پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
294 subscribers
31.8K photos
10.6K videos
7.33K files
8.85K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
#انتقادات_شاه_به_مصدق
انتقادات زیادی از طرف مخالفان دکتر محمد مصدق به عملکرد دوران نخست‌وزیری ایشان و نهضت ملی وارد شده و می‌شود. در همین راستا بر آن شدیم تا این انتقادات را از زبان یکی از بزرگ‌ترین مخالفان دکتر مصدق که همان محمدرضاشاه پهلوی باشد بیان کنیم و پاسخ دکتر مصدق را به این انتقادات در هفت بخش بررسی خواهیم کرد. این مجموعه در کانال "مصدق به روایت تاریخ و اسناد" آماده و خدمت دوستان ارائه می‌شود.
قسمت اول: از فصل سوم کتاب ماموریت برای وطنم
مدتها پس از وقایع دوران کودکی چهار حادثۀ دیگر برای من روی داد که هر یک در حدود خود حائز کمال اهمیت بوده و موجب شده است که ایمان و توجه بی‌شائبه‌ای که در دوران کودکی به مبدأ حقیقی داشته‌ام ادامه یافته و روز به رپز مستحکمتر گردد.
اولین حادثه، هنگامی روی داد که برای بازدید سدی که تازه در شرف احداث بود به کوهرنگ در حوالی اصفهان رفتم.
دومین واقعه رهایی استان زرخیز آذربایجان از تسلط اجانب بود.
و سومین واقعه‌ی عجیب و تلخ دوران سلطنتم در بهمن ماه 1327 هنگامی که در جشن سالیانه‌ی تاسیس دانشگاه شرکت می‌کردم، روی داد.
قضیه‌ی چهارم که شرح آن در این کتاب مندرج است معجزه 28 مرداد سال 1332 بود که ایران را از چنگال مصدق رهایی داد. دکتر مصدق مردی بود که امکان داشت رهبر سیاسی خوبی باشد ولی در اواخر حکومتش اسیر افکار افراطی خود و عده‌ای از اطرافیان و تلقینات غیرمستقیم یک دولت خارجی قرار گرفته بود. اعتقاد من این است که سرنگون کردن دستگاه مصدق کار مردم عادی کشور من بود که در دلشان بارقه مشیت یزدانی میدرخشید.

پاسخ دکترمصدق
بارقه مشیت یزدانی در دل آیزنهاور رئیس جمهوری درخشید که تصویب نمود آزادی یک ملتی را با چهل درصد از سهام کنسرسیوم مبادله کنند و برای اجرای این معاوضه در مرحله اول دست خط عزل من صادر و کودتای شب ۲۵ مرداد ۱۳۳۲ شروع گردید، که چون به نتیجه نرسید، مرحله دوم آن شروع شد و سیصد و نود هزار دلار آمریکا بین بعضی از علمای فاسد و امراء و افسران بی‌ایمان تقسیم گردید و به هر یک از آن مردم عادی کشور مورد توجه شاهنشاه هم از این اعتبار مبلغ ناچیزی رسید که همه یک دل و یک زبان زیر نظر آن افسران و درجه داران به غارت خانه‌ی من پرداختند، مرا دستگیر و به دادگاه نظامی تسلیم کردند.
@mohammadmosaddegh
من شایسته ی این تدریس نیستم!!!

قرار بر این شد تا یکی از دروس مقدماتی رشته ی مهندسی عمران را برای دانشجویانِ سال اول تدریس کنم، عنوان درس این بود:

CE 1210: Introduction to Smart Infrastructure

همچنان که از عنوان مشخص است هدف از این درس ایجاد یک آشنائی اولیه برای دانشجوی سال اول است تا بداند این رشته ی مهندسی که انتخاب کرده اساسا چیست و چه افق‌های کار و اشتغال را در آینده دارا خواهد بود و در احداث زیربناهای کشور چه نقشی خواهد داشت؟

مدیر گروه گفت لطفا چندان روی بحث سازه مانور نده و در باره ی گرایش های دیگر عمران مثل ژئوتکنیک هم برای بچه ها به قدر کافی صحبت کن

توضیح دادم که مدتهاست درگیر پروژه یا کار ژئوتکنیکی نبوده ام لذا برای یکی از جلسات کلاس از یک مهندس با تجربه در صنعت و با سابقه ی ژئوتکنیک دعوت خواهم کرد

بدین منظور ایمیلی زدم به خانم دکتر Jennie Watson-Lamprey که مدیر عامل شرکت مهندسین مشاور مطرح SLATE در سانفرانسیسکو است. این شرکت SLATE پروژه های بزرگی در این حوزه دارد. از جمله پروژه های آنها برج ملنیوم است که اخیرا در سانفرانسیسکو کج شده و به خاطر مشکلات ژئوتکنیک، ترکهائی در دیوار و سقف برخی آپارتمان ها شکل‌گرفته و صدها پرونده ی حقوقی در دادگاه دارد. اکنون شرکت خانم Jennie در حال بررسی اشکالات طراحیِ مشاور قبلی این پروژه است تا ببینند در‌ کجا اشتباه شده و چطور می شود راهکاری برای تقویت فونداسیون برج داد. عملا شرکت ایشان درگیر کارهائی در این سطح و تراز است

وقتی ایمیل دعوتنامه را فرستادم بلافاصله با پاسخ جالب خانم Jennie مواجه شدم، نوشته بود:

سلام محمدرضا، وای که چقدر خوشحال شدم از اینکه دیدم به یاد من هستی. باورم نمیشود که من را در خاطر داری. راستش خیلی مشتاقم در این کلاس، تدریس در باره ی ژئوتکنیک داشته باشم ولی من شایسته ی این تدریس نیستم چون چند سالی است عمدتا درگیر امور مدیریت شرکت مهندسی مشاور هستم و عملا چندان آدم فنی ای محسوب نمی شوم، بنابراین پیشنهاد می کنم مدیر فنی شرکت ما آقای Nathaniel Wagner این تدریس را انجام دهد

جمله ای که نوشته بود دقیقا این بود:
I would do a disservice to your students to accept.

قدری جا خوردم، کنجکاو شدم و مجددا رفتم و رزومه ی خانم Jennie را بررسی کردم. بله درست است ایشان لیسانس را در دانشگاه کلمبیا بوده، و سپس کارشناسی ارشد و دکترای ژئوتکنیک را از دانشگاه برکلی گرفته، یعنی یکی از بهترین دپارتمان های ژئوتکنیک دنیا، ولی با وجود این سابقه، به دلیل اینکه مدتی است عمدتا درگیر کارهای مدیریتی است خودش را شایسته ی تدریس آنهم فقط یک جلسه، در کلاس درس نمی داند

واقعا به فکر فرو رفتم، آیا من هم با خودم همین قدر صادق هستم؟

آیا من هم اگر فردی متخصص تر و شایسته تر از خودم وجود داشته باشد، از پذیرفتنِ کار امتناع خواهم کرد؟

آیا من هم جرأت دارم اینقدر به صراحت و مکتوب بنویسم شایسته ی فلان کار نیستم؟ یا بلافاصله چنگ می اندازم تا کار را روی هوا بگیرم و از هر فرصتی برای مطرح شدن استفاده خواهم کرد؟

این فکر ها آمد و رفت

گفتم پرینت ایمیل Jennie را می گیرم و یادگاری برای پسرم نگه می دارم تا بداند در دنیا اینگونه انسانهائی هم هستند. فقط  آدم های شکارگر در این دنیا نیستند. بلکه حضور دارند آدم هائی که اصول رفتار حرفه ای برایشان مهمتر از بیزینس و شکارگری است

سه هفته ی بعد، آن جلسه ی کلاس برگزار شد و مدیر فنی شرکت آقای Nathaniel آمد و با بچه ها در باره ی مبانی ژئوتکنیک صحبت کرد. در باره ی زندگی حرفه ای یک مهندس ژئوتکنیک سخن گفت و توضیح داد که چرا به سمت این حرفه آمده ‌و درآمدش چقدر است و...

رفتارهای توسعه یافته در افراد باعث توسعه ی یک کشور می شود. وقتی کسی خودش، خودش را متخصص و واجد صلاحیت نداند، مسئولیت قبول نمی کند. از نشانه های توسعه یافتگی‌ این است که برای علم و تجربه احترام قائل باشیم. آن کس که بدون هیچ تجربه ی فنی سکان مدیریت یک مجموعه ی عظیم خودروسازی را به عهده می گیرد، شخصیت توسعه نیافته ای دارد. با خودش صادق نیست. او نمی تواند باعث توسعه ی کشورش شود

آن استاد دانشگاهی که همزمان با وظایف دانشگاهی و به جای تمرکز بر تربیت دانشجو و پژوهش، همزمان در چندین شرکت مهاب قدس و سابیر و توانیر و پتروپارس و نظام مهندسی و... سمت مدیریتی دارد و دائم خارج از دانشگاه رفت و آمد دارد، شخصیت توسعه نیافته دارد. او نمی تواند دانشجویان توسعه آفرین تربیت کند

توسعه ی یک کشور، محصول شخصیت های توسعه یافته است!
#ارسالی #اجتماعی #اندیشه #انتقادات
Roshanfkrane