عرصههای ارتباطی
#موسیقی #خانواده🔸فریدون و سهتار برادرم فریدون چند دهه با برادر دیگرم فرامرز در ساختن و نواختن ساز همراه و همگام بود، فرامرز پر کشید و رفت، فریدون به دلیل آسیب انگشت در همین وادی، از نواختن ماند و از ساختن نه. ایسنا با او به گفتگو نشسته است:
🎼 برای خرید ساز، باید به صدای آن توجه کنیم لذا بهتراست تجربهای در زمینه نوازندگی داشتهباشیم و یا از کسی که نوازنده است و یا در این خصوص تخصص دارد، کمک بگیریم؛ به این دلیل که سازها از نظر وزن، فیزیک و ظاهر مشابه هستند ولی در ۹۹ درصد موارد صدای آنها متفاوت است.
این سازنده تأکید کرد: #ساز، یک صنعت دست بسیار با ارزش است که باید با بستهبندی مرغوب عرضه شود.
#فریدون_شکرخواه برادر مرحوم #فرامرز_شکرخواه خاطرنشان کرد: بهتر است ساز در جعبهای قرار گیرد که ضد ضربه باشد و رطوبت به آن نفوذ نکند. در گذشته اغلب، سازها در کاورهایی که از ورود رطوبت جلوگیری نمیکنند؛ نگهداری میشدند و در نتیجه ممکن بود آسیب ببینند لذا میتوان برای از بین بردن رطوبت هوا، از نفتالین نیز استفاده کرد.
وی تصریح کرد: تغییر شرایط آبوهوایی در صدای ساز تغییر ایجاد میکند اما اینکه ساز با تغییرات جوی دچار آسیب و مشکل فنی نشود، مهمتر است؛ زیرا اگر ساز آسیب ببیند ترمیم آن سخت و یا غیرممکن میشود و دیگر نمیتوان از آن استفاده کرد.
این سازنده تار با بیان اینکه حدود ۴۰ سال در زمینه ساخت ساز فعالیت میکند تشریح کرد: بهعقیده من باتوجه به تجربهای که از فعالیت در این زمینه بهدست آوردهام، چوب درخت توت با قطر حداقل ۴۵ سانتیمتر برای ساخت صفحه سهتار مناسب است؛ قسمتی از چوب که بین مرکز و پوستهی تنه قرار دارد بهترین قسمت برای ساخت صفحه است.
شکرخواه افزود: هرچه خطهایی که روی چوب وجود دارد به یکدیگر نزدیکتر باشند برای ساخت صفحه ساز مناسبتر است؛ همچنین بهتر است این خطها در راستای طول ساز قرار گیرند، اما برای ساخت صفحه تار پوست بره تودلی مناسب است که در حالحاضر کمتر از آن استفاده میشود.
وی خاطرنشان کرد: علاوه بر این، سازها باید طوری ساختهشوند که مدت زمان زیادی بتوان از آنها استفاده کرد و همچنین اصول ساخت آنها نیز رعایت شود؛ اما امروزه میبینیم به دلیل عدم رعایت این اصول، سازها با ضربههای کوچک و حضور در هوای مرطوب آسیب میبینند که این موارد و موارد دیگری مثل اتصالات، خم دادنها و فشارها را نمیتوان از ظاهر ساز تشخیص داد.
این سازنده تار و سهتار در خصوص اهمیت توجه به منافع هنرجویان تصریح کرد: اگر سازندهها منافع هنرجو در زمینه قیمت و کیفیت را در اولویت قرار دهند به این هنر و صنعت دست باارزش کمک میکنند و با اینکار برای #فرهنگ و #هنر خود ارزش قائل میشوند.
▫️خبرنگار: زهرا عطارپور | دبیر: شیما عباس زاده | دبیر: مهدی نعیمیان راد
این سازنده تأکید کرد: #ساز، یک صنعت دست بسیار با ارزش است که باید با بستهبندی مرغوب عرضه شود.
#فریدون_شکرخواه برادر مرحوم #فرامرز_شکرخواه خاطرنشان کرد: بهتر است ساز در جعبهای قرار گیرد که ضد ضربه باشد و رطوبت به آن نفوذ نکند. در گذشته اغلب، سازها در کاورهایی که از ورود رطوبت جلوگیری نمیکنند؛ نگهداری میشدند و در نتیجه ممکن بود آسیب ببینند لذا میتوان برای از بین بردن رطوبت هوا، از نفتالین نیز استفاده کرد.
وی تصریح کرد: تغییر شرایط آبوهوایی در صدای ساز تغییر ایجاد میکند اما اینکه ساز با تغییرات جوی دچار آسیب و مشکل فنی نشود، مهمتر است؛ زیرا اگر ساز آسیب ببیند ترمیم آن سخت و یا غیرممکن میشود و دیگر نمیتوان از آن استفاده کرد.
این سازنده تار با بیان اینکه حدود ۴۰ سال در زمینه ساخت ساز فعالیت میکند تشریح کرد: بهعقیده من باتوجه به تجربهای که از فعالیت در این زمینه بهدست آوردهام، چوب درخت توت با قطر حداقل ۴۵ سانتیمتر برای ساخت صفحه سهتار مناسب است؛ قسمتی از چوب که بین مرکز و پوستهی تنه قرار دارد بهترین قسمت برای ساخت صفحه است.
شکرخواه افزود: هرچه خطهایی که روی چوب وجود دارد به یکدیگر نزدیکتر باشند برای ساخت صفحه ساز مناسبتر است؛ همچنین بهتر است این خطها در راستای طول ساز قرار گیرند، اما برای ساخت صفحه تار پوست بره تودلی مناسب است که در حالحاضر کمتر از آن استفاده میشود.
وی خاطرنشان کرد: علاوه بر این، سازها باید طوری ساختهشوند که مدت زمان زیادی بتوان از آنها استفاده کرد و همچنین اصول ساخت آنها نیز رعایت شود؛ اما امروزه میبینیم به دلیل عدم رعایت این اصول، سازها با ضربههای کوچک و حضور در هوای مرطوب آسیب میبینند که این موارد و موارد دیگری مثل اتصالات، خم دادنها و فشارها را نمیتوان از ظاهر ساز تشخیص داد.
این سازنده تار و سهتار در خصوص اهمیت توجه به منافع هنرجویان تصریح کرد: اگر سازندهها منافع هنرجو در زمینه قیمت و کیفیت را در اولویت قرار دهند به این هنر و صنعت دست باارزش کمک میکنند و با اینکار برای #فرهنگ و #هنر خود ارزش قائل میشوند.
▫️خبرنگار: زهرا عطارپور | دبیر: شیما عباس زاده | دبیر: مهدی نعیمیان راد
عرصههای ارتباطی
Photo
🔸راز شجریان
▫️#یونس_شکرخواه
آنکه دلش میخواهد بخواند، به نغمه هم میرسد و آنکه صدایی پیوسته دارد و لحنی ویژه و یگانه؛ باران میشود و بر حسهای ما میبارد و آنکه زمانه را هم درک میکند و ژرفنگر است، راوی میشود.
بانگ گردشهای چرخ است این که خلق
میسرایندش به تنبور و به حلق
هر وقت کنارش بودم آموختم. موسیقی در خانوادهام بود و با ساز و صدا بزرگ شده بودم اما با او به درک تازهای رسیدم و آن این بود که هیچ درکی از موسیقی ندارم، به خودش هم بارها گفتم.
و آرام میگفت تو از زاویه ارتباطات به موسیقی نزدیک شو و من نزدیکتر شدم.
راز بزرگ #محمدرضا_شجریان #صدا نبود، صدا بخشی از روایتهای او بود، #متن هم نبود که متن هم در کنار صدا یک #روایتگر دیگر بود، او سازها ساخت تا به روایتهای خود باز هم کمک کند. به گمانم ده سال پیش بود که شور و ذوقش را در کنارش در نمایشگاهی دیدم که ۱۴ ساز ابداعی او و ۱۰ سنتورش را با اندازههای مختلف در خود داشت؛ شهرآشوبها، کرشمه، شهبانگ، باربد و ساغر و...
شجریان، متن و #ساز و صدا را #گفتگو میدانست، این را بارها به من و دوستان نزدیکش گفته بود، پس راز کجا بود؟
آنکه دلش در هوای خواندن است، هم به مرغ سحر میرسد و هم به کاکل آتشفشان، هم به می کهنه و هم به ساز تازه.
برای شجریان؛ روایت و #گفتگو "چطورها" را میساخت و نه"چراها" را.
"چرا" برای او شالوده رازش بود: پیوند دادن متن به #فرامتن؛ پایان مصنف و شروع #مخاطب.
راز شجریان در پایان کنسرتها رخ مینمود؛ آنگاه که صدا و متن او به پایان میرسید و حاشیه به متن میپیوست و اینگونه بود که روایت مخاطبان با مرغ سحر آغاز میشد.
وقتی سالها پیش با او به #بم رفتم و پای ساخت #باغ_هنر_بم در میان بود او باز هم داشت متن را به فرامتن پیوند میزد.
سالها پیش قرار بود در خارج از ایران یک کنسرت برگزار کند، پیش از اجرا برگشت، پرسیدم چرا برگشتی، گفت مدتها بود باغبانی نکرده بودم دستم به خاک ایران که میخورد صدایم بازتر میشود، آمدم به انس خاک...
شجریان مالک بلامنازع چطورهای #موسیقی و به عبارت بهتر علم موسیقی بود و فلسفه موسیقی را هم به مثابه چراهای موسیقی کشف کرده بود. برای او موسیقی گونهای از گفتگو بود که تنها زمانی به #مفاهمه میرسید که به مثابه متن به فرامتن میپیوست.
راز او #تفکر_انضمامی و مبتنی بر پیوند دایرهوار راوی و مخاطب بود. او به خاطر خوش صدایی نماند. او ماند چون از صدا، صحنه ساخت، صحنه مفاهمه، صحنهای که بر آن میایستاد و نت معلق آخر را به دستان مخاطب میسپرد.
حرف او هنوز در گوشم طنینانداز است: یونس، من کارم را به فرجام رساندم، خیلی سخت بود، اما شد، من توانستم نشان دهم میشود از مطرب، به استاد رسید.
او حالا آرامیده است، آن سان که همه تبدیلگران روایتها به اسطورهها.
▫️#یونس_شکرخواه
آنکه دلش میخواهد بخواند، به نغمه هم میرسد و آنکه صدایی پیوسته دارد و لحنی ویژه و یگانه؛ باران میشود و بر حسهای ما میبارد و آنکه زمانه را هم درک میکند و ژرفنگر است، راوی میشود.
بانگ گردشهای چرخ است این که خلق
میسرایندش به تنبور و به حلق
هر وقت کنارش بودم آموختم. موسیقی در خانوادهام بود و با ساز و صدا بزرگ شده بودم اما با او به درک تازهای رسیدم و آن این بود که هیچ درکی از موسیقی ندارم، به خودش هم بارها گفتم.
و آرام میگفت تو از زاویه ارتباطات به موسیقی نزدیک شو و من نزدیکتر شدم.
راز بزرگ #محمدرضا_شجریان #صدا نبود، صدا بخشی از روایتهای او بود، #متن هم نبود که متن هم در کنار صدا یک #روایتگر دیگر بود، او سازها ساخت تا به روایتهای خود باز هم کمک کند. به گمانم ده سال پیش بود که شور و ذوقش را در کنارش در نمایشگاهی دیدم که ۱۴ ساز ابداعی او و ۱۰ سنتورش را با اندازههای مختلف در خود داشت؛ شهرآشوبها، کرشمه، شهبانگ، باربد و ساغر و...
شجریان، متن و #ساز و صدا را #گفتگو میدانست، این را بارها به من و دوستان نزدیکش گفته بود، پس راز کجا بود؟
آنکه دلش در هوای خواندن است، هم به مرغ سحر میرسد و هم به کاکل آتشفشان، هم به می کهنه و هم به ساز تازه.
برای شجریان؛ روایت و #گفتگو "چطورها" را میساخت و نه"چراها" را.
"چرا" برای او شالوده رازش بود: پیوند دادن متن به #فرامتن؛ پایان مصنف و شروع #مخاطب.
راز شجریان در پایان کنسرتها رخ مینمود؛ آنگاه که صدا و متن او به پایان میرسید و حاشیه به متن میپیوست و اینگونه بود که روایت مخاطبان با مرغ سحر آغاز میشد.
وقتی سالها پیش با او به #بم رفتم و پای ساخت #باغ_هنر_بم در میان بود او باز هم داشت متن را به فرامتن پیوند میزد.
سالها پیش قرار بود در خارج از ایران یک کنسرت برگزار کند، پیش از اجرا برگشت، پرسیدم چرا برگشتی، گفت مدتها بود باغبانی نکرده بودم دستم به خاک ایران که میخورد صدایم بازتر میشود، آمدم به انس خاک...
شجریان مالک بلامنازع چطورهای #موسیقی و به عبارت بهتر علم موسیقی بود و فلسفه موسیقی را هم به مثابه چراهای موسیقی کشف کرده بود. برای او موسیقی گونهای از گفتگو بود که تنها زمانی به #مفاهمه میرسید که به مثابه متن به فرامتن میپیوست.
راز او #تفکر_انضمامی و مبتنی بر پیوند دایرهوار راوی و مخاطب بود. او به خاطر خوش صدایی نماند. او ماند چون از صدا، صحنه ساخت، صحنه مفاهمه، صحنهای که بر آن میایستاد و نت معلق آخر را به دستان مخاطب میسپرد.
حرف او هنوز در گوشم طنینانداز است: یونس، من کارم را به فرجام رساندم، خیلی سخت بود، اما شد، من توانستم نشان دهم میشود از مطرب، به استاد رسید.
او حالا آرامیده است، آن سان که همه تبدیلگران روایتها به اسطورهها.
Forwarded from عرصههای ارتباطی
🔸راز شجریان
▫️#یونس_شکرخواه
آنکه دلش میخواهد بخواند، به نغمه هم میرسد و آنکه صدایی پیوسته دارد و لحنی ویژه و یگانه؛ باران میشود و بر حسهای ما میبارد و آنکه زمانه را هم درک میکند و ژرفنگر است، راوی میشود.
بانگ گردشهای چرخ است این که خلق
میسرایندش به تنبور و به حلق
هر وقت کنارش بودم آموختم. موسیقی در خانوادهام بود و با ساز و صدا بزرگ شده بودم اما با او به درک تازهای رسیدم و آن این بود که هیچ درکی از موسیقی ندارم، به خودش هم بارها گفتم.
و آرام میگفت تو از زاویه ارتباطات به موسیقی نزدیک شو و من نزدیکتر شدم.
راز بزرگ #محمدرضا_شجریان #صدا نبود، صدا بخشی از روایتهای او بود، #متن هم نبود که متن هم در کنار صدا یک #روایتگر دیگر بود، او سازها ساخت تا به روایتهای خود باز هم کمک کند. به گمانم ده سال پیش بود که شور و ذوقش را در کنارش در نمایشگاهی دیدم که ۱۴ ساز ابداعی او و ۱۰ سنتورش را با اندازههای مختلف در خود داشت؛ شهرآشوبها، کرشمه، شهبانگ، باربد و ساغر و...
شجریان، متن و #ساز و صدا را #گفتگو میدانست، این را بارها به من و دوستان نزدیکش گفته بود، پس راز کجا بود؟
آنکه دلش در هوای خواندن است، هم به مرغ سحر میرسد و هم به کاکل آتشفشان، هم به می کهنه و هم به ساز تازه.
برای شجریان؛ روایت و #گفتگو "چطورها" را میساخت و نه"چراها" را.
"چرا" برای او شالوده رازش بود: پیوند دادن متن به #فرامتن؛ پایان مصنف و شروع #مخاطب.
راز شجریان در پایان کنسرتها رخ مینمود؛ آنگاه که صدا و متن او به پایان میرسید و حاشیه به متن میپیوست و اینگونه بود که روایت مخاطبان با مرغ سحر آغاز میشد.
وقتی سالها پیش با او به #بم رفتم و پای ساخت #باغ_هنر_بم در میان بود او باز هم داشت متن را به فرامتن پیوند میزد.
سالها پیش قرار بود در خارج از ایران یک کنسرت برگزار کند، پیش از اجرا برگشت، پرسیدم چرا برگشتی، گفت مدتها بود باغبانی نکرده بودم دستم به خاک ایران که میخورد صدایم بازتر میشود، آمدم به انس خاک...
شجریان مالک بلامنازع چطورهای #موسیقی و به عبارت بهتر علم موسیقی بود و فلسفه موسیقی را هم به مثابه چراهای موسیقی کشف کرده بود. برای او موسیقی گونهای از گفتگو بود که تنها زمانی به #مفاهمه میرسید که به مثابه متن به فرامتن میپیوست.
راز او #تفکر_انضمامی و مبتنی بر پیوند دایرهوار راوی و مخاطب بود. او به خاطر خوش صدایی نماند. او ماند چون از صدا، صحنه ساخت، صحنه مفاهمه، صحنهای که بر آن میایستاد و نت معلق آخر را به دستان مخاطب میسپرد.
حرف او هنوز در گوشم طنینانداز است: یونس، من کارم را به فرجام رساندم، خیلی سخت بود، اما شد، من توانستم نشان دهم میشود از مطرب، به استاد رسید.
او حالا آرامیده است، آن سان که همه تبدیلگران روایتها به اسطورهها.
▫️#یونس_شکرخواه
آنکه دلش میخواهد بخواند، به نغمه هم میرسد و آنکه صدایی پیوسته دارد و لحنی ویژه و یگانه؛ باران میشود و بر حسهای ما میبارد و آنکه زمانه را هم درک میکند و ژرفنگر است، راوی میشود.
بانگ گردشهای چرخ است این که خلق
میسرایندش به تنبور و به حلق
هر وقت کنارش بودم آموختم. موسیقی در خانوادهام بود و با ساز و صدا بزرگ شده بودم اما با او به درک تازهای رسیدم و آن این بود که هیچ درکی از موسیقی ندارم، به خودش هم بارها گفتم.
و آرام میگفت تو از زاویه ارتباطات به موسیقی نزدیک شو و من نزدیکتر شدم.
راز بزرگ #محمدرضا_شجریان #صدا نبود، صدا بخشی از روایتهای او بود، #متن هم نبود که متن هم در کنار صدا یک #روایتگر دیگر بود، او سازها ساخت تا به روایتهای خود باز هم کمک کند. به گمانم ده سال پیش بود که شور و ذوقش را در کنارش در نمایشگاهی دیدم که ۱۴ ساز ابداعی او و ۱۰ سنتورش را با اندازههای مختلف در خود داشت؛ شهرآشوبها، کرشمه، شهبانگ، باربد و ساغر و...
شجریان، متن و #ساز و صدا را #گفتگو میدانست، این را بارها به من و دوستان نزدیکش گفته بود، پس راز کجا بود؟
آنکه دلش در هوای خواندن است، هم به مرغ سحر میرسد و هم به کاکل آتشفشان، هم به می کهنه و هم به ساز تازه.
برای شجریان؛ روایت و #گفتگو "چطورها" را میساخت و نه"چراها" را.
"چرا" برای او شالوده رازش بود: پیوند دادن متن به #فرامتن؛ پایان مصنف و شروع #مخاطب.
راز شجریان در پایان کنسرتها رخ مینمود؛ آنگاه که صدا و متن او به پایان میرسید و حاشیه به متن میپیوست و اینگونه بود که روایت مخاطبان با مرغ سحر آغاز میشد.
وقتی سالها پیش با او به #بم رفتم و پای ساخت #باغ_هنر_بم در میان بود او باز هم داشت متن را به فرامتن پیوند میزد.
سالها پیش قرار بود در خارج از ایران یک کنسرت برگزار کند، پیش از اجرا برگشت، پرسیدم چرا برگشتی، گفت مدتها بود باغبانی نکرده بودم دستم به خاک ایران که میخورد صدایم بازتر میشود، آمدم به انس خاک...
شجریان مالک بلامنازع چطورهای #موسیقی و به عبارت بهتر علم موسیقی بود و فلسفه موسیقی را هم به مثابه چراهای موسیقی کشف کرده بود. برای او موسیقی گونهای از گفتگو بود که تنها زمانی به #مفاهمه میرسید که به مثابه متن به فرامتن میپیوست.
راز او #تفکر_انضمامی و مبتنی بر پیوند دایرهوار راوی و مخاطب بود. او به خاطر خوش صدایی نماند. او ماند چون از صدا، صحنه ساخت، صحنه مفاهمه، صحنهای که بر آن میایستاد و نت معلق آخر را به دستان مخاطب میسپرد.
حرف او هنوز در گوشم طنینانداز است: یونس، من کارم را به فرجام رساندم، خیلی سخت بود، اما شد، من توانستم نشان دهم میشود از مطرب، به استاد رسید.
او حالا آرامیده است، آن سان که همه تبدیلگران روایتها به اسطورهها.