پرنیان خیال (ادبی اجتماعی)
294 subscribers
31.8K photos
10.6K videos
7.32K files
8.85K links
پرنیان خیال با مطالب ادبی ،شعر،مقاله ،کتاب ومتنهای اجتماعی تاریخی تلاش برای گسترش فرهنگ کتاب خوانی دارد.
Download Telegram
✍️🌺درود صبحتان به خیر وشادی پگاهتان غرق نور وروشنی. کامگار وروشن روان بمانید
حالا که فصل بازگشایی مدارس و حضور پر رنگ جوانه ها در جامعه است باید مراقب سلامتی وعبور انها از خیابانها باشیم این نونهالان آینده جامعه دوست داشتنی و حضور پر رنگ انها باعث نشاط وشادی جامعه است
ایکاش آموزش وپرورش توان اموزش زندگی کردن را به آنها داشت.
بهترین دانشی که می‌توانیم بیاموزیم، هنر زیستن است که معلم و مدرس ندارد. هر کس باید راهی برای خود بیابد!

🖋️🌿سحر تا سرزد از پلکت خیال انگیز ورویایی
مرا با خود به باغی برد با دیوار شیدایی
حساب نور بود و چشم روشن بین محبوبم
که ما را غرق خود می کرد با حس تمنایی

🖋️🌿توحس ساکت یک پیله ای
بر گردن ابریشم رویا
در این باغی
که از انگشت هر شاخی
هزاران رشته می بافد

🖋️🌿ما وزمان به وقت ساعت مرده ی دیوار
وین باد گول وگیج
انگشت مسگر پیری گرفته ضرب
حالا طناب دار که را
می زند گره
در هر گره هزار  درد
پاییز فصل رهایی نیست
اما تا برگریزان و جدایی
چند بند انگشت بیش نمانده است
ساعت اما سکوت زمان را تقریر می کند
وحس گنگ نبودن بعد از تلاش بسیار
این قلب ایستاده ی تاریخ
در ملتقای یک تحول ژرف
وبادی که می دود در رگ و فصدش
شاید علاج درد باشد
ما غول ها را بیدار کرده ایم وچراغ جادو
حالا دلیله ها در انفجاری خود را گم میکنند
واز یاد می برند روایت تاریخ را
وکلیدهای مبهم این پازل
در دست کودکانی است
که از قصه باز مانده اند

ما ساعت موازی خود را کوک می کنیم
واین رفتن از جنس شگرف تحول
در لاک سخت پیله ی  غمگینی است
که از رشته های ابریشم خیال
شعر می بافد
هذیان ساعات مرده را

   
#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️📒دعای اینکاها (سرخپوستها)  برای بخشش


«والدین‌ام را از این احساس که سبب شکست من در زندگی شده‌اند، آزاد می‌کنم.
فرزندانم را از احساس نیاز به سرافراز کردنم آزاد می‌کنم تا مسیر زندگی‌شان را بر اساس ندای قلبشان و نجوای درونی خودشان انتخاب کنند.

شریک زندگی‌ام را از وظیفه کامل کردن من آزاد می‌کنم زیرا که می‌توانم در وجود خودم و در کنار تمامی موجودات کامل باشم.

از مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌هایم سپاسگزارم که موهبت زندگی را به من بخشیده‌اند. آن‌ها را از شکست‌هایشان و آرزوهای دست‌نیافته‌شان رها می‌کنم و می‌دانم که نهایت تلاش خود را برای حل و فصل مشکلات در زمان خود انجام داده‌اند.

من همه‌ی شما را گرامی می‌دارم، دوست‌تان دارم و خوبی شما را می‌فهمم.
حال می‌توانم در برابر چشمان همه شما شفاف حاضر شوم، چیزی برای پنهان کردن ندارم و چیزی جز واقعی بودن در وجود خودم نمی‌خواهم.

می‌خواهم بر زمین قدم بردارم در حالی که تلاش می‌کنم از زندگی‌ام حداکثر بهره را ببرم و دیگر با پیوند به زخم‌های دور و نزدیک خانواده، راه آرامش خود را مسدود نکنم.
دیگر نمی‌خواهم نقش ناجی کسی را برعهده داشته باشم و یا کسانی را با هم آشتی بدهم و یا توقعات دیگران را برآورده کنم بلکه می‌خواهم یاد بگیرم، با عشق یاد بگیرم که چگونه خود را زیست کنم، حتی اگر فهمیده نشوم به خودم احترام بگذارم و آزادی خود را جشن بگیرم.

«والدین‌ام را از این احساس که سبب شکست من در زندگی شده‌اند، آزاد می‌کنم.

فرزندانم را از احساس نیاز به سرافراز کردنم آزاد می‌کنم تا مسیر زندگی‌شان را بر اساس ندای قلبشان و نجوای درونی خودشان انتخاب کنند.

شریک زندگی‌ام را از وظیفه کامل کردن من آزاد می‌کنم زیرا که می‌توانم در وجود خودم و در کنار تمامی موجودات کامل باشم.

از مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌هایم سپاسگزارم که موهبت زندگی را به من بخشیده‌اند. آن‌ها را از شکست‌هایشان و آرزوهای دست‌نیافته‌شان رها می‌کنم و می‌دانم که نهایت تلاش خود را برای حل و فصل مشکلات در زمان خود انجام داده‌اند.

من همه‌ی شما را گرامی می‌دارم، دوست‌تان دارم و خوبی شما را می‌فهمم.
حال می‌توانم در برابر چشمان همه شما شفاف حاضر شوم، چیزی برای پنهان کردن ندارم و چیزی جز واقعی بودن در وجود خودم نمی‌خواهم.
می‌خواهم بر زمین قدم بردارم در حالی که تلاش می‌کنم از زندگی‌ام حداکثر بهره را ببرم و دیگر با پیوند به زخم‌های دور و نزدیک خانواده، راه آرامش خود را مسدود نکنم.

دیگر نمی‌خواهم نقش ناجی کسی را برعهده داشته باشم و یا کسانی را با هم آشتی بدهم و یا توقعات دیگران را برآورده کنم بلکه می‌خواهم یاد بگیرم، با عشق یاد بگیرم که چگونه خود را زیست کنم، حتی اگر فهمیده نشوم به خودم احترام بگذارم و آزادی خود را جشن بگیرم.
🖋️با ما پرنیانی بمانید
✍️🌺درود صبح بخیر وشاد روزتان بر مدار شادمانی دل انگیز با آرزوی شادکامی وتوفیق برای شما دوستان خوب وبه امید انکه رسیدن فصل پاییز ،رسیدن فصل صلح وارامش وبازگشت عقلانیت به جهان وپایان جنگ ها ودلهره ها باشد.آنچه زیبایی در طبیعت است خود بیان این حقیقت است که جهان برای شادی وآرامش ولذت بردن موجودات ازاین همه مواهب آمده است. اما آنچه زمین را غیر قابل زیستن می کند حرص،آز وطمع دور ودرازی است که ریشه در جهالت دارد و نامنی جهان محصول لی خردی کسانی است که راز توفیق را در تنازع می دانند و با خودکامگی بر انسانیت خط بطلان می کشند.در نظر بگیرید اگر جنگ اکراین وغزه رخ نمی داد واین منازعات انسانی و متمدنانه حل می شد اکنون جهان در چه شرایطی قرار داشت.تکنولوژی در دست کوتوله های تاریک اندیش خطری بزرگ برای جهان است که ممکن است ان را به آتش بکشانند.ریشه ی دو جنگ جهانی در حماقت بشر بوده است و اکنون تمام تضادهای درونی جامعه ی انسانی وعمق این حماقت درحال بروز است در کسانی که خود را پیش قراول تمدن می دانند و این تنازع غیرانسانی می تواند بار دیگر شعله ی جنگی فراگیر را مشتعل کند.به امید بازگشت عقلانیت به جامعه انسانی وگذر از این تاریک اندیشی که انسان ها رابراساس باورشان تقسیم می کند.

🖋️🌿دوشم به خواب دیدم پروانه ها رمیدند
وقتی که گرد شمعی با شوق می پریدند
یاد امدم که با تو دیدم ستاره ها شب
تا قله ی خیالم مستانه پا کشیدند

🖋️🌿به مستی می زند تاصبح لبخند
تو هم بگشای چشم ای مخزن قند
گل شوریده ای بشکفته خاموش
روایت تازه دارد نقد هر بند

🖋️🌿وقتی برای نوشتن نمانده بود
رگبار حرف ها
وذهن مزخرف پر تیک لحظه ها
باید تمام خاطره ها دستکاری می شد
در پردازش شان
وقتی قرار نبود من باشم
وشعر با اسموتی ونسکافه
به خورد سطرها می رفت
باران خیال بود و شبنم برگ ها
اشک چشم غزل
ما بی قراری شعر را
از چشمهایش می خواندیم
که چون ردی سیاه
بر کاغذ می ماند خیس خاطرات
وزیر پای انتظار علف می رویید
دیگر کسی در انتهای صف نمانده بود
اما مهجور تر از همیشه قلم نمی نوشت
وخواب یاداور هزار بند نسردوه
وقتی که دفتر دیوان بسته بود
وشعر عنوان تازه اش را
از یاد برده بود

   
#ایرج_جمشیدی_بینا
امروز روز صلح،روز الزایمر و روز حمله عراق به ایران است
✍️📒پاییز کتاب یک زندگی است در تحولی ژرف.خانه تکانی است پس از فصلی چند و شکوه ژرف نقاشی طبیعت است بر دیوار زندگی. پاییز یاداور راهی طولانی است که  بشر  آمده است ودر گرگ ومیش زمستانی پیش رو که بهار آفرین است.پاییز آغاز ققنوسی زندگی فصل هاست تا حاشیه ها را در هم بریزد و با گذر از تونل زمستان از خاکسترش نو برخیزد.پاییز نیمه راه شدن است ،دل کندن وافریدن نقش های بدیع وقلم صنعی که بی نظیر است که از مرگ زیبایی می آفریند.پاییز برگریزان است،تا رنگ طلایی به هرچه بزند که رفتنی است وگاه شرابی.این اوج آفرینش از مرگ است از نیستی وفنا ویادآوری این نکته که  هر لحظه زندگی می تواند آفریننده باشد پاییز پایانی است که در دلش افریننده،زاینده وپوینده است و نقاش زیبایی ها،فرا رسیدن پاییزتان این اغاز سکوت خردمندانه مبارک باد وبرایتان کمال وبهروزی آرزو می کنم

🖋️📗کشیدم دست تا بر زلف پاییز
خطاب امد که با شبدیز برخیز
بکش مهمیز ورامش کن به شادی
خرد را باسکوت وعشق آمیز

#ایرج جمشیدی(بینا)
غرض پرواز وماییم ان پرنده
بگیریم اوج با بال رونده
سقوط آنجاست بالت بسته گردد
بگیرد پای را از هر دونده
   
#بینا
✍️🌺درود صبح پاییزیتان به خیر و شادی روزتان بر مدار شادکامی وکامیابی .پاییز مبارک
مهر نمایش شور زندگی است در نگاه کودکان کوله بدوشی که خیابان ها را رنگین می کنند تا درس زندگی بیاموزند هرچند مدرسه وآموزش وپرورش این وظیفه مدنی خود را فراموش کرده است و صرفا جعبه ی آموزش محفوظاتی است که گاه به کار زندگی نمی اید .سوی دیگر پاییز رنگی است که در غربت درونی دل تنگش به خیابان ودشت وکوه می زند تا یادآوری کند که مرگ ورنگ توامان اند و انکه قدر زیبایی های زندگی را نمی داند لاجرم با باد می رود

✍️ضایعه درگذشت ۵۲ نفر از کارگران زحمتکش حادثه معدن طبس را به خانواده های این عزیزان و به همه مردم ایران تسلیت عرض می نمایم!


🖋️🌿خیال انگار می چرخد چه سیبی
به دام تازه ای نقشی فریبی
خزان هم می رسد با نقش تشویش
تو گویی رهزنی با مکر وریبی

🖋️🌿نرم نرمک می رسد پاییز ورنگ
کوچه ها از عشق پر سر پر درنگ
مهر می آید فروزان می کند
چشمه های زندگی را وه قشنگ

🖋️🌿پاییز وکوچه‌ چه رنگی گرفته است
نقاش و  باد چه  سنگی گرفته است
سرها شکسته در آید به عاشقی
بس نقش دلفریب به جنگی گرفته است

🖋️🌿ای لحظه های خوب شکفتن
چون پلک آهوی چشمش
ما را به عمق ژرف اقیانوسی
دعوت کن
که سرشار زندگی است

🖋️🌿پر از سکوت!
پیرهن دریده بود
وباد را
به پنجه می کشید نقش بر درخت
کبوتر خیال را چه داده کیش
می دوید در میان خاطرش
به روی بام ها
و ابر تازه می کشید پا
درخت در تکانشی
به برگ های خویش گفته
تا رها شوید
ونقشی از حریر برگ
در میان جوی
لب سپیده دست می کشید
ماه کم فروغ
دو ماه در کنار هم به گفتگو
چه چالشی رسیده بود مهر
و می وزید سوز
در نگاه  باد
گلی به روی شاخه ها نمانده بود
ومی نوشت مهر تازه خویش را
رسیده بود تا خزان
و زرد چهره باغ وباغبان
غروب دلنشین فصل ها
مگر رسیده بود

    
#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️📒انسان‌ها تا ابد در بند و گرفتار ستیزهای دیرینه‌ای هستند که انتخاب چندسطحی سبب آن‌ها بود. این‌گونه است که انسان‌ها در موقعیت‌های ناپایدار و میان این دو نیرویی که ما را آفریدند، تا به همیشه سرگردانند. (فضیلت و رذیلت) بعید است ما انسان‌ها به امید یافتن راه‌حلی ایده‌ئال برای گریز و گذر از آشفتگی‌های اجتماعی و سیاسی خویش به خدمت هیچ یک از این نیروها درآییم. سرسپردگی کامل به انگیزه‌های غریزی به یادگار مانده از انتخاب فردی، هبوط جامعه به قهقرا و نابودی آن را سبب می‌شود. در سوی دیگر داستان نیز، گردن نهادن به انگیزه‌های به جای‌مانده از انتخاب گروهی، ما انسان‌ها را به ربات‌هایی فرشته‌سان - معادل‌های بزرگتر مورچگان - بدل خواهد کرد.

📚
#معنای_هستی_انسان
#ادوارد_ویلسون 🇺🇸
✍️🌺درود صبحتان بخیر وباشادی روزتان بر پرندی از عشق واحساس کامیاب.به امید روزی که صلح در جهان برقرار شود و عشق ومحبت جانشین جنگ ونفرت شود.دامن زدن به تخاصمات قومی به جای همزیستی صلح امیز
وکوبیدن بر طبل جنگ،ترور ونا امنی  جز نا امنی جهان وآسیب دیدن مردم عادی،کودکان وزنان که گوشت دم توپ توسعه طلبان و تروریست ها می شوند نتیجه ای نخواهد داشت.در یک موازنه نابرابر هم در اکراین توسط روس ها و هم در غزه ولبنان توسط اسرائیل و دیگران جنایات بیشماری رخ می دهد که روزی از تاریک خانه ها قد خواهد کشید وهمه ی جهان را به محکمه خواهد کشید که سستی وبی تفاوتی شان در مقابل تروریسم وسو استفاده از شهروندان عادی چه فاجعه ها که نیافریده است.به امید روزی که سازمان ملل  وشورای امنیت بتوانند این فاجعه را مهار ومسببانش را همچون میلوشویچ به جرم پاکسازی قومی،ترور  و تجاوزو...به دادگاه جنایت کاران جنگی  بسپارند!

🖋️🌿باز امد خزان ونقاشی
باز نقشی که مانده برکاشی
من وحوض و هجوم خاطره ها
در خیالم  تو‌ شعرمی پاشی

با خزان امدی که شعر شوی
سعی کردی که در دلم باشی
صبح مهر  است و خاطراتت باز
اخر قصه، رنگ خشخاشی

صبح پاییز ، در خیال تو باز
با بنان، هستم و الهه ی ناز
می کنم هی مرور خاطره را
رفته ای مانده نقش ان پرواز

حال تا رفته ای چه می گویم
هر کجا رفته باز خوش باشی
من وشعریم و باز هم پاییز
تو کجا نقش باد و نقاشی

🖋️🌿تو را به قلمرو شعر می خوانم
چشم می بندی
بر پلکهایت  اقیانوسی کشیده ای ژرف
و مژه هایت پارو می زنند
چند تایتانیک انجا غرق شده است
به گل می نشینم وتو لبخند می زنی
چه اسکله ی نجات بخشی
🖋️🌿هرسطر پیش از مردن
نقطه ای می شود
سرخط
وهر مرد
اثر انگشتی که پاک می شود
اما مادران ققنوسی هستند
که سینه به سینه پرواز می کنند
زنان در لاکشان فرو می روند
کبوترانی که ناخن  های جوهری شان
برتن تاریخ نقش دل می کشد

🖋️🌿پاییز ،پای مهر وکمی سرخوشی هنوز
در کوچه بوسه های صبح
تا دفتری گشوده خزان برگ برگ را
بر باد می دهد 
حالا هوای ملس و یاد تو
سرمست می روم
لبخند می زند میان خیالم
عکسی  که از لب سودا غزل نوشت
این جاده را به یاد تو طی می کنم هنوز
یاغی تر از همیشه اما شعر
پیراهن از تو بر تن می کند
وگل های حسرت سرمی زنند
از خاک تازه
تا یادآوری کنند
تکرار عشق را (بی منت باران)!
گل حسرت را در فارس گاهی گل، بی منت باران ،می نامند یعنی گلی که بدون باران می روید

#ایرج_جمشیدی_بینا

✍️📒هنر یعنی تحت‌تأثیر قرار دادن ذهن و قلب دیگران. هنر به من باور می‌دهد؛ این باور که شاید امروز روزی عالی نباشد، اما باز هم روز خوبی است. این باور که بعد از یک روز افسردگی هنوز هم می‌توان با کوچکترین چیز قهقهه سر داد. همچنین به این درک رسیده‌ام که آشکار کردن تاریکی وجودم به اندازهٔ آشکار کردن روشنی‌ام عادی و طبیعی است.


📚می‌خواهم بمیرم ولی دوست دارم دوکبوکی بخورم
#بک_سهی

✍️من همیشه مجذوبِ کسی هستم که از تاثیر حرف هایش بر قلبِ دیگران می ترسد.

#جبران_خلیل_جبران


✍️فردا باز هم
به تو فکر خواهم کرد،
مثل دریا به ادامه‌ی خویش!

#سیدعلی_صالحی
✍️🌺درود صبح پاییزتان پر ازمهر و مهرماهتان پر از شادی وکامیابی.به امید بازتابیدن روشنایی به جهان وباز گشت تعقل وفدرت به فرزانگان  تا بتوان جهانی سرشار از عشق وامید و بدون جنگ،قتل وتروریسم بنا نهاد وبه امید برکشیدن حاکمانی که بجای سودای تجارت، اندیشه ی حکومت داشته ومجری قانون باشند و به امید توسعه ی دموکراسی تا آنجا که در همه ی احاد جهان حقوق بشر رعایت شود ومردم پیام اور نفرت وخشونت نسب به همدیگر نباشند به امید پیروزی علم وعقل وخرد بر جهل و نادانی وحرص وآز که نتیجه اش جهانی پرآشوب است.بقول: اریش ماریا رمارک در کتاب در  در غرب خبری نیست

همیشه فکر می کردم که همه انسان ها مخالف جنگ اند، تا آن که دریافتم کسانی هم هستند که موافق آن اند.

"به خصوص کسانی که خود مجبور نیستند در آن شرکت کنند".
مهر آغاز شده است مراقب کودکان هنگام گذر از خیابان ها باشیم شاید ان کودک یکی از بستگانتان باشد !


🖋️🌿صبح، گلبانگ و شور وعشق وطرب
باز دیوان شعر و عشق وادب
پایکوبان به مهر در رقص اند
این نشاط آوران شور به تب

دامن کوچه ها شده رنگین
مهر،زنگ است وشهر آهنگین
لاله ها صف کشیده اند نشاط
باز اهنگ ورقص پا سنگین

مهربانی به جمع با شادی
باز شادی نشاط وآزادی
می درخشد به مهر تا خورشید
شادمان ،شهر وکوی وهر وادی

🖋️🌿برسینه تاریخ انگشت می کشیدی
در جستجوی پستانش
غافل که گاوهای شیرده ده را
دیری است برده اند
وبا تازیانه ی راهزنان
پستانشان خشکیده است
وپستانک مورخان
از شیشه های شیری است
که بر دهانشان می گذارند

✍️چگونه می رسد این پاییز
با پیرهن رنگارنگش
بی تو در کوچه‌های خیال
وقتی کسی میان جاده شعر مرا
بلند نمی خواند
ومن دوباره می نویسم از
شکوفه های غزل
وسودایی که با باد رفته است
مگر ازادی نام دیگر تو‌نبود
که اینچنین از دست رفته ای


🖋️🌿شعر نگاه تو پاییز ورقص باد
هی می نوشتم وخط می زدم که چه
وقتی که رفته  بودی
با خویش برده بودی
انگار واژه ها را
ومن عبث هر برگ از خیالت را
تصویرمی نمودم
راحت نبود شعر در خوانش دوباره،
با ان خود را به مهر می سپردم
وجای پای ان را در کوچه ای
که تا ابد شعر می شد
باران نمی توانست از ذهن ما بشوید
نقشی که ماندگار است
هرچند رفته باشی

   
#ایرج_جمشیدی_بینا
   


✍️📒هر نژادی، هر هنری، ریاکاری خاصی دارد. خوراک این جهان اندکی حقیقت است و بسیاری دروغ. روح آدمی ناتوان است و تاب حقیقت ندارد؛ دین او، اخلاق او، سیاست او، شاعران و هنرمندان او باید آن را در لفافه‌ای از دروغ بپوشانند و پیش او بگذارند.

این دروغ‌ها با روح هر نژادی سازگاری دارد، و در هر یک متفاوت است؛ و همان است که سبب می‌شود ملت‌ها اینقدر به دشواری یکدیگر را بفهمند و این‌قدر به آسانی همدیگر را تحقیر کنند. حقیقت نزد همه یکی است؛ ولی هر ملتی دروغهای خاص خود را دارد که بدان نام ایده‌آلیسم می‌نهد.

👤:رومن رولان
📗:ژان کریستف
یه صبح توی جاده رفتم پیاده
پاییز و بارون نسیم ونم نم
دست تو اما در دست من نیست
با خاطراتم سر می خورد باد
ان شور وشوق وان رسم زیبا
دادند بر باد
دیگر نشاطی در صبح ها نیست
لعنت به هرکس که این چاه را کند
عمری دوباره گر باز یابم در انتطارم
هرچند باشد بیهوده کارم
پاییز اما همچون گذشته
زیبا وخوشرو از ما گذشته
در حسرت از شاخ برگی ستاند
پیراهن از عشق بد می دراند
گویی که کام از غم می ستاند
اما رقیبا ناکام مانی
می دانم ان را هرگز ندانی
شاید تنش را از من ستانی
اما دلش را هرگز نشاید
این راندانی ،این را ندانی
#ایرج_جمشیدی _بینا
✍️🌺درود صبحتان بخیر بر پرنیانی از شادی ومهر روزتان رقصان به نور خرد وکامیابی پرند خیالتان بر رنگین کمانی از شادمانی وسرور
آن که از درد انسانی شادی می کند خرد را وانهاده است وآنکه در طلب مرگ و نابودی دیگران است انسانیت رابر نتابیده است.تا زمانی که انسانها یاد نگیرند در کنار هم زندگی کنند هر روز بر دردشان افزوده می شود خواه روهینگیانا باشد خواه در بالکان و بین اسلاوها وصربها،کراواتها والبانیائیها خواه در چچن ویاددر افغانستان نگاه دوگانه به خود ودیگران و با انگشت هم را نشان دادند جز به تخریب اوارگی و پریشانی عده ای بیگناه ختم نمی شود هیچ جنگی برنده ندارد و متاسفانه چنین دیدگاهی ابزاری است در اختیار مافیاهای رنگ و وارنگ اسلحه ،انسان واقتصاد وبرنده جز انها کسی نیست.افراطی گری صلح جهانی را به خطر می اندازد ومسبب فروپاشی بنیادهای اخلاقی جامعه است
🖋️🌿صبح که بر پرده نوازد به شعر
می رسد از راه خزان باز مهر
رنگ به دفتر زند از برگها
نقش دل انگیز  بر ارد به چهر
🖋️🌿تمام شب نشسته خواب را
زپشت پلک ماه
به قصه رانده بود
ومی دوید نقد در نگاه آتشین
هزار شور دلفریب
در آنتظار ان سحر
که سرزند زپشت ابر
طره طلایی سپیده دم
در ان افق که رنگ خون گرفته بود
وانتظار چون کبوتری
که نوک می زند به پنجره
رها نمی نمود
ذهن درهم از خیال را
خبر رسیده بود
باد کرده فرش کوچه باغ را
واسب پر غرور مهر
می کشید شیهه ای بلند
باد هم نسیم صبح را
به زلف دلبرانه اش
نموده کوک و نرم می نواخت
به تارهای ریخته  روی صورتش
سه تار دلنواز موی را
غزل سپید ورقص روی شانه ی سپیده دم
چه محشری گرفته بود
آن خیال عاشقانه در نگاه تازه اش
کسی میان کوچه بانگ می کشید
«اخرین نفر.........»
ودر جواب
صدای ترمزی نفس بریده بود
صدای ایست ،صدای پا....
صدای لخت وبیقرار شاخه ها
به گیسوان او چه چنگ می کشید
صدای خنده بود
ودسته دسته لشکر سیاه می رسید
کلاغها نموده تا حصار هر مسیر را
کبوتران پرکشیده  ترک کرده باغ را
خزان به نقد شعر من نشسته بود
   
🖋️🌿عصری دل انگیز
از غصه لبریز دل بود بی تو
خورشید تارید
تا غصه بارید
دیدم غروب پاییز رنگید
رخ زرد و خاموش
پاییز مدهوش
دل بی تو در جوش
گفتم خزان است
درد عیان است
پاییز رنجید
باد آمد وبرگ
در کوچه رقصید
دیدم خیالت از شوق لرزید
شعرم به نقش
هرواژه می کرد
آواز نامت
وقتی که گریید
ابر از پس باد
باران پاییز ارام بارید
چون چشم نرگس
وقتی که می دید
هجران به راه است
در کوچه ها باد..
آواره تا برگ
خاموش بلبل..
  
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒رفتن به جايی را كه با رفتن به آن نمی رسيم بايد ترك كنيم و بحث درباره ی موضوع هايی كه با بحث كردن فيصله نمی يابند را بايد كنار بگذاريم و انديشيدن درباره ی مسايلی كه با انديشيدن حل نمی شوند را بايد از سر دور كنيم...

#برتولت_برشت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
✍️شب پاییز شور انگیز و مستی
توهم پهلو به پهلویم نشستی
میان قصه های ما شبی نیست
که غافل از تو باشد بت پرستی
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️🌺درود صبح بخیر وشاد روزتان بر مدار شادمانی دل انگیز با آرزوی شادکامی وتوفیق برای شما دوستان خوب وبه امید انکه رسیدن فصل پاییز ،رسیدن فصل صلح وارامش وبازگشت عقلانیت به جهان وپایان جنگ ها ودلهره ها باشد.آنچه زیبایی در طبیعت است خود بیان این حقیقت است که جهان برای شادی وآرامش ولذت بردن موجودات ازاین همه مواهب آمده است. اما آنچه زمین را غیر قابل زیستن می کند حرص،آز وطمع دور ودرازی است که ریشه در جهالت دارد و نامنی جهان محصول لی خردی کسانی است که راز توفیق را در تنازع می دانند و با خودکامگی بر انسانیت خط بطلان می کشند.در نظر بگیرید اگر جنگ اکراین وغزه رخ نمی داد واین منازعات انسانی و متمدنانه حل می شد اکنون جهان در چه شرایطی قرار داشت.تکنولوژی در دست کوتوله های تاریک اندیش خطری بزرگ برای جهان است که ممکن است ان را به آتش بکشانند.ریشه ی دو جنگ جهانی در حماقت بشر بوده است و اکنون تمام تضادهای درونی جامعه ی انسانی وعمق این حماقت درحال بروز است در کسانی که خود را پیش قراول تمدن می دانند و این تنازع غیرانسانی می تواند بار دیگر شعله ی جنگی فراگیر را مشتعل کند.به امید بازگشت عقلانیت به جامعه انسانی وگذر از این تاریک اندیشی که انسان ها رابراساس باورشان تقسیم می کند.

🖋️🌿دوشم به خواب دیدم پروانه ها رمیدند
وقتی که گرد شمعی با شوق می پریدند
یاد امدم که با تو دیدم ستاره ها شب
تا قله ی خیالم مستانه پا کشیدند

🖋️🌿به مستی می زند تاصبح لبخند
تو هم بگشای چشم ای مخزن قند
گل شوریده ای بشکفته خاموش
روایت تازه دارد نقد هر بند

🖋️🌿وقتی برای نوشتن نمانده بود
رگبار حرف ها
وذهن مزخرف پر تیک لحظه ها
باید تمام خاطره ها دستکاری می شد
در پردازش شان
وقتی قرار نبود من باشم
وشعر با اسموتی ونسکافه
به خورد سطرها می رفت
باران خیال بود و شبنم برگ ها
اشک چشم غزل
ما بی قراری شعر را
از چشمهایش می خواندیم
که چون ردی سیاه
بر کاغذ می ماند خیس خاطرات
وزیر پای انتظار علف می رویید
دیگر کسی در انتهای صف نمانده بود
اما مهجور تر از همیشه قلم نمی نوشت
وخواب یاداور هزار بند نسردوه
وقتی که دفتر دیوان بسته بود
وشعر عنوان تازه اش را
از یاد برده بود

   
#ایرج_جمشیدی_بینا
امروز روز صلح،روز الزایمر و روز حمله عراق به ایران است
✍️📒پاییز کتاب یک زندگی است در تحولی ژرف.خانه تکانی است پس از فصلی چند و شکوه ژرف نقاشی طبیعت است بر دیوار زندگی. پاییز یاداور راهی طولانی است که  بشر  آمده است ودر گرگ ومیش زمستانی پیش رو که بهار آفرین است.پاییز آغاز ققنوسی زندگی فصل هاست تا حاشیه ها را در هم بریزد و با گذر از تونل زمستان از خاکسترش نو برخیزد.پاییز نیمه راه شدن است ،دل کندن وافریدن نقش های بدیع وقلم صنعی که بی نظیر است که از مرگ زیبایی می آفریند.پاییز برگریزان است،تا رنگ طلایی به هرچه بزند که رفتنی است وگاه شرابی.این اوج آفرینش از مرگ است از نیستی وفنا ویادآوری این نکته که  هر لحظه زندگی می تواند آفریننده باشد پاییز پایانی است که در دلش افریننده،زاینده وپوینده است و نقاش زیبایی ها،فرا رسیدن پاییزتان این اغاز سکوت خردمندانه مبارک باد وبرایتان کمال وبهروزی آرزو می کنم

🖋️📗کشیدم دست تا بر زلف پاییز
خطاب امد که با شبدیز برخیز
بکش مهمیز ورامش کن به شادی
خرد را باسکوت وعشق آمیز

#ایرج جمشیدی(بینا)
غرض پرواز وماییم ان پرنده
بگیریم اوج با بال رونده
سقوط آنجاست بالت بسته گردد
بگیرد پای را از هر دونده
   
#بینا
✍️🌺درود صبح پاییزی تان سرشار از عشق ورویا بخیر باد رقص مرگ برگ ها در پای قمار زندگی یاد آور این حقیقت است که کهنه بالنده نیست و این جهان می کوشد تا رخت کهنه از تن برگیرد و در نوشدنی به آیین خرد وتدبیر وتدبر جهالت بگذارد و با جهان متا وweb3
هماهنگ کردد.اکنون آنچه مجازی نامیده می شد جای واقعیت ملموس را نه تنها پر می کند بلکه خود به واقعیتی عینی وشگرف بدل می شود که تمام خلا ناشی از خود را در علم تکنولوژی اقتصاد وکلیدهای ارزی پر می کندواکنون ذخایر مجازی چنان بر ذخایر واقعی وعینی وملموس غلبه کرده اند که آنها به حاشیه رانده شده و جهان مجازی خودرا در تمام سطوح بر هستی جهان تحمیل می کند .همانگونه که جنگ ها وبیماری ها از شیوه رایج خارج شده اند. بیماری ها حربه ای پاندمیک و جنگ ها ویرانگرتر از همیشه با نانو ذرات و دکمه های رباتیک اعمالی فراتر از تصور انسان عادی دارند.تنها جوامعی می توانند به هستی ادامه دهند که به درک این حقیقت مهم نائل آمده و خود را بتواند برای حضور در جهان فردا مهیا کند.

🖋️🌿با ساز دوره گردی رقصیده ای تو با ناز
ای زندگی چه هستی  با پای لنگ دمساز
شوری و هم هیاهو رنگ جوانی هستی
آهسته تر میازار قلب مرا به هر  ساز
     
🖋️🌿چراغ شعر روشن کن دراین آیین پاییزی
رسیده مهرگان از راه می باید که برخیزی
خزان تا می زند نقشی زمهرش بر سر دیوار
ومی باید که در رقص آورد برگ زر آویزی
  

🖋️🌿پوزه شراب
شسته از مستی
چکه چکه
می چکد خون انگور
پاییز از لب ولوچه اش
بیدی نیست که از بادها بلرزد
این طوفان
تا فرش می کند
در و دشت وخیابان را
وبا عشق نوایی می خواند
در کوچه‌های رنگین شهر
در خواستگاری برگها
دلشوره دارد،
از ماسکهای برچهره شهر
خزان داس درو را
در آسمان جاگذاشته ،
چشمک میزند ماه
🖋️🌿وقتی برای نوشتن نمانده بود
رگبار حرف ها
وذهن مزخرف پر تیک لحظه ها
باید تمام خاطره ها دستکاری می شد
در پردازش شان
وقتی قرار نبود من باشم
وشعر با اسموتی ونسکافه
به خورد سطرها می رفت
باران خیال بود و شبنم برگ ها
اشک چشم غزل
ما بی قراری شعر را
از چشمهایش می خواندیم
که چون ردی سیاه
بر کاغذ می ماند خیس خاطرات
وزیر پای انتظار علف می رویید
دیگر کسی در انتهای صف نمانده بود
اما مهجور تر از همیشه قلم نمی نوشت
وخواب یاداور هزار بند نسردوه
وقتی که دفتر دیوان بسته بود
وشعر عنوان تازه اش را
از یاد برده بود

🖋️🌿مرگ بر دوش پاییز وپاندومی
وکوچه ها ی بن بست این جهان
آیا کسی دوباره
از زندگی خواهد نوشت
انگشت های بر ماشه
شکاف های سینوسی مغز ها
وسمور سایه ها
جهان پتانسیل یک جهنم را دارد

   
#ایرج_جمشیدی_بینا
      

✔️🌺درود صبحتان دل انگیز پاییزتان  مزین به عطر لطیف عشق واحساس
📗کتاب خواندن تابانیدن نور به اعماق تاریکیها وجهالت است
🌺در جهانی که تمام موجوداتش
برای ضعیف بودنشان دلیل می‌تراشند
و برای قوی نبودنشان بهانه دارند؛
تو قوی بمان، و همان جوانه‌ی جسوری باش
که از زیر پوست زمستان می‌شکفد
و ثابت می‌کند "با یک گل هم بهار می‌شود"!📚