Forwarded from Deleted Account
انسانها در عصر ظلمت.pdf
2.7 MB
تاریخ اعصار تاریکی را از سرگذرانده است که در آن قلمرو عمومی تاریک و تیره شده و جهان چنان نامطمئن شده که مردم از هرپرسشی درباره سیاست باز ایستادهاند، چون نگران منافع حیاتی و آزادی شخصی خود بودهاند. کسانی که در چنین اعصاری
زیستهاند و تحت آن شرایط قرارگرفتهاند ، همواره گرایش بدین دارند که از جهان و قلمرو عمومی بیزار باشند و تا جای ممکن آن را نادیده بگیرند یا حتی بدون توجه به آن جهانی که میان آنهاست، برای برقراری روابط متقابل با یکدیگر از روی آن بپرند تا به فراسوی آن برسند؛ چنانکه گویی جهان تنها ظاهری است که مردم میتوانند خود را ورای آن پنهان کنند.
✍ #هانا_آرنت
📘 #انسانها_در_عصر_ظلمت
زیستهاند و تحت آن شرایط قرارگرفتهاند ، همواره گرایش بدین دارند که از جهان و قلمرو عمومی بیزار باشند و تا جای ممکن آن را نادیده بگیرند یا حتی بدون توجه به آن جهانی که میان آنهاست، برای برقراری روابط متقابل با یکدیگر از روی آن بپرند تا به فراسوی آن برسند؛ چنانکه گویی جهان تنها ظاهری است که مردم میتوانند خود را ورای آن پنهان کنند.
✍ #هانا_آرنت
📘 #انسانها_در_عصر_ظلمت
به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
✍️🌺درود پگاه تان دلنشین و بخیر باد روزتان روشن به اندیشه وخرد همراه با کامیابی. برامدن آفتاب طلوع شادی ومیل به دانستن را افزون می سازد از انجا که انسان در مقابل این حقیقت قرار می گیرد که برای ادامه حیات باید تلاش کند و در مقابل مجهولات چاره ای بیندیشد.اساسا برخلاف آنچه فکر می شود زندگی انسان پیچیده در بستری از فلسفه برای کشف مجهولاتی است که دانسته های انسان را به یاری می طلبد و برای ادامه ی حیات باید بشر بر آنها غلبه کند
🖋️🌿از سینه ی من چو می تراود مهرت
روشن شود از خیال من بر چهرت
خورشید دو چشم تازه تا گر گیرم
در رقص تمام واژه ها از سحرت
🖋️🌿صبح
ای شگفتی جهان وشعر
از دهان عشق
صحبتی بکن
واز نوای دلنشین مهر
خنده ای ببار
این جهان
در انتظار گفتن وشکفتن است
🖋️🌿وقتی که نان پرواز را
از دستهای کوچکش
آغاز می کند
با خود دری به روی غمش
باز می کند
انگار سال سال اب رفتن
و رفتن زسفره هاست
اینگونه که به وعده
در ان ناز می کند
🖋️🌿گفتم صفای شعر منی
خندید
من واژه های گم شده ی عشقم
ای شوق ممتد بودن
فریاد رهایی
پیوسته هم ببار غزل
بر دفترشعرم
تا بی غروب بنویسم
چشمان منتظرت را
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒تاریخ اعصار تاریکی را از سرگذرانده است که در آن قلمرو عمومی تاریک و تیره شده و جهان چنان نامطمئن شده که مردم از هرپرسشی درباره سیاست باز ایستادهاند، چون نگران منافع حیاتی و آزادی شخصی خود بودهاند. کسانی که در چنین اعصاری
زیستهاند و تحت آن شرایط قرارگرفتهاند ، همواره گرایش بدین دارند که از جهان و قلمرو عمومی بیزار باشند و تا جای ممکن آن را نادیده بگیرند یا حتی بدون توجه به آن جهانی که میان آنهاست، برای برقراری روابط متقابل با یکدیگر از روی آن بپرند تا به فراسوی آن برسند؛ چنانکه گویی جهان تنها ظاهری است که مردم میتوانند خود را ورای آن پنهان کنند.
✍ #هانا_آرنت
📘 #انسانها_در_عصر_ظلمت
🖋️🌿از سینه ی من چو می تراود مهرت
روشن شود از خیال من بر چهرت
خورشید دو چشم تازه تا گر گیرم
در رقص تمام واژه ها از سحرت
🖋️🌿صبح
ای شگفتی جهان وشعر
از دهان عشق
صحبتی بکن
واز نوای دلنشین مهر
خنده ای ببار
این جهان
در انتظار گفتن وشکفتن است
🖋️🌿وقتی که نان پرواز را
از دستهای کوچکش
آغاز می کند
با خود دری به روی غمش
باز می کند
انگار سال سال اب رفتن
و رفتن زسفره هاست
اینگونه که به وعده
در ان ناز می کند
🖋️🌿گفتم صفای شعر منی
خندید
من واژه های گم شده ی عشقم
ای شوق ممتد بودن
فریاد رهایی
پیوسته هم ببار غزل
بر دفترشعرم
تا بی غروب بنویسم
چشمان منتظرت را
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒تاریخ اعصار تاریکی را از سرگذرانده است که در آن قلمرو عمومی تاریک و تیره شده و جهان چنان نامطمئن شده که مردم از هرپرسشی درباره سیاست باز ایستادهاند، چون نگران منافع حیاتی و آزادی شخصی خود بودهاند. کسانی که در چنین اعصاری
زیستهاند و تحت آن شرایط قرارگرفتهاند ، همواره گرایش بدین دارند که از جهان و قلمرو عمومی بیزار باشند و تا جای ممکن آن را نادیده بگیرند یا حتی بدون توجه به آن جهانی که میان آنهاست، برای برقراری روابط متقابل با یکدیگر از روی آن بپرند تا به فراسوی آن برسند؛ چنانکه گویی جهان تنها ظاهری است که مردم میتوانند خود را ورای آن پنهان کنند.
✍ #هانا_آرنت
📘 #انسانها_در_عصر_ظلمت
✍️🌺درود صبحتان به خیر وشادی روزتان بر پرندی از همنوایی وهمدلی و وفاق کامیاب و شادمان باشید. روزها ،ماه ها وفصلها می گذرند در این کهنه ونو شدن ها دیکتاتوریها هم نمی دانند به پایان می رسند و تنها فریاد مظلومان است که در کیهان برعلیه انها می می ماند شاید پوتین ها ناوالنیها را حذف فیزیکی کنند روز نامه نگاران را به خودکشی وادارند اما تاریخ قاضی دادگری است که بر پیشانیشان هر جنایتی را حک خواهد کرد
🖋️🌿به عصری دلنشین در ماه بهمن
تو را دیدم که می رفتی به دامن
نهاده باغ گل در فصل سرما
به عطرت تازه می کردی تو گلبن
🖋️🌿چکمه ها روزی گلدان می شوند
و دیکتاتورها فسیل
تا با رویش گلها
لبخند شاد کودکان
بر پهنای صورتشان بنشیند
و غبار وخاکروبه های جنگ
از خیابانها جمع شود
آنروز مجسمه ات سمبل آزادی می شود
که به هر سو انگشت می چرخانی
گنجشکهای گرسنه سیر می شوند
و عشق میدان وسیع تری می یابد
برای دوست داشتن
🖋️🌿اگر چه وسوسه شب
میان سینه تنگ حادثه
باقی است
هنوز اسب و سوار و شیهه رعد
برسر گذر چهار راه اتفاق
به خون ننشسته است!
میانطاق ضربی پل
تفنگ بهچله نشسته است
مگر شلیک کند به ماه
ویاپلنگ خشم خیز بردارد
در برج عاج بی توجه،
ارباب پا برهنه ها
نشان دهد
انگشت شاهدی را
به رسم ارعاب
تاتیغ تیز ببرد
بند سگان زنجیری را
سکان قایقی رها شود
انسوی ساحل ملال
قوش بخت جفت شش بخواب رود
ولنگر بریده کشتی رها شود
سگی بلیسد
پاشنه شرطه ای را
آن سوی آبها
واز چله رها شود
آنتیر بخت برگشته حادثه چموش
بی انتظار
اکنون ببین
آرامش قبل از طوفان
چون است
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒تاریخ اعصار تاریکی را از سرگذرانده است که در آن قلمرو عمومی تاریک و تیره شده و جهان چنان نامطمئن شده که مردم از هرپرسشی درباره سیاست باز ایستادهاند، چون نگران منافع حیاتی و آزادی شخصی خود بودهاند. کسانی که در چنین اعصاری
زیستهاند و تحت آن شرایط قرارگرفتهاند ، همواره گرایش بدین دارند که از جهان و قلمرو عمومی بیزار باشند و تا جای ممکن آن را نادیده بگیرند یا حتی بدون توجه به آن جهانی که میان آنهاست، برای برقراری روابط متقابل با یکدیگر از روی آن بپرند تا به فراسوی آن برسند؛ چنانکه گویی جهان تنها ظاهری است که مردم میتوانند خود را ورای آن پنهان کنند.
✍ #هانا_آرنت
📘 #انسانها_در_عصر_ظلمت
🖋️🌿به عصری دلنشین در ماه بهمن
تو را دیدم که می رفتی به دامن
نهاده باغ گل در فصل سرما
به عطرت تازه می کردی تو گلبن
🖋️🌿چکمه ها روزی گلدان می شوند
و دیکتاتورها فسیل
تا با رویش گلها
لبخند شاد کودکان
بر پهنای صورتشان بنشیند
و غبار وخاکروبه های جنگ
از خیابانها جمع شود
آنروز مجسمه ات سمبل آزادی می شود
که به هر سو انگشت می چرخانی
گنجشکهای گرسنه سیر می شوند
و عشق میدان وسیع تری می یابد
برای دوست داشتن
🖋️🌿اگر چه وسوسه شب
میان سینه تنگ حادثه
باقی است
هنوز اسب و سوار و شیهه رعد
برسر گذر چهار راه اتفاق
به خون ننشسته است!
میانطاق ضربی پل
تفنگ بهچله نشسته است
مگر شلیک کند به ماه
ویاپلنگ خشم خیز بردارد
در برج عاج بی توجه،
ارباب پا برهنه ها
نشان دهد
انگشت شاهدی را
به رسم ارعاب
تاتیغ تیز ببرد
بند سگان زنجیری را
سکان قایقی رها شود
انسوی ساحل ملال
قوش بخت جفت شش بخواب رود
ولنگر بریده کشتی رها شود
سگی بلیسد
پاشنه شرطه ای را
آن سوی آبها
واز چله رها شود
آنتیر بخت برگشته حادثه چموش
بی انتظار
اکنون ببین
آرامش قبل از طوفان
چون است
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒تاریخ اعصار تاریکی را از سرگذرانده است که در آن قلمرو عمومی تاریک و تیره شده و جهان چنان نامطمئن شده که مردم از هرپرسشی درباره سیاست باز ایستادهاند، چون نگران منافع حیاتی و آزادی شخصی خود بودهاند. کسانی که در چنین اعصاری
زیستهاند و تحت آن شرایط قرارگرفتهاند ، همواره گرایش بدین دارند که از جهان و قلمرو عمومی بیزار باشند و تا جای ممکن آن را نادیده بگیرند یا حتی بدون توجه به آن جهانی که میان آنهاست، برای برقراری روابط متقابل با یکدیگر از روی آن بپرند تا به فراسوی آن برسند؛ چنانکه گویی جهان تنها ظاهری است که مردم میتوانند خود را ورای آن پنهان کنند.
✍ #هانا_آرنت
📘 #انسانها_در_عصر_ظلمت
✍️🌺درود صبح زیبایتان بخیر وشادی روزتان بر مدار عشق وعزت مندی سرافرا ز وکامیاب باشید.جهان متاورس فاصله ها را کم خواهد ساخت و جهانی موازی با ایدال هایی نو ودلخواه بر پا خواهد ساخت.ذهن های کهنه وکج اندیش این جهان را هرگز درک نخواهند کرد و جهان آینده جهان تقابل نو وکهنه است.نوی که سعی می کند از پیله ی زمینی رها شود دنیای خود را تحت کنترل بگیرد و در فضای دیجیتال آرمان شهر خود را بنا کند اما کهنه هنوز در ذهنیت شوالیه ای وجنگ افروزیها بدنبال قدیسین فریبکاری است که سعی دارند تابوهای خود را بر جهان تحمیل کنند و حاضرند برای دستمالی جهانی را به آتش بکشند.جنگ اکراین ،جنگ اسراییل وحماس و هر جنگی که بعد از این اتفاق بیفتد را در این چالش باید بررسی کرد و خیر وشری در دوطرف آن قرار ندارد بلکه شرارت دوجبهه ای است که کمر به نابودی هم گشوده اند و توسعه طلبی ناتانیاهو را عملیات حماس به خوبی پوشش داده ومجاز نموده است اکراین خط مقدم توسعه طلبی پوتین است برای التیام زخمهای فروپاشی هیجانی شوروی.به اینده سلام کنیم وبا آینده همراه شویم
🖋️🌿اسفند که می شود دلم می لرزد
لرزیدن دل به دیدنت می ارزد
ترسم که میان آتشت دود شوم
تا چشم حسود بر خطت می لغزد
🖋️🌿🖋️🌿به دندان لب می گزید
شعرم
درآن سکوت دل آزار
وقتی که چموش
چنبر زده بود چونان ماری
بدور خود عشق
ودرخت پیر
پیرهن از تن می کند
از حرص
تا ابرها سگ دوزنان
از گوشه ای به گوشه ای می دویدند
وماه در بازی گرگم به هوایشان
هربار از گوشه ای سر می کشید
خنده بر لب می ماسید
ودیواره ها ترک برمی داشتند
زمین لرزیده بود
وانتظار سقوط بیش از ایستادن بود
در نوسان پاندولی سایه ها
ودستان زخمی اش را
بر سر می برد
در کنجکاوی حفره ای
که در قلبش ایجاد شده بود
وهیچ واژه ای خلایی را
که داشت پر نمی کرد
تغاری شکسته بود وماست ریخته
در نفس شب گم می شد شهر
جای پای عطارد
رد خونی بود که برسر می کشید
وآن دشنه بدستش
هلال ماه بود
که از آسمان کنده بود
تا راست کند یکسره کارش را
وکار شعر یک سره شده بود
در پیراهنش
و مزه خون را
در دهانش مزمزه می کرد
سرابی بود به آبادی ختم نمی شد
و واژه ها یک یک می پریدند
بر آتش زمزمه کنان
سرخی تو...
و رد خون جوی باریکی بود
بر گوشه دهانش
کدام گاو ماهی...
خوابش پوزخند می زد
و حواسش با خواب کلنجار می رفت
شعر ع اش را می فروخت
در معامله ای پایاپای
وآستین شر را گرفته بود
در سر مرور می کرد
نیچه را
که از ابر انسان می گفت
ان که زمان رافراموش می کند
زندگی را فراموش می کند
واین حکمی تاریخی بود
#ایرج_جمشیدی(بینا)
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
🖋️🌿اسفند که می شود دلم می لرزد
لرزیدن دل به دیدنت می ارزد
ترسم که میان آتشت دود شوم
تا چشم حسود بر خطت می لغزد
🖋️🌿🖋️🌿به دندان لب می گزید
شعرم
درآن سکوت دل آزار
وقتی که چموش
چنبر زده بود چونان ماری
بدور خود عشق
ودرخت پیر
پیرهن از تن می کند
از حرص
تا ابرها سگ دوزنان
از گوشه ای به گوشه ای می دویدند
وماه در بازی گرگم به هوایشان
هربار از گوشه ای سر می کشید
خنده بر لب می ماسید
ودیواره ها ترک برمی داشتند
زمین لرزیده بود
وانتظار سقوط بیش از ایستادن بود
در نوسان پاندولی سایه ها
ودستان زخمی اش را
بر سر می برد
در کنجکاوی حفره ای
که در قلبش ایجاد شده بود
وهیچ واژه ای خلایی را
که داشت پر نمی کرد
تغاری شکسته بود وماست ریخته
در نفس شب گم می شد شهر
جای پای عطارد
رد خونی بود که برسر می کشید
وآن دشنه بدستش
هلال ماه بود
که از آسمان کنده بود
تا راست کند یکسره کارش را
وکار شعر یک سره شده بود
در پیراهنش
و مزه خون را
در دهانش مزمزه می کرد
سرابی بود به آبادی ختم نمی شد
و واژه ها یک یک می پریدند
بر آتش زمزمه کنان
سرخی تو...
و رد خون جوی باریکی بود
بر گوشه دهانش
کدام گاو ماهی...
خوابش پوزخند می زد
و حواسش با خواب کلنجار می رفت
شعر ع اش را می فروخت
در معامله ای پایاپای
وآستین شر را گرفته بود
در سر مرور می کرد
نیچه را
که از ابر انسان می گفت
ان که زمان رافراموش می کند
زندگی را فراموش می کند
واین حکمی تاریخی بود
#ایرج_جمشیدی(بینا)
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
✍️🌺درود صبح به خیر وشادی روزتان بر پرندی از شعر و شعف ،کامیاب به زیبایی وخرسندی. جامعه ی بحرانی بسیاری از فرصت ها را از مردم می گیرد و پیری زودرس از عواقب جامعه ی بحران زده است در چنین جامعه ای حس امنیت وجود ندارد و بدلیل چالش های متعدد پیش رو هر لحظه بحران سازی می شود و اکثریت اماده اند تا در این بحران سازی سهیم باشند.در این جوامع اموزش وتربیت بیشترین اسیب رامی بیند و روان پریشی جمعی جانشین حس سازگاری و همنوع دوستی می شود.تند خویی وکم حوصلگی وسیعا رواج دارد وکودکان وزنان وسالخوردگان بیش از همه در معرض اسیب هستند.یکی از راه های مقابله با عوارض چنین جامعه ای ترویج انضباط وکتابخوانی وعمل به شعارهای انسان ساز کهن ایران پندار نیک،گفتار نیک وکردار نیک است ان ها را از یاد نبریم
🖋️🌿صبح لطیف است وهوا دلنشین
خنده ی گل تازه وعطرش ببین
تا که به شبنم رخ زیبا بشست
برق نگاهش شده مهر آفرین
🖋️🌿شهرخفته بود
و زیر گوش شب
کسی به پچ پچی نگفته بود
شرح حال را
تا که دست پیچکی
به دور پای لاله می تنید
بند ناف
میخک به خون نشسته را
شهر امن بود و ماه برده بود
از شب سیاه، خیال را
روی جاده در میان خون
ماه در نقاب جمع کرده
بال دامن خیال را
جوهر از نگاه لاله می چکید
سرد وبی رمق کشیده
نقش تا ملال را
پل به جاده می رسید
تا دویده بود سایه
دامن محال را
پیچ دست در خم یقین
تازه برده بود هوش از سر درخت
تا که ابر شسته بود
چشم های زال را
رستم خیال گرز برگرفته بود
ودیو سایه می دوید
آب می چکید از دوال شعر
شاعرانه با نوای ساز
توپ واژه پر
غزل به ناز می رسید
تا پریده بود خواب شب
صبح می دمید می دمید
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
🖋️🌿صبح لطیف است وهوا دلنشین
خنده ی گل تازه وعطرش ببین
تا که به شبنم رخ زیبا بشست
برق نگاهش شده مهر آفرین
🖋️🌿شهرخفته بود
و زیر گوش شب
کسی به پچ پچی نگفته بود
شرح حال را
تا که دست پیچکی
به دور پای لاله می تنید
بند ناف
میخک به خون نشسته را
شهر امن بود و ماه برده بود
از شب سیاه، خیال را
روی جاده در میان خون
ماه در نقاب جمع کرده
بال دامن خیال را
جوهر از نگاه لاله می چکید
سرد وبی رمق کشیده
نقش تا ملال را
پل به جاده می رسید
تا دویده بود سایه
دامن محال را
پیچ دست در خم یقین
تازه برده بود هوش از سر درخت
تا که ابر شسته بود
چشم های زال را
رستم خیال گرز برگرفته بود
ودیو سایه می دوید
آب می چکید از دوال شعر
شاعرانه با نوای ساز
توپ واژه پر
غزل به ناز می رسید
تا پریده بود خواب شب
صبح می دمید می دمید
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
✍️🌺درود پگاهتان دلنشین وپر از لبخند روزتان سرشار از بهترین ها همراه باعشق وکامیابی.هیچ کس از خطا مصون نیست پذیرش خطاها و اشتباهات گامی است در اصلاح خود وجامعه اما برجسته کردن اشتباهات معلمین ودانش آموزان برخلاف انتظار هم باعث کاهش اعتماد به نفس آنها و هم باعث شکستن منزلت معلمین در نزد دانش آموزان است.ضمنا باید متوجه بود که امر اموزش امری دائمی و نیاز به همراهی وهمدلی خانواده ها مسئولین امر آموزش وآحاد جامعه دارد وشیوه ی سنتی آموزش بهیچ وجه جوابگوی نیازهای روز آموزش نیست و نیاز به تحولی همه جانبه دارد.وظیفه آموزش بالا بردن روحیه ی نقادی وپرسشگری دانش اموزان است تا آموزش محفوظات
🖋️🌿کنار ساحل و مویت پریشان بود
نگاهت گرم دریا تا که طوفان بود
مرا می برد باخود حس لبخندت
دلم غرق تپش بر موج میهمان بود
🖋️🌿عطر یک صبح تماشایی وزیبایی تو
خواب الوده نگاهی و فریبایی تو
عسل خنده بیاور که بهم می ریزد
شهر از دیدن این حس تماشایی تو
🖋️🌿عشق از همانپنجره
که ستاره ها
شب رامی نوشتند
فریاد می کشید
و ماه بر پنجه های پا
به رختخواب میرفت
تا شب بگریزد
🖋️🌿باران به نغمه سوار
بر اسب باد می تاخت
در کوره راه بیابان چهار نعل
تا در میان مه
افتاده بود از اسب
خنیاگر طوفان
وشب رسیده بود
و کسی خشابش را
از تاریکی پر می کرد
وسیل می شست دهان یاوه را
و خرابی از حد گذشته بود
دیگر لازم نبود کسی
افسار طوفان را بکشد
وبعل بلعیده بود خدایان را
ما مصر را بی رخصت یعقوب
بر رخسار یوسف وانهاده بودیم
و در بند بابلیان
قطار قطار جهود
با کلاه شان ارض موعود را
می پیمودند
پرستوها دست در دست
انتقام از سنگ می گرفتند
وشیر از گاو ها می دوشیدند
وکعب الاخبارها
روایت خود را داشتند
وطرح پشت طرح
شاید فراموش شان شود
که راه های دیگری هم می توانست باشد
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔شر؛ شیطانی، اسرار آمیز و فهم ناشدنی نیست،بلکه نتیجهی نیندیشیدن است.
نیندیشیدن بسی خطرناکتر از خباثت است. چه از سر ترس، چه به سودای نمایشِ بزرگی و برازندگی، آدمیان به ندرت مقهور میل به ویران کردن میشوند ولی سر باز زدن از تأمل در پیامد رفتارهای معمول و سنت پسند، آنها را آسانتر به سمت ارتکاب شر میراند و از این رو تهدیدی واقعیتر و مکررتر برای انسان است.
#انسانها_در_عصر_ظلمت
#هانا_آرنت
🖋️🌿کنار ساحل و مویت پریشان بود
نگاهت گرم دریا تا که طوفان بود
مرا می برد باخود حس لبخندت
دلم غرق تپش بر موج میهمان بود
🖋️🌿عطر یک صبح تماشایی وزیبایی تو
خواب الوده نگاهی و فریبایی تو
عسل خنده بیاور که بهم می ریزد
شهر از دیدن این حس تماشایی تو
🖋️🌿عشق از همانپنجره
که ستاره ها
شب رامی نوشتند
فریاد می کشید
و ماه بر پنجه های پا
به رختخواب میرفت
تا شب بگریزد
🖋️🌿باران به نغمه سوار
بر اسب باد می تاخت
در کوره راه بیابان چهار نعل
تا در میان مه
افتاده بود از اسب
خنیاگر طوفان
وشب رسیده بود
و کسی خشابش را
از تاریکی پر می کرد
وسیل می شست دهان یاوه را
و خرابی از حد گذشته بود
دیگر لازم نبود کسی
افسار طوفان را بکشد
وبعل بلعیده بود خدایان را
ما مصر را بی رخصت یعقوب
بر رخسار یوسف وانهاده بودیم
و در بند بابلیان
قطار قطار جهود
با کلاه شان ارض موعود را
می پیمودند
پرستوها دست در دست
انتقام از سنگ می گرفتند
وشیر از گاو ها می دوشیدند
وکعب الاخبارها
روایت خود را داشتند
وطرح پشت طرح
شاید فراموش شان شود
که راه های دیگری هم می توانست باشد
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📔شر؛ شیطانی، اسرار آمیز و فهم ناشدنی نیست،بلکه نتیجهی نیندیشیدن است.
نیندیشیدن بسی خطرناکتر از خباثت است. چه از سر ترس، چه به سودای نمایشِ بزرگی و برازندگی، آدمیان به ندرت مقهور میل به ویران کردن میشوند ولی سر باز زدن از تأمل در پیامد رفتارهای معمول و سنت پسند، آنها را آسانتر به سمت ارتکاب شر میراند و از این رو تهدیدی واقعیتر و مکررتر برای انسان است.
#انسانها_در_عصر_ظلمت
#هانا_آرنت
✍️🌺درود عصر بخیر وشادی روزتان بر مدار عشق وآرامش، کا میاب و فرهمند.جهان خارج از ذهن ما در کشمکش روزانه در تغییر وتکوین است و ما خود بعنوان بخشی از این کنش در این تغییر سهیم و نیز در حال تغییریم هرچقدر مقاومت ما در مقابل تغییرات بیشتر باشد بیشتر آسیب می بینیم.مقاومت در مقابل تغییرات بیش از هرچیز خلاقیت را از ما می گیرد و توان ما را ناخوسته صرف موارد بیهوده می کند.باید یاد بگیریم وتمرین کنیم تا منعطف باشیم، تغییرات وسرعت انها رابشناسیم وبا آنها همراه شویم.نگذاریم مقاومت در مقابل تغییرات از ما یک جاهل بسازد.
🖋️🌿صبح در چشم تو بازی داشت خواب
سرگرانی داشت با ما در عتاب
خم شدم بوسیدمش خندید وگفت
یارب این مخلوق را خود ده جواب
🖋️🌿خفته
تا در بند باد و آتش وگرما
کوچ ایلش را
به سختی می کند تصویر
وقت ییلاق است
و راه رفتنش بسته
بس که با خود سرگرانی دارد
این دنیا
مزرع سبز فلک را
داس یغما برد
ماه هم تا در دهان عقرب جراره
دارد خرمن خود را
پیش می آید
هرکسی تعبیری از ایینه
دارد می کند تصویر
نیش ها بر ذهن خود خواهد زدن
از نقش این تعبیر
پیر مختار است
وپای رفتنش امروز یا فرداست
آن که باید فکر خود باشد
نو عروس حجله ی رویاست
نذر چشمش بوسه ها اما
سازشان گویا چپ است
و نا مخالف می زند سرنا
دست پیش است قصه
شاید رنگ دیگر شد
این کمان رنگی گیتی
چو سر زد ماه،
جنگل است
ورنگ چشمانت،
شب واغوا
پای اسب قصه تا لنگ است
سرزمین دور و همزاد پریزاد
و سوار اسب رویاها
می رود افسانه پردازد
شاعر یک لا قبا
با واژه های سربی بیراه
از غزل چشمی و از سودا
هزاران نقش
کو مترسک ها که می گفتند
می شود یک شب فراموشت
آتش افتاده است
ومی سوزد دل ما را
مرغ ده را برده روباهی
بر سر جالیز ده جای هزاران پا
می روم اما نمی گویی
این پریشان خواب ها را
نقل محفل ها
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
🖋️🌿صبح در چشم تو بازی داشت خواب
سرگرانی داشت با ما در عتاب
خم شدم بوسیدمش خندید وگفت
یارب این مخلوق را خود ده جواب
🖋️🌿خفته
تا در بند باد و آتش وگرما
کوچ ایلش را
به سختی می کند تصویر
وقت ییلاق است
و راه رفتنش بسته
بس که با خود سرگرانی دارد
این دنیا
مزرع سبز فلک را
داس یغما برد
ماه هم تا در دهان عقرب جراره
دارد خرمن خود را
پیش می آید
هرکسی تعبیری از ایینه
دارد می کند تصویر
نیش ها بر ذهن خود خواهد زدن
از نقش این تعبیر
پیر مختار است
وپای رفتنش امروز یا فرداست
آن که باید فکر خود باشد
نو عروس حجله ی رویاست
نذر چشمش بوسه ها اما
سازشان گویا چپ است
و نا مخالف می زند سرنا
دست پیش است قصه
شاید رنگ دیگر شد
این کمان رنگی گیتی
چو سر زد ماه،
جنگل است
ورنگ چشمانت،
شب واغوا
پای اسب قصه تا لنگ است
سرزمین دور و همزاد پریزاد
و سوار اسب رویاها
می رود افسانه پردازد
شاعر یک لا قبا
با واژه های سربی بیراه
از غزل چشمی و از سودا
هزاران نقش
کو مترسک ها که می گفتند
می شود یک شب فراموشت
آتش افتاده است
ومی سوزد دل ما را
مرغ ده را برده روباهی
بر سر جالیز ده جای هزاران پا
می روم اما نمی گویی
این پریشان خواب ها را
نقل محفل ها
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
✍️🌺درود صبح به خیر وشادی روزتان بر پرندی از شعر و شعف ،کامیاب به زیبایی وخرسندی. جامعه ی بحرانی بسیاری از فرصت ها را از مردم می گیرد و پیری زودرس از عواقب جامعه ی بحران زده است در چنین جامعه ای حس امنیت وجود ندارد و بدلیل چالش های متعدد پیش رو هر لحظه بحران سازی می شود و اکثریت اماده اند تا در این بحران سازی سهیم باشند.در این جوامع اموزش وتربیت بیشترین اسیب رامی بیند و روان پریشی جمعی جانشین حس سازگاری و همنوع دوستی می شود.تند خویی وکم حوصلگی وسیعا رواج دارد وکودکان وزنان وسالخوردگان بیش از همه در معرض اسیب هستند.یکی از راه های مقابله با عوارض چنین جامعه ای ترویج انضباط وکتابخوانی وعمل به شعارهای انسان ساز کهن ایران پندار نیک،گفتار نیک وکردار نیک است ان ها را از یاد نبریم
🖋️🌿صبح لطیف است وهوا دلنشین
خنده ی گل تازه وعطرش ببین
تا که به شبنم رخ زیبا نشست
برق نگاهش شده مهر آفرین
🖋️🌿شهرخفته بود
و زیر گوش شب
کسی به پچ پچی نگفته بود
شرح حال را
تا که دست پیچکی
به دور پای لاله می تنید
بند ناف
میخک به خون نشسته را
شهر امن بود و ماه برده بود
از شب سیاه، خیال را
روی جاده در میان خون
ماه در نقاب جمع کرده
بال دامن خیال را
جوهر از نگاه لاله می چکید
سرد وبی رمق کشیده
نقش تا ملال را
پل به جاده می رسید
تا دویده بود سایه
دامن محال را
پیچ دست در خم یقین
تازه برده بود هوش از سر درخت
تا که ابر شسته بود
چشم های زال را
رستم خیال گرز برگرفته بود
ودیو سایه می دوید
آب می چکید از دوال شعر
شاعرانه با نوای ساز
توپ واژه پر
غزل به ناز می رسید
تا پریده بود خواب شب
صبح می دمید،صبح می دمید
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
🖋️🌿صبح لطیف است وهوا دلنشین
خنده ی گل تازه وعطرش ببین
تا که به شبنم رخ زیبا نشست
برق نگاهش شده مهر آفرین
🖋️🌿شهرخفته بود
و زیر گوش شب
کسی به پچ پچی نگفته بود
شرح حال را
تا که دست پیچکی
به دور پای لاله می تنید
بند ناف
میخک به خون نشسته را
شهر امن بود و ماه برده بود
از شب سیاه، خیال را
روی جاده در میان خون
ماه در نقاب جمع کرده
بال دامن خیال را
جوهر از نگاه لاله می چکید
سرد وبی رمق کشیده
نقش تا ملال را
پل به جاده می رسید
تا دویده بود سایه
دامن محال را
پیچ دست در خم یقین
تازه برده بود هوش از سر درخت
تا که ابر شسته بود
چشم های زال را
رستم خیال گرز برگرفته بود
ودیو سایه می دوید
آب می چکید از دوال شعر
شاعرانه با نوای ساز
توپ واژه پر
غزل به ناز می رسید
تا پریده بود خواب شب
صبح می دمید،صبح می دمید
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
✍️🌺درود مهربان یاران صبح زیبایتان بخیر وشادی روزتان بر پرندی از شادمانی خوشدلی وکامیابی .انسان موجودی است اجتماعی و خردگرا
و هرگز نمیتواند خود را بهطور کامل از اطرافیانش جدا بداند. پس عبارتی چون زندگی خصوصی نیز تا حد بسیار زیادی در ارتباط با سایرین معنا پیدا میکند. هرکس میتواند در چهارچوب ملاکهای تربیتی و اعتقادیاش تصمیم بگیرد، اما هر تصمیمی - هرچند شخصی و خصوصی - قطعا بر طیف مشخصی از اطرافیانش مؤثر خواهد بود. توجه به این امر مهم باعث می شود که درکنار یکدیگر آسوده تر وباخیالی مجموع به سرکنیم.احترام به حریم خصوصی دیگران و رعایت اصول اخلاقی در مراودات هم باعث ارآمش شخص وهم کسانی است که با آنها مراوده دارد.
🖋️🌿میان کوچه میهمان است پاییز
پر از رنگ قشنگ است و دلاویز
دهان ادمی تلخ است بی عشق
تو هم لبریز شو از عشق لبریز
🖋️🌿چنان شور است در سر فصل پاییز
که نقاشی کند چون فرش تبریز
هزاران رنگ دلکش پرده برکش
بزن لبخند و با مهرش در آمیز
🖋️🌿به سهره ها گفتم
به فنج ها نگاه کنید
که از بهار می خوانند
به زاغها که خبرچین پاییزند
و به دم جنبانکها
که زمستان را بر پشت دارند
وقتی کلاغهای خسته
برتیرک برق به چرت مشغول اند
به آدمها که می توانند
هر فصلی باشند
و دستهایشان که خرابی هارا
رقم می زنند
وبه دلهره های خود می خندند
وقتی بمب زیر پایشان منفجر می شود
وآش ولاش گوشت کف خیابانند
وبه موشهایی که از سوراخ خود
به رصد جهان مشغول اند
وبه تو که خود جهانی را
با خود داری
ونمیدانی
که واژه ها پیش تو کم اورده اند
وشعر از شانه هایت می ریزد
وقت قدم زدن میان دفتر شعرم
وان نگاه که زبان گفتگوی ماست
تا خیال بلغزد به شوق شعر
وتو شاعرانه شانه بالا بیندازی
بوقت رفتن
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت
و هرگز نمیتواند خود را بهطور کامل از اطرافیانش جدا بداند. پس عبارتی چون زندگی خصوصی نیز تا حد بسیار زیادی در ارتباط با سایرین معنا پیدا میکند. هرکس میتواند در چهارچوب ملاکهای تربیتی و اعتقادیاش تصمیم بگیرد، اما هر تصمیمی - هرچند شخصی و خصوصی - قطعا بر طیف مشخصی از اطرافیانش مؤثر خواهد بود. توجه به این امر مهم باعث می شود که درکنار یکدیگر آسوده تر وباخیالی مجموع به سرکنیم.احترام به حریم خصوصی دیگران و رعایت اصول اخلاقی در مراودات هم باعث ارآمش شخص وهم کسانی است که با آنها مراوده دارد.
🖋️🌿میان کوچه میهمان است پاییز
پر از رنگ قشنگ است و دلاویز
دهان ادمی تلخ است بی عشق
تو هم لبریز شو از عشق لبریز
🖋️🌿چنان شور است در سر فصل پاییز
که نقاشی کند چون فرش تبریز
هزاران رنگ دلکش پرده برکش
بزن لبخند و با مهرش در آمیز
🖋️🌿به سهره ها گفتم
به فنج ها نگاه کنید
که از بهار می خوانند
به زاغها که خبرچین پاییزند
و به دم جنبانکها
که زمستان را بر پشت دارند
وقتی کلاغهای خسته
برتیرک برق به چرت مشغول اند
به آدمها که می توانند
هر فصلی باشند
و دستهایشان که خرابی هارا
رقم می زنند
وبه دلهره های خود می خندند
وقتی بمب زیر پایشان منفجر می شود
وآش ولاش گوشت کف خیابانند
وبه موشهایی که از سوراخ خود
به رصد جهان مشغول اند
وبه تو که خود جهانی را
با خود داری
ونمیدانی
که واژه ها پیش تو کم اورده اند
وشعر از شانه هایت می ریزد
وقت قدم زدن میان دفتر شعرم
وان نگاه که زبان گفتگوی ماست
تا خیال بلغزد به شوق شعر
وتو شاعرانه شانه بالا بیندازی
بوقت رفتن
#ایرج_جمشیدی_بینا
✍️📒به زبان سوزان نایمن، اندیشوران قدیم در برابر حادثهای مانند زلزله میپرسیدند چگونه خدایی قادر مطلق و عادل میتواند چنین نظامی طبیعی بیافریند که درآن بیگناهان رنج ببرند؟ ولی در عصر جدید، پرسش فیلسوفان پس از وقوع شر نامتصوری مانند هولوکاست این بود چگونه انسانها میتوانند این چنین سنگدلانه و در چنان ابعاد هولناکی، بر هنجارهای عقلانیت و معقولیت هردو پانهند؟! این پرسش، نشانه تحول نگرش انسان مدرن به شر از واقعیتی طبیعی به صفتی اخلاقی است.
سوزان نایمن میگوید که فیلسوفان پیشامدرن درباره سرشت چیزها، کیهان، انسان و طبیعت میاندیشیدند ولی فیلسوفان مدرن، از دکارت و کانت گرفته تا دیگران، با شکاف انداختن میان پدیدار و واقعیت، در توانایی ما برای فهم سرشت چیزها تردید کردند.
نایمن میگوید که تردید فیلسوفان در امکان واقعیت نداشتن یا واقعنما نبودن
پدیدارها نبود، بلکه از قضا به عکس آنها میترسیدند جهانی بدین زشتی، زمختی و زخم زنندگی واقعیت داشته باشد.
از اینرو، آنان میکوشیدند در پس این پدیدارها چیزی زیباتر، حقیقیتر و پایدارتر بیابند تا مگر جهان را جایی زیستنیتر کنند.
✍🏻 #هانا_آرنت
📚 #انسانها_در_عصر_ظلمت