با ینگجه
1.57K subscribers
13.1K photos
762 videos
101 files
456 links
کانال «با ینگجه» با هدف اطلاع‌رسانی رویدادهای روستای ینگجه برای ینگجه‌ای‌های مقیم شهرهای کشور ایجاد شده است.

🌐ارتباط با ما:
@Mostafa_shooshtari

🌐احراز هویت کانال در سامانه وزارت ارشاد:
http://t.me/itdmcbot?start=yengejeh
Download Telegram
با ینگجه
🌹همزمان با سی‌وهفتمین سالروز شهادت #شهيد_رجبعلی_سبحانی، جلسه جزءخوانی حسينيه آل‌ياسين ینگجه‌ای‌های مقیم مشهد و جلسه جزءخوانی ینگجه‌ای‌های مقیم نيشابور شب گذشته با ياد و نام اين شهيد عزيز برگزار گردید. ♦️شهید رجبعلی سبحانی پس از پیگیری کانال #باینگجه و احراز…
🌹بسم رب الشهداء🌹

🌷بوی پیراهن یوسف🌷

در آغازین روزهای سده ۱۳۰۰ و شاید کمی قبل‌تر بود که مردی از مردان ینگجه در روستای دزق ازدواج کرد و در آن قریه پاگیر شد و به آن دیار رحل اقامه کرد.
در آن‌جا فامیلش را از شوشتری به سبحانی تغییر داد ولی مردمانش او را "علی ینگجه‌ای" خطاب می‌کردند. او عموی کربلایی محسن و مرحومین حمزه و محمدهاشم شوشتری و دایی مرحوم حسین محمدی بود.
علی دیزلی در سال ۱۳۳۷ با همسر و فرزندانش علی‌اکبر و علی‌اصغر مجددا به دیار نیاکانی بازگشت و این‌بار در زادگاهش به او "علی دیزلی" و همسرش "زهرا دیزلی" می‌گفتند.
در نیمه اردیبهشت سال ۴۰ و در میانه این بازگشت مجدد بود که خداوند خانه علی‌اکبر را به نور وجود فرزندی گرم کرد و باز هم جهت ابراز محبت به ابوالائمه امیرالمومنین علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام نام فرزند را رجبعلی گذاشتند. گویا محبت امیرالمومنین با سرشت این خانواده عجین شده بود که پدر فرزند و نوه نام نیکوی علی داشتند.
سال ۱۳۴۶ خاندان علی دیزلی به همراه کودکی ۶ ساله به دزق برگشتند و کسی نمی‌دانست که چه آینده‌ای برای این پرستوی مهاجر رقم خواهد خورد. رجبعلی ۱۱ ساله بود که سایه مادر از سر داد و با غم و غربت یتیمی بزرگ شد پدر ۸ سال به پای سه فرزند یتیمش ماند و ازدواج نکرد. او تازه تجدید فراش کرده بود که رجبعلی به خدمت سربازی رفت. و باز هم از محبت مادری دور ماند ولی این‌بار او در خیل مردانی مرد قرار داشت که نه تنها سرنوشت خویش که سرنوشت ملتی مقاوم را رقم می‌زدند.
رجبعلی سبحانی در زمره رزمندگان دلیر لشکر پیروز ۷۷ ثامن‌الائمه علیه‌السلام ارتش جمهوری اسلامی در اردیبهشت سال ۶۱ در جریان عملیاتی که به فتح‌الفتوح خرمشهر انجامید شرکت داشت و در دشت آزادگان در مصاف با جبهه استکبار جهانی برات آزادی از آتش و وارستگی از دنیا را گرفت و در ۲۱ سالگی آسمانی شد و به‌عنوان نخستین شهید سرولایت در روستای دزق ماُوا گرفت.
اگرچه او به خرمشهر نرسید ولی حماسه او و تمامی مردان قبیله عشق بود که باعث خرمی امروز شهر و دیارمان شده است و ما امروز مرهون حقیقی آن مردان آسمانی هستیم.

اینک در سال‌های پایانی سده ۱۳۰۰ و به یمن رسانه‌های ارتباط جمعی و همت مدیران کانال "با ینگجه" ارتباط و وابستگی این شهید عزیز به کهن دیار ینگجه دارالمومنین و سرزمین سروهای ایستاده و شهیدپرور محرز و به همت سایر عزیزان امسال تمثال مبارکش در تقویم شهدای روستا رخ‌نمایی می‌کند.

بر ما ببخش ای شهید عزیز اگر تو و قَدرَت را نشناختیم و اینک در آغاز بهار ترنم باران بوی پیراهن یوسف گم‌گشته دیار ینگجه را به مام وطن رساند و دیرهنگام تو را شناختیم. جا دارد که به‌جای رفتن به "کاهان" برای گرفتن وردنامه‌ای به نام "دعا" به دزق رفته و غبار مزار غریبت را سرمه چشم قرار داد و شفای دل گرفت از دارالشفای شهید که امام عارفان فرمود: تربت پاک شهیدان تا ابد دارالشفای عاشقان و آزادگان عالم خواهد شد.
ای شهید ای مردترین مردان روزگار خویش در ماه قرآن و امیرالمومنین، ما را به حب ولایت علی و اولادش رهنمون گردید تا ما نیز به پای ولایت حقه‌شان مردانه بایستیم و در رکاب آخرین فرزندش چون شما شهیدانه بمیریم.
درود و رحمت خدا بر شهیدان و بر پدران و مادران شهداء

روایتگر دفاع مقدس #محمدحسین_یساقی
@yengejeh
با ینگجه
🌹همزمان با سی‌وسومین سالروز شهادت #شهيد_مهدی_شوشتری، جلسه جزءخوانی حسينيه آل‌ياسين ینگجه‌ای‌های مقیم مشهد و جلسه جزءخوانی ینگجه‌ای‌های مقیم نيشابور شب گذشته با ياد و نام اين شهيد عزيز برگزار گردید. @yengejeh
🌷بسم رب الشهداء🌷

ولایتمداری و خداشناسی به سبک فرمانده

غروب بیستم بهمن سال ۶۴ دستور رسید که غواص‌ها لباس بپوشند و آماده حرکت شوند. دل تو دل کسی نبود. چرا که همه دل‌ها سپرده شده بود به دست دلدار اصلی. چون فرمودند: قلب مومن "حرم الله" است. آن هم چه مومنانی، "من المومنین رجال صدقوا ما عاهدوا الله..."
مردان مومنی که لباس غواصی به تن کردند و آماده شدند تا دل به بی‌کران آب‌های وحشی اروند بزنند. یعنی آب‌هایی که حرکت‌های وضعی‌اش زیرسطحی و سطحی در تلاطم و تلاقی جزر و مد آب و فشار رودخانه به سمت دریا ایجاد می‌کند و طبق ارزیابی‌های علمی در شدیدترین حالت جزر ۷۰ کلیومتر سرعت آن است. و این یعنی خودش به تنهایی یک مهلکه و معرکه تمام عیار است. حال احتمال وجود کوسه، شب تاریک و آب سرد، شب‌های سرد زمستان و دشمنی که با میادین مختلف مین و موانع ضد غواص و قایق و هاورکرافت و انواع سلاح سنگین و نیمه سنگین در مقابل با سدی مستحکم وجود دارد. گویا شیخ اجل هم این بیت شعرش را هفت قرن قبل برای عبور غواص‌ها از هفت خان اروند و در رثای مردان قورباغه‌ای و شهدای بحر نجوا کرده است.
"شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکبالان ساحل‌ها"
اما در این میان حال فرمانده رشید و عزیز و مقتدر گروهان غواص خط‌شکن ظفر از همه دیدنی‌تر است. او که در کارنامه‌اش اولین عبور از اروند در گشت‌های شناسایی آن هم در حال جزر ثبت شده است، و اینک مسئولیت گروهان نیز بر دوش اوست بدون هیچ‌گونه ترس و واهمه‌ای  گویا برای حضور در مجلس شادی و جشن مهیا شده که چنین بشاش و خندان و شتابان، سپندوار به هر سو در حرکت است.
اول شب گروهان کنار نهر منتهی به اروند به ستون وارد آب شدند. معاون گروهان که او نیز حال و روزش دست کمی از فرمانده ندارد گفت: مهدی با این شرایط چگونه به آب بزنیم!؟
سردار شهید مهدی شوشتری در جواب گفت: من امشب به آب می زنم اگر آب ما را نبرد ممکن است کوسه بزند و اگر کوسه نزند ممکن است داخل موانع دشمن مین و مواد مذاب بزند و هم‌چنین ممکن است دشمن از بالای سده مستحکمش با چهار لول بزند... ولی برای من مهم نیست. من امشب به آب می‌زنم تا در جماران به امام خبر بدهند که بچه‌ها به آب زدند و به خط دشمن زدند. آن خدایی که اینور آب مرا حفظ می‌کند داخل آب و آن‌طرف آب هم هست و می‌تواند مرا حفظ کند. حال هر کس که می‌خواهد با من بیاید و هر کس نمی‌تواند برگردد.
او در آن شب و صحنه‌های بسیار دیگر در پناه توحید قوی و ایمان راسخش ظفرمند ظاهر شد.
تا اینکه در شب ۲۷ اردیبهشت سال ۶۵ در جریان مانور عملیاتی نیروهای جدید اطلاعات و عملیات لشکر ۵ نصر که در مناطق رملی اندیمشک برگزار می‌شد، خبر تهاجم دشمن بعثی و تصرف مهران را شنید و در جریان خداحافظی به من سفارش کرد که من عازم ماموریت هستم و شما فردا مرخصی پایان دوره می‌روید به آقاجانم بگو که "مهدی رفت ماموریت و این آخرین ماموریتش است و به زودی به برادر شهیدم ملحق خواهم شد." و دو روز بعد در مهران به خیل شهدا پیوست.
آری برادر این‌گونه است حال مردان خدا که خدا عاشق آن‌ها می‌شود و با آن‌ها عشق‌بازی می‌کند و لحظه وصل که فرا رسد چون "اقرب من حبل الورید" است، مژده وصل را در جان دل‌شان زمزمه می‌کند و مهدی عزیز یکی از هزاران بود.

مهدی عزیز! آه از فراق سی و اندی ساله و فاصله بسیار بین ولایتمداری و توحید ما با تو...
آه فرمانده مقتدر و عزیز، دست ما را بگیر و ما را به جانب "مهدی امت" هدایت کن که در نبرد با وسوسه‌های آخرالزمانی ما را توان فتح و ظفر نیست و در کنار شط در گل فرورفته‌ایم.
در سی و سومین سالروز آسمانی شدنش او را یاد می‌کنیم تا او نیز به ما نظر کند، که اگر نظر کنند شاید که مس وجود ما نیز طلا گردد.
درود و رحمت واسعه الهی نثار شهدا و پدران و مادران شهدا.

روایتگر دفاع مقدس #محمدحسین_یساقی
@yengejeh
♦️خاطرات سردار سرلشگر #شهید_نورعلی_شوشتری به مناسبت فرا رسیدن سالروز عملیات پیروزمند مرصاد در مرداد سال ۱۳۶۷


◀️ارسالی از #محمدحسین_یساقی
@yengejeh
بسم رب الشهداء
به نام او که خالق شهید است و خون‌بهای شهیدان

نهم مرداد سالروز عروج یکی از هزاران عاشق پروازی است که اتفاقاً قفس تنش با شلیک آرپی‌جی ۷ دشمن در هوا شکست و آسمانی شد و آن‌گاه که پیکرش نقش زمین گردید دیگر روح مطهرش از کالبد خاکی به ملکوت اعلی در طیران بود.
و او کسی نیست جز #شهید_باب‌الله_سبزی مشهور به شیخ یدالله
باب‌الله سبزی فرزند ملاعلی متولد پانزدهم فروردین سال ۱۳۲۱ در روستای ینگجه است که در یک خانواده ساده روستایی ولی قرآنی رشد یافت.
دوران جوانی‌اش را همچون جوانان معاصرش در ظلمت و فساد دوران طاغوت سپری می‌کرد و برای رهایی از جهل و تباهی و رسیدن به روشنایی راهی حوزه علمیه مشهد شد و در مدرسه "دودرب" حرم مطهر رضوی علیه‌السلام به کسب معارف دینی پرداخت ولی پس از ۶ سال به جهت سختی معیشت و سختگیری‌های رژیم پهلوی حوزه را ترک گفته و به روستا برگشت و در برگزاری مراسم دینی و مذهبی و هدایت مردم اهتمام داشت، به همین دلیل او به شیخ یدالله مشهور شد.
او که اهمیت کار فرهنگی را درک کرده بود و دغدغه تربیت نسلی انقلابی و مومن را داشت وارد آموزش و پرورش شد. هرچند سمت رسمی‌اش آموزشی نبود ولی در شرایط افول رژیم و فرار معلمان وابسته به طاغوت یا توده‌ای از روستا از خلاء پیش آمده بهره برد و توانست اهداف خودش را در شناسایی و تربیت دانش‌آموزانی که زمینه‌های انقلابی در آن‌ها بود به منصه ظهور برساند.
دو دانشجو و پنج دانش‌آموز شهید فقط بخشی از اندیشه‌های متعالی ایشان بود که به ثمر نشست.
او که خود طلایه‌دار شاگردان ولایی‌اش بود در وصیت الهی و سیاسی‌اش چنان محکم و قوی سوگند یاد می‌کند که می‌تواند سرمشق نسل‌های امروز و فردایمان باشد:
"به خدا قسم اگر قبل از کشته شدنم می‌دانستم که در هنگام کشتن هزار تکه‌ام خواهند کرد، و هر تکه.ام را در آتش خواهند سوزانید و بعد خاکسترم را به باد خواهند داد و بعد از من، خانواده‌ام را به اسارت خواهند گرفت، باز هم از صراط مستقیمی که خدایم بر آن هدایت فرموده برنگشته و در زمره کافران در نمی‌آمدم... اولین و آخرین سخنم و التماسم این است که امام عزیز را تنها نگذارید."

شهید باب.الله سبزی در پنجمین و آخرین اعزامش در وداع با همسر و فرزندان قد و نیم‌قد و کودکی که در راه است، گویا می‌دانست که این آخرین دیدار است خیلی محکم و قاطع می‌گوید: من عهد می‌بندم که اون دنیا هرجا که باشم دست شما را بگیرم. و این‌گونه از تمام عزیزان و دل‌بستگی‌هایش دل می‌کند تا به مقام انقطاع و قرب الهی نائل گردد.
چله منتهی به عملیات والفجر ۳ (آزادسازی مهران- پاره‌ای از میهن عزیز که در اشغال دشمن بعثی بود) نه‌تنها فرصت آمادگی جسمانی بود که چله عبادت و خودسازی هر چه بیشتر برای باب‌الله بود, اشک‌ها و مناجات‌های خالصانه از او فردی ساخته بود که با وجود روحانیون تبلیغی رزمی شاخص او را برای اقامه نماز جماعت تیپ امام موسی کاظم علیه‌السلام لشکر ۵ نصر انتخاب کرده بودند.
شهید باب‌الله به عنوان معاون اول گروهان یکم از گردان سیف‌الله در شب نخست عملیات به عنوان اولین نفر و جلودار نیروها خودش را تا بالای خاکریز دشمن می‌رساند و چون مین منور منفجر شده و موقعیت او لو می‌رود دشمن او را با آرپی‌جی هدف قرار می‌دهد و این عاشق پاکباخته به آرزوی دیرینه‌اش که فوز شهادت است نائل می‌شود.
هنیئا لکم و طوبی لکم الجنه

شهید باب‌الله دل از متعلقات دنیوی برید و خداوند نیز او را با شهادت برگزید. و امروز قطعاً باب نجات درماندگان دنیای دون هست، و جا دارد که به او التجاء داشته باشیم.
آه ای شهید عزیز اینک این ماییم و دست تمنایمان در شب شهادتت که به سوی تو بلند است، حاشا به آنان که همنشین کریمانند دست نیازمندی را برگردانند.

روایتگر دفاع مقدس #محمدحسین_یساقی
@yengejeh
🌿شبی با یاد یار 🌿

این بار در سرزمین قلمدان‌های مرصّع
وادی بی‌بی شطیطه
بی‌بی شطیطه یعنی بی‌ادعا و بدون قیدوشرط ولایی بودن
و الا اگر مولا شرط گذاشت: "بشرطها و شروطها..."
آن‌گاه که پای شرط به میان آمد اگر سر باز زدی بدان که دست رد خواهی خورد ...
و وااسفا بر ارتداد و مطرودین...
چه در غدیر باشند و چه از پس ۱۴ قرن
غروب جمعه‌های دلگیر را باید که مرهم باشی یا در جست‌وجوی طبیب تا بر دردهای دلت همدم باشد
باید که بر سر مزار شهیدی نشست یا در جوار شاهدی که درد را چشیده و محرم راز شده است، و این همه را به بهاء می.دهند نه به بهانه!
همانان که سال‌ها چشم‌انتظار عزیز سفر کرده بودند، آن هم چه عزیزانی!
فداییان عزیز مصر وجود
عزیز کرده زهرای اطهر سلام الله علیها که اتفاقاً مادر هنوز از پس کوچه‌های غربت بنی‌هاشم و از پشت در نیم‌سوخته منتظر یوسف گم‌گشته‌اش بی شمع و مزار نشسته است.
و این بار کاروان کوچکی از یادگاران شهداء را همراهی می‌کنم و به دیدار مادری می‌رویم که او نیز سال‌ها سر درب منزلش به انتظار می‌نشست و هر بار با آه و حسرت جان‌کاه سر در گریبان به اندرونی منزل می‌رفت و تو چه می‌دانی چه‌ها که فکر نمی‌کرد، و چه‌ها که نکشید!
آه! مادر چه سخت بود بی‌خبری!
و چه کشیدی تو از پس هر دق‌الباب و از ورای هر شامگاه که ظلمت شب عارض می‌شد و تاریکی عالم بر دلت چنگ می‌زد که اینک عزیزت کجاست؟ و چه می‌کند؟
زیراندازش چیست؟ و رواندازش چه می‌باشد؟
و این سوالی بود برای هر گرما و سرمای گزنده!؟
آیا آزاد است یا دربند دژخیمان بعثی...
آیا با آزادگان خواهد آمد یا...
آمدند پرستوهای مهاجر ولی خبر از لیلی تو نبود!
آه مادر تو هزاران واگویه و بغض در گلو شکسته داشتی... و من نه دیده‌ام و نه چشیده‌ام...
آخر مادر مرا ببخش که مادر نیستم که از دل تو خبر داشته باشم! تازه پدر هم که هستم عزیز گم‌گشته نداشته‌ام که لمس کرده باشم!
آه از پس غربت و بی‌خبری و هزاران حرف این و آن... یکی امید واهی می‌داد
و آن دیگری بند بند دلت را پاره می‌کرد از بس که یاوه می‌بافت
آه ای ابو‌الصبر و ام‌الصبر
در این میانه تو بودی که چشمان منتظرت متورم بود و پلک‌های خسته از انتظار رمق دیده و مجروح تا ثانیه‌های انتظار به ۱۲ سال رسید!
بر ما که ۱۲ سال بی‌خیالی بود ولی بر تو نمی‌دانم...
زمستان ۷۳ از راه رسید و بوی پیراهن یوسف وزیدن گرفت و گمانم تو به دنبال علی‌اکبرت بودی؟ ولی منادی که آمد خبر از علی‌اصغر داد
یعنی پلاکی و استخوانی!
مادر تو به پای علی‌اصغرت چه لالایی‌ها و شب‌بیداری‌ها و تلخ‌کامی‌ها را سپری کردی تا رشد کرد و قامت برافراشت و آن‌گاه پشت سرش قد قامت بستی، تازه وقت رخت نودامادی بود که وقت دل کندنت شد و تو علی‌اکبرت را سیر ندیده بودی که راهی کردی! واینک پس از دوازده سال صبر زینبی دوباره علی‌اصغر می‌ستاندی!
راستی مادر این بار جنس لالایی‌ات چگونه بود.
چه بگویم مادر! تو خود زینب انقلابی!
و محمدرضایت را به راه دین هدیه کردی، پس چه حاجت بود تو را از باز پس گرفتن هدیه.
که این کار فقط از کریمان برمی‌آید.
آری تو و همه مادران شهدا ثابت کردید که اگر کربلا بودید هرکدام‌تان یک "ام وهب" بودید.
ولی مادر به من بگو آیا در این سال‌ها او را در خواب یا آشکارا دیده‌ای؟
آیا بشارت و اشارتی از شهیدِ شاهدت برایمان داری که تحفه راه‌مان شود؟
مادر آرام و درگوشی چنان که (العاقل یکفی بالاشاره.)
گفت: مرحوم هَویم را شب بعد از فوت در خواب دیدم که جایگاه رفیعی دارد. گفتم این همه از کجا؟ گفت: از جانب فرستاده تو بود رضا جان مرا تشییع کرد و به خاک سپرد و سفارش کرد که هوایش را داشته باشید.
پس هرچه هست از دولت یار است و بس!
آه ما را چه شده است که چون کبک سر بر زیر برف داریم و نمی‌دانیم که رضای الهی در رضای شهیدان است و من فاش می‌گویم که رضایت ایشان در رضای پدران و مادران شهیدان است که اینک با کمری خمیده و تنی رنجور از حرمان فراق تکیده و تنها بر در خانه‌هایشان غریبانه نشسته‌اند تا شاید آشنایی وارد شود. پس ای مدعی رفاقت و آشنایی امروز بکوش تا دلی به دست آری که فردا دیر است!
کاروان کوچک ما نیز چونان دولت مستعجل به قدر تشنگی خود از صفای وجود پدر و مادر شهید گرانقدر #محمدرضا_براتی نیوشیدیم و به قصد دیدار خانواده معظم شهید گرانقدر #علی_صفری رهسپار منزل ایشان شدیم.
همان شهیدی که کنار مزار دوست شهیدش #عیدمحمد_سبزی در عالم مکاشفه شهید سبزی را می‌بیند و او جایگاهش را نشان می‌دهد و همان می‌شود که او نیز پی بی‌نشانی گرفته و قبل از آخرین اعزامش گفت: من این‌بار شهید می‌شوم و این‌جا کنار شهید سبزی قبر من است، آن‌گاه که پیکرم برگشت مرا کنار دوست شهیدم به خاک بسپارید
آهای رفقا! مثل شهدا رفیق دونفره داشته باشید
رفقایی که دست‌تان را بگیرند و بالا بکشند و به اهل‌بیت وصل کنند
درود و رحمت خدا بر شهیدان و پدران و مادران شهدا

#محمدحسین_یساقی
@yengejeh
🌿🌿 یاد یار 🌿🌿

این‌بار به یادبود شهیدی از سلاله نبی و در امتداد غدیر

بسم رب الشهداء
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایته امیرالمؤمنین علیه السلام والائمه المعصومین علیهم السلام

غدیر یک سرزمین نیست
امتداد پیامبران است تا ظهور
غدیر گودال نیست
آبشار آسمانی نور است، برای موجود شگرف عالم هستی به نام انسان، تا ره گم نکند و با استعانت از شاخصه‌های حقیقت علوی در تاریکی اعصار متمادی ره‌رو باشد.
غدیر یعنی کسانی که عقب مانده‌اند برسند و کسانی که جلو افتاده‌اند برگردند.
غدیر یعنی با ولایت بودن و با ولایت حرکت کردن
غدیر یعنی به صبر علوی ولایت تمکین کردن و به نعره‌ی حیدری‌اش سپندوار جهیدن.
غدیر یعنی همان که امام هادی علیه‌السلام فرمود: فالراغب عنکم مارق و اللازم لکم لاحق والمقصر فی حقکم زاهق...
غدیر کربلای عوام بود
و کربلا، غدیر خواص
در غدیر با آن‌که بیعت گرفته شد "جفا" شد.
و در کربلا با آن‌که بیعت برداشته شد "وفا" شد.
پس اگر غدیری بمانیم از چشمه‌سار محبت‌شان می‌چشانند و پا در رکاب خونین عاشورا می‌مانیم و الا به کربلا نیز راه نمی‌دهند.
آری این‌گونه بود چون ترسوها و منافقین ترک غدیر کردند عاشورا رخ داد و به وسعت تاریخ گسترش پیدا کرد تا به زمانه ما رسید ولی این‌بار مَثَل و مِثالی از آن انسان کامل ندا داد و یارانی از جنس عاشورا گرداگرد وجودش را گرفتند و حماسه مقاومت سرودند که هیهات من الذله...

و یکی از آن هزاران #شهید_سیدمرتضی_موسوی بود.
کسی که در کودکی با سقوط از بالای بام ۴ متری همدم مرگ شد ولی خدا او را برگزید و او را بزرگ کرد تا با شهادت جاویدان و عزیز شود. و این نبود جز به محبت علوی و جوهره اخلاصی که در وجودش به عاریت نهاده شده بود. و این اخلاص در کشاکش نبرد آخرین و در لحظات و آنات آخر جلوه‌گری کرد. آن‌جا که شهید موسوی زخم برداشته بود و همدم و قرین شهادت بود ولی از یاری یاران زخم‌خورده باز نمی‌ایستاد تا این‌که از نفس افتاد. از نفس افتاد تا ما نفس بکشیم.
آری زخم‌خوردگان ره وصال دوست به پای ولایت خون دادند تا در سرخی شفق‌گون آنان ما ره گم نکنیم و از غدیر دور نیفتیم.
یاران و همراهان به هوش! هر که با اهل بیت کار دارد اول باید خودش را به شهداء عرضه کند و اگر پسند آن‌ها شد هم ایشان نزد آل‌الله سفارش خواهند کرد.
از فردای غدیر بوی محرمش می‌آید و آنان که به دنبال رزق اشک هستند باید که در منزل عشاق روند چرا که شهادت نیز رزق انبیاء و ائمه معصومین علیهم‌السلام بود ولی شهداء با اشک از خدا گرفتند.

سحرگاه غدیر امروزمان را با دیداری از خانواده شهید عزیز سیدمرتضی موسوی آغاز کردیم تا برای امتداد فردایمان تبرک و تیمنی از نفس شهداء داشته باشیم شاید که رزق محرم به ما نیز ارزانی شد.

مبادا از ولی غافل بمانیم
مردد در حق و باطل بمانیم
مبادا چون خوارج جبهه گیریم
مبادا بی‌ولایت ما بمیریم
درود و رحمت خدا بر فداییان راه ولایت و درود رحمت الهی بر پدران و مادران شهداء

#محمدحسین_یساقی
@yengejeh
Audio
🌑مراسم شب عاشورا | ۱۸ شهریور ۹۸
🕌مسجد جامع ینگجه

🎙روایتگری #محمدحسین_یساقی درباره #شهید_سیدمرتضی_موسوی
@yengejeh
⚑⚑ #محرم_در_ینگجه 🏴🏴
فرصت‌ها و آسیب‌ها

#محمدحسین_یساقی

صلی الله علیک یا اباعبدالله
از ماجرای کرب و بلا غم درست شد
اصلا طفیل چشم تو عالم درست شد
بیش از تمام مدرسه‌ها و کلاس‌ها
در پای روضه‌های تو آدم درست شد

به نظر می‌رسد عزاداری امام حسین علیه‌السلام با تاریخ شکل‌گیری روستای ینگجه گره خورده باشد. چرا که نسل اول ساکنان روستا قبل از واقعه تجاوز مغولان (قرن هفتم هجری قمری) دارای گنبد و بارگاه امام‌زاده لازم‌التعظیم امام‌زاده هاشم علیه‌السلام را داشته‌اند که ظاهرا در جریان حمله مغولان و "ماجرای قِرانلُو" که ساکنان روستا را همچون مردمان نیشابور از دم تیغ گذراندند و حرم امام‌زاده را نیز تخریب کردند، قطعا دارای جایگاه دین‌داری و محبت آل‌الله بوده‌اند.
در عصر نادری نیز که پس از کشته شدن نادرشاه افشار در قریه جعفرآباد قوچان (آخر خرداد ۱۱۲۶ شمسی)، #مولا_قلی که یکی از امرای سپاه ایشان بود، به روستای پیرشهباز و از آن‌جا با احداث قلعه ینگجه (یوخارکو قلعه) که دارای چهار برج و استحکامات ویژه بوده به این‌جا نقل مکان کرده بودند.
مولا قلی از آذری‌های باقی‌مانده در خراسان آن روز بود که توسط صفویان از اردبیل به این خطه جهت مقابله با افاغنه اعزام شده بودند. گمان می‌رود با توجه به عزاداری اردبیلی‌ها که به "حسن وورماق" معروف گشته، از رسوم بومی آنان بوده باشد که به خطه ینگجه انتقال یافته است. امروزه نیز بخش‌هایی از آن که سینه‌به‌سینه به ما منتقل شده است و در انتهای عزاداری‌های امروز ما انجام می‌شود.

گویا آن‌چه را که پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در خصوص شهادت #اباعبدالله علیه‌السلام فرمود:
"ان لِقتل الحسین حراره فی قلوب المومنین لا تبرد ابدا"
برای شهادت امام حسین علیه‌السلام حرارت و گرمایی در دل‌های مومنان است که هرگز سرد و خاموش نمی‌شود.
این حرارت در نزد مردمان این دیار نیز نمادی از پیش‌گویی رسول گرامی اسلام است که از محبت اباعبدالله برخوردارند.
هرچند در گذشته به خاطر بسته بودن جوامع روستایی، سبک‌های عزاداری نیز سنتی و در قالب تعزیه‌گردانی یا همان (شبیه‌خوانی و حسن‌وورماق) وعاظ و منابر بوده و پذیرایی‌ها نیز در قالب همان موقوفه‌ها و محدود به بزرگ‌ترها بود و پذیرایی عام و کودکان در مجالس متداول نبود. لذا می‌توانست یک حسرت کودکانه برای یک وعده خوراک نذری یا یک استکان چای مسجد را در پی داشته باشد. ولیکن این موضوع به نوبه خود محسنات و معایبی داشته که بایستی با توجه به عوامل ایجابی و سلبی زمان خودش مورد مداقه قرار گیرد. از آن جمله کمبود امکانات زیستی در گذشته بوده است.
اگرچه امروزه نوآوری‌هایی را در عزاداری‌ها شاهدیم. نظیر راه افتادن دسته‌های زنجیرزنی و نوحه‌خوانی‌ها و استفاده از ابزار رسانه، حضور گسترده عزاداران و سبک و شیوه‌های جدید اطعام و پذیرایی‌ها (خیرین) که شاید بشود یک نوع و سبکی از همان موقوفه‌ها دانست به وجود آمده است. ولی آن‌چه که مهم است بایستی مراقب بود تا تحریف که در برخی از اشعار قدما نظیر "قُمری" بوده و در عزاداری امسال نیز بعضا اشعاری در خصوص عروسی و حنابندان قاسم و... در نسخه‌های مدیحه‌سرایان دیده می‌شود که بایستی ساحت قدسی نهضت عظیم عاشورا را از این ناخالصی‌ها زدود.
عزاداری‌ها در ینگجه تا چند سال قبل منحصر به نوحه‌خوانی نوجوانان آن هم به سبک نشسته و سنگین بود و بعد از آن روضه‌خوان و سپس واعظ و سخنرانی پیرامون نهضت عاشورا در حد بضاعت انجام می‌شد. عزاداران نیز در حد یک استکان چای یا با توزیع آب که با لفظ "یا عباسعلی" به یاد سقایی حضرت عباس بن علی علیه‌السلام کام تشنگان را سیراب می‌کردند صورت می‌گرفت.

@yengejeh
ادامه در پست بعدی👇👇
⚑⚑#محرم_در_ینگجه 🏴🏴
فرصت ها و آسیب ها - بخش پایانی

#محمدحسین_یساقی

آن‌چه که به عنوان یک فرصت تلقی می‌شود استقبال عمومی همولایتی‌ها از مجالس دهه اول محرم به‌ویژه تاسوعا و عاشوراست که بایستی ارج نهاد و در بهره‌برداری بهتر از فرصت مغتنم پیش‌آمده در تالیف قلوب و نزدیک شدن به همدیگر و تقویت همدلی و همگرایی افزود.

فرصت دو روزه‌ی مذکور می‌تواند علاوه بر صله‌رحم و دیدوبازدید همولایتی‌هایی که به نحوی در طی سال از هم دور هستند از اوضاع و احوال هم باخبر شد. البته به شرطی که این گفتمان به داخل مسجد کشیده نشود.
این دورهمی مذهبی سالانه می‌تواند منشاء خیرات بسیاری شود. از جمله تبادل آراء و نظرات برای کیفیت‌بخشی به مجالس عزاداری، بهبود اوضاع زندگی اهالی روستا و همبستگی بیش‌تر همولایتی‌ها در اقصی نقاط کشور و گفتمان‌سازی برای هر آن‌چه که به توانمندسازی روستا و مردمانش مفید است در قالب یک دبیرخانه در روستا و انتشار از طریق رسانه "باینگجه" در طی سال و کسب آراء و نظرات و ایده‌ها و کار کارشناسی روی آن‌ها...
در فرض شکل‌گیری چنین ستاد و دبیرخانه‌ای در روستا که با مدیریت و مشارکت شورای اسلامی و دهیاری در یکی از اماکن دولتی قدیمی نظیر مدرسه ابتدای روستا یا خانه بهداشت قدیمی (البته ترجیحاً مدرسه چون به مسجد جامع نزدیک است مطلوب می‌باشد)، در روزهای تاسوعا و عاشورا با حضور همولایتی‌ها در روستا در خلال انجام شعائر مذهبی، نشست هم‌اندیشی و ارائه گزارش ستاد مربوطه در پیمایش ایده‌ها و تصویب یک یا چند ایده آن‌ها را به رای عموم گذاشته و تا گردهمایی سال بعد که محور عاشوراست اقدام به برنامه‌ریزی و تدوین و اجراء اقدام کرد که علاوه بر همایش عظیم عاشورا می‌تواند یک همایش توانمندسازی روستا نیز باشد.
با توجه به صحبت‌های آقای صفری دهیار محترم در شب شام غریبان که دردمندانه بود و از طرفی خواهان ارائه راه‌حل‌هایی برای رفع مشکلات پیش‌آمده مربوط به دهه محرم و آن‌چه که به عنوان آسیب‌هایی نظیر ریخت‌و‌پاش و اسراف و پرخوریی‌هایی که در جریان نذورات به ویژه روز عاشورا پیش آمده بود یا نزاع در بخش بانوان و همهمه‌هایی که در قسمت زنانه به هنگام ایراد سخنرانی خطیب ارجمند حاج آقای شوشتری پیش آمده بود و...

لذا پیشنهادهای ذیل ارائه می‌گردد تا با هم‌فکری و هم‌افزایی سایر عزیزان به اصلاح رویه در سال آتی منجر گردد.

۱. یکی از اولویت‌ها توسعه و تجهیز بالکن زنانه است که در گام نخست می‌شود طاق بین دو ستون جلویی مسجد، بخش تورفتگی را مسقف کرد تا فضای قابل توجهی به بخش بانوان اضافه گردد و آنگاه جهت عدم تداخل صدای بخش مذکور با قسمت مردانه پشت نرده‌های بالکن را با شیشه سکوریت و ایزوله کردن آن از این امر جلوگیری کرد و با نصب دیتاپروژکتور هم تصویر و هم صوت را در طبقه بالا تقویت و از هرز رفتن وقت بانوان و از همهمه و بی‌نظمی جلوگیری کرد.
۲. ایجاد پله دوم یا آسانسور جهت تردد بانوان به طبقه دوم نیز دارای اولویت است. چرا که در شرایط موجود رفت‌و‌آمد خانم‌ها به‌ویژه در مناسبت‌هایی نظیر تاسوعا و عاشورا بسیار دشوار است. ضمن این‌که از همین مسیر جهت انتقال غذا و ظروف برگشتی نیز استفاده می‌شود. چنانچه خدای ناخواسته حادثه غیرمترقبه‌ای چون آتش‌سوزی و... اتفاق بیفتد، از وقوع یک فاجعه جلوگیری می‌شود. لذا عقل و منطق اقتضا می‌کند تا پیشگیری کرد.
۳. ایجاد یک حسینیه کودک شبیه مهد در کنار بخش بانوان با استفاده از بانوانی که تجربه کار مربی کودک دارند که می‌توان از طریق فراخوان قبلی از طریق کانال برای شب‌های تاسوعا و عاشورا مشارکت کرده و به‌عنوان نذر فرهنگی برای کودکان فضای آرامش‌بخش و آموزنده و خاطره‌انگیز برای درک بهتر عزاداری اباعبدالله مهیا نمود. این کار می‌تواند ضمن ایجاد زمینه برای بهره‌برداری بهتر فرهنگ عاشورا برای مادران و تقویت فرهنگی آنان و سبک زندگی مومنانه و دوری از حواشی که در سال جاری رخ داده منجر گردد.
@yengejeh
ادامه در پست بعدی👇
برخی از مسائل دیگر که بعضاً در مجالس متوفیات پیش می‌آید نظیر صندوق همدلی یا خادم مسجد نیز از موارد مستحدثه‌ای است که باز هم می‌شود با نظر سنجی و تشریک مساعی عمومی همولایتی‌ها به نتیجه رسید.
حقیر نیز کما این‌که قبلا در نوشته‌هایم اعلام نظر کرده بودم اینک مجددا چند نکته را به عنوان پیشنهاد مطرح می‌کنم.
در خصوص صندوق همدلی بایستی شان افراد محترم شمرده شود. لذا از طرح موضوع به‌ویژه جمع‌آوری کمک و مساعدت در مجلس و در حضور صاحبان عزا جدّاً پرهیز گردد.
پیشنهاد این است که شماره حسابی دارای چند امضاء نزد یکی از بانک‌ها افتتاح و با اطلاع‌رسانی عمومی از همولایتی‌ها تقاضا شود تا به صورت داوطلبانه مبلغی را ماهانه به حساب مذکور واریز نمایند. آن‌گاه صاحبان حساب (که از قبل به عنوان عوامل مورد وثوق بابت این موضوع انتخاب شده‌اند) از موجودی جهت مساعدت به صاحبان عزا تقدیم نمایند. البته روی میزان این هدیه و این‌که به چه کسانی پرداخت شود هم می‌شود جداگانه نظرسنجی کرد.
در خصوص خادم مسجد بنده کماکان پیشنهاد جذب خادمین افتخاری مسجد را مفید و موثر می‌دانم. کما این‌که در قرون متمادی نسل اندر نسل در هر دو مسجد روستا به همین منوال عمل می‌شده، و این کار علی‌رغم برخی نظرات مخالف که می‌گویند نسل‌های فعلی حاضر به انجام خدمت در مسجد نیستند عرض می‌کنم امروزه نسل جوان انقلابی و ارزشی یکی از افتخاراتش کارهای جهادی است و این شدنی است و الحمدلله در بین جوانان متعلق به روستا چنین جوانانی به وفور یافت می‌شود. به شرطی که تنگ‌نظران و برخی عناصری که چون کاهنان معابد به مساجد چنگ انداخته‌اند خودشان را کنار بکشند و اجازه حضور به جوانان را بدهند. آن‌گاه خواهند دید از بین همین جوان‌ها که در نگاه برخی مغضوبند اهل نظافت سرویس بهداشتی مسجد هم درآیند چه رسد به سایر خدمات، که قطعاً با افتخار و برای کسب ثواب و خوار کردن نفس اماره این کار را خواهند کرد. بنده چون در جوانی خدمت‌گذار مسجد بوده‌ام و امروزه در عرصه‌های فرهنگی با جوانان سروکار دارم به ضرس قاطع از این نظریه دفاع می‌کنم.
در پایان معروض می‌دارم آن‌چه که مایه حیات اسلام بوده است خون سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه‌السلام و اولاد و یاران با وفایش بوده و هست و تعظیم همین شعائر است که به زندگی‌های ما معنا و مفهوم می‌دهد. و الا حیات زیستی دنیوی غرب سرتاپا لجن امروزه به بن‌بست رسیده و اینک چون خودشان در منجلاب خودساخته فرو رفته‌اند و از ادیان تحریفی خودشان هم که انسانی به بالا والا سوق پیدا نمی‌کند با گسترش دامنه تهاجم از طریق فضای مجازی می‌خواهند نوامیس و جوانان جوامع اسلامی به‌ویژه شیعی را و علی‌الخصوص جامعه اسلامی و انقلابی ما را نیز به ورطه سقوط بکشانند. این‌جاست که جای شکر بر مصیبت اباعبدالله در سجده زیارت عاشورا مشخص می‌شود که خداوند مهربان با مهندسی عزاداری شیعیان بر مصائب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام در محرم و صفر و در دهه‌های فاطمیه و ماه رمضان و لیالی قدر زنگار فراموشی و گناه را از قلب‌های ما با اشک بر آل‌الله می‌شویَد و ما را زنده می‌کند. بگذار جماعت روشنفکرمآب بی‌دین و لاقید هزاران تحلیل بی‌محتوا برای سیاه‌پوشی و گریه‌های ما ببندند.
باید فهمید که کربلا به رفتن نیست، به شدن است که اگر به رفتن بود شمر هم "کربلایی" بود.
و این شدن میسر نیست مگر به رفتن به مجلس عزا و بر سر و سینه زدن تا شور و شعور پیدا کردن و آن‌گاه که در مجالس ذکر مصائب و مواعظ تاسوعا یاد گرفتی که وفای عباس به صرف برادری نبود که آن هم اگر باشد تاریخ به ما یاد داده است که برادران یوسف او را سرازیر چاه کردند، بلکه از جنس وفای به امام و ولی خود بود آن‌گاه خواهی فهمید که زیارت عاشورا که حدیث قدسی است راه آیندگان را نیز مشخص کرده است یا سلام است یا لعن "و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله..."
یعنی یا با امام حسین علیه‌السلام باید بود یا اگر همراه نباشی خواه بر سر شراب باشی خواه بر سر سجاده یزیدی هستی و راه سومی وجود ندارد.
و بیرق برافراشته امروز عاشورای ما یعنی ما هنوز تا پای جان پای ولی ایستاده‌ایم.
و این یعنی امتداد عاشورای ۶۱ هجری از پس گذر قرون متمادی...
و این یعنی یا لیتنا کنا معک...
و این یعنی پاسخ به لبیک هل من ناصر ینصرونی...

اللهم الرزقنا شفاعه الحسین یوم الورود...

با تقدیم احترام
#محمدحسین_یساقی
@yengejeh
📮نقد وارده به کانال #باینگجه:

هفته دفاع مقدس گذشت...
یک هفته سکوت...
آیا شان ینگجه و کانال باینگجه سکوت بود؟

وقتی شیپور جنگ نواخته می شود مرد از نامرد تشخیص داده می شود... " شهید چمران "

سربلندانِ پر غروری که به جنگ تحمیلی پایان دادند.
خیلی مرد بودند حتی زنانشان...
تا لمسش نکرده باشی, نمی دانی چیست , تفاوت دارد با تمام قصه ها و غصه ها.
گلوله های داغ شوخی ندارند , موشک ها و خمپاره ها فرق نمی گذارند بین سربازان و زنان و بچه‌ها, بمب های لعنتی , یکسان می بارند روی سر همه و جانباز شیمیایی به یادگار می گذارند برای همسران شان !
نمی توانی خودت را "بتکانی" , "جرِ" بزنی و بگویی از اول!
هر قدمی که روی خاکریز ها برمی داری ممکن است آخرینش باشد, شاید دیگر پایی نباشد. که بلند کنی !
بایستی و با تمام وجود بدوی سوی سنگر!
جگر می خواهد بروی جنگ, کم نبودند کسانی که از سربازی فرار می کردند و بودند کسانی که کُپ کرده اند از صدای توپ و تانک , وقتی لوله تانک چرخید سمت شان , قفل شده اند انگار!
در مقابل اما شیر بچه هایی بودند که پشت لب سبزشان هنوز سبز نشده , صف می بستند جلوی مسجد ها ,التماس می کردند برای رفتن!
مادرانِ گربان شان را قسم می دادند و راضی می کردند تا آب و دعایی بدرقه راه شان کنند.
تنِ"انقلاب" گرم بود , مردم نفس های شان چاق نشده بود هنوز تنها کمترِ دوسال بود از دورانِ بعد از شاه , صدام اما نگداشت مردم ایران رنگ آرامش را ببینند , جنگی راه انداخت خونین, طولانی ترین جنگ متعارف قرن بیستم, دومین جنگ طولانی بعد از فاجعه ویتنام, جنگی که برخی از اندیشمندان آمریکا آن را جنگ جهانی سوم یاد کردند که رخ داد ولی بروز ندادند چرا که یک طرف همه دنیا بود و در دیگر سو ایرانِ تنهای تنها...
صدامِ مغرور که به حمایت استکبار جهانی سرمست بود , می خواست یک روزه خرمشهر و سه روزه خوزستان و یک هفته ای تهران را بگیرد نقشه اش را هم کشید ولی حساب یک چیز را نکرده بود , جوانانی که اگر پای وطن و ناموس شان در میان باشد , اصلا خود زنان هم شدند سربازان جان بر کف ;
- یکی شد حسین فهمیده که حماسه رفتن زیر تانکِ دشمن از او امام و رهبر جامعه ساخت.
یکی شد زهرا حسینی ۱۷ ساله که شد غسال شهر و شهدا را جمع و غسل و کفن و دفن می کرد که حماسه اش شد حماسه " دا "
- یکی شد معصومه آباد که در اسارت دشمن بعثی از عِرض و آبرو و شرفش پاسداری کرد و حماسه اش شد حماسه " من زنده ام " و زنده کرد عفت زن مسلمان فاطمی را.
- یکی شد مریم امجدی , پا کرد در کفش بزرگتر ها , پوتین مردانه پوشید و گفت " من شهر را ترک نمی کنم و مردان قبیله ام را تنها نمی گذارم , مردان قبیله استقامت را " و اسلحه برداشت و در کنارشان جنگید تا حماسه اش شد حماسه "پوتین های مریم"
و هزاران قصه و حماسه دیگر که نقلش مثنوی بلندی است که در بلندای تاریخ اثبات کرد که ما افسانه نبودیم...
تازه خیلی از فرماندهان ایرانی , موهای شقیقه شان هم سفید نشده بود , نه ژنرال بودند و نه سردار ولی کاری کردند کارستان , برای ثبت در تاریخ , خیلی هاشان را شاید مردم به قیافه نشناسند, عکس شان را که نشان عابران کوچه و خیابان دهی ندانند که بازیگر است یا "فرمانده جنگ" ولی نامشان نشانه کوچه ها و خیابان ها و میدان هایمان شده تا بدانیم برای رسیدن به خانه امان از روی خون چه کسانی گذشته ائیم. هرچند منافقان و خفاش صفتان امروز تاب دیدن نور لفظ " شهید " را ندارند و به آن چنگ می اندازند.
از چمران و صیاد , از کاوه و آبشناسان تا شوشتری و همت ...بگیر ... تا ۲۹ مرداد ۱۳۶۷ که جنگ تحمیلی, غم دویست و اندی هزار شهید و رنج ۸ ساله تمام شد!
دیگر آژیر قرمزی به صدا در نیامد و کسی نخزید توی پناهگاه , بیش از سی سال از پایان آن ماجرا گذشته اما یادشان کم رنگ نمی شود.
اصلا حساب شان هم جداست از تمام آن هایی که فراموش شان کردند و ثمره خون شان را خوردند و بردند!
میراثی که سوز داشت نه دود!

بیائید ما هم در دارالمومنین ینگجه آنها را فراموش نکنیم یک هفته ای که به سکوت گذشت و از برداشت گردو و گله گوسفند و... از هر دری پست و پیام بود الا از دفاع مقدس!!! چه از ناحیه مردان خاک و خون خورده آن روزهای پر رنج و ملال و چه از نسل جوانی که میراث دار مردان بی ادعای آن روزگاران هستند. این نه در شان شهدا و نه در خور ینگجه بزرگ بود.
من هم به این سکوت شما احترام گذاشته و می گذارم و امیدوارم که در ورای این سکوت تفکر باشدنه فراموشی !

دوستدار همه همولایتی‌ها #محمدحسین_یساقی

@yengejeh
با ینگجه
📮نقد وارده به کانال #باینگجه: هفته دفاع مقدس گذشت... یک هفته سکوت... آیا شان ینگجه و کانال باینگجه سکوت بود؟ وقتی شیپور جنگ نواخته می شود مرد از نامرد تشخیص داده می شود... " شهید چمران " سربلندانِ پر غروری که به جنگ تحمیلی پایان دادند. خیلی مرد بودند حتی…
📮پاسخ کانال #باینگجه به نقد جناب آقای یساقی

با سلام و احترام؛

با توجه متن انتقادی جناب آقای #محمدحسین_یساقی نسبت به رویکرد کانال #باینگجه درخصوص هفته دفاع مقدس، یادآوری چند نکته خالی از فایده نیست:

۱. در ابتدا ضمن قدردانی از دغدغه‌مندی ایشان در زمینه زنده نگه‌داشتن یاد شهداء، باید تاکید کنم که این رویکردِ مناسبی نیست که تا مطلبی از فرد منتشر نمی‌شود برافروخته شده و بیانیه‌نویسی کند. بدیهی‌ست حداقل حق سردبیر هر رسانه‌ای این است که در خصوص انتشار یا عدم انتشار و تلخیص و ویرایش مطالب ارسالی تصمیم‌گیر باشد.
از ابتدای تاسیس کانال تا کنون، یادداشت‌های جناب آقای یساقی دارای بیش‌ترین انتشار در کانال بوده است و بیش از ۹۰ درصد مطالب ارسالی ایشان در کانال منتشر شده است.

۲. نقد جناب آقای یساقی درباره کم‌توجهی به هفته دفاع مقدس وارد است و باید دست‌کم یک پُست به موضوع هفته دفاع مقدس اختصاص می‌یافت. اما نیک است نیمه پُر لیوان را هم دید.
#باینگجه در حیات خود، تلاش کرده با یادآوری سالگردهای شهادت شهیدان عزیز ینگجه در حد بضاعت خود ادای دین کند. علاوه بر این‌ تصاویر ناب فراوانی از شهدای ینگجه در طول سه سال اخیر در کانال منتشر شده که همگی با تکیه بر ظرفیت مردم ینگجه بوده است.

۳. شاید این سکوتی که ایشان در متن اشاره کرده است، ناشی از عدم وحدت نظر میان دست‌اندرکاران برگزاری یادواره شهدای ینگجه نیز باشد که در نهایت منجر به عدم برگزاری این یادواره در سال جاری می‌گردد!

۴. کانال #باینگجه در حد توان خود و با تکیه بر ظرفیت مردم، تلاش داشته نمایانگر بافت و مظاهر فرهنگ زندگی روستایی در ینگجه باشد و این مظاهر می‌تواند هر موضوع مرتبط با روستا از جمله برداشت گردو و گله گوسفندان و... باشد.

۵. کانال #باینگجه از ابتدا در معرض نظرات، پیشنهادها، انتقادها و قدردانی‌های مردم بوده و تلاش داشته این‌گونه نباشد که "با یک غوره سردیَش کند و با یک مویز گرمیَش". از این رو ضمن استقبال و تشکر از نقد جناب آقای یساقی، از ایشان خواهشمند است به درخواست‌های مکرّر سردبیر کانال #باینگجه مبنی بر رعایت اصل مختصرنویسی و نیز محوریت قرار دادن ینگجه در متون خود، توجه فرمایند.

پذیرای نقدها و پیشنهادهای سازنده‌ی همولایتی‌های عزیز هستیم.

🍀با احترام و سپاس
مصطفی شوشتری

@yengejeh
♦️به بهانه عرض‌اندام ویروس کرونا

"به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان"

سلام بر پاسداران سفیدپوش سنگر ایمنی و سلامت که رزمندگان خط مقدم این روزهای ایرانند. رزم دلاورانه شما با دشمن سلامتی مردم، از رزم رزمندگان جبهه‌های امنیت و اقتدار و حفاظت از مرزهای ایران اگر بیش‌تر نباشد کم‌تر نیست.
درود بر شما و بر غیرت و حَمیت و نستوهیتان که برای هزارمین بار اقتدار و تعصب ایرانی را همراه با محبت و مهربانی به تصویر کشیده‌اید.
و درود بر شهیدان‌تان که مانند شهدای خط مقدم نبرد نابرابر هشت‌ساله و دفاع از حرم، امنیت و هسته‌ای و مرزبانی و... شهید راه سلامتی و نجات هم‌وطنان‌تان شده‌اند.
قدردان تمامی رنج‌ها و مرارت‌هایتان هستیم، و در تبعیت عقلی و منطقی و شرعی (ما حکم به العقل حکم به الشرع) از تشخیص شما تمامی دل‌تنگی‌هایمان و التجاء به ذوات پاک را نیز به کنج خانه‌هایمان برده‌ایم و از راه دور نگاه‌مان به حریم رواق بسته امام رئوف‌مان دوخته است و دعایتان می‌کنیم.

هم‌وطن اینک شهیدان سلامت از ما می‌خواهند تا این بهار را در خانه بمانیم.
در خانه جوانه بزنیم
در خانه شکوفه بدهیم
در خانه سبز شویم
چون ممکن است در بیرون از خانه در دل سرسبز بهار، به زردی پاییز برسیم!
آری بیرون از خانه درختان شکوفه زده‌اند
گنجشک‌ها آواز می‌خوانند
پرستوها به‌دنبال آشیانه می‌گردند
و...
به همه این زیبایی‌ها آگاهیم ولی برای رسیدن روزهای خوب برای دوباره سبز شدن باید صبر کنیم.
باید خانه‌هایمان را تا سبز شدن تمام شهر و آدم‌ها سبز نگه داریم تا رزمندگان سفیدپوش نیز بعد فتح و پیروزی به ما ملحق شوند.
ما سکوت و تنهایی این پیله را به شوق پروانه شدن‌مان به جان می‌خریم.
ما این بهار را به حرمت شهدای سلامت و تمام آن‌هایی که دیگر در جمع ما نیستند، جور دیگری سبز می شویم و یقین داریم که از پس این تاریکی، "آفتاب"، انتظار ما را می‌کِشد.
روزهای خوب که رسیدند با عزیزان‌مان جشن آغوش و لبخند می‌گیریم.
و کاش کسی از ما کم نشده باشد!
پس در خانه بمانید که کم نشویم. تا روزی که جمع می‌شویم شمارگان‌مان به شماره نیفتاده باشد...
پس تا دیر نشده تو هم پاسدار حریم اهل و دیارت باش.
خدایا مرا ببخش اگر خواسته شخصی‌ام را بر حفظ جان کسان و عزیزانم ترجیح بدهم!
یا خود را بر حق بدانم!
یا بالاتر از دیگران بشمارم!
خدایا ما را از منّیت و خطا مصون بدار و همه کسان و عزیزان‌مان را به‌ویژه رزمندگان خط‌مقدم نبرد را در حصن حصین خودت محافظت فرما.
"اللهم اجعلنی فی درعک الحصیه التی تجعل فیها من ترید"

دعاگوی همه عزیزان
#محمدحسین_یساقی
@yengejeh
♦️روایت عشق در کربلای ۴

📰گفت‌وگوی روزنامه شهرآرا با #محمدحسین_یساقی راوی دفاع مقدس و رزمنده دوران جنگ درباره عملیات کربلای ۴ و شهدای ینگجه | دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۹۹
@yengejeh
1375_11281.pdf
639.3 KB
♦️روایت عشق در کربلای ۴

📰فایل گفت‌وگوی روزنامه شهرآرا با #محمدحسین_یساقی راوی دفاع مقدس و رزمنده دوران جنگ | دوشنبه ۲۲ اردیبهشت ۹۹
@yengejeh
با ینگجه
🌑اطلاعيه به اطلاع همولايتی‌های عزيز می‌رساند مراسم تشييع مرحومه حاجيه #زينب_محمدی مادر #شهيد_محمدرضا_براتی فردا چهارشنبه صبح در روستا به صورت غيرعمومی (به علت شرايط كرونا) برگزار خواهد شد. 🕯شادی روحش فاتحه و صلوات. @yengejeh
♦️یادبود مرحومه زینب محمدی

بسم رب الشهداء و الصدیقین
سلام علی قلب زینب الصبور
سلام بر تو ای ام الصبر
چه خوب اداء کردی حق هم نامت زینب کبری سلام الله علیها را !
چه روز ها که در فراق کوچ پرستوی مهاجرت درب منزل به انتظار می نشستی و شب هنگام با آه و حسرتِ جانکاه سر در گریبان به اندرونی منزل می رفتی و خوراکت فکر بود و خیال و اوهام...!
آه که چه سخت بود بی خبری?
و چه کشیدی تو ای مادر !
از پس غربت ۱۲ ساله, آنگاه که چشمان رمق دیده و مجروحت در پی نشان از علی اکبرت بود منادی خبر آورد که علی اصغر آورده اند! یعنی پلاکی و استخوانی ! و چه دیدنی و شنیدنی شده بود این بار
لالایی هایت کنار محمد رضای ۱۸ ساله ولی دو کیلویی!
مادر ای ام الصبر! ای فخر مادران وطن!
اگر در کربلا یک ام وهب بود, در کربلای ایران تو و تمام مادران شهید داده ثابت کردید که اگر در کربلا بودید شما نیز همان می کردید که ام وهب کرد.
و چه امتداد زیبایی است خط سرخ کربلای ۶۱ هجری تا کربلای ایران
درود و رحمت خدا بر تو و تمامی مادران شهداء که آیه های صبر بودید و رهروان زینب صبور
اینک که در جوار رحمت الهی به بزم وصال فرزند شهیدت و عقیله بنی هاشم می رسی تا ترجمان اجر حقیقی صبرت را دریایی " و ما رایت الا جمیلا " سلام ما را به محمدرضای عزیز برسان, من نیز بیادت در کنار مزار شهیدت نجوا کرده و اشک خواهم ریخت و واگویه های تو را به تمامی دختران سرزمینم خواهم رساند تا زینبی دیگر مادر شهید شود!
بهشت وصال دوست گوارایت ای مادر شهید و ای مادر صبر!

#محمدحسین_یساقی
@yengejeh
🥀بسم رب الشهدا 🥀

" این قافله به پایان راه نزدیک می شود"

هر زمستانی که می آید و می رود هزاران ایثارگر دفاع مقدس روحشان پرواز می کند تا در طول این دوره (عمده عملیات های دفاع مقدس در این فصل بوده است) با دوستان شهیدشان گپ و گفتی کنند. و درد دل داشته باشند.
اگر متوسط سن رزمندگان دفاع مقدس را ۲۳ سال در نظر بگیریم و سال ۶۳ را متوسط هشت سال دفاع مقدس محاسبه کنیم. سن متوسط بازماندگان دفاع مقدس ( رزمندگان, جانبازان و آزادگان ) در سال ۱۴۰۰ باید عددی حدود ۶۰ سال باشد و البته آسیب های روحی و جسمی وارده به این افراد , آنان را مشابه پیر مردانی ۷۰ تا ۸۰ ساله ( بسته به نوع و شدت آسیب های روحی و جسمی ) نشان می دهد.

دیگر خبری از والدین شهدا نیست و تقریبا پدران و مادران شهداء به آخر خط رسیده اند و جمعیت بسیاری از آنان به فرزندان شهیدشان پیوسته اند.

آرام آرام جانبازان, ایثارگران و رزمندگان بار و بندیل سفر را می بندند تا به رفقای آسمانی خود بپیوندند ( شوقا لریتک ) و تقریبا هر روزه در هر کوی و برزنی صدای" لا اله الا الله " را برای تشییع اینان می شنویم.

تا ده سال آینده اگر خبرنگارانی هوس مصاحبه و گفتگو با یکی از رزمندگان زنده مانده از جنگ و دفاع مقدس را داشته باشند, باید شهر به شهر, کوه به کوه و دیار به دیار روزها و ماه ها, بگردند, تا شاید بتوانند یک کهنه سرباز پیر و فرتوت , که نای سخن گفتن ندارد را پیدا کنند تا مصاحبه ای نمایند.

امروزه اغلب پیکرهای شهیدان تازه تفحص شده , بی کس و کار هستند, چون اغلب پدران و مادران این شهیدان مظلوم دارفانی را وداع گفته اند و چه بسیار این شهیدان غریبانه به خاک سپرده می شوند.

برهمگان لازم است تا دستی برآرند و جانبازان و ایثارگران و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس را که به مثابه گنج های گرانبهائی هستند را نیز همچون شهیدان تازه تفحص شده تفحص نمایند شاید که دردهایشان و قدرشان امروزه شناخته شده و گرد و غبار فراموشی از رویشان زدوده شود.
*مطمئن باشید خیلی زود دیر می شود.*

به عنوان عضوی کوچک از جامعه ایثارگری کهن دیار ینگجه اعلام آمادگی دارم تا دیر نشده هر رزمنده ای که در هر کدام از یگان های رزم ( ژاندارمری, ارتش , سپاه , بسیج و جهاد سازندگی ) سرباز وظیفه, کادر , بسیجی و جهادگر... بوده است و هر آنچه را که از دوران دفاع مقدس به یادگار دارد (عکس، سند، حکم ماموریت، کارت، نامه و...) و خاطرات مکتوب را از طریق هماهنگی با آقای شوشتری با آی‌دی تلگرامی @mostafa_shooshtari یا شماره تماس 09157615875 ارسال نمایند.
بدیهی است اصل اسناد ارسالی پس از نسخه‌برداری عودت داده خواهد شد.
در نظر است تا اسناد جمع آوری شده ان شاءالله با همکاری همگان در قالب موزه مردم نگاری در روستا به عنوان سند افتخار نگهداری شود تا مورد استفاده نسل‌های بعد قرار گیرد.

جامانده‌ی قافله
#محمدحسین_یساقی
@yengejeh
🌹سی‌وهفتمین سالروز شهادت نام‌آورِ ینگجه سردار #شهید_مهدی_شوشتری گرامی باد.

♦️افراد در عکس: #محمدحسین_یساقی، #شهید_مهدی_شوشتری و #محمدباقر_قالیباف

🔹عملیات والفجر ۸ | بهمن ۱۳۶۴


@yengejeh ¦ باینگجه
با ینگجه
🌷چهل‌ودومین سالروز شهادت شهید رجبعلی سبحانی گرامی‌باد. 🔹در اردیبهشت‌ماه سال ۱۳۹۸، با پیگیری‌های #باینگجه، انتساب خانوادگی شهید رجبعلی سبحانی به مردمان ینگجه محرز شده و به عنوان بیست‌وهشتمین شهید روستا و شهید مشترک روستاهای دزق و ینگجه معرفی گردید. @yengejeh…
🔰یادداشت ذیل درباره شهید رجبعلی سبحانی به قلم آقای #محمدحسین_یساقی جانباز و روایتگر دفاع مقدس در اردیبهشت‌ماه ۱۳۹۸ در #باینگجه منتشر شده بود:

🌹بسم رب الشهداء🌹

🌷بوی پیراهن یوسف🌷

در آغازین روزهای سده ۱۳۰۰ و شاید کمی قبل‌تر بود که مردی از مردان ینگجه در روستای دزق ازدواج کرد و در آن قریه پاگیر شد و به آن دیار رحل اقامه کرد.
در آن‌جا فامیلش را از شوشتری به سبحانی تغییر داد ولی مردمانش او را "علی ینگجه‌ای" خطاب می‌کردند. او عموی کربلایی محسن و مرحومین حمزه و محمدهاشم شوشتری و دایی مرحوم حسین محمدی بود.
علی دیزلی در سال ۱۳۳۷ با همسر و فرزندانش علی‌اکبر و علی‌اصغر مجددا به دیار نیاکانی بازگشت و این‌بار در زادگاهش به او "علی دیزلی" و همسرش "زهرا دیزلی" می‌گفتند.
در نیمه اردیبهشت سال ۴۰ و در میانه این بازگشت مجدد بود که خداوند خانه علی‌اکبر را به نور وجود فرزندی گرم کرد و باز هم جهت ابراز محبت به ابوالائمه امیرالمومنین علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام نام فرزند را رجبعلی گذاشتند. گویا محبت امیرالمومنین با سرشت این خانواده عجین شده بود که پدر فرزند و نوه نام نیکوی علی داشتند. 
سال ۱۳۴۶ خاندان علی دیزلی به همراه کودکی ۶ ساله به دزق برگشتند و کسی نمی‌دانست که چه آینده‌ای برای این پرستوی مهاجر رقم خواهد خورد. رجبعلی ۱۱ ساله بود که سایه مادر از سر داد و با غم و غربت یتیمی بزرگ شد پدر ۸ سال به پای سه فرزند یتیمش ماند و ازدواج نکرد. او تازه تجدید فراش کرده بود که رجبعلی به خدمت سربازی رفت. و باز هم از محبت مادری دور ماند ولی این‌بار او در خیل مردانی مرد قرار داشت که نه تنها سرنوشت خویش که سرنوشت ملتی مقاوم را رقم می‌زدند.
رجبعلی سبحانی در زمره رزمندگان دلیر لشکر پیروز ۷۷ ثامن‌الائمه علیه‌السلام ارتش جمهوری اسلامی در اردیبهشت سال ۶۱ در جریان عملیاتی که به فتح‌الفتوح خرمشهر انجامید شرکت داشت و در دشت آزادگان در مصاف با جبهه استکبار جهانی برات آزادی از آتش و وارستگی از دنیا را گرفت و در ۲۱ سالگی آسمانی شد و به‌عنوان نخستین شهید سرولایت در روستای دزق ماُوا گرفت.
اگرچه او به خرمشهر نرسید ولی حماسه او و تمامی مردان قبیله عشق بود که باعث خرمی امروز شهر و دیارمان شده است و ما امروز مرهون حقیقی آن مردان آسمانی هستیم.

اینک در سال‌های پایانی سده ۱۳۰۰ و به یمن رسانه‌های ارتباط جمعی و همت مدیران کانال "با ینگجه" ارتباط و وابستگی این شهید عزیز به کهن دیار ینگجه دارالمومنین و سرزمین سروهای ایستاده و شهیدپرور محرز و به همت سایر عزیزان امسال تمثال مبارکش در تقویم شهدای روستا رخ‌نمایی می‌کند.

بر ما ببخش ای شهید عزیز اگر تو و قَدرَت را نشناختیم و اینک در آغاز بهار ترنم باران بوی پیراهن یوسف گم‌گشته دیار ینگجه را به مام وطن رساند و دیرهنگام تو را شناختیم. جا دارد که به‌جای رفتن به "کاهان" برای گرفتن وردنامه‌ای به نام "دعا" به دزق رفته و غبار مزار غریبت را سرمه چشم قرار داد و شفای دل گرفت از دارالشفای شهید که امام عارفان فرمود: تربت پاک شهیدان تا ابد دارالشفای عاشقان و آزادگان عالم خواهد شد.
ای شهید ای مردترین مردان روزگار خویش در ماه قرآن و امیرالمومنین، ما را به حب ولایت علی و اولادش رهنمون گردید تا ما نیز به پای ولایت حقه‌شان مردانه بایستیم و در رکاب آخرین فرزندش چون شما شهیدانه بمیریم.
درود و رحمت خدا بر شهیدان و بر پدران و مادران شهداء

روایتگر دفاع مقدس #محمدحسین_یساقی


@yengejeh | باینگجه