#درستایش_بی_حافظگی(۲)
در یادداشت پیش، از #سینما_رکس گفتم و اینجا می خواهم چهار #گلمیخ_ذهن را برایتان به اشتراک بگذارم . گلمیخ دیگر اینجا تعبیر قشنگی نیست باید بنویسم #اره_یادها بر گلوی عصب ..
راستش اینها گاه و بیگاه به ذهن می آید و مرا میبرد به ستایش دوباره ی #بی_حافظگی و نهایتا #نادانی ... اما یادداشت پریشانی ما؛
چه شعوری دارد جهان!! آنهم شعوری مبتنی بر کین؟! خردکردن انسان؟! روکم کردن آدمی؟!
دست کم تجربه ی من میگوید گویا روح جهان چشم و گوش نهاده ببیند ما چه کاری را قبیح می دانیم یا چه تیپها یا شخصیتهایی را فرو میکوبیم و.. بعد مارا در بجایی می رساند در انجام آن کار یا تبدیل شدن به آن شخص که میشویم نمونه ی پلیدتری که خودمان روزگاری به طعنه آن نمونه را فرو میکوفتیم و خوار می داشتیم.
و چقدر زشت و تباه است این پاسخگویی ویرانگر .. که البته بیشتر دامن کسانی را میگیرد که با روح جهان ( سنن الهی ) آشنا نیستند هرچند که شعارشان و شعارشان ماخوذ باشد از سخنان الهی یا بافته شده باشد از تاروپودی آمده از بهشت ..
کسی فریاد میزد « شاه قبرستانها را آباد کرد » و فقط باید چند سال صبر میکرد که ببیند نوه اش برای پنجاه سالگی یک گورستان #جشن_تولد میگیرد . گورستانی که طی چهل سال بیشترین توسعه را نسبت به هر مجموعه ی دیگر داشته است.
یادم هست وقتی #ملی_مذهبی ها بیست سی سال پیش بر لزوم گفتگو با دول غربی تکیه میکردند امام جمعه ی تهران گفت : این آقایان #سنگ_استنجا هستند وقتی کار غرب با اینها تمام شود ... و من یخ زده بودم هم به سبب این تشبیه پلید هم به سبب حرمت نماز جمعه .او هم باید چند سال صبر میکرد تا مزد خدمات بی نظیرش همانگونه که طعنه زده بود بگیرد دخترانش را دهان دریدگان فحاش ناسزا می گفتند و خودش شد #مغروق_استخر_فرح
یادم هست ؛ بزرگ قوم در نشست قوم ، با خشمی آشکار میغرید ما #شاه_سلطان_حسین نمیخواهیم و #سید_اصلاحات رنگ به رخساره نداشت .. و حالا تحت زعامت همان بزرگ قوم شمال و جنوب کشور ملک طلق روسیه و چین شده است .
یا آن معجزه ی بدذات هزاره ی سوم که فرو میکوفت همه را به چماق بی عدالتی و فساد و... و خودش #ام_الفساد قرن شد و...
و حالا من مانده ام این یادها ... و میگویم : واقعا بهتر است مردم چنین چیزهایی را به یاد داشته باشند تا نگذارند تکرار شود یا اینقدر اینها در #مدار_صفر_درجه ی زیست ما تکراری است که همان بهتر که فراموش شوند ؟!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
در یادداشت پیش، از #سینما_رکس گفتم و اینجا می خواهم چهار #گلمیخ_ذهن را برایتان به اشتراک بگذارم . گلمیخ دیگر اینجا تعبیر قشنگی نیست باید بنویسم #اره_یادها بر گلوی عصب ..
راستش اینها گاه و بیگاه به ذهن می آید و مرا میبرد به ستایش دوباره ی #بی_حافظگی و نهایتا #نادانی ... اما یادداشت پریشانی ما؛
چه شعوری دارد جهان!! آنهم شعوری مبتنی بر کین؟! خردکردن انسان؟! روکم کردن آدمی؟!
دست کم تجربه ی من میگوید گویا روح جهان چشم و گوش نهاده ببیند ما چه کاری را قبیح می دانیم یا چه تیپها یا شخصیتهایی را فرو میکوبیم و.. بعد مارا در بجایی می رساند در انجام آن کار یا تبدیل شدن به آن شخص که میشویم نمونه ی پلیدتری که خودمان روزگاری به طعنه آن نمونه را فرو میکوفتیم و خوار می داشتیم.
و چقدر زشت و تباه است این پاسخگویی ویرانگر .. که البته بیشتر دامن کسانی را میگیرد که با روح جهان ( سنن الهی ) آشنا نیستند هرچند که شعارشان و شعارشان ماخوذ باشد از سخنان الهی یا بافته شده باشد از تاروپودی آمده از بهشت ..
کسی فریاد میزد « شاه قبرستانها را آباد کرد » و فقط باید چند سال صبر میکرد که ببیند نوه اش برای پنجاه سالگی یک گورستان #جشن_تولد میگیرد . گورستانی که طی چهل سال بیشترین توسعه را نسبت به هر مجموعه ی دیگر داشته است.
یادم هست وقتی #ملی_مذهبی ها بیست سی سال پیش بر لزوم گفتگو با دول غربی تکیه میکردند امام جمعه ی تهران گفت : این آقایان #سنگ_استنجا هستند وقتی کار غرب با اینها تمام شود ... و من یخ زده بودم هم به سبب این تشبیه پلید هم به سبب حرمت نماز جمعه .او هم باید چند سال صبر میکرد تا مزد خدمات بی نظیرش همانگونه که طعنه زده بود بگیرد دخترانش را دهان دریدگان فحاش ناسزا می گفتند و خودش شد #مغروق_استخر_فرح
یادم هست ؛ بزرگ قوم در نشست قوم ، با خشمی آشکار میغرید ما #شاه_سلطان_حسین نمیخواهیم و #سید_اصلاحات رنگ به رخساره نداشت .. و حالا تحت زعامت همان بزرگ قوم شمال و جنوب کشور ملک طلق روسیه و چین شده است .
یا آن معجزه ی بدذات هزاره ی سوم که فرو میکوفت همه را به چماق بی عدالتی و فساد و... و خودش #ام_الفساد قرن شد و...
و حالا من مانده ام این یادها ... و میگویم : واقعا بهتر است مردم چنین چیزهایی را به یاد داشته باشند تا نگذارند تکرار شود یا اینقدر اینها در #مدار_صفر_درجه ی زیست ما تکراری است که همان بهتر که فراموش شوند ؟!
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی از #محسن_بارانی
#مثلهای_سایر یا #گرانیگاههای_هویتی
و سالهاست که همچنان معتقدم که در ترسیم #شجره_نامه_ی_وجودی یک قوم یا تبار یا یک ملت، باید به آنچه میچرخد در زبان مردم و میماند در خاطره ی آن قوم بیشتر توجه کرد .
جوکها و لطیفه ها و مثلهای سایر بیانگر تجربه ی زیسته ی هر ملت در هیات یک پیکره ی واحد و زیستی است و ترسیم #ژنوم یک تبار از راه بررسی و تجزیه و تحلیل این به تعبیر من #گلمیخهای_ذهن ممکن است .
زبان ،ذهن است و هرچه اتفاق افتاده یا می افتد ربطی وثیق با ذهن و ذهنیت ما دارد.
انسان ایرانی معاصر اما در مواجه با این امر ستبر باز هم درغلتیده به یکی از همان ویژگی های عمومی اش؛ افراط ، که طبعا آن سوی این داستان تفریط است.
پررنگ کردن برخی از این مثلها و باورها و تاختن بی محابا به آنها و نتیجتا تیشه به ریشه ی آن #شجره_نامه زدن...شاید در استانبول و آران و آذربایجان شروع شد تا نماینده ی تام خود را در تهران بیابد. #صادق_هدایت را یکی از موثرترین کسانی میدانم که با طرح کاستیهای این حوزه بنیانگذار راهی شد که هنوز هم در میان نخبگان و مردم طرفدار دارد.
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو .. فروکوفته میشود اما درباره ی #دروغگو دشمن خداست هیچ نمی دانیم و...
کلاه خود نگه دار باد نبرد لعن می شود اما هرچه کنی به خود کنی اصلا بررسی نمیشود که آقا خانم ، چه میگوید این مثل سایر؟
مردم میگویند یعنی بدی و خوبی به خودت برمیگردد .. اما این هرگز معنای عبارت نیست. طبق این #گلمیخ_ذهن اصلا بدی یا خوبی نمیرود که برگردد ، در همان لحظه که انجام میدهی در حق خویش انجامش داده ای و این ظریفه ای مهیب در خود دارد.
گویا جهان و دیگران چیزی جز تو نیست.و تو ای انسان تمام این عظمت سترگی که جهانش می نامند.
و کدام فرهنگ را در جهان می یابید که چنین تعبیری از انسان بدهد!؟ هرچه کنی به خود کنی یعنی تو تمام #هستی ، هستی و هر کنشی از تو ( خیال و فکر و گفتار و کردار) مستقیما تو را مخاطب قرار می دهد. و این بود که آن در مه آلود اساطیر نهان اینقدر تکیه داشت بر پندار و گفتار و کردار نیک..
باری سخنم #عدل است و #تعادل.. که گویا امری است در سرحد محال وگرنه متعادلین بسیار می بودند.
حضرت حافظ گفته بود:
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو
نفی حکمت نکن از بهر دل عامی چند..
باری نقد اگر نقد است و راه بجایی میبرد جدا کردن #سره از #ناسره است وگرنه بیان ممتد ناسره ها جز دردسر ندارد و البته باز به قول حضرت عشق حافظ بی مانند:
کمال سر محبت ببین نه نقص گناه
که هرکه بی هنر افتد نظر به عیب کند...
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#مثلهای_سایر یا #گرانیگاههای_هویتی
و سالهاست که همچنان معتقدم که در ترسیم #شجره_نامه_ی_وجودی یک قوم یا تبار یا یک ملت، باید به آنچه میچرخد در زبان مردم و میماند در خاطره ی آن قوم بیشتر توجه کرد .
جوکها و لطیفه ها و مثلهای سایر بیانگر تجربه ی زیسته ی هر ملت در هیات یک پیکره ی واحد و زیستی است و ترسیم #ژنوم یک تبار از راه بررسی و تجزیه و تحلیل این به تعبیر من #گلمیخهای_ذهن ممکن است .
زبان ،ذهن است و هرچه اتفاق افتاده یا می افتد ربطی وثیق با ذهن و ذهنیت ما دارد.
انسان ایرانی معاصر اما در مواجه با این امر ستبر باز هم درغلتیده به یکی از همان ویژگی های عمومی اش؛ افراط ، که طبعا آن سوی این داستان تفریط است.
پررنگ کردن برخی از این مثلها و باورها و تاختن بی محابا به آنها و نتیجتا تیشه به ریشه ی آن #شجره_نامه زدن...شاید در استانبول و آران و آذربایجان شروع شد تا نماینده ی تام خود را در تهران بیابد. #صادق_هدایت را یکی از موثرترین کسانی میدانم که با طرح کاستیهای این حوزه بنیانگذار راهی شد که هنوز هم در میان نخبگان و مردم طرفدار دارد.
خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو .. فروکوفته میشود اما درباره ی #دروغگو دشمن خداست هیچ نمی دانیم و...
کلاه خود نگه دار باد نبرد لعن می شود اما هرچه کنی به خود کنی اصلا بررسی نمیشود که آقا خانم ، چه میگوید این مثل سایر؟
مردم میگویند یعنی بدی و خوبی به خودت برمیگردد .. اما این هرگز معنای عبارت نیست. طبق این #گلمیخ_ذهن اصلا بدی یا خوبی نمیرود که برگردد ، در همان لحظه که انجام میدهی در حق خویش انجامش داده ای و این ظریفه ای مهیب در خود دارد.
گویا جهان و دیگران چیزی جز تو نیست.و تو ای انسان تمام این عظمت سترگی که جهانش می نامند.
و کدام فرهنگ را در جهان می یابید که چنین تعبیری از انسان بدهد!؟ هرچه کنی به خود کنی یعنی تو تمام #هستی ، هستی و هر کنشی از تو ( خیال و فکر و گفتار و کردار) مستقیما تو را مخاطب قرار می دهد. و این بود که آن در مه آلود اساطیر نهان اینقدر تکیه داشت بر پندار و گفتار و کردار نیک..
باری سخنم #عدل است و #تعادل.. که گویا امری است در سرحد محال وگرنه متعادلین بسیار می بودند.
حضرت حافظ گفته بود:
عیب می جمله چو گفتی هنرش نیز بگو
نفی حکمت نکن از بهر دل عامی چند..
باری نقد اگر نقد است و راه بجایی میبرد جدا کردن #سره از #ناسره است وگرنه بیان ممتد ناسره ها جز دردسر ندارد و البته باز به قول حضرت عشق حافظ بی مانند:
کمال سر محبت ببین نه نقص گناه
که هرکه بی هنر افتد نظر به عیب کند...
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
#محسن_یارمحمدی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#آهستان
در تابستان ۱۲۸۷ محمدعلی میرزا یکی از مستبدان تاریخ ایران با مجلسی که در برابرش ایستادهگی میکرد علنا به ستیز برخاسته بود. جهانگیرخان صور اسرافیل ، ملک المتکلمین ، ارادقی ، مساوات و... علنا شاه را به سخره گرفته بودند و با خطاب ( پسر ام خاقان ) شاه را خشمگین تر می کردند. ماموران قصد بازداشت اینها را داشتند که ایشان به مجلس پناه بردند و مجلس فرمان شاه مبنی بر تحویل ایشان را وقعی ننهاد تا شاه مجلس را به توپ ببندد و این جمع را اسیر کند. روزنامه نگار توانمند در ۳۲سالهگی همراه یارانش در برابر چشمان شاه به طرز مهیبی شکنجه و نهایتا اعدام شدند.
علی اکبر دهخدا نیز که همکار جهانگیرخان بود به اروپا (؟!) تبعید شد و در سوئیس سه شماره از #صوراسرافیل را چاپ کرد.
او نقل میکند که در اسفند ماه ۱۲۸۷ (صد و پانزده سال پیش ) شبی میرزا جهانگیرخان را در جامهی سپید به خواب دید که میگوید:
- چرا نگفتی او جوان افتاد...
دهخدا هراسان از خواب برمیخیزد و یکی از بزرگترین سوگسرودهای صدوپنجاه سال اخیر را میسراید و فردا تکمیل میکند.
نخست این مسمط ۴۵ مصرعی را ارائه میکنم و در یادداشت بعدی سخنی چند، درباره ی این #گلمیخ ذهن و دل ایرانیان آزادیخواه میآورم..
( یادمان باشد طلب مشروطه خواهی و آزادی جویی در این دیار عمری دراز دارد )
ای مرغ سحر! چو این شب تار
بگذاشت ز سر سیاهکاری
وز نفحهی روحبخش اسحار
رفت از سر خفتهگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار
محبوبهی نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار
و اهریمن زشتخو حصاری
*یادآر ز شمع مرده یادآر
ای مونس یوسف اندرین بند
تعبیر عیان چو شد تورا خواب
دل پر ز شعف، لب از شکرخند
محسود عدو، به کام اصحاب
رفتی برِ یار و خویش و پیوند
آزادتر از نسیم و مهتاب
زان کاو همه شام با تو یک چند
در آرزوی وصال احباب
*اختر به سحر شمرده یاد آر
چون باغ شود دوباره خرّم
ای بلبل مستمند مسکین
وز سنبل و سوری و سپرغم
آفاق، نگار خانهی چین
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم
تو داده ز کف زمام تمکین
زآن نوگل پیشرس که در غم
ناداده به نار شوق تسکین
*از سردی دی فسرده، یاد آر
ای همره تیهِ پور عمران
بگذشت چو این سنین معدود
وآن شاهد نغز بزم عرفان
بنمود چو وعدِ خویش مشهود
وز مذبح زر چو شد به کیوان
هر صبح شمیم عنبر و عود
زان کاو به گناهِ قوم نادان
در حسرت روی ارض موعود
*بر بادیه جان سپرده ، یاد آر
چون گشت ز نو زمانه آباد
ای کودک دورهی طلائی
وز طاعت بندگان خود شاد
بگرفت ز سر خدا ، خدائی
نه رسم ارم ، نه اسم شدّاد،
گِل بست زبان ژاژخائی
زان کس که ز نوک تیغ جلاد
مأخوذ به جرم حق ستائی
*پیمانهی وصل خورده یاد آر....
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
در تابستان ۱۲۸۷ محمدعلی میرزا یکی از مستبدان تاریخ ایران با مجلسی که در برابرش ایستادهگی میکرد علنا به ستیز برخاسته بود. جهانگیرخان صور اسرافیل ، ملک المتکلمین ، ارادقی ، مساوات و... علنا شاه را به سخره گرفته بودند و با خطاب ( پسر ام خاقان ) شاه را خشمگین تر می کردند. ماموران قصد بازداشت اینها را داشتند که ایشان به مجلس پناه بردند و مجلس فرمان شاه مبنی بر تحویل ایشان را وقعی ننهاد تا شاه مجلس را به توپ ببندد و این جمع را اسیر کند. روزنامه نگار توانمند در ۳۲سالهگی همراه یارانش در برابر چشمان شاه به طرز مهیبی شکنجه و نهایتا اعدام شدند.
علی اکبر دهخدا نیز که همکار جهانگیرخان بود به اروپا (؟!) تبعید شد و در سوئیس سه شماره از #صوراسرافیل را چاپ کرد.
او نقل میکند که در اسفند ماه ۱۲۸۷ (صد و پانزده سال پیش ) شبی میرزا جهانگیرخان را در جامهی سپید به خواب دید که میگوید:
- چرا نگفتی او جوان افتاد...
دهخدا هراسان از خواب برمیخیزد و یکی از بزرگترین سوگسرودهای صدوپنجاه سال اخیر را میسراید و فردا تکمیل میکند.
نخست این مسمط ۴۵ مصرعی را ارائه میکنم و در یادداشت بعدی سخنی چند، درباره ی این #گلمیخ ذهن و دل ایرانیان آزادیخواه میآورم..
( یادمان باشد طلب مشروطه خواهی و آزادی جویی در این دیار عمری دراز دارد )
ای مرغ سحر! چو این شب تار
بگذاشت ز سر سیاهکاری
وز نفحهی روحبخش اسحار
رفت از سر خفتهگان خماری
بگشود گره ز زلف زرتار
محبوبهی نیلگون عماری
یزدان به کمال شد پدیدار
و اهریمن زشتخو حصاری
*یادآر ز شمع مرده یادآر
ای مونس یوسف اندرین بند
تعبیر عیان چو شد تورا خواب
دل پر ز شعف، لب از شکرخند
محسود عدو، به کام اصحاب
رفتی برِ یار و خویش و پیوند
آزادتر از نسیم و مهتاب
زان کاو همه شام با تو یک چند
در آرزوی وصال احباب
*اختر به سحر شمرده یاد آر
چون باغ شود دوباره خرّم
ای بلبل مستمند مسکین
وز سنبل و سوری و سپرغم
آفاق، نگار خانهی چین
گل سرخ و به رخ عرق ز شبنم
تو داده ز کف زمام تمکین
زآن نوگل پیشرس که در غم
ناداده به نار شوق تسکین
*از سردی دی فسرده، یاد آر
ای همره تیهِ پور عمران
بگذشت چو این سنین معدود
وآن شاهد نغز بزم عرفان
بنمود چو وعدِ خویش مشهود
وز مذبح زر چو شد به کیوان
هر صبح شمیم عنبر و عود
زان کاو به گناهِ قوم نادان
در حسرت روی ارض موعود
*بر بادیه جان سپرده ، یاد آر
چون گشت ز نو زمانه آباد
ای کودک دورهی طلائی
وز طاعت بندگان خود شاد
بگرفت ز سر خدا ، خدائی
نه رسم ارم ، نه اسم شدّاد،
گِل بست زبان ژاژخائی
زان کس که ز نوک تیغ جلاد
مأخوذ به جرم حق ستائی
*پیمانهی وصل خورده یاد آر....
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹