✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.27K subscribers
1.08K photos
44 videos
8 files
1.67K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
همیشگی در چند کلمه
(خوانش شعری از علیرضا حسینی)
سامان اصفهانی

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1673


☑️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر
@piaderonews
@piaderonews

"واریاسیون برای زُلف های دن کیشوت "
#شعر_خوب از #محمود_شجاعی

شب بی گناه
خسته می ماند
در حوالی ی ماه ...
به کلامی که مرا می خوانی
چه سپر کنم
تا لاله ی سیاه
تنها بر سینه ی من باشد ؟
به کلامی که مرا می خوانی
می پذیرم
می پذیرم که میان دو سنگ بنشینم
و با ساقه ی باریک زنبقی
نفس بکشم

در شبِ خسته
از بی گناهی
نگاه کن
زه کمانه ی ماه
چه تماشایی ست

بازوان بلند
قد می افرازد
در نفسهای خوشبوی
سپید

آن که اخترانی
به نام ما
بر فضای شبق نشانه خواهد رفت
آمده ست
آمده ست
با بازوان بلند
در شبِ خسته از بی گناهی
زه کمانه ی ماه چه تماشایی ست


چیزی ست که در زبان تو
می چرخد
-شمشمیر فاخری –
می چرخد و گذشته را
از ریشه ی دندان ها پس می گیرد
بگذار به تماشا بنشینم – به تماشا ...
نه کلامی و نه اشکی
نه خنده ای

بگذار تنها میان دو سنگ بنشینم و
آنک ،
رده ی باکرگان زرد
در کفی نطفه های باریک و
در کفی دانه های زمرد
میان دو سنگ
می پذیرم
می پذیرم بنشینم و لال شوم

با دست ها و با چشم های گلبرگی
پرواز رها می شود از مچ ها
پرواز سبک
که شانه های مذاب می خواهد ...
به کلامی که مرا خوانده اند
و مرا کبود کرده اند
ضرب نفس های شب را
تکرار می کنم

شبِ شکسته
از بی گناهی
دایره وار می پیچد
می پیچد و باز می پیچد –
با تبسمی طولانی
پرواز سبک
از حلقه های فتح می گذرد
و لرزش ساقه ی زنبق
به شمار نفس های شب می رسد

http://s1.upzone.ir/102264/M.SH.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1674
برگرفته از مجموعه "شعر دیگر" / کتاب دوم / سال 1349 / شش شعر زنده یاد محمود شجاعی در این گزیده منتشر شده است .
◾️ بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی
@piaderonews
@piaderonews

دو شعر از #اعظم_خندان

1


مرد کردی و عشق تصویریست بین دیوار و جوخه اعدام

لب مرزی که نابرابر بود بوسه تیر روی بازوها

شهر تا ده گرسنگی سرخ است روی پالان قاطری لنگان

بغض تا گریه استرس دارد زن این قصه پای کندوها

مرد این شعر هم کمانگیر است، مثل آرش و قصه البرز

عاشق سرزمین غمگینیست توی زندان سرد زالوها

خانه تا خانه سر به عصیانند، دف و سورنا و نغمه تنبور

عشق در این میانه خود را سوخت بی خبر فارغ از هیاهوها

مرد در رزم مین دوپایش را، در نبردی که فقر جانش را

معترض تن به تیغ آتش داد دختر سرو قد شاهوها

راوی قصه، زندگي سخت است، مادری، همسری، فقط درد است

بچه ها کفشهایشان پاره است، شعله بالا گرفت ماموها


خانه در چنگ شعله، در رقص است، بچه ها مثل بید می لرزند

کاری از دستتان نمی آید! نغمه جانفزای یاهوها


2


دو چشم معترض و لهجه ای شمالی داشت

دلی به وسعت یک کشتزار شالی داشت

هنوز نسبت موهای پرکلاغی او

به بحث جاذبه غوغا و قیل و قالی داشت

لبان مرتد و بی دین و مست و لاییکش

به وقت بوسه به لب بسمه ای تعالی داشت

نبود دختر حوا ولی به یک بوسه

دلم شد آدم او گرچه سیب کالی داشت

اگرچه گفت برایم که عشق بازی نیست

به دل نشان زنی تخس و لاابالی داشت



http://s1.upzone.ir/102504/A.KH.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1675

◾️بخش : غزل معاصر ایران
زیر نظر مریم جعفری آذرمانی

@piaderonews
@piaderonews

یک دوچرخه ساختم با بته‌جقه‌های چرب
به: سمیرا یحیایی

شعری از #سهند_آدم_عارف


یک دوچرخه ساختم تراز ِ تراز
[حتا تر از تر از تراز]
یک دور هم زدم
یک قلاب ِ ماهیت‌گیری ساختم
تراز عمیق تراز
وتر تر ازاطراف
یک شیب ِملایم ِ برقی ساختم
پشم ریزون
برقی در باد خشکید و روی ملایم پیچید
ماهوت ملایم ریخت
روی ملایم پاشید
یک دوچرخه ــ یک قلاب ــ یک شیب
ساختم که
ساعتی
یک دوچرخه ــ یک قلاب ــ یک شیب ِ یک نسخه بالاتر از خودش
فتو می‌گیرد کپی می‌سازد
آن پا که افتاد از درخت
از اوج رواج
عشق بود لای چرخ روغنی
یا که عشق بود با چرخ‌دنده‌های چرک
یا بته‌جقه‌های چرب که
آهسته لابه‌لای موتوری بی‌ماهوت پاک‌کن
در دور دست‌ها شد یک قصه‌ی تر و تمیز
یک فرغون میله
چروک آهن روی سقف گرد
یک بشقاب پرنده
بارنامه کرده‌ای
[که] عشق لای موتور چرب نشود
(سرو چرب رو دریابید
تابیده رونوشت عشق لای چراغ چرخ نشود
نمیشود
ـــــــــــ امضا: کوچک تو؛ بی‌فانوس دانه‌های روغنی = تعامل روغن و بلور

http://s1.upzone.ir/102526/S.A.A.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1676

◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews

شعرهایی از #علیرضا_ابن_قاسم

1
مسافتی عریض
اسمانی که به پهلوش خفته بود
آبی قطار قطره و
اسرافیل
که از بن شیپور ﻣﻲپیچید

تمام داﻳﺮﻩها جلد
و مرکز کاینات

سیاﺭﻩای همین اطراف
ﻋﻤﻴﻖتر از سیاه کهکشان
کبوتری که دیگر شده بود و
از کنه خویش
بی وقفه ﻣﻲچکید




2
نفس که ﻣﻲﻛﺸﻨﺪ مردگان
پیر ﻣﻲشود زمین
اتشی سپید
که تمام زمستان را دود ﻣﻲکند
نابخشوﺩﻩتر از آغاز
سرانجام ماست
با گلوﻟﻪی اشتباهی در ذهن
از بطن اندیشه که بگذریم
زبان پرچمی هزار رنگ است
که همیشه در قرمزش
اعدام ﻣﻲشویم


http://s1.upzone.ir/102550/A.E.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1677

◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews

چهار شعر از #نیما_صفار_سفلایی


1

درون ِكشور ِپهلو
كنار ِجمجمه‌ي مرگ
چنين مني كه نبودم
پُر از حاشا بود



2


مرگ ِخوبي بود
دست‌آموزمان مي‌شد
با قلب و ريه و روده‌هاش
به مردن شبيه‌تر مي‌شد از من
كه مرده‌اي از پنجره برمي‌دارم
و گوش‌هايش را مي‌گيرد كه نشنود

چون وارد ِگوش كه مي‌شوي
يعني شروع شده‌اي و
باقي ميان ِمردن‌مان
به همين ادامه‌داري‌هاست

به چركمردگي‌ي اين رخت قسم و
خراساني كه نگاه
و از بيخ اشتباه است



3


همه چيز
در كسري از ثانيه
همان همه چيز است
مي‌دانم انتظار چيز ديگري داشتي



4


من به شدّت از لفظ پنبه بدم مي‌آيد
او به شدّت از لفظ پنبه بدش مي‌آيد
تو به شدّت از لفظ پنبه بدت مي‌آيد
او مي‌آيد
ميان ِآنها و ما كه قابل تشخيص از هم نيستيم
با يك شدّت ِعادّي شده بين ِلب‌هاي همه‌مان يك‌جا
بذار دقيقاً ببينيم چه مي‌گوييم
چيزي نيست چيزي نيست چيزي نيست
پس بذار با همان دقت بشنويم چه مي‌گوييم
چيزي هست چيزي هست چيزي هست
لفظ ِپنبه دست نمي‌آيد كه در بياري از گوش، سر ببري باهاش، تماشا كني: چه سر ِبريده‌ي تميزي! و يادت نيايد سر كسي‌ست كه مي‌شناسي يا شبيه ِسر كسي‌ست كه مي‌شناسي يا نه
گوش كن! داري مي‌گويي!
سر افتاده به تماشا همين‌طور براي خودش، پنبه سيگارش را روشن مي‌كند مثل حوصله‌هايي كه ندارد ولي گوشش بدهكار نيست
عكس‌هاي ارسالي از سعيدين، مرتضوي و طوسي، خيلي شيك و شاداب، لبخند با لباس عزا مي‌زنند و قسمت ِلبخند ِصحنه راست‌تر به نظر مي‌رسد، من؟
شير از گاوي مي‌خورم كه لكّه‌هايي ايران دارد روي تنش، گاو خوبي‌ست اگر باشي، باش و ببين!
و غير از اين يك بيگانه هستيم ميان ِتني كه به چشم مي‌شناسيم
گوش كن به قول فروغ! صداي خزش ِغربت را مي‌شنوي؟ وزش ِظلمت بود؟ نزدي پس، زنگ!
گوش كن حواس‌مان آنقدر پرت از هم شده كه كنار باشيم؟ شيراز بهانه بود براي مردن ِابراهيم گلستان در نودوپنج سالگي، خوبي تو؟ من؟
ياد ِبرخي نفرات نشسته باشد ميان ِمحوطه‌ي دوشنبه‌اي، نارنج‌ها رسيده باشد، تعمير ِپره‌هاي چرخ ِدوچرخه كند سر بخورد دلوزوار اين تو، تيك تاك، باز شود در
در نور شديد ببينيم خبري‌مان نيست از لانگ تايم اگو
اين بمانيم امّا نرويم از رو
و نگو مي‌دانستي!



http://s1.upzone.ir/102556/N.S.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1678

◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews

"رستم نامه"
شعری از #حبیب_موسوی_بی_بالانی

پهلوي پنج‌شنبه را رستم دريده است/ پهلوي چشم جمعه غروب را هم رستم دريده است/ رستم هميشه پهلو را هم دريده است/ غم را هم/ رسيدن مرهم را هم/ رمل‌هاي مؤنث در دهن ابر/ مثل بخار نفس اسب سيدها در زمهرير/ حتا شبان دلتنگي/ شب‌هاي آبياري‌ي گل‌هاي قالي از روزهاي تو بودي/ بوي چاي ديشب/ بوي خيس خوردن لباس خواب/ اشاره كه مي‌كند غريزه‌ي ديوارها/ حتا فرو ريختن پرچم را هم رستم دريده است/ پيغمبري كه گفت: دير برس دكتر!/ پيغمبري كه روي سيم‌هاي تلگراف تخم گذاشته بود/ پيغمبري كه معجزه‌اش را يك مرد كودن با چشم‌هاي زرد عوض كرد/ پيغمبري كه پاشيد از هم را هم رستم دريده است/ رستم كه مي‌درد /:دندان اُژدها و دندان اسب حسودي مي‌كنند/ رستم كه مي‌درد /:فُك‌هاي قطبي‌ي جنوب در بهت كوسه‌هاي فقير هورا مي‌كشند/ زندگي كردن يك اشعه‌ي خيس/ زندگي كردن يك حباب سحرخيز/ رستم كه مي‌درد /:زندگي كردن - فرار كردن/ چه قدر طبيعي‌ست/
طبيعي‌ست جانماز سبز - رستم كه مي‌درد - يك قطعه از حواس جهت باشد/ يا ماهي روي شيارهاي تُنگ - دنبال ساعت ديواري - دنبال باغ/ دم غروب - در كوچه‌هاي آب/ يا ماهي/ رستم كه مي‌درد/ سطرهاي روزنامه را قدم بزند/ سطرهاي قدم را هم رستم دريده است/ انعكاس «صورت تو مثل پنجه‌ي آفتاب»/ اين تو اگر رستم نباشد/ گاو مش حسن/ طوطي‌ي داش آكَل/ غلام همّت آن نازنين خوش‌خو باشد/ اگر رستم نباشد/ صورت تو مثل پنجه‌ي آفتاب/ اين تو حتما تمايل دارد اكثراً باشد/ كثرتي نام‌گذاري/ اين تو/ سر تمام آن‌هايي را كه رستم دريده است روي زانويش مي‌گذارد/ برايشان لالايي‌هايي به فراخور عميق شدن ِرستم دريده است مي‌خواند/ امّا اين تو/ براي تو/ لالا – لايي/ مهره بر دست داري/ لالا – لايي/ دكتر دير رسيد/ اين گياه وگرنه/ صورت تو مثل پنجه‌ي آفتاب را/ اين گياه وگرنه/ توصيف مهره‌اي كه روي بازويت بود/ قورت نمي‌داد/لالا – لايي/ لعنتي نمير/ رستم دريده است/ چرا بوي چشم تو كم كم؟ چرا فواره‌ي رنگ آخرين دقايق غروب از دهان تو كم كم؟/ لعنتي/ چرا شراب بيرون دهان تو ﺟﻮبار است؟/ امّا بهشت نيست؟/ كوه مذاب روان/ لعنتي/ ماگما در دهان تو چه كار مي‌كند؟/ رستم دريده است/ تو مي‌ميري؟/ لالا – لايي/ خواب نشسته در مصاديق عنفوان جواني/ مقدار پادشاهي‌ي ردّي كه مانده است/ حتا دهان ببند/ جلد شناس‌نامه را/ تو قبل از شناس‌نامه‌ات پوست ريختي/ حتا پوست ريختنت در علف‌زار/ لالا – لايي/ كامل‌ترين تن/ بالاي دست‌هاي قير و سنگ‌ريزه/ گياه كامل معظم را هم رستم دريده است/ لعنتي نمير/ دكتر دير رسيد/ پس چرا وقتي سيب دير رسيد نمرد؟/ چرا فقط از درخت پايين آمدي؟/ كه عادت كند درخت: وقتي چيزي دير مي‌رسد فقط از درخت پايين مي‌آيي/ لالا – لايي/ قواي رستم تحليل رفته است/ بابايي/ بوس بده/ صورت تو مثل پنجه‌ي آفتاب/ گاهي كه لابه‌لاي كتاب‌ها دنبال اسم هوا گرديده مي‌شود/ گاهي كه .../ هي/ بابايي/ بوس بده/ لالا – لايي/ قلب هي/ جهت گرفتن آن طرف رودخانه/ از سُم ِاسب بوي شكايت مي‌آيد/ هي/ رستم دريده است/ جا پاي اسب كه نگذارد/ لالا – لايي/ لعنتي/ قرار بود سمنگان بروي"



http://s1.upzone.ir/102564/H.M.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1679

◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews

شعری از #خسرو_بنایی

نمی شود همیشه شهریور باشد
و من نسبت ام را با اواخر آذر
در یک چشم درشت مضطرب کنم
دیروز
رفتی
هیولایی که در پیش بینی من بود
به پسری دوازده ساله بدل شد
می گفت:
بالای پلک ام جنگلی هرصبح می روید
و پایین پلک ام جلگه ای ست که به دریا می رسد
هر بار کسی از میانمان می رود
پلک می زنم وجنگلی را در دریا غرق می کنم
آنوقت حباب هایی بیرون می زند
به اندازه کلبه ماهی گیران
بیرون می آیند همراه با پری های دریایی
شبیه اشباحی که از این جهان رفتند
مثل من
گاهی
رویاهایشان را به کلمات بدل می کردند
و جهانی می ساختند
که شباهت عجیبی
به روایت پلک هایم داشتند .


http://s1.upzone.ir/102565/KH.B.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1680

◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
@piaderonews

دو شعر از #هرمز_علیپور


"با من "


ﺑﺎ ﻣﻦ ﺭﻧﮓﻫﺎﻱ ﻛﻤﻲ ﺑﻪ ﺭاﻩ ﻧﻴﻔﺘﺎﺩﻧﺪ
ﺑﻪ ﻛﻮﭼﻪ و ﺧﻴﺎﺑﺎﻥﻫﺎ و ﺷﻬﺮﻫﺎﻱ ﺑﺰﺭﮒ
ﺗﺎ ﺑﻪ ﻛﻨﺞﻫﺎﻱ ﺗﺎﺭﻳﻚ ﺑﻪ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ

ﻧﻪ ﻣﺜﻞ ﺣﺎﻻ ﻛﻪ اﺯ ﺑﻬﺎﺭ ﺗﺎﺯﻩ
ﻣﻲﮔﺮﻳﺰﺩ ﺭﻭﺣﻢ
ﻣﻦ ﻛﻪ ﺑﻬﺎﺭﻫﺎﻱ ﻛﻤﻲ
ﺑﻪ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻧﻨﻬﺎﺩﻩ

ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭا ﺑﻪ ﺭﻭﺷﻨﻲ ﺩﻳﺪﻩ
ﺑﻪ ﻣﺮﮒ اﮔﺮ ﻛﻪ ﻧﮕﺎﻫﻢ اﻳﻦﻃﻮﺭ اﺳﺖ.



"یاد"


اﻭﻟﻴﻦ ﺳﻂﺮ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪ اﺳﺖ
ﻓﺮاﺭ ﺑﺮﮒﻫﺎﻳﻲ اﺯ ﻗﺎﺏ ﺧﻮﺩ
اﻳﻦﻛﻪ اﺯ ﻳﺎﺩ ﻧﺨﻮاﻫﻲ ﺑﺮﺩ
اﻭﻟﻴﻦ ﺑﺮﻑ ﺭا ﻛﻪ ﺩﻳﺪﻩاﻱ
ﻧﻮاﺩﻩ ﺁﺗﺶ
و ﺁﺏ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭا
ﻛﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺭا ﺗﻌﻂﻴﻞ ﻛﺮﺩ

ﻣﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺩ ﺩﺭﺧﺖ ﺑﺮ ﺭاﻩ ﺑﻮﺩﻡ
اﻭﻟﻴﻦ ﺳﻂﺮ ﺻﺒﺤﺎﻧﻪاﻡ
ﮔﺮﻳﻪ اﺳﺖ.


http://s1.upzone.ir/102571/H.A.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1681

◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
جزوه شعر طرفه
شماره 7 و 8
مهر و آبان 1345
زیر نظر اسماعیل نوری علاء

◾️مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
" هنوز در فکر آن کلاغم ... "
برای اسماعیل خویی
#شعر_خوب از #احمد_شاملو

هنوز
در فکرِ آن کلاغم در دره‌های یوش:

با قیچی سیاهش
بر زردی‌ِ برشته‌ی گندمزار
با خِش‌خِشی مضاعف
از آسمانِ کاغذی مات
قوسی بُرید کج،
و رو به کوهِ نزدیک
با غار غارِ خشکِ گلویش
چیزی گفت
که کوه‌ها
بی‌حوصله
در زِلِّ آفتاب
تا دیرگاهی آن را
با حیرت
در کَلّه‌های سنگی‌شان
تکرار می‌کردند.







گاهی سوآل می‌کنم از خود که
یک کلاغ
با آن حضورِ قاطعِ بی‌تخفیف
وقتی
صلاتِ ظهر
با رنگِ سوگوارِ مُصرّش
بر زردیِ برشته‌ی گندمزاری بال می‌کشد
تا از فرازِ چند سپیدار بگذرد،
با آن خروش و خشم
چه دارد بگوید
با کوه‌های پیر
کاین عابدانِ خسته‌ی خواب‌آلود
در نیمروزِ تابستانی
تا دیرگاهی آن را با هم
تکرار کنند؟

شهریورِ ۱۳۵۴

http://s1.upzone.ir/105220/723116.jpg

منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1682

بخش : #شعر_خوب
به انتخاب میثم ریاحی
@piaderonews
@piaderonews

"برگزیدگان دومین دوره جایزه شعر احمد شاملو معرفی شدند"

هیئت داوران جایزه شعر احمد شاملو «لشکر شکست خورده کلمات» اثر آیدا عمیدی را به‌عنوان برگزیده اول معرفی کرد.
همچنین مجموعه شعر «زمین کره‌ای سیاسی بود» اثر سمیه (شوکا) حسینی و مجموعه شعر «مسافرت از اتاق تا بیرون... و بالعکس» اثر شهریار وقفی‌پور مشترکا به‌عنوان برگزیدگان دوم معرفی شدند.
هیئت داوران مجموعه شعر «اسب را در نیمه دیگرت برمان» اثر عطیه عطارزاده و «هیچ کس مراقب سایه‌ها نیست» اثر الینا نریمان را نیز شایسته تقدیر دانست.
بنا بر اعلام، علیرضا بهنام، خسرو پارسا، رویا تیموریان، هوشنگ چالنگی، فرزان سجودی، عنایت سمیعی، محمد صنعتی، علیرضا عباسی و لیلی گلستان، داوری نهایی دومین دوره جایزه شعر احمد شاملو را برعهده داشتند.
برگزیدگان این جایزه همزمان با زادروز این شاعر (۲۱ آذرماه) در موسسه بهاران معرفی شدند.
در این مراسم، حافظ موسوی - دبیر دومین دوره جایزه شعر احمد شاملو - گفت: ۱۷۱ عنوان کتاب شعر منتشرشده در سال ۹۴ داوری شدند، هرچند تعداد کتاب‌های شعر منتشرشده بیشتر بود.
در بخش دیگر نیز لیلی گلستان، از اعضای هیئت داوران، بیانه‌ داوران را خواند و از این‌که زن‌ها در این رقابت درخشیدند، اظهار خوشحالی کرد.
همچنین آیدا سرکیسیان - همسر احمد شاملو - نیز گفت: خوشحالم که با انجام شدن این فعالیت‌ها، وجدان راحتی دارم. در حالی که شاملو نیست و من همچنان هستم.

@piaderonews
@piaderonews

متن کامل سخنرانی نوبل «باب دیلن»


روز گذشته (شنبه) مراسم اعطای جوایز نوبل، بدون حضور «باب دیلن» برنده نوبل ادبیات ۲۰۱۶ برگزار شد و متن سخنرانی که او آماده کرده بود، در حضور دیگر میهمانان خوانده شد.

«رولینگ استونز» نوشت: وقتی اوایل اکتبر خبر نوبلیست شدن «باب دیلن» اعلام شد، همه درباره این تصمیم آکادمی سوئدی نظری داشتند به جز خود برنده نوبل.

مراسم اعطای جوایز نوبل شنبه (10 دسامبر) در استکهلم برگزار شد، «کارل هندریک هلدین» رئیس بنیاد نوبل سخنرانی کوتاهی برای برندگان و دیگر مهمانان ایراد کرد. پادشاه «کارل گوستاو شانزدهم» به همراه همسر و دخترش پشت سر او با لباس‌های فاخر و آراسته نشسته بودند، فضایی بسیار رسمی در سالن حکمفرمایی می‌کرد.

جای تنها کسی که در این مراسم خالی بود، «باب دیلن» خواننده و ترانه‌سرای آمریکایی بود که با کسب نوبل ادبیات طی دو ماه گذشته، حواشی بسیاری را به پا کرده است.

او با گذشت دو هفته از اعلام نوبلیست شدنش، سرانجام پاسخ تماس‌های مکرر آکادمی نوبل را داد و گفت که؛ کسب این جایزه بزرگ زبان او را بند آورده بود. با این حال «دیلن» اعلام کرد به دلیل تعهدات دیگر، نمی‌تواند در این مراسم حضور پیدا کند و متن سخنرانی او توسط یکی از اعضای آکادمی خوانده شد.


http://cdn.isna.ir/d/2016/10/18/3/57370321.jpg?ts=1476788518226

☑️متن سخنرانی را در این آدرس بخوانید :

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1683

◾️مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
بخش : #بازتاب
@piaderonews
#رضا_براهنی
در هشتاد و یک سالگی
تورنتو
عکس از : اکتای براهنی
@piaderonews
داستانی از
🔴مهناز رضایی

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1684

☑️بخش : داستان
زیر نظر احمد درخشان

◾️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
داستانی از
🔴شهلا شیخی

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1685

☑️بخش : داستان
زیر نظر احمد درخشان

◾️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
داستانی از
🔴مونا عسگریانی

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1686

☑️بخش : داستان
زیر نظر احمد درخشان

◾️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
داستانی از
🔴سمیه کاظمی حسنوند

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1687

☑️بخش : داستان
زیر نظر احمد درخشان

◾️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
داستانی از
🔴اسماعیل زرعی

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1688

☑️بخش : داستان
زیر نظر احمد درخشان

◾️پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
@piaderonews
@piaderonews

شعری از #تیرداد_آتشکار

همین که شب
یکتاﻳﻲی دهان تو
نخاع فاصله را تعبیر ﻣﻲکند
نفس یا برﻳﺪﻩهای صبر
یا مرﺩﻩی من
کفن از کلام تو ﻣﻲگیرد.


http://s1.upzone.ir/106578/T.A.jpg

◾️ منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1689

🔴 بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور

@piaderonews
@piaderonews

شعری از #امین_مرادی

کلماتم گرفته بود و با استخوانم که می‌چکید
دید:به (ناگهان) نمی‌توان اعتماد کرد
مثلِ در
که می‌داند ردِ انگشت روی صفحه
اعتراضی به (پنهان) است
اعتراضی که از سینه‌ام خَس گرفته
آمده است تا این‌جا:
بیا و در پشتِ (است) بتاز
چرا همیشه سبز نیست و
شکار، از کله‌ام به خونی سرخ نمی‌وزد
(مجروح نمی‌داند کیست!)

(ناگهان) می‌آید:
روبه‌رو همیشه در زخم بود
رفیق، با قداره‌ای که می‌خورد
برزخ‌ می‌شد و از تکه‌‌هاش، کم
روی خود، خم:
با کلماتم
با کمتر از این هجای جیغ
با انگشتانِ بریده از نوشته می‌چکم
بر نام‌نامِ این شکستِ از استخوان خوردن
ردی که نمی‌داند از کجا گرفته
و به کجا رسیده است
ردِ چاقو بدونِ دندانه و تشدید
بدونِ مکث
بدنی شکافته از بد خوردن
از دستِ خود جراحت شدن
بدونِ نا
با نفس روی کفِ دست راه رفتن
و از هرچه رنگ
آن شدید را انتخاب کردن
شدیدِ راه شدن
جهیدن روی لخته
به گاه
به نای بریده از مفاصلِ طولانی
رفتن
دویدن از تا بدونِ پا
بریدنِ رگ از مسیر
بدونِ با
اما
اگر
بدونِ پایان
افتادنِ بی‌سر از ماجرا
راه
و در آخر:
کاما


http://s1.upzone.ir/106591/A.M.jpg

◾️ منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران

http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1690

🔴 بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور

@piaderonews