Forwarded from اتچ بات
امروز قصد دارم درباره نیک مردی که منشا خدمات بزرگ و ارزشمندی در عرصه های فرهنگی کشور بود، نکاتی را یاد آور شوم.
🔺🔻🔺🔻
کیخسرو شاهرخ ملقب به #ارباب_کیخسرو (۷ تیر ۱۲۵۴ کرمان، ۱۱ تیر ۱۳۱۹ تهران). بنیانگذار شبکه تلفن سراسری ایران، بانی کتابخانه مجلس، کاشف محل خاکسپاری فردوسی و بنیانگذار آرامگاه فردوسی،نماینده زرتشتیان در یازده دوره مجلس شورای ملی (دورههای دوم تا دوازدهم) و رئیس انجمن زرتشتیان تهران بود.از ارباب کیخسرو به عنوان یکی از برجستهترین چهرههای جامعه زرتشتی ایران و از شخصیتهای خوشنام تاریخ معاصر ایران یاد میشود.
در زمان جنگ جهانی اول، در مقطعی انگلیسیها پرداخت درآمدهای نفتی به دولت ایران را مشروط به «تشکیل کمسیون مالی» کردند تا اختیار مالی کشور را بهدست بگیرند. به همین دلیل گندم نایاب شد و هزاران ایرانی در قحطی بزرگ ایران (۱۲۹۸–۱۲۹۶) تلف شدند. ارباب کیخسرو از فعالان کمکرسانی در تهران شد و در نطقهایی آتشین زمینداران و بازاریانی که در احتکار غلّه مشارکت داشتند، را خطاب قرار میداد.دولت او را مأمور خرید گندم برای تولید نان نانواییها کرد. در این هنگام محتکرین پایتخت قیمت گندم را بالا برده بودند. انبارهای حکومتی که متعلق به احمدشاه بود مملو از گندم بود ولی احمدشاه حاضر نبود گندم را به قیمتی کمتر از محتکرین تهران بفروشد.
ارباب کیخسرو با شاه ملاقات کرد و سوگند پادشاهی وی را به یادش آورد و تلاش کرد او را به قیمتی کمتر راضی کند. شاه راضی نشد و او به ناچار گندم را به قیمت سایر محتکران از احمدشاه خرید و میان نانوایان توزیع کرد. سید #حسن_مدرس در یکی از نطقهایش در مجلس شورای ملی گفته بود:
«در مجلس ما یک مسلمان هست، آن هم ارباب کیخسرو».
ارباب کیخسرو در سال ۱۲۹۵ #شرکت_تلفن_ایران را بنیاد گذاشت که شرکتی عامالمنفعه و زیر نظر دولت بود و برای نخستینبار شرکت زیمنس آلمان را به عنوان فروشنده تجهیزات تلفن کشور انتخاب کرد و با آن قرارداد بست.او از دولت نوپای شوروی اجازه ترانزیت ماشینآلات و تجهیزات تلفن را گرفت و دولت شوروی این تجهیزات را از پرداخت هر گونه عوارضی معاف کرد و حفاظت آنها را تا انتقال به خاک ایران به عهده گرفت.
ارباب کیخسرو از همان آغاز دوره دوم مجلس شورای ملی که کارپردازی و ریاست امور اداری مجلس را عهدهدار شد، تأسیس کتابخانه را آغاز کرد. تا پایان دوره دوم مجلس، شمار کتابهای #کتابخانه_مجلس تنها ۵۱ جلد بود. او در هشتم اسفند ۱۲۹۰ خورشیدی ۲۰۲ جلد کتاب از کتابخانه میرزا ابوالحسن جلوه را به مبلغ دو هزار و پانصد دینار برای کتابخانه مجلس خریداری کرد که به گفته او یک جلد آن را تا یکهزار تومان میخریدند اما نفروخت. سپس در هشتم امرداد ۱۲۹۱ یک هزار و نود و یک جلد کتاب به زبانهای فرانسه، فارسی، عربی، ترکی، انگلیسی، آلمانی و روسی که احتشام السلطنه برای تأسیس کتابخانه ملی اهدا کرده بود، به کتابخانه مجلس افزوده شد.
ارباب کیخسرو در سال ۱۳۰۴ برای خرید لوازم چاپ برای راهاندازی چاپخانه مجلس به آلمان سفر کرد و چاپخانه مجلس را راهاندازی کرد.
در یک سند وزارت خارجه بریتانیا دربارهٔ ارباب کیخسرو آمدهاست:
«ارباب کیخسرو بر زرتشتیان ایران ریاست دارد و در کاردانی و درستکاری نامبردار است. او یک مرد ملی نامداری است و هرگز تحت تأثیر افسونهای خارجیان قرار نگرفتهاست»
ملکالشعرا بهار با دیدن وکلای فاسد و وابسته دوره چهاردهم مجلس شورای ملی قصیده فصیحی سرود و به نمایندگان واقعی دورههای پیش افسوس خورد. در بخشی از این قصیده آمدهاست:
به بهارستان افتاد مرا دوش ، عبور
جنتی دیدم بی حور وسراپای قصور
جای کیخسرو، بگرفته فلان گبر به زر
جای مستوفی، بنشسته فلان رندبه زور.
با آنکه مرگ ارباب کیخسرو در اواخر شب دهم و ساعات اولیه بامداد یازدهم تیر ۱۳۱۹ رخ داد، ولی روزنامه اطلاعات روز ۱۳ تیر این خبر را منتشر نمود. جسد او در پیادهرو کوچه سزاوار خیابان کاخ پیدا شد.
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
🔺🔻🔺🔻
کیخسرو شاهرخ ملقب به #ارباب_کیخسرو (۷ تیر ۱۲۵۴ کرمان، ۱۱ تیر ۱۳۱۹ تهران). بنیانگذار شبکه تلفن سراسری ایران، بانی کتابخانه مجلس، کاشف محل خاکسپاری فردوسی و بنیانگذار آرامگاه فردوسی،نماینده زرتشتیان در یازده دوره مجلس شورای ملی (دورههای دوم تا دوازدهم) و رئیس انجمن زرتشتیان تهران بود.از ارباب کیخسرو به عنوان یکی از برجستهترین چهرههای جامعه زرتشتی ایران و از شخصیتهای خوشنام تاریخ معاصر ایران یاد میشود.
در زمان جنگ جهانی اول، در مقطعی انگلیسیها پرداخت درآمدهای نفتی به دولت ایران را مشروط به «تشکیل کمسیون مالی» کردند تا اختیار مالی کشور را بهدست بگیرند. به همین دلیل گندم نایاب شد و هزاران ایرانی در قحطی بزرگ ایران (۱۲۹۸–۱۲۹۶) تلف شدند. ارباب کیخسرو از فعالان کمکرسانی در تهران شد و در نطقهایی آتشین زمینداران و بازاریانی که در احتکار غلّه مشارکت داشتند، را خطاب قرار میداد.دولت او را مأمور خرید گندم برای تولید نان نانواییها کرد. در این هنگام محتکرین پایتخت قیمت گندم را بالا برده بودند. انبارهای حکومتی که متعلق به احمدشاه بود مملو از گندم بود ولی احمدشاه حاضر نبود گندم را به قیمتی کمتر از محتکرین تهران بفروشد.
ارباب کیخسرو با شاه ملاقات کرد و سوگند پادشاهی وی را به یادش آورد و تلاش کرد او را به قیمتی کمتر راضی کند. شاه راضی نشد و او به ناچار گندم را به قیمت سایر محتکران از احمدشاه خرید و میان نانوایان توزیع کرد. سید #حسن_مدرس در یکی از نطقهایش در مجلس شورای ملی گفته بود:
«در مجلس ما یک مسلمان هست، آن هم ارباب کیخسرو».
ارباب کیخسرو در سال ۱۲۹۵ #شرکت_تلفن_ایران را بنیاد گذاشت که شرکتی عامالمنفعه و زیر نظر دولت بود و برای نخستینبار شرکت زیمنس آلمان را به عنوان فروشنده تجهیزات تلفن کشور انتخاب کرد و با آن قرارداد بست.او از دولت نوپای شوروی اجازه ترانزیت ماشینآلات و تجهیزات تلفن را گرفت و دولت شوروی این تجهیزات را از پرداخت هر گونه عوارضی معاف کرد و حفاظت آنها را تا انتقال به خاک ایران به عهده گرفت.
ارباب کیخسرو از همان آغاز دوره دوم مجلس شورای ملی که کارپردازی و ریاست امور اداری مجلس را عهدهدار شد، تأسیس کتابخانه را آغاز کرد. تا پایان دوره دوم مجلس، شمار کتابهای #کتابخانه_مجلس تنها ۵۱ جلد بود. او در هشتم اسفند ۱۲۹۰ خورشیدی ۲۰۲ جلد کتاب از کتابخانه میرزا ابوالحسن جلوه را به مبلغ دو هزار و پانصد دینار برای کتابخانه مجلس خریداری کرد که به گفته او یک جلد آن را تا یکهزار تومان میخریدند اما نفروخت. سپس در هشتم امرداد ۱۲۹۱ یک هزار و نود و یک جلد کتاب به زبانهای فرانسه، فارسی، عربی، ترکی، انگلیسی، آلمانی و روسی که احتشام السلطنه برای تأسیس کتابخانه ملی اهدا کرده بود، به کتابخانه مجلس افزوده شد.
ارباب کیخسرو در سال ۱۳۰۴ برای خرید لوازم چاپ برای راهاندازی چاپخانه مجلس به آلمان سفر کرد و چاپخانه مجلس را راهاندازی کرد.
در یک سند وزارت خارجه بریتانیا دربارهٔ ارباب کیخسرو آمدهاست:
«ارباب کیخسرو بر زرتشتیان ایران ریاست دارد و در کاردانی و درستکاری نامبردار است. او یک مرد ملی نامداری است و هرگز تحت تأثیر افسونهای خارجیان قرار نگرفتهاست»
ملکالشعرا بهار با دیدن وکلای فاسد و وابسته دوره چهاردهم مجلس شورای ملی قصیده فصیحی سرود و به نمایندگان واقعی دورههای پیش افسوس خورد. در بخشی از این قصیده آمدهاست:
به بهارستان افتاد مرا دوش ، عبور
جنتی دیدم بی حور وسراپای قصور
جای کیخسرو، بگرفته فلان گبر به زر
جای مستوفی، بنشسته فلان رندبه زور.
با آنکه مرگ ارباب کیخسرو در اواخر شب دهم و ساعات اولیه بامداد یازدهم تیر ۱۳۱۹ رخ داد، ولی روزنامه اطلاعات روز ۱۳ تیر این خبر را منتشر نمود. جسد او در پیادهرو کوچه سزاوار خیابان کاخ پیدا شد.
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#حکومت_حسینقلی_خانی!
هرگاه در منطقه ای بی نظمی و غارت و #چپاول ویغماگری از ناحیه #ارباب_قدرت مشاهده شود و قوانین جاریه نتواند حقوق ضعفا و زیردستان را احقاق کند آن نوع حکومت جابرانه را #حسینقلی_خانی خوانند .حکومت حسینقلی خانی یعنی حکومت ظلم و ستم . حکومت حسینقلی خانی یعنی حکومت خودمختاری و خودکامگی.
اکنون ببینیم حسینقلی خان که بود و چگونه حکومت می کرد که نامش به صورت ضرب المثل درآمده است.حسینقلی خان معروف به #ابوقداره در زمان #ناصرالدین شاه قاجار والی #پشتکوه لرستان بود و قبلاً لقب صارم السلطنه داشت و از طرف دولت ایران درجه امیر تومانی یعنی سرلشکری هم به وی اعطا شده بود.
مردی سخت خشن و دیکتاتور و در عین حال جنگجو و کاردان بود . از آن جهت وی را لایق و کاردان می دانند که سپاهیانش در آن زمان به طور قطع یکی از مرتب ترین افواج موجود در کشور به شمار می آمد و با رعایت اصول سپاهیگیری در منطقه لرستان اداره می شد ، مخصوصاً سواران پارکابی والی از نظر نظم وانضباط بی نظیر بودند . در زمان حکومت حسینقلی خان هیچکس در قلمرو حکومتش از خود قدرت و اختیاری نداشت.
همه چیز به خان تعلق داشت و سرپیچی از خواسته و فرمانش به هلاکت و نابودی عایله و بلکه عشیره ای منتهی می گردید .حسینقلی خان سه فصل بهار و تابستان و پاییز را در حسین آباد می زیست و مردم پشتکوه از بیم ستمگریها و آدمکشیهایش خواب راحت نداشتند . زمستان را در قریه حسینیه نزدیک مرز عراق به سر می برد و از اعراب بنی لام غنیمت می گرفت . به عبارت آخری باید گفت که دوران حکومتش حکومت خودکامی و خودکامگی بود و در هیچ یک از ایالات ایران در آن زمان با وجود رژیم استبداد و خودمختاری حکومت حسینقلی خان وجود نداشته است به همین جهت از همان موقع کلمه حسینقلی خانی با مفاهیم خودمختاری و خودکامگی و اجحاف و ستمگری ترادف پیدا کرده هرجا تعدی و تجاوز به حقوق دیگران مشاهده شود آن را به حسینقلی خانی تشبیه و تمثیل می کنند.
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
هرگاه در منطقه ای بی نظمی و غارت و #چپاول ویغماگری از ناحیه #ارباب_قدرت مشاهده شود و قوانین جاریه نتواند حقوق ضعفا و زیردستان را احقاق کند آن نوع حکومت جابرانه را #حسینقلی_خانی خوانند .حکومت حسینقلی خانی یعنی حکومت ظلم و ستم . حکومت حسینقلی خانی یعنی حکومت خودمختاری و خودکامگی.
اکنون ببینیم حسینقلی خان که بود و چگونه حکومت می کرد که نامش به صورت ضرب المثل درآمده است.حسینقلی خان معروف به #ابوقداره در زمان #ناصرالدین شاه قاجار والی #پشتکوه لرستان بود و قبلاً لقب صارم السلطنه داشت و از طرف دولت ایران درجه امیر تومانی یعنی سرلشکری هم به وی اعطا شده بود.
مردی سخت خشن و دیکتاتور و در عین حال جنگجو و کاردان بود . از آن جهت وی را لایق و کاردان می دانند که سپاهیانش در آن زمان به طور قطع یکی از مرتب ترین افواج موجود در کشور به شمار می آمد و با رعایت اصول سپاهیگیری در منطقه لرستان اداره می شد ، مخصوصاً سواران پارکابی والی از نظر نظم وانضباط بی نظیر بودند . در زمان حکومت حسینقلی خان هیچکس در قلمرو حکومتش از خود قدرت و اختیاری نداشت.
همه چیز به خان تعلق داشت و سرپیچی از خواسته و فرمانش به هلاکت و نابودی عایله و بلکه عشیره ای منتهی می گردید .حسینقلی خان سه فصل بهار و تابستان و پاییز را در حسین آباد می زیست و مردم پشتکوه از بیم ستمگریها و آدمکشیهایش خواب راحت نداشتند . زمستان را در قریه حسینیه نزدیک مرز عراق به سر می برد و از اعراب بنی لام غنیمت می گرفت . به عبارت آخری باید گفت که دوران حکومتش حکومت خودکامی و خودکامگی بود و در هیچ یک از ایالات ایران در آن زمان با وجود رژیم استبداد و خودمختاری حکومت حسینقلی خان وجود نداشته است به همین جهت از همان موقع کلمه حسینقلی خانی با مفاهیم خودمختاری و خودکامگی و اجحاف و ستمگری ترادف پیدا کرده هرجا تعدی و تجاوز به حقوق دیگران مشاهده شود آن را به حسینقلی خانی تشبیه و تمثیل می کنند.
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
Telegram
attach 📎
#استبدادستیزی یا
#مستبدستیزی !
رمان سه جلدی #اينجه_ممد، شاهكار #ياشاركمال،در نظام ارباب رعيتی تركيه اتفاق میافتد.
اينجهممد قهرمان اصلی رمان، رعيتی است كه زمين و زنش مورد تعدی ارباب ظالم قرار گرفته و زمينه قيام او می گردد.
اينجه ممد دست به تفنگ می برد و ارباب را می کشد و از دست ژاندارمها و عُمال ارباب به كوه پناه می برد و مدتها در كوه می ماند و به خيال اينكه ديگر بساط ظلم و جور در روستا ريشه كن شده و دهقانان آزاد شده اند، تصميم میگيرد؛ پس از ماهها متواری شدن به روستا برگردد.
اما وقتی به روستا برمیگردد با تعجب میبيند كه برادر ارباب به جای او نشسته و چنان ستم می کند و دمار از روزگار مردم در میآورد كه مردم قبر ارباب قبلي را زيارتگاه كرده و به اينجه ممد دشنامها می دهندكه چرا ارباب خوب آنها را كشته و اکنون ارباب ظالمتر و بدتری برسرنوشتشان حاكم گشته است.
قهرمان داستان اينجه ممد دچار شك و ترديد می شود و مدام در جلد دوم رمان، سرگردان از خود میپرسد كه آيا مبارزه اش بيهوده بوده...و اشتباهش كجا بوده؟
سرانجام در جلد سوم به اين نتيجه میرسد كه به جای ارباب
بايد با #ارباب_پرستی مبارزه میكرده
كه در اذهان دهقانان ريشه دوانده است.
به همین خاطر سرانجام در جلد سوم تصميم میگيرد آتش به خارستان بزند و خارستان در واقع همان زنجيرهای ذهنی دهقانان است.
نگاهی به تئوریهای مربوط به دگرگونی جامعه در تاريخ معاصر ايران از دوره مشروطيت تاكنون هميشه بیانگر دو نوع نگرش بوده است:
نگرش اول عبارت از #راديكاليسم_انقلابی و تغيير قهری ساختار سياسی جامعه با توسل به سلاح بوده است اين ديدگاه نه تنها در دهه ی چهل و پنجاه و در آستانه انقلاب ۵۷ ديدگاه غالب بوده بلكه در انقلاب مشروطيت و پس از آن نيز گاهگاهی به چشم می خورد.
اگر مثلا #حيدرعمواوغلیها با توسل به نارنجك می خواستند با كشتن #محمدعلیشاه بساط ظلم را از صحنه ايران برچينند در واقع راه ميانبُر و سادهای را برای مبارزه با ستم برگزيده بودند.
آنان فكر می كردند كه با كشتن حاكمی جبار مردم زير سلطه اش آزاد خواهند شد اما نبايد اين اشتباه اساسی ایشان را از نظر دور داشت كه آنان، حاكم را از توده های محكوم جدا می دانستند و به تعامل ذهنی و روابط عميق بين يك ستمگر و ستمكش در يك نظام استبدادی توجه نمی كردند و فكر می کردند كه رژيم پادشاهی را می توان با بمب وترور فروريخت و يا روستاييان را با تشويق به عدم پرداخت ماليات و بهره مالكانه و همچنين شوراندن دهقانان بر عليه فئودالها، نظام فئودالی را متلاشی ساخت.
كسروی در نقد گروه اول، زمانی چنين نوشت:
ما نيك آگاهيم كه حيدرخان عمواوغلی ها و علی مسيوها و... در راه استقلال و آزادی اين كشور به هرگونه جانفشانی آماده بودند، آنان در یکجا اشتباه می کردند
از گرفتاريها و آلودگیهای توده ها، ناآگاه بودند و می پنداشتند اگر ريشه استبداد كنده شود توده مردم به راه پيشرفت میافتند در حالی كه درد اصلی ، جهل و نادانی و ناآگاهی مردم بود.
گذشتِ زمان، صحت سخن كسروي را نشان داد بطوريكه وقتی مجلس اول به توپ بسته شد، مردم در غارت اموال و فرشهای مجلس، روی #قزاقان_لياخوفی را سفيد كردند و حتی به درختان نيز رحم نكردند.
اندکی بعد، وقتی در تبریز، خانه #ستارخان توسط روسها تخریب و فروریخت باز مردم در غارت اموالِ خانه، سر از پا نمی شناختند بعدها هم وقتی در کودتای ۲۸ مرداد خانه #مصدق تخریب شد باز مردم همان غارت و تراژدی را تکرار کردند.
نباید فکر کرد که غارتگران همگی ضد مشروطه بودند بلکه اکثرشان اصلا بی طرف بودند.
در مقابل گروه اول، گروه دوم قرار داشتند كه مشكل را امری فرهنگی تلقی كرده و بر تغيير تدريجی فرهنگ مردم ، آگاه كردن به حقوقشان و مبارزه با جهل و خرافات تأکید می کردند افرادی چون ميرزا #فتحعلی_آخوندزاده، #ميرزاآقاخان_كرمانی، ميرزاعبدالرحيم #طالبوف... در اين گروه جای دارند.
بدون کار فرهنگی و آگاهی سیاسی مردم، درافتادن با استبداد با توسل بر سلاح، به مثابه با شمشیر چوبین به جنگ تانک رفتن است. چرا که آن نظام استبدادی، برآمده از اعماق ذهنی همان مردم است
در واقع مصداق این شعرِ
(مصطفی بادكوبهای) بودند:
ما ستم را نشانه گرفته بوديم
اما همه تيرها از كمان دانش پرتاب نشد
ای كاش نخست #جهل را نشانه گرفته بوديم.
t.me/tarikhdartarazoo🏛
#مستبدستیزی !
رمان سه جلدی #اينجه_ممد، شاهكار #ياشاركمال،در نظام ارباب رعيتی تركيه اتفاق میافتد.
اينجهممد قهرمان اصلی رمان، رعيتی است كه زمين و زنش مورد تعدی ارباب ظالم قرار گرفته و زمينه قيام او می گردد.
اينجه ممد دست به تفنگ می برد و ارباب را می کشد و از دست ژاندارمها و عُمال ارباب به كوه پناه می برد و مدتها در كوه می ماند و به خيال اينكه ديگر بساط ظلم و جور در روستا ريشه كن شده و دهقانان آزاد شده اند، تصميم میگيرد؛ پس از ماهها متواری شدن به روستا برگردد.
اما وقتی به روستا برمیگردد با تعجب میبيند كه برادر ارباب به جای او نشسته و چنان ستم می کند و دمار از روزگار مردم در میآورد كه مردم قبر ارباب قبلي را زيارتگاه كرده و به اينجه ممد دشنامها می دهندكه چرا ارباب خوب آنها را كشته و اکنون ارباب ظالمتر و بدتری برسرنوشتشان حاكم گشته است.
قهرمان داستان اينجه ممد دچار شك و ترديد می شود و مدام در جلد دوم رمان، سرگردان از خود میپرسد كه آيا مبارزه اش بيهوده بوده...و اشتباهش كجا بوده؟
سرانجام در جلد سوم به اين نتيجه میرسد كه به جای ارباب
بايد با #ارباب_پرستی مبارزه میكرده
كه در اذهان دهقانان ريشه دوانده است.
به همین خاطر سرانجام در جلد سوم تصميم میگيرد آتش به خارستان بزند و خارستان در واقع همان زنجيرهای ذهنی دهقانان است.
نگاهی به تئوریهای مربوط به دگرگونی جامعه در تاريخ معاصر ايران از دوره مشروطيت تاكنون هميشه بیانگر دو نوع نگرش بوده است:
نگرش اول عبارت از #راديكاليسم_انقلابی و تغيير قهری ساختار سياسی جامعه با توسل به سلاح بوده است اين ديدگاه نه تنها در دهه ی چهل و پنجاه و در آستانه انقلاب ۵۷ ديدگاه غالب بوده بلكه در انقلاب مشروطيت و پس از آن نيز گاهگاهی به چشم می خورد.
اگر مثلا #حيدرعمواوغلیها با توسل به نارنجك می خواستند با كشتن #محمدعلیشاه بساط ظلم را از صحنه ايران برچينند در واقع راه ميانبُر و سادهای را برای مبارزه با ستم برگزيده بودند.
آنان فكر می كردند كه با كشتن حاكمی جبار مردم زير سلطه اش آزاد خواهند شد اما نبايد اين اشتباه اساسی ایشان را از نظر دور داشت كه آنان، حاكم را از توده های محكوم جدا می دانستند و به تعامل ذهنی و روابط عميق بين يك ستمگر و ستمكش در يك نظام استبدادی توجه نمی كردند و فكر می کردند كه رژيم پادشاهی را می توان با بمب وترور فروريخت و يا روستاييان را با تشويق به عدم پرداخت ماليات و بهره مالكانه و همچنين شوراندن دهقانان بر عليه فئودالها، نظام فئودالی را متلاشی ساخت.
كسروی در نقد گروه اول، زمانی چنين نوشت:
ما نيك آگاهيم كه حيدرخان عمواوغلی ها و علی مسيوها و... در راه استقلال و آزادی اين كشور به هرگونه جانفشانی آماده بودند، آنان در یکجا اشتباه می کردند
از گرفتاريها و آلودگیهای توده ها، ناآگاه بودند و می پنداشتند اگر ريشه استبداد كنده شود توده مردم به راه پيشرفت میافتند در حالی كه درد اصلی ، جهل و نادانی و ناآگاهی مردم بود.
گذشتِ زمان، صحت سخن كسروي را نشان داد بطوريكه وقتی مجلس اول به توپ بسته شد، مردم در غارت اموال و فرشهای مجلس، روی #قزاقان_لياخوفی را سفيد كردند و حتی به درختان نيز رحم نكردند.
اندکی بعد، وقتی در تبریز، خانه #ستارخان توسط روسها تخریب و فروریخت باز مردم در غارت اموالِ خانه، سر از پا نمی شناختند بعدها هم وقتی در کودتای ۲۸ مرداد خانه #مصدق تخریب شد باز مردم همان غارت و تراژدی را تکرار کردند.
نباید فکر کرد که غارتگران همگی ضد مشروطه بودند بلکه اکثرشان اصلا بی طرف بودند.
در مقابل گروه اول، گروه دوم قرار داشتند كه مشكل را امری فرهنگی تلقی كرده و بر تغيير تدريجی فرهنگ مردم ، آگاه كردن به حقوقشان و مبارزه با جهل و خرافات تأکید می کردند افرادی چون ميرزا #فتحعلی_آخوندزاده، #ميرزاآقاخان_كرمانی، ميرزاعبدالرحيم #طالبوف... در اين گروه جای دارند.
بدون کار فرهنگی و آگاهی سیاسی مردم، درافتادن با استبداد با توسل بر سلاح، به مثابه با شمشیر چوبین به جنگ تانک رفتن است. چرا که آن نظام استبدادی، برآمده از اعماق ذهنی همان مردم است
در واقع مصداق این شعرِ
(مصطفی بادكوبهای) بودند:
ما ستم را نشانه گرفته بوديم
اما همه تيرها از كمان دانش پرتاب نشد
ای كاش نخست #جهل را نشانه گرفته بوديم.
t.me/tarikhdartarazoo🏛
کیخسرو شاهرخ ملقب به #ارباب_کیخسرو (۷ تیر ۱۲۵۴ کرمان، ۱۱ تیر ۱۳۱۹ تهران). بنیانگذار شبکه تلفن سراسری ایران، #بانی_کتابخانه_مجلس، کاشف محل خاکسپاری فردوسی و بنیانگذار آرامگاه فردوسی، #نماینده_زرتشتیان در یازده دوره مجلس شورای ملی (دورههای دوم تا دوازدهم) و رئیس انجمن زرتشتیان تهران بود. از ارباب کیخسرو به عنوان یکی از برجستهترین چهرههای جامعه زرتشتی ایران و از شخصیتهای خوشنام تاریخ معاصر ایران یاد میشود.
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
Forwarded from اتچ بات
#سقوط_شاه نام کتابی است به قلم #فریدون_هویدا (١٣٠٣-١٣٨٥)
او که برادر کوچکتر #امیرعباس_هویدا بود، در خانوادهای نیمه اشرافی و دیپلمات و در دورهٔ مأموریت پدرش، در بیروت متولد و در همان شهر بزرگ شد. ابتدا به دانشگاه فرانسوی بیروت رفت و سپس رشتهٔ حقوق بین الملل را تا اخذ مدرک دکترا در دانشگاه سوربن پاریس دنبال کرد.
مدت ده سال در سازمان یونسکو مشغول به کار و هشت سال آخر حکومت پهلوی، سفیر و نمایندهٔ دائم ایران در سازمان ملل متحد بود.
او کتابش را بلافاصله پس از سقوط شاه و کشته شدن برادرش، در سال ۱۳۵۸ به زبان فرانسه، به چاپ رساند و سال بعد ترجمهٔ انگلیسی آن همزمان در لندن و نیویورک انتشار یافت. #حسین_ابوترابیان آن را به فارسی برگرداند،و مؤسسهٔ اطلاعات درسال ۱۳۶۵ منتشر کرد.
فریدون هویدا برای آخرین بار در بهار ۱۳۵۷ و همزمان با شروع تلاطمات سیاسی به ایران آمد و با شاه و برادرش دیدار کرد. او مینویسد:
" یک شب که با برادرم شام می خوردم او را با این عقیدهٔ خود موافق یافتن که:
پدر ملت دارد رو به سقوط میرود و نارضایتیها حالت گسترده به خود گرفته است.امیرعباس[ که آنزمان #وزیردربار بود] براین باوربود که: "در این میان تقصیر عمده به گردن خانوادهٔ سلطنتی است و اگر شاه تاج و تخت خود را از دست بدهد؛ این کار در درجهٔ اول به خاطر اَعمال و رفتار برادران و خواهران اوست." و در این باره می گفت:
"تو نمی توانی درک کنی که در دربار چه می گذرد؛ مسابقهٔ غارتگری است؛ لانهٔ فساد است... من بارها با #ارباب راجع به مسائل دربار صحبت کرده ام (برادرم بعد از انتصابش به نخست وزیری، همواره موقع نام بردن از شاه، لقب "ارباب" را به کار می گرفت) ...در سال ١٩٧٥ که تحقیقات سنای آمریکا نشان داد: میلیونها دلار رشوه از سوی کمپانی های آمریکایی به مقامات سرشناس کشورهای جهان پرداخت شده؛ و در این میان اقلام هنگفتی نیز به دست خانوادهٔ سلطنتی ایران رسیده؛ ارباب به من گفت که: مسأله ای نیست ...او معتقد بود که در حال حاضر دریافت کمیسیون در معاملات گوناگون همه جا مرسوم است و یک امر طبیعی محسوب می شود.
در جواب برادرم گفتم: همین مسأله به خوبی نشان می دهد که شاه واقعاً نمی تواند تفاوت بین دلالی و رشوه خواری را درک کند."
فریدون هویدا به نقل از دوستانش از یک مهمانی، چند روز قبل از استعفای برادرش از سمت نخست وزیری می نویسد:
"موقع شام خوردن به امیرعباس اطلاع دادند که گارد شاهنشاهی، شریک خارجی یکی از خواهران شاه در امور آپارتمان سازی را به دستور او بازداشت کرده است و علت این بوده که خواهر شاه چون احساس کرده شریکش سر او را کلاه گذاشته، بدون در نظر گرفتن روال قانونی کار، شخصاً به گارد شاهنشاهی دستور داده تا آن شخص را بازداشت کنند و بعد هم که او را به مقامات پلیس تحویل دادند، شرط آزادیش را پرداخت یک میلیون دلار به والاحضرت قرار داده اند.
دوستانم می گفتند: امیرعباس، آن شب بعد از تلفن های متعددی که به اینجا و آنجا زد با حالتی آشفته به سر میز شام برگشت و روی صندلی لم داد و زیر لب زمزمه کرد:
"رژیم دارد از درون می پوسد."
فریدون هویدا در بارهٔ آخرین ملاقاتش با شاه می نویسد:
" شاه ضمن صحبت هایش به ناآرامیهایی که در کشور پدیده آمده بود نیز اشاره کرد و ضمن آن گفت: "....مسأله هم آنقدرها خطرناک نیست و اصلاً باید دید چه کسانی با من مخالف هستند؟ خمینی؟! که کسی او را به حساب نمی آورد! ....سنجابی و بقیه؟! که اصلاً لیاقت ندارند و بعضی هایشان خیانتکارند....آنها مثل مصدق با ارباب های خارجی ارتباط دارند... "
در پاسخ به گفته های شاه، کوشیدم تا نتایج منفی حاصل از چنین عقایدی را برایش توضیح دهم، ولی احساس کردم که بیهوده دارم وقتم را تلف می کنم. چون شاه به #تمدن_بزرگ ابداعی خود، همچون کودکی به #اسب_چوبی اش عشق می ورزید و آن را به صورت یک دنیای طلایی مجسم می کرد. در حالی که "تمدن بزرگ" او به نظر من یک دنیای خیالی بیش نبود، و واقعیتی را که شاه در آن می دید با "واقعیت" فرسنگ ها فاصله داشت.
#محمود_اوحدی
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
او که برادر کوچکتر #امیرعباس_هویدا بود، در خانوادهای نیمه اشرافی و دیپلمات و در دورهٔ مأموریت پدرش، در بیروت متولد و در همان شهر بزرگ شد. ابتدا به دانشگاه فرانسوی بیروت رفت و سپس رشتهٔ حقوق بین الملل را تا اخذ مدرک دکترا در دانشگاه سوربن پاریس دنبال کرد.
مدت ده سال در سازمان یونسکو مشغول به کار و هشت سال آخر حکومت پهلوی، سفیر و نمایندهٔ دائم ایران در سازمان ملل متحد بود.
او کتابش را بلافاصله پس از سقوط شاه و کشته شدن برادرش، در سال ۱۳۵۸ به زبان فرانسه، به چاپ رساند و سال بعد ترجمهٔ انگلیسی آن همزمان در لندن و نیویورک انتشار یافت. #حسین_ابوترابیان آن را به فارسی برگرداند،و مؤسسهٔ اطلاعات درسال ۱۳۶۵ منتشر کرد.
فریدون هویدا برای آخرین بار در بهار ۱۳۵۷ و همزمان با شروع تلاطمات سیاسی به ایران آمد و با شاه و برادرش دیدار کرد. او مینویسد:
" یک شب که با برادرم شام می خوردم او را با این عقیدهٔ خود موافق یافتن که:
پدر ملت دارد رو به سقوط میرود و نارضایتیها حالت گسترده به خود گرفته است.امیرعباس[ که آنزمان #وزیردربار بود] براین باوربود که: "در این میان تقصیر عمده به گردن خانوادهٔ سلطنتی است و اگر شاه تاج و تخت خود را از دست بدهد؛ این کار در درجهٔ اول به خاطر اَعمال و رفتار برادران و خواهران اوست." و در این باره می گفت:
"تو نمی توانی درک کنی که در دربار چه می گذرد؛ مسابقهٔ غارتگری است؛ لانهٔ فساد است... من بارها با #ارباب راجع به مسائل دربار صحبت کرده ام (برادرم بعد از انتصابش به نخست وزیری، همواره موقع نام بردن از شاه، لقب "ارباب" را به کار می گرفت) ...در سال ١٩٧٥ که تحقیقات سنای آمریکا نشان داد: میلیونها دلار رشوه از سوی کمپانی های آمریکایی به مقامات سرشناس کشورهای جهان پرداخت شده؛ و در این میان اقلام هنگفتی نیز به دست خانوادهٔ سلطنتی ایران رسیده؛ ارباب به من گفت که: مسأله ای نیست ...او معتقد بود که در حال حاضر دریافت کمیسیون در معاملات گوناگون همه جا مرسوم است و یک امر طبیعی محسوب می شود.
در جواب برادرم گفتم: همین مسأله به خوبی نشان می دهد که شاه واقعاً نمی تواند تفاوت بین دلالی و رشوه خواری را درک کند."
فریدون هویدا به نقل از دوستانش از یک مهمانی، چند روز قبل از استعفای برادرش از سمت نخست وزیری می نویسد:
"موقع شام خوردن به امیرعباس اطلاع دادند که گارد شاهنشاهی، شریک خارجی یکی از خواهران شاه در امور آپارتمان سازی را به دستور او بازداشت کرده است و علت این بوده که خواهر شاه چون احساس کرده شریکش سر او را کلاه گذاشته، بدون در نظر گرفتن روال قانونی کار، شخصاً به گارد شاهنشاهی دستور داده تا آن شخص را بازداشت کنند و بعد هم که او را به مقامات پلیس تحویل دادند، شرط آزادیش را پرداخت یک میلیون دلار به والاحضرت قرار داده اند.
دوستانم می گفتند: امیرعباس، آن شب بعد از تلفن های متعددی که به اینجا و آنجا زد با حالتی آشفته به سر میز شام برگشت و روی صندلی لم داد و زیر لب زمزمه کرد:
"رژیم دارد از درون می پوسد."
فریدون هویدا در بارهٔ آخرین ملاقاتش با شاه می نویسد:
" شاه ضمن صحبت هایش به ناآرامیهایی که در کشور پدیده آمده بود نیز اشاره کرد و ضمن آن گفت: "....مسأله هم آنقدرها خطرناک نیست و اصلاً باید دید چه کسانی با من مخالف هستند؟ خمینی؟! که کسی او را به حساب نمی آورد! ....سنجابی و بقیه؟! که اصلاً لیاقت ندارند و بعضی هایشان خیانتکارند....آنها مثل مصدق با ارباب های خارجی ارتباط دارند... "
در پاسخ به گفته های شاه، کوشیدم تا نتایج منفی حاصل از چنین عقایدی را برایش توضیح دهم، ولی احساس کردم که بیهوده دارم وقتم را تلف می کنم. چون شاه به #تمدن_بزرگ ابداعی خود، همچون کودکی به #اسب_چوبی اش عشق می ورزید و آن را به صورت یک دنیای طلایی مجسم می کرد. در حالی که "تمدن بزرگ" او به نظر من یک دنیای خیالی بیش نبود، و واقعیتی را که شاه در آن می دید با "واقعیت" فرسنگ ها فاصله داشت.
#محمود_اوحدی
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
Telegram
attach 📎
#استبدادستیزی یا
#مستبدستیزی !
رمان سه جلدی #اينجه_ممد، شاهكار #ياشاركمال،در نظام ارباب رعيتی تركيه اتفاق میافتد.
اينجهممد قهرمان اصلی رمان، رعيتی است كه زمين و زنش مورد تعدی ارباب ظالم قرار گرفته و زمينه قيام او می گردد.
اينجه ممد دست به تفنگ می برد و ارباب را می کشد و از دست ژاندارمها و عُمال ارباب به كوه پناه می برد و مدتها در كوه می ماند و به خيال اينكه ديگر بساط ظلم و جور در روستا ريشه كن شده و دهقانان آزاد شده اند، تصميم میگيرد؛ پس از ماهها متواری شدن به روستا برگردد.
اما وقتی به روستا برمیگردد با تعجب میبيند كه برادر ارباب به جای او نشسته و چنان ستم می کند و دمار از روزگار مردم در میآورد كه مردم قبر ارباب قبلي را زيارتگاه كرده و به اينجه ممد دشنامها می دهندكه چرا ارباب خوب آنها را كشته و اکنون ارباب ظالمتر و بدتری برسرنوشتشان حاكم گشته است.
قهرمان داستان اينجه ممد دچار شك و ترديد می شود و مدام در جلد دوم رمان، سرگردان از خود میپرسد كه آيا مبارزه اش بيهوده بوده...و اشتباهش كجا بوده؟
سرانجام در جلد سوم به اين نتيجه میرسد كه به جای ارباب
بايد با #ارباب_پرستی مبارزه میكرده
كه در اذهان دهقانان ريشه دوانده است.
به همین خاطر سرانجام در جلد سوم تصميم میگيرد آتش به خارستان بزند و خارستان در واقع همان زنجيرهای ذهنی دهقانان است.
نگاهی به تئوریهای مربوط به دگرگونی جامعه در تاريخ معاصر ايران از دوره مشروطيت تاكنون هميشه بیانگر دو نوع نگرش بوده است:
نگرش اول عبارت از #راديكاليسم_انقلابی و تغيير قهری ساختار سياسی جامعه با توسل به سلاح بوده است اين ديدگاه نه تنها در دهه ی چهل و پنجاه و در آستانه انقلاب ۵۷ ديدگاه غالب بوده بلكه در انقلاب مشروطيت و پس از آن نيز گاهگاهی به چشم می خورد.
اگر مثلا #حيدرعمواوغلیها با توسل به نارنجك می خواستند با كشتن #محمدعلیشاه بساط ظلم را از صحنه ايران برچينند در واقع راه ميانبُر و سادهای را برای مبارزه با ستم برگزيده بودند.
آنان فكر می كردند كه با كشتن حاكمی جبار مردم زير سلطه اش آزاد خواهند شد اما نبايد اين اشتباه اساسی ایشان را از نظر دور داشت كه آنان، حاكم را از توده های محكوم جدا می دانستند و به تعامل ذهنی و روابط عميق بين يك ستمگر و ستمكش در يك نظام استبدادی توجه نمی كردند و فكر می کردند كه رژيم پادشاهی را می توان با بمب وترور فروريخت و يا روستاييان را با تشويق به عدم پرداخت ماليات و بهره مالكانه و همچنين شوراندن دهقانان بر عليه فئودالها، نظام فئودالی را متلاشی ساخت.
كسروی در نقد گروه اول، زمانی چنين نوشت:
ما نيك آگاهيم كه حيدرخان عمواوغلی ها و علی مسيوها و... در راه استقلال و آزادی اين كشور به هرگونه جانفشانی آماده بودند، آنان در یکجا اشتباه می کردند
از گرفتاريها و آلودگیهای توده ها، ناآگاه بودند و می پنداشتند اگر ريشه استبداد كنده شود توده مردم به راه پيشرفت میافتند در حالی كه درد اصلی ، جهل و نادانی و ناآگاهی مردم بود.
گذشتِ زمان، صحت سخن كسروي را نشان داد بطوريكه وقتی مجلس اول به توپ بسته شد، مردم در غارت اموال و فرشهای مجلس، روی #قزاقان_لياخوفی را سفيد كردند و حتی به درختان نيز رحم نكردند.
اندکی بعد، وقتی در تبریز، خانه #ستارخان توسط روسها تخریب و فروریخت باز مردم در غارت اموالِ خانه، سر از پا نمی شناختند بعدها هم وقتی در کودتای ۲۸ مرداد خانه #مصدق تخریب شد باز مردم همان غارت و تراژدی را تکرار کردند.
نباید فکر کرد که غارتگران همگی ضد مشروطه بودند بلکه اکثرشان اصلا بی طرف بودند.
در مقابل گروه اول، گروه دوم قرار داشتند كه مشكل را امری فرهنگی تلقی كرده و بر تغيير تدريجی فرهنگ مردم ، آگاه كردن به حقوقشان و مبارزه با جهل و خرافات تأکید می کردند افرادی چون ميرزا #فتحعلی_آخوندزاده، #ميرزاآقاخان_كرمانی، ميرزاعبدالرحيم #طالبوف... در اين گروه جای دارند.
بدون کار فرهنگی و آگاهی سیاسی مردم، درافتادن با استبداد با توسل بر سلاح، به مثابه با شمشیر چوبین به جنگ تانک رفتن است. چرا که آن نظام استبدادی، برآمده از اعماق ذهنی همان مردم است
در واقع مصداق این شعرِ
(مصطفی بادكوبهای) بودند:
ما ستم را نشانه گرفته بوديم
اما همه تيرها از كمان دانش پرتاب نشد
ای كاش نخست #جهل را نشانه گرفته بوديم.
t.me/tarikhdartarazoo🏛
#مستبدستیزی !
رمان سه جلدی #اينجه_ممد، شاهكار #ياشاركمال،در نظام ارباب رعيتی تركيه اتفاق میافتد.
اينجهممد قهرمان اصلی رمان، رعيتی است كه زمين و زنش مورد تعدی ارباب ظالم قرار گرفته و زمينه قيام او می گردد.
اينجه ممد دست به تفنگ می برد و ارباب را می کشد و از دست ژاندارمها و عُمال ارباب به كوه پناه می برد و مدتها در كوه می ماند و به خيال اينكه ديگر بساط ظلم و جور در روستا ريشه كن شده و دهقانان آزاد شده اند، تصميم میگيرد؛ پس از ماهها متواری شدن به روستا برگردد.
اما وقتی به روستا برمیگردد با تعجب میبيند كه برادر ارباب به جای او نشسته و چنان ستم می کند و دمار از روزگار مردم در میآورد كه مردم قبر ارباب قبلي را زيارتگاه كرده و به اينجه ممد دشنامها می دهندكه چرا ارباب خوب آنها را كشته و اکنون ارباب ظالمتر و بدتری برسرنوشتشان حاكم گشته است.
قهرمان داستان اينجه ممد دچار شك و ترديد می شود و مدام در جلد دوم رمان، سرگردان از خود میپرسد كه آيا مبارزه اش بيهوده بوده...و اشتباهش كجا بوده؟
سرانجام در جلد سوم به اين نتيجه میرسد كه به جای ارباب
بايد با #ارباب_پرستی مبارزه میكرده
كه در اذهان دهقانان ريشه دوانده است.
به همین خاطر سرانجام در جلد سوم تصميم میگيرد آتش به خارستان بزند و خارستان در واقع همان زنجيرهای ذهنی دهقانان است.
نگاهی به تئوریهای مربوط به دگرگونی جامعه در تاريخ معاصر ايران از دوره مشروطيت تاكنون هميشه بیانگر دو نوع نگرش بوده است:
نگرش اول عبارت از #راديكاليسم_انقلابی و تغيير قهری ساختار سياسی جامعه با توسل به سلاح بوده است اين ديدگاه نه تنها در دهه ی چهل و پنجاه و در آستانه انقلاب ۵۷ ديدگاه غالب بوده بلكه در انقلاب مشروطيت و پس از آن نيز گاهگاهی به چشم می خورد.
اگر مثلا #حيدرعمواوغلیها با توسل به نارنجك می خواستند با كشتن #محمدعلیشاه بساط ظلم را از صحنه ايران برچينند در واقع راه ميانبُر و سادهای را برای مبارزه با ستم برگزيده بودند.
آنان فكر می كردند كه با كشتن حاكمی جبار مردم زير سلطه اش آزاد خواهند شد اما نبايد اين اشتباه اساسی ایشان را از نظر دور داشت كه آنان، حاكم را از توده های محكوم جدا می دانستند و به تعامل ذهنی و روابط عميق بين يك ستمگر و ستمكش در يك نظام استبدادی توجه نمی كردند و فكر می کردند كه رژيم پادشاهی را می توان با بمب وترور فروريخت و يا روستاييان را با تشويق به عدم پرداخت ماليات و بهره مالكانه و همچنين شوراندن دهقانان بر عليه فئودالها، نظام فئودالی را متلاشی ساخت.
كسروی در نقد گروه اول، زمانی چنين نوشت:
ما نيك آگاهيم كه حيدرخان عمواوغلی ها و علی مسيوها و... در راه استقلال و آزادی اين كشور به هرگونه جانفشانی آماده بودند، آنان در یکجا اشتباه می کردند
از گرفتاريها و آلودگیهای توده ها، ناآگاه بودند و می پنداشتند اگر ريشه استبداد كنده شود توده مردم به راه پيشرفت میافتند در حالی كه درد اصلی ، جهل و نادانی و ناآگاهی مردم بود.
گذشتِ زمان، صحت سخن كسروي را نشان داد بطوريكه وقتی مجلس اول به توپ بسته شد، مردم در غارت اموال و فرشهای مجلس، روی #قزاقان_لياخوفی را سفيد كردند و حتی به درختان نيز رحم نكردند.
اندکی بعد، وقتی در تبریز، خانه #ستارخان توسط روسها تخریب و فروریخت باز مردم در غارت اموالِ خانه، سر از پا نمی شناختند بعدها هم وقتی در کودتای ۲۸ مرداد خانه #مصدق تخریب شد باز مردم همان غارت و تراژدی را تکرار کردند.
نباید فکر کرد که غارتگران همگی ضد مشروطه بودند بلکه اکثرشان اصلا بی طرف بودند.
در مقابل گروه اول، گروه دوم قرار داشتند كه مشكل را امری فرهنگی تلقی كرده و بر تغيير تدريجی فرهنگ مردم ، آگاه كردن به حقوقشان و مبارزه با جهل و خرافات تأکید می کردند افرادی چون ميرزا #فتحعلی_آخوندزاده، #ميرزاآقاخان_كرمانی، ميرزاعبدالرحيم #طالبوف... در اين گروه جای دارند.
بدون کار فرهنگی و آگاهی سیاسی مردم، درافتادن با استبداد با توسل بر سلاح، به مثابه با شمشیر چوبین به جنگ تانک رفتن است. چرا که آن نظام استبدادی، برآمده از اعماق ذهنی همان مردم است
در واقع مصداق این شعرِ
(مصطفی بادكوبهای) بودند:
ما ستم را نشانه گرفته بوديم
اما همه تيرها از كمان دانش پرتاب نشد
ای كاش نخست #جهل را نشانه گرفته بوديم.
t.me/tarikhdartarazoo🏛
Forwarded from اتچ بات
#ارباب_کیخسرو
❇️ کیخسرو شاهرخ ملقب به ارباب کیخسرو است. وی از سال ۱۲۸۸ تا ۱۳۱۹ (از دوره دوم تا یازدهم) نمایندهی مجلس شورای ملی(کرسی جامعهی زرتشتیان) و رئیس انجمن زرتشتیان تهران بود.از ارباب کیخسرو به عنوان یکی از برجستهترین چهرههای جامعهی زرتشتی ایران و از شخصیتهای خوشنام تاریخ معاصر ایران یاد میشود.
❇️پس از آنکه احمد شاه تاجگذاری کرد، به همت ارباب کیخسرو، پارک امینالملک خریداری شد و در آن مدرسهای به نام احمدیه (به افتخار احمد شاه) تأسیس شد. به همین دلیل، وزارت معارف به ارباب کیخسرو نشان درجهی یک علمی را اهدا کرد. ارباب کیخسرو در طول دوران نمایندگی مجلس، علاوه بر ساخت مدارس و مراکز گوناگون در تهران و کرمان و یزد و... #کتابخانه_مجلس، #چاپخانه_مجلس، #موزه_مجلس و نیایشگاه آدریان را تأسیس کرد.
❇️همچنین، ارباب کیخسرو از مؤسسین #انجمن_آثار_ملی_ایران در سال ۱۳۰۴ بود که بعدها به همت همین انجمن، بسیاری از بناهای تاریخی کشور مورد بازسازی قرار گرفت. پس از درگذشت او، زرتشتیان کرمان دبیرستان دخترانهای تأسیس نموده و به یاد او «دبیرستان دخترانه کیخسرو شاهرخ» نامگذاری کردند.
❇️در سال ۱۲۹۸ خورشیدی، آتشکده زرتشتیان تهران در خیابان سیتیر به دستور ارباب کیخسرو، ساخته شد.
❇️پیدایش ملّیگرایی در آغاز سدهی چهارده خورشیدی در ایران، پژوهشگران و اندیشمندان را بر آن داشت تا درخواست ساخت آرامگاهی درخور و شایسته برای سرایندهی ملی و نگاهبان هویت و تاریخ ایران، از دولت داشتهباشند. کیخسرو شاهرخ، ازسوی انجمن آثار ملی ایران، که بهتازگی گشایش یافتهبود مأمور شد تا جای دقیق #مدفن_فردوسی را پیدا کند. همچنین به پیشنهاد او برگههایی چاپ شد تا از طریق آن برای کمک مالی یا قرعهکشی برای ساخت آرامگاهی شایستهی فردوسی، فراخوانی همگانی شود. سرانجام مدفن فردوسی، در تختگاهی در اندازههای شش متر در پنج متر و بلندی ۱/۴ متر در باغی مربوط به حاج میرزا محمدعلی قائم مقامالتّولیه شناسایی شد.
❇️به گفتهی باستانی پاریزی، ارباب کیخسرو در پایان عمر، سخت زیر نظر بود. چندبار ادارهی شهربانی دستور داشت با وسایلی او را تلف کند ولی موفق نشد.
❇️در جریان جنگ جهانی دوم، بهرام شاهرخ، پسر کیخسرو، گویندهی نامی بخش فارسی رادیو برلین بود. و علیه رضا شاه و بریتانیا بدگویی میکرد. حملات این رادیو رضا شاه را بسیار عصبانی کرده بود. به گفتهی پروین شاهرخ (کوچکترین دختر او) ارباب کیخسرو، پیش از کشتهشدن تلاش کرد تا نامهای به پسرش بنویسد و او را از بدگویی علیه رضاشاه برحذر بدارد؛ ولی اجازه ارسال این نامه به او داده نشد.
❇️ پروین شاهرخ میگوید: « در یکی از شبهای تیرماه ۱۳۱۹ او را در یک مجلس عروسی دستگیر و همان شب کشتند و جنازهی وی را در مسیر منزلش انداختند...»
به گفتهی حسین مکی به دلیل حملات بهرام شاهرخ در رادیو برلین، رضا شاه دستور مرگ پدر وی یعنی ارباب کیخسرو را صادر کرد؛ ولی باقر عاقلی گفته که وی درحال عبور از پیادهرو خیابان کاخ (فلسطین فعلی) بود که اتومبیلی وارد پیادهرو شد و او را زیر گرفت.
❇️با آنکه مرگ ارباب کیخسرو در اواخر شب دهم و ساعات اولیه بامداد یازدهم تیر ۱۳۱۹ رخ داد، ولی روزنامهی اطلاعات روز ۱۳ تیر، این خبر را منتشر نمود. جسد او در پیادهرو کوچه سزاوار خیابان کاخ پیدا شد.
👇تصویری کمیاب از #آرامگاه_فردوسی، تا پیش از سال ۱۳۱۳، که در این سال، به همت ارباب کیخسرو، به بنای زیبای امروزین خود، مزین شد.👇
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
❇️ کیخسرو شاهرخ ملقب به ارباب کیخسرو است. وی از سال ۱۲۸۸ تا ۱۳۱۹ (از دوره دوم تا یازدهم) نمایندهی مجلس شورای ملی(کرسی جامعهی زرتشتیان) و رئیس انجمن زرتشتیان تهران بود.از ارباب کیخسرو به عنوان یکی از برجستهترین چهرههای جامعهی زرتشتی ایران و از شخصیتهای خوشنام تاریخ معاصر ایران یاد میشود.
❇️پس از آنکه احمد شاه تاجگذاری کرد، به همت ارباب کیخسرو، پارک امینالملک خریداری شد و در آن مدرسهای به نام احمدیه (به افتخار احمد شاه) تأسیس شد. به همین دلیل، وزارت معارف به ارباب کیخسرو نشان درجهی یک علمی را اهدا کرد. ارباب کیخسرو در طول دوران نمایندگی مجلس، علاوه بر ساخت مدارس و مراکز گوناگون در تهران و کرمان و یزد و... #کتابخانه_مجلس، #چاپخانه_مجلس، #موزه_مجلس و نیایشگاه آدریان را تأسیس کرد.
❇️همچنین، ارباب کیخسرو از مؤسسین #انجمن_آثار_ملی_ایران در سال ۱۳۰۴ بود که بعدها به همت همین انجمن، بسیاری از بناهای تاریخی کشور مورد بازسازی قرار گرفت. پس از درگذشت او، زرتشتیان کرمان دبیرستان دخترانهای تأسیس نموده و به یاد او «دبیرستان دخترانه کیخسرو شاهرخ» نامگذاری کردند.
❇️در سال ۱۲۹۸ خورشیدی، آتشکده زرتشتیان تهران در خیابان سیتیر به دستور ارباب کیخسرو، ساخته شد.
❇️پیدایش ملّیگرایی در آغاز سدهی چهارده خورشیدی در ایران، پژوهشگران و اندیشمندان را بر آن داشت تا درخواست ساخت آرامگاهی درخور و شایسته برای سرایندهی ملی و نگاهبان هویت و تاریخ ایران، از دولت داشتهباشند. کیخسرو شاهرخ، ازسوی انجمن آثار ملی ایران، که بهتازگی گشایش یافتهبود مأمور شد تا جای دقیق #مدفن_فردوسی را پیدا کند. همچنین به پیشنهاد او برگههایی چاپ شد تا از طریق آن برای کمک مالی یا قرعهکشی برای ساخت آرامگاهی شایستهی فردوسی، فراخوانی همگانی شود. سرانجام مدفن فردوسی، در تختگاهی در اندازههای شش متر در پنج متر و بلندی ۱/۴ متر در باغی مربوط به حاج میرزا محمدعلی قائم مقامالتّولیه شناسایی شد.
❇️به گفتهی باستانی پاریزی، ارباب کیخسرو در پایان عمر، سخت زیر نظر بود. چندبار ادارهی شهربانی دستور داشت با وسایلی او را تلف کند ولی موفق نشد.
❇️در جریان جنگ جهانی دوم، بهرام شاهرخ، پسر کیخسرو، گویندهی نامی بخش فارسی رادیو برلین بود. و علیه رضا شاه و بریتانیا بدگویی میکرد. حملات این رادیو رضا شاه را بسیار عصبانی کرده بود. به گفتهی پروین شاهرخ (کوچکترین دختر او) ارباب کیخسرو، پیش از کشتهشدن تلاش کرد تا نامهای به پسرش بنویسد و او را از بدگویی علیه رضاشاه برحذر بدارد؛ ولی اجازه ارسال این نامه به او داده نشد.
❇️ پروین شاهرخ میگوید: « در یکی از شبهای تیرماه ۱۳۱۹ او را در یک مجلس عروسی دستگیر و همان شب کشتند و جنازهی وی را در مسیر منزلش انداختند...»
به گفتهی حسین مکی به دلیل حملات بهرام شاهرخ در رادیو برلین، رضا شاه دستور مرگ پدر وی یعنی ارباب کیخسرو را صادر کرد؛ ولی باقر عاقلی گفته که وی درحال عبور از پیادهرو خیابان کاخ (فلسطین فعلی) بود که اتومبیلی وارد پیادهرو شد و او را زیر گرفت.
❇️با آنکه مرگ ارباب کیخسرو در اواخر شب دهم و ساعات اولیه بامداد یازدهم تیر ۱۳۱۹ رخ داد، ولی روزنامهی اطلاعات روز ۱۳ تیر، این خبر را منتشر نمود. جسد او در پیادهرو کوچه سزاوار خیابان کاخ پیدا شد.
👇تصویری کمیاب از #آرامگاه_فردوسی، تا پیش از سال ۱۳۱۳، که در این سال، به همت ارباب کیخسرو، به بنای زیبای امروزین خود، مزین شد.👇
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
Telegram
attach 📎
#چنگیزمغول نتوانست #شهربخارا را تسخیر کند نامه ای نوشت که هرکس با ما باشد ، در امان است !
اهل بخارا دو گروه شدند ، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند.
چنگیزخان به آن ها نوشت:
باهمشهریان مخالف بجنگید ، و هر چه غنیمت بهدست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را نیز به شما میدهیم !
ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعلهور شد.
و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز پیروز شدند.
اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند!
چنگیز گفت:
اگر اینان وفا میداشتند، به خاطر ما بیگانگان، به برادرانشان خیانت نمیکردند!
👈این سرانجام کسانی است که فریب وعده های #ارباب_قدرت را می خورند.
📘الكامل فی التاريخ
✍ #عزالدین_بن_اثیر
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
اهل بخارا دو گروه شدند ، یک گروه مقاومت کردند و گروه دیگر با او همراه شدند.
چنگیزخان به آن ها نوشت:
باهمشهریان مخالف بجنگید ، و هر چه غنیمت بهدست آوردید، از آن شما باشد و حاکمیت شهر را نیز به شما میدهیم !
ایشان پذیرفتند و آتش جنگ بین این دو گروه مسلمان شعلهور شد.
و در نهایت، گروه مزدوران چنگیز پیروز شدند.
اما شکست بزرگ آن بود که او دستور داد گروه پیروز خلع سلاح و سربریده شوند!
چنگیز گفت:
اگر اینان وفا میداشتند، به خاطر ما بیگانگان، به برادرانشان خیانت نمیکردند!
👈این سرانجام کسانی است که فریب وعده های #ارباب_قدرت را می خورند.
📘الكامل فی التاريخ
✍ #عزالدین_بن_اثیر
t.me/tarikhdartarazoo 🏛
Telegram
🏛 تاریخ درترازو 🏛 Date in the balance
به ملتی که زتاریخ خویش بی خبر است
بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت...
"عارف قزوینی"
بجز حکایت محو و زوال ، نتوان گفت...
"عارف قزوینی"