دکتر یحیی قائدی
1.4K subscribers
373 photos
59 videos
98 files
316 links
کانال اختصاصی دکتر یحیی قائدی
دانشیار گروه فلسفه تعلیم و تربیت دانشگاه خوارزمی
متخصص و پیشگام در حوزه فلسفه برای کودکان
برگزار کننده دوره های مقدماتی و پیشرفته تربیت مربی فلسفه برای کودکان
مشاوره فلسفی و کافه فلسفه
Download Telegram
کتاب نوشت۲۱
برداران سیسترز نویسنده پاتریک دوویت
ترجمه پیمان خاکسار/نشر چشمه
یحیی قائدی. تیر ماه ۹۸
پس از  چند ماهی که  در قفسه کتاب خانه ماند  تا نوبت خواندنش شود، حالا مانده بودم که آیا مرا تا انتها با ‌ اشتیاق می برد.و برد.
از عنوانش پیدا بود که جوری باید به انسان مربوط باشد.ببین منظورم این نیست  که از روی اسم برادران خواهران  آشکار است که چنین است.مرادم در جستجوی فهم ماهیت انسانی است.همان پرسشی که در همه این سال ها من سخت گرفتارش هستم. انتظار نداشته باشید من داستان کتاب را بگویم.فقط تصور کنید دو برادر را که مثل آب خوردن آدم می کشند سوار بر اسب هایشان  از جایی آغاز می کنند و در انتهای به همان جایی بر می گردند که اولین نفر را کشته بودند.در این راه به نظر می رسد ماهیت انسان دوره می شود.این کتاب چندان جمله های تابان نداشت.ولی چندتایی که داشت  خیلی   جالب بود:
رابطه خونی چه بدبختی های مسخره ای که برای آدم به بار نمی آورد.
اصلا مودبانه نیست جوری حرف بزنی که انگار من اینجا نیستم.
...و به هیچ خیره شده بود.
فکر کردم دنیا چه جور جایی می شد اگر پول طوقی نبود بر گردن و روحمان.
دهمین کاری که می خوام بکنم به هیچ کس تو این دنیا مربوط نیست.
بیشتر مردم به ترس ها و حماقت هایشان زنجیر شده  اند و  جرات ندارند بی طرفانه ‌قضاوت کنند  که مشکل زندگیشان چیست. بیشتر آدمها  همینطور زندگیشان را بی هیچ رضایتی ادامه می دهند بدون آنکه تلاش کنند تا ‌بفهمند سرچشمه  نارضایتی شان کجاست یا بخواهند تغییری در زندگیشان ایجاد کنند .سر آخر می میرند در حالیکه  هیچ چیز در‌قلبشان نیست  به جز لجن و خون رقیق کهنه_خون فاسد و بی مایه_ خاطراتشان هم به مفت نمی ارزد..بیشتر مردم جدا ابله اند.
مرد بزرگ کسی است  که بتواند با نیروی اراده در جایی
که هیچ امکانی نیست ثروت بیافریند.بنابر این بزرگ مرد کسی است که از هیچ همه چیز می سازد.و آقایان وقتی می گویم هیچ منظور دقیقا هیچ است.
#کتاب_نوشت
#یحیی_قائدی
#براداران_سیسترز
#پاتریک_دوویت
#پیمان_خاکسار
@yahyaghaedi
کتاب نوشت۲۱
برداران سیسترز نویسنده پاتریک دوویت
ترجمه پیمان خاکسار/نشر چشمه
یحیی قائدی. تیر ماه ۹۸
پس از  چند ماهی که  در قفسه کتاب خانه ماند  تا نوبت خواندنش شود، حالا مانده بودم که آیا مرا تا انتها با ‌ اشتیاق می برد.و برد.
از عنوانش پیدا بود که جوری باید به انسان مربوط باشد.ببین منظورم این نیست  که از روی اسم برادران خواهران  آشکار است که چنین است.مرادم در جستجوی فهم ماهیت انسانی است.همان پرسشی که در همه این سال ها من سخت گرفتارش هستم. انتظار نداشته باشید من داستان کتاب را بگویم.فقط تصور کنید دو برادر را که مثل آب خوردن آدم می کشند سوار بر اسب هایشان  از جایی آغاز می کنند و در انتهای به همان جایی بر می گردند که اولین نفر را کشته بودند.در این راه به نظر می رسد ماهیت انسان دوره می شود.این کتاب چندان جمله های تابان نداشت.ولی چندتایی که داشت  خیلی   جالب بود:
رابطه خونی چه بدبختی های مسخره ای که برای آدم به بار نمی آورد.
اصلا مودبانه نیست جوری حرف بزنی که انگار من اینجا نیستم.
...و به هیچ خیره شده بود.
فکر کردم دنیا چه جور جایی می شد اگر پول طوقی نبود بر گردن و روحمان.
دهمین کاری که می خوام بکنم به هیچ کس تو این دنیا مربوط نیست.
بیشتر مردم به ترس ها و حماقت هایشان زنجیر شده  اند و  جرات ندارند بی طرفانه ‌قضاوت کنند  که مشکل زندگیشان چیست. بیشتر آدمها  همینطور زندگیشان را بی هیچ رضایتی ادامه می دهند بدون آنکه تلاش کنند تا ‌بفهمند سرچشمه  نارضایتی شان کجاست یا بخواهند تغییری در زندگیشان ایجاد کنند .سر آخر می میرند در حالیکه  هیچ چیز در‌قلبشان نیست  به جز لجن و خون رقیق کهنه_خون فاسد و بی مایه_ خاطراتشان هم به مفت نمی ارزد..بیشتر مردم جدا ابله اند.
مرد بزرگ کسی است  که بتواند با نیروی اراده در جایی
که هیچ امکانی نیست ثروت بیافریند.بنابر این بزرگ مرد کسی است که از هیچ همه چیز می سازد.و آقایان وقتی می گویم هیچ منظور دقیقا هیچ است.
#کتاب_نوشت
#یحیی_قائدی
#براداران_سیسترز
#پاتریک_دوویت
#پیمان_خاکسار
#کتاب_نوشت ۲۴
بیگانه
نوشته البر کامو
یحیی قائدی۲۴مهر۹۸
من تا حالا تنها در باره کتابهایی می نوشتم که می خواندمشان و از روی راستی، به هیچ رو با کتاب از راه گوش دادن ارتباط بر قرار نمی کردم.
اما امرها همواره چنان که تو می خواهی به پیش نمی روند. ساعت ها در ترافیک ماندن یا ۲۰ ساعت راندن ماشین برای اینکه از بالای نقشه ایران به پایین آن بروی،و خواست روز افزون برای خواندن رمان ،مرا به این سو کشاند که تعدادی رمان و داستان کوتاه را گوش دهم.
از چندتایی که پیش تر گوش داده ام که بگذرم،به تازگی بیگانه را به پایان رسانده ام و اکنون در کار گوش دادن پسران سانچز هستم.
و سرانجام بر آن شدم که کتابهای گوش داده شده را را هم فهرست کتاب نوشته هایم اضافه کنم.
نام بیگانه آلبر کامو را بیش از سی چهل سال است که شنیده ام .شگفت آور که همین نام مرا به خواندنش فرا نمی خواند.شاید هم از مترجمش خوشم نمی آمد.با این حال همواره به واژه بیگانه و بیگانگی فکر می کردم و بدم نمی آمد که بدانم مراد کامو از بیگانه چه بوده است.
گاهی که در شهری یا کشوری دور از محل زادنم تنهایی مرا در می ربود،دو باره به بیگانگی می اندیشیدم ،از این رو می پنداستم بیگانگی باید زمینه ای اجتماعی داشته باشد.
داستان در باری باره مردی است به نام مرسو گه سخت در گیر روزانه گی ها هاست و هیچ چیز او را به هیجان نمی آورد.حتا وقتی مادرش می میرد هم حسی در او بر انگیخته نمی شود و سپس درگیر یک قتل می شود و محاکمه می شود .مهمترین دلیل محکومیتش این بود که در مرگ مادرش گریه نکرده و اگر کسی چنین باشد می توانسته قاتل هم باشد.
کامو خودش می گوید در جامعه ما هر کس که در تدفین مادرش نگرید ، خطر اعدام تهدیش می کند.
از این رو می توان گفت که بیگانه کسی است که در بازی های اجتماعی شرکت نمی کند.اگر کسی به تکرار های پوچ و بی معنی و خسته کننده جامعه تن در دهد جامعه از او چون عضوی همدل و همراه استقبال می کند و گرنه او بیگانه ای بیش نیست.
اگر کسی بخواهد از این جهان پر از مناسک تکرای خسته کننده که هیچ روزنی برای خیال پردازی برای تو باقی نمی گذارد، در گذرد مورد و طرد و طعن و لعن قرار می گیرد.
اگر هم با جامعه همراه شدی، به گونه ای دیگر از خود بیگانه می شوی. بویژه هنگامی که پر از پرسش باشی و پوچی برخی از امور تکرار شونده را دریابی.
@yahyaghaedi
@yahyaghaedy
#یحیی_قائدی
#آلبر_کامو
#کتاب_نوشت ۲۵
برداران‌سانچز(صوتی)
نوشته اسکار لوئیس
یحیی قایدی۲آبان ۹۸
نوشتن در باره این رمان کمی دشوار است.ضمن اینکه بیش از اندازه ساده است.اما تلخ و درد ناک است.ساده است بدین سبب که شبیه هزاران زندگی دیگر در هزاران جای جهان است که به سختی کسی حوصله‌شنیدنشان را دارد و حتا خود کسانی که در متن چنین زندگی هایی هستند حوصله اش را ندارند و تازه اصلا‌ فکر نمی کنند ارزش شنیدن هم داشته باشد.انها نمی توانند تصورش را هم بکنند که داستان درد و فلاکت و کتک و رنج و گرسنگی قابل شنیدن باشد.
تلخ است ،و نمی دانم تلخی اش به خواننده وابسته است یا به داستان و یا به هر دو.برای من تلخ بود چون دست کم برخی از تلخی ها را‌ تجربه کرده بودم و تلخی اش به داستان مربوط است چون در این تاربکی ترسیم شده در رمان هیچ روزن نوری نیست هیچ میخی نیست که در شب تاریک زمستان بشود قبای ژنده خود را آویخت.
مهم ترین چیزی که این رمان برای من باز می نمایاند،باز تولید فقر بدبختی و فلاکت است،چیزی که من از کودکی درکش کرده بودم و می خواستم به هر قیمتی شده جلویش را بگیرم و می پندارم که موفق شدم، اما بسیارانی را دیدم که نتوانستند که از دایره بدبختی خارج شوند.
👆این رمان درباره خانواده فقیری در شهر مکزیکوسیتی است. پدری ۵۰ ساله به نام خسوس سانچز و فرزندانش

👆رمان فرزندان سانچز یک رمان واقعی است. خسوس سانچز، پدر خانواده، پنجاه سال دارد و چهار فرزندش مانوئل سی‌ودو ساله، روبرتو بیست‌ونه ساله، کونسوئلو بیست‌وهفت ساله و مارتا بیست‌وپنج ساله هستند.
بیان مستقل رویدادها به نقل از تک‌تک اعضای خانواده و استفاده از ضبط صوت برای ثبت گفته‌های شخصیت‌های واقعی رمان و نوشتن و ویراستاری آنها، اعتبار و صحت بسیاری از داده‌ها را روشن می‌سازد و به این ترتیب این اثر تا اندازه‌ای از ذهنی بودن که خاص زندگی‌نامه های فردی است، فاصله می‌گیرد.
👆اسکار لوئیس در سال 1914 در نیویورک متولد شد. او از دانشگاه کلمبیا در رشته مردم‌شناسی فارغ‌التحصیل شد. و در بروکلین کالج و دانشگاه واشنگتن به تدریس پرداخت. او در سال‌های 52 تا 54 توسط بنیاد فورد مجددا به آمریکای لاتین اعزام شد و در سال 1959 برای اولین بار خانواده سانچز را در کتاب پنج خانواده نوشت: که از نظر علمی و ادبی یک کار کلاسیک است. کتاب فرزندان سانچز در سال 1961 در آمریکا منتشر شد. این کتاب در سال 1963 در فرانسه ترجمه شد و جایزه بهترین کتاب خارجی را گرفت.
@yahyaghaedi
#یحیی_قائدی
#کتاب_نوشت ۲۷
دهکده ستیپان چیکاوا و اهالی آن/یادداشت های یک ناشناس
عنوان‌به فارسی ناشناس
داستا یفسکی
ترجمه حمید رضا آتش برآب و پریسا شهریاری نشر هرمس
نوشته یحیی قائدی۸دی ماه ۹۸
هیچ خواست اگاهانه ای نبود است که دو کتاب آخری که من خواندم از داستایفسکی باشد.خودش اینطوری شد. شاید سومیش آگاهانه باشد.این پنج شنبه جمعه که در خانه بودم و بی حوصله_بی حوصله از عادتی که نتیجه آن برگزاری کارگاه در هرپنج شنبه جمعه ای است_
کتاب های نخوانده مختلفی را ورق زدم تا شاید به دام یکی شان گرفتار شوم،چنان گرفتار که بی حوصلگی فراموش شود و یا به دام آن بیفتد.
حالا دیگر می دانید که به دام چه گرفتار شدم.خال لب و از این جور حرف ها نبود.به دام ناشناسِ داستا یوفسکی گرفتار آمده بودم.چنان خوشمزه و تلخ بود که هم باید تندِ تند می خوردیش و هم می خواستی کمی نگهش داری تا تلخیش فراموشت شود.
این رمانی است که جان به لبت می کند.این قدر برخی شخصیت ها نچسپ وحال به هم زن هستند که می خواهی سر به تنشان نباشد و تنها یک جا من دلم می خواست دایی سر فاما فامیچ را به تاق بکوبد، اما اینقدر نکوبید که من داشتم دق مرگ می شدم و لی‌سرانجام کوبید و من دلم خنک شد اما نگذاشت همین خوشی دوام بیاورد.
حالا بپندارید که این شخصیت فاما فامیج چگونه شخصیتی است که عالم و آدم از دستش جان به لب هستند ولی همه در عین حال باید به او احترام بگدارند.فاما فامیچ مهمانی است که خودش آمده ولی تا اخر عمرش نزد دایی سربار می ماند. سرباری که بر سر دیگران خود را جا می کند.
ناشناش رمانی است که شخصیت ها در آن عجیب و شگفت انگیز توصیف می شوند. و آدم از این نبوغ داستا یوفسکی شگفت زده می شود.
#داستایفسکی
#ناشناس
#یحیی_قائدی
نزد انهاست .ملت های مغلوب چیزی برای یادگیری یا اکتشاف ندارند بزودی قدرت امپراطوریشان را از دست دادند.آنهایی که فکر می کردند برای مرده و زنده بشر راهکار دارند.و فرهنگ و ملت ها و مکان های دیگر چیزی برای کشف ندارند یا مغلوب فرهنگ مغلوب شدند و یا از صحنه روزگار محو شدند و یا مدام به دست امپراطوریهایی که نادانی خود را به رسمیت شناخته بودند ،بازی خوردند. دو نمونه را می توان نام برد،مغول و‌عثمانی.
#کتاب_نوشت
#یحیی_قائدی
#انسان_خردمند
#sapiens
#yuval_noah_harari
#yahysghsedi
@yahyaghaedi
کتاب نوشت۲۹
دن ارام/میخائیل شولوخوف/ترجمه احمد شاملو
یحیی قائدی ۲۶ اسفند ۹۸جلد نخست
یکسالی از اهدای کتاب دن آرام می گذشت.وسوسه عحیبی برای خواندنش داشتم و از سویی به گرفتار شدنش نیز می اندیشیدم.من وقتی رمانی را دست می گیرم باید بتوانم با آن زندگی کنم و اگر نشد از صرافت خواندنش می افتم.و وقتی قرار باشد با آن زندگی کنم ،سایر کارهای ضروری اما نچسب زندگی ،باز می ایستند.انگار زمان انها متوقف و زمان رمان آغاز می شود.تقریبا انجام هر کاری بجز آن عصبی ام می کند .به خوانه‌باز می گردم تا رمان بخوانم‌.به دانشگاه می رم تا زود کارم تمام شود و به خانه باز گردم.می خوابم تا بیدار شوم که رمان بخو انم.به همین سبب رمانهای حجیم مرا می ترسانند. رمانی چون کلیدر تابستان مرا با‌خود کرچاند.کرچاندنی لذت بخش.
دن ارام در آخرین طبفه پایبن کتابخانه و درست در گوشه سمت راست قرار داشت .روزی چند بار ان را می دیدم ولی خودم را به ندیدن می زدم.می دانستم که اگر گرفتارش شوم به سختی می توانم به کار های دیگرم برسم.
سر انجام زمانش فرا رسید.ایام در خانه مانی اجباری کرونایی. کمی‌سپس تر سراغ خود رمان خواهم امد.اما پیشتر می خواهد کمی از ترجمه و مترجم بگویم.احمد شاملو.او به نظر من محشر ترجمه کرده است.بویژه یافتن واژه ها و ضرب المثلل هایی که‌بتواند زبان محلی قزاقی کناره های رود دن را‌ باز بتاباند و سماجت بر سر واژه هایی که کوچه بازاریش را درست تر از ادبی یا رسمی اش می داند مثل ترجمه شمبه به جای شنبه و امبار به جای انبار .و این تنها از کسی بر می آید که که "کتاب کوچه" را نوشته باشد.
رمان پیرامون دو غریزه اصلی آدمی دور می زند :مرگ و زندگانی.مرگ را جنگ باز می تاباند و زندگانی را عشق.و این دو ،دو چیز در مقابل هم نیستند.بلکه تنها دو سر بُردارند.می جنگی تا عشق بورزی و برای عشق ورزیدن باید جنگ کنی.
این رمان که برای نویسنده دوازده سال طول کشید تا بنویسدش و جایزه نوبل را به همراه داشت.پر از آدم است .پر از مکان است.ادم سرسام می گیرد از این همه شخصیت پردازی.نویسنده حتا از یک جمله برای توصیف هم نمی گذرد. به جرات می توانم بگویم کمتر چیز روی این دنیا مانده که توصیفش نکرده باشد. از علفهای هرز روییده کنار دن تا اسب ها و ارابه ها و زن ها و سرباز ها و خانه ها و ابر ها و چال آب ها.
من برای اینکه جریان اصلی شخصیت های رمان از دستم در نرود.مجبور شدم روی ورقه ای چند خانواده اصلی را مشجر کنم. تا بتوان رمان را "ته تو کشی" کنم.
رمان از براکوفی مه لوخوف آغاز می شود که در جنگ با عثمانی یک زن ترک را با خود اسیر می آورد و همین باعث می شود تا تیره قزاقان ترک پا بگیرد.پانته لی پسر او با ایلی نیج نا ازداواج می کند و دو پسر می اورد که کل رمان حول و حوش آنهاست. کریگوری یا گریشکا و پترو.
داستان عشق گریشگا و آکسینیا در تمام جلد اول خصور دارد و به نظر می رسد که چون نخی کل رمان را ریسیده باشد گرچه تا اینجای داستان خود آکسینیا دست کم سومین عشقش را تجربه می کند و دست آخر به استپان باز می گردد.اولین تجربه اش که گفته شده بود در جنگ کشته شده در حالی که اسیر آلمان ها بوده است.
کل رمان در زمان جنگ جهانی اول سپری می شود و سپس جنگ سرخ ها و سفید ها و داستان انقلاب بلشویکی. دردِ داغ و درفش انقلاب را اگر کسی درک نکرده باشد بخوبی می تواند در این رمان بفهمد.
گریشگا که داستان عشقش به آکسینیا،زن استپان، نزد پدرش رو می شود را مجبور به ازدواج با ناتالیا می کنند از خانواده میران گریگوریه ویچ کارشونوف که انهم داستانی دارد و در جای جای رمان به آن پرداخته می شود.بویژه میتکا برادر ناتالیا زن گریشکا تا انتهای جلد اول حضوری پررنگ دارد.
میتکا پسر گری گوری کارشونوف با لیزا نرد عشق می بازد که از خانواده سرگه ی پلاتووبج موخوف است.و این سومین خانواده اثلی در رمان است.
داستان عشق و جنگ همواره در رمان اد امه دارد و همواره خود را نشان می دهد. در انتها به برخی از معادل هایی که شاملو آورده و برخی ضرب المثل ها و جمله های جالب اشاره می کنم:
واسکیدن/پرواسیدن/هیکل عابد کش/قمیش امدن/مه خاکستری نوچی/پاپسک کردن مرغ/ دُم به تو شدن/تو کوک کسی رفتن/آفتاب درآ ،آفتاب پرا/پاش پاش شدن/پاپلک کردن./فیشکه،فیشتک/قشمشم/
*مرغ هرچه چاق تره،سوراخ کونش تنگ تره
*جنگ و پریشان حالی عمومی خوشایندش بود،درد دیگران درد خودش را تسکین می داد.
*باید این نظام را مثل شلواری که توش ریده اند ،انداخت دور.
*پنداری گوزی است که از کون خودم جسته!
*از منقل در آمدیم افتادیم تو تنور.
*بونجوک را با سوال هایش سوار خر سیاه و سفید می کرد.
*بگذار اول مرغ تخمش را بکند ، بعد بگو عسلی یا نیمرو.
*نه خیکی دریده ،نه ماستی ریخته
#دن_آرام
#شوخولوف
#شاملو
#یحیی_قائدی
#کتاب_نوشت
بت نداشتن،مواخده می شوند-آنان سیب را خورده اند و خیر و شر را می دانند ،و "چون خدا" شده اند.و همچنان در کار خوردن سیب اند.؟اما کودکان چیزی را نخورده اند و معصومند. ... از این رو افراد معصوم نباید به خاطر گناه دیگران رنج بکشند ....کودکان تا وفتی خردسالند-مثلا تاهفت سالگی-از بزرگسالان بسی فاصله دارند،مخلوقاتی متفاوتند،و گویی که از تیره ای متفاوتند"(ص۳۳۴).
داستایفسکی تلاش می کند تا نشان دهد که به کودکان حساس است و این حساسیت را از راه گردآوری اقوال گوناگون در باره کودکان و مشاهده زندگانی آن ها بدست آورده است.او می خواهد بگوید که ادعا ها و استدلال هایش بی پشتوانه نیست. او در ادامه نقل های گوناگونی در باره کودکان می آورد تا از ادعای خود در باره کودکان حمایت کند:"اما راجع به کودکان هنوز نقل های بهتری دارم.راجع به کودکان روسی مطالب بسیار زیادی گرد آورده ام ...(ص۳۳۹).
او سپس ادعایی مسیحی را می آورد و تلاش می کند تا ادعای مقابل آن ارایه دهد و دلایلی برای حمایت از ادعای خود بیاورد:" اگر همگی باید رنج ببرند تا دین خود را نسبت به هماهنگی ابدی ادا کنند،کودکان را با آن چه کار است؟...از اشتراک گناه میان انسانها‌ سر در می آورم.از اشتراک قصاص هم سر در می آورم،اما چنان اشتراکی نمی تواند در میان کودکان باشد.و اگر به واقع راست باشد که آنان باید در مسئولیت جرمهای پدرانشان سهیم باشند،چنین حقیقتی به این دنیا متعلق نیست و ورای فهم من است.شاید لطیفه پردازی بگوید که آن کودک بزرگ می شد و گناه می کرد،اما می بینی که او بزرگ نشد و سگ ها در هشت سالگی تکه تکه اش کردند(مربوط به نقلی در صفحات پیشین)(ص۳۴۴)
ادامه در بخش دوم
#یحیی_قائدی
#فلسفه_کودکی
#داستایفسکی
#برادران_کارامازوف
#کتاب_نوشت
کافه فلسفه ۶۳/کتاب نوشت۳۴

خر در ابله

یحیی قائدی. ۱۱مهر۹۹

تو: کف گیرت به ته دیگ خورده! دیگه کافه فلسفه و کتاب نوشت رو  یکی می کنی.

من: گیر نده خب.

تو: نمیشه. می خوای کتاب رو به ریش من ببندی."کره من از همان بچگی دم نداشت". این وصله های ناجور به من نمی چسپد:خر‌ها هرگز کتاب نمی خوانند.

من: اما کتاب ها همیشه در مورد خرها حرف می‌زنند و از شماها به نیکی یاد می کنند.

تو: آن کدام کتاب است؟ نامش را بگو  تا درسته بخورمش یا نام نویسنده را بگو تا دستش را ببوسم.

من: ابله داستا‌یوفسکی.

تو: جرا فحش می‌دهی؟

من: مرادم نیست که تو ابلهی و یا داستا‌یوفسکی ابله است.

تو: آهان گرفتم. برایم تعریف کن.

من: "....یادم هست غروب بود. در بازل به خاک سوئیس وارد شده‌بودیم که از این تاریکی بیرون آمدم. عرعر خری در میدان شهر هشیارم کرد. این عرعر خر عجیب به حیرتم  انداخت...

تو: شگفتا نمی‌دانستم عرعر من سبب حیرت می شود.

من: با سمهایت نپر وسط حرف های من. ".... و نمی دانم چرا خیلی از آن خوشم آمد و همان وقت بود که ناگهان انگاری همه چیز در ذهنم روشن‌شد.

تو: آخ جون دارم چون خودم کیف می کنم.

من: می گم مثل ترامپ نپر تو حرفام.

تو: خب مثل بایدن بهم بگو خفه شو دلقک!

من: خفه شو.

تو: خر فهم شدم.

من: ..خانم جنرال گفت:"خر؟ خیلی عجیب است! هر چند نمی دانم کجایش عجیب است!" ..و افزود :"بعضی حتا عاشق خر می شوند. حتا قدیم، دراساطیر هم صحبتش هست. شما ادامه بدهید پرنس!"

   "از آن وقت به بعد به خر دلبستگی عجیبی پیدا کردم. یک جور همدردی حقیقی! و شروع کردم در خصوص خر تحقیق کردن و اطلاعات بدست اوردن. آخر پیش از آن هرگز خر ندیده بودم! و بزودی دیدم که خر حیوان مفیدی است. زحمتکس،قوی،شکیبا،کم‌خرج، و پرتحمل و همین خر باعث شد که ناگهان از سوئیس خوشم بیاید. به طوری که اندوه سابقم پاک برطرف شد."

....تو چرا همه اش می خندی آگلایا؟توچی،آدلائید؟پرنس خیلی قشنگ تعریف کرد. خودش خر دیده، ولی تو چه دیده ای؟ تو که خاج نبوده ای!"

تو: واللا!هرکی تو عمرش خر نبوده،کل عمرش رو از دست داده!

من:هرکی ندیده مرادت بود؟

تو:حالا(حاللو).

آدلائید گفت:"مامان من خر دیده ام."

آگلایا تاکید کرد که من "صدایش را هم شنیده‌ام."

و هرسه باز به خنده افتادند.

#یحیی_قائدی

#ابله

#داستایوفسکی

#کافه_فلسفه

#کتاب_نوشت

#yahyaghaedi

#yahyaghaedy
https://www.instagram.com/p/CF2a_1VF4an/?igshid=1jrak440zcecg
#خواب_نوشت ۴۴

بازتاب کتاب #هیاهوی_زمان در خواب

#کتاب_نوشت

یحیی_قائدی ۱۲بهمن ۱۳۹۹

کل شب در خواب بازتاب کتاب هیاهوی زمان بود.چیز های دیگری هم قاطیش بود که البته به کتاب هیاهوی زمان ربط نداشت ولی  مغز خودش بر آن شده بود که واردش کند.مغز خودش داستان خودش را می سازد.خب اکنون چیز زیادی از خواب یادم نمی آید .کمی پس از خواب فکر می‌کردم چه خواب توپی بشود.حالا امیدوارم مغز به هنگام نوشتن به یاریم بیاد.

جدال ذهنی در خواب، انتخاب بود.استالین را انتخاب کنم یا نیکیتا خرشچوف یا نیکیتا بلالی .گاهی هم جدال بین کمونیسم و کاپیتالیسم بود.در خواب این پرسش از خودم داشتم که از کجا بدانم کدام بهتر است؟در آن،پاسخ آشکار شد.کمی دور در جایی بلند که آشکار نبود روی ساختمان است روی خرابه هاست یا روی تپه ها آدمهایی را می‌دیدم که پوستشان کنده شده بود ولی هنوز زنده بودند و راه می‌رفتند.دریافتم که این نتیجه حاکمیت استالین است.رویم را به سویی دیگر برگرداندم دیدم آدمهایی هستند که پوستشان کنده شده، رد خون و خونابه از دور بر بدنشان  دیده می‌شد.انگار تازه بود.خرشچوف با کاپیتالیسم قاطی می‌شد.یعنی مغزم در تردید بود که آیا خرشچوف هم چون کاپیتالیسم غربی است و یا  بر عکس و یا اینکه هر سه شان پوست آدمها را می‌کنند.

#استالین

#خرشچوف

#کاپیتالیسم

#کمونیسم

#yahyaghaedi
https://www.instagram.com/p/CKs0PhpptLX/?igshid=3dkcjrgbuc0s
#کتاب_نوشت ۵۱ (۱) /#یحیا_قایدی
هند بوک بین المللی فلسفه‌برای کودکان راتلج
The  routledge international handbook of philosophy for children
ادیت شده بوسیله مان رولینز  گرگوری، جوانا هینز و کارین موریس
۲.۱۷
بخشی از یادداشت  سرویراستاران
این مجموعه غنی و متنوع  گستره ای از  نظرگاهها و فعالیت های  فلسفه برای کودکان(p4c)را ارایه می کند.فلسفه برای کودکان به جنبش فلسفی و تربیتی مهمی تبدیل شده است و اثر رو به رشدی بر مدارس و سیاست های تربیتی داشته است.
پداگوژی اجتماع پژوهشی اش در ترتیبات تربیتی جامعه، بزرگسالان، اموزش عالی و تربیت غیر رسمی و اضافی در سراسر  دنیا رسوخ کرده است.
  فصل هایی که به منابع بین المللی اختصاص یافته، نتایج پژوهش ها و نیز  بینش هایی را عرضه می کند که به سبب  آوردن  صداهای کودکان  در حوزه های سیاسی و اخلاقی  و  فلسفه  و مسایل وسیع تر تربیتی بروز کرده است .برای نمونه:
●چشم انداز های تاریخی در این زمینه
●مشارکت دموکراتیک  و نسبت های  معرفت شناسانه،پداگوژیکی و سیاسی
●فلسفه چون موضوع یا رشته و فلسفه چون فرایند
●آموزش فلسفی در برنامه درسی
●کاوشگری در هم تنیده،هیجانها و فضا
●دانش ،حقیقت و پیشرفت فلسفی
●منابع و متن های درسی برای کاوشگری فلسفی
●اتوس و ارزشهای  پژوهش ها و تمرین های فبک
مقدمه هند بوک
اکنون پس از نیم قرن   فبک به یکی از جنبش های مهم تربیتی و فلسفی تبدیل شده است.امروز فلسفه برای کودکان در بیش از ۶۰ کشور دنیا بکار گرفته شده،تفسیر می شود، مورد بحث قرار می گیرد در باره آن پژوهش می شود و  و دوباره خلق می شود.از زمانی که لیپمن و شارپ  در سال ۱۹۷۴ موسسه  پیشبرد فلسفه برای کودکان را در دانشگاه مونتکلیر بنا کردند p4c و پداگوژی مرتبط با آن یعنی  "اجتماع پژوهشی" در مهدکودک ها پیش دبستانی ها، مدارس سکولار و مذهبی, کودکان بی سرپرست،گروههای جوانان،دپارتمانهای تربیت معلم،دانشگاهها و دپارتمانهای تربیتیِ دولتی  بکار گرفته شده است.p4cبطور فزاینده ای چون رویکردی به اجتماع،بزرگسالان  و تربیت رسمی و غیر رسمی و اضافی  مورد توجه قرار گرفته است.  و ادبیات قابل ملاحظه ای  در تئوری و عمل تولید کرده است و نیز بر مطالعات پژوهشی و ارزیابی های اثر بخشی تمرکز کرده است. با داشتن شبکه های بین المللی وسیعی چون انجمن بین المللی کاوشگری فلسفی با کودکان(ICPIC)  فبک  در وجود بسیاری از  مراکز محلی و ملی  رسوخ کرده است   سبب شده آموزش و حمایت و آوردن  کاراموزان مبتدی ،فیلسوفان و مربیان  در کنار  یکدیگر برای  همرسان کردن و تیوریزه کردن فعالیت های فبک تلاش کنند.فبک همچنین سبب شده که رسانه ها صدای فلسفیدن کودکان را بشنوند.در سری مستند های  ترنسفورمرز (۱۹۹۰) تهیه شده بوسیله بی بی سی، لیپمن در کنار ویگوتسکی و  فیورشتاین چون پیشتازان
تربیت قلمداد شد. دانشگاهی ها و مربیان گاهی اوقات  به  ضدیت با این ایده  که کودکان میتوانند  استدلال انتزاعی و پیچیده و یا به بیانی  "فلسفه واقعی" انجام دهند  واکنش نشان داده اند. از سوی دیگر این جنبش  سهم عمده ای در ظهور  حوزه مطالعاتی فلسفه دوران کودکی داشته است همان طور که تمرین فلسفی کودکان درکی متفاوت   از معانی کودکی بزرگسالی  و در حقیقت فلسفه  بدست داد.
این کتاب به منظور تدارک بینش هایی درمباحث عمده فلسفی و ترببتی نوشته شده است که بوسیله آوردن فلسفه به کلاسهای درس و دیگر بافت های  یادگیری و آوردن صدای کودوکان در  حوزه های اخلاقی ،سیاسی و فلسفی برانگیخته شده بود.این کتاب گستره  وسیعی از  چشم انداز های انتقادی بر این گوناگونی و زمینه های مباحثه برانگیز  ارایه می دهد. هدف از این کار  تولید  مباحث  جدید و شناسایی  پرسش ها و تم های در حال ظهور است. وجود  p4c در بسیاری از جاها و بافت ها در سراسر جهان
یک مطالعه  بین المللی واقعی بر روی فلسفه برای کودکان امکان پذیر می سازد.
  این مجموعه در باره اجتماع های پژوهش فلسفی    برای  تسهیلگران کار ازموده و پژوهشگران دانشگاهی p4c و نیز دانشجویان جدید، دانشجویان تحصیلات تکمیلی پژوهشگران و منتقدین به صورت درگیرانه و برنگیزاننده در دسترس است.در این جلد p4c  به صورتی خلاق،پویا، پیچیده،مساله وار و اجتماعا نقادانه ارایه شده است. و به  صورت زمینه پژوهشی در حال رشد نشان داده شده که پرسش های عمیقی در باره  تدریس ،یادگیری و  نظام مدرسه ای طرح می کند   و تمایل عمیقی به ساختن  مباحثی گسترده در باره  کودکی،تربیت اجتماع و دموکراسی دارد
#کتاب_نوشت ۵۲ (۳)/#یحیا_قایدی
درود بر همه کاربران گرامی. در چندین بخش گزارشی از هند بوک بین المللی فلسفه برای کودکان راتلج ارایه می شود.امید است مورد استفاده پژوهشگران،دانشجویان ،اساتید دانشگاه و تسهیلگران حرفه ای و تازه کار فلسفه برای کودکان و منتقدین قرار گیرد.
هند بوک بین المللی فلسفه‌برای کودکان راتلج ۲۰۱۷

۲.انتشار شماره های ویژه از جورنال های اکادمیک با تمرکز کامل بر p4c یا  شامل مقاله هایی  در باره p4c :
●فلسفه برای کودکان ۲۰۰۰ ،کاوشگری:تفکر انتقادی از خلال رشته ها ،۱۹(۲).
●فلسفه برای کودکان ۲۰۰۶،تربیت کودکان سر آمد بین المللی ۲۲(۲/۳)
●فلسفه برای کودکان ۲۰۰۹.فرهنگ مجله پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی  ۲۲(۶۹).
●فلسفه برای کودکان در حال تحول:مسایل و چشم انداز ها(۲۰۱۱) جورنال فلسفه تربیت۴۶(2).
●تربیت فلسفی: تئوری های تربیتی فلسفه برای کودکان ۲۰۱۱  .جورنال  فلسفه و تئوری تربیت ۴۳(۵)
● کودک چون مربی ۲۰۱۳ جورنال مطالعات در فلسفه و تربیت۳۲ (۳)
●جان دیویی و کودک چون فیلسوف۲۰۱۲، فرهنگ و تربیت: جورنال انجمن جان دیویی ۲۸(۲)
●تربیت اخلاقی پیش از کالج ۲۰۱۴:آموزش اخلاقیات ۱۴(۲)
● فلسفه برای کودکان شماره ۵۸ ماهنامه انشا و نویسندگی در ایران
● ویژه نامه فلسفه برای کودکان مجله مطالعات برنامه درسی شماره ۷
*دو مورد اخر را مترجم افزوده است.
۳.کنفرانس ها سمموزیوم ها و سمیناهار های بین المللی
■کنفرانس های  دوساالانه انجمن اروپایی فلسفه برای کودکان از سال ۱۹۸۵  که اخرین انها در  ایتالیالیا ۲۰۰۹ کره جنوبی  ۲۰۱۱ افریقای جنوبی ۲۰۱۳ و کانادا ۲۰۱۵ بوده است
■کنفرانس سالانه در گراز اتریش  و ریودوژانیرو برزیل و مکزیکو سیتی مکزیک
■کنفرانس دو سالانه در انجمن اجتماع پژوهشی امریکای شمالی
■سمپوزیوم موسسه پیشبرد فلسفه برای کودکان در  مندهام نیوجرسی به صورت سالانه
■یک رشته   کنفرانس در باره p4c در پاریس  ۲۰۰۹،تهران ۲۰۱۱
■نشست های موسسه پیش برد فلسفه برای کودکان در انجمن امربکایی فلسفه  به صورت سالانه(از ۲۰۰۸ تا کنون)
بسیاری از مراکز محلی و ملی نیز کنفرانس ها و سمینار هایی منظم سازمان دهی کرده اند.افزون بر آن p4c در تربیت معلمان و دپارتمانهای  فلسفه در بسیاری  موسسات  رسوخ کرده و  و نیازی وسیع برای دورهای آموزشی  برای تمرین معلمان پدید آورده است
تعدادی از  رساله ها و پایان نامه های دکتری و ارشد  در باره p4c منتشر شده که  که مطالعات فلسفی و تجربی در این باره را شامل می شود .
۴.انتشار پژوهش های  تجربی بوسیله حامیان مالی تربیتی و علمی
(به تعدادی از آنها اشاره شده است)
https://www.instagram.com/p/CSVRhbTq7kX/?utm_medium=share_sheet
#کتاب_نوشت ۵۵
#بادبادک_باز/#خالد_حسینی/ترجمه #حمید_رضا_بلوچ
انتشارات #راه_معاصر
#یحیا_قایدی ۲۰مهر ۱۴۰۰
تلخ بود،تلخ.
تلخی که تو  دوست داری  سقراط وار چون جام شوکران سر بکشی.مدت‌ها بود که نام بادبادک باز و خالد حسینی نویسنده افعان را شنیده بودم اما به سبب هایی نخوانده بودمش.برخی از سبب ها همان کلیشه هاست:نویسنده افغان و یا ایرانی و یا خاورمیانه ای هم مگر خوب می‌نویسد و برخی اش تضاد هاست:تو خودت می‌نویسی و دوست‌داری دیگران بخوانندت ،حتا دیگران جهانی و از سویی فکر می‌کنی مگر اینها ارزش خواندن دارند.این بلایی  است که ما بر سر خود آورده‌ایم. و نیز ترس ها:وقتی کتابی در دست می‌گیرم و میانه راه پشیمان می‌شوم آن را روی صندلی های سالن انتظار فرودگاه جا می‌گذارم.
  پس از مدت‌ها که خواستم بروم شیراز تا با احمد اکپر پور دیداری داشته باشم و بر سر ادامه داستان پرسندو با او گفتگو کنم و راهنمایی بگیرم،با تاخیر در پرواز مواجه شدم از همان درد‌های همیشگی.به سراغ کتاب‌ها رفتم دنبال کتابی از کوبه آبه می گشتم،چشمم به بادبادک باز خالد حسینی خورد یک آن همه کلیشه ها ، تضاد ها و ترس ها به کنار رفت در تمام مدت پرواز رفت و برگشت و در طول سفر سه روزه به شیراز  خواندم.انگار رنجی دایم را با خود حمل می‌کردم در سراسر هفته پس از آن و در شلوغی وسیع کلاسهای مجازی، بزرگترین لذتم پی‌گیری رمان بود.تلویزبون و اخبار و فیلم هم تعطیل بود.دیروز که دوازده ساعت کلاس و کارگاه مجازی داشتم، از نه  تا دو شب، پنج ساعت بی توقف ان را خواندم و  همینطور رنجم را ادامه دادم و با رنج خوابیدم و الان با رنج بیدارم.
  از من نخواهید چیزی در باره کتاب بگویم.خالد حسینی در چند جا گفته بود که نمی‌خواهد  رخدادهای کتابش به سبک  فیلم های هندی باشد و نیز اشاره  به این روحیه افغان ها کرده که از همان اول می‌خواهند آخر  فیلم را بدانند و تو نگو این میل ایرانی‌ها هم هست. و نیز در امریکا اگر آخر فیلم را بگویید  تف می‌کنند و دور می‌شوند.پس من آخر کتاب را نخواهم گفت.اصلا اولش را هم نخواهم گفت.خودتان بروید بخوانید.
برای من که  سخت دل در گروه افعانستان دارم،این کتاب  درکی متفاوت همراه با رنج ایجاد کرد.البته فکر می‌کنم هر کس که  دل در گرو بشریت دارد همین رنج را حس خواهد کرد.من که رنج بشر را در قبیله گرایی قومی نژادی و دینی پس مانده می‌بینم، ژرفای  رنج نادانی را در این کتاب دیدم. در عین حال فهم متفاوتی هم ایجاد کرد.درود بر خالد حسینی نویسنده بزرگ .
#خالد_حسینی
#یحیی_قائدی
#دکتر_یحیی_قائدی
#khaledhosseini
#afghanistan
#tajikistan
#iran
https://www.instagram.com/p/CU670EkKPpx/?utm_medium=share_sheet
#کتاب_نوشت ۵۶ (۱)
#کتاب_ویران #ابوتراب_خسروی/#نشر_چشمه
#یحیا_قایدی ۲۰ مهر ۱۴۰۰
داستان کوتاه نخست:تفریق خاک
خیلی جالب می‌شود اگر آدم پیش از به دنیا آمدنش این ور و آن ور بچرخد و وارسی کند که آیا ارزش‌اش دارد پسر یا دختر فلان مرد یا زن شود و سر  راه پیش از به دنیا امدن با گران، زن زیبای کولی که مردان مجرد کوشک را آرام می‌کرد مواجه شود و بگوید که قرار است  بعدا پسر  ماه خان شود.
داستان که آغاز می‌شود آدم در می ماند که چرا  با فعل اینده شروع شده:"هرروز معلم از نبودن چیزی خبر خواهد داد".دوسه  باری می‌خوانم.سر در نمی آورم سپس فکر می‌کنم شاید اشتباهی شده و سپس می گویم حالا بخوانم بببنم چه می‌شود
گران نخست تمنای فرزند خود دارد که هنوز به دنیا نیامده و می گوید تو چون پدرت نیستی  که از زنی چون من نخواهد گذشت. و کمی  دلخور می‌شود.اما مرد ترکه ای که هنوز به دنیا نیامده و دارد وارسی می کند که بیاید یا نه ،  این مژده را به زن می‌دهد که می تواند در تن او پسر ماه خان شود .و ماه خان که  که نتوانسته پسرش را در تن  آن همه به گفته خودش زن نجیب به دام اندازد. می پذیرد که پسرش را در تن این لکاته کولی زیبا  به دام اندازد و چون ورزای مست تن زمین  را شیار کند. اما پسر ترکه ای  که قرار است که سیاهه اموال کوشک را  فهرست کند و معلم دارد به او  یاد می‌دهد  بر آن می شود که  گرچه در تن گران، آن کولی زیبا  به  دام افتاده ،به دنیا نیامده به خاک باز گردد..
دوسه باری این داستان کوتاه ابوتراب خان خسروی را خواندم.تا هم سر در بیاورم و هم بتوانم چیزی بنویسم.شگفت زده ی  قلمش شدم.سبک  ویژه خودش سبک ابوترابی یا شاید همان ایرانیش بهتر باشد،سبک خسروانی. خب من اگر  کاره‌ای  بودم و برای خودم نوبلی داشتم نخستینش را به به ابوتراب می‌دادم: نوبل قائدی  یا اصلا همان جایزه قائدی.حیف که  اکنون بیکاره ای بیش نیستم.تازه اطمینان ندارم که این داستان کوتاه را خوب فهمیده باشم.سخت مرا در خود پییچاند.و من تنها از چیز هایی خوشم می‌آید که بشود خیلی سخت در آنها پیچید.
@raeisilawyer
@ahmadakbarpourr
@fariba.eskandary_
https://www.instagram.com/p/CU7fZODKDw3/?utm_medium=share_sheet
شماره ۱۳۸ ماهنامه انشا و نویسندگی هم منتشر شد.
بشتابید!
تاملات فلسفی در کتاب هایی که می خوانیم
عنوان مقاله ای است از من
بخوانید و بازخورد دهید
یعنی کتاب نوشتی بنویسید در باره کتاب نوشت ها
حالا اگر نخواستید بنویسید هم که هیج
دست کم ماهنامه را تهیه کنید . تا در این وانفسا اهالی فرهنگ بتوانند سر پا بمانند
#انشا
#انشا_و_نویسندگی
@enshavanevisandegi
#نقاشی_نوشت
#نقاشی_نوشتار
#نقاشی_نوشته
#یحیا_قایدی
#یحیی_قائدی
#دکتر_یحیی_قائدی
#yahyaghaedi
#yahyaghaedy
#نقاشی
#فلسفه_برای_همه
#philosophy_for_all
#کتاب
#کتاب_نوشت
#تاملات_فلسفی
#کافه_فلسفه
#مشاوره_فلسفی
#فبک
#فلسفه_برای_کودکان
ماهنامه انشا و نویسندگی شماره ۱۳۹ منتشر شد.
بشتابید!یا به آرامی به سوی آن بروید.یا اساسا نروید.همانطور که نشسته اید هم می توانید به آن دست یابید.
در کنار طراحی عالی و سایر مطالب خواندنی
مطلبی از من در باره کتاب هایی که خوانده ام یا همان کتاب نوشت ها هم آمده است.
یگانه گلپذیر سرخه هم یادداشتی در باره کتاب نوشت ها نوشته است
#انشا
#انشا_و_نویسندگی
@enshavanevisandegi
#نقاشی_نوشت
#نقاشی_نوشتار
#نقاشی_نوشته
#یحیا_قایدی
#یحیی_قائدی
#دکتر_یحیی_قائدی
#yahyaghaedi
#yahyaghaedy
#نقاشی
#فلسفه_برای_همه
#philosophy_for_all
#کتاب
#کتاب_نوشت
#تاملات_فلسفی
#کافه_فلسفه
#مشاوره_فلسفی
#فبک
#فلسفه_برای_کودکان
https://www.instagram.com/p/CeDwzfLtEt7/?igshid=MDJmNzVkMjY=