زائران نیابتی ۱۷۹
133 subscribers
268 photos
221 videos
33 files
49 links
به لطف مادر سادات
و به همت شمانیکوکار محترم
برآنیم حسرت ديدار بين الحرمين بر دلها نماند!
ان شاالله
.
با عضويتِ كانال درثواب زيارتِ زائران نيابتي شريك شوید
.
.
ارتباط با ادمین:
🆔️ @zaeran_admin
09125751585
.
لینک اینستاگرام:
instagram.com/zaeranniabati
Download Telegram
#دلنوشته

کربلا، لطف اقا امام مجتبی...
قسمت دوم


همسرم بیشتر از ده بار گفته بود تو کانال #زائران_نیابتی که توی هیأت اعلام کردن، #عضو بشو. اسمت رو بگو شاید...
اون خودش عضو شده بود و یکی دوباری هم مبلغی واریز کرده بود؛
اما راجع به کربلا رفتنِ من که میگفت، تو دلم می‌گفتم الهی بمیرم واسه سادگیت من ازین شانس ها ندارم که ارباب منو الان و اینطوری بطلبه!
هربار که می‌پرسید می‌گفتم واااااای یادم رفت چشم انجام میدم چشم.

یکی دو شب به #اربعین تو اوج سختیِ مالی یه مبلغ خیییییییلی کم به نیت مراسم اقام امام حسن کنار گذاشتم.
اونقدر کم که روم نمیشد به کسی بدم و بگم نذر آقامه تا اینکه تو تلگرام خوندم هرکس برای کسی که راهیِ زیارت اربابه پولی بده چندین برابرش برمیگرده و...

یهو یاد کانال #زائران_نیابتی افتادم که شب قبلش همسرم داشت یکی از #متن ها رو بلند برام میخوند...
کانال رو باز کردم و همون مبلغ ناچیز رو ریختم به حساب.
با کلی خجالت از بابت کمی پول و اینکه الان بهم میخندن، به ادمین پیام دادم. آخر پیامم هم برای اینکه من و پدر و مادر مریضم رو اونطرف دعا کنن و شاید برای شفاشون یه فرجی بشه نوشتم:

«هدیه به نیت کریم اهل بیت آقام امام حسن مجتبی ع برای زائران برادرش حضرت ارباب سیدالشهداء ع
التماس دعا برای ما کربلا نرفته ها»

و اشکهام دوباره چشمامو تار کرد...
یکی به پیامم جواب داد و محترمانه تشکر کرد و پرسید
مگه شما تا حالا کربلا نرفتید؟!
گفتم نه😔
گفت ان‌شاءالله میرید...

تو دلم گفتم من که نه کاش #قسمت مادرم بشه مادرم خیلی تنها و مریضه...
خیلی ساله که حسرت زیارت ارباب به دلشه و چندباری هم #پس_انداز کرده ولی هربار مجبور شده پس اندازش رو خرج کنه و قسمتش نشده...
گفتم یا امام حسین نخواه که عاشقت #حسرت به دل بمونه صداش کن...

و این شد اولین قدم کرامت مولام آقا امام حسن مجتبی برای من و زیارت برادرش حضرت ارباب سیدالشهداء علیه السلام...


🌸 @zaeranniabati 🌸
#دلنوشته

کربلا، لطف اقا امام مجتبی...
قسمت سوم


حالا که به اون روزا فکر می‌کنم و دارم #خاطرات اون روزا رو براتون می‌نویسم توی یه رؤیام، رؤیای سفر، رؤیای دیدن سرزمینی که یه روزی حتی تو خوابم نمیدیدم؛
ولی حالا تو این روزا و وسط اینهمه شلوغی و گرفتاری قسمتم شده توش پا بذارم و به خاک پاکش #سجده کنم...

#حسرت میخوردم وقتی از کربلا برگشته ها تعریف میکردن از همه دیده ها و احساساتشون...
حسرتِ دیدنِ ایوونِ طلای آقام امیرالمؤمنین و سجده به درگاهش...
حسرتِ اولین لحظه ی دیدن گنبد حرم آقام حضرت ابوالفضل...
حسرت لحظه ی اجازه گرفتن از آقام حضرت عباس واسه زیارت ارباب بی کفن...
حسرت هر لحظه ی این سفر...

حالا همه ی اون حسرت ها تبدیل شده به #شوق_دیدار، شوق سفر، شوق لمس کردن لحظه لحظه ی اون آرزوها...


🌸 @zaeranniabati 🌸
#دلنوشته
#داستان_سفر

سامرای امام زمان، شهر غربت و غم...


حالا به یقین میدانم غم انگیزترین زیارت بعد از زیارت ائمه بقیع، زیارت امامین عسکریین در سامرا ست...
و این شاید آقا، گوشه ای نمایان از دلایل غیبت شماست که برای شیعیانتان به ودیعه گذاشته‌اید؛
که بدانیم و بفهمیم جهان سالهای سال است لیاقت آرامشِ زندگی زیر سایه خورشید وجودتان را ندارد...😭

آقا جان
اینجا شنیدم که بعد از ظهور در مسجد سهله اقامت خواهید فرمود و در مسجد کوفه حکومت الهی برپا میدارید؛
و من هنوز غرق در دریای احساس لذت و #آرامش زیارتِ مسجد کوفه و سهله بودم که #دلهره محلهٔ عسکریون سامرا، جای گلوله ها به روی دیوارها و صدای گاه و بیگاه رژهٔ چکمه های نظامیان بر زمینِ سامرا به یادم آورد سایهٔ پدر بر سر این دنیا نیست و صاحب ما روی از همهٔ ما برداشته و رخ در پردهٔ حجاب ِغیبت کبری کشیده ست‌...😭

سامرا شهر غم و شهر سقفهای آوار شده...
شهر ستونهایی پر از زخم گلوله...
سامرا شهر شماست آقاجان...
خانه شما و پدر نازنین شما و جد بزرگوار شماست...
انگار این روزها تاریخ دوباره تکرار می‌شود؛
تاریخِ تجمع نظامیان در شهر شما...
تاریخِ محاصره...
تاریخ دلهره و دلشورهٔ شیعه..‌.
و تاریخِ #حسرت_دیدارتان

آقا بیا که همه منتظر منتقم خون سیزده معصوم هستیم تا در اطاعت از شما پا در رکاب کنیم...

حقیقتش را بگویم مولاجان؟!
در نبود شما هیچکدام از ما دل ماندن نداشتیم،
در حسرت دیدن روی صاحبخانه پا در شهر شما گذاشتیم!😔
به پابوس پدر نازنین و جد بزرگوارتان نائل شدیم، اما #جای_خالی شما بدجور ته دلمان را خالی میکرد...
آخر ما بندگان بی‌پناه شما در محلهٔ نظامیان سامرا به امید پناه نازنین پدرمان قدم گذاشته بودیم، اما انگار ما هنوز لایق نشدیم، شاید فردا شاید فردایی دیگر، شاید...


🌸 @zaeranniabati🌸