صبح و شعر
649 subscribers
2.14K photos
281 videos
331 files
3.23K links
ادبیات هست چون جهان برای جان‌های عاصی کافی نیست.🥰😍 🎼🎧📖📚
Download Telegram
Forwarded from اتچ بات
#رمزهای_شاهنامه
#جمشید 🎇

🔸در این نگاره، یک چنگ نواز همراه با چنگی بزرگ، یک تبل زن، و یک نای نواز دیده میشود که دو شاخ بز کوهی، یکی در دست و یکی بر دهان دارد. این گروه هم نوا، برای کسی که پشت خوان روی تخت نشسته و کسی دیگر، ایستاده از وی پذیرایی میکند، مینوازند، و خمره و کوزه های کوچک و جامهای می و سینی و یک سینی سفالین دیگر به گونة ماهی نیز در نگاره دیده میشود.

🔺این نگاره، نخست این راز بزرگ را روشن میسازد که چنگ، سازی ایرانی است، و چون چنگ هفت وتری در ایران بوده، پس نتهای موسیقی به ترتیبی که امروز در جهان شناخته میشود، در ایران، لااقل پنج هزار سال پیش مرتب شده بوده است!

🔹نکته دیگر در این تصویر که سخت در خور نگرش است، آن است که مرد آوازخوان (داخل دایره قرمز رنگ در سمت چپ تصویر)، به شیوه آوازه خوانان دو سه دهه پیش و اذان گویان، دست روی گوش نهاده و میخواند و آواز او با آوای چنگ و نای و کوبه های تبل همراه است، و چنین نمیشود مگر آن که بپذیریم در زمان پیدائی این نگاره (۵۰۰۰ سال پیش) در ایران، سروده آهنگین (شعر) و چکامه، بوده است. و این سند، گفتار همه آنان را که میگویند ایرانیان سخن آهنگین را از تازیان آموختند باطل میکند.

🎶#موسیقی‘ در زبان پهلوی، «هونَواک» hūnavāk است. هو = خوب؛ نواک = نوا. هونَواک در گذر زمان به «هونیاک» دگرگون شد و در فارسی به گونة «خُنیا» در آمد، که در «خُنیاگر» شنیده میشود. صورت دیگر آن «خوشنواز» است.
(ادامه دارد)

پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#رمزهای_شاهنامه
#جمشید (بهر سوم)
🌅
🔹نخستین کیش ایران در زمان جمشید پیدا شد و پیش از کیش مهر بوده است. نام آن، در نوشته های پهلوی « #پوریوت_کیشی» pūriūtkīšīh آمده است یعنی «کیش نخستین»، و گونه کهنتر این واژه در اوستا «پَ اُ ایریو تْکَئِشَ» paōīryōtkaēša آمده است. کیش نخستین، نگرش به آسمان داشته است و در آن، خورشید و ماه و ستارگان نیایش میشده اند.
در بخشی از شاهنامه که سروده🌤 #دقیقی است (گشتاسپ نامه) و پس از مرگ او، فردوسی در شاهنامه خویش آورده است، در کناره گیری لهراسب از پادشاهی و گوشه نشینی وی در بلخ، این بیت آمده است:

نیایش همی کرد خورشید را
چنانچون که بُد، راه، جمشید را

و نشان از آن مینُماید که به هنگام گشتاسپ (که کیش زرتشت روان گردید)، گروهی که به آئین کهن باور داشتند گوشه ای گرفته بودند و در بلخ به ستایش خورشید (و ماه و ستارگان) میپرداخته اند.
🔺داستان «یادگار زریران»، نوشته ای است به زبان پهلوی که کشاکش میان گروهی از پیروان کیش باستانی (پوریوت کیشی) و گرَوَندگان به آئین زرتشت را مجسم میکند. « #یادگار_زریران» کهنترین #نمایشنامه ایرانی است که به دست ما رسیده است و از زمان اشکانیان به یادگار مانده است. نمایش، داستان جنگ پادشاه ایران، گُشتاسپ است با پادشاه خیونان، ارجاسپ، بر سر آن که پادشاه ایران دین زرتشت را پذیرفته است و ارجاسپ از گِرَوِش او به دین نو برآشفته، و با نامه ای از پادشاه ایران میخواهد که دین نو را رها کند و به دین کهن بازگردد. در نبرد دو سپاه، زریر (Zrēr) سپاهبد، که برادر گشتاسپ است، و چند تن از نزدیکان گشتاسپ کشته میشوند.

🔸از آغاز پادشاهی «فریدون» در شاهنامه، #کیش_مهر (مهرپرستی یا میترائیسم) در ایران رواج یافت. نماد گیتیائی (دنیوی) آن، فروغ سپیده دمان بود، و نماد مِینُوی (معنوی) آن، راستی و پیمانداری بود. چنان که از گاتاها برمیآید، اندیشه #زرتشت ارزشهای کیش مهر را کنار #ننهاد. هنگامی که به داستان فریدون برسیم، درباره آن نیز سخن خواهیم گفت.

🔻استاد جنیدی، زمان رواج پوریوت کیشی را حدود ۱۵،۰۰۰ تا ۱۰،۰۰۰ سال پیش و در زمان «جمشید» شاهنامه، و زمان روائی #کیش_مهر را حدود ۶۰۰۰ سال پیش، و هنگام ظهور زرتشت را پیرامون ۳۰۰۰ تا ۳۲۰۰ سال پیش میدانند.

”منم“ گفت: ”با فرّه ایزدی
همم شهرْیاری و هم موبَدی“

▫️«موبَد» در شاهنامه، هم برای مرد دانا به کار رفته و هم برای مردان دینی. پیش از این به اهمیت آتش اشاره کردیم. در این بیت اگر موبد را مرد دینی بگیریم، ممکن است این معنا را بدهد که کسانی که در آتشکده ها آتش را روشن نگاه میداشتند، کم کم مهار زندگی مردمان را در دست گرفتند.

یَکایَک به تخت مَهی بنگرید
به گیتی جز از خویشتن را ندید

چُنین گفت با سالخورده مَهان
که: ”جز خویشتن را ندانم جهان

همه موبدان سر فکنده نگون
چرا، کس نیارست گفتن، نه، چون

هنر چون بپیوست با کردگار
شکست اندر آورد و برگشت کار

▪️معنای آن میتواند آغاز خودخواهی در فرمانروایان و پیدائی شکست در جامعه آریائیان باشد!



پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#رمزهای_شاهنامه
#ضحاک (بهر نخست) 🐉

چنان که پیش از این بارها گفته ایم، داستانهای شاهنامه، که ریشه ای بس کهن دارند، دارای معانی #رمزآلود هستند و هر نام، نماینده یک دوره از زندگی آریائيان و ایرانیان یا نماینده تیره ای از مردمان آریائي و ایرانی است. اینک راز یکی از شگفت ترین داستانهای کهن ایران را بازمیگوئيم.

«ضحّاک»، تازی شده (معرّب) اَژیدهاک است. « َژی» بمعنای #آتشفشان است. به گفته شاهنامه، او فرزند مَرداس و از دشت سواران نیزه گزار بوده است. منظور از دشت سواران #نیزه_گزار، #عربستان است.

اعراب در آن زمان سلاح چندانی نداشتند، امّا نیزه را خوب «گزارش میکردند» (به کار میبستند) و برجسته ترین سلاحشان نیزه بوده است. بیتی از شاهنامه درباره رستم که «گزاردن» به معنای کاربرد سلاح در آن آمده است:

تو را با چنین یال و دست و عِنان
گزارندة گرز و تِیغ و سِنان
چنین بُرز بالا و این کارکرد،
نه خوب است با دِیو جُستن نبرد

همچنین، پس از این که کاووس از بند شاه هاماوران رها میشود و به ایران برمیگردد، تازیان چنین میگویند:

که ما شاه را چاکَر و بنده ایم
به فرمان و رایش همه زنده ایم
همی تاج او خواست افراسیاب
ز راه خرد، سرش گشته به تاب
برفتیم با نیزه های دراز
بر او تلخ کردیم آرام و ناز

این ابیات، برجسته بودن نیزه را در جنگ افزار تازیان نشان میدهد.

چنان که دیدیم، در جایی که شیطان ضحاک را فریب میدهد، باز به تازی بودن ضحاک اشاره میشود: «سر مرد تازی به دام آورید»: مرد عرب را فریب داد، رام خود کرد.
ادامه دارد...

پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#رمزهای_شاهنامه
#ضحاک (بهر دوم) 🐉

🔸باری، بنا بر توضیحی که دادیم، #مرداس و #ضحاک تازی بوده اند. پاژنام ضحاک در شاهنامه، بیوَرَسپَ bēvarasp است. چنان که شاهنامه هم میگوید این واژه، به زبان پهلوی است. در زبان پهلوی، بِیور bēvar یعنی ده هزار. در نامهای ایرانی، واژه اَسپ را به نامها اضافه میکردند، مانند گُشتاسپ، اَرجاسپ، لُهراسپ.

گُشتاسپ (ویشتاسپ در زبان پهلوی): یعنی اسپ رمنده.

اَرجاسپ: «اَرجَت اَسپَ»arjat aspa در زبان اوستائی؛ اَرجَت یعنی نقره، که در زبان انگلیسی شد argent بمعنی نقره، و اَرجَت اسپَ یعنی اسپ نقره ای.

▪️بنابراین، محققان گُمان بردند که ضحاک دارای ده هزار اسب بوده است، و بیوَرَسپ یعنی دارنده ده هزار اسب.

اما این گُمان نادرست است، زیرا در آن زمان دور، هنوز اسب در عربستان دیده نشده بود. نوشته های سومری از اسب با نام خر کوهی یاد میکنند. بِیوَرَسپ از واژه « #بوری» bōri در اوستا گرفته شده است، که میشود « #بابِل».
▫️در ایران باستان، به نامهای #خارجی نیز که وارد ایران میشد پسوند «اَسپ» یا آسپ میافزودند، چنان که بودا را بوداسف (بوداسپ) خوانده اند. به این ترتیب، بوری به بیوَرَسپ تبدیل شد. البته این، #بابل نخستین است و جز آن است که در هنگام کوروش، یهودیان را در بند کرده بود.

🔹زبانشناسان امروز، زبان بابلی را با زبان عربی همخانواده میدانند و آنها را از گروه زبانهای موسوم به «سامی» میشمارند.

بابلیان در حدود ۷۰۰۰ سال پیش بر ایران مسلط شدند و آثار سوختار و کشتار آنان در پهنه وسیعی از غرب ایران (خوزستان و کرماشان) دیده میشود.
🔺 #اره شدن جمشید به دست ضحّاک، نشان از آن دارد که نیمی از ایران به دست بابلیان افتاد. اما اکنون درباره محل اره شدن جمشید نمیتوان داوری کرد و چشم به کاوشهای باستانشناسی داریم. تا پیش از تهاجم بابلیان، اثری از جنگ و خونریزی و سوختن در ایران دیده نمیشود.

🔻تقریباً همزمان با سلطه بابلیان بر ایران، دو آتشفشان در ایران فعالیت میکرد، یکی #دماوند و یکی ِلبروز ( #البروس) که اکنون بیرون از خاک ایران و در گرجستان است (گرجستان تا زمان قاجار جزو خاک ایران بوده است). مطالعات زمین شناسی این را تأیید میکند. #بابلیان که فعالیت آتشفشان را از خشم خدایان میدانستند، جوانان ایرانی را در پای این دو کوه قربانی میکردند. کم کم این داستان رنگ افسانه به خود گرفت و ضحاک بصورت شخصی درآمد و این دو آتشفشان بصورت دو مار بر شانه هایش روئیدند.
ادامه دارد...
🐉

پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#رمزهای_شاهنامه
ضحاک (بهر سوم)
🐉
در این بخش داستان نکته ظریفی هست. چنان که در شاهنامه خواندیم، شیطان ابتدا ضحاک را واداشت تا پدرش را بکشد و بجایش بنشیند؛ سپس، برایش غذاهای گوناگون از پشت گوسفند (گوشت راسته) و جز آن درست کرد و سپس بر شانه هایش بوسه زد و مارها بر شانه هایش روئیدند.
در زمانی که این اتفاقها می افتاد، جمشید هنوز پادشاه ایران بود و هنوز ضحاک بر ایران مسلط نشده بود تا جوانان ایرانی را قربانی آتشفشان کند. توضیحش این است که آریائيان در آن زمان #گوشتخوار نبوده اند و گوشتخواری را کاری اهریمنی دانسته اند، و ازین رو در داستان، روئيدن مار بر شانه ضحاک (آتشفشان) به این بخش مربوط و منتقل گردیده است. در اوستا در جایی که از آموزگاران بد صحبت میکند، جمله ای هست که این گمان را تقویت میکند:

📖 ”از این آموزگاران، یکی جمشید است، که مردم را به پاره گوشت خوردن راهنمایی کرد“.

شاهنامه درباره پدر ضحاک بنام مَرداس، میگوید که هنگام شبگیر (پیش از سپیده صبح) سر و تن میشست و عبادت میکرد. در بابل نخستین، بت پرستی رواج داشت، اما احتمالاً پیش از بت پرستی، کیش دیگری بوده است که برخی گروههای مذهبی مراسم غسل مذهبی را بطور پنهان انجام میدادند. بعداً گروه مغتسله و آئین ماندائی از آن باقی ماند.

👩‍❤️‍👩 «اَرنَواز و شَهرناز»

چنان که قبلاً گفته ایم، نام زنان در اساطیر ایرانی، نُماد سرزمینهاست. دو خواهر، دختران جمشید، که ضحاک به همسری گرفت، نماد سرزمینهائي هستند که زبانهای جداگانه امّا همریشه دارند، زیرا که دختران یک پدر هستند. َرنَواز نُماد سرزمینی است که مردمانش، زبانهای زیبا و رسا و باشکوه (زبانهای ایرانی) داشته اند، و #شهرناز نُماد سرزمینهای خوروران ( غرب) است که زبان مردمانشان، داد و آئين (قواعد) بس سنگین داشته است (مانند عربی). بعدها که فریدون این دو دختر را به همسری میگیرد، ایرج که نماد کشور ایران است، از ارنواز زاده میشود.
⬅️این موضوع، توضیح مفصلی دارد که در کتاب «داستان ایران»، جلد اول، صفحات ۵۱۷ تا ۵۲۰ آمده است، و در اینجا به دلیل دشواری بحث زبانشناسی، از آن در میگذریم. اما بطور خلاصه، بنا بر تقسیم بندیهای امروز، زبانهای مردمان سرزمین شهرناز (در مغرب ایران)، زبانهای گروه سامی نامیده میشوند، شامل عبری، آرامی، عربی، اتیوپیائي، آشور باستان، و بابِلی. زبان سومری را جزو خانواده زبانهای سامی به شمار نمیآورند..
ادامه دارد...

🐉
پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#رمزهای_شاهنامه
#کاوه_آهنگر ⚔️

پیرو آنچه درباره #ضحاک گفتیم، نوبت به شخصیت نامدار افسانه های ایران میرسد: #كاوه_آهنگر
🔹چون کاوه بر ضحاک دلیری (دلیر = گستاخ) میکند و محضر را میدرد، درباریان از سکوت ضحاک ابراز شگفتی میکنند:

چرا؟ پیش تو کاوه خامگوی
بسان همالان کند سرخ روی
(چنان فریاد زد که از خشم رویش سرخ گردید)

ضحاک چنین پاسخ میدهد:

شه نامور، پاسخ آورد زود
که: ”از من شگفتی بباید شنود

که چون کاوه آمد ز درگه پدید،
دو گوش من آوای او را شنید،

میان من و او، درایوان درست
یکی آهنین کوه گویی برُست

🔺بار دیگر خواهیم دید که در شاهنامه هیچ واژه ای بیهوده نیامده است. پس رُستن #کوه میان کاوه و ضحاک، و آنچنان دلیر شدن کاوه بر ضحاک را نیز میباید معنائي باشد.

#کوهستانی که امروز با نام یونانی «زاگرس» مینامیم، در اوستا «اوپایری سَ اِ نَ» ūpāirisaena خوانده شده است و معنای آن میشود «کوهی که فلز بر فراز آن است». این نام در پهلوی «اَپورسِن» خوانده میشود و بر بنیاد دگرگونی زبان، در فارسی باید «اَبَرسِن» نامیده شود.
🔸باری، #نخستین کانهای #مس جهان در این کوهستان پیدا شده است. برترین کشف در این رابطه، کارگاه بس بزرگ با ۵۴ کوره ذوب مس در #اریسمان_کاشان است که در پایان دهه ۱۳۷۰ پیدا شد و سابقه آن به ۶۰۰۰ سال پیش میرسد. این همزمان با پایان هزار سال فرمانروائي ضحاک بر ایران (یا بخش بزرگی از ایران) است.

👩‍🎓 نام #مس در زبان خوزی، «چوپَر» بوده است. (چون سومریان، در نوشته هایشان #خوزستان را « #ایلام» نامیده اند، اروپائيان نیز آن را ایلام نامیدند تا نامی از ایران در میان نباشد، و مردمان خوزی را ایلامی گفتند، و ایرانیان پیرو آنان، عیلام نوشتند! اما این نام تازی نیست و آیین زبان فارسی نیست که نامی غیرعربی را در آن با عین بنویسند.)
با دگرگونی چ به س، این واژه در زبان سومری، «سیپَر» خوانده شده است. این نام در لاتین «کوپروم» cuprum و «سیپروم» syprum و در انگلیسی «کاپر» copper بر زبان میرود، و در دیگر زبانهای اروپائي با نامهائي مشابه این، که نشان میدهد همه از یک نام یگانه گرفته شده اند.

🌅 آن نام، در کشوری که نخستین بار آن را شناخته، «کاوه» است.

با دگرگونی خ به ش، همچون شان و کان، و شَن و کَن، در زبان خُتنی «شاوه» خوانده میشود.

▪️کشف فلز مس، در پایان عصر سنگ، بازرگانی ایرانیان را رونق بخشید و ایرانیان به سلاحهای سختتر و محکمتر دست پیدا کردند، که برجسته ترین آنها «نیزه» فلزی بود، و این کشف، همراه با همه پیشامدهای دیگر، به پیروزی ایران بر #ضحاک (بابل) انجامید. البته پیش از این نیز گفته ایم که مس خالص در طبیعت یافت میشد و آثار هنری مسین دوران باستان، از این گونه مس درخشان و نرم ساخته شده اند، و چندین سده بعد بود که بشر موفق به استخراج و ذوب مس گردید.

چو کاوه برون شد ز درگاه شاه
بر او انجمن گشت بازارگاه

همی برخروشید و فریاد خواند
جهان را سراسر سوی داد خواند

خروشان همی رفت «نیزه» به دست
که: ”ای نامداران یزدان پرست!

🔻بیت آخر به روشنی از نیزه سخن میگوید.



پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#رمزهای_شاهنامه
#درفش_کاویان
🚩
در بررسي شاهنامه دريافتيم ابیاتی را که سخن از چرم آهنگری در آنها رفته، دیگران به آن افزوده اند و نادرستیهائي در آن داستان هست.
كه در ادامه به آن ميپردازيم.

🙁 از آن چرم کاهنگران پشت پای
بپوشند هنگام زخم دَرای

همان کاوه آن بر سر نیزه کرد
همانگه ز بازار برخاست گرد

خروشان همی رفت نیزه به دست
که: ای نامداران یزدانپرست ...

🔹دو بیت نخست، افزوده است. خرده ای که میتوان گرفت آن است که، پوشش چرمین آهنگران، پشت پا را نمیپوشاند، زیرا آّهنگر را توان جنبیدن و کار نخواهد بود.
افزون بر آن، در مصرع سوم، آوردن «همان» و «آن» و سپس «همانگه» در مصرع چهارم، از دیدگاه شعر، کاری نادرست و سخنی سُست است و از #استاد_سخن، فردوسی، دور است. نیز، دهخدا درباره دَرای میگوید:

📖 ”زنگ و جرس، و آن چیزی است که به گردن شتر و استر و اسب سرهنگ قافله بندند تا صدا کند و باقی حیوانات به صدای او روند...“.

دَرای را با آهنگری چه پیوستگی است؟! پس این دو بیت ساخته ذوق افزایندگان است. بعداً باز در افزوده ها از این چرم به عنوان ’پوست‘ یاد میشود، که نادرست است:

🙁 چو آن پوست، بر نیزه بر، دید کی
به نیکی یکی اختر افکند پی
(این بیت، خود افزوده است. از ذکر دلایل چشم میپوشیم.)

🔺اما، با این پریشانی که رونویسان و افزایندگان بر سر شاهنامه آورده اند، داستان درفش کاویان را میبایستی به گونه ژرفتر نگریستن، به ویژه که پس از این، در آهنگ جنگ منوچهر با سلم و تور که به کینخواهی ایرج درمیگیرد، از #درفش_کاویان نام میرود:

کنون چون ز ایرج بپرداختید
به کین منوچهر، برساختید؟

نبینید رویش، مگر با سپاه!
ز پولاد، بر سر نهاده کلاه،

ابا گرز و با «کاویانی درفش»
زمین کرده از سمِّ اسپان بنفش

و در این جنگ، «قارَن» که پسر کاوه است، منوچهر را همراهی میکند. پس داستان درفش کاویان را روشنگری دیگری میباید:

👩‍🎓 واژه های « #درفش» و « #درخش»، به یک معنا و از یک ریشه هستند. درفشیدن برابر است با درخشیدن، و درفشان برابر است با درخشان.

▫️در جنگ منوچهر با سلم و تور:

چو در دژ شوم، برفرازم درفش
«درفشان» کنم تیغهای بنفش ...

▫️هنگامی که منوچهر پس از جنگ و پیروزی بر سلم و تور، به نزد فریدون بازمیگردد:

برآمد ز در، نالة کرّنای
سراسر بجنبید لشکر ز جای ...

«درفش درفشان» چو آمد پدید
سپاه منوچهر صف برکشید

▫️در جنگ سهراب با گُردآفرید:

رها شد ز بند زره، موی اوی
«درفشان» چو خورشید شد روی اوی

▫️آنجا که سهراب، درباره لشکرگاه ایرانیان از هجیر پرسش میکند:

یکی شیرپیکر درفشی به زر
«درفشان» و اندر میانش گهر
(درفشی از زر، و درخشان، که تصویر شیر دارد.)

▫️در رفتن سیاوخش به شبستان کاووس:

سیاوش چو نزدیک ایوان رسید
یکی تخت زرّین «درفشنده» دید

بر آن تخت، سودابه ماهروی
بسان بهشتی پر از رنگ و بوی

این ابیات به روشنی معنای #درفشیدن ( #درخشیدن) و پیوند میان این واژه با درفش را بازمینُمایاند.

چنان که گفتیم، پیدائی #مس در پایان عصر سنگ رخ داد و تا آن زمان همه ابزارهای زیست و جنگ از سنگ بود، چنان که سرنیزه های سنگی و جز آنها از دوران باستان به دست آمده است و آوندهای (ظروف) سنگی تا چند دهه پیش هنوز در روستاهای ایران روائي داشت و در برخی خانه ها یافت میشود. پس میتوان اندیشید که درخشش مس (که نخست به صورت خالص در طبیعت یافت شده است) چه اندازه در چشم مردمان زیبا و چشمگیر میآمده است.

از مجموع این قرائن میتوان دانست که ایرانیان، پس از ساقط کردن #ضحاکیان (بابلیان)، به یاد این پیروزی آنچه را امروز «درفش» مینامیم در برگه ای از مس ساختند و همچون یک نشانه درخشان، آن را به آسمان برافراشتند.

🌅 و این است راز درفش کاویان:

درفش مسین که از پیروزی مس (فلز) بر سنگ و آغاز عصری تازه برای ایرانیان سخن میگوید.

پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
Forwarded from اتچ بات
#رمزهای_شاهنامه
#درفش_كاوياني (نشان باستاني) 🚩

▫️از آنچه پيشتر در باره درفش مسین گفتیم، ناچار نشانی نیز باید جُستن. نمونه چنان درفشی از کویر شهداد به دست آمده است.
🔻 برگه ای از مس (برنز) به شکل مربع و اندازه ۲۳ در ۲۳ سانتیمتر، که در سال ۱۳۴۸ در #کویرشهداد_کرمان پیدا شده است.
🚩 این درفش (پرچم) بین ۴۵۰۰ تا ۵۰۰۰ سال قدمت دارد و باستانی ترین درفش جهان است که یافت شده است. بر بالای میلة درفش، شمایل یک عقاب به چشم میخورد. بر روی خود درفش، تصاویری از یک درخت نخل و دو درخت دیگر، ۵ آدم بزرگ و کوچک که از بزرگانند، دو شیر، یک گاو کوهاندار و چند مار دیده میشود.
به نظر میرسد بر روی این درفش داستانی روایت شده است که مفاهیمی چون شکرگذاری، نعمت و سپاس را به تصویر میکشد.
امروزه درفش به سبب گذر زمان و زنگ‌ زدگی، سبز رنگ شده است و در #موزه_ایران_باستان در تهران نگهداری میشود.

پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher
#رمزهای_شاهنامه
#اژدها 🌋

🔺از پدیده هائی که در شاهنامه نامش بسیار میآید « #اژدها» است. اژدها را چون جانوری افسانه ای به تصویر میکشند که درازایش از کوهی تا کوه دیگر است، دهانی بزرگ دارد که از آن دود و زهر بیرون میآید و آب رودها را زهرآلود میکند، و از تَف دهانش مرغان هوا میمیرند.
🔻اژدها همانا «کوه آتشفشان» است، و چون آتشفشان سرانجام پس از چندی خاموش میشود، مردمان آینده خاموشی آن را به کسان دیگر یا پهلوانانی نسبت میدادند که در همان زمان میزیسته اند.
🔸در نامه ای که سام به منوچهر شاه مینویسد و از دلیریها و جانفشانیهایش یاد میکند، اژدها را چنین توصیف میکند:

زمین شهر تا شهر پهنای او
همان کوه تا کوه بالای او

▫️پهنای اژدها را از شهری تا شهری و از کوهی تا کوهی مینماید.

ز تفّش همی پرّ کرکس بسوخت
زمین، زیر زهرش همی برفروخت

(اشاره به گرمای سخت آتشفشان، و گدازه هایی که زمین را میسوزاند)

برفتم به سان نهنگ دژم
مرا تِیز چنگ و، وَرا تِیز دَم

▫️باز از دَم اژدها (نفس کشنده) یاد میشود.

رسیدمش دیدم چو کوهی بلند
کَشان موی سر، بر زمین، چون کمند
زبانش به سان درختی سیاه
زَفَر باز کرده فکنده به راه

▫️به روشنی بدن او را چون کوه بلند توصیف میکند و هیچگونه اشاره دیگری به دیگر اندامهای او نمیشود. گدازه های آتشفشان که روی زمین جاری میشود به موی چون کمند او تشبیه شده است.

چو دو آبگیرش پر از خون، دو چشم
مرا دید، غرّید و آمد به خشم
جهان پیش چشمم چو دریا نمود
به ابر سیه بر، شده تیره دود

▫️گدازه ها گاه مثل آبگیر جمع میشوند. به غرش آن هم (زمین لرزه) اشاره میشود. همچنین دود آتشفشان که به آسمان میرود به روشنی تصویر شده است.

هوا پاک کرده ز پرّندگان
همان روی گیتی ز درندگان
ز تفّش همی پر کرکس بسوخت
زمین زیر زهرش همی برفروخت
نهنگ دژم برکشیدی ز آب
همان از هوا تیزپران عقاب

▫️این بیت نشان میدهد که در آن زمان نهنگ را میشناخته اند و اژدها نمیتواند نهنگ یا کروکودیل باشد. باز هم اشاره به دود و دم آتشفشان میشود که پرندگان از آن میگریزند، و زهر آن (گدازه) که بر زمین جاری میشود.

برفتم به سان نهنگ دژم
مرا تیز چنگ و وَرا تیز دَم

▫️در این بیت، که پهلوان سام به جنگ اژدها رفته، از چنگ و دندان اژدها سخنی به میان نمیآید، بلکه به نفس تیز او که همان دود باشد اشاره میرود.

🔹در داستان اسفندیار هنگام رویارویی با اژدها:

از آن دود و آن زهر مدهوش گشت
بیفتاد بر جای و بیهوش گشت

▫️اسفندیار از گازهای آتشفشان بیهوش شده است.

همه شهر با او نداریم تاو
خورش بایدش هر شبی پنج گاو
خریم و بر آن ’کوه خارا‘ بریم
پر اندیشه و با مدارا بریم

▫️یک سپاه یا یک شهر نمیتوانند با او مقابله کنند و مردمان برای آرام کردنش قربانی میبرند. همچنین باز به کوه خارا اشاره میشود.

🔸از گرشاسپنامه اسدی توسی:

ز تف دهانش دل خاره موم
ز زهر دمش باد گیتی سموم

▫️سنگهای خاره آتشفشان از حرارت آن چون موم نرم است و از دهانش گاز مسموم بیرون می آید.

چه گویم از آن اژدهای دژم
که هشتاد گز بود از دم به دم

▫️اگر هر گَز را تقریباً دو متر به حساب آوریم، قامتی به اندازة ۱۵۰ متر میشود که تصورش برای یک موجود زنده غیرممکن است.
🔻نکته قابل توجه درباره اژدها این است که هرگز دیده نشده است آن را مانند دیگر موجودات، دارای پدر و مادر و زن و فرزندی بدانند. همچنین در هیچ افسانه ای از حرکت اژدها از جائی به جای دیگر یاد نشده است و او همواره بر فراز کوه است.

🌋 در داستان #ضحاک، دو آتشفشان #البرز و اِلبروز( #البروس) تقریباً همزمان با پیروزی ایرانیان خاموش شدند. ازینرو، در داستان گفته میشود که فریدون، ضحاک را در دماوند به بند کشید و نکشت، زیرا ممکن است که آتشفشان روزی دوباره فعالیت خود را آغار کند.

پژوهش هاي دكتر #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي

@sobhosher
#رمزهای_شاهنامه

👑فرستادن #فریدون، فرستاده ای را به خواستاری دختران شاه یمن، و #بخش_کردن فریدون، جهان را میان سه فرزند.

🔸پس از سقوط ضحاک، فریدون بر تخت پادشاهی ایران مینشیند. پس از به تخت نشستن، سه دختر پادشاه یمن را برای سه پسرش خواستاری میکند و سپس سرزمینش را میان سه پسر بخش میکند.

🔹بخش کردن فریدون، کشور را میان سه فرزندش، زمانی است که ایرانیان به مهاجرتهای گسترده تر به سرزمینهای دوردست در خوروران (غرب) و خوراسان (شرق) دست زدند. آنان که به غرب رفتند، سلم نام گرفتند؛ آنان که به شرق رفتند تور نامیده شدند و تورانیان را تشکیل دادند؛ و آنان که ماندن در سرزمین مادری را برگزیدند، ایرج نامیده شدند. نام ایرج، همچون ایران، از ایر گرفته شده است، که معنایش « #آزاده» است و ایرانیان خود را آزاده مینامیدند:

نخستین به سلم اندرون بنگرید
همه روم و خاور مر او را سَزید

دگر تور را داد توران و چین
وَرا کرد سالار توران زمین

از ایشان چو نوبت به ایرج رسید
مر او را پدر «شهر اِیران» گزید

👩‍🎓 پیش از این توضیح مفصل در این باره دادیم که، در ایران باستان، #شمال را اَپاختَر ( #باختر) میگفتند، #جنوب را #نیمروز، #شرق را خوَراسان xwarāsān ( #خراسان، خورایان)، و #غرب را خوَرْوَران xwarvarān ( #خاور).

👩‍🎓 در شاهنامه ایران را باید همواره «اِیران» (با کسره زیر اِ) بخوانیم، زیرا پسوند ان برای نسبت و مکان است؛ اِیران، به معنای سرزمین اِیرها. همچنین گاه، منظور از «اِیران»، ایرانیان است.

باری، سلم و تور، دو پسر دیگر فریدون، چون سهم برادر را بهتر از سهم خود می یابند، بر او رشک میبرند و بر پدر میخروشند، زیرا که سرزمین ایران از سهم آنان بهتر بوده است:

سه فرزند بودت خردمند و گُرد
بزرگ، آمدت نیز پیدا، ز خُرد
یکی را دَمِ اَژدها ساختی
یکی را به ابر اندر افراختی
یکی تاج بر سر، به بالین تو
بر او شاد گشته جهانبین تو
(جهانبین: چشم)

پس بر پدر خشم میگیرند و کمر به کشتن ایرج میبندند. پدر، ایرج را از نیت برادران میترساند:

تو گر پِیش شمشیر، مِهر آوری
سرت گردد آشفته از داوری

🔻ایرج راه مهرورزی را برمیگزیند و با برادران گفتگو میکند. اما آوای نرم برادر کوچک در دل سنگ آنان اثری ندارد و ایرج را میکشند، که داستانی است دلگداز. بعدها فرزند ایرج بنام منوچهر کین پدر را از سلم و تور میجوید و آنها را میکشد.

🔺از آن پس، جنگهای دراز میان ایرانیان و تورانیان (نوادگان ایرج و تور) درمیگیرد. این جنگها، نماد کشاکش میان آریائیان کوچگر #؜شمال_شرق است که نشستنگاهشان بالاتر از #آمودریا بود، و ایرانیان یکجانشین که دارای هنر و صنعت و کشاورزی و زندگی پایدارتر بودند. با آن که بیشتر ایران خشک بود، اما با کوشش مردمانش همواره آباد بود. خانه های چند هزار سال پیش که اکنون یافت شده است، همه انبار خوراک دارد و در تمام سال در خانه های ایران خوراک یافت میشد. اما همسایگان که یکجانشین نبودند و در فرهنگ و بهره مندی از زندگی به پای ایرانیان نمیرسیدند، هرگاه که آب و هوای زمین با آنان نامهربان میشد و از یافتن خوراک و براوردن نیازهای زندگی بازمیماندند، به این سوی میتاختند و میکشتند و میسوختند و میبردند.
هزاران سال بعد، #ترکان جای #تورانیان را در پهنه های بالای سرزمین ایران گرفتند، که در گفتارهای ما سخن از آن نیز رفت(به همين دليل آوردن واژه #تركان و #ترك به جای #تورانيان و يا #تور، در بسياري از ابيات نسخه های مختلف شاهنامه مستند نيست).

👑

پژوهش‌های استاد #فريدون_جنيدي
شاهنامه شناسي
@sobhosher