✍️ مجله ادبی پیاده رو
1.27K subscribers
1.08K photos
44 videos
8 files
1.67K links
سردبیر
@bankiman
شعر آزاد
@mohammad_ashour
شعر کلاسیک
@Shahrammirzaii
داستان
@Ahmad_derakhshan
نقد و اندیشه
@Sharifnia1981
ادبیات جهان
@Azitaghahreman
ادبیات ترکیه آذربایجان
@Alirezashabani33
ادبیات فرانسه

ادبیات عرب
@Atash58
کردستان
@BABAKSAHRA
Download Telegram
@piaderonews

شعری از #خسرو_بنایی

نمی شود همیشه شهریور باشد
و من نسبت ام را با اواخر آذر
در یک چشم درشت مضطرب کنم
دیروز
رفتی
هیولایی که در پیش بینی من بود
به پسری دوازده ساله بدل شد
می گفت:
بالای پلک ام جنگلی هرصبح می روید
و پایین پلک ام جلگه ای ست که به دریا می رسد
هر بار کسی از میانمان می رود
پلک می زنم وجنگلی را در دریا غرق می کنم
آنوقت حباب هایی بیرون می زند
به اندازه کلبه ماهی گیران
بیرون می آیند همراه با پری های دریایی
شبیه اشباحی که از این جهان رفتند
مثل من
گاهی
رویاهایشان را به کلمات بدل می کردند
و جهانی می ساختند
که شباهت عجیبی
به روایت پلک هایم داشتند .


http://s1.upzone.ir/102565/KH.B.jpg

☑️منبع : مجله ادبی پیاده رو
پیشرو در ادبیات معاصر ایران
http://piadero.ir/portal/index.php?do=post&id=1680

◾️بخش : شعر امروز ایران
زیر نظر محمد آشور
@piaderonews
#معرفی_کتاب
#رنسانس_میانسالی
#مجموعه_شعر
#خسرو_بنایی
#نشر_واژتاب

🍁 شعری از این مجموعه :

نترسیدم
خانه از آسمان گچی اش تهی شود
ناگهان
دانستی پیش از آنکه عاطفه عصرگاهی مان
در حلقه ای سه نفره
مفقود شدنش را با حدس زلزله ای سرگرم کند
تو بودی
راوی مونث گونه های استخوانی
وسط معرکه
یک بی تفاوتی از من وخاطره مردگان موفق
که دسته جمعی هوار می کشیدند
بر آینده ای
که روی حرف های هر روزه ی ما سپری می شد

نه نمی شود به ارتعاش ترس در هنگام وقوعِ بوسه های اجباری
گفت : جزیره های خصوصی مان در بنادر آپارتمانی فرو می رود
و ندانستن
چقدر خوب و
گمراهی گاهی چقدر منصفانه است
وقتی تو نیستی و
بوسه روی استخوان پوک می شود
و
روز درون چای عصرانه
گس می ماند برای همیشه ...

🆔 @piaderonews 👈
🔹 شعری دیگر از #خسرو_بنایی
📚مجموعه شعر #رنسانس_میانسالی
#نشر_واژتاب


در تو شنیدن هر روز صدای سنگ
عجیب نیست ؟
در تو شنیدن صدای فرو رفته در زغال که وقتی بر می گشت
روز آفتابی را از لبان ات پاک می کرد
من انسان ساده ای بودم و وقت فراغت با خدایم سرگرم می شدم
خدا می گفت : من صدای معدن چین ها را در اوایل اردیبهشت شنیده بودم
صدای آنها را که نمی دانستند رگه های گمشده هیچ نسبتی با شکوفه های آلو ندارند
خدا می گفت !
من منتظر آنها می مانم
معدن دار ها را می گفت
معدن هایی برای آنها می سازم
به وسعت سکوت ام
که هی بگردند و هی بگردند و هی بگردند و هی بگردند و هی
هی هی هی خدای دوست داشتنی بعد از آوار اردیبهشتی من

🆔 @piaderonews 👈