نیازستان
1.55K subscribers
791 photos
107 videos
132 files
237 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#درجستجوی_انسان_ایرانی

به لطف خدا نخستین نشست #پروژه_انسان_ایرانی (با محوریت #شاهنامه،#مثنوی و #حافظ) شنبه برگزارمیشود.

#آغاز با#مثنوی

شماره هماهنگی ۳۲۲۰۳۴۲۹

@niyazestanbarani
#مکاشفات_خیابانی
#ناامید_نامه
هوا تاریک است و خیابان تاریک تر . یک اتومبیل تقلبی شبه شاسی جلوی من حرکت میکند .
فکر میکنم این مملکت کی سروسامان عمومی خواهد گرفت که نامدیران به تمام معنا جاهلش بروند و گروهی مدیر بیایند تا همین عطش #شاسی_بلند سوار شدن را اینطور تباه نکنند مدیران تقلبی ، جامعه ی تقلبی، اتوموبیل تقلبی ، و برنده #اژیدهاک_چین و طفیلی های داخلی و...
میرسیم به چهار راه ... اتومبیل تقلبی سرعت کم میکند من میمانم که کدام طرف خواهد رفت !؟ بدون اینکه #راهنما_بزند سلانه سلانه میرود وسط چهار راه، من هم دنبالش. راهنمای چپ را میزنم او هم می‌پیچد به چپ و ... من ناراحتم ... ازش رد میشوم و بوقی کوتاه و اشاره ای که #راهنما_بزن ... رد میشوم
چراغهای جلو اش نیز خاموش است.. #تاریکی_بیشتر_شده_است.
و برای هزارمین بار برم من اثبات می شود:
یحتمل کسی در این مملکت سربلند خواهد بود و نهایتا راضی که #پروژه_ای_شخصی برای خودش تعریف کرده باشد . دست کم همه ی #ارباب_هنر و #حکمت چنین بوده اند از فردوسی و ناصر خسرو تا مولانا و سعدی و این اواخر دهخدا و شجریان و کیارستمی...
نه ، این مردم تن و دل به هیچ پروژه ی جمعی نخواهد داد...
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#طرحواره_ی_جامعه_ی_ایرانی و
تاثیرش بر #خویشکاری_انسان_ایرانی(۱)
توضیح نخست:طرحواره را جای #شماتیک نشانده ام و خویشکاری را به جای #پروژه..
به گمانم ضرورت دارد که دغدغه مندان ایرانی نقشه ای شماتیک از اجتماع و جامعه ی ایرانی تهیه کنند. ترسیم این نقشه بسیار سخت اما ممکن است . سخت است چون احاطه به سازوکارها و راه و رفتارهای جامعه ی ایرانی پیچیده است و هزار تو و ممکن است چون ابزار علوم (تجربی و ریاضی و انسانی) مختلف در این ایام بیشتر و کامل ترند البته برای گریز از نقص ذاتی علم میتوان از تحلیل و تفسیر و تاویل روشمند و نهایتا نبوغ و الهام و شهود #فردی هم بهره برد تا آن نقشه ی شماتیک کامل تر شود.
یکی از #کلان_عناصر تشکیل دهنده ی جامعه ی ایرانی به گمانم #نارضایتی است. ویژگی بنیادینی که جزئی از #ژن_مم ما است با بروزها و ظهور های مختلف(مثلا کلا غرغرو بودن ذاتی ما)
البته باید این ادعا مستند شود و بعد در یک دستگاه سنجه ای آزموده شود‌. اما براساس این فرض پذیرفته شده میخواهم چیزی را نمایان کنم.
به نظر می رسد در اغلب کشورهای زمین اکثریت مردم همدل و همپای دستگاه حاکمه اند الا ایران به این قرار که همرایی و همپایی مردم با طبقه ی برکشیده ی صاحب قدرت همیشه کوتاه مدت بوده است (دلایلش فراوان است عهدشکنی حاکمان و مثلا موضوعیت یافتن قدرت نزد ایشان و.. یا پیدایش #چیزهایی در وجود محکومان= ملت) باری پس از دوره ای همراهی مردم حاکم فعلی را تداوم همان حاکم قبلی یافته ، به او پشت کرده
و راه دیگر پیش گرفته.
این ادعا دست کم در صد صدوبیست سال اخیر قابل اثبات است اعتراض به قاجار ، چند سالی مشروطه، روی آوردن به رضاشاه ، تنها نهادن او، روی کردن به مصدق، میل کردن به پهلوی دوم ، غضب به او و میل به سرنگونی اش، همراهی اکثریت با حاکمان جدید و پایمردی در را ایشان طی ده پانزده سال و بعد پشت کردن اندک اندک مردم به حاکمان جدید و...مرا ازین رفتار حکایتی از پدر در یاد است که احتمالا مثل سایر بوده است و طی آن مرا برحذر میداشت از اقبال و ادبار #مردم..
نقل است که مردم به تنگ آمده بودند از جهل و جنایت و خیانت هارون الرشید (نماد شده برای ملت ما) در این حین روزی بهلول (اینجا نماد مردم و اهل فضل محروم و گرسنه) بر مطبخی گذشت که پرندگان بریان چیده بود دور #دوری بهلول با ضعف فراوان از طباخ خواست کمی غذا بدو بدهد و طباخ با تمسخر او را راند. بهلول گفت : اگر طعامم ندهی پرندگان را #کیش کنم. طباخ به قهقهه افتاد که : راست گفته اند دیوانه ای اگر توانی بکن. و بهلول فرمان داد #کیش
و پرندگان از مطبخ پریدند. غلغله ای باید شده باشد به نیمساعت ملت گرد بهلول با کرامت جمع شدند که تو با اینهمه توان و کرامت و حکمت و درایت و... هستی و هارون ظالم حاکم ماست؟! بشتاب که باید از ریشه بنای ظلم برکند و.. بهلول را تحت فشار قرار دادند و طی تظاهراتی مهیب راهی کاخ خلیفه شدند تا فی الساعة انقلاب کنند و.. بهلول حیران در آن میان مانده بود چه کند او که رفته بود سدجوع کند تا از گرسنگی نمیرد، حال داشت میرفت بر تخت فرمانروایی بنشیند. حکایت می گوید: بهلول در آن میان ازار از پای درآورد و قضای حاجت در شکل ادرار به جای آورد.
مردم به آنی پراکندند و بهلول نفسی به راحتی بکشید . در آن میان کسی گفت : بهلول این چه کاری بود؟!دگر که میتواند اینگونه مردم را جمع کند وهمدل وسرنگون کند خلیفه ی غافل؟!
بهلول گفت: این جماعت مردم #کیش و #فیش اند به کیشی بیایند و به فیشی.. اما غرضم اینکه در این حکایت اشارتی به جوگیری مردم شده چیزی که از دهان همه ی حاکمان ما شنیده شده است. و همه شان در هر لباسی گفته اند که: ایرانیان ملتی قدر نشناسند و از آن سو اکثریت مردم کأنه پیمان شکنی و ریاکاری واستبداد و.... را ذاتی حاکمان میدانند و پس از امتحان پس دادن ایشان کم کم از گرد او پراکندهد میشوند و این بی توجهی به حاکمیت هزاران نماد و نمود هم دارد مثلا سرپیچی اکثریت مردم ایران از قوانین بویژه قوانینی که حاکمان طرح ریخته اند حتا اگر به نفع خود مردم باشد (نپذیرفتن ازلی ابدی قوانین راهنمایی رانندگی ازسوی اکثریت مردم)
به گمانم این دو #وضع حاکمان و محکومان واقعی است فقط باید مستندش کرد و پخته اما این چه ربطی به خویشکاری من و ما دارد؟
واضح و مبرهن است اگر نتوانیم نقشه ای شماتیک از مناسبات قدرت ، قدرتمندان و مردم مقهور ترسیم نکنیم طبعا نمی توانیم خویشکاری یا پروژه ی درست تری را تعریف و اجرا کنیم... تابعد
#دکتر_محسن_یارمحمدی
#جستجوگر_تاریخ_و_فرهنگ_ایران
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#یادداشتهای_پریشانی
#طرحواره_ی_جامعه_ی_ایرانی و
تاثیرش بر #خویشکاری_انسان_ایرانی(۲)
#دکتر_محسن_یارمحمدی
در بخش نخست از سرفصلهایی کلی سخن گفتم که باید به تجزی برسند و با ابزار گوناگون آزموده شوند اینکه از شاخصه های اکثریت ایرانیان ناسازگاری با مجموعه ی حاکمیت است و پس ازچندی همراهی کار به ستیز و عناد میکشد که ازلطیفه ساختن آغاز میشود ومیرسد به سودای برانداختن
علل این ویژگی البته مهم است؛سوءظن تاریخی ایرانیان به قدرت و صاحبانش زیرا از جمشید به بعد تقریبا تمام حاکمان این سرزمین از نظر مردم عملا مردودند
آیا این سرکشی عادتی بیمار گونه است یا نشان از پیشرو بودن مردمی دارد که در بسیاری مواقع از حاکمانشان جلوترند؟ اگر بیماری است عواقبش چیست؟بیرون آمدن فلسفه ی انتظار از دل چنین فرهنگی و تصور آینده ای بهشتی به کمک زمینه سازی تک تک مردم و حضور موعود چه ربطی به آن عدم پذیرش دارد؟آیا این باور خواسته جامعه را از خمودگی نجات دهد یا از قضا موجب انجماد شده است؟اگر ایرانیان پیشرو نیستند پس چرا پر فراز و نشیب ترین و سیال ترین جامعه ی منطقه را داریم؟ سیالیتی که عوامل خارجی درش دخیل هست اما بیشتر ریشه درهمین دیار دارد
و اگر این مردم پیشرو هستند چرا پیش نمیروند یا بسیار کند پیش میروند؟چرا بارها و بارها غلتاندن و برگرداندن این #تخته_سنگ راه به نقطه ی پیشین میبرد اما انسان ایرانی از زور زدن دست بر نداشته است؟گیر کار کجاست؟ این تخته سنگ اصلا اشتباهی نیست؟
خب اخوان از زمان مکان گفته بود، شب و‌ همه پیوستگان با هم ولی از پای و با زنجیر
این زنجیر چیست؟‌هویت تاریخی فرهنگی؟ جغرافیای طبیعی و تاریخی؟زبان فارسی؟( زبان = بود_نمود انسان) آری همه ی اینها و بیشتر #موقع ای را ساخته که #ایرانیت است.
مردمان معترض( به استثنای اقلیت همیشه بهره مند)که حاکمان را در‌ یک کلمه به #پیمان_شکنی متهم می کنند و حاکمان #انسدادساز از مسند کنار نرو مگر به سرنگونی که مردم را به #قدرناشناسی و جوگیری متهم میکنند و‌ بر تخت تفرعن و #خودخداپنداری #اکثرهم_لایومنون و لایعقلون و..میخوانند
حال در چنین موقع #بغرنج خویشکاری انسان دغدغه مند ایرانی چگونه تعریف خواهد شد؟‌ این طوفانها و زلزله ها و سیل ها و خشکسالی‌ ها و..امکان چه #کار_ویژه ای را به ما میدهد؟ و اجرایی کردن کدام کار، هم ما را به رضایتی میرساند که بیهوده نبوده ایم و هم جامعه را به ساحتی #بالاتر_و_والاتر در می آورد؟
(بالا را برای ابعاد #گیتیک و والا را برای ابعاد #مینویی انسان به کار می برم و باز اشاره میکنم به ظرفیت شگفت زبان فارسی که او‌ بالاست اما فلانی والا است. جدای از اینکه خود کلمه بال و بالا بسیار شگفتی ها دارد که جای دیگر گفته خواهد شد)
دست کم نگاه من به تاریخ پس پشت نشان میدهد انسان ایرانی به تعبیر من تلاشهای اجتماعی و گروهی و..بسیار انجام داده اما به طرز غریبی همه ی اینها منتج به سقوطی دیگر شده است.همانگونه که در بخش نخست گفتم ملت ما عروس قدرت خویش را گاه به حجله ی کامرانی شاه تقدیم کرده و گاه به فراش شیخ فرستاده که البته او مثنی و ثلاث و رباع هم بلد بوده چون قدرت ،ثروت ،معنویت و..را نیز طلبه بوده است از جمشید تا یومنا هذا
باری در میانه ی این طوفانهای آتش و آب، در بستر زمین لرزه های انسان کش بیرونی و درونی مینگرم و دو قله می بینم۱- طبقه ی وزیران مغضوب و منکوب و.. مانند #بزرگمهر و #برامکه و #حسنک و #خواجه_فلان و #قائم_مقام بهمان..
بر سریر خون نشسته و به دار جنون برخاسته ۲- حکما و متفکرانی که درکنج دردخویش مجری #پروژه_ی_شخصی خویش بوده اند و البته هم سرنوشت با‌ گروه نخست #روزبه ( ابن مقفع‌ که او نیز دانه های گلستان و درختان این فرهنگ را از کام اژدهای تازی درآورد تا رنگ گلی بماند و بوی نسترنی) تا سهروردی و عین القضاةوناصر خسرو و فردوسی و مولانا و‌ حافظ تا‌.. بسیاری از شهربندان درد همین صد سال اخیر؛ دهخدا و شاملو و هوشنگ اتحاد و..دهها مترجم و محقق غریب جامعه ی ما..هرچند به واسطه ی تغییر اقلیم جهانی پروژه های شخصی دیگری هم فعال شده اند که البته چهره ای عمومی دارند اما باز قايم به فردند
بنیاد فلان و جمعیت بهمان و..
نهایتا اینکه جامعه ی ایرانی نمی تواند فعال نباشد و گواه این سخن کل تاریخ ماست اما مجموعه ی این فعالیتها چرا #نشده مساله ی بزرگ‌ ماست؟
من مفهوم مد نظر ایرانیان را از #سرنوشت درک میکنم معنایی بسیار در هم تنیده و پیچیده و از قضا عقلانی نیز‌.. و همین بعد عقلانیتش مرا وا میدارد که همراه بسیاری از مردم گهکاه زمزمه کنم: سرنوشت را باید از سر نوشت..👇👇👇