🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #فرناز_فرازمند
من در این نقاشی چه میکنم؟!
خوابیدهام کنار تو
رملهای ملحفه میبرند دستم را به مصبّ انگشتانت
جایی که ادیان در آغاز خود مردّدند
و آن چشم که نمیخوابد
آن چشم که همیشه پرندگان میخوانند لابهلای مژههایش
میچرخد ناگهان به شکافتن نیل
اما هنوز "هایی" هست
در زمین آلوده
پرندگان سدوم!
سرنگی
که خیابانخوابی میشوید و شیر میدهد به گربهی کور
یا لنگری که میکشم از نوازش انگشتانت بیرون
تا دور شود قایقت از پوست
و ماه
ماه که چنان نزدیک است به پنجره
میروم برایش دانه بریزم
میگویی نرو
چیزی نمانده عبریان برسند به ساحل سرخ
آه! این رنگ را تمام کردهام
پیش از چرخیدن چشم
http://www.uupload.ir/files/0hpx_f.f.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2377
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #فرناز_فرازمند
من در این نقاشی چه میکنم؟!
خوابیدهام کنار تو
رملهای ملحفه میبرند دستم را به مصبّ انگشتانت
جایی که ادیان در آغاز خود مردّدند
و آن چشم که نمیخوابد
آن چشم که همیشه پرندگان میخوانند لابهلای مژههایش
میچرخد ناگهان به شکافتن نیل
اما هنوز "هایی" هست
در زمین آلوده
پرندگان سدوم!
سرنگی
که خیابانخوابی میشوید و شیر میدهد به گربهی کور
یا لنگری که میکشم از نوازش انگشتانت بیرون
تا دور شود قایقت از پوست
و ماه
ماه که چنان نزدیک است به پنجره
میروم برایش دانه بریزم
میگویی نرو
چیزی نمانده عبریان برسند به ساحل سرخ
آه! این رنگ را تمام کردهام
پیش از چرخیدن چشم
http://www.uupload.ir/files/0hpx_f.f.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2377
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 دو شعر از #محمد_حسین_حجازی
🔸غزل اول:
تا بال های ابر سرم آسمان تان
پر می کشند روی پرم کهکشان تان
خورشید چاره ای به جز آوارگی نداشت
روزی هزار زلزله دارد زبان تان
بهتر نبود هر چه بپاشی نمی شدم
مبهوت شرمساری رنگین کمان تان؟
چک چک چکانده معجزه ی گیس کاکتوس
موج شلال گریه به روی لبان تان
از عمق چاله زار غریوی نمی رسد
تابوت کیست هندسه ی نردبان تان؟
گاهی شبیه شیهه ی خورشید می کشم
گاهی فلوت رویش آتشفشان تان
ناقوس بی قرار کدامین ترانه ام
جا مانده توی حنجره های جهان تان؟
🔸غزل دوم:
میان همهمه ی دره های دربه دری
تو از کجای پریدن به قله می نگری؟
خدای عرش تماشا به عرشه آمده تا
نبرد تن به تن موج و صخره را ببری
چه می شود که برای پران پروازم
فراز قلب خداهات کهکشان بخری
به احترام تو دارد سکوت می رقصد
گلو گلو همه جا آبشار بی خبری
قسم به خاک اگر چه پریده از سرمان
تو از مرور سپیده ی نسیم تازه تری
مگر صدای تو را می کشند روی صلیب
که روی دوش مسیحای مرده بال و پری
مرا به لحظه ی پرواز قله ها بسپار
میان همهمه ی دره های دربه دری
http://www.uupload.ir/files/w34y_m.h.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2378
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر شهرام میرزایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 دو شعر از #محمد_حسین_حجازی
🔸غزل اول:
تا بال های ابر سرم آسمان تان
پر می کشند روی پرم کهکشان تان
خورشید چاره ای به جز آوارگی نداشت
روزی هزار زلزله دارد زبان تان
بهتر نبود هر چه بپاشی نمی شدم
مبهوت شرمساری رنگین کمان تان؟
چک چک چکانده معجزه ی گیس کاکتوس
موج شلال گریه به روی لبان تان
از عمق چاله زار غریوی نمی رسد
تابوت کیست هندسه ی نردبان تان؟
گاهی شبیه شیهه ی خورشید می کشم
گاهی فلوت رویش آتشفشان تان
ناقوس بی قرار کدامین ترانه ام
جا مانده توی حنجره های جهان تان؟
🔸غزل دوم:
میان همهمه ی دره های دربه دری
تو از کجای پریدن به قله می نگری؟
خدای عرش تماشا به عرشه آمده تا
نبرد تن به تن موج و صخره را ببری
چه می شود که برای پران پروازم
فراز قلب خداهات کهکشان بخری
به احترام تو دارد سکوت می رقصد
گلو گلو همه جا آبشار بی خبری
قسم به خاک اگر چه پریده از سرمان
تو از مرور سپیده ی نسیم تازه تری
مگر صدای تو را می کشند روی صلیب
که روی دوش مسیحای مرده بال و پری
مرا به لحظه ی پرواز قله ها بسپار
میان همهمه ی دره های دربه دری
http://www.uupload.ir/files/w34y_m.h.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2378
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر شهرام میرزایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #علیرضا_نوری
نعش اسب را کشیده بود روی پوست
و قصد داشت دو تکه ابر را جای قلب بچپاند کنج سینه سمت راست
باد را گفته بود خواهر
به درختان به چشم مادر نگاه میکرد
به هر درختی که میرسید بغل میکرد و میبوسید و خداحافظی
تکه تکه باد را برده بود خانهی بخت
و باد چه سرنوشت کذابی بود
در لابهلای نوشتههام گشتم ردی از ناخنهای تو را بکشم روی صورت تاریکی
کلمات رفته بودند انفرادی
هیچ صدایی از برگها برنخاست
و ما را در کوه آهک دفن کردند
من عاشق سیمین بودم و دستهایش را دیده بودم که لحظهی آخر کشیده بود روی گونهی سهراب
و آن باد بینیازی را وزانده بودند توی صورت کذاب و گفته بودند دهانت را ببند عوضی
و سهراب دستش را از آرنج از تنش درآورده بود و دست را فرو کرده بود در دهان خورشید
آدمی که محصول رعد و برق است کی کلمات را ترک میکند و انتقامش را از هوا میگیرد
اسبِ روی پوست دارد توی رگها میدود
و آن خیابان که عاشقش بودیم
ذکری جمیل بود
دعوت کنید به عذابی اليم
به خانقاهی در نیشابور
به روح پر فتوح باد
از کوه آهک چکاوکانی پرکشیدند
انا طیرا ابابیل
انا طیرا ابابیل
و شوق پریدن چنان بود که علی تپهای هر صبح تا قبل از ده سه بار پریده بود توی فضا و کشف کرده بود آدم اگر بخواهد میتواند تمام کرات را با یک سرنگ و سه قطره در طرفهالعینی چنان بپیماید که همهی عارفان تذکره در هفتصد سال هرگز. مادر علی قبل از علی پریده بود پنجاه سال تمام و هم او بود که کاشف سیارات جدیدی بود که بعدها فروید را کشف کرد. رنگ نارنجی کرات علی و مادرش را چنان مجنون کرده بود که یک شب هر دو با هم تصمیم گرفتند به دنیا نه بگویند و بروند زیر زمین و آنجا حکومت کنند. علی اول مادرش را و بعد خودش را و قبل از آن زنگ زده بود به اژدر و او را وارث سرنگ در سیلو کرده بود. اژدر و علی و مادرش در یک لحظه تف کردند به چهره وقیح هستی و هستی را با هستیاش ترک کردند.
گزارش پزشک قانونی و آگاهی: فردی به نام علی معروف به علی تپهای در منطقهی سیلو با کارد آشپزخانه اول رگ مادر و بعد خودش را میزند. همزمان در این ساعت شش لات و معتاد در سیلو خودکشی میکنند .فردای همان روز سه لات دیگر با هم خود را در باغهای مزدقینه حلقآویز میکنند.
انا طیرا ابابیل
انا طیرا ابابیل
دیدی آن ظهر کذاب چیزی جز پایینآمدن از پله نبود
دیدی باران بر جنازهی پوینده چه ناز میبارید
و چکاوکانی فسفری در دل سیمرغ فرو رفتند و او را به فنل فتالئین ارغوانی بدل کردند
خدایا این قلیل توسلات را از ما بپذیر
خدایا به ما عمری چنان ده که ببینیم نردههای دانشگاه چه عاقبت خوشی داشتند
پسرم سهراب
پسرم سهراب
و گونههای سرخت در مرز توران خار مغيلان، خار مغيلان
دیدی کلمات را روی اجاق که میگیری سوختن چه رنگ خوشی دارد
دیدی پنجره پیغمبری بود که مبعوث نشد
دیدی من چهقدر از اندام هدیه تهرانی خوشم میآید
دیدی زنان چشمآبی یک روز هم از عمرشان مانده باشد ترکت میکنند
باران بر جنازهی پوینده نرم نرم نرم نرم نرم نرم نرم نرم نرم نرم میبارید
و زمین خونگونه میکرد
http://www.uupload.ir/files/73ru_a.n.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2379
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #علیرضا_نوری
نعش اسب را کشیده بود روی پوست
و قصد داشت دو تکه ابر را جای قلب بچپاند کنج سینه سمت راست
باد را گفته بود خواهر
به درختان به چشم مادر نگاه میکرد
به هر درختی که میرسید بغل میکرد و میبوسید و خداحافظی
تکه تکه باد را برده بود خانهی بخت
و باد چه سرنوشت کذابی بود
در لابهلای نوشتههام گشتم ردی از ناخنهای تو را بکشم روی صورت تاریکی
کلمات رفته بودند انفرادی
هیچ صدایی از برگها برنخاست
و ما را در کوه آهک دفن کردند
من عاشق سیمین بودم و دستهایش را دیده بودم که لحظهی آخر کشیده بود روی گونهی سهراب
و آن باد بینیازی را وزانده بودند توی صورت کذاب و گفته بودند دهانت را ببند عوضی
و سهراب دستش را از آرنج از تنش درآورده بود و دست را فرو کرده بود در دهان خورشید
آدمی که محصول رعد و برق است کی کلمات را ترک میکند و انتقامش را از هوا میگیرد
اسبِ روی پوست دارد توی رگها میدود
و آن خیابان که عاشقش بودیم
ذکری جمیل بود
دعوت کنید به عذابی اليم
به خانقاهی در نیشابور
به روح پر فتوح باد
از کوه آهک چکاوکانی پرکشیدند
انا طیرا ابابیل
انا طیرا ابابیل
و شوق پریدن چنان بود که علی تپهای هر صبح تا قبل از ده سه بار پریده بود توی فضا و کشف کرده بود آدم اگر بخواهد میتواند تمام کرات را با یک سرنگ و سه قطره در طرفهالعینی چنان بپیماید که همهی عارفان تذکره در هفتصد سال هرگز. مادر علی قبل از علی پریده بود پنجاه سال تمام و هم او بود که کاشف سیارات جدیدی بود که بعدها فروید را کشف کرد. رنگ نارنجی کرات علی و مادرش را چنان مجنون کرده بود که یک شب هر دو با هم تصمیم گرفتند به دنیا نه بگویند و بروند زیر زمین و آنجا حکومت کنند. علی اول مادرش را و بعد خودش را و قبل از آن زنگ زده بود به اژدر و او را وارث سرنگ در سیلو کرده بود. اژدر و علی و مادرش در یک لحظه تف کردند به چهره وقیح هستی و هستی را با هستیاش ترک کردند.
گزارش پزشک قانونی و آگاهی: فردی به نام علی معروف به علی تپهای در منطقهی سیلو با کارد آشپزخانه اول رگ مادر و بعد خودش را میزند. همزمان در این ساعت شش لات و معتاد در سیلو خودکشی میکنند .فردای همان روز سه لات دیگر با هم خود را در باغهای مزدقینه حلقآویز میکنند.
انا طیرا ابابیل
انا طیرا ابابیل
دیدی آن ظهر کذاب چیزی جز پایینآمدن از پله نبود
دیدی باران بر جنازهی پوینده چه ناز میبارید
و چکاوکانی فسفری در دل سیمرغ فرو رفتند و او را به فنل فتالئین ارغوانی بدل کردند
خدایا این قلیل توسلات را از ما بپذیر
خدایا به ما عمری چنان ده که ببینیم نردههای دانشگاه چه عاقبت خوشی داشتند
پسرم سهراب
پسرم سهراب
و گونههای سرخت در مرز توران خار مغيلان، خار مغيلان
دیدی کلمات را روی اجاق که میگیری سوختن چه رنگ خوشی دارد
دیدی پنجره پیغمبری بود که مبعوث نشد
دیدی من چهقدر از اندام هدیه تهرانی خوشم میآید
دیدی زنان چشمآبی یک روز هم از عمرشان مانده باشد ترکت میکنند
باران بر جنازهی پوینده نرم نرم نرم نرم نرم نرم نرم نرم نرم نرم میبارید
و زمین خونگونه میکرد
http://www.uupload.ir/files/73ru_a.n.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2379
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸كشتن يك سرباز تُرک در زاخو
▫️نوشته ی #فرهاد_پيربال
🔹ترجمه ی #بابك_صحرانورد
✍️ #فرهاد_پیربال متولد 1961ازشاعران و نویسندگان دهه هشتاد میلادی کُردستان عراق است. در زمان دیکتاتوری صدام همچون دیگر نویسندگان از كشور خارج و سال ها درغربت به سر برد. در سال 1994 موفق به اخذ مدرک دکترای ادبیات نوین کردی از انستیتوی کردی پاریس شد. هم اکنون درزادگاه خود اربیل به سر می برد. از پیربال تا کنون نزدیک به هفتاد اثر در زمینه های شعر، داستان، نمایشنامه و ترجمه و تحقیق به جا مانده است . او در داستان نویسی تحت تأثیر نویسندگان اروپایی ست و نوعی طنز هجوآمیز در آثار او پیداست. این داستان کوتاه از تنها مجموعه داستان او گزینش و ترجمه شده است و نمونه ای از کارهای طنزآمیز اوست كه به فاجعه هاي انساني با نگرشي هجو آميز پهلو مي زند.
«روايت ماجرا از زبان مرد»
من و زن و دو تا بچه ام بودیم و می خواستیم از پل رد بشیم. سه تا سرباز از روبرو مي اومدند. من دست دخترم رو گرفته بودم. مي خواستيم به اون طرف پل بريم و سري به مجسمه ی احمد خاني بزنيم. زنم بچه به بغل، چند قدم از من جلوتر بود. يكهو يكي از سربازها جلوي چشمام به زنم بي احترامي كرد.
«روايت ماجرا از زبان يك شاهد»
قربان، وقتي از ماجرا با خبر شدم كه از پشت سرم يكهو صداي رگبار كلاشنيكف بلند شد؛ وحشتناك بود. راستش، نمي دونم كي به كي زد؛ اما با همين چشمام ديدم. غير از اون سربازي كه توی خون خودش می غلطید، هر دو تا سرباز ديگه مست و پاتیل بودند؛ معلوم بود خيلي خورده بودند.
«روايت ماجرا از زبان مجرم»
من از همه ي ماجرا باخبرم قربان. از اول تا آخرش؛ چونكه من از جاده ي اون طرف پل همه را مي ديدم. مرد و زن و هر دو بچه اش. معلوم بود غربتی هستند و واسه تفريح اومدند زاخو. مرد، دست دخترش را گرفته بود و زن هم پسر بچه ای به بغل داشت و چند متر جلوتر از شوهرش راه می رفت. يكهو سرباز به زن بچه به بغل یه دستی زد.
«روايت ماجرا از زبان يكي از سربازهاي تُرك»
مرحوم، خير، هيچ خطايي ازش سر نزده بود. تازه برعكس، براي اظهار دوستي و صمیمیت، خيلي محترمانه روي پل به سمت اونا رفت، نوشابه ی پپسي به شوهر زن تعارف كرد. بعد اون واقعه نحس پيش اومد ...
http://www.uupload.ir/files/wcx8_f.p.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2380
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸كشتن يك سرباز تُرک در زاخو
▫️نوشته ی #فرهاد_پيربال
🔹ترجمه ی #بابك_صحرانورد
✍️ #فرهاد_پیربال متولد 1961ازشاعران و نویسندگان دهه هشتاد میلادی کُردستان عراق است. در زمان دیکتاتوری صدام همچون دیگر نویسندگان از كشور خارج و سال ها درغربت به سر برد. در سال 1994 موفق به اخذ مدرک دکترای ادبیات نوین کردی از انستیتوی کردی پاریس شد. هم اکنون درزادگاه خود اربیل به سر می برد. از پیربال تا کنون نزدیک به هفتاد اثر در زمینه های شعر، داستان، نمایشنامه و ترجمه و تحقیق به جا مانده است . او در داستان نویسی تحت تأثیر نویسندگان اروپایی ست و نوعی طنز هجوآمیز در آثار او پیداست. این داستان کوتاه از تنها مجموعه داستان او گزینش و ترجمه شده است و نمونه ای از کارهای طنزآمیز اوست كه به فاجعه هاي انساني با نگرشي هجو آميز پهلو مي زند.
«روايت ماجرا از زبان مرد»
من و زن و دو تا بچه ام بودیم و می خواستیم از پل رد بشیم. سه تا سرباز از روبرو مي اومدند. من دست دخترم رو گرفته بودم. مي خواستيم به اون طرف پل بريم و سري به مجسمه ی احمد خاني بزنيم. زنم بچه به بغل، چند قدم از من جلوتر بود. يكهو يكي از سربازها جلوي چشمام به زنم بي احترامي كرد.
«روايت ماجرا از زبان يك شاهد»
قربان، وقتي از ماجرا با خبر شدم كه از پشت سرم يكهو صداي رگبار كلاشنيكف بلند شد؛ وحشتناك بود. راستش، نمي دونم كي به كي زد؛ اما با همين چشمام ديدم. غير از اون سربازي كه توی خون خودش می غلطید، هر دو تا سرباز ديگه مست و پاتیل بودند؛ معلوم بود خيلي خورده بودند.
«روايت ماجرا از زبان مجرم»
من از همه ي ماجرا باخبرم قربان. از اول تا آخرش؛ چونكه من از جاده ي اون طرف پل همه را مي ديدم. مرد و زن و هر دو بچه اش. معلوم بود غربتی هستند و واسه تفريح اومدند زاخو. مرد، دست دخترش را گرفته بود و زن هم پسر بچه ای به بغل داشت و چند متر جلوتر از شوهرش راه می رفت. يكهو سرباز به زن بچه به بغل یه دستی زد.
«روايت ماجرا از زبان يكي از سربازهاي تُرك»
مرحوم، خير، هيچ خطايي ازش سر نزده بود. تازه برعكس، براي اظهار دوستي و صمیمیت، خيلي محترمانه روي پل به سمت اونا رفت، نوشابه ی پپسي به شوهر زن تعارف كرد. بعد اون واقعه نحس پيش اومد ...
http://www.uupload.ir/files/wcx8_f.p.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2380
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #تیرداد_آتشکار
طاقت بلند ستاره
نام کوچک توست
که زیر رگ ابر
پوست میاندازد
و کهربای کلمه
چشم است / درخت است
که فرشتگان از آن روییدهاند
جهان از گلوی تو زیادتر میشود
و لبهات تبرک هرچه رویاست
نور
به سوختههای ستاره میپاشی
و حوصلهای
از نام کوچک تو
کوچکتر
http://www.uupload.ir/files/a3l5_t.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2381
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #تیرداد_آتشکار
طاقت بلند ستاره
نام کوچک توست
که زیر رگ ابر
پوست میاندازد
و کهربای کلمه
چشم است / درخت است
که فرشتگان از آن روییدهاند
جهان از گلوی تو زیادتر میشود
و لبهات تبرک هرچه رویاست
نور
به سوختههای ستاره میپاشی
و حوصلهای
از نام کوچک تو
کوچکتر
http://www.uupload.ir/files/a3l5_t.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2381
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #بهروز_ایرانی
مثل حسّ اتاق بی پرده
يا لباس سياه تا كرده
مثل شايد با فعل برگرده
هستی اما چقد صدات دوره
كلّ روزُ فقط نمی خوابم
شب كه می شه يه كرم شب تابم
من چهل ساله بی تو بی تابم
حال و روزم يه جورِ ناجوره
از تو عكسم منو صدا كردی؟
روزی صد بار بهم نگا كردی؟
تا خود صبح خدا خدا كردی؟
راستی عكس منو هنوز داری؟
واژه هاتو يكی يكی خوردی؟
هر دقيقه توی خودت مردی؟
آبروی ترانه تو بردی؟
اصلاً اين موقع ها تو بيداری؟
تو وجودم يه مرد سرسخته
خيلی حرفا دارم ولی سخته
ميگم اما الان كه بی وخته
ميگم اما شايد يه روز ديگه
توی قلبم نموندی اما من
شعری از من نخوندی اما من
زندگيمو سوزوندی اما من
يه صدايی همش بهم ميگه:
خوب می دونم دلت پر از درده
منتظر باش يه روزی برگرده
باشه اما خدايی نا كرده...
چی به روزم آوردی با انصاف!
تا كه خواستم خودم رو بشناسم
شور و شعر و شعور و احساسم
هر چيزی رو كه مونده بود واسم
دست غربت سپردی با انصاف
ديگه چيزی نمونده از چيزی
توی اين روزگار پاييزی
جز يه رويا، اونم دياليزی
برنگردی، خيالتم راحت
خوب می دونم منو نفهميدی
خوب می دونم صدامو نشنيدی
خوب می دونم گرفتی خوابيدی
لعنت به اين نصفه شبا، لعنت
http://www.uupload.ir/files/w8s4_b.i.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2382
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر شهرام میرزایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #بهروز_ایرانی
مثل حسّ اتاق بی پرده
يا لباس سياه تا كرده
مثل شايد با فعل برگرده
هستی اما چقد صدات دوره
كلّ روزُ فقط نمی خوابم
شب كه می شه يه كرم شب تابم
من چهل ساله بی تو بی تابم
حال و روزم يه جورِ ناجوره
از تو عكسم منو صدا كردی؟
روزی صد بار بهم نگا كردی؟
تا خود صبح خدا خدا كردی؟
راستی عكس منو هنوز داری؟
واژه هاتو يكی يكی خوردی؟
هر دقيقه توی خودت مردی؟
آبروی ترانه تو بردی؟
اصلاً اين موقع ها تو بيداری؟
تو وجودم يه مرد سرسخته
خيلی حرفا دارم ولی سخته
ميگم اما الان كه بی وخته
ميگم اما شايد يه روز ديگه
توی قلبم نموندی اما من
شعری از من نخوندی اما من
زندگيمو سوزوندی اما من
يه صدايی همش بهم ميگه:
خوب می دونم دلت پر از درده
منتظر باش يه روزی برگرده
باشه اما خدايی نا كرده...
چی به روزم آوردی با انصاف!
تا كه خواستم خودم رو بشناسم
شور و شعر و شعور و احساسم
هر چيزی رو كه مونده بود واسم
دست غربت سپردی با انصاف
ديگه چيزی نمونده از چيزی
توی اين روزگار پاييزی
جز يه رويا، اونم دياليزی
برنگردی، خيالتم راحت
خوب می دونم منو نفهميدی
خوب می دونم صدامو نشنيدی
خوب می دونم گرفتی خوابيدی
لعنت به اين نصفه شبا، لعنت
http://www.uupload.ir/files/w8s4_b.i.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2382
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر شهرام میرزایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 سه شعر از #بهاره_بشارتی
"يك"
باد میآمدی،
وزیده در موهات،
لای هذیان موهام،
به هر طرف هرکدامی،
لاي هذيان موهامي،
كه باد از در تو نمیآيد.
موهام بيرونِ در مانده تو نمیآيد.
باد میروی و تو نمیآيی
فروده بر موهام
به هرطرف هركدام.
و روزْ خورشيد بود،
نمیوزيد بر شب
نمیوزيد.
"دو"
چگونه برمیگذشتی از ردی كه خونی و خويشاوند؟
چگونه بر سايههای لغزان آفتاب؟
تيغ میزدی بر پوست
چگونه بی كه خونی
كه فواره شود بر نور؟
بسيار سايه بودی و راه میرفتی از كنار...
بس تيره كه بود و راه نمیداد به آفتاب.
بگو چگونه گذشتی آنجا
كه خويش بود و سياهی،
چگونه در سايهها و سياهی•••
***
كناره میرفتی از تيزیِ خونبار
كه سايههاش
چه تاريك بود و نرم
شب میشد
شب بود
بی ردی كه بماند شب بود
بی سايهای كه بماند بود
بود و در ريشههاش بود
غلتان
و از كنار میرفت.
"سه"
به دهان میجهد
لكنتی
بر زبان كه نمیشود.
غروبِ عصر بود و بيابان،
خوابيد دگر بار و رسول ايمانی ديگر برخاست.
كه دامهای ما كلماتند،
پناهگاهمان
قاتلان ما
و پيامبرانمان.
http://www.uupload.ir/files/nhi2_b.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2383
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 سه شعر از #بهاره_بشارتی
"يك"
باد میآمدی،
وزیده در موهات،
لای هذیان موهام،
به هر طرف هرکدامی،
لاي هذيان موهامي،
كه باد از در تو نمیآيد.
موهام بيرونِ در مانده تو نمیآيد.
باد میروی و تو نمیآيی
فروده بر موهام
به هرطرف هركدام.
و روزْ خورشيد بود،
نمیوزيد بر شب
نمیوزيد.
"دو"
چگونه برمیگذشتی از ردی كه خونی و خويشاوند؟
چگونه بر سايههای لغزان آفتاب؟
تيغ میزدی بر پوست
چگونه بی كه خونی
كه فواره شود بر نور؟
بسيار سايه بودی و راه میرفتی از كنار...
بس تيره كه بود و راه نمیداد به آفتاب.
بگو چگونه گذشتی آنجا
كه خويش بود و سياهی،
چگونه در سايهها و سياهی•••
***
كناره میرفتی از تيزیِ خونبار
كه سايههاش
چه تاريك بود و نرم
شب میشد
شب بود
بی ردی كه بماند شب بود
بی سايهای كه بماند بود
بود و در ريشههاش بود
غلتان
و از كنار میرفت.
"سه"
به دهان میجهد
لكنتی
بر زبان كه نمیشود.
غروبِ عصر بود و بيابان،
خوابيد دگر بار و رسول ايمانی ديگر برخاست.
كه دامهای ما كلماتند،
پناهگاهمان
قاتلان ما
و پيامبرانمان.
http://www.uupload.ir/files/nhi2_b.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2383
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸من بهت آسیب نمیزنم، فقط میخوام مغزتو داغون كنم!
🔹 داستانی از #سپهر_خلیلی
پسرها وسط خیابان دروازه گذاشتهاند و گلکوچیک بازی میکنند. دو دختر کنار خیابان مشغول دوچرخهسواری هستند. ناگهان یک ماشین پلیس از آنور خیابان میآید. پسرها فوری دروازهها را برمیدارند تا ماشین رد شود. یکی از پسرها توپ دولایهی سبز و قرمز را بغل میگیرد و فرار میکند. دو دختر که سوار دوچرخهاند پشت سر ماشین پلیس راه میافتند و پسرها دنبال توپ. پسرها میریزند سر آنیکی که توپ را برداشته بود. تا جا دارد کتکش میزنند و توپ را از دستش میکشند بیرون. دوباره دروازهها را سر جاشان میگذارند و توپ پلاستیکی را میاندازند وسط و بهنشان بازی جوانمردانه تیمی که توپ دستش بود بازی را شروع میکند.
دو دختر تندتند رکاب میزنند. ماشین سبز پلیس چند کوچه بالاتر، جایی که مردم جمع شدهاند نگه میدارد، بوق میزند، راهش را از میان آنها باز میکند و جلوی یک ساختمان آجری نگه میدارد. یک آمبولانس هم در کوچه است. یکی از دخترها نگاه میکند به آژیر قرمز بالای سر ماشین پلیس و آنیکی نگاه میکند به ماشین مدلبالایی که در کوچه پارک است و اسمش را نمیداند ...
http://www.uupload.ir/files/ie5c_s.kh.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2384
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸من بهت آسیب نمیزنم، فقط میخوام مغزتو داغون كنم!
🔹 داستانی از #سپهر_خلیلی
پسرها وسط خیابان دروازه گذاشتهاند و گلکوچیک بازی میکنند. دو دختر کنار خیابان مشغول دوچرخهسواری هستند. ناگهان یک ماشین پلیس از آنور خیابان میآید. پسرها فوری دروازهها را برمیدارند تا ماشین رد شود. یکی از پسرها توپ دولایهی سبز و قرمز را بغل میگیرد و فرار میکند. دو دختر که سوار دوچرخهاند پشت سر ماشین پلیس راه میافتند و پسرها دنبال توپ. پسرها میریزند سر آنیکی که توپ را برداشته بود. تا جا دارد کتکش میزنند و توپ را از دستش میکشند بیرون. دوباره دروازهها را سر جاشان میگذارند و توپ پلاستیکی را میاندازند وسط و بهنشان بازی جوانمردانه تیمی که توپ دستش بود بازی را شروع میکند.
دو دختر تندتند رکاب میزنند. ماشین سبز پلیس چند کوچه بالاتر، جایی که مردم جمع شدهاند نگه میدارد، بوق میزند، راهش را از میان آنها باز میکند و جلوی یک ساختمان آجری نگه میدارد. یک آمبولانس هم در کوچه است. یکی از دخترها نگاه میکند به آژیر قرمز بالای سر ماشین پلیس و آنیکی نگاه میکند به ماشین مدلبالایی که در کوچه پارک است و اسمش را نمیداند ...
http://www.uupload.ir/files/ie5c_s.kh.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2384
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸شعرهایی از #قباد_جلی_زاده
🔹ترجمه ی #حسن_ذبیحی
🔸سرآغاز
در نخستین میعاد آدم و حوا
سه بوسه از لبان شان
فرو
اف
تاد.
یکی را آسمان بالا کشید و
خورشید شد.
یکی را زمین بلعید و
شد دریا !
سومی در فاصله ی زمین و آسمان
شد خدا !
🔸پاییز
بهاران
باغ، به درختی با حجاب می ماند
سرشار از شعر گنجشکان.
پاییزان،
باغ به زنی فریبنده در باد،
لخت و عور!
سرشاز از جیک –جیک قباد!
🔸پاییز
گربه یی ناقلا
زیر درخت انارِ لخت لَم داده و
با چشمان هیزش
به درون پاهایش
زُل زده است!
🔸غلاف
سنگرم را با زنگارهای خاطراتم می آکنم.
تفنگم را بر شاخه ی درخت زیتونی می آویزم.
آن گاه بر پستان های تو
سنگری جدید حفره می کنم،
و خنجرم را به غلاف تو می بخشم!
🔸ای کاش
ای کاش تو یک دهن بیشتر داشتی و
من هم یک دهان بیشتر.
ای کاش تو از دو پستان بیشتر داشتی و
و من هم از دو دست بیشتر.
ای کاش تو یگانه زن بودی و
من صدها مرد !
🔸بوسه
بوسه کلیدی سبز است
که تمامی درهای بسته ی روح و جسم را چارتاق می گشاید !
🔸پاییز
پاییز،درخت برهنه را دوست می دارد،
من،زن برهنه را.
او تنها در یک فصل،
من، در هر چهار فصل !
http://www.uupload.ir/files/dyjt_gh.j.jpg
🔴شعرهای بیشتری از #قباد_جلی_زاده را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2385
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸شعرهایی از #قباد_جلی_زاده
🔹ترجمه ی #حسن_ذبیحی
🔸سرآغاز
در نخستین میعاد آدم و حوا
سه بوسه از لبان شان
فرو
اف
تاد.
یکی را آسمان بالا کشید و
خورشید شد.
یکی را زمین بلعید و
شد دریا !
سومی در فاصله ی زمین و آسمان
شد خدا !
🔸پاییز
بهاران
باغ، به درختی با حجاب می ماند
سرشار از شعر گنجشکان.
پاییزان،
باغ به زنی فریبنده در باد،
لخت و عور!
سرشاز از جیک –جیک قباد!
🔸پاییز
گربه یی ناقلا
زیر درخت انارِ لخت لَم داده و
با چشمان هیزش
به درون پاهایش
زُل زده است!
🔸غلاف
سنگرم را با زنگارهای خاطراتم می آکنم.
تفنگم را بر شاخه ی درخت زیتونی می آویزم.
آن گاه بر پستان های تو
سنگری جدید حفره می کنم،
و خنجرم را به غلاف تو می بخشم!
🔸ای کاش
ای کاش تو یک دهن بیشتر داشتی و
من هم یک دهان بیشتر.
ای کاش تو از دو پستان بیشتر داشتی و
و من هم از دو دست بیشتر.
ای کاش تو یگانه زن بودی و
من صدها مرد !
🔸بوسه
بوسه کلیدی سبز است
که تمامی درهای بسته ی روح و جسم را چارتاق می گشاید !
🔸پاییز
پاییز،درخت برهنه را دوست می دارد،
من،زن برهنه را.
او تنها در یک فصل،
من، در هر چهار فصل !
http://www.uupload.ir/files/dyjt_gh.j.jpg
🔴شعرهای بیشتری از #قباد_جلی_زاده را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2385
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸با ملاحظات ملحوظ
🔹 شعری از #علیرضا_بهنام
تنها با ملاحظات ملحوظ و به لطف اين زبان كه صرفا زبان است نه هيچ چيز ديگر
از سربالايی بالا لا لا و شيرجه زدهام میزنم بيرون چارچوبی ساخته شده از راست كاری
از سربالايی پا میشوم سرازير و سر درمیآورم از آدمهايی كه خودشان و شايد من نمیشناسيم
نه آنطور كه شناخته میشود كسی در آينه
برعكسشان را میشناسيم در عكسی آويزان كه از پرده بيرون افتاده است
از سربالايی میپرم در حال بالا لا لا رفتن با مشقت اين بار سنگين
و میبينيد مرا تمام شما میبينيد دارم میپرم رو به بالا
نمیشناسيدم
به رسميت يا از توی رسميتی كه مدام سرريز میكند
تنها با ملاحظات ملحوظ به لطف اين زبان اصلاح نمیشوم
تبديل نمیشوم به چيزی غير از خودم در سراشيبی بالارونده از صندوقها
تن نمیدهم به برعكس
و اين زبان هنوز و صرفن زبان است
نه هيچ چيز ديگر
http://www.uupload.ir/files/3g7k_a.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2386
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸با ملاحظات ملحوظ
🔹 شعری از #علیرضا_بهنام
تنها با ملاحظات ملحوظ و به لطف اين زبان كه صرفا زبان است نه هيچ چيز ديگر
از سربالايی بالا لا لا و شيرجه زدهام میزنم بيرون چارچوبی ساخته شده از راست كاری
از سربالايی پا میشوم سرازير و سر درمیآورم از آدمهايی كه خودشان و شايد من نمیشناسيم
نه آنطور كه شناخته میشود كسی در آينه
برعكسشان را میشناسيم در عكسی آويزان كه از پرده بيرون افتاده است
از سربالايی میپرم در حال بالا لا لا رفتن با مشقت اين بار سنگين
و میبينيد مرا تمام شما میبينيد دارم میپرم رو به بالا
نمیشناسيدم
به رسميت يا از توی رسميتی كه مدام سرريز میكند
تنها با ملاحظات ملحوظ به لطف اين زبان اصلاح نمیشوم
تبديل نمیشوم به چيزی غير از خودم در سراشيبی بالارونده از صندوقها
تن نمیدهم به برعكس
و اين زبان هنوز و صرفن زبان است
نه هيچ چيز ديگر
http://www.uupload.ir/files/3g7k_a.b.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2386
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸بررسی مباحث اخلاقی و تربیتی در بوستان #سعدی
🔹 #وحید_یوسف_پور / #زهرا_رشیدی_افشرد
در قرن هفتم بعد از حمله خانمان سوز مغول ها شیخ مصلح الدین بن عبدالله، سعدی، در شیراز پای به عرصه شعر و ادب پارسی نهاد. با «بوستان» و « گلستان» در نظم و نثر فارسی قله های دست نیافتنی را با مباحث اخلاقی و تربیتی، که تاکنون زیور فرهنگ ایرانیان است را به زیور طب آراست. بوستان که سرشار از اشعار حکیمانه است با مفاهیم اخلاقی تربیتی پیوندی ناگسستنی دارد. هنر نویسندگی سعدی و نکته های لطیف اخلاقی تربیتی در بوستان که در تحقیقات گذشته کمتر بدان توجه شده است. ما را بر آن داشت تا در مقاله ای جداگانه به بررسی این مبحث در سعدی نامه بپردازیم. مقالۀ حاضر سعی دارد با پرداختن به «مباحث اخلاقی تربیتی در بوستان»، جهان بینی و جامعه آرمانی سعدی در بوستان را با ذکر شواهد شعری و تحلیل های مناسب تبیین کند ...
http://www.uupload.ir/files/qc2k_v.y.z.r.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2387
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸بررسی مباحث اخلاقی و تربیتی در بوستان #سعدی
🔹 #وحید_یوسف_پور / #زهرا_رشیدی_افشرد
در قرن هفتم بعد از حمله خانمان سوز مغول ها شیخ مصلح الدین بن عبدالله، سعدی، در شیراز پای به عرصه شعر و ادب پارسی نهاد. با «بوستان» و « گلستان» در نظم و نثر فارسی قله های دست نیافتنی را با مباحث اخلاقی و تربیتی، که تاکنون زیور فرهنگ ایرانیان است را به زیور طب آراست. بوستان که سرشار از اشعار حکیمانه است با مفاهیم اخلاقی تربیتی پیوندی ناگسستنی دارد. هنر نویسندگی سعدی و نکته های لطیف اخلاقی تربیتی در بوستان که در تحقیقات گذشته کمتر بدان توجه شده است. ما را بر آن داشت تا در مقاله ای جداگانه به بررسی این مبحث در سعدی نامه بپردازیم. مقالۀ حاضر سعی دارد با پرداختن به «مباحث اخلاقی تربیتی در بوستان»، جهان بینی و جامعه آرمانی سعدی در بوستان را با ذکر شواهد شعری و تحلیل های مناسب تبیین کند ...
http://www.uupload.ir/files/qc2k_v.y.z.r.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2387
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸زمان
🔹 شعری از #خولیا_حسین
▫️ترجمه ی #بابک_صحرانورد
✍️خوليا حسين، متولد كردستان عراق است اما چند سالي ست به همراه همسر شاعرش آقای (ناله حسن) در كانادا زندگي مي كند. جداي از يك مجموعه كه به همراه همنسلانش در دهه 90 ميلادي منتشر كرده، تعداد قابل توجه ای شعرنیز تاكنون از او در مطبوعات و ماهنامه هاي آن ديار به چاپ رسيده است.
🔸یک :
بر بلندای تنهايي ام لميده ام
و بازوانم را دور گردن نحیف و خشک پشیمانی
حلقه كرده ام.
اشك هايم نيز قطره قطره
بر پيكر روزگار مي چکند.
🔸دو :
به تپش هاي تند تند قدمهای قلبم
كه حصار سينه ام را رها می کند
گوش مي سپارم
و او حتي از قفا هم
نگاهي از سر غضب به من نمي كند
تا به او بگويم: مرا ببخش
پيشيمانم از حبس تو
چرا كه نتوانستم خوشبختی را ارزانی ات کنم.
🔸سه :
ديده هاي خيسم
به رنجیدگی های روحم زل زده
كه با گلايه مرا مي نگرد
و خوب مي دانم که به من مي گويد:
«اين همه درد و آزار براي چه ؟»
http://www.uupload.ir/files/yj0j_kh.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2388
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_کردستان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸زمان
🔹 شعری از #خولیا_حسین
▫️ترجمه ی #بابک_صحرانورد
✍️خوليا حسين، متولد كردستان عراق است اما چند سالي ست به همراه همسر شاعرش آقای (ناله حسن) در كانادا زندگي مي كند. جداي از يك مجموعه كه به همراه همنسلانش در دهه 90 ميلادي منتشر كرده، تعداد قابل توجه ای شعرنیز تاكنون از او در مطبوعات و ماهنامه هاي آن ديار به چاپ رسيده است.
🔸یک :
بر بلندای تنهايي ام لميده ام
و بازوانم را دور گردن نحیف و خشک پشیمانی
حلقه كرده ام.
اشك هايم نيز قطره قطره
بر پيكر روزگار مي چکند.
🔸دو :
به تپش هاي تند تند قدمهای قلبم
كه حصار سينه ام را رها می کند
گوش مي سپارم
و او حتي از قفا هم
نگاهي از سر غضب به من نمي كند
تا به او بگويم: مرا ببخش
پيشيمانم از حبس تو
چرا كه نتوانستم خوشبختی را ارزانی ات کنم.
🔸سه :
ديده هاي خيسم
به رنجیدگی های روحم زل زده
كه با گلايه مرا مي نگرد
و خوب مي دانم که به من مي گويد:
«اين همه درد و آزار براي چه ؟»
http://www.uupload.ir/files/yj0j_kh.h.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2388
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_کردستان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸جیکور
▫️شعری از #بدر_شاکر_السیاب
🔹ترجمه ی #تیرداد_آتشکار
آه جیکور جیکور
این بامدادن همچون پیش از غروب چییست ؟
که چونان بال خسته ای روشنایی ی نور را پس می زند
این کلبه های پیر و افسرده چیست؟
که سایه شیون اش را درآن ها حبس می کند
کجایند؟ کجایند؟ دختر انی که در میان نخل ها زمزمه کنند
عشق راهمچون درخشش ستارگان نا آشنا
جیکور کجاست؟
جیکور دیوان شعر من است
زمانی میان سنگ نوشته های جسد و قبر من.
🔷جیکور نام روستایی است در جنوب شرقی بصره و محل تولد بَدَر شاکر السیاب است.
▪️▫️▪️
آه! جیکور ؟ جیکور
ما للضحی کالاصیل؟
یسحب النور مثل الجناح الکلیل
ما لأکواخک المقفرات الکئیبة
یحبس الظل فیها نحیبه
أین أین الصبایا یوسوسن بین النخیل
عن هوی کالتماع النجوم الغریبة
أین جیکور
جیکور دیوان شعري
موعدٌ بین الواح نعشی و قبری
http://www.uupload.ir/files/zwde_b.sh.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2389
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸جیکور
▫️شعری از #بدر_شاکر_السیاب
🔹ترجمه ی #تیرداد_آتشکار
آه جیکور جیکور
این بامدادن همچون پیش از غروب چییست ؟
که چونان بال خسته ای روشنایی ی نور را پس می زند
این کلبه های پیر و افسرده چیست؟
که سایه شیون اش را درآن ها حبس می کند
کجایند؟ کجایند؟ دختر انی که در میان نخل ها زمزمه کنند
عشق راهمچون درخشش ستارگان نا آشنا
جیکور کجاست؟
جیکور دیوان شعر من است
زمانی میان سنگ نوشته های جسد و قبر من.
🔷جیکور نام روستایی است در جنوب شرقی بصره و محل تولد بَدَر شاکر السیاب است.
▪️▫️▪️
آه! جیکور ؟ جیکور
ما للضحی کالاصیل؟
یسحب النور مثل الجناح الکلیل
ما لأکواخک المقفرات الکئیبة
یحبس الظل فیها نحیبه
أین أین الصبایا یوسوسن بین النخیل
عن هوی کالتماع النجوم الغریبة
أین جیکور
جیکور دیوان شعري
موعدٌ بین الواح نعشی و قبری
http://www.uupload.ir/files/zwde_b.sh.s.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2389
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_عرب
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸یک گزارش فوری
🔹 داستانی از #مونا_عسگریانی
الو، من یکی رو کشتم! بله، بله، حتما تموم کرده. نمی دونم کِی و چه وقت! ولی الان مُرده. یک لحظه اجازه بدین؛ توضیح میدم خدمت تون آقا! زنگ زدم که ازتون کمک بخوام. باید پنجره رو باز کنم.آه، بزارین نفس تازه کنم. جسدش؟! اینجا نیست؛ غیب شده. نه، نه، من اونو جایی نبردم؛ فقط کشتمش. همدست؟! نه، ندارم. گمان نمی کنم زنده باشه؛ خودش گفته که مُرده! این چه طرز صحبته؟! یعنی چی که من چیزی مصرف کردم! البته که پاک پاکم. آها، بله، منم اینو می دونم؛ معلومه که مُرده حرف نمی زنه!
عذرخواهی می کنم؛ صِدام گرفته؛ از بس داد زدم. نامفهومه حرفام؟! خب، بله، می تونم ادامه بدم. هوممم، یعنی چی که چرا؟! آخخخ، ببخشید من خیلی فراموش کارم. از بس زدم روی پیشانی لعنتی ام، سرخ شده ولی باور بفرمایید چیزی یادم نمیاد. اصلا ول کن، آقا! من از این خاله زنک بازی ها خوشم نمیاد. مهم اینه که الان مُرده. چراش به چه درد می خوره؟! باید دنبال یه مُرده باشیم. همین.
خیلی خسته ام! اجازه بدین یک لیوان آب بخورم؛ برمی گردم. گوشی رو نگه دارین. مطمین باش قطع نمی کنم. ای بابا، مثل اینکه خودم بهت زنگ زدم! خوب، شما هم پیله کردی ها! میگم که گشتم؛ خوبم گشتم؛ تمام این خونه ویلایی رو مو به مو دنبال این زن گشتم ولی چیزی گیرم نیومد. الان؟! هیچی؟! دست از پا درازتر نشستم روی مبل و نیم ساعت تلویزیون تماشا کردم که آروم شم اما نشد؛ الانم که دارم با شما صحبت می کنم ...
http://www.uupload.ir/files/azr3_m.a.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2390
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸یک گزارش فوری
🔹 داستانی از #مونا_عسگریانی
الو، من یکی رو کشتم! بله، بله، حتما تموم کرده. نمی دونم کِی و چه وقت! ولی الان مُرده. یک لحظه اجازه بدین؛ توضیح میدم خدمت تون آقا! زنگ زدم که ازتون کمک بخوام. باید پنجره رو باز کنم.آه، بزارین نفس تازه کنم. جسدش؟! اینجا نیست؛ غیب شده. نه، نه، من اونو جایی نبردم؛ فقط کشتمش. همدست؟! نه، ندارم. گمان نمی کنم زنده باشه؛ خودش گفته که مُرده! این چه طرز صحبته؟! یعنی چی که من چیزی مصرف کردم! البته که پاک پاکم. آها، بله، منم اینو می دونم؛ معلومه که مُرده حرف نمی زنه!
عذرخواهی می کنم؛ صِدام گرفته؛ از بس داد زدم. نامفهومه حرفام؟! خب، بله، می تونم ادامه بدم. هوممم، یعنی چی که چرا؟! آخخخ، ببخشید من خیلی فراموش کارم. از بس زدم روی پیشانی لعنتی ام، سرخ شده ولی باور بفرمایید چیزی یادم نمیاد. اصلا ول کن، آقا! من از این خاله زنک بازی ها خوشم نمیاد. مهم اینه که الان مُرده. چراش به چه درد می خوره؟! باید دنبال یه مُرده باشیم. همین.
خیلی خسته ام! اجازه بدین یک لیوان آب بخورم؛ برمی گردم. گوشی رو نگه دارین. مطمین باش قطع نمی کنم. ای بابا، مثل اینکه خودم بهت زنگ زدم! خوب، شما هم پیله کردی ها! میگم که گشتم؛ خوبم گشتم؛ تمام این خونه ویلایی رو مو به مو دنبال این زن گشتم ولی چیزی گیرم نیومد. الان؟! هیچی؟! دست از پا درازتر نشستم روی مبل و نیم ساعت تلویزیون تماشا کردم که آروم شم اما نشد؛ الانم که دارم با شما صحبت می کنم ...
http://www.uupload.ir/files/azr3_m.a.jpg
🔴لطفاً ادامه ی داستان را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2390
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #داستان
زیر نظر احمد درخشان
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸برسد به مورچهها در قبر فروه فاموری
🔹 شعری از #علی_اسداللهی
گفته بودم جدّی نگیر
گفته بودم گاهی دست کن در آن جیب سوراخ وُ
در آستر بارانی دنبال چیزی بگرد
زیر فرش دنبال چیزی بگرد
زیر پلک
وقتی که مژه رفته است در آن
زیر عنبیه
اگر بُریده شده باشد با لبهی کاغذ
اما نگران نباش
چاقو که نیست!
نمیرسد به سلولهای نرم مغز
کاغذ است
خیس بخورد دیگر نمیبُرد
نگران نباش عزیزم
نگران نباش
چیزی پیدا میشود
چیزی پیش از رسیدنِ کارد به جناغ برّهها
پیش از دو تودهی بدخیم روی تختهی جراحی
پیش از نشت خونابه
از کیسهی فریزر بر میزِ آشپزخانه:
«این 700 گرم از من بود. تا بعد!»
و رفتی به خیابان و خندیدی
با بخیهها
با لبهی سرخ کاغذ
با پلکی که باید هر صبح دست کنی در آن
و رسوبِ روز قبل را بتراشی با ناخن
من اما از خون، از دوریِ پوست از ماهیچه میترسم
باید گیاهخوار بشوم
بروم باغِ عدن چیدنِ تمشک
لم بدهم میان میوههای اُرگانیک
بنوشم از اباریق زرّین آنقدْر
که رودخانههای شراب جنازهام را به خانه ببرند
ببرند رها کنند پشتِ دریچهی فاضلاب
که این است عاقبت مکذّبین
که وقتی مازادت را میریختند در چرخگوشت
باید لبخند میزدیم
بیکه از دهانمان
بیکه از شیارهای صورتمان
گوشههای پارچهای بزند بیرون که باید از فردا بچپانی در لباس زیر
نیمی از دستهام دستهایت را گرفته بود
نیم دیگر داشت بو میگرفت در آشپزخانه
در گرما
و مگسها مرواریدهای ریزشان را
در زخمهایم میریختند و میگریستند
گویی از دستگاهِ بُرش کالباس
از ورق ورق شدنِ برجستگیها آمدهاند
نیمی از چشمهام در حدقه نمیگنجید
نیم دیگر برگشته بود به داخل و در ذهن متلاشیام میچرخید:
نگران نباش عزیزم
نگران نباش
ما خُلدِ جاودان را خواهیم یافت
و جای اندام یکدیگر، انار و عسل خواهیم خورد
بیا و تنت را به ماء مَعین بشوی
بخند و بر زخمهات برگ انجیر بگذار
http://www.uupload.ir/files/giaw_a.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2391
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸برسد به مورچهها در قبر فروه فاموری
🔹 شعری از #علی_اسداللهی
گفته بودم جدّی نگیر
گفته بودم گاهی دست کن در آن جیب سوراخ وُ
در آستر بارانی دنبال چیزی بگرد
زیر فرش دنبال چیزی بگرد
زیر پلک
وقتی که مژه رفته است در آن
زیر عنبیه
اگر بُریده شده باشد با لبهی کاغذ
اما نگران نباش
چاقو که نیست!
نمیرسد به سلولهای نرم مغز
کاغذ است
خیس بخورد دیگر نمیبُرد
نگران نباش عزیزم
نگران نباش
چیزی پیدا میشود
چیزی پیش از رسیدنِ کارد به جناغ برّهها
پیش از دو تودهی بدخیم روی تختهی جراحی
پیش از نشت خونابه
از کیسهی فریزر بر میزِ آشپزخانه:
«این 700 گرم از من بود. تا بعد!»
و رفتی به خیابان و خندیدی
با بخیهها
با لبهی سرخ کاغذ
با پلکی که باید هر صبح دست کنی در آن
و رسوبِ روز قبل را بتراشی با ناخن
من اما از خون، از دوریِ پوست از ماهیچه میترسم
باید گیاهخوار بشوم
بروم باغِ عدن چیدنِ تمشک
لم بدهم میان میوههای اُرگانیک
بنوشم از اباریق زرّین آنقدْر
که رودخانههای شراب جنازهام را به خانه ببرند
ببرند رها کنند پشتِ دریچهی فاضلاب
که این است عاقبت مکذّبین
که وقتی مازادت را میریختند در چرخگوشت
باید لبخند میزدیم
بیکه از دهانمان
بیکه از شیارهای صورتمان
گوشههای پارچهای بزند بیرون که باید از فردا بچپانی در لباس زیر
نیمی از دستهام دستهایت را گرفته بود
نیم دیگر داشت بو میگرفت در آشپزخانه
در گرما
و مگسها مرواریدهای ریزشان را
در زخمهایم میریختند و میگریستند
گویی از دستگاهِ بُرش کالباس
از ورق ورق شدنِ برجستگیها آمدهاند
نیمی از چشمهام در حدقه نمیگنجید
نیم دیگر برگشته بود به داخل و در ذهن متلاشیام میچرخید:
نگران نباش عزیزم
نگران نباش
ما خُلدِ جاودان را خواهیم یافت
و جای اندام یکدیگر، انار و عسل خواهیم خورد
بیا و تنت را به ماء مَعین بشوی
بخند و بر زخمهات برگ انجیر بگذار
http://www.uupload.ir/files/giaw_a.a.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2391
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #شعر_امروز_ایران
زیر نظر محمد آشور
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸نگاهی به دو مجموعه ردپا و سایه ها از #آوا_رضایی
🔹 #امین_فقیری
دو مجموعه ی شعر هر یک با حال و هوایی خاص ،اولی شعرها معنا پذیرو دست یافتنی و دومی در فضایی گریزان و پست مدرن یا بقولی انتزاعی که بیشتریادآور مدرنیسم حاد در نقاشی است .در رد پای معکوس اندیشه ها راحت و دلپذیرند و مفاهیم روایت وار در هم تنیده شده است
صدايِ پايي مي شنوم
انگار كسي مرا مي پايد.
بر مي گردم
هيچ نيست
از ردِ پاي معكوس دور مي شوم .
در این شعر که نام کتاب از آن به امانت گرفته شده چند واژه کلیدی فضای ملموسی برای خواننده ایجاد می کند قاعدتاً پشت این فضا باید منطق هم غنوده باشد.صدای پا = نشانه از حرکت است برای اینکه این صدا باز می گردد به پاهایی که راه می روند ...
http://www.uupload.ir/files/qk67_a.f.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2392
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸نگاهی به دو مجموعه ردپا و سایه ها از #آوا_رضایی
🔹 #امین_فقیری
دو مجموعه ی شعر هر یک با حال و هوایی خاص ،اولی شعرها معنا پذیرو دست یافتنی و دومی در فضایی گریزان و پست مدرن یا بقولی انتزاعی که بیشتریادآور مدرنیسم حاد در نقاشی است .در رد پای معکوس اندیشه ها راحت و دلپذیرند و مفاهیم روایت وار در هم تنیده شده است
صدايِ پايي مي شنوم
انگار كسي مرا مي پايد.
بر مي گردم
هيچ نيست
از ردِ پاي معكوس دور مي شوم .
در این شعر که نام کتاب از آن به امانت گرفته شده چند واژه کلیدی فضای ملموسی برای خواننده ایجاد می کند قاعدتاً پشت این فضا باید منطق هم غنوده باشد.صدای پا = نشانه از حرکت است برای اینکه این صدا باز می گردد به پاهایی که راه می روند ...
http://www.uupload.ir/files/qk67_a.f.jpg
🔴لطفاً ادامه ی متن را در سایت بخوانید :
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2392
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #اندیشه_و_نقد
زیر نظر سید حمید شریف نیا
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔹 شعری از #طاهره_خنیا
یا به چشم و دست و یاد .. و چشم و دست و یاد ، پَر ! شبیه ِ زخم کهنه ای برهنه زیر ِ پالتو !
نریز خنده خنده .. خیره .. خسته .. خرد .. جمع کن ! شکسته هات را بچسب ، چسب ِ زخم ِ نو به نو !
نترس از شب ِ دراز و چشم ِ باز و تخت ِ طاق باز و وزن ِ گله ی گراز روی سینه ات !
که زنده ای ! تپنده ای ! اگرچه لای چرخ دنده ای و خرد می شوی و خاک و خون .. بلندشو !
به راه های بد قدم ، جنازه های محترم ، به سایه های روی هم که رو به رو ، امان نده !
نمانده فرصتی به زادنت .. به سیب دادنت .. عقب نیفتی از زمان که از تو می زند جلو ..
تو جای هیچکس نبوده ای و رو به پس نبوده ای و در گزینه های گوه ، مگس نبوده ای !
بریز دور یاد را و فصل ِ انجماد را و زخم ِ بی ضماد را .. برو .. برو .. فقط برو !
تمام قد رسیده ای عصب به درد و خط ِ اخم و زخم ِ دست و چسب ِ زخم و کار .. کار .. کار .. کار ..
که سرپرست ِ خانوار ی و که در فشار ی و که بیمه هم نداری و چقدر زن که مثل ِ تو !
نه همسرت .. نه عطر ِ یک زن ِ غریبه توو به توو ی بسترت .. نه بیش ازین مجال سوزی ِ پرت ..
برید پا .. شکست پل .. تمام شد .. خراب شد .. خراب ِ آن خرابه ای که مانده پشت ِ سر نشو !
نه قلب ِ سرتق ت ، نه جفت ِسابق ت ، نه عاشق ت ، نه فاسق ت ، نه هر غمی که نقب زد به هق هق ت ..
نگو که چند درصداست خون ِ دل که خورده ای .. سلامتی ِ مستی ات که می خورد تلو تلو !
فراتر از چقدر هااا کشیده ای .. دویده ای .. رسیده ای به ناکجا ی هرکجا ی بی کجا ..
چقدر مانده از تنت ؟ به انهدام ِ بودنت ؟ نفس نگیرد اسبی ات ! طاطا ! بدو .. طاطا ! بدو .
http://www.uupload.ir/files/cgz8_t.kh.jpeg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2393
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر شهرام میرزایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔹 شعری از #طاهره_خنیا
یا به چشم و دست و یاد .. و چشم و دست و یاد ، پَر ! شبیه ِ زخم کهنه ای برهنه زیر ِ پالتو !
نریز خنده خنده .. خیره .. خسته .. خرد .. جمع کن ! شکسته هات را بچسب ، چسب ِ زخم ِ نو به نو !
نترس از شب ِ دراز و چشم ِ باز و تخت ِ طاق باز و وزن ِ گله ی گراز روی سینه ات !
که زنده ای ! تپنده ای ! اگرچه لای چرخ دنده ای و خرد می شوی و خاک و خون .. بلندشو !
به راه های بد قدم ، جنازه های محترم ، به سایه های روی هم که رو به رو ، امان نده !
نمانده فرصتی به زادنت .. به سیب دادنت .. عقب نیفتی از زمان که از تو می زند جلو ..
تو جای هیچکس نبوده ای و رو به پس نبوده ای و در گزینه های گوه ، مگس نبوده ای !
بریز دور یاد را و فصل ِ انجماد را و زخم ِ بی ضماد را .. برو .. برو .. فقط برو !
تمام قد رسیده ای عصب به درد و خط ِ اخم و زخم ِ دست و چسب ِ زخم و کار .. کار .. کار .. کار ..
که سرپرست ِ خانوار ی و که در فشار ی و که بیمه هم نداری و چقدر زن که مثل ِ تو !
نه همسرت .. نه عطر ِ یک زن ِ غریبه توو به توو ی بسترت .. نه بیش ازین مجال سوزی ِ پرت ..
برید پا .. شکست پل .. تمام شد .. خراب شد .. خراب ِ آن خرابه ای که مانده پشت ِ سر نشو !
نه قلب ِ سرتق ت ، نه جفت ِسابق ت ، نه عاشق ت ، نه فاسق ت ، نه هر غمی که نقب زد به هق هق ت ..
نگو که چند درصداست خون ِ دل که خورده ای .. سلامتی ِ مستی ات که می خورد تلو تلو !
فراتر از چقدر هااا کشیده ای .. دویده ای .. رسیده ای به ناکجا ی هرکجا ی بی کجا ..
چقدر مانده از تنت ؟ به انهدام ِ بودنت ؟ نفس نگیرد اسبی ات ! طاطا ! بدو .. طاطا ! بدو .
http://www.uupload.ir/files/cgz8_t.kh.jpeg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2393
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #غزل_معاصر_ایران
زیر نظر شهرام میرزایی
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews 👈 ڪلیڪ
🔸من در اعتراضات توالتهای عمومی بزرگ شدم
▫️شعری از #ارسلان_چلبی
🔹ترجمه ی #فرهاد_لطفی
در توالت
کسی را شناختم و عشق از منظر او مرزی شناختە شدە دارد!
احساس کردم تنهاست،
گوشەایست بیکس.
تلخ اندر تلخ و پیچیدە آدرس هایش
نامههای من ادامە دارد
و در خواب هایم هجوم میآورد عشوە هوسبازش!
رخت و خواب او در زمستان شکوفە می زند
جای پای شاعری را پاک می کند و سیاهی کارخانەها را می نوشد
حساس بودم و رفقا میگفتند:
"من حرامزادە نیستم"
چە غمی در دلم انباشتە شد!
فکر می کردم بعد از ساعت کاری
رفتن بە کارخانەای دیگر مشکل را حل نمی کند
مطمئنا بە من گوشزد می کنند:
"کە من حرام زادە نیستم"
بهتر این بود کە فکرم را محاصرە کنم و زندگی مشترک را بە قتل برسانم
جانیها درک می کنند، دلهایشان می سوزد و کارگرها را دوست دارند!
مطمئنم من را بیکار نمی کنند،
این فکر را در مغزم بە قتل می رسانم و فکر نمی کنم کە قاتل هستم
یک بار اتفاق افتادە و شاید معمولی باشد
ولی نە...! من دو دفعە قاتل شناختە می شوم!
مهم نیست و جوراب هایم از گورستان دور هستند
در خیابان بە زمستان تلفن خواهم کرد
کە سرما را دار بزند
کە هیچ حرفی بر قامت او سوار نشود!
من در توالت احساس کردم کە عاشق شدم
آن هنگام کە در ساعت کاری دزدکی نفسی تازە می کردم
یک دقیقە تا بیست دقیقە عشق را بو میکشیدم
و بر روی محبت آب میریختم!
میعادگاهیست متعفن
تا بینهایت او را دوست دارم
و شاید او کسی دیگر را دوست داشتە باشد،
آە، داد و فغان...! چە حقیقت حرامزادەای
اگر حقیقت داشتە باشد
شاید هم اینطور نباشد و من حسود باشم!
اگر حقیقت داشتە باشد هیچ مهم نیست
همە ما مثل هم هستیم
کارخانەها بە کسی کمک نمی کنند
همە ما تنها هستیم و توالتی هوسباز!
پس من نمیترسم
بیشتر با زمستان جفت و جور می شوم
و همچنین ساعت کاری بیشتر!
عشق از منظر او مرزی شناختە شدە دارد
و همیشە آباد!
من کارگری افسردە هستم بە وقت دریلهای خستە
انسانی حرامزادە نیستم بە وقت جانیان
من عاشق شدم
و سهم من میعادگاهیست متعفن بە وقت زمستان!
من تک و تنها هستم
هیچ کس بە من نزدیک نمیشود
و هیچ کس ایمان نمیآورد
کە من در اعتراضات توالتهای عمومی بزرگ شدم!
http://www.uupload.ir/files/km8e_e.c.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2394
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈
🔸من در اعتراضات توالتهای عمومی بزرگ شدم
▫️شعری از #ارسلان_چلبی
🔹ترجمه ی #فرهاد_لطفی
در توالت
کسی را شناختم و عشق از منظر او مرزی شناختە شدە دارد!
احساس کردم تنهاست،
گوشەایست بیکس.
تلخ اندر تلخ و پیچیدە آدرس هایش
نامههای من ادامە دارد
و در خواب هایم هجوم میآورد عشوە هوسبازش!
رخت و خواب او در زمستان شکوفە می زند
جای پای شاعری را پاک می کند و سیاهی کارخانەها را می نوشد
حساس بودم و رفقا میگفتند:
"من حرامزادە نیستم"
چە غمی در دلم انباشتە شد!
فکر می کردم بعد از ساعت کاری
رفتن بە کارخانەای دیگر مشکل را حل نمی کند
مطمئنا بە من گوشزد می کنند:
"کە من حرام زادە نیستم"
بهتر این بود کە فکرم را محاصرە کنم و زندگی مشترک را بە قتل برسانم
جانیها درک می کنند، دلهایشان می سوزد و کارگرها را دوست دارند!
مطمئنم من را بیکار نمی کنند،
این فکر را در مغزم بە قتل می رسانم و فکر نمی کنم کە قاتل هستم
یک بار اتفاق افتادە و شاید معمولی باشد
ولی نە...! من دو دفعە قاتل شناختە می شوم!
مهم نیست و جوراب هایم از گورستان دور هستند
در خیابان بە زمستان تلفن خواهم کرد
کە سرما را دار بزند
کە هیچ حرفی بر قامت او سوار نشود!
من در توالت احساس کردم کە عاشق شدم
آن هنگام کە در ساعت کاری دزدکی نفسی تازە می کردم
یک دقیقە تا بیست دقیقە عشق را بو میکشیدم
و بر روی محبت آب میریختم!
میعادگاهیست متعفن
تا بینهایت او را دوست دارم
و شاید او کسی دیگر را دوست داشتە باشد،
آە، داد و فغان...! چە حقیقت حرامزادەای
اگر حقیقت داشتە باشد
شاید هم اینطور نباشد و من حسود باشم!
اگر حقیقت داشتە باشد هیچ مهم نیست
همە ما مثل هم هستیم
کارخانەها بە کسی کمک نمی کنند
همە ما تنها هستیم و توالتی هوسباز!
پس من نمیترسم
بیشتر با زمستان جفت و جور می شوم
و همچنین ساعت کاری بیشتر!
عشق از منظر او مرزی شناختە شدە دارد
و همیشە آباد!
من کارگری افسردە هستم بە وقت دریلهای خستە
انسانی حرامزادە نیستم بە وقت جانیان
من عاشق شدم
و سهم من میعادگاهیست متعفن بە وقت زمستان!
من تک و تنها هستم
هیچ کس بە من نزدیک نمیشود
و هیچ کس ایمان نمیآورد
کە من در اعتراضات توالتهای عمومی بزرگ شدم!
http://www.uupload.ir/files/km8e_e.c.jpg
☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://www.piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=2394
🔺 در صورت تمایل با مراجعه به لینک سایت می توانید نظر بدهید 👆👆👆
◾️بخش : #ادبیات_کردستان
زیر نظر بابک صحرانورد
🔘با کانال تلگرام " مجله ادبی پیاده رو" ، معتبرترین و با سابقه ترین سایت ادبی پارسی زبان همراه باشید : 👇👇👇👇👇
https://t.me/joinchat/AAAAADu3hrwB_GHUktWJFw
🆔 @piaderonews👈
🆔 @piaderonews👈