نیازستان
1.55K subscribers
786 photos
107 videos
131 files
236 links
به ایران:
قسم به موی تو و گیسوان بر بادت
غریق آتش نسیان نمی‌شود یادت..
(حوصله دارید هم‌راه شوید)

ارتباط با ادمین
@Mohsenbarani_niyaz
Download Telegram
#نخوانده_نرو

هنوز هم
باشکوه ترین رؤیای من
قدم زدن در چمنزارهایی است
که اسب ها و گوسفند ها و آدمیان
به یک اندازه از آن خوشحال می‌شوند

برای تو پیغام فرستادم؛
با کمی پول
انبوهی سیگار و نوشیدنی
و چند تکه لباس گرم
خودت را به من برسان
تا خودمان را از اردیبهشت خفه کنیم

تو با کارنامه ای درخشان
خرداد را پشت سر گذاشتی
من، اردیبهشت را نفله کردم
و حالا هردومان پیر شده ایم
و حواس مان هست که
قرص هامان را به موقع بخوریم..
#حافظ_موسوی
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#حافظ_جان

دی پیر می‌فروش که ذکرش به خیر باد
گفتا شراب نوش و غمِ دل بِبَر ز یاد

گفتم به باد می‌دهدم باده نام و ننگ
گفتا قبول کن سخن و هر چه باد، باد

سود و زیان و مایه چو خواهد شدن ز دست
از بهر این معامله غمگین مباش و شاد

بادت به دست باشد اگر دل نهی به هیچ
در معرضی که تخت سلیمان رَوَد به باد

حافظ گرت ز پندِ حکیمان مَلالت است
کوته کنیم قصه، که عمرت دراز باد
@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
غزل اول.aac
2.5 MB
#حافظ_خوانی با #محسن_بارانی

غزل نخست

الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها..

موسیقی اوتمار لیبرت ( شبهای بمبئی )
@niyazestanbsrani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
حافظ «غزلیات »
غزل شمارهٔ ۷۱
 
#سخن_همیشه
#حافظ_انسان

زاهدِ ظاهرپرست از حالِ ما آگاه نیست
در حقِ ما هر چه گوید جایِ هیچ اکراه نیست

در طریقت هر چه پیشِ سالک آید خیرِ اوست
در صراطِ مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

تا چه بازی رخ نماید بیدَقی خواهیم راند
عرصهٔ شطرنجِ رندان را مجالِ شاه نیست

چیست این سقفِ بلندِ سادهٔ بسیارنقش
زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است
کاین همه زخمِ نهان هست و مجالِ آه نیست

صاحبِ دیوانِ ما گویی نمی‌داند حساب
کاندر این طُغرا نشانِ حِسبَةً لِلّه نیست

هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو
کِبر و ناز و حاجِب و دربان بدین درگاه نیست

بر درِ میخانه رفتن کارِ یک رنگان بود
خودفروشان را به کویِ می‌فروشان راه نیست

هر چه هست از قامتِ ناسازِ بی اندام ماست
ور نه تشریفِ تو بر بالایِ کس کوتاه نیست

بندهٔ پیرِ خراباتم که لطفش دایم است
ور نه لطفِ شیخ و زاهد، گاه هست و گاه نیست

حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی‌مشربیست
عاشقِ دُردی‌کش اندر بندِ مال و جاه نیست

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#شعر_همیشه
#حافظ_موسوی

اینجاخاورمیانه است
 ما با زبان تاریخ حرف می زنیم
خواب های تاریخی می بینیم
و بعد
با دشنه های تاریخی
سرهای همدیگر را می بُریم
 
 از شام تا حجاز
از حجاز تا بغداد
از بغداد تا قسطنطنیه
از قسطنطنیه تا اصفهان
از اصفهان تا بلخ
بر سرزمین های ما
مرده ها حکومت می کنند
 
 اینجاخاورمیانه است
و این لکنته که از میان خون ما می گذرد
تاریخ است.


اینجاخاورمیانه است
سرزمین صلح‌های موقت
بین جنگ های پیاپی
سرزمین خلیفه ها، امپراتوران، شاهزادگان ، حرمسراها.

و مردمی که نمی دانند
برای اعدام یک دیکتاتور
باید بخندند یا گریه کنند.

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#راز_حافظ_بودن

همچنان باور دارم شناخت #حافظ و به اعتباری #حافظ_شدن، یکی از راه‌های رستگاری ایرانیان است.
چرایش و توضیحش مفصل است. همین یک جمله ی بسیار بزرگ را بگویم که شرحش نیز البته بسیار مفصل است.
« #مقام_حافظ راه رستگاری ماست.»
و مقام حافظ #عدل_انسانی است. عدل در اینجا بجز داد معنای اصلی‌اش را دارد. در #میان و میانه ایستادن.
حافظ در میانه‌ی انسان و طبعا جهان_انسانی ایستاده است. این «در میانه‌ی همه چیز ایستادن» مقامی است که می‌شود درش بهترین قضاوت‌ها را داشت زیرا بهترین جایگاه را برای دیدن داری. در این مقام تو به سمت چیزی غش نکرده ‌ای. فاصله‌ات با هر چیز یک اندازه است از کسی دور نیستی تا به به کسی نزدیک باشی.
رسیدن این مقام البته بسیار بسیار دشوار است و ماندن درش بسیار بسیار دشوارتر...
بشود روزی و روزهایی که تر این باره بگوییم و بشنویم. تا آن موعد غزلی ناب از حافظ_انسان را بخوانیم:

صوفی نهاد دام و سَرِ حُقِّه، باز کرد
بنیادِ مکر با فلکِ حُقِّه‌باز کرد

بازیِ چرخ بشکندش بیضه در کلاه
زیرا که عَرضِ شعبده با اهلِ راز کرد

ساقی بیا که شاهدِ رعنایِ صوفیان
دیگر به جلوه آمد و آغازِ ناز کرد

این مطر‌ب از کجاست که سازِ عراق ساخت؟
و آهنگ بازگشت به راهِ حجاز کرد

ای دل بیا که ما به پناهِ خدا رویم
زآنچ آستینِ کوته و دستِ دراز کرد

صنعت مَکُن که هر که محبت نه راست باخت
عشقش به روی دل درِ معنی فراز کرد

فردا که پیشگاهِ حقیقت شود پدید
شرمنده رَهرُوی، که عمل بر مجاز کرد

ای کبک خوش خُرام کجا می‌روی؟ بایست
غَرِّه مشو که گربهٔ زاهد نماز کرد

حافظ مکن ملامتِ رندان که در ازل
ما را خدا ز زهدِ ریا بی‌نیاز کرد..
#محسن_یارمحمدی
دانش آموخته‌ی دکتری زبان و ادبیات فارسی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#غزلستان

#حافظ_انسان

خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود
به هر درش که بخوانند بی‌خبر نرود

طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی
ولی چگونه مگس از پی شکر نرود

سواد دیده غم‌دیده‌ام به اشک مشوی
که نقش خال توام هرگز از نظر نرود

ز من چو باد صبا بوی خود دریغ مدار
چرا که بی سر زلف توام به سر نرود

دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی
که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود

مکن به چشم حقارت نگاه در من مست
که آبروی شریعت بدین قدر نرود

من گدا هوس سروقامتی دارم
که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود

تو کز مکارم اخلاق عالمی دگری
وفای عهد من از خاطرت به در نرود

سیاه نامه‌تر از خود کسی نمی‌بینم
چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود

به تاج هدهدم از ره مبر که باز سفید
چو باشه در پی هر صید مختصر نرود

بیار باده و اول به دست حافظ ده
به شرط آن که ز مجلس سخن به در نرود

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#حافظ_انسان

- تفألی به حافظ و سخن غریب او به ویژه نرگس جماش شیخ ؛

بیا که تُرکِ فلک خوانِ روزه غارت کرد
هلالِ عید به دورِ قدح اشارت کرد

ثوابِ روزه و حجِ قبول آن کس برد
که خاکِ میکدهٔ عشق را زیارت کرد

مُقامِ اصلیِ ما گوشهٔ خرابات است
خداش خیر دهاد آن که این عمارت کرد

بهایِ بادهٔ چون لعل چیست؟ جوهرِ عقل
بیا که سود کسی برد، کاین تجارت کرد

نماز در خَمِ آن ابروانِ محرابی
کسی کُنَد که به خونِ جگر طهارت کرد

فغان که نرگس جَمّاشِ شیخِ شهر امروز
نظر به دُردکشان از سرِ حقارت کرد

به رویِ یار نظر کن ز دیده مِنّت دار
که کاردیده، نظر از سرِ بِصارت کرد

حدیثِ عشق ز حافظ شنو نه از واعظ
اگر چه صنعتِ بسیار در عبارت کرد...

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#شعر_همیشه
#حافظ_موسوی

اینجاخاورمیانه است
 ما با زبان تاریخ حرف می زنیم
خواب های تاریخی می بینیم
و بعد
با دشنه های تاریخی
سرهای همدیگر را می بُریم
 
 از شام تا حجاز
از حجاز تا بغداد
از بغداد تا قسطنطنیه
از قسطنطنیه تا اصفهان
از اصفهان تا بلخ
بر سرزمین های ما
مرده ها حکومت می کنند
 
 اینجاخاورمیانه است
و این لکنته که از میان خون ما می گذرد
تاریخ است.


اینجاخاورمیانه است
سرزمین صلح‌های موقت
بین جنگ های پیاپی
سرزمین خلیفه ها، امپراتوران، شاهزادگان ، حرمسراها.

و مردمی که نمی دانند
برای اعدام یک دیکتاتور
باید بخندند یا گریه کنند.

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#حافظ_انسان

حاليا مصلحت وقت در آن مي بينم
که کشم رخت به ميخانه و خوش بنشينم

جام مي گيرم و از اهل ريا دور شوم
يعني از اهل جهان پاکدلي بگزينم

جز صراحي و کتابم نبود يار و نديم
تا حريفان دغا را به جهان کم بينم

سر به آزادگي از خلق برآرم چون سرو
گر دهد دست که دامن ز جهان درچينم

بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح
شرمسار از رخ ساقي و مي رنگينم

سينه تنگ من و بار غم او هيهات
مرد اين بار گران نيست دل مسکينم

من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
اين متاعم که همي بيني و کمتر زينم

بنده آصف عهدم دلم از راه مبر
که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کينم

بر دلم گرد ستم هاست خدايا مپسند
که مکدر شود آيينه مهرآيينم....

پ.ن: در تتبعی که من در تاریخ و فرهنگ ایران داشته‌ام؛ روزگار سیاه شیراز زمان حافظ را شبیه‌ترین روزگار به ایام کنونی یافته ام.
اوضاع شیراز قرن هشتم شاید مینیاتوری باشد از اوضاع امروز ایران ...
در این غزل کاملن روشن است که حافظ تحت شدیدترین فشارهای ممکن بوده است:

بر دلم گرد ستم هاست خدایا مپسند
که مکدر شود آیینه ی مهرآیینم...

آن‌چنان ستم عرصات زیست حافظ را زیر سم خران خویش لگدکوب کرده که گردوغباری شگفت تمام فضای زنده‌گی را گرفته است. این گردوغبار ستم‌انگیخته البته هدفش فروپوشاندن گرانیگاه وجود انسان است. اگر بر آیینه ی دل، غبار ستم ستمکاران فروافتد دیگر انسان از جوهره‌ی خویش تهی خواهد شد.
هراسی که در این استحاله وجود دارد و درد غیرقابل وصفی که دراین وضع نهفته، درک شدنی نیست مگر آنگاه که خود آن را چشیده باشیم.
از همین روست که حافظ در نهایت استیصال به خداوند پناه می‌برد و از او می‌خواهد تهی شدن انسان از انسانیت را رواندارد. چرا که اگر اینگونه شود بزرگترین بازنده خود خدا خواهد بود. او که آدمی را در جایگاه خود گذاشت و نخست مسجد عالم کرد اگر نتواند دل انسان را از سنگ‌ شدن نجات دهد بازی را با ابلیس باخته است ...
بازی‌ای که البته قرار نیست به نفع ابلیس و شیاطین تمام شود... تا بعد..
#محسن_یارمحمدی
دانش آموخته‌ی دکتری زبان و ادبیات فارسی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
حافظ.aac
2.1 MB
#ماتمستان

این سرزمین قرن‌ها قرن است که معلق زمین و آسمان است.
بسیاری از آسمان می‌گویند، حال آن‌که تمام وجودشان همچون کرمهای خاکی وابسته‌ی زمین است و گاه کسانی به ظاهر اهل زمین‌اند اما کار آسمان می‌کنند و.... این یعنی دوگانه‌گی ازلی ایران..
با این‌حال ویرانی و تباهی ما ناشی از گروه نخست است زهدپیشه‌گان دروغ بنیانی که #حافظ سراسر عمر خویش را در معرفی و رسوایی اینان گذرانده است.
ریاپیشه‌گان خودبین. عیب جویان ِ خودخداانگار، خورنده‌گان مال اوقاف و پاردم‌درازان دنبه‌دار، نورسیدگان پیش‌تر خرک‌دار و ابلیسان مهرآگاهی ستیز و منکران واقعی حساب کتاب رستاخیز ...
باری #حافظ ِ هردو کرانه‌ی انسان ، پا در زمین نهنده‌ی سر در آسمان به شیوه‌های گوناگون با این فرزندان شیطان درافتاده است.
این غزل معروف را با ساخته‌ای از #اردشیرکامکار در #رازنگاه همراه کردم تا به مناسبت بیستم مهر تقدیمتان کنم.

پ.ن: ضبط با تلفن همراه

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#دردستان
با #حافظ_جان

حال خونین دلان که گوید باز
وز فلک خون خم که جوید باز

شرمش از چشم می پرستان باد
نرگس مست اگر بروید باز

جز فلاطون خم نشین شراب
سر حکمت به ما که گوید باز

هر که چون لاله کاسه گردان شد
زین جفا رخ به خون بشوید باز

نگشاید دلم چو غنچه اگر
ساغری از لبش نبوید باز

بس که در پرده چنگ گفت سخن
ببرش موی تا نموید باز

گرد بیت الحرام خم حافظ
گر نمیرد به سر بپوید باز

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#نوسروده

نه،
دیگر برای شروع فرصت ندارم
اما
تا دلت بخواهد
تمام کرده‌ام
گرچه روزگاری زنان زیبا به من می‌گفتند:
«چهره‌ات، صدایت، و.. دست‌هات
به رنگ باران است.»
اما
دیری‌ست که
همه‌ام به شکل پایان است..

هرکسی ، جایی
به زمهریر یکی درد
مرا سرد کرده‌است
آن‌چنان سرد
که اگر بخواهم از خاکستر خویش برآیم
هزار سال گذشته

و باز دوباره و ... دوباره
کسی نیست که تمام سال بشود آتش
یا آتش بخواهد
همین‌که آفتاب سرمی‌کشید
از پس دردی نود روزه
شعله‌های مرا به یخستان  سپردند
و من تا بخواهم دوباره گربگیرم
هزار زمستان گذشته بود.
راستی ؛
«چه‌گونه ممکن است بهار بیاید
وقتی که تو
رفته‌ای»*
#محسن_یارمحمدی

-------------نکته؛
* سطری است با کمی تغییر از استاد #حافظ_موسوی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from محسن یارمحمدی
حافظ.aac
2.1 MB
#ماتمستان

این سرزمین قرن‌ها قرن است که معلق زمین و آسمان است.
بسیاری از آسمان می‌گویند، حال آن‌که تمام وجودشان همچون کرمهای خاکی وابسته‌ی زمین است و گاه کسانی به ظاهر اهل زمین‌اند اما کار آسمان می‌کنند و.... این یعنی دوگانه‌گی ازلی ایران..
با این‌حال ویرانی و تباهی ما ناشی از گروه نخست است زهدپیشه‌گان دروغ بنیانی که #حافظ سراسر عمر خویش را در معرفی و رسوایی اینان گذرانده است.
ریاپیشه‌گان خودبین. عیب جویان ِ خودخداانگار، خورنده‌گان مال اوقاف و پاردم‌درازان دنبه‌دار، نورسیدگان پیش‌تر خرک‌دار و ابلیسان مهرآگاهی ستیز و منکران واقعی حساب کتاب رستاخیز ...
باری #حافظ ِ هردو کرانه‌ی انسان ، پا در زمین نهنده‌ی سر در آسمان به شیوه‌های گوناگون با این فرزندان شیطان درافتاده است.
این غزل معروف را با ساخته‌ای از #اردشیرکامکار در #رازنگاه همراه کردم تا به مناسبت بیستم مهر تقدیمتان کنم.

پ.ن: ضبط با تلفن همراه

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
Forwarded from نیازستان (محسن یارمحمدی)
#حافظ_انسان

حاليا مصلحت وقت در آن مي بينم
که کشم رخت به ميخانه و خوش بنشينم

جام مي گيرم و از اهل ريا دور شوم
يعني از اهل جهان پاکدلي بگزينم

جز صراحي و کتابم نبود يار و نديم
تا حريفان دغا را به جهان کم بينم

سر به آزادگي از خلق برآرم چون سرو
گر دهد دست که دامن ز جهان درچينم

بس که در خرقه آلوده زدم لاف صلاح
شرمسار از رخ ساقي و مي رنگينم

سينه تنگ من و بار غم او هيهات
مرد اين بار گران نيست دل مسکينم

من اگر رند خراباتم و گر زاهد شهر
اين متاعم که همي بيني و کمتر زينم

بنده آصف عهدم دلم از راه مبر
که اگر دم زنم از چرخ بخواهد کينم

بر دلم گرد ستم هاست خدايا مپسند
که مکدر شود آيينه مهرآيينم....

پ.ن: در تتبعی که من در تاریخ و فرهنگ ایران داشته‌ام؛ روزگار سیاه شیراز زمان حافظ را شبیه‌ترین روزگار به ایام کنونی یافته ام.
اوضاع شیراز قرن هشتم شاید مینیاتوری باشد از اوضاع امروز ایران ...
در این غزل کاملن روشن است که حافظ تحت شدیدترین فشارهای ممکن بوده است:

بر دلم گرد ستم هاست خدایا مپسند
که مکدر شود آیینه ی مهرآیینم...

آن‌چنان ستم عرصات زیست حافظ را زیر سم خران خویش لگدکوب کرده که گردوغباری شگفت تمام فضای زنده‌گی را گرفته است. این گردوغبار ستم‌انگیخته البته هدفش فروپوشاندن گرانیگاه وجود انسان است. اگر بر آیینه ی دل، غبار ستم ستمکاران فروافتد دیگر انسان از جوهره‌ی خویش تهی خواهد شد.
هراسی که در این استحاله وجود دارد و درد غیرقابل وصفی که دراین وضع نهفته، درک شدنی نیست مگر آنگاه که خود آن را چشیده باشیم.
از همین روست که حافظ در نهایت استیصال به خداوند پناه می‌برد و از او می‌خواهد تهی شدن انسان از انسانیت را رواندارد. چرا که اگر اینگونه شود بزرگترین بازنده خود خدا خواهد بود. او که آدمی را در جایگاه خود گذاشت و نخست مسجد عالم کرد اگر نتواند دل انسان را از سنگ‌ شدن نجات دهد بازی را با ابلیس باخته است ...
بازی‌ای که البته قرار نیست به نفع ابلیس و شیاطین تمام شود... تا بعد..
#محسن_یارمحمدی
دانش آموخته‌ی دکتری زبان و ادبیات فارسی

@niyazestanbarani
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹