نیازستان
1.55K subscribers
793 photos
107 videos
132 files
237 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#این_یک_نقد_نیست(۱)

- به بهانه ی چاپ کتاب #به_خاطر_بوفالوها
(نوشته ی #سهیل_سرگلزایی)
بخش (۱) #جهان_واژگان و #زبان_محاوره
وقتی(به خاطر بوفالوها) را به دست گرفتم از همان آغاز خیلی چیزها در ذهنم به سماع برخاسته بود
نخست اینکه #به_خاطر را کلا حرف اضافه میدانند و نظر من در این مورد روشن است که در زبان فارسی و عربی این دسته از کلمات برخلاف ظاهر کوچک و نام گول زننده شان بسیار بسیار مهمند.
رغب یعنی میل کرد اما رغب عنه یعنی بیزار شد
مولانا خوب یافته این را که میگوید بیداری به، یا خواب از
پس بخاطر برای خودش جهانی دارد که #برای ندارد. خاطر به معنای خطور کننده است چیزی که ناگهان میتابد به ذهن یا در ذهن
خاطر از خطر است به معنای ارزش، و توأمان شدن معنای آنچه ارزشمند است با #ریسک خودش جهانی است. و‌خاطر به معنای خود ذهن هم هست به این اعتبار که ذهن محل خطور خواطر است و خواطر در فرهنگ معرفتی ما جایگاه و پایگاهی ویژه دارد..
آری این جهان واژه است و این است که نوشتن را برای اهلش دردناک ترین شیوه ی خودکشی میکند. کسی چه میداند شاید #هدایت در انتخاب آن مرگ داشت از مرگی بسیار هولناک تر و دردآور تر می گریخت که نوشتن است.
#به_خاطر ریشه در زبانی دست کم یکی دوهزار ساله دارد و #بوفالو احتمالا هفتاد هشتاد سالی است که از پل هوایی هالیوود گذشته و در پرده های نقره ای بر ما تابیده.
بوفالویی که اگر نه خدا که بزرگترین هدیه ی خدایان محسوب میشده اند به مردمانی رها در دشتهای آزاد سرزمینی که بعدها انسان متوهم، امریکاش نامید و پوستش را قلفتی کند.
(یاد کشتار وحشیانه ی بوفالوها و پوست کندنشان در #رقصنده_با_گرگها نمی افتید؟)
آری بخاطر بوفالوها برای من ترکیبی است محصول دو زیست_جا؛ شرق_غرب_شرق
و این امر بحران می آورد. بحرانی که بیش ۱۲۰ سال است ایران اسیر آن است و چهار پنج نسلی در سطوح مختلف(دانسته و نادانسته) در تلاطم این بحر گرفتارند واین است که در آثار صد سال اخیر مفهوم_واژه ی گیجی در بسیاری از آثار ایرانیان مشهود است چیزی که در این کار هم چندین بار به صور مختلف رخ نمایانده..
خواندن بخاطر بوفالوها برای من از چند نظر لازم بود. یکیش اینکه ببینم نسل بعد از ما مه حالا دارد کم کم کار میسازد کجاست؟! فهم جهان ایشان طبعا در محصولات نهاییشان صورت میگیرد و من اهل مطالعه چه فرقی با بچه های بعد از خودم دارم که از قضا بحران آنها به سبب شتاب ناک تر شدن زندگی پرتلاطم تر از بحران ما باید باشد.
و این، در نثرهای جدید نمود دارد
اگر نسلهای اول نویسندگان صدسال اخیر حتا در پرداختن به داستانهای عامیانه( جمال زاده مثلا) اغلب از نثری تو در تو و مطنطن با جملات طولانی بهره میبرد و نسل بعد سعی کرد این را تعدیل کند که مطبوعات مردم_مخاطب و سینما و رادیو و.. در این تعدیل نقش داشت، کتابهای چاپ شده در دهه های هشتاد و نود تحت تاثیر فضای شتابنده تر رسانه های اینترنتی رفته سمت کوتاهی جملات، سر راستی و پیچیده نبودن عبارات و..
این است که اغلب نویسندگان جوان ناخوآگاه زبان محاوره را برای انتقال مطالب خود انتخاب می کنند و چون راوی اغلب اول شخص است ( نه سوم شخص قدیمی ها) زبان می رود سمت واگویه..
هرچند ممکن است مدافعان این زبان و لحن بگویند نیاز روزگار و خواست مخاطب پرورش یافته در این فضای مجاز این است و این محصول اصیل روزگار است و رسا است و.. اما من چاهی عمیق بر سر راه میبینم چاهی که اگر نویسنده بتواند اش بیرون بیاید اثری را ارائه خواهد داد که هرقدر هم زیبا باشد #تشخص ندارد. #فردیت ندارد و این نتیجه ی پناه بردن به زبانی است که ذاتا برای بیان هنری ساخته نشده است زبانی که اصلش ارتباط است بدون کمترین پارازیت در حالیکه ما می دانیم هرچه هنرمند بیشتر به مرزهای عالم متفاوت هنر نزدیک میشود رسانگی زبان فرو میریزد.چون هنرمند چیزهایی ومیبیند که حتا زبان متعالی هم تاب تاباندنش را ندارد چه برسد به زبان محاوره.
این است که شعرها و قطعات ادبی و داستانها و رمانهای روزگار ما همه شبیه هم اند و مثلا برعکس قدیمتر ها(چهل-پنجاه سال پیش و بیشتر) یک متن نمی گوید من محصول کدام کارخانه ی کیمیاگری ام. باید بگردی نام نویسنده را پیدا کنی
من شاید ناگزیر بودن و تاثیرات مثبت چنین زبان و لحنی را نتوانم کتمان کنم( راوی اول شخص اهل واگویه باید خودمانی حرف بزند امکان همذات پنداری مخاطب بیشتر می شود و..)اما می دانم این کار مثل خود نوشتن راه رفتن بر پل صراطی است که از مو نازک تر و از تیغ برنده تر است(متن از تشخص می افتد، هنرمند اسیر ذائقه ی مخاطب می شود میتواند معرف تسلط نداشتن بر متون کلاسیک باشد و..)👇👇
#یادداشت_های_پریشانی
#ما_و_روایت بخش اول #تولد_یک_روایت

بس فسانه ی عشق تو خواندم به جان
تو مرا کافسانه گشتستم بخوان

اول از خود کلمه ی روایت بگویم که از «روی» است. درست است که نوشته اند روی و روایة یعنی نقل کردن حدیثی یا شعری و.. اما این کلمه معانی مختلفی را نشان میدهد
تابیدن به معنای بافتن و فتیله و محکم کردن و بستن یا حتا سیراب و سیر کردن و رویه معنای روش و فکر و.. هم دارد
در یادداشت پیش رو این معانی را باید در ذهن داشت
اگر همه چیز کلمه بوده است و باشد که هست و انسان کلمة الله. پس هر انسانی نهایتا یک روایت خواهد بود. حال برخی روایتی یک کلمه ای اند و برخی عبارت و برخی جمله و.. برخی متنی حجیم اما بی سر و ته و برخی متنی موجز و برخی متنی چند لایه و..
اما این روایت چگونه پدید می آید؟
همانگونه که کتابها از دل کتابها پدید می آیند روایت ها و ما انسانها نیز محصول روایات متعدد دیگریم. هم کلمات و عبارات و جملاتی که بصورتی صامد تکرار میشوند و هم عبارات و جملات ترکیبی و...گاه واژه ای و عبارتی نوین که سابقه نداشته است
هر چه انسان بیشتر خوانده باشد و فهمیده باشد و آن خوانده ها را از آن خود کرده باشد روایت پدید آمده اش پربار تر و پیچیده تر خواهد بود.اگر مثلا حافظ یا مولانا پیچیده و تو‌در تو هستند به این سبب است که ایشان بسیار بسیار قاری و حافظ بوده اند.
چنین انسانهایی دیگران و روایت‌هایشان را بسیار خوانده اند و این دیگران بطور خلاصه همان جهان است.
وقتی روایات دیگر در وجود قاری سرریز میشود کم کم روایتی دیگر شکل میگیرد و بعدا ثبت میشود و دیگران می خوانندش. و دیگران او را روایتی تک کلمه ای خواهند یافت یا پرگو، روایتی تکراری تا ترکیبی و...روایتی عجیب که باید بارها و بارها خواند.
اگر به ماندگاران علم و هنر و تفکر و.. تاریخ انسان نگاهی بیندازیم در واقع با صفی از روایات روبرو شده ایم. از زرتشت تا افلاطون و عیسی و محمد و مولانا به نظر من چیزی جز روایت نیستند که باید خوانده و فهمیده شوند تا ما به گفته ی بوسعید ابوالخیر بشویم روایت نویس یا کسی که روایتی شود و دیگران بنویسندش..
اما در شکل گیری روایت نو نکته ای بسیار ظریف وجود دارد. روایت نو پس از غوطه ها خوردن در روایات گذشته و ممزوج ایشان شدن از جایی شکل میگیرد که یک گریز اتفاق می افتد‌.
یک نقطه ای در آفریدن اثر هنری وجود دارد که من #نقطه_ی_گریز می نامم.
#زمان_جایی وجود دارد که کره ی زمین پدید آمده ی تو، بر چنبره ای که کرات دیگر برایش تعریف کرده اند و مدتها و مدتها چرخیده ای و چرخانده اندت و ... #خروج میکند.
روایت تو آنقدر به هم تابیده ،بافته شده،در هم تنیده، راه رفته،فکر شده، سیراب شدن و..که از جایی به بعد جبرا خروج میکند بر هرآنچه پیشتر بوده .هدف این خروج به گمان من #تشخص است. یعنی از این منظومه تو بیرون میروی تا نقطه ای را برای بودنی نو پیدا کنی. البته که این نقطه نقطه_مدار است. و همین است که کار را سخت میکند. تولد یک ستاره و نشستن اش در یک مدار جدید بسیار بسیار سخت است زیرا تو باید جایی بایستی که ربطی معقول با هزاران #کره_روایت دیگر داشته باشی و بمانی و بچرخی و مسیری نشان دهی.
برای بسیاری از روایات جدید ،به هزاران دلیل چنین اتفاقی (تولد یک روایت) صورت نمی گیرد. مثلا این روایت آن قدرها که باید بار نگرفته ، این روایت فقط در خودش محدود است و طبعا نمی تواند مناسبتی با روایات دیگر داشته باشد، این روایت برای خروج عجله کرده است و.. این است که جهان ما پر است روایاتی مانند شهاب سنگها زیبا اما نه پایا ، و البته روایات تکراری و بی سر و ته و... نهایتا ناماندگار..
بگذارید مثالی بیاورم؛ از نظر من محمد یک کلان روایت است. او سالها و سالها جستجو کرده و انواع سختی ها را در راهی که رفته چشیده و خویش را پربار کرده تا در یک لحظه ی خاص رسیده به مقام #قرائت. فرمان اقرأ بیان امری است که تو میتوانی بخوانی و اگر محمد می گوید نمی توانم منظورش مطلبی نیست که به گمان تقلیل گرایان جبراییل به خط بی نقطه و اعراب عربی جلویش گرفته احتمالا او حیرت کرده ، بسیار هم ترسیده ، کار را بسیار بزرگ‌ یافته که می خواهد فرار کند از این بار شگفت. همین است که درباره ی نخستین روز یا شب وحی سخن از تکرار وحی و مشاهده ی چند باره ی جبراییل می شود تا به او بگوید این #نقطه_ی_گریز تست و آغاز تولد یک ستاره ا ی که بدرخشید و ماه مجلس شد.
نه که محمد قبلا نمی خوانده کتاب جهان را او بارها و بارها به قرايت آیات الله پرداخته اما ازین به بعد او قرائت خاص خود را دارد قرائتی که همراه امر #قل است.👇👇👇