آدمیان از هیچ چیز روی زمین به اندازه تفکر نمیترسند،
بیشتر از نابودی- بیشتر از مرگ...
تفکر ویرانگر و طغیانگراست،
مهیب و هولناک است،
تفکر نسبت به تعصبات،
نهادهای جا افتاده و عادتهای اسایش بخش،
بیرحم است.
تفکر به قعر جهنم سرک میکشد و نمیهراسد.
تفکر،عظیم و چابک است،
نور جهان است و شکوه بشر!!!
#راسل
#اندیشه_وخرد
بیشتر از نابودی- بیشتر از مرگ...
تفکر ویرانگر و طغیانگراست،
مهیب و هولناک است،
تفکر نسبت به تعصبات،
نهادهای جا افتاده و عادتهای اسایش بخش،
بیرحم است.
تفکر به قعر جهنم سرک میکشد و نمیهراسد.
تفکر،عظیم و چابک است،
نور جهان است و شکوه بشر!!!
#راسل
#اندیشه_وخرد
☀🕊
#اندیشه
سلام ایلیا
دشوار است نوشتن از "دوست داشتن"!
که مثلِ ترکشی کنار نُخاعِمان، یا دشنه ای دندانه دار در پهلویمان جا خوش کرده است؛ نه می شود به رنج اش خو کرد، نه می شود بیرونش آورد.
دشوار است به تصویر کشیدنِ دوست داشتن!
که مثلِ نشستن به انتظارِ کسی ست که آمدنش، رفتگان و رفتن را از یادمان ببرد.
یا مثلِ این که سرمان را همان سنگی بشکند که سال ها به سینه می زده ایم!
حباب است دوست داشتن؟ باشد! مثل حباب ها، که بوسه هایِ ماهیانند در آب های تاریک.
یا نه! اصلا شاید آشنایی و هماغوشیِ آب هایِ روشنِ جان ها باشد؛ آب هایی روشن که زیر زورق هایِ تاریکِ تن هامان، ساکنِ روانند.
ایلیا! دوست داشتن، شاید همان امید باشد. با همان کلماتی که #آناگاوالدا در کتابش "من او را دوست داشتم" توصیف کرده است:
"...آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند، دوباره زاد ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس ها دویدند، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. باور کردنی نیست اما همین گونه است. زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است. باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آن قدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد...!"
راست می گوید آناگاوالدا!
ایلیا! ما هم که نخواهیم، زندگی ما را ادامه خواهد داد؛ در نُت های ترانه ها، در هجاهایِ کلمات و در خطوطِ تصاویر!
و دوست داشتن که مثلِ صدایِ دوستِ شاعرِ رفته ام "رضا بروسان" بعد از مرگ هنوز زنده و تپنده است:
"تو را دوست دارم
چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب منتهی می شود..."
✍🏻: #عبدالحمید_ضیایی
📕: #بصیرت_های_بیهوده ( نامههایی به ایلیا )
🏷 انتشارات #فصل_پنجم
📚 #کتاب_نوشته
پاسخ ردی که همیشه با آن روبهرو بودم به این معنا نبود: «من تو را دوست ندارم» بلکه: «تو نمیتوانی به آن اندازهای که میخواهی مرا دوست داشته باشی؛ تو ناشادمانه عاشق عشقت نسبت به من هستی، اما عشق تو نسبت به من عاشق تو نیست.» در نتیجه گفتن این که من با کلمات ِ«دوستت دارم» آشنا نیستم درست نیست؛
من فقط با سکون پُر انتظاری آشنا بودهام که میتوانست با «دوستت دارم» درهم شکسته شود، این همهٔ آن چیزی است که میدانم، نه بیشتر.
✍🏻: #فرانتس_کافکا
📕: #یادداشتها
🔁: #مصطفی_اسلامیه
🏷: ناشر #نیلوفر
#اندیشه
سلام ایلیا
دشوار است نوشتن از "دوست داشتن"!
که مثلِ ترکشی کنار نُخاعِمان، یا دشنه ای دندانه دار در پهلویمان جا خوش کرده است؛ نه می شود به رنج اش خو کرد، نه می شود بیرونش آورد.
دشوار است به تصویر کشیدنِ دوست داشتن!
که مثلِ نشستن به انتظارِ کسی ست که آمدنش، رفتگان و رفتن را از یادمان ببرد.
یا مثلِ این که سرمان را همان سنگی بشکند که سال ها به سینه می زده ایم!
حباب است دوست داشتن؟ باشد! مثل حباب ها، که بوسه هایِ ماهیانند در آب های تاریک.
یا نه! اصلا شاید آشنایی و هماغوشیِ آب هایِ روشنِ جان ها باشد؛ آب هایی روشن که زیر زورق هایِ تاریکِ تن هامان، ساکنِ روانند.
ایلیا! دوست داشتن، شاید همان امید باشد. با همان کلماتی که #آناگاوالدا در کتابش "من او را دوست داشتم" توصیف کرده است:
"...آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند، دوباره زاد ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس ها دویدند، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. باور کردنی نیست اما همین گونه است. زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است. باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آن قدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد...!"
راست می گوید آناگاوالدا!
ایلیا! ما هم که نخواهیم، زندگی ما را ادامه خواهد داد؛ در نُت های ترانه ها، در هجاهایِ کلمات و در خطوطِ تصاویر!
و دوست داشتن که مثلِ صدایِ دوستِ شاعرِ رفته ام "رضا بروسان" بعد از مرگ هنوز زنده و تپنده است:
"تو را دوست دارم
چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب منتهی می شود..."
✍🏻: #عبدالحمید_ضیایی
📕: #بصیرت_های_بیهوده ( نامههایی به ایلیا )
🏷 انتشارات #فصل_پنجم
📚 #کتاب_نوشته
پاسخ ردی که همیشه با آن روبهرو بودم به این معنا نبود: «من تو را دوست ندارم» بلکه: «تو نمیتوانی به آن اندازهای که میخواهی مرا دوست داشته باشی؛ تو ناشادمانه عاشق عشقت نسبت به من هستی، اما عشق تو نسبت به من عاشق تو نیست.» در نتیجه گفتن این که من با کلمات ِ«دوستت دارم» آشنا نیستم درست نیست؛
من فقط با سکون پُر انتظاری آشنا بودهام که میتوانست با «دوستت دارم» درهم شکسته شود، این همهٔ آن چیزی است که میدانم، نه بیشتر.
✍🏻: #فرانتس_کافکا
📕: #یادداشتها
🔁: #مصطفی_اسلامیه
🏷: ناشر #نیلوفر
Forwarded from زلف سخن(ادبیات و فرهنگ)
جهانگیرخان به مسلخ رفت،
تقیزاده پنهان شد
رضا جولایی از معدود داستاننویسان معاصر است که در داستانها و رمانهایش به سراغ حوادث و شخصیتهای تاریخی میرود و آنها را به قامت داستان و رمان درمیآورد. در میان حوادث تاریخ معاصر جولایی در آثارش به قتلهای سیاسی توجهی ویژه داشته است. هم سوءقصد به ذات همایونی، هم یک پروندهی کهنه و هم رمان تازهی او، شکوفههای عناب، به چنین قتلهایی میپردازند. جولایی در این نوع آثارش شخصیتهایش را در تنگنای جبری تاریخی یا در بزنگاه تصمیماتی تاریخساز به تصویر میکشد. شکوفههای عناب زندگی و ماجرای اعدام جهانگیرخان صوراسرافیل میپردازد و رماننویس در این رمان سعی میکند با روایت دواری که به گرد این حادثهی مرکزی یعنی اعدام صوراسرافیل میگردد علل و عوامل قتل او و دیگر مشروطهخواهان و به طور کلی حادثهی به توپ بستن مجلس را ریشهیابی کند.
آنچه میخوانید گزیدهای است از حرفهای رضا جولایی دربارهی رمان شکوفههای عناب در مصاحبهای که اخیرا با او داشتم. این مصاحبه در شمارهی ۵۹ #اندیشه_پویا منتشر شده است.
◍
✔️ تاریخ بهانه است. رعایت مسیر تاریخ آنقدر اهمیت دارد که منجر به مچگیریهای آشکار نشود. رمان تاریخگرا موظف به پیروی از مسیر دقیق تاریخ نیست. بررسی شخصیتها، مفهوم ارزشها، مفهوم خود زندگی، انتخاب دشوار میان خیر و شر، انتخاب دشوار میان مسئولیت یا عدم تعهد، فداکاری یا عافیتطلبی و از همه مهمتر و قصه... . اینهاست که در ادبیات تعیینکننده است و ادبیات را فراتر از سیاست و تاریخ و فلسفه و... قرار میدهد. نویسنده اگر لازم باشد میباید تاریخ را زیر پا بگذارد. از تاریخ بگذرد تا به آنچه میخواهد برسد. در نهایت من بدهی به تاریخ و سیاست و فلسفه ندارم. به ادبیات دارم.
✔️ به گمان من راه مذاکرهای میان مشروطهطلبان و محمدعلیشاه باقی نمانده بود. شاه دهها بار وعده داد و آن را زیر پا گذاشت. شاید مسیر دیگری باقی نمانده بود. به هر حال جهانگیرخان آن راه را انتخاب کرد. وعده وعیدهایی که محمدعلی شاه به ملت میداد، بنیانش بر آب بود. رفتار او در دوران ولیعهدی و سر بریدنهایش در تبریز، خلق و خوی تند او، واکنشی که به پدر بیمار و عافیتطلب و طفلگون خود داشته، نشان میدهد که ابدا سر سازگاری با ملت و حق و آزادی و اراجیفی از این گونه را نداشته.
آدمی با شخصیت او محال بوده که به قول خودش «عمله و اکره رعیت» را آدم به حساب بیاورد. سهل است بخواهد آنها را در امور مملکتی و تعیین سرنوشت کشور شرکت دهد. شرح احوال دور و بریهایش مثل امیربهادر جنگ و صنیعالدوله و مقتدرنظام و شجاعالدوله و کوفتالسلطنه... را هم داریم که تصور حریت و مشروطه در مخیلهشان هم نمیگنجید. یک مشت قاطرچی و چاروادار خشن و بد دهن و بیرحم. بنابراین «مجلس مقدس» و «سایهی عامه اهالی مملکت» و... شوخی است. من به هر گونه افراطیگری نقد دارم اما در غیر آن صورت هم شاید ملت باید صد سال صبر میکرد تا شاه تکلیف خودش را با ملت و مشروطه مشخص کند.
تقیزادهی مصلحتجو هم وعدهی اعزام هشتصد تفنگچی را در صورت حمله به مجلس داده بود که به وعدهاش عمل نکرد و در روز واقعه در جایی پنهان شد و رو نشان نداد.
@ moroor_gar
https://bit.ly/2O76Xln
https://t.me/zolfesokhan2/2792
کانال #زلف_سخن
(#ادبیات_فرهنگ)👆👆
تقیزاده پنهان شد
رضا جولایی از معدود داستاننویسان معاصر است که در داستانها و رمانهایش به سراغ حوادث و شخصیتهای تاریخی میرود و آنها را به قامت داستان و رمان درمیآورد. در میان حوادث تاریخ معاصر جولایی در آثارش به قتلهای سیاسی توجهی ویژه داشته است. هم سوءقصد به ذات همایونی، هم یک پروندهی کهنه و هم رمان تازهی او، شکوفههای عناب، به چنین قتلهایی میپردازند. جولایی در این نوع آثارش شخصیتهایش را در تنگنای جبری تاریخی یا در بزنگاه تصمیماتی تاریخساز به تصویر میکشد. شکوفههای عناب زندگی و ماجرای اعدام جهانگیرخان صوراسرافیل میپردازد و رماننویس در این رمان سعی میکند با روایت دواری که به گرد این حادثهی مرکزی یعنی اعدام صوراسرافیل میگردد علل و عوامل قتل او و دیگر مشروطهخواهان و به طور کلی حادثهی به توپ بستن مجلس را ریشهیابی کند.
آنچه میخوانید گزیدهای است از حرفهای رضا جولایی دربارهی رمان شکوفههای عناب در مصاحبهای که اخیرا با او داشتم. این مصاحبه در شمارهی ۵۹ #اندیشه_پویا منتشر شده است.
◍
✔️ تاریخ بهانه است. رعایت مسیر تاریخ آنقدر اهمیت دارد که منجر به مچگیریهای آشکار نشود. رمان تاریخگرا موظف به پیروی از مسیر دقیق تاریخ نیست. بررسی شخصیتها، مفهوم ارزشها، مفهوم خود زندگی، انتخاب دشوار میان خیر و شر، انتخاب دشوار میان مسئولیت یا عدم تعهد، فداکاری یا عافیتطلبی و از همه مهمتر و قصه... . اینهاست که در ادبیات تعیینکننده است و ادبیات را فراتر از سیاست و تاریخ و فلسفه و... قرار میدهد. نویسنده اگر لازم باشد میباید تاریخ را زیر پا بگذارد. از تاریخ بگذرد تا به آنچه میخواهد برسد. در نهایت من بدهی به تاریخ و سیاست و فلسفه ندارم. به ادبیات دارم.
✔️ به گمان من راه مذاکرهای میان مشروطهطلبان و محمدعلیشاه باقی نمانده بود. شاه دهها بار وعده داد و آن را زیر پا گذاشت. شاید مسیر دیگری باقی نمانده بود. به هر حال جهانگیرخان آن راه را انتخاب کرد. وعده وعیدهایی که محمدعلی شاه به ملت میداد، بنیانش بر آب بود. رفتار او در دوران ولیعهدی و سر بریدنهایش در تبریز، خلق و خوی تند او، واکنشی که به پدر بیمار و عافیتطلب و طفلگون خود داشته، نشان میدهد که ابدا سر سازگاری با ملت و حق و آزادی و اراجیفی از این گونه را نداشته.
آدمی با شخصیت او محال بوده که به قول خودش «عمله و اکره رعیت» را آدم به حساب بیاورد. سهل است بخواهد آنها را در امور مملکتی و تعیین سرنوشت کشور شرکت دهد. شرح احوال دور و بریهایش مثل امیربهادر جنگ و صنیعالدوله و مقتدرنظام و شجاعالدوله و کوفتالسلطنه... را هم داریم که تصور حریت و مشروطه در مخیلهشان هم نمیگنجید. یک مشت قاطرچی و چاروادار خشن و بد دهن و بیرحم. بنابراین «مجلس مقدس» و «سایهی عامه اهالی مملکت» و... شوخی است. من به هر گونه افراطیگری نقد دارم اما در غیر آن صورت هم شاید ملت باید صد سال صبر میکرد تا شاه تکلیف خودش را با ملت و مشروطه مشخص کند.
تقیزادهی مصلحتجو هم وعدهی اعزام هشتصد تفنگچی را در صورت حمله به مجلس داده بود که به وعدهاش عمل نکرد و در روز واقعه در جایی پنهان شد و رو نشان نداد.
@ moroor_gar
https://bit.ly/2O76Xln
https://t.me/zolfesokhan2/2792
کانال #زلف_سخن
(#ادبیات_فرهنگ)👆👆
Genetic
mohammadreza forootan
#آهنگ
نام ترانه: #ژنتیک
شاعر: #اندیشه_فولادوند
خواننده: #محمدرضا_فروتن
آهنگساز: #کارن_همایونفر
ژنتیک اثری انقلابی و ساختارشکن است. در سنت شاعرانه ایران، استفاده از واژههای علمی و غیرفارسی چندان پذیرفته شده نیست اما اندیشه فولادوند مخاطبی را هدف شعرش قرار میدهد که واژههایی همچون ژن، اتم، آرکیتایپ، ژنوم، سمپاتیک برایشان خودیتر و ملموستر از مژگان سیاه و گیسوان دراز یار است. در عین حال شعر ژنتیک، شعری غیربومی نیست، چه کسی جز یک ایرانی میتواند عمق واژههایی چون زخمی شدن کف آسفالت، گزینش و "اوینگه" را لمس کند. همانطور که خود اندیشه میگوید این اثر یک شاهنامه "تن ت تن تنی" است و به جای پرداختن به آسمان و ملکوت به واقعیترین تجربه انسانی ما میپردازد: بدن!
غشاء سلولی، اسید معده، اعصاب سمپاتیک، نخاع و استخوان و... ، واژههای چرک و دردناکی که شعر تفننی و تجملی به شدت از آنها پرهیز میکند در شعر ژنتیک موج میزنند.
خوشحالم که محمدرضا فروتن، هنرمند تحصیلکرده روانشناسی از دو سنت خواندن بر اشعار آسمانی و آهنگهای رقصی گریخته است و بر ترانه انسان اینجا و اکنون زمزمه و فریاد سر داده است.
نام ترانه: #ژنتیک
شاعر: #اندیشه_فولادوند
خواننده: #محمدرضا_فروتن
آهنگساز: #کارن_همایونفر
ژنتیک اثری انقلابی و ساختارشکن است. در سنت شاعرانه ایران، استفاده از واژههای علمی و غیرفارسی چندان پذیرفته شده نیست اما اندیشه فولادوند مخاطبی را هدف شعرش قرار میدهد که واژههایی همچون ژن، اتم، آرکیتایپ، ژنوم، سمپاتیک برایشان خودیتر و ملموستر از مژگان سیاه و گیسوان دراز یار است. در عین حال شعر ژنتیک، شعری غیربومی نیست، چه کسی جز یک ایرانی میتواند عمق واژههایی چون زخمی شدن کف آسفالت، گزینش و "اوینگه" را لمس کند. همانطور که خود اندیشه میگوید این اثر یک شاهنامه "تن ت تن تنی" است و به جای پرداختن به آسمان و ملکوت به واقعیترین تجربه انسانی ما میپردازد: بدن!
غشاء سلولی، اسید معده، اعصاب سمپاتیک، نخاع و استخوان و... ، واژههای چرک و دردناکی که شعر تفننی و تجملی به شدت از آنها پرهیز میکند در شعر ژنتیک موج میزنند.
خوشحالم که محمدرضا فروتن، هنرمند تحصیلکرده روانشناسی از دو سنت خواندن بر اشعار آسمانی و آهنگهای رقصی گریخته است و بر ترانه انسان اینجا و اکنون زمزمه و فریاد سر داده است.
منطق اکتشاف علمی-کارل پوپر.pdf
4.5 MB
📌موضوع: #علمی #اندیشه #فلسفی
📘#منطق_اکتشاف_علمی
🧑💻🖋 کارل پوپر
📜کتاب کوششی است در جهت تبیین راه درس گرفتن از تجربه.راه درس گرفتن از تجربه انجام مشاهدات مکرر نیست:سهم تکرار مشاهدات در قیاس با سهم اندیشه هیچ است.
همه چیز در گرو اندیشه ورزی فعال ما در باب جهان است.ما مدام می کوشیم تا تجارب خود از جهان را تفسیر عقلی کنیم و بفهمیم.به عبارت دیگر آنچه می آموزیم به کمک مغز است.چشم و گوش هم مهمند اما اهمیتشان بیشتر در حذف اندیشه های غلطی است که عقل پیش می نهد...
نویسنده این کتاب، همانند هر دانشمند و فیلسوف دیگری می کوشد نقاب از چهره حقیقت بردارد، اما از راه هایی به این تلاش می آغازد که با نوآوری ها و نواندیشی های خود او آمیخته اند. وی علم را سرتاسر به منزله جهان شناسی می انگارد ومعتقد است که افتخار فلسفه- همچون علم- متناسب با سهمی است که در این تکاپو داشته است و...📕
📘#منطق_اکتشاف_علمی
🧑💻🖋 کارل پوپر
📜کتاب کوششی است در جهت تبیین راه درس گرفتن از تجربه.راه درس گرفتن از تجربه انجام مشاهدات مکرر نیست:سهم تکرار مشاهدات در قیاس با سهم اندیشه هیچ است.
همه چیز در گرو اندیشه ورزی فعال ما در باب جهان است.ما مدام می کوشیم تا تجارب خود از جهان را تفسیر عقلی کنیم و بفهمیم.به عبارت دیگر آنچه می آموزیم به کمک مغز است.چشم و گوش هم مهمند اما اهمیتشان بیشتر در حذف اندیشه های غلطی است که عقل پیش می نهد...
نویسنده این کتاب، همانند هر دانشمند و فیلسوف دیگری می کوشد نقاب از چهره حقیقت بردارد، اما از راه هایی به این تلاش می آغازد که با نوآوری ها و نواندیشی های خود او آمیخته اند. وی علم را سرتاسر به منزله جهان شناسی می انگارد ومعتقد است که افتخار فلسفه- همچون علم- متناسب با سهمی است که در این تکاپو داشته است و...📕
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 گفتار اسلاوی_ژیژک دربارهی یک تمایز ظریف میان ایدئولوژیهای #توتالیتر؛ #استالینیسم و #نازیسم
🔺مساله خاستگاه ایدئولوژیهای سیاسی و خویشاوندی پدیدارشناختی آنها یکی از مباحث جالب اندیشه سیاسی است. قبل از ژیژک ارنست نولته تاریخ اندیش آلمانی درباره منطق درونی مشابه و رابطه علی میان دو ایدئولوژی تمامیت خواه کمونیسم و فاشیسم دست به تکاپوهای فکری مهمی زد.
آثار وی گرچه در فضای جنگ سرد عمدتا نادیده گرفته شد، اما اکنون اهمیت آن از حیث گشودن چشم اندازهای فراخ در اینباره قابل انکار نیست.
🔺نولته در سالهای پایانی عمر به #اسلام_سیاسی نیز به عنوان یک ایدئولوژی مدرن متکی بر عقلانیت ابزاری بعنوان ضلع سوم این توارد پدیدارشناختی علاقمند شده بود.
قبل از نولته، شارل موراس از ناسیونال سوسیالیسم آلمان به منزله " اسلام شمال " سخن گفته و ژول مونرو نیز کمونیسم را " اسلام قرن بیستم " نامیده بود
پیدایش گروههای افراطی نظیر داعش و القاعده در سالهای اخیر تا حدی صحت این ارزیابی ها را هویدا کرد، هرچند به صورت کلی می بایست میان این فرقه های فکری با وجوه معنوی عرفانی و مداراجوی اکثریت نحله های اسلامی مرزبندی کرد.
#اندیشه_سیاسی
sharname1
🔺مساله خاستگاه ایدئولوژیهای سیاسی و خویشاوندی پدیدارشناختی آنها یکی از مباحث جالب اندیشه سیاسی است. قبل از ژیژک ارنست نولته تاریخ اندیش آلمانی درباره منطق درونی مشابه و رابطه علی میان دو ایدئولوژی تمامیت خواه کمونیسم و فاشیسم دست به تکاپوهای فکری مهمی زد.
آثار وی گرچه در فضای جنگ سرد عمدتا نادیده گرفته شد، اما اکنون اهمیت آن از حیث گشودن چشم اندازهای فراخ در اینباره قابل انکار نیست.
🔺نولته در سالهای پایانی عمر به #اسلام_سیاسی نیز به عنوان یک ایدئولوژی مدرن متکی بر عقلانیت ابزاری بعنوان ضلع سوم این توارد پدیدارشناختی علاقمند شده بود.
قبل از نولته، شارل موراس از ناسیونال سوسیالیسم آلمان به منزله " اسلام شمال " سخن گفته و ژول مونرو نیز کمونیسم را " اسلام قرن بیستم " نامیده بود
پیدایش گروههای افراطی نظیر داعش و القاعده در سالهای اخیر تا حدی صحت این ارزیابی ها را هویدا کرد، هرچند به صورت کلی می بایست میان این فرقه های فکری با وجوه معنوی عرفانی و مداراجوی اکثریت نحله های اسلامی مرزبندی کرد.
#اندیشه_سیاسی
sharname1
من شایسته ی این تدریس نیستم!!!
قرار بر این شد تا یکی از دروس مقدماتی رشته ی مهندسی عمران را برای دانشجویانِ سال اول تدریس کنم، عنوان درس این بود:
CE 1210: Introduction to Smart Infrastructure
همچنان که از عنوان مشخص است هدف از این درس ایجاد یک آشنائی اولیه برای دانشجوی سال اول است تا بداند این رشته ی مهندسی که انتخاب کرده اساسا چیست و چه افقهای کار و اشتغال را در آینده دارا خواهد بود و در احداث زیربناهای کشور چه نقشی خواهد داشت؟
مدیر گروه گفت لطفا چندان روی بحث سازه مانور نده و در باره ی گرایش های دیگر عمران مثل ژئوتکنیک هم برای بچه ها به قدر کافی صحبت کن
توضیح دادم که مدتهاست درگیر پروژه یا کار ژئوتکنیکی نبوده ام لذا برای یکی از جلسات کلاس از یک مهندس با تجربه در صنعت و با سابقه ی ژئوتکنیک دعوت خواهم کرد
بدین منظور ایمیلی زدم به خانم دکتر Jennie Watson-Lamprey که مدیر عامل شرکت مهندسین مشاور مطرح SLATE در سانفرانسیسکو است. این شرکت SLATE پروژه های بزرگی در این حوزه دارد. از جمله پروژه های آنها برج ملنیوم است که اخیرا در سانفرانسیسکو کج شده و به خاطر مشکلات ژئوتکنیک، ترکهائی در دیوار و سقف برخی آپارتمان ها شکلگرفته و صدها پرونده ی حقوقی در دادگاه دارد. اکنون شرکت خانم Jennie در حال بررسی اشکالات طراحیِ مشاور قبلی این پروژه است تا ببینند در کجا اشتباه شده و چطور می شود راهکاری برای تقویت فونداسیون برج داد. عملا شرکت ایشان درگیر کارهائی در این سطح و تراز است
وقتی ایمیل دعوتنامه را فرستادم بلافاصله با پاسخ جالب خانم Jennie مواجه شدم، نوشته بود:
سلام محمدرضا، وای که چقدر خوشحال شدم از اینکه دیدم به یاد من هستی. باورم نمیشود که من را در خاطر داری. راستش خیلی مشتاقم در این کلاس، تدریس در باره ی ژئوتکنیک داشته باشم ولی من شایسته ی این تدریس نیستم چون چند سالی است عمدتا درگیر امور مدیریت شرکت مهندسی مشاور هستم و عملا چندان آدم فنی ای محسوب نمی شوم، بنابراین پیشنهاد می کنم مدیر فنی شرکت ما آقای Nathaniel Wagner این تدریس را انجام دهد
جمله ای که نوشته بود دقیقا این بود:
I would do a disservice to your students to accept.
قدری جا خوردم، کنجکاو شدم و مجددا رفتم و رزومه ی خانم Jennie را بررسی کردم. بله درست است ایشان لیسانس را در دانشگاه کلمبیا بوده، و سپس کارشناسی ارشد و دکترای ژئوتکنیک را از دانشگاه برکلی گرفته، یعنی یکی از بهترین دپارتمان های ژئوتکنیک دنیا، ولی با وجود این سابقه، به دلیل اینکه مدتی است عمدتا درگیر کارهای مدیریتی است خودش را شایسته ی تدریس آنهم فقط یک جلسه، در کلاس درس نمی داند
واقعا به فکر فرو رفتم، آیا من هم با خودم همین قدر صادق هستم؟
آیا من هم اگر فردی متخصص تر و شایسته تر از خودم وجود داشته باشد، از پذیرفتنِ کار امتناع خواهم کرد؟
آیا من هم جرأت دارم اینقدر به صراحت و مکتوب بنویسم شایسته ی فلان کار نیستم؟ یا بلافاصله چنگ می اندازم تا کار را روی هوا بگیرم و از هر فرصتی برای مطرح شدن استفاده خواهم کرد؟
این فکر ها آمد و رفت
گفتم پرینت ایمیل Jennie را می گیرم و یادگاری برای پسرم نگه می دارم تا بداند در دنیا اینگونه انسانهائی هم هستند. فقط آدم های شکارگر در این دنیا نیستند. بلکه حضور دارند آدم هائی که اصول رفتار حرفه ای برایشان مهمتر از بیزینس و شکارگری است
سه هفته ی بعد، آن جلسه ی کلاس برگزار شد و مدیر فنی شرکت آقای Nathaniel آمد و با بچه ها در باره ی مبانی ژئوتکنیک صحبت کرد. در باره ی زندگی حرفه ای یک مهندس ژئوتکنیک سخن گفت و توضیح داد که چرا به سمت این حرفه آمده و درآمدش چقدر است و...
رفتارهای توسعه یافته در افراد باعث توسعه ی یک کشور می شود. وقتی کسی خودش، خودش را متخصص و واجد صلاحیت نداند، مسئولیت قبول نمی کند. از نشانه های توسعه یافتگی این است که برای علم و تجربه احترام قائل باشیم. آن کس که بدون هیچ تجربه ی فنی سکان مدیریت یک مجموعه ی عظیم خودروسازی را به عهده می گیرد، شخصیت توسعه نیافته ای دارد. با خودش صادق نیست. او نمی تواند باعث توسعه ی کشورش شود
آن استاد دانشگاهی که همزمان با وظایف دانشگاهی و به جای تمرکز بر تربیت دانشجو و پژوهش، همزمان در چندین شرکت مهاب قدس و سابیر و توانیر و پتروپارس و نظام مهندسی و... سمت مدیریتی دارد و دائم خارج از دانشگاه رفت و آمد دارد، شخصیت توسعه نیافته دارد. او نمی تواند دانشجویان توسعه آفرین تربیت کند
توسعه ی یک کشور، محصول شخصیت های توسعه یافته است!
#ارسالی #اجتماعی #اندیشه #انتقادات
Roshanfkrane
قرار بر این شد تا یکی از دروس مقدماتی رشته ی مهندسی عمران را برای دانشجویانِ سال اول تدریس کنم، عنوان درس این بود:
CE 1210: Introduction to Smart Infrastructure
همچنان که از عنوان مشخص است هدف از این درس ایجاد یک آشنائی اولیه برای دانشجوی سال اول است تا بداند این رشته ی مهندسی که انتخاب کرده اساسا چیست و چه افقهای کار و اشتغال را در آینده دارا خواهد بود و در احداث زیربناهای کشور چه نقشی خواهد داشت؟
مدیر گروه گفت لطفا چندان روی بحث سازه مانور نده و در باره ی گرایش های دیگر عمران مثل ژئوتکنیک هم برای بچه ها به قدر کافی صحبت کن
توضیح دادم که مدتهاست درگیر پروژه یا کار ژئوتکنیکی نبوده ام لذا برای یکی از جلسات کلاس از یک مهندس با تجربه در صنعت و با سابقه ی ژئوتکنیک دعوت خواهم کرد
بدین منظور ایمیلی زدم به خانم دکتر Jennie Watson-Lamprey که مدیر عامل شرکت مهندسین مشاور مطرح SLATE در سانفرانسیسکو است. این شرکت SLATE پروژه های بزرگی در این حوزه دارد. از جمله پروژه های آنها برج ملنیوم است که اخیرا در سانفرانسیسکو کج شده و به خاطر مشکلات ژئوتکنیک، ترکهائی در دیوار و سقف برخی آپارتمان ها شکلگرفته و صدها پرونده ی حقوقی در دادگاه دارد. اکنون شرکت خانم Jennie در حال بررسی اشکالات طراحیِ مشاور قبلی این پروژه است تا ببینند در کجا اشتباه شده و چطور می شود راهکاری برای تقویت فونداسیون برج داد. عملا شرکت ایشان درگیر کارهائی در این سطح و تراز است
وقتی ایمیل دعوتنامه را فرستادم بلافاصله با پاسخ جالب خانم Jennie مواجه شدم، نوشته بود:
سلام محمدرضا، وای که چقدر خوشحال شدم از اینکه دیدم به یاد من هستی. باورم نمیشود که من را در خاطر داری. راستش خیلی مشتاقم در این کلاس، تدریس در باره ی ژئوتکنیک داشته باشم ولی من شایسته ی این تدریس نیستم چون چند سالی است عمدتا درگیر امور مدیریت شرکت مهندسی مشاور هستم و عملا چندان آدم فنی ای محسوب نمی شوم، بنابراین پیشنهاد می کنم مدیر فنی شرکت ما آقای Nathaniel Wagner این تدریس را انجام دهد
جمله ای که نوشته بود دقیقا این بود:
I would do a disservice to your students to accept.
قدری جا خوردم، کنجکاو شدم و مجددا رفتم و رزومه ی خانم Jennie را بررسی کردم. بله درست است ایشان لیسانس را در دانشگاه کلمبیا بوده، و سپس کارشناسی ارشد و دکترای ژئوتکنیک را از دانشگاه برکلی گرفته، یعنی یکی از بهترین دپارتمان های ژئوتکنیک دنیا، ولی با وجود این سابقه، به دلیل اینکه مدتی است عمدتا درگیر کارهای مدیریتی است خودش را شایسته ی تدریس آنهم فقط یک جلسه، در کلاس درس نمی داند
واقعا به فکر فرو رفتم، آیا من هم با خودم همین قدر صادق هستم؟
آیا من هم اگر فردی متخصص تر و شایسته تر از خودم وجود داشته باشد، از پذیرفتنِ کار امتناع خواهم کرد؟
آیا من هم جرأت دارم اینقدر به صراحت و مکتوب بنویسم شایسته ی فلان کار نیستم؟ یا بلافاصله چنگ می اندازم تا کار را روی هوا بگیرم و از هر فرصتی برای مطرح شدن استفاده خواهم کرد؟
این فکر ها آمد و رفت
گفتم پرینت ایمیل Jennie را می گیرم و یادگاری برای پسرم نگه می دارم تا بداند در دنیا اینگونه انسانهائی هم هستند. فقط آدم های شکارگر در این دنیا نیستند. بلکه حضور دارند آدم هائی که اصول رفتار حرفه ای برایشان مهمتر از بیزینس و شکارگری است
سه هفته ی بعد، آن جلسه ی کلاس برگزار شد و مدیر فنی شرکت آقای Nathaniel آمد و با بچه ها در باره ی مبانی ژئوتکنیک صحبت کرد. در باره ی زندگی حرفه ای یک مهندس ژئوتکنیک سخن گفت و توضیح داد که چرا به سمت این حرفه آمده و درآمدش چقدر است و...
رفتارهای توسعه یافته در افراد باعث توسعه ی یک کشور می شود. وقتی کسی خودش، خودش را متخصص و واجد صلاحیت نداند، مسئولیت قبول نمی کند. از نشانه های توسعه یافتگی این است که برای علم و تجربه احترام قائل باشیم. آن کس که بدون هیچ تجربه ی فنی سکان مدیریت یک مجموعه ی عظیم خودروسازی را به عهده می گیرد، شخصیت توسعه نیافته ای دارد. با خودش صادق نیست. او نمی تواند باعث توسعه ی کشورش شود
آن استاد دانشگاهی که همزمان با وظایف دانشگاهی و به جای تمرکز بر تربیت دانشجو و پژوهش، همزمان در چندین شرکت مهاب قدس و سابیر و توانیر و پتروپارس و نظام مهندسی و... سمت مدیریتی دارد و دائم خارج از دانشگاه رفت و آمد دارد، شخصیت توسعه نیافته دارد. او نمی تواند دانشجویان توسعه آفرین تربیت کند
توسعه ی یک کشور، محصول شخصیت های توسعه یافته است!
#ارسالی #اجتماعی #اندیشه #انتقادات
Roshanfkrane
✍️🌺درودصبح تان به عشق وشادکامی، ایامتان فرخ و فرهمند به شوق وخرد.این روزها که به پایان تعطیلات نوروزی می رسیم ذکر دونکته بسیار ضروری است الف اینکه قدرت ساخت واحیای طبیعت و حیات بسیار محدود وآسیب پذیر است و قدرت مخرب انسان بی نهایت این هشدار را جدی بگیرید.از آغاز حیات هرچه بشر برای آبادانی ، صلح ،ارامش و آسایش خود وکوشیده است بسیار کمتر از دستاوردهای او در تخریب بوده است.حتی تفریحات بشر هم ای بسا که مایه ی آسیب بوده است.ظرفیت طبیعت در دفن زباله محدود است واتش سوزی جنگلها ضرباتی جبران ناپذیر.ب: حضور شما در این رالی تفریح باعث تکدرخاطر واسیب به طبیعت و همینطور تصادفات نگردد که خود یا عزیزی را دچار صانحه کنید نگاهی به امار کشته ها و زخمی های تصادفات وحشتناک واز آمار جنگ غزه برای اسرائیل بیشتر است .چه شده است که به خود رحم نمی کنیم شاید درصدی خطاهای زیر ساختی در این موارد وجود داشته باشد ولی خطای انسانی به هیچ وجه قابل چشم پوشی نیست.فقط یک نگاه به رانندگی در جاده ها نشان دهنده عمق زیست فرهنگی ما واینکه چگونه باید زندگی کنیم ، می باشد.فالعتبروا یا اولی الابصار!
🖋️🌿بهار از خنده ی گل گشته مدهوش
هوا بارانی و دل می زند جوش
تو هم برخیز و بر صحرا نظر کن
به شوری تازه در این دشت بخروش
🖋️🌿بهار از عشق لبریز است، شور است
گل آمد، سبزه آمد، غرق نور است
به نوروز آتش افروزند و سرخوش
هوا هم همنوا با عیش جور است۰
🖋️🌿ساز را به باغ می برند
سهره ها
فصل دل تکانی بهار
تا رسیده است
غنچه ها سر از نگاهشان زده
در تفکرند شاخه ها
قطره قطره چون شراب
می چکد به کامشان نسیم
ابر پاکشیده خیمه می زند
به روی سبزه زار
تا نگار سوی خیمه ها دویده است
اسب باد شیهه می کشد
گوپیامشان رسیده است
ابر وباد ومه
فلک به کار کاه وگل
سوز تازه ای دمیده است
گرگ ومیش صبح و دامن خیال
سیل از کجا رسیده است
سیلی حیات
تا خیاط شب به قامتش
چه ها تنیده است
باد در لفافه صیحه می زند
این خبر بگو زکی شنیده است
هم تگرگ وباد
دامن که را گرفته است
می نویسد از نصیب
قسمت که آب می رود
بند ناف فصل را کجا بریده است
گفت از عجایب بهار بین
دست کو تهی به دامنش رسیده است
بخت خواب نه
تا همای سر زد از خیال
استخوان خرد غم جویده را
دریده است
تنگ می کشد به بر
هناسه های سرد را
خونبه جوش ودل به افتاب داده
تا طلوع کند
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒کندتر، پیرتر، ولی باهوشتر؛
ایرباس ۳۸۰ در حال عبور از اقیانوس اطلس است، این هواپیما به طور مداوم با سرعت ۸۰۰ کیلومتر در ساعت پرواز میکند، ناگهان یک جت جنگی با نهایت سرعت ظاهر میشود. سرعت جنگنده کاهش مییابد، به کنار ایرباس میرسد و با بیسیم از خلبان هواپیمای مسافربری می پرسد ایرباس پروازی خسته کننده است، اینطور نیست، حالا یه نگاه به من بنداز
بعد، خلبان به صورت عمودی هواپیمای خود را بالا می بَرَد، با سرعت به ارتفاع گیج کنندهای میرسد، و سپس تقریباً تا سطح دریا در شیرجهای نفس گیر فرود میآید، او دوباره کنار ایرباس میچرخد و میپرسد خوب، چطور بود؟
خلبان ایرباس پاسخ میدهد بسیار چشمگیر و عالی بود لذت بردم، اما حالا تو نگاه کن
خلبان جت با تمام دقت، ایرباس مسافربری را تماشا میکند، اما تا یک ربع ساعت هیچ اتفاقی نمیافتد. ایرباس به مسیر مستقیم با همان سرعت ادامه میدهد
پس از ۱۵ دقیقه خلبان ایرباس به خلبان جت میگوید خوب، چطور بود؟
خلبان جت که گیج شده بود میپرسد مگه چه کار کردی، تو که کاری نکردی؟
خلبان ایرباس میخندد و میگوید من از جایم بلند شدم، قدری نرمش کردم، برای استفاده از سرویس به عقب هواپیما رفتم، سپس یک فنجان قهوه و یک شیرینی شکلاتی خوردم و برگشتم داخل کابین
❤️وقتی جوان هستید، سرعت و آدرنالین، عالی به نظر میرسد. اما با افزایش سن و عاقلتر شدن، میآموزیم که راحتی و آرامش مهمتر است
این را S.O.S مینامند:
Slower, Older, Smarter
کندتر، پیرتر، اما باهوشتر
قابل توجه ی همه کسانی که سنشان به ۵۰ رسیده
اکنون وقت آن رسیده که سرعت خود را کم کرده و از بقیه ی مسیر سفر لذت ببریم، چرا که مقصد، جائی در انتهای جاده نیست، گاهی مقصد میتواند تماشای طلوع آفتاب، دیدن لبخند یک کودک، شنیدن صدای دلنشین یک دوست، سلام به یک عابر، ایجاد امنیّت برای یک پرنده و یا گوش دادن به یک موسیقی باشد
می تواند دستگیری یک نیازمند باشد
می تواند صداقت در گفتار و رفتار باشد
مسافرت کنید
اگر میتوانید دنیا را ببینید اگر نمیتوانید قسمت های مختلف و دیدنی کشورتان را ببینید
زندگی را سخت نگیریم
زندگی فقط کار کردن نیست
زندگی فقط مال اندوزی نیست
زندگی فقط کسب موفقیت نیست
زندگی ابعاد وسیعی دارد که از آن غافلیم!
#مفهومی #اندیشه #انگیزشی
#روشنفکران
🖋️🌿بهار از خنده ی گل گشته مدهوش
هوا بارانی و دل می زند جوش
تو هم برخیز و بر صحرا نظر کن
به شوری تازه در این دشت بخروش
🖋️🌿بهار از عشق لبریز است، شور است
گل آمد، سبزه آمد، غرق نور است
به نوروز آتش افروزند و سرخوش
هوا هم همنوا با عیش جور است۰
🖋️🌿ساز را به باغ می برند
سهره ها
فصل دل تکانی بهار
تا رسیده است
غنچه ها سر از نگاهشان زده
در تفکرند شاخه ها
قطره قطره چون شراب
می چکد به کامشان نسیم
ابر پاکشیده خیمه می زند
به روی سبزه زار
تا نگار سوی خیمه ها دویده است
اسب باد شیهه می کشد
گوپیامشان رسیده است
ابر وباد ومه
فلک به کار کاه وگل
سوز تازه ای دمیده است
گرگ ومیش صبح و دامن خیال
سیل از کجا رسیده است
سیلی حیات
تا خیاط شب به قامتش
چه ها تنیده است
باد در لفافه صیحه می زند
این خبر بگو زکی شنیده است
هم تگرگ وباد
دامن که را گرفته است
می نویسد از نصیب
قسمت که آب می رود
بند ناف فصل را کجا بریده است
گفت از عجایب بهار بین
دست کو تهی به دامنش رسیده است
بخت خواب نه
تا همای سر زد از خیال
استخوان خرد غم جویده را
دریده است
تنگ می کشد به بر
هناسه های سرد را
خونبه جوش ودل به افتاب داده
تا طلوع کند
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒کندتر، پیرتر، ولی باهوشتر؛
ایرباس ۳۸۰ در حال عبور از اقیانوس اطلس است، این هواپیما به طور مداوم با سرعت ۸۰۰ کیلومتر در ساعت پرواز میکند، ناگهان یک جت جنگی با نهایت سرعت ظاهر میشود. سرعت جنگنده کاهش مییابد، به کنار ایرباس میرسد و با بیسیم از خلبان هواپیمای مسافربری می پرسد ایرباس پروازی خسته کننده است، اینطور نیست، حالا یه نگاه به من بنداز
بعد، خلبان به صورت عمودی هواپیمای خود را بالا می بَرَد، با سرعت به ارتفاع گیج کنندهای میرسد، و سپس تقریباً تا سطح دریا در شیرجهای نفس گیر فرود میآید، او دوباره کنار ایرباس میچرخد و میپرسد خوب، چطور بود؟
خلبان ایرباس پاسخ میدهد بسیار چشمگیر و عالی بود لذت بردم، اما حالا تو نگاه کن
خلبان جت با تمام دقت، ایرباس مسافربری را تماشا میکند، اما تا یک ربع ساعت هیچ اتفاقی نمیافتد. ایرباس به مسیر مستقیم با همان سرعت ادامه میدهد
پس از ۱۵ دقیقه خلبان ایرباس به خلبان جت میگوید خوب، چطور بود؟
خلبان جت که گیج شده بود میپرسد مگه چه کار کردی، تو که کاری نکردی؟
خلبان ایرباس میخندد و میگوید من از جایم بلند شدم، قدری نرمش کردم، برای استفاده از سرویس به عقب هواپیما رفتم، سپس یک فنجان قهوه و یک شیرینی شکلاتی خوردم و برگشتم داخل کابین
❤️وقتی جوان هستید، سرعت و آدرنالین، عالی به نظر میرسد. اما با افزایش سن و عاقلتر شدن، میآموزیم که راحتی و آرامش مهمتر است
این را S.O.S مینامند:
Slower, Older, Smarter
کندتر، پیرتر، اما باهوشتر
قابل توجه ی همه کسانی که سنشان به ۵۰ رسیده
اکنون وقت آن رسیده که سرعت خود را کم کرده و از بقیه ی مسیر سفر لذت ببریم، چرا که مقصد، جائی در انتهای جاده نیست، گاهی مقصد میتواند تماشای طلوع آفتاب، دیدن لبخند یک کودک، شنیدن صدای دلنشین یک دوست، سلام به یک عابر، ایجاد امنیّت برای یک پرنده و یا گوش دادن به یک موسیقی باشد
می تواند دستگیری یک نیازمند باشد
می تواند صداقت در گفتار و رفتار باشد
مسافرت کنید
اگر میتوانید دنیا را ببینید اگر نمیتوانید قسمت های مختلف و دیدنی کشورتان را ببینید
زندگی را سخت نگیریم
زندگی فقط کار کردن نیست
زندگی فقط مال اندوزی نیست
زندگی فقط کسب موفقیت نیست
زندگی ابعاد وسیعی دارد که از آن غافلیم!
#مفهومی #اندیشه #انگیزشی
#روشنفکران
📕موضوع: #علمی #اندیشه #فلسفی
📘#منطق_اکتشاف_علمی
🧑💻🖋 کارل پوپر
📜چکیده ای از کتاب
کتاب کوششی است در جهت تبیین راه درس گرفتن از تجربه.راه درس گرفتن از تجربه انجام مشاهدات مکرر نیست:سهم تکرار مشاهدات در قیاس با سهم اندیشه هیچ است.
همه چیز در گرو اندیشه ورزی فعال ما در باب جهان است.ما مدام می کوشیم تا تجارب خود از جهان را تفسیر عقلی کنیم و بفهمیم.به عبارت دیگر آنچه می آموزیم به کمک مغز است.چشم و گوش هم مهمند اما اهمیتشان بیشتر در حذف اندیشه های غلطی است که عقل پیش می نهد...
نویسنده این کتاب، همانند هر دانشمند و فیلسوف دیگری می کوشد نقاب از چهره حقیقت بردارد، اما از راه هایی به این تلاش می آغازد که با نوآوری ها و نواندیشی های خود او آمیخته اند. وی علم را سرتاسر به منزله جهان شناسی می انگارد ومعتقد است که افتخار فلسفه- همچون علم- متناسب با سهمی است که در این تکاپو داشته است و...
📘#منطق_اکتشاف_علمی
🧑💻🖋 کارل پوپر
📜چکیده ای از کتاب
کتاب کوششی است در جهت تبیین راه درس گرفتن از تجربه.راه درس گرفتن از تجربه انجام مشاهدات مکرر نیست:سهم تکرار مشاهدات در قیاس با سهم اندیشه هیچ است.
همه چیز در گرو اندیشه ورزی فعال ما در باب جهان است.ما مدام می کوشیم تا تجارب خود از جهان را تفسیر عقلی کنیم و بفهمیم.به عبارت دیگر آنچه می آموزیم به کمک مغز است.چشم و گوش هم مهمند اما اهمیتشان بیشتر در حذف اندیشه های غلطی است که عقل پیش می نهد...
نویسنده این کتاب، همانند هر دانشمند و فیلسوف دیگری می کوشد نقاب از چهره حقیقت بردارد، اما از راه هایی به این تلاش می آغازد که با نوآوری ها و نواندیشی های خود او آمیخته اند. وی علم را سرتاسر به منزله جهان شناسی می انگارد ومعتقد است که افتخار فلسفه- همچون علم- متناسب با سهمی است که در این تکاپو داشته است و...
منطق اکتشاف علمی-کارل پوپر.pdf
4.5 MB
📕موضوع: #علمی #اندیشه #فلسفی
📘#منطق_اکتشاف_علمی
🧑💻🖋 کارل پوپر
📜چکیده ای از کتاب
کتاب کوششی است در جهت تبیین راه درس گرفتن از تجربه.راه درس گرفتن از تجربه انجام مشاهدات مکرر نیست:سهم تکرار مشاهدات در قیاس با سهم اندیشه هیچ است.
همه چیز در گرو اندیشه ورزی فعال ما در باب جهان است.ما مدام می کوشیم تا تجارب خود از جهان را تفسیر عقلی کنیم و بفهمیم.به عبارت دیگر آنچه می آموزیم به کمک مغز است.چشم و گوش هم مهمند اما اهمیتشان بیشتر در حذف اندیشه های غلطی است که عقل پیش می نهد...
نویسنده این کتاب، همانند هر دانشمند و فیلسوف دیگری می کوشد نقاب از چهره حقیقت بردارد، اما از راه هایی به این تلاش می آغازد که با نوآوری ها و نواندیشی های خود او آمیخته اند. وی علم را سرتاسر به منزله جهان شناسی می انگارد ومعتقد است که افتخار فلسفه- همچون علم- متناسب با سهمی است که در این تکاپو داشته است و...
📘#منطق_اکتشاف_علمی
🧑💻🖋 کارل پوپر
📜چکیده ای از کتاب
کتاب کوششی است در جهت تبیین راه درس گرفتن از تجربه.راه درس گرفتن از تجربه انجام مشاهدات مکرر نیست:سهم تکرار مشاهدات در قیاس با سهم اندیشه هیچ است.
همه چیز در گرو اندیشه ورزی فعال ما در باب جهان است.ما مدام می کوشیم تا تجارب خود از جهان را تفسیر عقلی کنیم و بفهمیم.به عبارت دیگر آنچه می آموزیم به کمک مغز است.چشم و گوش هم مهمند اما اهمیتشان بیشتر در حذف اندیشه های غلطی است که عقل پیش می نهد...
نویسنده این کتاب، همانند هر دانشمند و فیلسوف دیگری می کوشد نقاب از چهره حقیقت بردارد، اما از راه هایی به این تلاش می آغازد که با نوآوری ها و نواندیشی های خود او آمیخته اند. وی علم را سرتاسر به منزله جهان شناسی می انگارد ومعتقد است که افتخار فلسفه- همچون علم- متناسب با سهمی است که در این تکاپو داشته است و...