#صدا:▫️اگر نامهای برای خود دهسال بعدتان بنویسید، چه چیزهایی در آن خواهید نوشت؟
🔸اگر اهل خاطرهنوشتن باشید، حتماً میدانید که عمومیترین احساسی که هنگام خواندن نوشتههای #گذشته به آدم دست میدهد این است: خدایا! چقدر احمق بودم! اما اگر دربارۀ خود آیندهمان نوشته باشیم، داستان جالبتر میشود. خود گذشتهمان را میبینیم که برای #آینده خیالیاش رؤیا میبافد و بعد یادمان میآید که زندگی چقدر فراز و نشیب داشته است. چطور به چیزهایی که میخواستهایم نرسیدهایم و چیزهایی که امروز داریم را نمیخواستیم. یک رماننویس از رسم آیینی زندگیاش برای نوشتن نامههای مهروموم شده به خودش حرف میزند:
http://tarjomaan.com/sound/9897/
نوشتار این مطلب را اینجا بخوانید:
http://tarjomaan.com/neveshtar/9706/
🔸اگر اهل خاطرهنوشتن باشید، حتماً میدانید که عمومیترین احساسی که هنگام خواندن نوشتههای #گذشته به آدم دست میدهد این است: خدایا! چقدر احمق بودم! اما اگر دربارۀ خود آیندهمان نوشته باشیم، داستان جالبتر میشود. خود گذشتهمان را میبینیم که برای #آینده خیالیاش رؤیا میبافد و بعد یادمان میآید که زندگی چقدر فراز و نشیب داشته است. چطور به چیزهایی که میخواستهایم نرسیدهایم و چیزهایی که امروز داریم را نمیخواستیم. یک رماننویس از رسم آیینی زندگیاش برای نوشتن نامههای مهروموم شده به خودش حرف میزند:
http://tarjomaan.com/sound/9897/
نوشتار این مطلب را اینجا بخوانید:
http://tarjomaan.com/neveshtar/9706/
منِ عزیز. نامههای یک رماننویس به خودِ آیندهاش
ترجمان علوم انسانی
#صدا🔸منِ عزیز: نامههای یک رماننویس به خودِ آیندهاش
عرصههای ارتباطی
Photo
🔸راز شجریان
▫️#یونس_شکرخواه
آنکه دلش میخواهد بخواند، به نغمه هم میرسد و آنکه صدایی پیوسته دارد و لحنی ویژه و یگانه؛ باران میشود و بر حسهای ما میبارد و آنکه زمانه را هم درک میکند و ژرفنگر است، راوی میشود.
بانگ گردشهای چرخ است این که خلق
میسرایندش به تنبور و به حلق
هر وقت کنارش بودم آموختم. موسیقی در خانوادهام بود و با ساز و صدا بزرگ شده بودم اما با او به درک تازهای رسیدم و آن این بود که هیچ درکی از موسیقی ندارم، به خودش هم بارها گفتم.
و آرام میگفت تو از زاویه ارتباطات به موسیقی نزدیک شو و من نزدیکتر شدم.
راز بزرگ #محمدرضا_شجریان #صدا نبود، صدا بخشی از روایتهای او بود، #متن هم نبود که متن هم در کنار صدا یک #روایتگر دیگر بود، او سازها ساخت تا به روایتهای خود باز هم کمک کند. به گمانم ده سال پیش بود که شور و ذوقش را در کنارش در نمایشگاهی دیدم که ۱۴ ساز ابداعی او و ۱۰ سنتورش را با اندازههای مختلف در خود داشت؛ شهرآشوبها، کرشمه، شهبانگ، باربد و ساغر و...
شجریان، متن و #ساز و صدا را #گفتگو میدانست، این را بارها به من و دوستان نزدیکش گفته بود، پس راز کجا بود؟
آنکه دلش در هوای خواندن است، هم به مرغ سحر میرسد و هم به کاکل آتشفشان، هم به می کهنه و هم به ساز تازه.
برای شجریان؛ روایت و #گفتگو "چطورها" را میساخت و نه"چراها" را.
"چرا" برای او شالوده رازش بود: پیوند دادن متن به #فرامتن؛ پایان مصنف و شروع #مخاطب.
راز شجریان در پایان کنسرتها رخ مینمود؛ آنگاه که صدا و متن او به پایان میرسید و حاشیه به متن میپیوست و اینگونه بود که روایت مخاطبان با مرغ سحر آغاز میشد.
وقتی سالها پیش با او به #بم رفتم و پای ساخت #باغ_هنر_بم در میان بود او باز هم داشت متن را به فرامتن پیوند میزد.
سالها پیش قرار بود در خارج از ایران یک کنسرت برگزار کند، پیش از اجرا برگشت، پرسیدم چرا برگشتی، گفت مدتها بود باغبانی نکرده بودم دستم به خاک ایران که میخورد صدایم بازتر میشود، آمدم به انس خاک...
شجریان مالک بلامنازع چطورهای #موسیقی و به عبارت بهتر علم موسیقی بود و فلسفه موسیقی را هم به مثابه چراهای موسیقی کشف کرده بود. برای او موسیقی گونهای از گفتگو بود که تنها زمانی به #مفاهمه میرسید که به مثابه متن به فرامتن میپیوست.
راز او #تفکر_انضمامی و مبتنی بر پیوند دایرهوار راوی و مخاطب بود. او به خاطر خوش صدایی نماند. او ماند چون از صدا، صحنه ساخت، صحنه مفاهمه، صحنهای که بر آن میایستاد و نت معلق آخر را به دستان مخاطب میسپرد.
حرف او هنوز در گوشم طنینانداز است: یونس، من کارم را به فرجام رساندم، خیلی سخت بود، اما شد، من توانستم نشان دهم میشود از مطرب، به استاد رسید.
او حالا آرامیده است، آن سان که همه تبدیلگران روایتها به اسطورهها.
▫️#یونس_شکرخواه
آنکه دلش میخواهد بخواند، به نغمه هم میرسد و آنکه صدایی پیوسته دارد و لحنی ویژه و یگانه؛ باران میشود و بر حسهای ما میبارد و آنکه زمانه را هم درک میکند و ژرفنگر است، راوی میشود.
بانگ گردشهای چرخ است این که خلق
میسرایندش به تنبور و به حلق
هر وقت کنارش بودم آموختم. موسیقی در خانوادهام بود و با ساز و صدا بزرگ شده بودم اما با او به درک تازهای رسیدم و آن این بود که هیچ درکی از موسیقی ندارم، به خودش هم بارها گفتم.
و آرام میگفت تو از زاویه ارتباطات به موسیقی نزدیک شو و من نزدیکتر شدم.
راز بزرگ #محمدرضا_شجریان #صدا نبود، صدا بخشی از روایتهای او بود، #متن هم نبود که متن هم در کنار صدا یک #روایتگر دیگر بود، او سازها ساخت تا به روایتهای خود باز هم کمک کند. به گمانم ده سال پیش بود که شور و ذوقش را در کنارش در نمایشگاهی دیدم که ۱۴ ساز ابداعی او و ۱۰ سنتورش را با اندازههای مختلف در خود داشت؛ شهرآشوبها، کرشمه، شهبانگ، باربد و ساغر و...
شجریان، متن و #ساز و صدا را #گفتگو میدانست، این را بارها به من و دوستان نزدیکش گفته بود، پس راز کجا بود؟
آنکه دلش در هوای خواندن است، هم به مرغ سحر میرسد و هم به کاکل آتشفشان، هم به می کهنه و هم به ساز تازه.
برای شجریان؛ روایت و #گفتگو "چطورها" را میساخت و نه"چراها" را.
"چرا" برای او شالوده رازش بود: پیوند دادن متن به #فرامتن؛ پایان مصنف و شروع #مخاطب.
راز شجریان در پایان کنسرتها رخ مینمود؛ آنگاه که صدا و متن او به پایان میرسید و حاشیه به متن میپیوست و اینگونه بود که روایت مخاطبان با مرغ سحر آغاز میشد.
وقتی سالها پیش با او به #بم رفتم و پای ساخت #باغ_هنر_بم در میان بود او باز هم داشت متن را به فرامتن پیوند میزد.
سالها پیش قرار بود در خارج از ایران یک کنسرت برگزار کند، پیش از اجرا برگشت، پرسیدم چرا برگشتی، گفت مدتها بود باغبانی نکرده بودم دستم به خاک ایران که میخورد صدایم بازتر میشود، آمدم به انس خاک...
شجریان مالک بلامنازع چطورهای #موسیقی و به عبارت بهتر علم موسیقی بود و فلسفه موسیقی را هم به مثابه چراهای موسیقی کشف کرده بود. برای او موسیقی گونهای از گفتگو بود که تنها زمانی به #مفاهمه میرسید که به مثابه متن به فرامتن میپیوست.
راز او #تفکر_انضمامی و مبتنی بر پیوند دایرهوار راوی و مخاطب بود. او به خاطر خوش صدایی نماند. او ماند چون از صدا، صحنه ساخت، صحنه مفاهمه، صحنهای که بر آن میایستاد و نت معلق آخر را به دستان مخاطب میسپرد.
حرف او هنوز در گوشم طنینانداز است: یونس، من کارم را به فرجام رساندم، خیلی سخت بود، اما شد، من توانستم نشان دهم میشود از مطرب، به استاد رسید.
او حالا آرامیده است، آن سان که همه تبدیلگران روایتها به اسطورهها.
#صوت #صدا
🔸چرا اغلب احساس میکنیم در حال از دست دادن فرصتها هستیم؟
"ترس از دست دادن"، شبکههای اجتماعی و زندگی واقعیمان را به یک اندازه تسخیر کرده است
دایرههای قرمز رنگی که رویشان اعدادی نوشته شده و کنار برنامکهای مختلف گوشی همراهمان ظاهر شدهاند؛ فرشتههای عذابی که یک دم از روی شانهمان پر نمیزنند. آنقدر وسواس انگشتزدن روی آنها گرفتارمان کرده که حتی در خوابهایمان میبینیمشان. چرا اعلانهای شبکههای اجتماعی یا زنگ یک پیامک یا تماس جدید اینقدر برایمان مهم شده؟ نگرانی برای ازدستدادن خبرها در روزگار شبکههای اجتماعی چنان بالا گرفته است که حالا نامی برای خودش دارد: فومو یا «ترس ازدستدادن».
▫️ادامۀ مطلب:
http://www.tarjomaan.com/sound/9929/
▫️نوشتار این مطلب را اینجا بخوانید:
http://tarjomaan.com/neveshtar/9725/
🔸چرا اغلب احساس میکنیم در حال از دست دادن فرصتها هستیم؟
"ترس از دست دادن"، شبکههای اجتماعی و زندگی واقعیمان را به یک اندازه تسخیر کرده است
دایرههای قرمز رنگی که رویشان اعدادی نوشته شده و کنار برنامکهای مختلف گوشی همراهمان ظاهر شدهاند؛ فرشتههای عذابی که یک دم از روی شانهمان پر نمیزنند. آنقدر وسواس انگشتزدن روی آنها گرفتارمان کرده که حتی در خوابهایمان میبینیمشان. چرا اعلانهای شبکههای اجتماعی یا زنگ یک پیامک یا تماس جدید اینقدر برایمان مهم شده؟ نگرانی برای ازدستدادن خبرها در روزگار شبکههای اجتماعی چنان بالا گرفته است که حالا نامی برای خودش دارد: فومو یا «ترس ازدستدادن».
▫️ادامۀ مطلب:
http://www.tarjomaan.com/sound/9929/
▫️نوشتار این مطلب را اینجا بخوانید:
http://tarjomaan.com/neveshtar/9725/
#صدا
#شکسپیر یکبار نوشت: تمام دنیا صحنۀ نمایش است و هرکس در عمر خود نقشهای بسیاری بازی میکند.
بله، اغلبمان بازیگرهایی حرفهای هستیم. دیگران هم خیال میکنند خیلی میدانیم و از پسِ کارها بهخوبی برمیآییم. این توقعات گرچه تاحدی اسمورسمی برایمان درست کرده، اما نوعی اضطراب هم در دلمان انداخته: این دلشوره که مبادا یکروز لو برویم و این عذاب وجدان که نکند واقعاً شیّاد باشیم. کلنسی مارتین میگوید اسم این احساس «سندرم حقهباز» است، و شاید یکجاهایی مفید باشد.
🎧 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بشنوید:
http://tarjomaan.com/sound/9948/
#شکسپیر یکبار نوشت: تمام دنیا صحنۀ نمایش است و هرکس در عمر خود نقشهای بسیاری بازی میکند.
بله، اغلبمان بازیگرهایی حرفهای هستیم. دیگران هم خیال میکنند خیلی میدانیم و از پسِ کارها بهخوبی برمیآییم. این توقعات گرچه تاحدی اسمورسمی برایمان درست کرده، اما نوعی اضطراب هم در دلمان انداخته: این دلشوره که مبادا یکروز لو برویم و این عذاب وجدان که نکند واقعاً شیّاد باشیم. کلنسی مارتین میگوید اسم این احساس «سندرم حقهباز» است، و شاید یکجاهایی مفید باشد.
🎧 ادامۀ مطلب را در لینک زیر بشنوید:
http://tarjomaan.com/sound/9948/
🔸بازگشت شکوهمند صدا
▫️#میترا_فردوسی
- روزنامهنگار و پژوهشگر مطالعات فرهنگی
▫️#شبکهاجتماعی کلابهاوس از احیای دورهمیهای قدیمی تا ایجاد روزنهای برای مصرف بیشتر محتوا
#کلابهاوس آخرین آس دنیای تکنولوژیهای رسانهای، یک شبکه اجتماعی صوتی است که موفقیتش را تنها میتوان با واژه حیرتانگیز بیان کرد. شبکهای که اگرچه هنوز حتی نسخه #اندروید آن (سیستم عاملی که بیشتر ایرانیها از آن استفاده میکنند) به بازار نیامده اما همه بهدنبال دعوتنامه و پیوستن به آن هستند. این اقبال را چطور میتوان تفسیر کرد و چرا هنوز کاربران جهان مجازی، ظرفیت پذیرش یک شبکه اجتماعی دیگر را دارند؟
شاید کلابهاوس پاسخ به نیاز حرف زدن واقعی در زمانهای است که شبکههای اجتماعی و «تکست»ها و «ایموجی»های مینیمال آنها، گفتوگوگری را به حاشیه بردهاند. معلوم نیست سرنوشت و تب داغ این شبکه نوظهور چه خواهد شد اما فعلاً حرف زدن و دورهمیها و شبنشینیهای قدیمی در کلابهاوس احیا شدهاند.
ظهور چنین شبکه اجتماعیای که مبتنی بر #صدا و #صوت است قابل پیشبینی بود و دروغ چرا؟ انتظارش را میکشیدیم. چرا؟ شاید چون همه در معرض اضافه بار آلودگی بصری هستیم و تلاشمان بهینهسازی مصرف محتوا هنگام انجام چند کار معمول روزانه (قدم زدن در خیابان، رانندگی، شستن ظرفها، چرخیدن در اینستاگرام و غیره) است. ما میخواهیم از زمان به طور مؤثرتری استفاده کنید، پس کلابهاوس روزنهای برای توانایی بیشتر در مصرف محتوا است.
https://tinyurl.com/farw27t9
▫️#میترا_فردوسی
- روزنامهنگار و پژوهشگر مطالعات فرهنگی
▫️#شبکهاجتماعی کلابهاوس از احیای دورهمیهای قدیمی تا ایجاد روزنهای برای مصرف بیشتر محتوا
#کلابهاوس آخرین آس دنیای تکنولوژیهای رسانهای، یک شبکه اجتماعی صوتی است که موفقیتش را تنها میتوان با واژه حیرتانگیز بیان کرد. شبکهای که اگرچه هنوز حتی نسخه #اندروید آن (سیستم عاملی که بیشتر ایرانیها از آن استفاده میکنند) به بازار نیامده اما همه بهدنبال دعوتنامه و پیوستن به آن هستند. این اقبال را چطور میتوان تفسیر کرد و چرا هنوز کاربران جهان مجازی، ظرفیت پذیرش یک شبکه اجتماعی دیگر را دارند؟
شاید کلابهاوس پاسخ به نیاز حرف زدن واقعی در زمانهای است که شبکههای اجتماعی و «تکست»ها و «ایموجی»های مینیمال آنها، گفتوگوگری را به حاشیه بردهاند. معلوم نیست سرنوشت و تب داغ این شبکه نوظهور چه خواهد شد اما فعلاً حرف زدن و دورهمیها و شبنشینیهای قدیمی در کلابهاوس احیا شدهاند.
ظهور چنین شبکه اجتماعیای که مبتنی بر #صدا و #صوت است قابل پیشبینی بود و دروغ چرا؟ انتظارش را میکشیدیم. چرا؟ شاید چون همه در معرض اضافه بار آلودگی بصری هستیم و تلاشمان بهینهسازی مصرف محتوا هنگام انجام چند کار معمول روزانه (قدم زدن در خیابان، رانندگی، شستن ظرفها، چرخیدن در اینستاگرام و غیره) است. ما میخواهیم از زمان به طور مؤثرتری استفاده کنید، پس کلابهاوس روزنهای برای توانایی بیشتر در مصرف محتوا است.
https://tinyurl.com/farw27t9
#صدا #ارتباطات #شنیداری
🔸روز جهانی صدا
امروز جمعه ۱۶ آوریل ٢٠٢١ (۲۷ فروردین) روز جهانی صدا (WVD) است. صدا از جنبههای حیاتی ارتباط موثر و سالم است.
این روز در واقع از نامگذاری روز ملی صدا در #برزیل (١٩٩٩) که توسط انجمن حنجره و صدای برزیل صورت گرفت؛ ریشه میگیرد. این روز به تدریج توسط سایر کشورها دنبال و تبدیل به یک روز جهانی شد. در واقع پس از ابتکار برزیلیها؛ آرژانتین و پرتغال از این روز پیروی کردند و به این ترتیب روز صدا با حمایت این کشورها طرف توجه قرار گرفت و رشد کرد. از دیگر سو، آکادمی گوش و حلق و بینی و جراحی سر و گردن آمریکا، رسما این رویداد جهانی را به رسمیت شناخت و آن را به روز جهانی صدا تبدیل کرد(۲۰۰۲).
هدف روز جهانی صدا، آگاهیبخشی در زمینه اهمیت صدای انسان و نیز آگاهیبخشی در قبال مشکلات صوتی است.
World Voice Day
🔸روز جهانی صدا
امروز جمعه ۱۶ آوریل ٢٠٢١ (۲۷ فروردین) روز جهانی صدا (WVD) است. صدا از جنبههای حیاتی ارتباط موثر و سالم است.
این روز در واقع از نامگذاری روز ملی صدا در #برزیل (١٩٩٩) که توسط انجمن حنجره و صدای برزیل صورت گرفت؛ ریشه میگیرد. این روز به تدریج توسط سایر کشورها دنبال و تبدیل به یک روز جهانی شد. در واقع پس از ابتکار برزیلیها؛ آرژانتین و پرتغال از این روز پیروی کردند و به این ترتیب روز صدا با حمایت این کشورها طرف توجه قرار گرفت و رشد کرد. از دیگر سو، آکادمی گوش و حلق و بینی و جراحی سر و گردن آمریکا، رسما این رویداد جهانی را به رسمیت شناخت و آن را به روز جهانی صدا تبدیل کرد(۲۰۰۲).
هدف روز جهانی صدا، آگاهیبخشی در زمینه اهمیت صدای انسان و نیز آگاهیبخشی در قبال مشکلات صوتی است.
World Voice Day
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#سینما 🔸 دنیای صداگذارها
با آنکه دنیای صداگذارها بسیار مفرح بهنظر میرسد ولی مثل هر تخصص حرفهای دیگر نیاز به خلاقیت و تجربۀ فراوان دارد بهویژه اگر قرار به شنیدن صداهایی باشد که با یک تصویر تماما ساختگی میکس میشوند.
#بن_جکوئیر (تلفظ فرانسه: بن ژاکیه) #آهنگساز، #درامر و طراح صدای فرانسوی است که بهخوبی از استودیوی خانگیاش برای ساخت و ترکیب حرفهای #صدا استفاده میکند. او با تکیه بر سختافزارهای ضبط و ویرایش صدا و طیف گستردهای از نرمافزارها، در جستجوی مداوم برای ترکیبهای تازۀ صوتی است. با اینکه طراحی صدا اصطلاح رایجی در سینمای جهان است، در سینمای ایران چندان آشنا نیست. طراحی صدا در فیلمهای علمیتخیلی، #انیمیشن و فانتزی و همچنین بازیهای ویدئویی کاربرد بیشتری دارد چرا که فیلمسازان در جستوجوی اصوات انتزاعی هستند، صداهایی که در اطراف ما کمتر بهگوش میرسند.
#مجله_فیلم_امروز
با آنکه دنیای صداگذارها بسیار مفرح بهنظر میرسد ولی مثل هر تخصص حرفهای دیگر نیاز به خلاقیت و تجربۀ فراوان دارد بهویژه اگر قرار به شنیدن صداهایی باشد که با یک تصویر تماما ساختگی میکس میشوند.
#بن_جکوئیر (تلفظ فرانسه: بن ژاکیه) #آهنگساز، #درامر و طراح صدای فرانسوی است که بهخوبی از استودیوی خانگیاش برای ساخت و ترکیب حرفهای #صدا استفاده میکند. او با تکیه بر سختافزارهای ضبط و ویرایش صدا و طیف گستردهای از نرمافزارها، در جستجوی مداوم برای ترکیبهای تازۀ صوتی است. با اینکه طراحی صدا اصطلاح رایجی در سینمای جهان است، در سینمای ایران چندان آشنا نیست. طراحی صدا در فیلمهای علمیتخیلی، #انیمیشن و فانتزی و همچنین بازیهای ویدئویی کاربرد بیشتری دارد چرا که فیلمسازان در جستوجوی اصوات انتزاعی هستند، صداهایی که در اطراف ما کمتر بهگوش میرسند.
#مجله_فیلم_امروز
Forwarded from عرصههای ارتباطی
🔸راز شجریان
▫️#یونس_شکرخواه
آنکه دلش میخواهد بخواند، به نغمه هم میرسد و آنکه صدایی پیوسته دارد و لحنی ویژه و یگانه؛ باران میشود و بر حسهای ما میبارد و آنکه زمانه را هم درک میکند و ژرفنگر است، راوی میشود.
بانگ گردشهای چرخ است این که خلق
میسرایندش به تنبور و به حلق
هر وقت کنارش بودم آموختم. موسیقی در خانوادهام بود و با ساز و صدا بزرگ شده بودم اما با او به درک تازهای رسیدم و آن این بود که هیچ درکی از موسیقی ندارم، به خودش هم بارها گفتم.
و آرام میگفت تو از زاویه ارتباطات به موسیقی نزدیک شو و من نزدیکتر شدم.
راز بزرگ #محمدرضا_شجریان #صدا نبود، صدا بخشی از روایتهای او بود، #متن هم نبود که متن هم در کنار صدا یک #روایتگر دیگر بود، او سازها ساخت تا به روایتهای خود باز هم کمک کند. به گمانم ده سال پیش بود که شور و ذوقش را در کنارش در نمایشگاهی دیدم که ۱۴ ساز ابداعی او و ۱۰ سنتورش را با اندازههای مختلف در خود داشت؛ شهرآشوبها، کرشمه، شهبانگ، باربد و ساغر و...
شجریان، متن و #ساز و صدا را #گفتگو میدانست، این را بارها به من و دوستان نزدیکش گفته بود، پس راز کجا بود؟
آنکه دلش در هوای خواندن است، هم به مرغ سحر میرسد و هم به کاکل آتشفشان، هم به می کهنه و هم به ساز تازه.
برای شجریان؛ روایت و #گفتگو "چطورها" را میساخت و نه"چراها" را.
"چرا" برای او شالوده رازش بود: پیوند دادن متن به #فرامتن؛ پایان مصنف و شروع #مخاطب.
راز شجریان در پایان کنسرتها رخ مینمود؛ آنگاه که صدا و متن او به پایان میرسید و حاشیه به متن میپیوست و اینگونه بود که روایت مخاطبان با مرغ سحر آغاز میشد.
وقتی سالها پیش با او به #بم رفتم و پای ساخت #باغ_هنر_بم در میان بود او باز هم داشت متن را به فرامتن پیوند میزد.
سالها پیش قرار بود در خارج از ایران یک کنسرت برگزار کند، پیش از اجرا برگشت، پرسیدم چرا برگشتی، گفت مدتها بود باغبانی نکرده بودم دستم به خاک ایران که میخورد صدایم بازتر میشود، آمدم به انس خاک...
شجریان مالک بلامنازع چطورهای #موسیقی و به عبارت بهتر علم موسیقی بود و فلسفه موسیقی را هم به مثابه چراهای موسیقی کشف کرده بود. برای او موسیقی گونهای از گفتگو بود که تنها زمانی به #مفاهمه میرسید که به مثابه متن به فرامتن میپیوست.
راز او #تفکر_انضمامی و مبتنی بر پیوند دایرهوار راوی و مخاطب بود. او به خاطر خوش صدایی نماند. او ماند چون از صدا، صحنه ساخت، صحنه مفاهمه، صحنهای که بر آن میایستاد و نت معلق آخر را به دستان مخاطب میسپرد.
حرف او هنوز در گوشم طنینانداز است: یونس، من کارم را به فرجام رساندم، خیلی سخت بود، اما شد، من توانستم نشان دهم میشود از مطرب، به استاد رسید.
او حالا آرامیده است، آن سان که همه تبدیلگران روایتها به اسطورهها.
▫️#یونس_شکرخواه
آنکه دلش میخواهد بخواند، به نغمه هم میرسد و آنکه صدایی پیوسته دارد و لحنی ویژه و یگانه؛ باران میشود و بر حسهای ما میبارد و آنکه زمانه را هم درک میکند و ژرفنگر است، راوی میشود.
بانگ گردشهای چرخ است این که خلق
میسرایندش به تنبور و به حلق
هر وقت کنارش بودم آموختم. موسیقی در خانوادهام بود و با ساز و صدا بزرگ شده بودم اما با او به درک تازهای رسیدم و آن این بود که هیچ درکی از موسیقی ندارم، به خودش هم بارها گفتم.
و آرام میگفت تو از زاویه ارتباطات به موسیقی نزدیک شو و من نزدیکتر شدم.
راز بزرگ #محمدرضا_شجریان #صدا نبود، صدا بخشی از روایتهای او بود، #متن هم نبود که متن هم در کنار صدا یک #روایتگر دیگر بود، او سازها ساخت تا به روایتهای خود باز هم کمک کند. به گمانم ده سال پیش بود که شور و ذوقش را در کنارش در نمایشگاهی دیدم که ۱۴ ساز ابداعی او و ۱۰ سنتورش را با اندازههای مختلف در خود داشت؛ شهرآشوبها، کرشمه، شهبانگ، باربد و ساغر و...
شجریان، متن و #ساز و صدا را #گفتگو میدانست، این را بارها به من و دوستان نزدیکش گفته بود، پس راز کجا بود؟
آنکه دلش در هوای خواندن است، هم به مرغ سحر میرسد و هم به کاکل آتشفشان، هم به می کهنه و هم به ساز تازه.
برای شجریان؛ روایت و #گفتگو "چطورها" را میساخت و نه"چراها" را.
"چرا" برای او شالوده رازش بود: پیوند دادن متن به #فرامتن؛ پایان مصنف و شروع #مخاطب.
راز شجریان در پایان کنسرتها رخ مینمود؛ آنگاه که صدا و متن او به پایان میرسید و حاشیه به متن میپیوست و اینگونه بود که روایت مخاطبان با مرغ سحر آغاز میشد.
وقتی سالها پیش با او به #بم رفتم و پای ساخت #باغ_هنر_بم در میان بود او باز هم داشت متن را به فرامتن پیوند میزد.
سالها پیش قرار بود در خارج از ایران یک کنسرت برگزار کند، پیش از اجرا برگشت، پرسیدم چرا برگشتی، گفت مدتها بود باغبانی نکرده بودم دستم به خاک ایران که میخورد صدایم بازتر میشود، آمدم به انس خاک...
شجریان مالک بلامنازع چطورهای #موسیقی و به عبارت بهتر علم موسیقی بود و فلسفه موسیقی را هم به مثابه چراهای موسیقی کشف کرده بود. برای او موسیقی گونهای از گفتگو بود که تنها زمانی به #مفاهمه میرسید که به مثابه متن به فرامتن میپیوست.
راز او #تفکر_انضمامی و مبتنی بر پیوند دایرهوار راوی و مخاطب بود. او به خاطر خوش صدایی نماند. او ماند چون از صدا، صحنه ساخت، صحنه مفاهمه، صحنهای که بر آن میایستاد و نت معلق آخر را به دستان مخاطب میسپرد.
حرف او هنوز در گوشم طنینانداز است: یونس، من کارم را به فرجام رساندم، خیلی سخت بود، اما شد، من توانستم نشان دهم میشود از مطرب، به استاد رسید.
او حالا آرامیده است، آن سان که همه تبدیلگران روایتها به اسطورهها.