#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
ای داد بیداد از غریبی از اسیری
من روی بام قصرم و تو درمسیری
من مَردم اما پیش هر نامرد رفتم
آواره شب تا صبح با پادرد رفتم
چه زود عهد خویش را با ما شکستند
یاد حسن کردم نمازم را شکستند
نان تورا خوردند و دنبال یزیدند
مثل علی من را به هرکوچه کشیدند
این زخم لب این کاسه ها اصلا بهانه ست
من تشنگی را دوست دارم عاشقانه ست
اینها که میگفتند عبد خانه زادند
از شیعیان مخلص ابن زیادند
با چوب دستی زد به لبهای کبودم
اقا فقط من فکر لبهای تو بودم
اینقوم از کینه دلی لبریز دارند
در دستهاشان سنگهایی تیز دارند
دادم عقیقم را که فکر شر نباشند
تا بعد ازین دنبال انگشتر نباشند
خیلی مراقب باش این کوفه سراب است
هرکوچه اش مثل بنی هاشم عذاب است
پایین میوفتم تا که تو پایین نیوفتی
از بام می افتم که تو از زین نیوفتی
من شمر را دیدم که دنبال خطر بود
چشمم به آن خنجر که بسته بر کمر بود
آقا خلاصه من به جرم عشق مردم
یاد تنور افتادم اصلا نان نخوردم
#سید_پوریا_هاشمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
ای داد بیداد از غریبی از اسیری
من روی بام قصرم و تو درمسیری
من مَردم اما پیش هر نامرد رفتم
آواره شب تا صبح با پادرد رفتم
چه زود عهد خویش را با ما شکستند
یاد حسن کردم نمازم را شکستند
نان تورا خوردند و دنبال یزیدند
مثل علی من را به هرکوچه کشیدند
این زخم لب این کاسه ها اصلا بهانه ست
من تشنگی را دوست دارم عاشقانه ست
اینها که میگفتند عبد خانه زادند
از شیعیان مخلص ابن زیادند
با چوب دستی زد به لبهای کبودم
اقا فقط من فکر لبهای تو بودم
اینقوم از کینه دلی لبریز دارند
در دستهاشان سنگهایی تیز دارند
دادم عقیقم را که فکر شر نباشند
تا بعد ازین دنبال انگشتر نباشند
خیلی مراقب باش این کوفه سراب است
هرکوچه اش مثل بنی هاشم عذاب است
پایین میوفتم تا که تو پایین نیوفتی
از بام می افتم که تو از زین نیوفتی
من شمر را دیدم که دنبال خطر بود
چشمم به آن خنجر که بسته بر کمر بود
آقا خلاصه من به جرم عشق مردم
یاد تنور افتادم اصلا نان نخوردم
#سید_پوریا_هاشمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
قول سوغاتی به دخترها پدرها می دهند
گوشواره خواستن هاشان مرا ترسانده است
#موسی_علیمرادى
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
قول سوغاتی به دخترها پدرها می دهند
گوشواره خواستن هاشان مرا ترسانده است
#موسی_علیمرادى
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
از اعتبار حرمت گفتارهایشان
مغرب شکست بیعت بسیارهایشان
یک پیرزن فقط به سفیرت پناه داد
ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان؟
کوفه مرا ز روی تو شرمنده کرده است
سر می زنم ز غصه به دیوارهایشان
جای سلام ، بر دهنم مشت می زدند
اینجا همه عوض شده رفتارهایشان
محصول باغ ها همه خرج سپاه شد
از خار و سنگ پر شده انبارهایشان
خرما فروش یک شبه خنجر فروش شد
تغییر کرده کاسبی وکارهایشان
سکه شده فروختن چکمه هایشان
رونق گرفته دکه ی نجارهایشان
بر روی میخ جسم مرا پشت و رو زدند
لعنت به رسم کوفه و هنجارهایشان
اینجا سر برادر تو شرط بسته اند
غوغا شده میان کماندارهایشان
اینجا برای غارت خلخال و روسری
خرجین خریده اند نظردارهایشان
چوب حراج میخورد اینجا سرت ، نیا
با سنگ می رسند خریدارهایشان
پای عقیله را سر بازار وا مکن
خیلی بدند مردم بازارهایشان
#محمد_جواد_پرچمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
از اعتبار حرمت گفتارهایشان
مغرب شکست بیعت بسیارهایشان
یک پیرزن فقط به سفیرت پناه داد
ماندم چه شد تعارف و اصرارهایشان؟
کوفه مرا ز روی تو شرمنده کرده است
سر می زنم ز غصه به دیوارهایشان
جای سلام ، بر دهنم مشت می زدند
اینجا همه عوض شده رفتارهایشان
محصول باغ ها همه خرج سپاه شد
از خار و سنگ پر شده انبارهایشان
خرما فروش یک شبه خنجر فروش شد
تغییر کرده کاسبی وکارهایشان
سکه شده فروختن چکمه هایشان
رونق گرفته دکه ی نجارهایشان
بر روی میخ جسم مرا پشت و رو زدند
لعنت به رسم کوفه و هنجارهایشان
اینجا سر برادر تو شرط بسته اند
غوغا شده میان کماندارهایشان
اینجا برای غارت خلخال و روسری
خرجین خریده اند نظردارهایشان
چوب حراج میخورد اینجا سرت ، نیا
با سنگ می رسند خریدارهایشان
پای عقیله را سر بازار وا مکن
خیلی بدند مردم بازارهایشان
#محمد_جواد_پرچمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
اگرچه میهمانم،بسته شددرهابه روی من
بیاای طوعه امشب دربه روی میهمان واکن
اگرمیخواستی فرداببینی میهمانت را
بیابازارقصابان،تن بی سرتماشا کن
#حاج_علی_انسانی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
اگرچه میهمانم،بسته شددرهابه روی من
بیاای طوعه امشب دربه روی میهمان واکن
اگرمیخواستی فرداببینی میهمانت را
بیابازارقصابان،تن بی سرتماشا کن
#حاج_علی_انسانی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
جان من گشتی که من مبهوت جانانت شدم
سوختم در آتش عشقت پریشانت شدم
قبله گاه عشق بودی و پس از توحید ، من
اَشهَدَم را زیر لب گفتم مسلمانت شدم
کعبهء سیّار من در حلقهء طوف توام
بستم احرام جنون و مست پیمانت شدم
بی مدد از عشق باید خانه میماندم ، ولی
دست عشق آمد میان تابع به فرمانت شدم
کاش بودی تا ببینی سنگباران تنم
سنگباران جای زینب جای طفلانت شدم
از سر و چشم و لبم چون چشمه خون جاری شده
گر چه یک لشگر شدم ، سیل خروشانت شدم
بس که شیرین بود مردن در منای عاشقی
پیش تر از عید قربان من به قربانت شدم
#داریوش_جعفری
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
جان من گشتی که من مبهوت جانانت شدم
سوختم در آتش عشقت پریشانت شدم
قبله گاه عشق بودی و پس از توحید ، من
اَشهَدَم را زیر لب گفتم مسلمانت شدم
کعبهء سیّار من در حلقهء طوف توام
بستم احرام جنون و مست پیمانت شدم
بی مدد از عشق باید خانه میماندم ، ولی
دست عشق آمد میان تابع به فرمانت شدم
کاش بودی تا ببینی سنگباران تنم
سنگباران جای زینب جای طفلانت شدم
از سر و چشم و لبم چون چشمه خون جاری شده
گر چه یک لشگر شدم ، سیل خروشانت شدم
بس که شیرین بود مردن در منای عاشقی
پیش تر از عید قربان من به قربانت شدم
#داریوش_جعفری
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
بر کوچه های مرده ی این شهر جان بده
با عطر پرچمت دل ما را تکان بده
دنیا به جز تو سایه ی امنی نداشته ست
ما را به زیر سایه ی امنت مکان بده
#حسن_کردی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
#حضرت_علی_اکبر_ع
#محرم
با عطر پرچمت دل ما را تکان بده
دنیا به جز تو سایه ی امنی نداشته ست
ما را به زیر سایه ی امنت مکان بده
#حسن_کردی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
#حضرت_علی_اکبر_ع
#محرم
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
فعلا اگر چه ظاهراً خوب است هر چیز
اما پر از دلشوره و فکر و خیالم
اصلا اگر تنها بیایی که چه بهتر
من راستش دلواپس اهل و عیالم
از تو چه پنهان سر بازارش شلوغ است
اینجا نگاه مردهایش تند و تیز است
حس خوشایندی به این مردم ندارم
تنها بیا،اینجا پز چشمان هیز است
#محمد_کابلی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
فعلا اگر چه ظاهراً خوب است هر چیز
اما پر از دلشوره و فکر و خیالم
اصلا اگر تنها بیایی که چه بهتر
من راستش دلواپس اهل و عیالم
از تو چه پنهان سر بازارش شلوغ است
اینجا نگاه مردهایش تند و تیز است
حس خوشایندی به این مردم ندارم
تنها بیا،اینجا پز چشمان هیز است
#محمد_کابلی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
حنای عید میبندم به شوق روی دلدارم
حنای سرخ میبندم به روی دار میبارم
به آیینی که پایانش سرافرازیست پابندم
به لعل پاره و دستان بسته بین بازارم
در این بازار دیدم رونق سنگ و سنان و تیر
از این بازار آقا ، جان زینب سخت بیزارم
به روی دار رفتم با لب پاره ملالی نیست
ولی پیکی که دادم شد دلیل چشم خونبارم
میا کوفه برو سوی دگر جان علی ، مولا
که من هم از قرابت با علی اینجا گرفتارم
بر آن زلفی که زهرا شانه میزد گر چه دلتنگم
برو راه دگر بگذشته ام از شوق دیدارم
تو هرگز بر سر پایت نخواهی دید اینجا را
خیال راس بر نی میدهد بسیار آزارم
میا جان سه ساله جان زینب جان عباست
میا تا از سر نیزه نبینی بر سر دارم
از این بالا فضای شهر را هر بار میبینم
به یاد زینبت ذکر میا کوفه به لب دارم
#داریوش_جعفری
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
حنای عید میبندم به شوق روی دلدارم
حنای سرخ میبندم به روی دار میبارم
به آیینی که پایانش سرافرازیست پابندم
به لعل پاره و دستان بسته بین بازارم
در این بازار دیدم رونق سنگ و سنان و تیر
از این بازار آقا ، جان زینب سخت بیزارم
به روی دار رفتم با لب پاره ملالی نیست
ولی پیکی که دادم شد دلیل چشم خونبارم
میا کوفه برو سوی دگر جان علی ، مولا
که من هم از قرابت با علی اینجا گرفتارم
بر آن زلفی که زهرا شانه میزد گر چه دلتنگم
برو راه دگر بگذشته ام از شوق دیدارم
تو هرگز بر سر پایت نخواهی دید اینجا را
خیال راس بر نی میدهد بسیار آزارم
میا جان سه ساله جان زینب جان عباست
میا تا از سر نیزه نبینی بر سر دارم
از این بالا فضای شهر را هر بار میبینم
به یاد زینبت ذکر میا کوفه به لب دارم
#داریوش_جعفری
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
#شهادت
نوشته ام که بیایی ولی پشیمانم
چه بود حکمت این آمدن؟نمی دانم..
چه بود قصه ی آن نامه ها و زاری ها؟
ز کار مردم کوفه،حسین!حیرانم
تو عازمی و سفیرت به جای استقبال
غریب و بی کس و تنها و دل پریشانم
فقط نه اینکه دلم را شکست،نامردی
به ضرب مشت و لگدها شکست دندانم
حرامزاده ی مرجانه افترا زده است
که خارجی ام و از قشر نامسلمانم
شکسته باد دهانش،به تو اهانت کرد
بریده باد زبانش که داد دشنامم
-
دلم برای تو و خانواده ات تنگ است
نیا به کوفه عزیزم،که شهرنیرنگ است
-
تو عازمی و از این ماجرا خبر دارند
به جای گل،همه شمشیر بر کمر دارند
شنیده اند که اکبر کنار تو راهیست
شنیده اند و به دستان خود تبر دارند
بگو به ماه حرم،جان من مراقب باش
به چشم های علمدار تو نظر دارند
تورا به گندم و سکه فروختند آقا
به جای عشق،علاقه به سیم و زر دارند
برای کشتن تو هم قسم شدند آقا
برای ذبح سرت نقشه ها به سر دارند
-
خدا بخیر کند لحظه ای که بدحالی
اسیر شمر و سنانی..ذبیح گودالی
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شهادت
نوشته ام که بیایی ولی پشیمانم
چه بود حکمت این آمدن؟نمی دانم..
چه بود قصه ی آن نامه ها و زاری ها؟
ز کار مردم کوفه،حسین!حیرانم
تو عازمی و سفیرت به جای استقبال
غریب و بی کس و تنها و دل پریشانم
فقط نه اینکه دلم را شکست،نامردی
به ضرب مشت و لگدها شکست دندانم
حرامزاده ی مرجانه افترا زده است
که خارجی ام و از قشر نامسلمانم
شکسته باد دهانش،به تو اهانت کرد
بریده باد زبانش که داد دشنامم
-
دلم برای تو و خانواده ات تنگ است
نیا به کوفه عزیزم،که شهرنیرنگ است
-
تو عازمی و از این ماجرا خبر دارند
به جای گل،همه شمشیر بر کمر دارند
شنیده اند که اکبر کنار تو راهیست
شنیده اند و به دستان خود تبر دارند
بگو به ماه حرم،جان من مراقب باش
به چشم های علمدار تو نظر دارند
تورا به گندم و سکه فروختند آقا
به جای عشق،علاقه به سیم و زر دارند
برای کشتن تو هم قسم شدند آقا
برای ذبح سرت نقشه ها به سر دارند
-
خدا بخیر کند لحظه ای که بدحالی
اسیر شمر و سنانی..ذبیح گودالی
#آرمان_صائمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
ترسم این نیست سفیر تو سر دار رود!
ترسم این است رقیه سر بازار رود
کوهی از سنگ، سر بام ببینی چه کنم !؟
دخترت را ملاعام ببینی چه کنم !؟
ترسم این است به دل کینه تلنبار کنند
خواهرت را دم دروازه گرفتار کنند
با دلی خون شده اش بعد ببینی چه کنم !؟
هم کلام پسر سعد ببینی چه کنم !؟
راضی ام از تن من جامه به غارت ببرند
راضی ام دختر من را به اسارت ببرند
راضی ام طعنه به من عالم و آدم بزند
راضی ام حرمله با تیر به چشمم بزند
در عوض، مجلس اغیار نیاید زینب
بین انظار به اجبار نیاید زینب
من خجالت زده ام بابت فردا ، ای داد
جگرم سوخت جگر گوشه ی زهرا ، ای داد
جگرم سوخت جگر گوشه ی زهرا برگرد
بابت کشتن تو آمده فتوا ، برگرد
چه بلاها که سر نامه برت آوردند !؟
یادم آمد چه به روز پدرت آوردند
من نوشتم که بیایی، همه تقصیر من است
تشنگی پسر فاطمه تقصیر من است
مادرت فاطمه گیرم که مرا هم بخشید
من خودم را سر آن نامه نخواهم بخشید
چه بگویم !؟ که در این بغض سخن می ماند
تن عریان تو بی غسل و کفن می ماند
وای از این داغ ! نگفته کمرم می شکند !
حرمت محترم اهل حرم می شکند
#وحید_قاسمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
ترسم این نیست سفیر تو سر دار رود!
ترسم این است رقیه سر بازار رود
کوهی از سنگ، سر بام ببینی چه کنم !؟
دخترت را ملاعام ببینی چه کنم !؟
ترسم این است به دل کینه تلنبار کنند
خواهرت را دم دروازه گرفتار کنند
با دلی خون شده اش بعد ببینی چه کنم !؟
هم کلام پسر سعد ببینی چه کنم !؟
راضی ام از تن من جامه به غارت ببرند
راضی ام دختر من را به اسارت ببرند
راضی ام طعنه به من عالم و آدم بزند
راضی ام حرمله با تیر به چشمم بزند
در عوض، مجلس اغیار نیاید زینب
بین انظار به اجبار نیاید زینب
من خجالت زده ام بابت فردا ، ای داد
جگرم سوخت جگر گوشه ی زهرا ، ای داد
جگرم سوخت جگر گوشه ی زهرا برگرد
بابت کشتن تو آمده فتوا ، برگرد
چه بلاها که سر نامه برت آوردند !؟
یادم آمد چه به روز پدرت آوردند
من نوشتم که بیایی، همه تقصیر من است
تشنگی پسر فاطمه تقصیر من است
مادرت فاطمه گیرم که مرا هم بخشید
من خودم را سر آن نامه نخواهم بخشید
چه بگویم !؟ که در این بغض سخن می ماند
تن عریان تو بی غسل و کفن می ماند
وای از این داغ ! نگفته کمرم می شکند !
حرمت محترم اهل حرم می شکند
#وحید_قاسمی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
آن روزهای خوب کنار حبیب بود
این روزهای آخر عمرش غریب بود
از آن جماعتی که به پابوسش آمدند
یک تن نمانده بود خدایا عجیب بود
در روضهاش برای علی گریه میکنم
در مرکز خلافت مولا غریب بود
مضطر شد آنقدر که به دیوار سر گذاشت
“آقا میا”ی او دم اَمَّن یُجیب بود
گاهی زنان غیورتر از مرد میشوند
چون طوعهای که بین لئيمان نجیب بود
سر روی بام و تن پی مرکب به کوچهها
این هم حکایتی ز فراز و نشیب بود
دیدند روی خاک، سری غلط میخورد
القصه اولین سر خَدُّالتَّريب بود
آویزهی قنارهی قصابها تنش
عیسای کوفه آخر کارش صلیب بود
#سیدمیلادحسنی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
آن روزهای خوب کنار حبیب بود
این روزهای آخر عمرش غریب بود
از آن جماعتی که به پابوسش آمدند
یک تن نمانده بود خدایا عجیب بود
در روضهاش برای علی گریه میکنم
در مرکز خلافت مولا غریب بود
مضطر شد آنقدر که به دیوار سر گذاشت
“آقا میا”ی او دم اَمَّن یُجیب بود
گاهی زنان غیورتر از مرد میشوند
چون طوعهای که بین لئيمان نجیب بود
سر روی بام و تن پی مرکب به کوچهها
این هم حکایتی ز فراز و نشیب بود
دیدند روی خاک، سری غلط میخورد
القصه اولین سر خَدُّالتَّريب بود
آویزهی قنارهی قصابها تنش
عیسای کوفه آخر کارش صلیب بود
#سیدمیلادحسنی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
امواج طوفانی به جان ساحل افتاد
ای رود جاری! سمت این دریا نیایی
نامه نوشتم که بیا..،امن است کوفه!
ای کاش دستم می شکست آقا..،نیایی
چشم ترِ امروز من از بی کسی نیست
من سوگوارِ آهِ فردای تو هستم
دندان مسلم را شکسته سنگ کینه...
دلواپس دندان زیبای تو هستم
نرخ حیا بسیار ناچیز است در شهر
پای دو دِرهَم آبرو را می فروشند
این قومِ در ظاهر مسلمان فکر عِیش اند...
دین خدا را هم به دنیا می فروشند
مانند بابایت علی در هرگذرگاه
بی حرمتی از کوفیان پست دیدم
گفتم که ای وای از دهانت..،گریه کردم
تا نیزه ای دست سنان مست دیدم
میخانهها از لات های مست پُر شد
دور اراذل های مِیخوارش شلوغ است
پیران اینجا هم خیال جنگ دارند
خیلی سرِ نجار بازارش شلوغ است
تمرین تیراندازها با مشک آب است
خیلی سفارش کن یل آب آورت را
این حرمله بدجور تیر انداز خوبی است...
حتماً بپوشانی گلوی اصغرت را
کوفه برای اکبرت نقشه کشیده
یک بی مُرُوَّت گرز سنگینی خریده
جانم به قربان سرت..،امروز دیدم
خولی سربازار خُورجینی خریده
به همسران پابه ماه خویش..،مردان
با روسریها..،گاهواره قول دادند
این نامسلمان ها به دختربچه هاشان
انگشتری و گوشواره قول دادند
فکر و خیال شهر جانم را گرفته
اندیشه ی مسموم دارد کوچه هایش
اهل و عیالت نیاور کوفه آقا
خیلی نگاه شوم دارد کوچه هایش
" بُغضً لِحِیدر "..،این چُنین پیداست گویا
از کینه ی بابات مالامال هستند
این ها برای ذبح تو برنامه دارند
اینها به فکر کَندَن گودال هستند
آن خنجر کُندی که دست شمر دیدم...
از حنجرت چیزی نمی ماند عزیزم
آن نعل هایی که به سُم اسب بستند...
از پیکرت چیزی نمی ماند عزیزم
#بردیا_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
امواج طوفانی به جان ساحل افتاد
ای رود جاری! سمت این دریا نیایی
نامه نوشتم که بیا..،امن است کوفه!
ای کاش دستم می شکست آقا..،نیایی
چشم ترِ امروز من از بی کسی نیست
من سوگوارِ آهِ فردای تو هستم
دندان مسلم را شکسته سنگ کینه...
دلواپس دندان زیبای تو هستم
نرخ حیا بسیار ناچیز است در شهر
پای دو دِرهَم آبرو را می فروشند
این قومِ در ظاهر مسلمان فکر عِیش اند...
دین خدا را هم به دنیا می فروشند
مانند بابایت علی در هرگذرگاه
بی حرمتی از کوفیان پست دیدم
گفتم که ای وای از دهانت..،گریه کردم
تا نیزه ای دست سنان مست دیدم
میخانهها از لات های مست پُر شد
دور اراذل های مِیخوارش شلوغ است
پیران اینجا هم خیال جنگ دارند
خیلی سرِ نجار بازارش شلوغ است
تمرین تیراندازها با مشک آب است
خیلی سفارش کن یل آب آورت را
این حرمله بدجور تیر انداز خوبی است...
حتماً بپوشانی گلوی اصغرت را
کوفه برای اکبرت نقشه کشیده
یک بی مُرُوَّت گرز سنگینی خریده
جانم به قربان سرت..،امروز دیدم
خولی سربازار خُورجینی خریده
به همسران پابه ماه خویش..،مردان
با روسریها..،گاهواره قول دادند
این نامسلمان ها به دختربچه هاشان
انگشتری و گوشواره قول دادند
فکر و خیال شهر جانم را گرفته
اندیشه ی مسموم دارد کوچه هایش
اهل و عیالت نیاور کوفه آقا
خیلی نگاه شوم دارد کوچه هایش
" بُغضً لِحِیدر "..،این چُنین پیداست گویا
از کینه ی بابات مالامال هستند
این ها برای ذبح تو برنامه دارند
اینها به فکر کَندَن گودال هستند
آن خنجر کُندی که دست شمر دیدم...
از حنجرت چیزی نمی ماند عزیزم
آن نعل هایی که به سُم اسب بستند...
از پیکرت چیزی نمی ماند عزیزم
#بردیا_محمدی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
همهجا جار زدم آبرویم را نبرید
سر به دیوار زدم آبرویم را نبرید
شرمگینِ غمِ تو اشک سرازیرِ من است
همهجا جار زدم آی که تقصیر من است
کاش میشد که بگویم که کجایی ایکاش
و از این فاصله نالم که نیایی ایکاش
دستم از پشت که بستند به من خندیدند
شانهام را که شکستند به من خندیدند
چشم صیاد به چشمان ترم بود که زد
پیش جلاد دلم یاد حرم بود که زد
از روی بام نگاهم به سوی شام اُفتاد
پیکرم بعد سرم از لبهی بام اُفتاد
پیکرم خورد زمین فاطمه نالید حسین
سرِ من رو به سوی قافله غلطید حسین
سوختم بسکه نمک بر جگری پاره زدند
بدنم را سر بازار به قناره زدند
بدنم ماند و غمی تازه... سرم را بردند
میخورد تاب به دروازه... سرم را بردند
دیدی آخر که به کارم گره اُفتاد ای داد
سرِ من را به سوی شام فرستاد ای داد
من تمامیِ مسیرِ اُسرا را دیدم
کربلا کوفه و شام و شهدا را دیدم
قبلِ تو آمدهام شام بگویم نزنید
سر هر کوچه و هر بام بگویم نزنید
نالهام در دلِ شامات امان از زینب
پشت دروازهی ساعات امان از زینب
آتش و خار و خس و سنگ و سنان را دیدم
معجر سوختهی دخترکان را دیدم
گیسویی را دو سه تا چنگ عوض کرد حسین
چهرات را اثر سنگ عوض کرد حسین
تیغ و تیر و غضب و قهر، خدا رحم کند
لشگری رفته از این شهر، خدا رحم کند
لشگری رفته که با پیرهنت برگردد
رفته همراهِ عقیقِ یمنت برگردد
آمدم شام بگویم که سرم مال شما
گیسویم پیشکش پنجهی اطفال شما
لب و دندان من اینجاست مرتب بزنید
خیزران را ولی ای قوم به زینب نزنید
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
همهجا جار زدم آبرویم را نبرید
سر به دیوار زدم آبرویم را نبرید
شرمگینِ غمِ تو اشک سرازیرِ من است
همهجا جار زدم آی که تقصیر من است
کاش میشد که بگویم که کجایی ایکاش
و از این فاصله نالم که نیایی ایکاش
دستم از پشت که بستند به من خندیدند
شانهام را که شکستند به من خندیدند
چشم صیاد به چشمان ترم بود که زد
پیش جلاد دلم یاد حرم بود که زد
از روی بام نگاهم به سوی شام اُفتاد
پیکرم بعد سرم از لبهی بام اُفتاد
پیکرم خورد زمین فاطمه نالید حسین
سرِ من رو به سوی قافله غلطید حسین
سوختم بسکه نمک بر جگری پاره زدند
بدنم را سر بازار به قناره زدند
بدنم ماند و غمی تازه... سرم را بردند
میخورد تاب به دروازه... سرم را بردند
دیدی آخر که به کارم گره اُفتاد ای داد
سرِ من را به سوی شام فرستاد ای داد
من تمامیِ مسیرِ اُسرا را دیدم
کربلا کوفه و شام و شهدا را دیدم
قبلِ تو آمدهام شام بگویم نزنید
سر هر کوچه و هر بام بگویم نزنید
نالهام در دلِ شامات امان از زینب
پشت دروازهی ساعات امان از زینب
آتش و خار و خس و سنگ و سنان را دیدم
معجر سوختهی دخترکان را دیدم
گیسویی را دو سه تا چنگ عوض کرد حسین
چهرات را اثر سنگ عوض کرد حسین
تیغ و تیر و غضب و قهر، خدا رحم کند
لشگری رفته از این شهر، خدا رحم کند
لشگری رفته که با پیرهنت برگردد
رفته همراهِ عقیقِ یمنت برگردد
آمدم شام بگویم که سرم مال شما
گیسویم پیشکش پنجهی اطفال شما
لب و دندان من اینجاست مرتب بزنید
خیزران را ولی ای قوم به زینب نزنید
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
غریبانه قدم میزد میان کوچه ها تنها
سفیر افتاد بین کوفیان بی وفا تنها
نماز خویش را خواند و نگاهی پشت سر انداخت
نمیشد باورش خوانده ست تعقیبات را تنها
به جز آن زن که مردانه رسید و میزبانش شد
رها کردند مسلم را غریب و آشنا تنها
دلش میخواست بهر دلبرش پیغام بفرستد
میا کوفه اگرهم آمدی تنها بیا تنها
...
بمیرم ای عزیز فاطمه در گودی گودال
تو ماندی و سنان و زجر و شمر بی حیا تنها
سر پیراهنت دعوا شد اما راس پاکت را
سرفرصت رسید و ذبح کردَش از قفا تنها
یکی تیر و یکی تیغ و یکی سنگ و یکی نیزه
شنیدم پیرمردی گفت من دارم عصا تنها
چه سرهایی که روی نیزه ها سر برد طاقت را
چه تن هایی که جا ماندند زیر دست و پا تنها
بمیرم آنکه آدم آن که عالم زیر دینش بود
از این دنیا نصیبش شد فقط یک بوریا تنها
#محمود_یوسفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
غریبانه قدم میزد میان کوچه ها تنها
سفیر افتاد بین کوفیان بی وفا تنها
نماز خویش را خواند و نگاهی پشت سر انداخت
نمیشد باورش خوانده ست تعقیبات را تنها
به جز آن زن که مردانه رسید و میزبانش شد
رها کردند مسلم را غریب و آشنا تنها
دلش میخواست بهر دلبرش پیغام بفرستد
میا کوفه اگرهم آمدی تنها بیا تنها
...
بمیرم ای عزیز فاطمه در گودی گودال
تو ماندی و سنان و زجر و شمر بی حیا تنها
سر پیراهنت دعوا شد اما راس پاکت را
سرفرصت رسید و ذبح کردَش از قفا تنها
یکی تیر و یکی تیغ و یکی سنگ و یکی نیزه
شنیدم پیرمردی گفت من دارم عصا تنها
چه سرهایی که روی نیزه ها سر برد طاقت را
چه تن هایی که جا ماندند زیر دست و پا تنها
بمیرم آنکه آدم آن که عالم زیر دینش بود
از این دنیا نصیبش شد فقط یک بوریا تنها
#محمود_یوسفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
#شب_اول_محرم
هوا هوای غم است و هوای خونجگری
به هر طرف که نظر می کنم تو در نظری
ز عشق گفتم و این شهر در به رویم بست
همیشه عاقبت عاشقی است دربدری
به مسجدی که امام جماعتش بودم
نماز مغرب من شد اقامه یک نفری
دوباره نامه نوشتم برای تو اما
به غیر آه ندامت نبود نامه بری
تو احتیاج نداری به نامه مسلم
که بهتر از همه از حال کوفه با خبری
به هر طریق تو آخر به کوفه می آیی
در این مسیر به جز عشق را نمی نگری
بیاور اکبر خود را که کوفیان بینند
در این مسیر کنار خودِ پیامبری
بیاور اصغر خود را که با شهادت او
ز کوفیان ریاکار آبرو ببری
جمل به پاکن و همراه خویش قاسم را
به سوی رزم بیاور برای جلوه گری
ولی فدای تو گردم میار زینب را
که شهر پر شده از مردمان خیره سری
کسی به خواهرت اینجا محل نخواهد داد
اگرچه می گذرد از محله پدری
از این مسیر گذر می کند، عجب گذری
به سوی شام سفر می کند، عجب سفری
#علی_ذوالقدر
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شب_اول_محرم
هوا هوای غم است و هوای خونجگری
به هر طرف که نظر می کنم تو در نظری
ز عشق گفتم و این شهر در به رویم بست
همیشه عاقبت عاشقی است دربدری
به مسجدی که امام جماعتش بودم
نماز مغرب من شد اقامه یک نفری
دوباره نامه نوشتم برای تو اما
به غیر آه ندامت نبود نامه بری
تو احتیاج نداری به نامه مسلم
که بهتر از همه از حال کوفه با خبری
به هر طریق تو آخر به کوفه می آیی
در این مسیر به جز عشق را نمی نگری
بیاور اکبر خود را که کوفیان بینند
در این مسیر کنار خودِ پیامبری
بیاور اصغر خود را که با شهادت او
ز کوفیان ریاکار آبرو ببری
جمل به پاکن و همراه خویش قاسم را
به سوی رزم بیاور برای جلوه گری
ولی فدای تو گردم میار زینب را
که شهر پر شده از مردمان خیره سری
کسی به خواهرت اینجا محل نخواهد داد
اگرچه می گذرد از محله پدری
از این مسیر گذر می کند، عجب گذری
به سوی شام سفر می کند، عجب سفری
#علی_ذوالقدر
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
می گرید امشب باز حتی پیکر کوفه
عطر علی پیچیده در سر تا سر کوفه
مثل امیرالمومنین تنها ست مسلم در
پس کوچه های ساکت و کور و کر کوفه
وقتی که در ها روی مهمان بسته باشد پس
می نالد از این غصه دیوار و درِ کوفه
تقدیر مسلم نیست خاک کربلا اما
قسمت شده باشد یل رزم آور کوفه
وقتی که مسلم می شود محصور در آتش
ارباب سهمش می شودخاکسترِ کوفه
وقتی که مسلم تشنه لب جان می دهد یعنی
لب تشنه کشتن هست تیر آخر کوفه
می گفت مسلم لحظه جان دادنش: برگرد
ای میهمان بی کس و بی یاور کوفه
هم می برند انگشت و هم انگشترت را آه
مردانِ از نامرد بی مذهب تر کوفه
روزی به آتش می کشد کوفی خیامت را
آتش ببارد کاش پس روی سر کوفه
#عباس_گودرزی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
می گرید امشب باز حتی پیکر کوفه
عطر علی پیچیده در سر تا سر کوفه
مثل امیرالمومنین تنها ست مسلم در
پس کوچه های ساکت و کور و کر کوفه
وقتی که در ها روی مهمان بسته باشد پس
می نالد از این غصه دیوار و درِ کوفه
تقدیر مسلم نیست خاک کربلا اما
قسمت شده باشد یل رزم آور کوفه
وقتی که مسلم می شود محصور در آتش
ارباب سهمش می شودخاکسترِ کوفه
وقتی که مسلم تشنه لب جان می دهد یعنی
لب تشنه کشتن هست تیر آخر کوفه
می گفت مسلم لحظه جان دادنش: برگرد
ای میهمان بی کس و بی یاور کوفه
هم می برند انگشت و هم انگشترت را آه
مردانِ از نامرد بی مذهب تر کوفه
روزی به آتش می کشد کوفی خیامت را
آتش ببارد کاش پس روی سر کوفه
#عباس_گودرزی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
#شب_اول_محرم
خستهام خسته در این شهرِ مسلمان کُشها
میهمانیم به مهمانیِ مهمان کُشها
من دعا کردهام اما به اجابت نرسید
هِی نوشتم که نیا حیف جوابت نرسید
فکرِ آوارگیات بُرده توانم چهکنم
آه ؛ شرمندهترین مردِ جهانم چهکنم
یک نفر نیست که گیرد پَرِ طفلانِ مرا
روی دامان بگذارد سرِ طفلانِ مرا
هیچکس نیست که بر این سه نفر جا بدهد
لااقل کاسهی آبی به لبِ ما بدهد
خواب دیدم نفَسِ خواهرشان خواهد رفت
بعدِ من بر لبِ آبی سرشان خواهد رفت
کاش از دور نبینند به دام اُفتادم
دست بسته پُرِ خون از لبِ بام اُفتادم
کاش با باد در این لحظه که سرگردانم
رویِ دروازه نبینند که آویزانم
همهی اهل و عیالم به فدایت برگرد
بچههایم شود آواره به جایت برگرد
آنقدر فکرِ تو هستم که بهم ریختهام
پای قنّاره ببین زیر قدم ریختهام
خواستم نامه نویسم که بمان حیف نشد
یا صدایم برسد گریهکنان حیف نشد
نامه با اشک نوشتم بفرستم دیدم
بِینِ راهی و تو را نیست نشان حیف نشد
رفتهام خانه به خانه زدهام رو ، شاید
که بمانند سرِ بیعتشان حیف نشد
آمدم داد زنم حرمله با شمر رسید
خنجری آمده با تیر و کمان حیف نشد
کاش میگفتم از اول که در این حلقهی چشم
دخترانِ تو ندارند امان حیف نشد
نفَسم بُرد زمین خوردم و گفتم گویم
میزند از نفَسَت خون فوران حیف نشد
تیغ را بر لبِ من زد که نگویم برگرد
چکمهای بر لبم آمد که نگویم برگرد
به دهانم زد و دندان مرا ریخت بهم
یادِ طفلِ تو گریبانِ مرا ریخت بهم
شعله از بام سرم ریخت سرم را سوزاند
ناسزا گفت حرامی جگرم را سوزند
ناسزا گفت و دلم گفت امان از زینب
مُسلمات زیرِ قدم گفت امان از زینب
وای از زینب اگر شهر به حالت خندد
آنکه خندید به حالم به عیالت خندد
ای پریشانِ غمت مویِ سرِ دخترکم
جای من حدست بکش رویِ سرِ دخترکم
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شب_اول_محرم
خستهام خسته در این شهرِ مسلمان کُشها
میهمانیم به مهمانیِ مهمان کُشها
من دعا کردهام اما به اجابت نرسید
هِی نوشتم که نیا حیف جوابت نرسید
فکرِ آوارگیات بُرده توانم چهکنم
آه ؛ شرمندهترین مردِ جهانم چهکنم
یک نفر نیست که گیرد پَرِ طفلانِ مرا
روی دامان بگذارد سرِ طفلانِ مرا
هیچکس نیست که بر این سه نفر جا بدهد
لااقل کاسهی آبی به لبِ ما بدهد
خواب دیدم نفَسِ خواهرشان خواهد رفت
بعدِ من بر لبِ آبی سرشان خواهد رفت
کاش از دور نبینند به دام اُفتادم
دست بسته پُرِ خون از لبِ بام اُفتادم
کاش با باد در این لحظه که سرگردانم
رویِ دروازه نبینند که آویزانم
همهی اهل و عیالم به فدایت برگرد
بچههایم شود آواره به جایت برگرد
آنقدر فکرِ تو هستم که بهم ریختهام
پای قنّاره ببین زیر قدم ریختهام
خواستم نامه نویسم که بمان حیف نشد
یا صدایم برسد گریهکنان حیف نشد
نامه با اشک نوشتم بفرستم دیدم
بِینِ راهی و تو را نیست نشان حیف نشد
رفتهام خانه به خانه زدهام رو ، شاید
که بمانند سرِ بیعتشان حیف نشد
آمدم داد زنم حرمله با شمر رسید
خنجری آمده با تیر و کمان حیف نشد
کاش میگفتم از اول که در این حلقهی چشم
دخترانِ تو ندارند امان حیف نشد
نفَسم بُرد زمین خوردم و گفتم گویم
میزند از نفَسَت خون فوران حیف نشد
تیغ را بر لبِ من زد که نگویم برگرد
چکمهای بر لبم آمد که نگویم برگرد
به دهانم زد و دندان مرا ریخت بهم
یادِ طفلِ تو گریبانِ مرا ریخت بهم
شعله از بام سرم ریخت سرم را سوزاند
ناسزا گفت حرامی جگرم را سوزند
ناسزا گفت و دلم گفت امان از زینب
مُسلمات زیرِ قدم گفت امان از زینب
وای از زینب اگر شهر به حالت خندد
آنکه خندید به حالم به عیالت خندد
ای پریشانِ غمت مویِ سرِ دخترکم
جای من حدست بکش رویِ سرِ دخترکم
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#شب_اول_محرم
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
ای آبرودار آبرویم را که بردند
آقا زبانم لال گفتم که بیا...، نه
برگرد شهرِ مادرت آوارهی من
هرچیز اینجا میشود پیدا وفا نه
سیلی اول را به من زد زجر ، یعنی
با هرکه میآیی بیا با بچهها نه
زد بر دهانم ریخت دندانم در این ظرف...
گفتم تحمل کردم اما ناسزا نه
خنجر، تبر، سنگ، آتش و شمشیر و نیزه
از هرچه گفتم خوردهام اما عصا نه
دیشب دعا کردم برای شیرخوارت
هرجا که میآید بیاید کربلا نه
هِی رو زدم بر حرمله بی فایده بود
گفتم بزن با تیر من را بچه را نه
باید دهاتیها برای تو ببافند
چندین عبا اما عزیزم بوریا نه
این آخرین حرف است آقا پیش زینب
تنها بزن ناله کنارش... دست و پا نه
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110
#حضرت_مسلم_ابن_عقیل_ع
ای آبرودار آبرویم را که بردند
آقا زبانم لال گفتم که بیا...، نه
برگرد شهرِ مادرت آوارهی من
هرچیز اینجا میشود پیدا وفا نه
سیلی اول را به من زد زجر ، یعنی
با هرکه میآیی بیا با بچهها نه
زد بر دهانم ریخت دندانم در این ظرف...
گفتم تحمل کردم اما ناسزا نه
خنجر، تبر، سنگ، آتش و شمشیر و نیزه
از هرچه گفتم خوردهام اما عصا نه
دیشب دعا کردم برای شیرخوارت
هرجا که میآید بیاید کربلا نه
هِی رو زدم بر حرمله بی فایده بود
گفتم بزن با تیر من را بچه را نه
باید دهاتیها برای تو ببافند
چندین عبا اما عزیزم بوریا نه
این آخرین حرف است آقا پیش زینب
تنها بزن ناله کنارش... دست و پا نه
#حسن_لطفی
#مـــــــــــــــےکده
🍇 @Aliabotorab110