ اکبر است
این علی اکبر خودش آیینه دار حیدر است
در مسیر عاشقی او از همه عاشق تر است
-
بر جبینش ردّ لب های امیرالمومنین
مادری کرده برایش حضرت ام البنین
-
ای خوش الحان حرم...ماه دل آرای حسین
چشم بد دور ز تو خوش قد و بالای حسین
نفست حق و دمت گرم مسیحای حسین
آمدی تا که کنی پر همه جا،جای حسین
-
جلوه ای کن که خدا تشنه ی دیدار تو است
اهل افلاک!زمین نقطه ی پرگار تو است
-
خواهش چشمان من وابسته بر دستان تو
دست مارا رد مکن وصل است بر دامان تو
هم من و ایل و تبار من همه قربان تو
جان بابا را گرفته آن لب عطشان تو
-
در مدار چشم هایت ماه کامل می شود
هرکسی دیوانه ات شد تازه عاقل می شود
-
سفره ای که پهن کردی سفره ای از مرتضاست
مثل بابای شهیدت رافتت بی انتهاست
خانه ات معروف بر بیت الکرم..دارالشفاست
یعنی این خانه همان بیت امام مجتباست
-
مدح تو با نام نامی حسن زیباتر است
چون که دستش در کرامت از همه بالاتر است
-
وقت میدان رفتن و هنگامه ی پیکار شد
وای بر لشکر که حیدر بازهم تکرار شد
با شکوه نعره ات کار همه دشوار شد
لشکر از ترس تو دنیا بر سرش آوار شد
-
تیغ لازم نیست..چشم تو کفایت می کند
دشمنت را سوی قبر خود هدایت می کند
-
رفتی و پشت سرت اشک پدر دنبال تو
ای عقاب خیمه ها،چیده ست دشمن بال تو
وای از گودال تو..ای وای از گودال
تو
آه از حال حسین و...وای من از حال تو
-
بعد تو حال عموی تو تماشایی شده
قافیه نه..شعر نه..ساقی تماشایی شده
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
دل گره خورده ست بر طاق دو ابروی علی
هرچه باداباد با سر میروم سوی علی
بر مشامم میرسد امشب فقط بوی علی
آمدم دنیا برای دیدن روی علی
-
بازهم نام علی در شعر من اعجاز کرد
یا علی اکبر نوشتم روح من پرواز کرد
-
محو روی ماه او هرشب گل مهتاب بود
بس که گیسویش کمند و صورتش جذاب بود
در قنوتش گریه هایش برکه ی سیلاب بود
او فقط ارباب زاده نه!خودش ارباب بود
-
چشمه سارش در عبادت چشمه های سلسبیل
میکشیده منتش را در نمازش جبرئیل
-
هر که او را دیده با خود گفته که پیغمبر است
جمع خوبی هاست..آری..او علیِ اکبر است
این علی اکبر خودش آیینه دار حیدر است
در مسیر عاشقی او از همه عاشق تر است
-
بر جبینش ردّ لب های امیرالمومنین
مادری کرده برایش حضرت ام البنین
-
ای خوش الحان حرم...ماه دل آرای حسین
چشم بد دور ز تو خوش قد و بالای حسین
نفست حق و دمت گرم مسیحای حسین
آمدی تا که کنی پر همه جا،جای حسین
-
جلوه ای کن که خدا تشنه ی دیدار تو است
اهل افلاک!زمین نقطه ی پرگار تو است
-
خواهش چشمان من وابسته بر دستان تو
دست مارا رد مکن وصل است بر دامان تو
هم من و ایل و تبار من همه قربان تو
جان بابا را گرفته آن لب عطشان تو
-
در مدار چشم هایت ماه کامل می شود
هرکسی دیوانه ات شد تازه عاقل می شود
-
سفره ای که پهن کردی سفره ای از مرتضاست
مثل بابای شهیدت رافتت بی انتهاست
خانه ات معروف بر بیت الکرم..دارالشفاست
یعنی این خانه همان بیت امام مجتباست
-
مدح تو با نام نامی حسن زیباتر است
چون که دستش در کرامت از همه بالاتر است
-
وقت میدان رفتن و هنگامه ی پیکار شد
وای بر لشکر که حیدر بازهم تکرار شد
با شکوه نعره ات کار همه دشوار شد
لشکر از ترس تو دنیا بر سرش آوار شد
-
تیغ لازم نیست..چشم تو کفایت می کند
دشمنت را سوی قبر خود هدایت می کند
-
رفتی و پشت سرت اشک پدر دنبال تو
ای عقاب خیمه ها،چیده ست دشمن بال تو
وای از گودال تو..ای وای از گودال
تو
آه از حال حسین و...وای من از حال تو
-
بعد تو حال عموی تو تماشایی شده
قافیه نه..شعر نه..ساقی تماشایی شده
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_علی_اکبر_ع_ولادت
به نام خالق هستی..به نام نامیِ حیدر
قلم بر صفحه میچرخد به اذن ساقی کوثر
ملائک یک صدا گویند با اولاد پیغمبر
علی اکبر..علی اکبر..علی اکبر..علی اکبر
-
جوان ارشد ارباب چون برگ گل و شبنم
نزاییده چنان شهزاده ی ما مادر عالم
-
عجب سروی عجب ماهی عجب دلدار زیبایی
چه اربابی..چه مهتابی..چه خورشید دل آرایی
چه آقایی..چه غوغایی..چه مجنون و چه لیلایی
عجب تصویر زیبایی…حسین و صوت لالایی
-
به یک جلوه رسول الله و یک جلوه خود حیدر
به هیبت چون عموجانش…بنازم بر علی اکبر
-
از این پس او نفس های امیرالمومنین باشد
برای او همین کافیست..باقی نقطه چین باشد
خدا می خواست اصلا ماجرایش اینچنین باشد
که او نور دو چشم حضرت ام البنین باشد
-
به پیشانی او مهر لب مولای ما خورده
به هر خنده علی اکبر،دل از ارباب ما برده
-
تو آن عشقی که در عالم ندارد هیچ مصداقی
دلیل سر کشیدن ها…حدیث بزم عشاقی
حَسن گونه ست رفتار تو از بسکه خوش اخلاقی
کریمی و کرم داری…در این ره صدر آفاقی
-
بده خرجیِ مارا..ما به دستان تو دل بستیم
علی جان رد مکن مارا..گدای خانه ات هستیم
-
به پای مدح تو زانو زده ارباب قاجاری
به منطق چون کلافِ خواجه عبدالله انصاری
تغزل در نگاه شاعران در وصف اشعاری
گهی در شعر لیلایی..گهی در شعر سرداری
-
تو بالاتر از اعجازی..شفیق ساقیِ خیمه
تو بودی از همان اول رفیق ساقی خیمه
-
تو در میدان همان بودی که عباس بن حیدر بود
چنان کردی که لشکر گفت این طوفان محشر بود
تمام دشت از خشم نگاهت معدن سر بود
نفهمیدند این حیدر و یا غوغای اکبر بود
-
همه دامانشان را خیس کردند از نگاه تو
چرا که ترس مولا بود در چشم سیاه تو
-
تو رفتی و حرم پاشیده شد از هم علی اکبر
کنارت شد قد رعنای سقا خم علی اکبر
تو پخشی در دل صحرا ولی کم کم علی اکبر
حسین آمد به بالینت ولی درهم علی اکبر
-
تو خس خس کردی و بابا کنارت بال و پر میزد
ز داغت پیش یک لشکر،پدر داد از جگر می زد
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
به نام خالق هستی..به نام نامیِ حیدر
قلم بر صفحه میچرخد به اذن ساقی کوثر
ملائک یک صدا گویند با اولاد پیغمبر
علی اکبر..علی اکبر..علی اکبر..علی اکبر
-
جوان ارشد ارباب چون برگ گل و شبنم
نزاییده چنان شهزاده ی ما مادر عالم
-
عجب سروی عجب ماهی عجب دلدار زیبایی
چه اربابی..چه مهتابی..چه خورشید دل آرایی
چه آقایی..چه غوغایی..چه مجنون و چه لیلایی
عجب تصویر زیبایی…حسین و صوت لالایی
-
به یک جلوه رسول الله و یک جلوه خود حیدر
به هیبت چون عموجانش…بنازم بر علی اکبر
-
از این پس او نفس های امیرالمومنین باشد
برای او همین کافیست..باقی نقطه چین باشد
خدا می خواست اصلا ماجرایش اینچنین باشد
که او نور دو چشم حضرت ام البنین باشد
-
به پیشانی او مهر لب مولای ما خورده
به هر خنده علی اکبر،دل از ارباب ما برده
-
تو آن عشقی که در عالم ندارد هیچ مصداقی
دلیل سر کشیدن ها…حدیث بزم عشاقی
حَسن گونه ست رفتار تو از بسکه خوش اخلاقی
کریمی و کرم داری…در این ره صدر آفاقی
-
بده خرجیِ مارا..ما به دستان تو دل بستیم
علی جان رد مکن مارا..گدای خانه ات هستیم
-
به پای مدح تو زانو زده ارباب قاجاری
به منطق چون کلافِ خواجه عبدالله انصاری
تغزل در نگاه شاعران در وصف اشعاری
گهی در شعر لیلایی..گهی در شعر سرداری
-
تو بالاتر از اعجازی..شفیق ساقیِ خیمه
تو بودی از همان اول رفیق ساقی خیمه
-
تو در میدان همان بودی که عباس بن حیدر بود
چنان کردی که لشکر گفت این طوفان محشر بود
تمام دشت از خشم نگاهت معدن سر بود
نفهمیدند این حیدر و یا غوغای اکبر بود
-
همه دامانشان را خیس کردند از نگاه تو
چرا که ترس مولا بود در چشم سیاه تو
-
تو رفتی و حرم پاشیده شد از هم علی اکبر
کنارت شد قد رعنای سقا خم علی اکبر
تو پخشی در دل صحرا ولی کم کم علی اکبر
حسین آمد به بالینت ولی درهم علی اکبر
-
تو خس خس کردی و بابا کنارت بال و پر میزد
ز داغت پیش یک لشکر،پدر داد از جگر می زد
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مناجات
#امام_زمان_عج
اگرچه معصیتم پیش تو خرابم کرد
ولی نگاه تو از لطف انتخابم کرد
بگیر دست مرا جان تو کم آوردم
به هرکه رو زده ام غیر تو جوابم کرد
بیا به مجلس ما..سر بزن به ما آقا
بیا که داغ فراقت ز غصه آبم کرد
تورا به فاطمه دادم قسم،گره وا شد
گناه بودم و لطف شما ثوابم کرد
به لطف حضرت زهرا،منم غلام علی
نگاه مادر تو عبد بوترابم کرد
به سجده در حرمش تا به خاک افتادم
مویز بودم و عشق علی شرابم کرد
گریز شعر چه بهتر به کربلا برود
که گریه های زنی در حرم کبابم کرد
رباب ناله زنان پای نیزه ی خورشید
به گریه گفت که مادر غم تو آبم کرد
تو بر فراز نی و حرمله به من خندید
به طعنه و به کنایه مدام عذابم کرد
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_زمان_عج
اگرچه معصیتم پیش تو خرابم کرد
ولی نگاه تو از لطف انتخابم کرد
بگیر دست مرا جان تو کم آوردم
به هرکه رو زده ام غیر تو جوابم کرد
بیا به مجلس ما..سر بزن به ما آقا
بیا که داغ فراقت ز غصه آبم کرد
تورا به فاطمه دادم قسم،گره وا شد
گناه بودم و لطف شما ثوابم کرد
به لطف حضرت زهرا،منم غلام علی
نگاه مادر تو عبد بوترابم کرد
به سجده در حرمش تا به خاک افتادم
مویز بودم و عشق علی شرابم کرد
گریز شعر چه بهتر به کربلا برود
که گریه های زنی در حرم کبابم کرد
رباب ناله زنان پای نیزه ی خورشید
به گریه گفت که مادر غم تو آبم کرد
تو بر فراز نی و حرمله به من خندید
به طعنه و به کنایه مدام عذابم کرد
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_صادق_ع
#شهادت
گرفته ای ز خدایت مدال عصمت را
رهین امت خود کرده ای نجابت را
به شیعیان خودت داده ای صباحت را
اساس فقه تو پایان دهد جهالت را
به سجده ات ز خداوند دلبری کردی
برای اهل تشیع پیمبری کردی
شده ست جلوه گر نور حق بیاناتت
نشسته ایم سر سفره ی روایاتت
ملائکه همه مبهوت سِرّ آیاتت
فدای سوز دل و گریه و مناجاتت
“مسیر روشن تو از بهشت رد میشد
تجلیات الهی الی الابد میشد
کلام ناطق تو خطبه های مولا بود
فصاحتت چِقَدَر خوب و گرم و گیرا بود
کلاس درس تو آئینه ای ز دریا بود
همیشه آخر تدریس روضه بر پا بود
به یاد آتش و فرقِ امامِ سجادی
برای جد غریبت به هق هق افتادی
تورا اگرچه شبانه دوان دوان بردند
بدون هیچ ردایی کشان کشان بردند
مقابل نِگه اهل خاندان بردند
به زور عربده ها و به ریسمان بردند
هزار شکر که پهلو به میخ در نگرفت
کبوتری وسط آشیانه پر نگرفت
تو سال خورده ای و درد استخوان داری
ز غصه های زمانه،قدی کمان داری
به دیده های پر از اشک خود بیان داری
چقدر از همه ی بستگان نشان داری…
قد کمان تو چون عمه جانتان بوده
زبان ز غربت او قاصر از بیان بوده
عقیله را چه کسی دیده قد کمان باشد
میان جمعیتی پست و بد دهان باشد
به مجلسی برود که در آن سنان باشد
سنان به جای خودش..حرمله در آن باشد
به یاد عمه ی سادات و کوچه گردانیش
زدی به صورت خود..وای از پریشانیش
روایت است که ارباب ما چو تشنه شده
توان او ز کفش رفته و گرسنه شده
به روی خاک رها گشته و برهنه شده
شهیدِ بی کفنِ در میان صحنه شده
به قتل صبر سرش را ز تن جدا کردند
به روی پیکر پاکش برو و بیا کردند
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شهادت
گرفته ای ز خدایت مدال عصمت را
رهین امت خود کرده ای نجابت را
به شیعیان خودت داده ای صباحت را
اساس فقه تو پایان دهد جهالت را
به سجده ات ز خداوند دلبری کردی
برای اهل تشیع پیمبری کردی
شده ست جلوه گر نور حق بیاناتت
نشسته ایم سر سفره ی روایاتت
ملائکه همه مبهوت سِرّ آیاتت
فدای سوز دل و گریه و مناجاتت
“مسیر روشن تو از بهشت رد میشد
تجلیات الهی الی الابد میشد
کلام ناطق تو خطبه های مولا بود
فصاحتت چِقَدَر خوب و گرم و گیرا بود
کلاس درس تو آئینه ای ز دریا بود
همیشه آخر تدریس روضه بر پا بود
به یاد آتش و فرقِ امامِ سجادی
برای جد غریبت به هق هق افتادی
تورا اگرچه شبانه دوان دوان بردند
بدون هیچ ردایی کشان کشان بردند
مقابل نِگه اهل خاندان بردند
به زور عربده ها و به ریسمان بردند
هزار شکر که پهلو به میخ در نگرفت
کبوتری وسط آشیانه پر نگرفت
تو سال خورده ای و درد استخوان داری
ز غصه های زمانه،قدی کمان داری
به دیده های پر از اشک خود بیان داری
چقدر از همه ی بستگان نشان داری…
قد کمان تو چون عمه جانتان بوده
زبان ز غربت او قاصر از بیان بوده
عقیله را چه کسی دیده قد کمان باشد
میان جمعیتی پست و بد دهان باشد
به مجلسی برود که در آن سنان باشد
سنان به جای خودش..حرمله در آن باشد
به یاد عمه ی سادات و کوچه گردانیش
زدی به صورت خود..وای از پریشانیش
روایت است که ارباب ما چو تشنه شده
توان او ز کفش رفته و گرسنه شده
به روی خاک رها گشته و برهنه شده
شهیدِ بی کفنِ در میان صحنه شده
به قتل صبر سرش را ز تن جدا کردند
به روی پیکر پاکش برو و بیا کردند
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
#شهادت
نوشته ام که بیایی ولی پشیمانم
چه بود حکمت این آمدن؟نمی دانم..
چه بود قصه ی آن نامه ها و زاری ها؟
ز کار مردم کوفه،حسین!حیرانم
تو عازمی و سفیرت به جای استقبال
غریب و بی کس و تنها و دل پریشانم
فقط نه اینکه دلم را شکست،نامردی
به ضرب مشت و لگدها شکست دندانم
حرامزاده ی مرجانه افترا زده است
که خارجی ام و از قشر نامسلمانم
شکسته باد دهانش،به تو اهانت کرد
بریده باد زبانش که داد دشنامم
-
دلم برای تو و خانواده ات تنگ است
نیا به کوفه عزیزم،که شهرنیرنگ است
-
تو عازمی و از این ماجرا خبر دارند
به جای گل،همه شمشیر بر کمر دارند
شنیده اند که اکبر کنار تو راهیست
شنیده اند و به دستان خود تبر دارند
بگو به ماه حرم،جان من مراقب باش
به چشم های علمدار تو نظر دارند
تورا به گندم و سکه فروختند آقا
به جای عشق،علاقه به سیم و زر دارند
برای کشتن تو هم قسم شدند آقا
برای ذبح سرت نقشه ها به سر دارند
-
خدا بخیر کند لحظه ای که بدحالی
اسیر شمر و سنانی..ذبیح گودالی
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شهادت
نوشته ام که بیایی ولی پشیمانم
چه بود حکمت این آمدن؟نمی دانم..
چه بود قصه ی آن نامه ها و زاری ها؟
ز کار مردم کوفه،حسین!حیرانم
تو عازمی و سفیرت به جای استقبال
غریب و بی کس و تنها و دل پریشانم
فقط نه اینکه دلم را شکست،نامردی
به ضرب مشت و لگدها شکست دندانم
حرامزاده ی مرجانه افترا زده است
که خارجی ام و از قشر نامسلمانم
شکسته باد دهانش،به تو اهانت کرد
بریده باد زبانش که داد دشنامم
-
دلم برای تو و خانواده ات تنگ است
نیا به کوفه عزیزم،که شهرنیرنگ است
-
تو عازمی و از این ماجرا خبر دارند
به جای گل،همه شمشیر بر کمر دارند
شنیده اند که اکبر کنار تو راهیست
شنیده اند و به دستان خود تبر دارند
بگو به ماه حرم،جان من مراقب باش
به چشم های علمدار تو نظر دارند
تورا به گندم و سکه فروختند آقا
به جای عشق،علاقه به سیم و زر دارند
برای کشتن تو هم قسم شدند آقا
برای ذبح سرت نقشه ها به سر دارند
-
خدا بخیر کند لحظه ای که بدحالی
اسیر شمر و سنانی..ذبیح گودالی
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#مدح_حضرت_امیرالمومنین_علیهالسلام
رسیدهایم دوباره سرِ قرار نجف
سپردهایم عنان را به شهریار نجف
هرآنچه خیر رسیده به ما در این عالم
یقین بدان که بوده همیشه کار نجف
اگر که پَر زده جبریل در حریم خدا
به اعتبار علی بود و اعتبار نجف
خدا برای جهان کم نذاشت با حیدر
سپرد کارخودش را به کردگار نجف
خدا به جلوهی انسان درآمد و دیدیم
که ایستاده خودش بر سر مزار نجف
زِ بوسهای به ضریحش خراب شد حالم
پیاله نوشِ علی گشتم و خمار نجف
هزارشکر که با سجده بر قدوم علی
نشست روی سرم گردی از غبار نجف
هزار معجزه دیدیم از جناب امیر
که بود قلعهی خیبر یک از هزارِ نجف
حسادتم به کسی نیست در همه عالم
به غیرِ مُحرم دربار و روزهدار نجف
قسم به فاطمه دادیم تا گره وا شد
به دست حضرت زهراست اختیار نجف
بزن به اُمبنین رو اگر حرم خواهی
که هست مادر ساقی حسابدار نجف
تمام زندگیام بر دونیم شد تقسیم
به سجده در حرمش یا به انتظار نجف
خدا کسی که بخواهد، به او صفا بخشد
یکی دچارِ حسین و یکی دچارِ نجف
اساس خلقت دنیا یقین همین بوده
بنا نهاده جهان را به افتخار نجف
فضائلش که در ابیات من نمیگنجد
نوشته “امّ حسن” مدح بی شمار نجف
“علی به جلوهی دیگر به کربلا آمد”*
نشان دهد به همه فَرّ و اقتدار نجف
سوار رَفرَف خود آمده ست تا میدان
تمام دشت شده مات شهسوار نجف
رسیده وقت هنرمندیِ اباالفضل و..
رسیده وقت تماشای شاهکار نجف
کسی رسید و علمدار نعره بر سر او
تو از تبار کجایی؟ من از تبار نجف
قدم به خاک بزن تا دو چاک بر داری
قدم بزن بچشی تیغ آبدار نجف
کسی نبرد به در جان، زِ تیغ مژگانش
چه احتیاج به خشم و به ذوالفقار نجف؟
گذشت لحظهای و آسمان بههم پیچید
به روی خاک فتاده گل بهار نجف
مگر چه دیده برادر که پشت او خم شد؟
چه آمده به سر چشمِ یادگار نجف؟
زمین به لرزه فتاد و زمان دگرگون شد
ندیده هیچکس اینگونه انکسار نجف
#آرمان_صائمی
*اُمّحسن نَخَعی یا امالحسن نخعیه از بانوان راوی حدیث از امام علی(ع) است.
اردبیلی او را از راویان حدیث امیر المؤمنین(ع) معرفی کرده و کلینی و شیخ طوسی روایتش را نقل کردهاند.
*تضمینی از بیت استاد حمیدبرقعی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#مدح_حضرت_امیرالمومنین_علیهالسلام
رسیدهایم دوباره سرِ قرار نجف
سپردهایم عنان را به شهریار نجف
هرآنچه خیر رسیده به ما در این عالم
یقین بدان که بوده همیشه کار نجف
اگر که پَر زده جبریل در حریم خدا
به اعتبار علی بود و اعتبار نجف
خدا برای جهان کم نذاشت با حیدر
سپرد کارخودش را به کردگار نجف
خدا به جلوهی انسان درآمد و دیدیم
که ایستاده خودش بر سر مزار نجف
زِ بوسهای به ضریحش خراب شد حالم
پیاله نوشِ علی گشتم و خمار نجف
هزارشکر که با سجده بر قدوم علی
نشست روی سرم گردی از غبار نجف
هزار معجزه دیدیم از جناب امیر
که بود قلعهی خیبر یک از هزارِ نجف
حسادتم به کسی نیست در همه عالم
به غیرِ مُحرم دربار و روزهدار نجف
قسم به فاطمه دادیم تا گره وا شد
به دست حضرت زهراست اختیار نجف
بزن به اُمبنین رو اگر حرم خواهی
که هست مادر ساقی حسابدار نجف
تمام زندگیام بر دونیم شد تقسیم
به سجده در حرمش یا به انتظار نجف
خدا کسی که بخواهد، به او صفا بخشد
یکی دچارِ حسین و یکی دچارِ نجف
اساس خلقت دنیا یقین همین بوده
بنا نهاده جهان را به افتخار نجف
فضائلش که در ابیات من نمیگنجد
نوشته “امّ حسن” مدح بی شمار نجف
“علی به جلوهی دیگر به کربلا آمد”*
نشان دهد به همه فَرّ و اقتدار نجف
سوار رَفرَف خود آمده ست تا میدان
تمام دشت شده مات شهسوار نجف
رسیده وقت هنرمندیِ اباالفضل و..
رسیده وقت تماشای شاهکار نجف
کسی رسید و علمدار نعره بر سر او
تو از تبار کجایی؟ من از تبار نجف
قدم به خاک بزن تا دو چاک بر داری
قدم بزن بچشی تیغ آبدار نجف
کسی نبرد به در جان، زِ تیغ مژگانش
چه احتیاج به خشم و به ذوالفقار نجف؟
گذشت لحظهای و آسمان بههم پیچید
به روی خاک فتاده گل بهار نجف
مگر چه دیده برادر که پشت او خم شد؟
چه آمده به سر چشمِ یادگار نجف؟
زمین به لرزه فتاد و زمان دگرگون شد
ندیده هیچکس اینگونه انکسار نجف
#آرمان_صائمی
*اُمّحسن نَخَعی یا امالحسن نخعیه از بانوان راوی حدیث از امام علی(ع) است.
اردبیلی او را از راویان حدیث امیر المؤمنین(ع) معرفی کرده و کلینی و شیخ طوسی روایتش را نقل کردهاند.
*تضمینی از بیت استاد حمیدبرقعی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_حسین_علیه_السلام
#شب_اول_محرم
در وجودم طنین محتشم است
دیده ام شوق و رقص پرچم را
لطف کردی به من دوباره حسین
نوکری کردنِ محرم را
-
یاد کردم از آن عزیزانی
که به زیر لحد عزا دارند
پدر و مادران خفته به خاک
که عزا دار روضه ی یارند
-
پدری که همیشه با اشکش
مشکی روضه را به تن می کرد
شب اول که می رسید از راه
یادی از غربتِ حسن می کرد
-
مادری که همیشه در طی سال
خانه اش بود با شما آباد
از پس انداز چند ماهه خودش
خرجیِ روضه ی تورا می داد
-
یاد کردم از آن عزیزانی
که به درد فراق مجبورند
بین بستر سیاه پوشیدند
ولی از روضه های تو دورند
-
لطف کردی به من دوباره حسین
که رساندی مرا به هیئت و اشک
لطف کردی اجازه ام دادی
بزنم سینه پای صاحب مشک
-
با خودم فکر می کنم...هیهات
هرچه بر سینه ام زدم کم بود
دوست دارم که خوب گریه کنم
شاید این اخرین محرم بود...
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شب_اول_محرم
در وجودم طنین محتشم است
دیده ام شوق و رقص پرچم را
لطف کردی به من دوباره حسین
نوکری کردنِ محرم را
-
یاد کردم از آن عزیزانی
که به زیر لحد عزا دارند
پدر و مادران خفته به خاک
که عزا دار روضه ی یارند
-
پدری که همیشه با اشکش
مشکی روضه را به تن می کرد
شب اول که می رسید از راه
یادی از غربتِ حسن می کرد
-
مادری که همیشه در طی سال
خانه اش بود با شما آباد
از پس انداز چند ماهه خودش
خرجیِ روضه ی تورا می داد
-
یاد کردم از آن عزیزانی
که به درد فراق مجبورند
بین بستر سیاه پوشیدند
ولی از روضه های تو دورند
-
لطف کردی به من دوباره حسین
که رساندی مرا به هیئت و اشک
لطف کردی اجازه ام دادی
بزنم سینه پای صاحب مشک
-
با خودم فکر می کنم...هیهات
هرچه بر سینه ام زدم کم بود
دوست دارم که خوب گریه کنم
شاید این اخرین محرم بود...
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#گودال
حدودا ساعت سه شمر وارد شد به گودالش
زنا زاده نگاهی کرد آقا را و می خندید بر حالش
به خاک افتاده بود ارباب…چشمانش کمی بسته
صدایش از ته حنجر..صدای خس خس خسته
برش گرداند با پا تا کند پا مال جسمش را
برش گرداند با پا تا بسوزاند دل زهرا
به دورش صدنفر بودند با تیغ و نی و خنجر
برای کشتنش خیلی مصمم بود آن لشکر
حدودا ساعت «چار» است دیگر کار پیچیده
به روی تل خاکی دختری از ترس لرزیده
حدودا ساعت پنج است..در گودال غوغا شد
سر دزدیدن پیراهن ارباب دعوا شد
حدودا ساعت «شیش» است،قاتل دور مقتول است
همه رفتند از گودال،اما شمر مشغول است
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
حدودا ساعت سه شمر وارد شد به گودالش
زنا زاده نگاهی کرد آقا را و می خندید بر حالش
به خاک افتاده بود ارباب…چشمانش کمی بسته
صدایش از ته حنجر..صدای خس خس خسته
برش گرداند با پا تا کند پا مال جسمش را
برش گرداند با پا تا بسوزاند دل زهرا
به دورش صدنفر بودند با تیغ و نی و خنجر
برای کشتنش خیلی مصمم بود آن لشکر
حدودا ساعت «چار» است دیگر کار پیچیده
به روی تل خاکی دختری از ترس لرزیده
حدودا ساعت پنج است..در گودال غوغا شد
سر دزدیدن پیراهن ارباب دعوا شد
حدودا ساعت «شیش» است،قاتل دور مقتول است
همه رفتند از گودال،اما شمر مشغول است
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شب_سوم
#حضرت_رقیه_س
رسید روضهی سوم..رقیه جا مانده
صدا رسیده ببین زجر! او کجا مانده؟
خدا بخیر کند…زیر دست و پا مانده
هنوز قسمت غمگین ماجرا مانده…
ز روی ناقه فتاده زِ درد لرزیده
گرسنه بوده و بر خاک سرد خوابیده
به روی دامن زهرا، سرِ پُر از دردش
به سنگ و خار مغیلان تنِ ورم کردش
خدا عذاب کند زجر و نسل نامردش
لگد به پهلوی او زد…به زور آوردش
رقیه را پی مرکب دوان دوان آورد
به صورتش زد و اورا کشان کشان آورد
کلافه گشته زِ درد و ز سوز آبلهها
ز جای کعب نی و زخم و ردّ سلسلهها
دلش گرفته از این انتظار و فاصلهها
از این که مسخرهاش میکنند حرملهها
چقدر بغضِ فرو خورده در گلو دارد
نگاه خویش فقط بر سر عمو دارد
مخدرات خدا را چکار با اغیار؟
معطلی و نگاه حرام در انظار
کجای قصه این شعر میشود دشوار؟
کنار شمر و سنان میروند در بازار
سر بریدهی ارباب ما پریشان است
برای غربت ناموس خویش گریان است
برای اینکه دوباره به او غضب نکند
و روزگار حرم را به رنگ شب نکند
به ضرب کعب نی و تازیانه تب نکند
خدا کند که زِ شمر آب را طلب نکند
برای زخمِ دگر جا نمانده بر بدنش
حرامزاده زده پشتِ دست بر دهنش
به گریه با همهی شهر شام جنگیده
به روی خاک نمورِ خرابه خوابیده
تمام راه کتک خورده یا که غم دیده
هزار مرتبه مرده زِ بسکه ترسیده
برای غصهی او داد از جگر بزنید
گهی به صورت و گاهی به روی سر بزنید
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_رقیه_س
رسید روضهی سوم..رقیه جا مانده
صدا رسیده ببین زجر! او کجا مانده؟
خدا بخیر کند…زیر دست و پا مانده
هنوز قسمت غمگین ماجرا مانده…
ز روی ناقه فتاده زِ درد لرزیده
گرسنه بوده و بر خاک سرد خوابیده
به روی دامن زهرا، سرِ پُر از دردش
به سنگ و خار مغیلان تنِ ورم کردش
خدا عذاب کند زجر و نسل نامردش
لگد به پهلوی او زد…به زور آوردش
رقیه را پی مرکب دوان دوان آورد
به صورتش زد و اورا کشان کشان آورد
کلافه گشته زِ درد و ز سوز آبلهها
ز جای کعب نی و زخم و ردّ سلسلهها
دلش گرفته از این انتظار و فاصلهها
از این که مسخرهاش میکنند حرملهها
چقدر بغضِ فرو خورده در گلو دارد
نگاه خویش فقط بر سر عمو دارد
مخدرات خدا را چکار با اغیار؟
معطلی و نگاه حرام در انظار
کجای قصه این شعر میشود دشوار؟
کنار شمر و سنان میروند در بازار
سر بریدهی ارباب ما پریشان است
برای غربت ناموس خویش گریان است
برای اینکه دوباره به او غضب نکند
و روزگار حرم را به رنگ شب نکند
به ضرب کعب نی و تازیانه تب نکند
خدا کند که زِ شمر آب را طلب نکند
برای زخمِ دگر جا نمانده بر بدنش
حرامزاده زده پشتِ دست بر دهنش
به گریه با همهی شهر شام جنگیده
به روی خاک نمورِ خرابه خوابیده
تمام راه کتک خورده یا که غم دیده
هزار مرتبه مرده زِ بسکه ترسیده
برای غصهی او داد از جگر بزنید
گهی به صورت و گاهی به روی سر بزنید
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#دو_طفلان_حضرت_زینب_س
رسید روضه ی چارم..عقیله حیران است
شب وساطت طفلان و اذن میدان است
میان خیمه ی زینب دوباره طوفان است
رسیده خدمت ارباب و دیده باران است
حسین مانده و زینب..چه قاب و تصویری
عجب سکوت عجیبی…چه حال دلگیری..
گرفته دست برادر که یاورش باشد
فقط نه خواهر او،بلکه مادرش باشد
که مرهمی به روی داغ اکبرش باشد
میان خیمه ی ارباب،حیدرش باشد
عقیله ی علویه،خودِ خودِ مولاست
و آخرین قسمش جان حضرت زهراست
که ای تمام من ای یارِ بهتر از جانم
نگاه کن به نگاهم ببین پریشانم
اگرچه در خورِ شان تو نیست..می دانم
قبول کن کم مارا به ذبح طفلانم
برای غصه ی من چاره ای کن آقاجان
خودت دعای سفر را بخوان بر این طفلان
خیال کن که بمانند پیش خواهر تو
هزار خولی ببینند در برابر تو
هجوم حرمله ها را به سمت دختر تو
به روی نیزه ببینند راس اصغر تو
تو را به گودیِ گودال و زخم بر بدنت
به زیر سم فرس ها و نیزه در دهنت
مرا به بند اسارت میان نا محرم
سر بریده ی تو..گیسوان تو در هم
به نیزه ای سر عباس را که شد مبهم
مرا به بزم شراب و عذاب در هر دم
قسم به جان تو دق می کنند بی تردید
همان دمی که ببینند صورتت پاشید
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
رسید روضه ی چارم..عقیله حیران است
شب وساطت طفلان و اذن میدان است
میان خیمه ی زینب دوباره طوفان است
رسیده خدمت ارباب و دیده باران است
حسین مانده و زینب..چه قاب و تصویری
عجب سکوت عجیبی…چه حال دلگیری..
گرفته دست برادر که یاورش باشد
فقط نه خواهر او،بلکه مادرش باشد
که مرهمی به روی داغ اکبرش باشد
میان خیمه ی ارباب،حیدرش باشد
عقیله ی علویه،خودِ خودِ مولاست
و آخرین قسمش جان حضرت زهراست
که ای تمام من ای یارِ بهتر از جانم
نگاه کن به نگاهم ببین پریشانم
اگرچه در خورِ شان تو نیست..می دانم
قبول کن کم مارا به ذبح طفلانم
برای غصه ی من چاره ای کن آقاجان
خودت دعای سفر را بخوان بر این طفلان
خیال کن که بمانند پیش خواهر تو
هزار خولی ببینند در برابر تو
هجوم حرمله ها را به سمت دختر تو
به روی نیزه ببینند راس اصغر تو
تو را به گودیِ گودال و زخم بر بدنت
به زیر سم فرس ها و نیزه در دهنت
مرا به بند اسارت میان نا محرم
سر بریده ی تو..گیسوان تو در هم
به نیزه ای سر عباس را که شد مبهم
مرا به بزم شراب و عذاب در هر دم
قسم به جان تو دق می کنند بی تردید
همان دمی که ببینند صورتت پاشید
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#اربعین
چهل منزل سراسر گریه کردم
ز داغ تو برادر گریه کردم
کسی اما ندیده اشک من را
فقط از پشت معجر گریه کردم
نبودی حرمله فریاد می زد
به یاد آب آور گریه کردم
پریشانیِ رأست را که دیدم
به یاد جسم اکبر گریه کردم
چهل منزل مرا دشنام دادند
کم آوردم..سرآخر گریه کردم
تو رفتی و غرورم را شکستند
مرا با ریسمان کهنه بستند
ندیدی خواهرت بد حال بوده؟
کنارش عده ای رَجّال بوده
به ظاهر چلّه از داغت گذشته
برای من ولی صدسال بوده
به من گفتی که می مانی کنارم
قرارم با تو تا گودال بوده؟؟
نگاهم تار بود از گریه هایم
شنیدم بر سرت جنجال بوده…
دو چشمم کور میشد کاش اما
نمیدیدم تنت پامال بوده
حدودا ساعت سه تا اذان بود
تنت بازیچه ی شمر و سنان بود
همان وقتی که سوزانده سرت را
دوباره کشت خولی مادرت را
خودت ای کاش میدادی عزیزم
به دست ساربان انگشترت را
سرت در طشت بود و چوب میزد
ندیدی التماس دخترت را…
خرابه،کربلا شد آن زمان که
زمین کوبید پیش او سرت را
حلالم کن..نیاوردم برادر
به همراهم گل نیلوفرت را
به واللهِ کتک خوردم برایش
ولی ای کاش می مردم به جایش
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
چهل منزل سراسر گریه کردم
ز داغ تو برادر گریه کردم
کسی اما ندیده اشک من را
فقط از پشت معجر گریه کردم
نبودی حرمله فریاد می زد
به یاد آب آور گریه کردم
پریشانیِ رأست را که دیدم
به یاد جسم اکبر گریه کردم
چهل منزل مرا دشنام دادند
کم آوردم..سرآخر گریه کردم
تو رفتی و غرورم را شکستند
مرا با ریسمان کهنه بستند
ندیدی خواهرت بد حال بوده؟
کنارش عده ای رَجّال بوده
به ظاهر چلّه از داغت گذشته
برای من ولی صدسال بوده
به من گفتی که می مانی کنارم
قرارم با تو تا گودال بوده؟؟
نگاهم تار بود از گریه هایم
شنیدم بر سرت جنجال بوده…
دو چشمم کور میشد کاش اما
نمیدیدم تنت پامال بوده
حدودا ساعت سه تا اذان بود
تنت بازیچه ی شمر و سنان بود
همان وقتی که سوزانده سرت را
دوباره کشت خولی مادرت را
خودت ای کاش میدادی عزیزم
به دست ساربان انگشترت را
سرت در طشت بود و چوب میزد
ندیدی التماس دخترت را…
خرابه،کربلا شد آن زمان که
زمین کوبید پیش او سرت را
حلالم کن..نیاوردم برادر
به همراهم گل نیلوفرت را
به واللهِ کتک خوردم برایش
ولی ای کاش می مردم به جایش
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#امام_حسن_ع
عمريست كه هستيم مسلمان حسن جان
عمريست دخيليم به دامان حسن جان
ما ريزه خورِ سفره ى احسان حسن جان
تنها قسم مادر او جان حسن جان
-
زهراست در اين بزم پريشان حسن جان
-
نام دگر عشق فقط نام حسن بود
مستىِ دلم از مى و از جام حسن بود
در دام حسينيم...نگو دام حسن بود
خورشيد طلوعش فقط از بام حسن بود
-
والله كه عالم شده حيران حسن جان
-
صد قبله فداى خم محراب نگاهش
صد حاتم طاعى بنِشسته سر راهش
ناهيد و زُحل ريخته از زلف سياهش
فرمانده ى ما اوست و ما عضو سپاهش
-
ما را بنويسيد غلامانِ حسن جان
-
خورشيدِ تماشايى آفاق على بود
اين آينه ى جذبه ى اخلاق على بود
در جنگ جمل نيروى خلاق على بود
در كل،حسن آئينه و مصداق على بود
-
مست است دلم از دم قرآن حسن جان
-
از حا ى حسن روى لبم پر ز عسل شد
با نام حسن هر سخنم نيز غزل شد
بين من و عقل و دل آشفته جدل شد
بنده ست!چرا پس به خداوند بدل شد؟؟
-
تصويب شد!عالم همه قربان حسن جان
-
انديشه ى ما بيشتر از حد خيال است
در هر نفس ما به خدا شوق وصال است
اى آنكه ميان سر تو جنگ و جدال است
با آل سعوديم كه گويند:محال است!!
-
يك روز بسازيم شبِستان حسن جان
-
اى گل پسر حضرت زهرا!به كه رفتى؟
اى دست به دامان تو دريا،به كه رفتى؟
اى صاحب اعجاز و كرم ها!به كه رفتى؟
ذهنم شده درگير كه آقا،به كه رفتى؟
-
مستيم..بده باده و پيمانه حسن جان
-
تو امر نما،جان به فدايت كنم آقا
هر روز خدا نیز هوایت کنم آقا
من بغض كنم..گريه برايت كنم آقا
با چشم پر از اشك صدايت كنم آقا
آن وقت بگويى كه اى جانِ حسن جان...
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
عمريست كه هستيم مسلمان حسن جان
عمريست دخيليم به دامان حسن جان
ما ريزه خورِ سفره ى احسان حسن جان
تنها قسم مادر او جان حسن جان
-
زهراست در اين بزم پريشان حسن جان
-
نام دگر عشق فقط نام حسن بود
مستىِ دلم از مى و از جام حسن بود
در دام حسينيم...نگو دام حسن بود
خورشيد طلوعش فقط از بام حسن بود
-
والله كه عالم شده حيران حسن جان
-
صد قبله فداى خم محراب نگاهش
صد حاتم طاعى بنِشسته سر راهش
ناهيد و زُحل ريخته از زلف سياهش
فرمانده ى ما اوست و ما عضو سپاهش
-
ما را بنويسيد غلامانِ حسن جان
-
خورشيدِ تماشايى آفاق على بود
اين آينه ى جذبه ى اخلاق على بود
در جنگ جمل نيروى خلاق على بود
در كل،حسن آئينه و مصداق على بود
-
مست است دلم از دم قرآن حسن جان
-
از حا ى حسن روى لبم پر ز عسل شد
با نام حسن هر سخنم نيز غزل شد
بين من و عقل و دل آشفته جدل شد
بنده ست!چرا پس به خداوند بدل شد؟؟
-
تصويب شد!عالم همه قربان حسن جان
-
انديشه ى ما بيشتر از حد خيال است
در هر نفس ما به خدا شوق وصال است
اى آنكه ميان سر تو جنگ و جدال است
با آل سعوديم كه گويند:محال است!!
-
يك روز بسازيم شبِستان حسن جان
-
اى گل پسر حضرت زهرا!به كه رفتى؟
اى دست به دامان تو دريا،به كه رفتى؟
اى صاحب اعجاز و كرم ها!به كه رفتى؟
ذهنم شده درگير كه آقا،به كه رفتى؟
-
مستيم..بده باده و پيمانه حسن جان
-
تو امر نما،جان به فدايت كنم آقا
هر روز خدا نیز هوایت کنم آقا
من بغض كنم..گريه برايت كنم آقا
با چشم پر از اشك صدايت كنم آقا
آن وقت بگويى كه اى جانِ حسن جان...
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_زینب_س
#ولادت
شروع می شود امشب غزل به نام علی
علی امام من است و منم غلام علی
محمد عربی مختصر بیان فرمود
علی تمام خدا و خدا تمام علی
ورودی حرم او نشان از این نکته ست
خدا قیام نموده به احترامِ علی
فدای هر سخنش که فقط بُود اعجاز
که خطبه های عقیله بُود کلام علی
وجاهتش به پدر رفته در کمالات است
دلیل خلقت ما عمه جان سادات است
تمام چرخ و فلک در مدار زینب بود
مدافع حرمش از تبار زینب بود
اگر که کاخ عدو شد خراب بر سر او
قسم به ذکر جلاله که کار زینب بود
کسی نبرد به سمت حرم نگاه حرام
چرا که آل علی در حصار زینب بود
هر آنچه ماند به جا از کرامت حسنین
قسم به عشق که آن یادگار زینب بود
همینکه گفت به معشوق خود بلی زینب
سپس به ما همگی گفت یاعلی،زینب
تویی همان که قیامت قیامتی دارد
همان که همچو علی نیز هیبتی دارد
هرآنکه دید تورا موقع اسارت تو
بیان نمود که این زن چه عزتی دارد
فقط به نام تو باید قسم دهد بانو
هرآنکه پیش خداوند حاجتی دارد
قسم دهد به خدا مستجاب خواهد شد
فدای نام شما که ابهتی دارد
خدا نگیرد از این دل تورا و لطفت را
ندیده ایم به جز دست تو محبت را
خداى عز و جل همدمِ دقايق توست
كلام حيدر كرار نطق ناطق توست
غبار چادر تو زينت حجاب شماست
سر شكسته ى توگوشه ى حقايق توست
تمام عالم و آدم هلاكه اربابند
خوشا به حال تويى كه حسين عاشق توست
امير كرب و بلا بوده اى تو بعد حسين
رياست حرم عشق از سوابق توست
-
ببخش حال مرا بین این قوافی نیست
هرآنچه گفته ام از تو هنوز کافی نیست
مقام و مرتبت تو كم از پيمبر نيست
كسى شبيه تو با مادرت برابر نيست
خدا كند كه مرا از قلم نيندازى
به روز حشر كه جز تو پناه ديگر نيست
كريمىِ تو يقين ارث از حسن دارد
از او كسى به سخاوت معتبر تر نيست
گريز شعر من اما اذان عاشوراست
بگو چرا خبرى از علىِ اكبر نيست؟
-
تمام ايل و تبارم فداى تو بانو
منم گداى گداى گداى تو بانو
-
براى تو دو سه خطى بگويم از دل و جان
دو باره حرف على شد!ببار اى باران
خدا براى كسى اينچنين نيارد كه
پسر به خاك و پدر در مقابلش حيران
صدا به خيمه رسيده بيايد اهل حرم
حسين چاره ندارد شده ست سرگردان
علىِ اكبر رعنا شده على اصغر
تنش چو برگ درختان زرد در آبان
حسين ناله زنان گفت با تو اى خواهر
كمك كن و على ام را به خيمه برگردان
حسين ماند و خجالت حسين مانده و غم
حسين ماند و تو و لشكرى ز نامحرم
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#ولادت
شروع می شود امشب غزل به نام علی
علی امام من است و منم غلام علی
محمد عربی مختصر بیان فرمود
علی تمام خدا و خدا تمام علی
ورودی حرم او نشان از این نکته ست
خدا قیام نموده به احترامِ علی
فدای هر سخنش که فقط بُود اعجاز
که خطبه های عقیله بُود کلام علی
وجاهتش به پدر رفته در کمالات است
دلیل خلقت ما عمه جان سادات است
تمام چرخ و فلک در مدار زینب بود
مدافع حرمش از تبار زینب بود
اگر که کاخ عدو شد خراب بر سر او
قسم به ذکر جلاله که کار زینب بود
کسی نبرد به سمت حرم نگاه حرام
چرا که آل علی در حصار زینب بود
هر آنچه ماند به جا از کرامت حسنین
قسم به عشق که آن یادگار زینب بود
همینکه گفت به معشوق خود بلی زینب
سپس به ما همگی گفت یاعلی،زینب
تویی همان که قیامت قیامتی دارد
همان که همچو علی نیز هیبتی دارد
هرآنکه دید تورا موقع اسارت تو
بیان نمود که این زن چه عزتی دارد
فقط به نام تو باید قسم دهد بانو
هرآنکه پیش خداوند حاجتی دارد
قسم دهد به خدا مستجاب خواهد شد
فدای نام شما که ابهتی دارد
خدا نگیرد از این دل تورا و لطفت را
ندیده ایم به جز دست تو محبت را
خداى عز و جل همدمِ دقايق توست
كلام حيدر كرار نطق ناطق توست
غبار چادر تو زينت حجاب شماست
سر شكسته ى توگوشه ى حقايق توست
تمام عالم و آدم هلاكه اربابند
خوشا به حال تويى كه حسين عاشق توست
امير كرب و بلا بوده اى تو بعد حسين
رياست حرم عشق از سوابق توست
-
ببخش حال مرا بین این قوافی نیست
هرآنچه گفته ام از تو هنوز کافی نیست
مقام و مرتبت تو كم از پيمبر نيست
كسى شبيه تو با مادرت برابر نيست
خدا كند كه مرا از قلم نيندازى
به روز حشر كه جز تو پناه ديگر نيست
كريمىِ تو يقين ارث از حسن دارد
از او كسى به سخاوت معتبر تر نيست
گريز شعر من اما اذان عاشوراست
بگو چرا خبرى از علىِ اكبر نيست؟
-
تمام ايل و تبارم فداى تو بانو
منم گداى گداى گداى تو بانو
-
براى تو دو سه خطى بگويم از دل و جان
دو باره حرف على شد!ببار اى باران
خدا براى كسى اينچنين نيارد كه
پسر به خاك و پدر در مقابلش حيران
صدا به خيمه رسيده بيايد اهل حرم
حسين چاره ندارد شده ست سرگردان
علىِ اكبر رعنا شده على اصغر
تنش چو برگ درختان زرد در آبان
حسين ناله زنان گفت با تو اى خواهر
كمك كن و على ام را به خيمه برگردان
حسين ماند و خجالت حسين مانده و غم
حسين ماند و تو و لشكرى ز نامحرم
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_زهرا_س
#فاطمیه
سکوت در شب تاریک خانه معنا بود
طلایه دار خدا سر به چاه تنها بود
نبود شاهد اشکش به غیر چهره ی ماه
به سینه غصه ی زهرا و همدمشم هم آه
کسی که وقت نمازش خدا سلامش کرد
بگو که بعد پیمبر که احترامش کرد؟
چه کرده اند که حالا نشسته در خانه؟
چه کرده اند که اشکش شده غریبانه؟
کسی که قلعه ی خیبر شکست با یک دست
چه کرده اند که در کوچه ها ز پا بنشست
چه کرده اند به کوچه؟کسی چه می داند
چه کرده اند که زهرا دگر نمی ماند
بلای جان علی تیغ ابن ملجم نیست
بلای جان علی دل شکستگی هم نیست
بلای جان علی داغ بودن میخ است
علی غریب ترین مرد طول تاریخ است
همان دمی که به خانه هجوم آوردند
کسی ندید که با همسرش چه ها کردند
همان جماعت پستی که نان او خوردند
چقدر همیه و آتش به پشت در بردند
به یاد روز غدیر و فدک چو افتادند
زدند همسر او را و پز به هم دادند
جماعتی که به دنیای خود گرفتارند
همیشه از علی و آل او طلب کارند
گذشت قصه ی کوچه به کربلا چو رسید
کسی صدای حسین غریب را نشنید
به دور قتله گهش هی برو بیا کردند
به قتل صبر سرش را ز تن جدا کردند
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#فاطمیه
سکوت در شب تاریک خانه معنا بود
طلایه دار خدا سر به چاه تنها بود
نبود شاهد اشکش به غیر چهره ی ماه
به سینه غصه ی زهرا و همدمشم هم آه
کسی که وقت نمازش خدا سلامش کرد
بگو که بعد پیمبر که احترامش کرد؟
چه کرده اند که حالا نشسته در خانه؟
چه کرده اند که اشکش شده غریبانه؟
کسی که قلعه ی خیبر شکست با یک دست
چه کرده اند که در کوچه ها ز پا بنشست
چه کرده اند به کوچه؟کسی چه می داند
چه کرده اند که زهرا دگر نمی ماند
بلای جان علی تیغ ابن ملجم نیست
بلای جان علی دل شکستگی هم نیست
بلای جان علی داغ بودن میخ است
علی غریب ترین مرد طول تاریخ است
همان دمی که به خانه هجوم آوردند
کسی ندید که با همسرش چه ها کردند
همان جماعت پستی که نان او خوردند
چقدر همیه و آتش به پشت در بردند
به یاد روز غدیر و فدک چو افتادند
زدند همسر او را و پز به هم دادند
جماعتی که به دنیای خود گرفتارند
همیشه از علی و آل او طلب کارند
گذشت قصه ی کوچه به کربلا چو رسید
کسی صدای حسین غریب را نشنید
به دور قتله گهش هی برو بیا کردند
به قتل صبر سرش را ز تن جدا کردند
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110